بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَانِ اَلرَّحِيم
الْحَمْدُ اللَّهُ رَبُّ العالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَليَّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍ آلِهِ اَلطَّاهِرِين
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيَّ مُحَمَّدٌ وَ آلُ مُحَمَّد
دیروز به اطلاق دو حدیث توسل کردیم بر اینکه قضا نماز مسافر در حضر تمام است، به اطلاق. دو اطلاق و بالاتر از اطلاق هم در قرآن داریم، دو تا حدیث هم مقابل این دو اطلاقه. که الان میخونید، دو حدیث داریم که فرمایشات آقایون رو این تأیید می کند.
یه شخصی اگر در سفر بود، نمازی را که در حضر قضا شده است، در سفر تمام بخونه. و به عکس، اگر در حضر بود نمازی را که در سفر قضا شده در حضر قصر بکنه. پس سه بعده جریان.
یک بعد در کتاب الله است که، بعد اقرب است و محور کارهای ماست، و همین هم موجب شده است که در ابتدا زیاد بلند شده. چون در جوی ما داریم و در ادواری زندگی می کنیم که کتاب الله نقشی ندارد.
از نظر اینکه کتاب الله مقدس است، ولو کتاب الله (حَالَتْ نُورَانِيُّهُ وَ حَالَتْ اَلْعِصَمَه وَ مَعَ ذَلِكَ نَعَمٌ فَلَكِنْ عَظِّمِيهِ لاَ ابدِيه كَذَلِكَ لاَ اِسْتِندَا الي كِتَابَ اَللَّهِ سُبْحَانَ تَعَالَي لاَ فَجَعَلَ) من این دو حدیث رو اول براتون میخونم، گرچه اولیت با قرآنه،
ولی اون تمامه دلیلی که می توانند برادران دیگر فقیه راجب این مطلب داشته باشند، اینه. و اما اقض مافات کمافات را معنی می کنیم. عرض می شود که وسائل الشیعه جز پنجم، صفحه ی سیصد و پنجاه و نُه.
(عَنْ ضُرَارِهِ قَالَ قُلْتُ مُضْمَرَهُ) ولکن معلوم است که ضِرَارِهِ از امام باقر (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) نقل می کنه، ضِرَارِهِ که از کسی مثل خودش نقل نمی کنه
(رَجُلٍ فَاتَتْهُ صِلاَتٌ مِنْ صَلاَتِ سَفَرٍ فَذَكَرَهَا مَنْ حَضَرَ قَالَ مَا يَقْضِي مَا فَاتَهُوا كَمَافَاتَه اِن كَانَتْ صَلاَةً سَفَرٍ اَدا هَا فِي اَلْحَضَرَهِ مِثْلُهَا وَ اِنْ كَانَتْ صَلاَة الْحَضَرِ فَلْيَقْضِ مِنَ اَلسَّفَرِ صلاَة اَلْحَضَرِ كَمَا فَات) اینجا دو مطلب داریم.
یک مطلب مصداقی است، و یک مطلب ضابطه ای. مطلب ضابطه ای را در جاش عرض خواهیم کرد که معناش این نیست. حالا بحث می کنیم. و اما مطلب مصداقیش که همونطوری که در سفر دو رکعتی، قضا شده است در حضر هم همون دو رکعت رو یا بالعکس. این یه حدیث
و عجیب کار ما این است، که اگر ما حدیثی کم یا زیاد یا هر جور ببینیم، همچین محکم میچسبیم، مثل کنه بهش میچسبیم، اما سراغ قرآن نمیریم. و اگر آیاتی از قرآن هم دلالت داره هی با کلنگ میزنیم تو مغزش بلکه یه طوری بشه با این حدیث و با این رأی و با این قول جور بیاد، یه وریه کار ما اصلاً حوزه های ما با کمال تأسف یه وری است. این از حدیث اول.
حدیث دوم
این جام (عَنْ عَمَّار عَنِ ابي عبْدِاللَّهِ فِي حَدِيثٍ قَالَ سَالْتَهْوِ عَنِ اَلرَّجُلِ) مسئول همان امام باقر (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ). (تَكُونُ عَلَيْهِ صِلاَتٌ فِي الْحَضَرِ هَلْ يَقْضِيهَا هُوَ الْمُسَافِرُ قَالَ نَعَمْ يَقْضِيهَا فِي اَللَّيْلِ عَلَيَّ الاَرْضُ و اما عَليَّ اَلزُّهْرُ فَلاَ يَا عَلِيُّ اَلظُّهْرَ فَلاَ وَ يُصَلِّي كَمَا يُصَلِّي فِي اَلْحَضَر)، این چی شد؟
ببینید (سَالَتْ عَنِ اَلرَّجُلِ تَكُونُ عَلَيْهِمْ صَلاَةٍ فِي اَلْحَضَرِ هَلْ يَقْضِيهَا هُوَ مُسَافِرٌ) در راه سفر قصد کنه؟ نه البته، بر عکس قضیه، (قَالَ نَعَمْ يَقْضِيهَا فِي اَللَّيْلِ عَلَيَّ الاَرْضُ فَامَّا عَلَيَّ الزُّهْرُ فَلا عَلَيَّ الاَرْض)
ما می توانیم، نه. چون این حرکت داره درست نیست. (فَلاَ وَ يُصَلِّي كَمَا يُصَلِّي فِي اَلْحَضَرِ) چهار رکعتی ولو در سفره، اینم یکی.
خب این. آها نیست. حالا بحث دیروز رو ما دنبال می کنیم، ملاحظه بفرمائید، یک، دو، سه جمله اش ولو تکراره، ولی در اسکله ی بحث مدخلیت داره اینطوره، خیلی مدخل.
یا واجب ما، واجب غیر موقت است، یا واجب موقت. (فِي اَلْوَاجِبَاتِ مُوَقَّتَه لاَ تَاكِيدُ اَلْقَضَا اِطْبَاقاً) قضا هم ما فاته واجب موسع که فات نداره، ولو واجب موسع فوری باشد. اولاً، فاولاً، فاولاً، فاولاً، باشد. اما در طول این مدت وقته
در طول این مدت هر وقت انجام بده، واجبه انجام داده. عدی انجام داده، ولی ادا پایین تر، ادا پایین تر، ادا بالاتر، ما در اون بحث نداریم که. (اِنَما بَحَثُنَا فِي الْقَضَا وَلا مَوْلِدُ القَضَا الاّ فِي الواجِبِ المُوَقَّتِ الَّذي خَرَجَ وَقتُه) خب قاعده واجب موقت چیست؟
اگر گفتند (أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا) [اسراء: آیه ۷۸] (لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ) نماز ظهر، و نماز عصر، و نماز صبح، و مغرب، و عشاء، را زده. واجبات موقته.
و هم چنین آیات دیگر که پنج وقت را مقرر می داره. حالا، اگر در یکی از این پنج وقت یا چند تاش یا همه اش، نماز را لازم بود بخوانه، فجر و طلوع شمس نماز صبح را نخواند، در این جا بعد اگر بخواهیم بگیم واجب است، دلیل میخواد.
خب اینطور نیست که دلیل وجوب نماز صبح در وقت، همین دلالت کند برا اینکه باید قضا کنی، آخه این تناقض میشه. دلیل وجوب نماز صبح این بود که بین الطلوعین باشد دیگه، و قرآن هم فجر شد
قرآن الفجر صلاة صبح است، و قرآن فجر گفتن فجر اهم اوقات است اما قبل از طلوع شمس رو داریم، قبل از طلوع شمس، قبل از طلوع شمس دو آیه دارد و این آیه هم یک آیه، پس بین فجر و بین طلوع شمس وقتی ست مقرر از برای صلاة صبح
اگر شما بعد از طلوع شمس بخوای نماز صبح بخونی، باید دلیل باشه. به شما گفت ساعت دوازده ظهر این جا حاضر باش، اگر شما یازده بیای بی خود اومدی. یک هم بیای، بیخود اومدی. مگر دلیل بیار که اگر دوازده آمدی، آمدی، نیامدی یک بیا. مطلبی است
این نیومدی یک بیا، دلیل دوم است. اینجور نیست که دلیل اول کافی باشد. دلیل اول محبت کرد، و شما تعدد مطلوب رو از کجا استفاده می کنی (واحِبُ الوُجُودِ هُوَ تَعَدِّي وَحَّدَتَ اَلْمَطْلُوبَ وَحَدَتُ اَلْمَطْلُوبَ تِلْكَ اَلْمِيهَ وَ فَلِكَيْفَيْهِ فِي اَلْوَقْتِ)
اگر کمیت معینی، عدد معینی، کیفیت معینی، وقت معینی، براش صلاة مقرر شد و دیگه بیان نشد که اگر این کیفیت نشد پایین تر، این کمیت نشد کمتر، این وقت نشد وقت دیگر، اینجا ما چی میفهمیم؟ وضعیت مطلوب.
حالا اگر ما ادله ی قضا نداشتیم که بعد سراغش میرفتیم. اگر ادله ی قضا نداشتیم نماز ادا اگر عمداً ترک شد فقط گناه بود و کتک داشت، اما بعداً قضا کنید، فایده این است که نه اگر دلیل نداشته باشه من عرض می کنم
پس (قَضا الصَّلَواتِ اَوْ غَيْرَ صَلَواتِ الْمَقْتِهِ اِنَما بِالدَّلِيلِ خَاصِّ راست وَ هَذَا دَلِيلُ اَلْخَاصِّ هُوَ اَلَّذِي يَسْتَتِلُوا بِكَ لِوُجُوبِ اَلْقَضَا) این مطلبی است که دیروز عرض کردم، امروز هم به عنوان مقدمه ی مطلب داریم عرض می کنم
حالا
عذر
(صحبت حضار)
فوراً، فوراً. مثل اینکه نبودید شما. ببینید، نبودین یا من نبودم. گفتش آقا جان از طلوع فجر تا طلوع شمس نماز صبح، منتهی در بین الطلوعین، اول بهتر، بعد پست تر، بعد پست تر، بعد پست تر، در طول این مدت نماز طبق امره. اگر نماز طبق امر اول است معنی ادا اینه قضا چیه؟
قضا این است که امر اول انجام نشد؛ نه راجعش، نه مرجوعش، انجام نشد. نه راجعش، و نه مرجوعش، انجام نشد. بعداً قضا دلیل میخواد، ما عرضمون اینه. اینکه دیگه بحثی نداره که این دلیل میخواد اینکه آقایون می فرمایند و همه شون هم می فرمایند که (اَلْقَضَا يَحْتَاجُ اِلَي اَمْرُ اَلْجَدِيدِ) حسابش همینه
مگر اینکه دلیل بیاد بگه (اِن الدِّيت اليَّ طُلُوعُ الشَّمسِ افْقِدْ اَتَّيْتَ وَ اَنْ لاَ تُعَدِّي) بعد این معناش این است که وقت تا طلوع شمس بود، صبح وقت داره، دو وقت داره. یک وقت اول، یک وقت دوم.
اما اگر مطلب این نیست، بلکه معین کرده است که بین الطلوعین، نماز صبح. یا عرض می شود که از اول شب تا قتع اللیل، مغربین. و یا از زوال شمس تا غروب، عرض می شود که ظهرین. وقتی، وقت معین شد، ما از این وحدت مطلوب می فهمیم، مگر دلیل بیاریم.
وحدت مطلوب این است که اگر اینجا خوند، خوند. اگر نخوند، کتک داره. عصیان کرده پدرش هم در میارن اما بعد واجبه یا نه؟ دلیل میخواد، پس باید سراغ دلیل قضا بریم. حالا دلیل قضا چی باشه؟
دلیل قضا از نظر قرآن که چند آیه است و از نظر سنت، هم روایاتی است. البته قرآن در هر بعدی از ابعاد مقدمه حتی مطلقات قرآن و عمومات قرآن بر نصوصات احادیث مقدم است، مگر آن مطلقات و عمومیاتی که بشود تقلید، و بشود تخصیص در اون مطلقات و اون عمومات باشه.
از نظر قرآن (وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي) [طه: آیه ۱۴] چه می گوید؟ (وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي) [طه: آیه ۱۴] خود این (وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي) [طه: آیه ۱۴] کافیه. و هم چنین دو آیه ی دیگر، یکی در سوره ی نساء است، یکی در سوره ی بقره. که ما به این سه آیه استدلال می کنیم، و یکیش کافیه،
در (وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي) [طه: آیه ۱۴] بنده در سفر، یا در مرض، یا در عذر، از کمیت صلاة، از کیفیت صلاة، عدد صلاة که، چه، عذراً کم کردم. یا سماحاً کم کردم. یا اجازتاً کم کردم، این کم شد.
پس (صِلاَة لَيْسَ صَلاَة مُقَامَتِهِ لِعُذْرٍ لَيْسَتْ صِلاَة مُقَامَتِهِ لِسَمَاحِهِ) مقام نیست. کما اینکه در آیه نساء اینطوره. بعداً وقتی که این عذر از بین رفت، اقامه ی صلاة واجب است که می توانند، یا نه همان را که در زمینه ی خودش من معذور بودم، حالام که معذور نیستم همونو انجام بدم؟ به چه حساب؟ روی آیات توجه کنید.
مثلاً
آیه ی سوره نساء، آیات سوره ی نساء که سه آیه است فرموده صلاة خوفه، از جمله این آیه (فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ) [نساء: آیه ۱۰۳] از (اَقَمْتُمْ) نیست، قضا دیگر قضا دیگه، هر چه انجام دادید نماز را، کدوم نماز را نماز؟ خوف رو، نماز خوف نماز مقامه نبود، ازش کم شد، ازش کم شد،
وایستاد (خَوْفٍ لِضُرُورِهِ الْخَوْفُ لِضَرَرِهِ اَلْخَوْفِ فَسِرْتَ مِنْ رَكَعَاتِ صَلاَتُكَ فِي سَفَرٍ) (الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ) [نساء: آیه ۱۰۳] چرا واجب است؟ چون امره.
چرا واجب است؟ برا اینکه شما از نماز کم کردید قصوراً، حالا جبران کنید، ذکر کنید خدا را، ذکر کنید، خیلی ذکر کنید، بِسْمِ اَللَّهِ. (وَ اِذَا اِسْتَمْنَعَ كَمْ). وقتی که خوف از بین رفت و اطمینان حاصل شد، (فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ) [نساء: آیه ۱۰۳] (وَأَقِمِ الصَّلَاةَ) [طه: آیه ۱۴] نیست
(فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ) [نساء: آیه ۱۰۳] این صلاة، صلاة مقامت نبود. درست هم بودا. اون صلاة در زمان خودش و در زمینه ی عذر و خوف درست بود، اما مقامه نبود. در این جا اطمینان که حاصل شد، عذر برطرف شد، عذر که برطرف شد (وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ) [بقرة: آیه ۴۳]
سوال
آیا (وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ) [بقرة: آیه ۴۳] در اینجا منحصر است به جایی که نماز های قبل و همه را خوندید و (وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ) [بقرة: آیه ۴۳] (الصَّلَاةَ) ادائه، یانه؟ پشت این آیه که بیل نخورده که (فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ) [نساء: آیه ۱۰۳] به کی داره میگه؟
به کسانی که هیچ وقت نمازشون رو ترک نمی کنند؟ نه. بعضیا نماز رو ترک می کنند، بعضیا ترک نمی کنند. و کسانی هم که در جنگ بودند، در حال خوف بودند، همشون صد در صد نماز رو خوندند با رسول الله و میخونن؟ نه.
بعضی ها میخوانن بعضی ها اون چه که از شکسته را میخوانن و بعضی اون را هم نمیخوانند. اون وقت این جا خطاب به کیه؟
(فَاقِيمُوا وَ اِذْسَمْعَنْتُمْ) شما، شماها که (ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ) [نساء: آیه ۱۰۱] کردید (إِنْ خِفْتُمْ أَنْ، الَّذِينَ كَفَرُوا) [نساء: آیه ۱۰۱] شما ما (فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ) [نساء: آیه ۱۰۳] کدام صلاة بود؟
چه صلاتی را که قبلاً خوندید و لازم نیست بخونین، حالا ادا را می خونید. حالا دیگه در اوقات بعدی نماز رو اقامه می کنید، و کم کردن از عدد رکعات و این حرف ها نیست. و چه نمازی که در حالت خوف، و در حالت جنگ، اصلاً نخوندین، اونی که نخوندید نمیگه این جا همون یه رکعت بخون.
اینجا (وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ) [بقرة: آیه ۴۳] فَلِذا کل فقهای شیعه و سنی، این جا را قبول دارند. کل فقهای شیعه و سنی میگن صلاتی که به حساب خوف، حالا در سفر یا غیر سفر، در سفر.
صلاتی که به حساب خوف یک رکعتی بوده. اگر این یک رکعت ترک شد، در حضر یک رکعت قضاش نیست، خب اونو قبول دارن. ولی این قسمتی که قبول ندارن، اینم مقبول هست به حساب عرض می شود که اطلاق به عموم آیه ی مبارکه (فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ) [نساء: آیه ۱۰۳]
خب (إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا) [نساء: آیه ۱۰۳] این تحلیله. میگه چرا اقامه ی صلاة که در حال خوف نشد، چرا امر کردند؟ میگه خب چون موقته. چون واجب موقته، در وقت هر جا که رفت انجام بدی، کافی هم هست.
اما وقتی وقت گذشت، نماز هایی که بعد می خوانید و حالت اطمعنان است و خوف نیست، مسافر باشید، حاضر باشید، که مسافر هم ما این جا داخل کردیم، داخل است یا نه. مسافر باشید، حاضر باشید، مخصوصاً اگر حاضر باشید در اینجا هر نماز واجبی را که می خوانید (أَقِيمُوا) است
کم ازش نگذرید. نه از هئیتش، و نه از ماده اش، و نه از که ندارین، و اذ (وَأَقِيمُوا) [بقرة: آیه ۴۳] (فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا) [نساء: آیه ۱۰۳] و سوره ی بقره
(صحبت حضار)
آخه تقصیر من، تقصیر منه که خدمت تون نبودم اون چند روز که بحث می کردیم (أَقِيمُوا) غیر از نماز دو رکعته. نماز اگر از عدد رکعاتش کم شود قصوراً از هئیتش کم شود قصوراً (أَقِيمُوا) نیست در مقابلش (أَقِيمُوا) و الا گفت (أَقِيمُوا) اونجا گفت قضیتم اینجا میگه (أَقِيمُوا) خدا که یادش نرفته بود.
(صحبت حضار)
اقامه نیست، اقامه نیست ولی
آیه ی دوم، آیه ی بقره (حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ) [بقرة: آیه ۲۳۸] بعد (فَإِنْ خِفْتُمْ) [بقرة: آیه ۲۳۹] این جا همونه. چون گوینده یکیه، خداست.
(فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُكْبَانًا فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ) [بقرة: آیه ۲۳۹] چی به ما تعلیم فرمود از ذکر صلاتی چون بعد صلاته، به ما تعلیم کرد که نماز صبح این قدر، ظهر این قدر، مغرب این قدر، عشا این قدر، و اینا این قدر. (كَمَا عَلَّمَكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ) [بقرة: آیه ۲۳۹] در (فَإِنْ خِفْتُمْ. كَمَا عَلَّمَكُمْ) کمتر می شد. از حال اقامه می افتاد.
(رِجَالٍ عَيْنُ رَاجِلِينَ اَوْ رُكْبَاناً) اما (فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ) [بقرة: آیه ۲۳۹] کما وقتی که حالت اطمینان حاصل شد و خوف نبود، در اینجا اونجور که خداوند مقرر کرده است برای غیر خائفین و برای آمنین انجام بدین.
برای غیر خافئین، قصر نیست. و لذا از جمله استدلال هایی که اومد، کردیم به همین آیه مبارکه بود که در غیر خوف اصلاً کم کردن از عدد رکعات معنا ندارد. نه در سفر، نه در جایی دیگه، هیچ، اصلاً معنایی ندارد
ما از این اطلاعات بسیار بینه ی این دو آیه استفاده می کنیم که، کسی که معذور است در حالت عذر واجب خود را به حساب عذر انجام میده، اما بعداً اگر عذر رفت، چه ادا را باید که حالت عذر رو اونجا استدلال نکنی، و چه قضا را، و مثال ما زیاد داریم در این مطلب. حالا در عذر داریم بحث می کنیم،
نمیدونم دیروز عرض کردیم یا نه. اگر کسی حجش فاسد شد، مفسدات حج ما داریم. اگر کسی حجش فاسد شد باید ادامه بده یا نه؟ بله باید ادامه بده، ولکن سال دیگر (يَقْضِي مِنْ قَابِلٍ) (يَقْضِي مِنْ قَابِلٍ) یعنی چه؟ یعنی (اِقْضِ مَا فَاتَ كَمَا فَاتَ) یعنی همانطور که حج سال قبل فاسد بود، الانم فاسد بیاره؛ چی شد؟
این (اِقْضِ مَا فَاتَ كَمَا فَاتَ) معنیش این نیست. برادران وقتی که آیات به این وضوح دلالت می کند بر اینکه بعد از این که اطمینان حاصل شد و امان بود، و خطری نبود، و چه نبود، موضع نبود، (وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ) [بقرة: آیه ۴۳] به این وضوحی دارد بیان می کنه.
شما میخوای بچسبی به عرض می شود که (اِقْضِ مَا فَاتَ كَمَا فَاتَ) اونم دلالت نداره به این مطلب
(صحبت حضار)
از نظر اقض ما فات کما فات در کل واجباته فقط
(صحبت حضار)
در البته اره. ببینید (اِقْضِ مَا) در سفره. فردام دو رکعتی، بِسْمِ اَللَّهِ اینو قبول دارم، این تأییده.
ولکن
خود (اِقْضِ مَا فَاتَ كَمَا فَاتَ) چی میخواد بگه؟ میخواد مطلبی را بگوید (اِقْضِ مَا فَاتَ كَمَا فَاتَ) که اکثریت مطلقه اش بیرونه، نود و نه درصد، یک درصد هم ما قبول نداریما، ما میگیم صد درصد. ما میگیم نود و نه درصد بیرونه. یعنی چی؟
در حالت عذر، کاری به صلاة نداریم. در حالت عذر اگر جوری نیمه کاره انجام دادید، اگر چنانچه در همون حالت عذر که بعد نیمه کاره انجام دادی، انجام ندادید، بعداً که عذر بر طرف شد، باز مثل حالت معذور انجام دادی. در کل واجبات اینطوره، بلا استثنا
(صحبت حضار)
احسنت پس کمک می کنیم به شما. یادتون نیست دارید کمک می کنیم، یادتون نیست دارید کمک می کنیم.
(صحبت حضار)
بله. پس بنابراین شما. بله این جا هم صلاة مقاته، صلاة مقاته. من الان دارم نماز میخونم تو خونه ام. چه نماز رو ادا بکنم (أَقِيمُوا الصَّلَاةَ) چه دو رکعتی که در سفر بنا بود بخونم یا در جنگ یک رکعت بنا بود بخونم، نخوندم.
الان صلاة مقامه، چون حال من عوض شد، وقتی موضوع عوض شد فو هم عرض می شود که عوض میشه
و اما این دو حدیثی که ما نقل کردیم، اولاً مطلبی به این اهمیت رو چطور می شود به دو حدیث استناد کرد که دو حدیث دیگر باهاش مخالف بود و با عرض می شود که عموم و اطلاق بسیار بین بلکه نص این آیات مخالفه. نص چرا؟
برا اینکه (إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا) [نساء: آیه ۱۰۱] بعد هم (اِذَا اُمِنْتُمْ وَ اِذَا اِسْتَمْنَعْتُمْ) پس صورت اطمعنان که عذر نیست (وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ) [بقرة: آیه ۴۳] است و صلاة رو به وجه کامل باید انجام داد.
حالا
ما چهار حالت داریم، (حَالَتُ الْمُسَافِر لاَ تَخْلُوا مَنْ اهْدا اِرْبَعَ حَالاَتٍ اَحْياناً هُمْ سَلِيمٌ بِلاَ عُذْرٍ اَينَ كانَ اَحْياناً مَعْذُور اَينَ كانَ اَحْياناً مَعْذُورٍ اَولاً ثُمَّ غَيَّرَ مَعْذُورٍ ثانِياً احيانا غَيْرَ مَعْذُورٍ اَولاً مَعْذُورٍ ثانِياً)
چهار حالت دیگه. خب واجبات چجوری ست؟ در حالی که انسان معذور است، به عنوان معذور انجام میده. اگر عذر نباشد به عنوان معذور که نمیتواند انجام بده.
و لذا اگر کسی در حالتی که نماز برش وجوب آمده و وقت است، این آدم نمیتواند بایسته نماز بخونه، باید دراز بکشه نماز بخونه. و این دراز کشیدن استمرار دارد. دارد، دارد، تا فوت.
خب اگر این دراز کشیده در وقت نماز، نماز را نخواند، و ادا نکرد، در قضا هم درازکشیده است، چون حالت هست. حالت استمرار داره. همون حالتی که در وقت ادا عرض می شود واجب می کرد نماز معذور بخواند در وقت قضا هم واجب می کند نماز معذور بخواند از ضرورات، به عکس
اگر چنانچه در حالت ادا سلیم است، معذور نیست. در حالت قضا هم معذور نیست. این که در حالت ادا معذور نبوده و ترک کرده، در حالت قضا معذور نیست، باید که کاملاً اینو انجام بده. این دو تا مطلب که روشنه.
یه مرتبه در حالت ادا سلیمه، و در حالت قضا معذوره. در حالتی که میخواد نماز رو ادا بکنه می ایسته میخوانه، مستحبات هم میخوانه، چه، تا خواست قضا کنه شل شد، بیمار شد، چه شد، چه شد.
حالا همون نماز صحیح رو بخونه؟ همون نماز با شرط که ممکن نیست براش؟ اون شرایطی که در حال عذر هست، در حال غیر عذر استدراج میشه، به عکس رو من دارم میگم که حرف معلوم بشه.
در حال عذر عرض می کنیم، در حالی که این آدم معذور است که نماز را از نظر عدد رکعات، و از نظر کیفیات اونطور که مأمور هست بخوانه، در این حالت عذر نماز را نخواند.
بعد عذر برطرف شد، حالت قضا آمد، آیه (اِقْضِ مَا فَاتَ كَمَا فَاتَ) این همونطوری بخوانه، دراز بکشه عرض می شود که چرا نماز بخوانه و به عکس، به عکس مسئله ی ماست.
به عکس در حالت عرض می شود که سفر مثلاً، حالت سفر یا حالت عذر است یا نیست. اگر حالت عذر است تازه اینطور میشه دیگه. اگر سفر حالت عذر است، مثل حالت مرض است، حالت هرج است، حالت مرج است، حالت چه است.
اگر این حالت بعداً در وقت قضا از بین رفت، شما باید به حالت عادی انجام بدید. اگر سفر عذر است، و اما اگر سفر عذر نیست، بحث ما در اینجا فعلاً با سایر برادران فقیه فعلاً این خواهد بود که سفر عذر نیست. واقعاً هم همینطوره.
یعنی بر حسب بحثی که حدود ده، پونزده جلسه پیش ما کردیم، این ترقی نظر شد که اذا قبل در اونچه، در تفسیر و همچنین در فرقان و کتاب نماز مسافر بنده یادداشت کردم یه تبلور نظر هست در اینجا.
که الان در کل کره ی زمین مگر استثنایی بگن بزنید در کل کره ی زمین صلاة قصر از رکعات و افطار صوم به حساب قصر اصلاً وجود ندارد. این از اول، که عذر بود.
و ثانیاً
اگر عذر باشه، اگر عذر باشه، اگر اینی که عذر نیست جز اعزار بیارن، سفر که عذر نیست مانند مرضش کنند، سفر که عذر نیست مانند هرجش کنند، اگر این را هم قبول کنیم، باز میگیم در حال سفر واجب است این آدم فرض کنید، یا جایز است که نماز رو رکعتین بخونه قرص کنه.
ولکن در حال این عذری که عذری نیست ما فکر کردیم عذره، بعد که عذر برطرف شد چی؟
(وَ اِذَا اِسْتَمْنَعْتُمْ) (وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ) [بقرة: آیه ۴۳] و یعنی که (فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا) [نساء: آیه ۱۰۳] بنابراین ما این جا از جاهایی ست مسافر اگر برش دو رکعت واجب بوده، یا جایز بوده، هرچه، در حضر باید نماز رو تمام بکنه.
خب دقایقی بیشتر به آخر وقت نیست و مطالب به حضور برادران عرض میکنم.
اصولاً ما که خاک پای رسول الله (صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْه) و ائمه معصومین (عَلَيْهِ اَلسَّلاَم) که نیستیم. اما می تونیم خاک پاشون باشیم. یعنی به همون راهی که رفتند ما هم طبق اون خاک های پای رسول الله (صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ) و ائمه به اون راه بریم
(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا) [احزاب: آیه ۲۱] متوکلین گفتش که الف بنویس، دال نوشت. الف، دال. بابا یه چیز بنویس شبیه الف باشه. خب یه جوری بشین که آخه شبیه دنباله رو های رسول الله (صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ) باشی. پیغمبر مقتداش چه بود
(وَ عَنِ اتَّلُوَ والْقِرَانِ) مقتداي منحصره به فرد رسول اللَه (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ) (عَنْ اَطْلَبُ)، (عَلَيْكُمْ) نیست. (اَطْلَبُ) مطلقه (هَلِيَّ اَنْ يَنْطِلَ طَلاَهُوو اَلشَّمْسِ وَ ضحي هَا وَ اَلْقَمَرِ اذا تلاها تَبِع رَسُولَ اَللَّهِ يُقِرَا اَلْقِرَانَ وَ يَتْبَعُ القُرانَ وَ يَتَبَعَ القُرانُ عَقلَينِ مُعَرِفينِ عَلَيْنَ خَلْقَيْنِ عَمَلَيْنِ تَصْدِيقَيْنِ بَلاَغَيْنِ وَ عَلَيَّ ذَلِكَ) این مراحل رو داره
خب ما در زمانی، و زمان هایی قرار گرفتیم چهارده قرن عمرشه. حالا جور دیگرش کی بوده چه عرض کنم. که کتاب الله با کمال بی مهری، و با کمال جهالت، و با کمال بی اهمیتی، ( جُعِلُوا وَلا هُم اِدرِيا) تقدیس می کنه هارون، موسی بن جعفر و زندان کرد، اذیت کرد، چه کرد، چه کرد.
اما موسی بن جعفر (سَلاَمُ اَللَّهِ عَلَيْهِ) یه پوست تخته ای داشت که پیغمبر روی اون نماز میخوند، گفت این پوست تخته رو هر جور شده بیارید، هر قیمتی شده. گفتند دیوانه تو پوست تخته ی پیغمبر که از گوسفند درست کردند، یا از گاو، یا از شتر، احترام می کنی اما فرزند پیغمبر که حامل رسالت پیغمبر است زندان می کنی؟ میشه؟
قرآن شریف رو ببوسیم دست بی وضو، بی چی بهش نزنید، و به قرآن قسم بخوریم. اما در حوزه های ما عمق ندارد. در حوزه های ما قرآن؛ ادبیاً، لغویاً، منطقیاً، فلسفیاً، عرفانیهً، سیاسیاً، اقتصادیه، فقهیاً، اصولاً، اجتماعیاً، هیچ بعدی نداشته باشد
خب ما بنا داریم فریاد بزنیم. اما خدایا این حلقوم، حلقوم حق است انشالله. ما به دنباله ی فریاد های رسول الله فریاد میزنیم، همانطور که پیغمبر بزرگوار در مقابل ابوجهل ها، و ابو لهب ها و گناهکار بود که (بِيَغْفِرِلِكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ)
به این معناست که با فتح عاصمی توحید مکه پیغمبر فراموش کرد تمام اون اذیت ها رو، ما هم در صورتی که فتح کنیم عاصمه ی توحید را که قرآن شریف است، قرآن شریف عاصمه ی وحدت است، عاصمه ی اسلام است، اصل وحدت است، اصل جمع الجمع است، بین کل افرادی که استجال به اسلام دارند.
هر کار هر کسی میخواد بکنه؛ آمریکا باشه، شوروی باشه، اسرائیل باشه، ایران باشه، آلمان باشه، فرانسه باشه، رئیس باشه، مریض باشه، بالا باشه، پایین باشه، مافوق باشه، ماتحت باشه، مطلبی نیست.
اگر ما ایمان به قرآن داریم، باید تحت سکندر بایستیم. اگر هم ایمان به قرآن نداریم که واقعی بقیه مثلاً یعنی چی یا مقلد آقای بروجردی شو یا هم پینه دوز سر محل کچل بو گند و دیگه تمرین کردن نداره که.
یا ما راه حق را میرویم و راه حق در بعد اعلی عصمت قرآن است، و یا اگر این رو فقط یک هاله ی نور، یک احترام با ح است. یک هاله ی نور است و یک احترام است، یک تقدس است در ملا ظاهر وقتی هم میخوابیم پامون رو طرفش دراز نمی کنیم.
اما در استدلال، ما به قرآن کاری نداریم، پشت می کنیم به قرآن. و اگر هم به آیه از آیات برسیم توجه نمی کنیم. به حدیث سکونی، یا حدیث کی، کی، انسان برسد خاله اش کی بوده، عمه اش کی بوده، چند تا شوهر کرده، چند تا زائیده، گرفته، چند تا سقط کرده، چند تا شوهرش چیکاره بوده، کی زائیدنش، کی.
ولی به قرآن، بابا سندش صد در صد دلالتش صد در صد قطعاً نفی نشده قرآن را غیر قرآن نفی نکرده، راه را نزدیک کرده
(اَلْحَقِّ نُقَطَتَنَّ كَلَّ تَرَاهَ جَاهِلُونَ) حق یک نقطه است. جاهل اون و جهل می کند، بابا شما از اینجا میخواید برید تهران، از کدوم راه بری؟ از این راه شوزه اتوبان بری بهتر است؟یا نه از اون ور دور کره ی زمین رو بری، معلوم نیست زنده بمونی یا نه، بعد بری تهران، چه کاریه آخه؟ این اعرضاً الاعمال این افضل الاعمال نیست.
وقتی که کتاب الله را ما در خدمتش هستیم،، جرم ما در حوزه ها موجب غیبت ها، موجب تهمت ها، موجب تصدیق ها، موجب تکذیب ها ،موجب هر چی ها، از زبان کسانی که لباس پیغمبر پوشیده اند، و کسانی که آیت و حجت هستند، و کسانی که چه هستند. این تمام به حساب این که فتواها چیه؟
این فتواهای شاز چیه؟ بابا با خدا دعوا دارید شما. من میخوام چند جمله به حضور برادران که حامل مشعل معرفت قرآنی هستید در هر جا هستید در روز آخر که امروز است بحث کنم.
مرحوم استاد بزرگوارمون، آقای بروجردی البته در سنتی قبول دارم عرض می شود در دراسات معمول. ایشون روز آخر که می شد صبحت هایی می فرمودن ما هم یه صحبت هایی خدمت برادران عرض هایی داریم.
ببینید
نقل کنند فتوایی را از آیت الله بروجردی، این بیشتر قابل قبول است، یک آدم خیلی بزرگ، خیلی بزرگ، خیلی بزرگی، نقل کند از آخوند سر محل. کدوم مقبول تره آقایون؟ مقبول اَن مهمه، مقبول اَن مهمه. برا این که این مقبول اَنَه معصوم نیست اما اون مقبول اَنَ معصومه، ولو اون مهم تره.
حالا
کتاب الله، نقد اَدِلُ الله می کند. و ناقل اول کتاب الله، روح القدس است بر قلب رسول الله (صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ) نزل به (رُوحَ الامِينِ عَلَيَّ قَلْبُكَ لِتَكُونَ مِنَ اَلْمُنْظَرِينَ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍ مُقِيمٍ) قطعاً اگر کسی استناد به قرآن کند، نقل از خدا کرده.
نقلی که سند نمیخواد، مند نمیخواد، نقلی که کور نیست، کر نیست، شل نیست، لال نیست.
بیان (لِلنَّاسِهِ نِسْيَانٌ لِكُلِّ شَيٍ) در بالاترین قله ی اعجاز است، از نظر بیان و تبیان. این بیشتر سرد و گرم می کنه، یا قال اَنَ فلان، اَنَ فلان، اَنَ فلان. معلوم نیست فلان اصلی که معصوم است، گفته باشه یا نه؟ نمیدونیم اصلاً
اگر هم گفته بود اینه اصل است. چطور شد. قال، قال ها، و اَنَ فلان، و اَنَ فلان ها، و اَنَ، اًنَ ها خیلی مقام دارد، مکان دارد. که هر چی هم نقل شود، نقل مستقیم از خدا نیست، نقل غیر مستقیم است.
و در این نقل غیر مستقیم معلوم نباشد که من او را راست گفتند، دروغ گفتند، جعل کردند، منع کردند، که موجب اختلاف آرا میشه.
اما در نقل مستقیم کتاب الله این اشکاله؟ دیگران نفهمیدن همه، و تو فهمیدی؟ نه، میگه خدا نفهمیده. من و ماهای کوچک، کوچک، کوچک، ولی میفهمیم کلمات رو.
اگه ما عربی نفهمیم که خب حق نداریم که اصلاً نظر بدیم. وقتی ما به اندازه ای عرب ها و قوی تر از عرب ها عربی رو میفهمیم ما قوی تر از عرب ها هستیم یا نه؟
(اِلاّ كَفْسِيّاً اَقَوِي مِنَ الْعَرَبِ الْفَتِيحِ اُولِي كُلِّ مُعْتَلِفُونَ هادِي اَنِّيهِ وَ لاكُنْ نَتْلُكُ عِلْمِيْه) اگر ما عربی را بفهیم و روی فهم عربی، روی موازین تفهم، روی موازین (اَلْقِرَان يُفَسِّرُو بَعْضُهُمْ بَعْضاً) روی موازین دقت از قرآن بفهمیم ما نقل از کی می کنیم؟ نقل اجتهادی و تفحری با دقت از خدا می کنیم.
اما
اگر اجماع کردند فلان، و فلان، و فلان، شهرت کردند، ضرورت کردند، اطباق کردند، اما نقلش مثل این نیست، خب نیست دیگه. از کتاب الله که نقل نیست که چون مخالف کتاب الله از کتاب الله؟
چیزی که مخالف کتاب الله است، از کتاب الله که نیست. چیزی هم که نه مخالف است، نه موافق از کتاب الله نیست. چیزی که موافق کتاب الله است، خب کتاب الله دارد.
اونم البته نمیگیم تأیید، کتاب الله برو عرض می شود که تأیید می کنه. بنابراین ما جواب چون رسول الله (صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ) و ائمه معصومین دو تا کار داشتند.
کار اول ساختن مسلمان، و کار دوم افرادی که برجستگی داشتند بهشون یاد میداند چیکار کنید با یهودیا بحث کنید، با نصرانیا بحث کنید، با ملحدین بحث کنید، با مشرکین بحث کنید، یاد میدادن. امام صادق (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) و امام باقر (عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ) و ائمه دیگر که مقداری توسعه در درس و تفریق داشتند به شاگرد بودند
(اِذَا قُلْتُ لَكُمْ شَيٌ فَاسْعَلُوا لِي عَینِی هَذَا مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ) برا اینکه به جای قال الصادق ما میگیم قال عمر، قال عمر. نه اونی که همه ی مسلمین قبول دارند و این قرآنی که (تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ) [نحل: آیه ۸۹] است. حداقل کل روابط، کل علومی را که در بعد رسالت میباید بیان به شود این دارد.
پس چطور شده وضع ما و زمان ما، به قول امیر المؤمنین (صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ) (اَلْقُرْآنِ وَاَهِلِهُ يَوْمَئِذٍ فَرِيضَانِ) انشالله ما اهلش باشیم
همینطور (اَلْقُرْآنِ وَاَهِلِهُ يَوْمَئِذٍ فَرِيضَانِ مَنْفِيَّانِ صَاحِبَانِ مُسْتَحِبَّانِ لاَ يُوئرِيمُهَا اَحِدٌ) ما یک معوا داریم، اون احده خداست. این احده این احده منفی ست، یک معواست
و مطالبی من دارم که اگر عرض کنم شاید حمل بر چیز دیگر بشه و با دست خالی انسان قلب پر از محبت حق، و توحید حق اگر وارد در این جریان بشد مقدم است، جلو میره.
(إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ) [غافر: آیه ۵۱] نصرت داری که دشمن گنده تر بشه در صورتی که بیشتر مات کنن و رساله ام رو بیشتر بگیرم و، و این حرفا که نیستش که. نصرت دین خداست، من گم شم اما دین خدا پیدا شه البته بنده پیدا بشم دین خدا با من تا که غصه بخورم دین ندارم. بزارید من گم شم
ولکن در این گم شدن من، دین خدا پیدا بشه، به من فحش بدن، من نوعی. تهمت بزنن، افترا بزنند، غیبت کنند، تهدید کنند، چه کنند.
من یادمه در بیروت نماز جمعه ما می خواندیم، در یک جلسه بودیم یکی از پیش نماز ها هم بود. که یکی از پیش نماز ها که نمیگم کیه خیلی مقدس و فلان این حرفا بود
مقلد آقای گلی است. عرض می شود که در حضور جمع، حالا ما میخوام سخنرانی کنم، آقای صدر هم خدا رحمتش کنه نیست، ایشون هم میخواد سخنرانی کنه و دعوت کرده بودن سخنرانی کنه. این پیش نماز در اومد جلوی همه بچه خودش هم بود، گفت (اَنَا اَفْسَقُكَ يَا شَيْخُ) گفتم (لِمَاذَا تُفَسِّقُنِي يَا حَبِيبِي)؟
گفت (لَاَنَ صَدَّرَكَنِي يَقُولُ اِذا اُقِيمُ اَذا اُقِيمُ الصِّلاتِ جَمْعَه الْوَجَبَ الْحُضُورُ فَاِنَّ اِذاً لاِخَطَئِكَ يَجِبُ عَلَيْكَ الحُضورُ لِذلِكَ مَنطِقُكَ اودَعْ فَصَدِّقْ رَبَّكَ لان هُوَ اَلَّذِي اَلْفَنِيُّ فَصَدَّقَ رَسُولُ اللَّهِ هُوَ الَّذِي فَرَّ وَ اِذا اَنْتَ تُفْسِقُنِي اَنَا اَكْفُرُكَ) گفت چیشد؟ تکلیف چرا؟
برا این که چون (اذَا اُقِيمَ الْوَجَبَ اَلْحُضُورُ) ما (اِذَا) رو انجام دادیم. اونوقت برا این که وجب الحضور نیاد ،شما از جیب خدا مایه میزاری، از جیب خودت نه.
پس پیغمبر هم کار غلطی کرده، ائمه کار غلطی میکردن، نماز جمعه رو میخوندن کار غلط می کردن. برا این که خب رو این فتوا و وجوه حضور میاورد. گرچه حجتی اِذا اُمِتَ قبول نداری (اِذَا اُقِيمَتْ يَا مَا اُقِيمَتْ وَجَبَ اَلْحُضُورُهُ) که در بحثی که شروع خواهید کرد بعداً انشالله راجبه نماز جمعه بحث خواهد شد به یاری خدا.
مطالبی که برادران باید توجه داشته باشن.
اولاً قرآن ما این جا را ادب کرده با کمال اخلاق (وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ) [سبا: آیه ۲۴] پیغمبر و که من صد در صد حق شما، صد در صد فاسد، نه. راه رو نزدیک می کنه.
میگه بابا حق و باطل بین من و شماست، (وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ) [سبا: آیه ۲۴] خب تا (إِنَّا) جلو می افته، خب معلومه. (لِعَلِيٍ هَدْيٌ ل اَوْ فِي ضَلاَلِكُمْ لِعَلِيٍ، هَدْيٌ اَوْ فِي ضَلاَلٍ مُفِيدٍ) بین ما و شما، یا حده یا صلاة. یه چرتکه بندازیم بحث کنیم.
حالا
ما که دنبال قرآن میرویم و بر محور قرآن بحث می کنیم، و بر محور قرآن تفکر می کنیم، و فتوا می دهیم ما یا شما ها که جور دیگر که کار می کنید، بالاخره خالی از ضلالت و ضلال نیستیم، یا هدایت در ماست ضلال در شما، یا ضلال در ماست هدایت در شماست.
خب دوم؛
(الْقَدَرِهِ الثَّانِيهِ هَلْ يُمْكِنُ لِمَوْتٍ لِمُسلِمٍ اَن يَتَّصِلوا اُو يُفَكِّرَ اُوْ يُخَيِّرَ لاَيكَ اَنَّ الَّذِينَ لَيَتَّبِعُونَ القُرآنَ ويَسْتَعُونَنَّ الْقُرَآنُ هُم في ضَلاَلٍ وَ لَاكِنَّ الَّذِينَ يَفْتَقُونَ الْغِيَرَ اَلْقُرَآنَ وَ لْيَتَّبِعُونَ الغَيرِ الْقُرَآنَ وَ رِوَايَاتٍ وَ اَِقْوَالُ اَلَّتِي تُخَالِفُ الْقُرَآنَ وَ لاَ يُثْبِتُ الاَهْلُ قُرآن هَوْلاً عَلَيَّ هَدْيٌ اِذا فَالشَّيْطَانُ عَلَيَّ هَدْيٌ فَاللَّهُ عَلَيَّ ضَلاَلٌ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ وَ لاَ تَتَّبِعْ اَنَّها صَلاتي مُستَقِيماً فَاتَّبِعُوا وَ لا تَتَّبِعوا سُبُلَ وَتَفَرَّقَ بِكُمْ) این حدیث اینو میگه، اون، اونو میگه. اون، اونو میگه. این قول اینو میگه.
اون (وَ اِذا اَلتَّمَلُّ عَلَيْكُمْ فِتَنٌ كَقِطَعِ اَللَّيْلِ اَلْمُسْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرَآنِ) چیز دیگه نیست در کار، خب سنت هم هست. ولی سنت تابع قرآن است. ما سنت را بر محور و بر محک قرآن می توانیم بفهمیم.
مطلب اولی که حضور برادران عرض می کنم که خودتون هم البته آگاهید تا اندازه هایی. با کمال اخلاق میریم جلو. مثلاً فلانی از شما سوال می کنه آقا شما چرا نماز رو اینجا تمام خوندی با این که سفرکردی؟
داد هم میزنه، مثلاً. میگید خب بشینیم صحبت کنیم، صحبت کنید یا اجتهاداً می تونید ثابت کنید شما، که نماز قصر الان بیاد در هزار کیلومتر بالاتره، یا اصلاً نیست، یا نمیتونید.
اگر می تونید اجتهاداً ثابت کنید، اونم با کمال اخلاق، با کمال محبت. نه فقه، شما سنتی است، کفراست. فقه ما قرآنی است، اسلامه. نه. (إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ) [سبا: آیه ۲۴] مرحله ی ثانیه.
اگر اجتهادی نمیتوانی بگه آقا شما هم که مثل من هستید. شما تقلید می کنید از بزرگواری که میگوید چنین منم تقلید میکنم از کسی که میگوید چرا در تقلید من ایراد داری، خب بیا بحث کنیم با هم، با کمال ادب.
در محور اصلی، در اختلافات بین این رشته ای که ما داریم، رشته ی قرآنی. با سایر رشته ها، چه در شیعه، چه در سنی، چه در منی، چه در هر چه، این است که قرآن محور است.
نه برادران سنی قرآن را (كَمَا هُوَ حَقٌ) محور قرار داده است و نه برادران شیعه. و اگر ما این مقدار هم که میگیم باید خفه شیم اصلاً بمیریم، اصلاً نباید زنده باشیم. این فریاد هایی که قرآن عزیز میزند که، در سوره ی احزاب آیه ای و در سوره ای دیگر آیه ای
اگر صغری و کبری قرآن رو قبول کنم. ممکن است منطق قرآن رو قبول نکنند، (وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورً) [فرقان: آیه ۳۰] محجور هست قرآن یا نه؟
خوندنش مطلب نیستش که. آقا نسخه ی دوا محدود بودن یعنی چه؟ یعنی نسخه ی دوا انگلیسی رو فرانسوی رو من نخوانم، نه. نسخه را باید برد دوا گرفت، خورد، نه این که نبرد و نخورد و بعدها مرد.
قرآن نسخه ی دواست. (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا) [اسراء: آیه ۸۲] خب این قرآن محجور هست. اون هدفی که قرآن از ما دارد این است که، ما را قرآنی بسازد مسلمان خدا خواسته بسازد، نه مسلمان خود ساخته و دیگران ساخته.
پس این، این صغری. کبری اش هم در سوره ی احزابه. (إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا) [احزاب: آیه ۵۷] اینم کبری.
نتیجه (فَذَهَبَ كُلُّنَا فَالْعُيُونُ) اما (وَاللَّهِ وَ امام فِي اَلسُّورِهِ) برادران بیاید از لعنت هر چی زودتر بیرون بیا، وَ فِرْدُو اَليَ اَللَّهُ (وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ) [ذاریات: آیه ۴۹] وَ فِرْدُ.
یواش، یواش، نه. میقاپن انسان رو. فرار، مخصوصاً کسانی که در ابتدای عمر هستند، کسانی که در ابتدای عمر هستند چشم شون رو باز کنند، فکر کنند ما چه می کنیم تو حوزه، بقالی و چقالی و زراعت و تجارت و وزارت و مزارت و نیابت و همه رو گذاشتیم کنار.و در ابتدای عمر یا زن نمیتونیم بگیریم و یا اگر گرفتیم باید با ما گرسنگی بخوره، با هم جفت مون گرسنگی بخورن، خب برا چی؟
برای اینکه یک مشت خیالات، و موهومات، و خرافات جمع کنیم. که ما را دور کند از معارف حق الهیه، یا باید حوزه های ما جوری باشد که ما را به اصل توجه بدهد، به قرآن شریف توجه بدهد.
برادران ما با کمال اخلاق برخورد می کنیم اما کسانی که بد اخلاقی می کنند در مقابل اونها ساکت میشیم.
یکی از برادران عرب، کسی گفته بود، این صحبتا (فَالْوَاحِدُ مِنِ اِخْوَانِي اَلْعَرَقَيْنِ كُنْتُ وَاحِدَ مِنْ هَوْلا اَلَّذِينَ يَتْبَعُ الِاجْتِهَادَ وَ كَذِي وَ كَذِي مِنِ اسْمٍ قَالَ لِمَاذَا اَنْتَ مَا تُقَصُرُ مِنَ اَلصِّلاَتِ قُلْتُ لاَنِنِّي اِتَّبَعَ هَذَا اَلرَّئِيسَ لِهَذَا ثُمَّ قَالَ لِهَذَا اَلْعَالَمِ اَلاِعْلَمِ قَالَ مَا رَايَكَ فِي كِتَابِ اَلاِجْتِهَادِ وَ تَقْلِيظِ ثِقَلِ اَلاِعْرَبِيه) لغت عربی رو تقلید میکنه
(قالو هذِهِ كِتَابُ عِلْمِي لَاَنُو مُستَحِدُّ اليَ القُرانُ وَالقُرانُ لَيسَ عِلمَيهِ) چطور میگه؟ اگر کتابی استناد به قرآن کند، علمی نیست. اما استناد به قول این، و قول این و اِنْ قُلْتُ قُلْتُ، اِنْ قُلْتُ قُلْتُ، قُلْتُات و مُلتات، فُلتات لَفتات این علمی ست.
یه مرجع تقلید می گفت، من از حضرت عباس، حضرت عباس ملا ترم. بعد بهش گفتیم، چی میگی؟ گفت حضرت عباس این قُلْتُ، قُلْتُات رو بلد نیست، این خرافات رو بلده. یعنی این جهالات رو بلده. ملا تر. حضرت عباس، پدرش معصوم، برادرش معصوم، تو از اون ملا تری؟
این همه هفتاد سال مثلاً بالا و پایین رفتیم و نشیب و فراز کردیم و از این حرفا. حرف سومی که این شخص زد، گفت (عِنْدَ اَلشَّيْخِ فَرَضَ نَفْسَهُ عَلِيٌ حَوْزَهُ اَلْعَمِيُّهُ) یعنی به زور چپوندم کردم که این جا تو حوزه ام.
مثلاً استاد و مدرسم گفت، من جواب دادم. خب ما اینو باید داشته باشیم. باید ما وقتی که در این راه مستقیم و قوی قدم بر داشتیم، فرار نکنیم.
اگر کسی مزخرفی گفت با کمال محبت جواب بدیم. با اینکه ما کم اینو میبینم در بحثها، ولی همون مقدار که برق قرآن ما رو گرفته گفت جواب داد. گفتم شیخ (فَرَضَ نَفْسَهُ عَلِيٌ اَلْحَوْزَهُ فرض نَفسَهُ بِسَيْفٍ مِنَ النَّاسِ لَيْسَ عِنْدَهُ سَيْفٌ ولانَاسُ قُوتُ كُرْدٍ قَالَ وَ نَفْسُهُ مِنْ مَالٍ لَيْسَ عِنْدَهُ مَالٌ فَرَضَ نَفْسَهُ مِنْ عِلْمِ اَلْقُرْآنِ فَقَدْ فَرَضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ نَفْسَهُ بِه عِنْدِاَللَّه)
گفت وکو اقای کلبری کفر مرحوم آقای رشیدی اصفهانی (رَحْمَتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ) این آخرین کلام ما، مرحوم آقای مهدی آشتیانی که از استاد های بزرگ ما بود در فلسفه، که قبول هم نداشتم فلسفه شو. البته چون فلسفه ما قرآنی است ایشون فرمودند، منو بردند آلمان برای معالجه در هامبورگ