بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
در امور اقتصادی اسلام در طول تاریخ فقه بحث عمیقی ظاهراً هنوز نشده، از برای ابواب گوناگون فقه که مورد حاجت طول تاریخ اسلام بوده است، احیاناً کتاب هایی نوشته شده اما از برای اقتصاد اسلامی نه.
از این جهت، یک خُلّوی انسان احساس میکنه که متاسفانه اقتصاد شرق و غرب، عالم رو فرا گرفته و گروهی از مسلمانها که اطلاع صحیح بر اقتصاد اسلامی ندارند، احیاناً به اقتصاد شرق می گرایند و یا غرب یا جمع می کنند و یا بَینهُمَا، و حال آنکه شریعت مقدسهِ اسلامیه تمام ابعاد نیازهای جسمی و روحی و فردی و اجتماعی طول تاریخ گذشته، بیان فرموده. جوری نیست که حکمی یا احکامی از احکام اسلام نیازمند به شوق و نیازمند به تفکر و جعل باشه.
از ضوابط مقدسه قرآن در اصل و از سنت مقدسه اسلامیه در فرع، کسانی که بخواهند و راه صحیح بروند از برای استفاده احکام خدا میتوانند، حتی میشود هیچگاه در مسائل فقهیه نیازمند به احوط در حکم نه در موضوع، احوط یا اشبح یا فیهِ تردد یا کذا و کذا نشوند.
بحث ما به مناسبت باب زکات یک اجمالیست در اقتصادیات اسلامیه و این بحث و سایر بحث های اسلامی چه اصلاً و چه فرعاً، یک محور مُخمّسی دارد، هِندِسَهُ مُخَمَّسَهُ الاضلاَع کَاصل اصیل و مادهٍ اولیّتاٍ وآخریتاٍ و اوسطیه به کافَهً الاحکام والاصلیه فَرعیه و الاسلامیّه.
از بنده مکرر شنیده اید برادران که ما نوامیس خمسه داریم و احکام مقدسه اسلامیه اعم از اصلی عقیدی و اعم از فرعیه احکامی بر سه محور و سه بُعد نوامیس خمسه استوار است.
که برحسب ترتیب ناموس دین، یعنی دین صحیح تبعاً، ناموس دین بعداً ناموس عقل، بعداً ناموس عِرض و ناموس مال و ناموس زندگی، زنده بودن، ناموس دَم.
این نوامیس پنج گانه محور زندگی انسانی و اسلامی کلّ مکلفین هست در عالم حیات تکلیفی و مکرر است اگر عرض کنم که این نوامیس پنج گانه دارای سه بعد است اما چاره ای نیست چون شالوده بحث های ماست. چه بحث های اقتصادی و چه غیر اقتصادی.
اول باید ما ناموس عقل، دین، مال، عِرض، جان را حفظ کنیم بر محور احکام الهیّه و حرام است که این ها رو کم کنیم و یا از دست بدهیم.
دوم، باید این نوامیس را ترقّی بدهیم و در مقابل حرام است که رکود بدهیم به این نوامیس.
سوم، باید نسبت به ایجابیّات این نوامیس دفاع کنیم و نسبت به سلبیّاتش نیز که اگر کسی بر عقیده ما، بر عقل ما، بر جان ما، بر مال ما، بر عِرض ما هجوم کرد، هجوم تبلیغاتی کرد یا هجوم خارجی کرد، باید از این نوامیس ما دفاع کنیم.
و این ابعادی که عرض کردم، همه این ها دارای دو جنبه است. یک، جنبه شخصی و یک جنبه اجتماعی.
اصولاً مسلمان دو بعدیست، یک بعدی نیست. بُعد اول از نظر علم و معرفت و عقیده و اخلاق و عمل خود را اسلامی ساختن و مرحله دوم، دیگران را که نابودند یا کمبودند در این ابعاد اسلامی، اونها را اداره کردن و به اونها رسیدن.
لفظ ولایت در اسلام متاسفانه در گذشته
(علیک سلام)
و بالفعل درست معنا نشده، احیاناً از ولایتی که از برای فقیه برای مردم میگویند، کر شو، خر شو، کور شو استفاده میشه. زور، استبداد، نفهم فقط من میفهمم، نگو فقط من میگویم، اما ولایتی که اسلام بر حسب نصوص قرآن مقرر فرموده است، ولایت رحمت است و نه ولایت زحمت، ولایتیست که بر محور عقل است، بر محور علم و معرفت است، بر محور عقیده صحیح است، بر محور نگهبانی این نوامیس پنج گانه است، نسبت به کسانی که کمبودهایی در این نوامیس دارند یا قصوراً، یا تقصیراً که ده تا میشه.
این نوامیس پنج گانه که عقیده است و، عقیده صحیح، دین است و عقل است و جان است و مال است و عِرض، عِرض که احترام انسان است در ابعاد انسانی و در ابعاد اسلامی، انسان یا در این ها قوی است و یا در این ها سفیه است، یا عاقل است در این ابعاد پنج گانه ناموسی واجبُ الحفظ یا سفیه است و اگر سفیه است یا سفیه قاصر است و یا سفیه مقصر است.
اگر سفیه قاصر باشد، ولایت عقلا بر او حتمیست و همچنین اگر سفیه مقصر باشد، بلکه اگر سفیه مقصر باشد، حتمیّت ولایت نسبت به او ابعاد بالاتری دارد.
اگر کسی عاقل است، بیعقلی می کند، ناموس را میفهمد، بیناموسی میکند، عقلش، عقلِ درستی ست اما بر خلاف عقل خودش عمل میکند، مالش مالِ حلالیست، از راه حلال به دست آورده اما در مال خودش تصرفات محرّمی میکند و از این قبیل، این افراد قاصر نیستند، این ها در سفاهت مقصرند.
کسانی که در سفاهت مقصرند، در چند بُعد باید مومنینی که دارای عقل اسلامی و ایمانی صحیح هستند، با اون ها برخورد کنند.
بُعد اول یا مقصرند از نظر علم، باید بداند و میداند که نمیداند و باید برود بداند، اما دنبال علمش نمیره، این سفیه است از نظر علمی و مقصر.
دوم، میداند ولکن معتمد نیست و نمیخواهد معتمد باشد، این بعد دوم است.
سوم، می داند و به او فهماندهاند یا معتقد است یا او را معتقد کردهاند و ادله و براهین شایسته را برای او ذکر کردهاند که قاعدتاً عاقل باید قبول کنه، اما در مرحله سوم تقصیراً پاش لنگه، عمل نمیکند، واجباتی را که در شریعت مقدسه میداند و به وجوب اونها معتقد است، انجام نمی دهد. محرّماتی را که در شریعت مقدسه میداند حرام است و معتقد است حرام است اما این محرمات رو مرتکب میشود. مرحله سوم باب امر به معروف و نهی از منکر است.
اینجور نیست که امر به معروف و نهی از منکر در تمام تقصیرها جاری باشد. تقصیر در بُعد اول که علمیست، تعلیم است. تقصیر در بُعد اول که عقیدتیست، معتقد کردن است و تقصیر در بُعد سوم که عملیست به عمل آوردن است، فقط زاویه سوم، زاویه صحیحه فعلیّت امر به معروف و نهی از منکر است. کسی که میداند و معتقد است علماً و با عقیدهای که دارد، عناد می ورزد و واجباتی رو ترک میکند یا واجبی رو، یا محرّمی رو انجام میده ، اینجاست جای امر به معروف و نهی از منکر، اما ولایتی را که عقلا و علما و أتقیا بر مقصرین دارند، مقصرینی که عاقلاند و بی عقلی می کنند، دانا هستند و نادانی می کنند، معتقدند و در عمل بی عقیدتی انجام می دهند، این ولایت عام است، ولایت اون کسانی که دارند این مقامات را، عادل هستند در این مقامات نسبت به مَن دونِشون که در حفره ها قرار گرفتند، از نظر تقصیر، حالا قصور عرض میکنیم، از نظر تقصیر، چون وقتی که ولایت گفته میشه خیال می کنیم طرف قاصره فقط، نخیر، مقصر، ولایتی که بر مقصر هست قویتر است و ابعاد بیشتری دارد از ولایتی که بر قاصر است، ولایت بر قاصر عملیست، خب نمیتواند بفهمد، نمیتواند بداند، خب این ولایت عملیست.
اما، ولایت بر مقصر دارای سه بعده، البته بُعد سومش که آخرُ الدَوا الکِیّ، ولایت در باب امر به معروف و نهی از منکره. ملاحظه بفرمایید در سوره مبارکه توبه، این آیه در این ابعاد به طور جامع منحصر بفرده. آیه ۷۱ام، سوره توبه، کسانی که در خدمت قرآن هستند، باز بکنند، انشالله به تعداد قرآن تهیه میشه که هرکدام از برادران در خدمت قرآن حضوراً هم باشند، قلباً که هستند. آیه ۷۱، {وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض}این قاعده کلّیست،
آیا {بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض} فقط در یک بعدیست که اینجا ذکر فرموده؟ در زاویه سومه از ولایت است که امر به معروف و نهی از منکره که زاویه تعلیم نیست، بعد از زاویه تعلیم، زاویه تربیت و معتقد کردن نیست؟ اینا هست،{ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ} این اول و دوم رو میگه،{ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ} کیا رو؟ کسانی که در سبیل رب نیستند و نمیتوانند باشند، نه، اینا قاصرند، کسانی که در سبیل رب نیستند و مقصرند در نبودن در سبیل رب،،{ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ} اول، {وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ} دوم. اول حکمت علمیست، بعداً موعظه حَسَنه که عقیدتیست که موعظه حسنه هست.
مرحله سوم، {وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن} جَادِلْهُمْ کجاست؟ این جَدَل لفظی فقط نیست، مراحل اولا و مراحل ثانیه، کفایت است بر این جریان، جَادِلْهُمْ جدال عملیست. وادار اون ها را به کار واجب که ترک می کنند، بعد از آنکه می داند و معتقدند، بازدار اون ها را از کارهای حرام که می دانند حرام است و معتقدند.{وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِين} قرآن یُفَسِّرُ بَعضهُ بعضا دیگه.
حالا این آیه، البته مطالبی را تا اونجا که میشده است در تفسیر یادداشت کرده ایم اما تبلوراتی هست،{وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض}
بَعض اول با بَعض دوم فرق داره، بَعض اول کسانیست که حق والی بودن دارند، أعقل اند، أعلم اند، أتقی ان، أقدراند، در این نوامیس خمسه که حالا حساب تقسیمش رو عرض می کنیم تاکنون نکردیم، در این نوامیس خمسه، اینها أقوا هستند و میزان شرعیش را و میزان صحیحش رو، این ها دارا هستند به مساعی که کرده اند در حدی، هرحدی از حدود که هستند.
{وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض}والی، مُولّی عَلیه، والی اونکه دارد، مُوّلی عَلیه اونیست که ندارد، اونیکه ندارد یا قصوراً هست یا تقصیراً، ما بحث در تقصیراً داریم چون امر به معروف و نهی از منکر برای مقصرّه، کسی که قاصره، نمیتونه بفهمد که امر و نهی چیه حالا؟ راجع به مقصر{وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض}چه می کنند؟{يَأْمُرُونَ}قدم اوله؟ نخیر قدم سومه. قدم اول، {ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ} دوم {وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ} سوم که{يَأْمُرُونَ}ست که {وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن}{يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر} بعد چی؟ {وَيُقِيمُونَ الصَّلَاة} کسانی که مقصرند، صلاه را اقامه نمیکنند، گاه میخوانند، گاه نمیخوانند، اگرم میخوانند درست نیست، {يُقِيمُونَ الصَّلَاة}مومنینی که از نظر علمی و عقیدتی و معرفتی و تقوایی، این ها رو دارا هستند، نسبت به کسانی که در حفره ها واقع شده اند، اقامه کنند نماز رو، وادار کنند اون ها رو به نماز در ابعاد گوناگونش که بُعد سوم امر است و نهی است. {يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاة}
خب میشود طرف را به نماز وادار کرد، اما هرچه کنیم زکات نمیده، ولی مکلفه، اگر مکلف است، هرچه شما عرض میشود براش بیان می کنید، زکات نمیده، شما باید زکات از مال او بدهید، شما که ولایت دارید، ولایت فقط در لفظ ندارید، در گفتن و توجیح علمی و معرفتی و عقیدتی ندارید، بلکه در توجیح عملی، باید از مال او بردارید به مقداری که زکات باید داده بشه، خمس باید داده بشه، نفقات باید داده بشه، چه باید داده بشه و چه نباید داده بشه، که{وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاة}بعد{وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَه}
در این ولایت مطیع الله و رسول اند نه ولایت خرکی شمری، نه ولایت استبداد، نه ولایت کر شو، خر شو، کور شو، نه ولایت فحش و تهمت و اذیت و زدن، نه، مثل ولایتی که پدر و مادر بر فرزند شیرخواره دارند، آیا با فرزند شیرخواره چه می کنند؟ اگر عر زد، می زنند تو دهنش؟ نه، میرسند به حالش. نقصانی که دارد، با کمال محبت، با کمال رحمت، اون نقصان رو اگر بتوانند برطرف میکنند، اگر خودشون نتوانند برطرف کنند، دیگران که شایستگی دارند، میارند و نقصان این ها رو برطرف می کنند. چه طفل صغیر باشد، چه بزرگ باشد، یتیم باشد، زن باشد، دیوانه باشد، ابله باشد، هرچه باشد، هرچه باشد، مخصوصاً کسانی که مسلمان هستند، چه فرزند مسلمان باشند، چه مکلف مسلمان باشند، در هر بُعدی از ابعاد باشند، اینا مراتبشون گوناگونه، قابلیات و فاعلیات گوناگونه، ممکن است قابلیت کسی کمتر از شما باشد، فاعلیت کسی کمتر از شما باشد، قاصر باشد یا مقصر باشد، شما که دارید آنچه را او ندارد یا کم داره باید جبران کنید، چه از نظر مال باشد، از نظر عقل باشد، از نظر علم باشد، از نظر عقیده باشد، از نظر حفظ ناموس باشد، اگر کسی زن گرفته ولی سفیه است در حفظ ناموس، چه کنیم؟ فقط مال نیست، اینجور نیست که {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم}که محور بحث است، بحث میکنیم فقط، نه، مال کوچک ترین نوامیس پنج گانه است. اینطور نیست آقایون؟ با مال جان را حفظ کن، عقل را حفظ کن، عقیده را حفظ کن، ناموس را حفظ کن، عِرض را حفظ کن، مگه اینطور نیست؟ خَیرُ المَال مَا اُحرِزُ بِهِ العِرض.
در قله واجبات انسان مسلمان این است که دین را حفظ کند ولو همه از بین بره، بعد از دین، عقل را حفظ کند، بلکه در یک بعدی قبل رو، چون عقل که نباشد، بعداً چی؟ بعداً عِرض را حفظ کند، عِرض و ناموس خود رو حفظ کند، آخر سر ماله.
با قدرت ها و نیروها و توان هایی که انسان ها دارند و یا میتوانند داشته باشند، باید این نوامیس را حفظ کرد. یکی از چیزها ماله، با مال شما سایر نوامیس خودتون رو حفظ کنید، این بحث خواهد آمد مفصلاً که وقتی{وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم}مالتون را به سفیه ندهید، مال خودتون را، مال خاص خودتون را، مال خاص او را، مال عامّ رو که بحثاً عرض می کنیم در این مثلث است، خب چیزای دیگر چطور؟ یعنی عرض میشود که اگر سفیه مالی دارد و مال خودشه، دست خودش باشه؟ نه، به طریق الاولی و به طریقه أحرا باید این مال رو بگیرید و شما ولایت دارید نسبت به او.
حالا، اگر در حفظ عقلش سفیهه، مراقب باشید بیعقلی نکنه، اگر در حفظ جانش سفیهه، مراقب باشید، جانش به خطر نندازه، اگر در حفظ مالش که معلومه، در حفظ ناموسش، زن دارد، دختر دارد، خواهر دارد، چه دارد، اما نسبت به اونها سفیهه، باید مراقب باشید. شما که همسایه او هستید و شما که ناموس عقلیتون قویست، ناموس ایمانتون قویست، او بیعقلی میکند که عقل دارد یا عقل ندارد بیعقلی میکند، بی ناموسی میکند، ناموس نمیفهد، در ناموس، در حفظ ناموس سستی میکند، این ولایت بر کلّ دارندگان است، بر کل ندارندگان، دارندگان بالاتر بر دارندگان پایینتر، دارندگان اصلی بر ندارندگان.
ندارندگان چه قاصر باشند و چه مقصر باشند در هر بُعدی از ابعاد قصور و در ابعاد تقصیر، این ولایت ثابته، پس معلوم میشود ما همه تو زردیم، ….. شیطانُ أخرَس.
یک شیطون زبون داره، یک شیطون لاله، ما خیلی شیطونهای لالی هستیم، ما در خودهامون نقصها هست، برای برطرف کردن این نقصها فعالیت نمیکنیم، تا چه رسد به دیگران.
المومن مرآتُ المومن، اگر آینه رو جلوی خودتون بذارید، اگر به ریش و سبیل و عمامه چیزی بچسبه، آینه بی سر و صدا، بدون سر و صدا، بدون اینکه به کس دیگه نشون بده، به شما میگه، مؤمن مرآت مؤمن است. یک معنای این حدیث اینه که مانند مرآت که خوب نشان می دهد عیب شما رو بی سر و صدا، ما باید عیوبی که در مؤمنین مشاهده میکنیم، نشون بدیم، اگر تونست بفهمه تونست، اگر نتوانست بفهمونیم، بعداً از نظر موعظه حسنه، بعداً از نظر امر به معروف و از نظر نهی از منکر، این جمله ای بود که در این آیه خواستم حضور برادران عرض کنم.
اما به آیهای که محور اولی بحث ما بود در سوره مبارکه نسا، آیات قبلش رو ملاحظه کنید، چون نسق قرآن و ترتیب تألیف قرآن، بُطره نبوده، بی حساب نبوده، اینجور نبوده است که، البته قرآن دو بخشه، یک بخش آیاتیست که همینطوری که در قرآن الان موجوده، به همین طور نازل شده، این یک بخشه. بخش دیگر اینطور نیست، بخش های دیگری از آیات مقدسات قرآن داریم که اینطور نیست.
آیات بر حسب احتیاجات روزمره نازل شده ولی احتیاجات که به هم ارتباط وسیق نداره. اون احتیاج در باب حیض داره، اون در باب تیمم داره، اون در باب مال داره، اون در باب، باید جواب داده بشه به وحی یا نه؟ بله،
این احتیاجاتی که خود احتیاجات مرتب نیست، منسق نیست، تنظیم نیست، شده نیست، لازم است که وقتی سوال از رسول الله (ص) میکنند، حضرت به وحی جواب بده، پس آیاتی به این مناسبات نازل میشه، اما این آیات که برحسب نزول، ترتیب ارتباطی و اتّساقی و ندارد، چون کسانی که سوال میکردند، سوالشون باهم ارتباط ندارد، الی یوم القیامه باشه؟ نه، قاعده کتابی که الی یوم القیامه بناست بماند این است که مُنزّل آیات، مُرتِّب آیات باشد و لذا قرآن شریف در سوره قیامت می فرماید که{لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِه}{إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَ قُرآنَه}خدا باید جمع کند و بخواند، دو خواندن است و دو انزال است، تنزیل است.
خواندن اول، خواندن آیات بر حسب حاجات، اونا که ارتباط به هم احیاناً ندارن.
خواندن دوم این است که این آیات را اونطوری که باید به هم مربوط باشند و الی یوم القیامه هم از الفاظ آیات و مُفرداتِها و هم از ترکیب آیات نسبت به قبل و بعد آیات استفاده میشه که استفاده دو بُعدی میشود، اینو باید که خداوند تألیف کنه و تالیف کرده،{إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَ قُرآنَه}
ولِذَلِک، تمام آیات قرآن با هم ارتباط داره، منتها من بی ربطم که فکر نکرده میگم بی ربطه، مثل یکی از محشّرین کفایه، پنجاه سال، شصت سال پیش بوده، اسمشم مشکینی بوده، عرض میشود که ایشون یک حاشیه به کفایی زده و مرحوم آشتیانی بزرگم در باب قضا در حاشیه رسائل، مثلاً به این آیه که سوره نساء که {وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاء}این آقایون بزرگوار اصولی و فقیه فکر نکرده در آیه فوری پریدن به اینکه بله اون حدیثی که دارد که قرآن عرض میشود که دو ثلثش اینجا پریده یا یک ثلثش، یک ثلث قرآن بین اول آیه و آخر آیه افتاده، حرف رو ملاحظه کنید آخه.
آقایی که در پزشکی بزرگه و عمل قلب میکنه و چشم، آیا در مهندسی ساختمانم از او سوال کنیم؟ آقا در پینه دوزی هم از او سوال کنیم؟ نه، در کنّاسی هم؟ نه، این شغل خودشه، آقا شما چرا با قرآن اینجور عمل میکنی؟ به آیه میرسد می گوید که این اول آیه و آخر آیه به هم ربط نداره، پس اون روایتی که میگه ثلث قرآن افتاده، اینجا افتاده، یا دو ثلث قرآن، روایت دیگر، آقا اگر قرآن دو ثلثش افتاده، پس قرآن ۱۸ هزار آیه داشته، ۱۸ هزار و اندی، دوازده هزارش افتاده، شش هزار و مقداریش مونده، ۱۲ هزار آیه، آخه ببینید حرفی که سوسکم غش میکنه، ۱۲ هزار آیه، در این آیه از وسطش افتاده، که {وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى} این یک جمله، بعد ۱۲ هزار و چند صد آیه، چهارصد آیه افتاده یا بیشتر یا ۱۳ هزار آیه افتاده، بعد {وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى} تموم شد، ۱۲ هزار آیه افتاده {فَانْكِحُوا}، {فَانْكِحُوا} ….. آقا حرف نزن، لال شو اصلاً.
خب ببینید، این، آقا در تأمل کفایه و مکاسه و فلان، فکر میکنند، خب فکر کنند، آقا در قرآن فکر کنید خب، فکر کنید و حرف بزنید، وقتی انسان فکر کند، میبیند که کمال ارتباط را سلب بین آیه داره به سوره نساء مراجعه کنید، نمیخوام بحث کنم، کمال ارتباط رو، جعلی نیست.
یک مرتبه انسان میخواد توجیح کنه، بیاد از جیبش برداره بیاره بذاره رو این، این صنّار دو عباسی بشه، خب، این فقیر بوده طرف، اما قرآن که فقیر نیست، در مواد مطلب، در ترکیب مطلب، در دلالت، در فصاحت، در بلاغت، در رسائی، در تبیین که ناقص نیست که شما توجیه بخواهید بکنید، خودت رو توجیح کن، عقل و فکرت رو توجیه کن،{أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا} قفل دل رو بردار، قبول کن که این أفصح بیان است و أین افصح بیان سه و ممتنع است، تفکر کن در آیات.
حالا، آیات به هم ارتباط داره کاملاً، منتها ارتباط به این صورته، ما سه بُعد در قرآن باید کار کنیم حداقل، بُعد اول، در خود آیه ای که مورد بحث و استفاده ماست خوب دقت کنیم، الفاظش، کلماتش، ادبیاتش، یک.
دو، در آیه قبل و بعد فکر کنیم. همسایه ان با هم.
سه، در کل آیاتی که در سراسر قرآن راجع به این آیه محوری که مورد بحث است، بحث میکنه فکر کنیم، سه بُعدی فکر کنیم، دقت کنیم، کسانی که رو قرآن به حساب شایستگی فکر میکنند و میدانند کتاب الله است و میدانند خطا درش نیست و میدانند جهالت و قصور درش نیست، میدانند تقصیر درش نیست، فقط در حال بیداری در قرآن فکر نمی کنند، خوابم میره فکر میکنه. در خواب فکر میکنه، در خواب مجردتر است، فکر میکنه، زیارت میره فکر میکنه، بین الصلاتین فکر میکنه، حرم پیغمبر میره فکر میکنه، مسجدالحرام میره فکر میکنه، طواف میره فکر میکنه، سعی میره فکر میکنه، این کتاب الله است که در زمان غیاب رسول الله (ص) این معصوم منحصر بفرد است که ما بهش دسترسی داریم.
خب، حالا، در ارتباط این آیات گمان نشود که مقدمه از ذی المقدمه بیشتر شد، اینا همش ذی المقدمه است، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
ملاحظه بفرمایید، در سوره نساء، آیه پنجم، قبلش چی فرمود؟ قبلش از آیه اول{يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا} که از این آیه مطالبی استفاده میشه که حالا خیلی میشه، نوشتیم در تفسیر برای …….. دیگران شما که اهل دلید.
حالا، که نسل آدم و حوا تا آخر دو نفر بود یا سه نفر بود یا چهار نفر بود، حوری بود، جنی بود اینا، بعد {وَآتُوا الْيَتَامَى}ببینید{وَآتُوا الْيَتَامَى}چرا یَتامی اینجا اومد؟ برای اینکه رجال و نساء شد، آیا رجال قوی ترند از نظر عقلی نوعاً یا نساء؟ خب رجال، شکی ندارد، شما، نمیخوایم تعصب رجولیّت نشون بدیم، آیا نوابغ رجال، علمای بزرگ رجال، مخترعین رجال، عرض میشود که و همچنین و همچنین رجال بیشترند یا زن ها؟ آیا قهرمانان بوکس و دو و چه و فلان و فلان رجال بیشترن یا نساء؟ خب معلومه این نقص نساء نیست، زن باید اینطور باشه، مرد اینطور تا بتونن مرد و زن با هم زندگی کنن.
حالا به این مناسبت{وَآتُوا الْيَتَامَى}یتیم مگر ضعف ندارد؟ ضعف داره دیگه یتیمه، یتیم مادون سنّ تکلیف است اولاً. دو، یتیم دو بعد داره، یک مادون سنّ تکلیف. دو، حتی اگر به سن تکلیف رسیده رشد مالی ندارد.
راجع به خصوص یتیم بحثه ها، راجع به خصوص یتیم خیلی حساسیت نشون داده قرآن، اگر کسی یتیم نیست بابا داره، چه داره، این وقتی که سن تکلیف رسید و سفیه هم نیست، مالش رو دستش بدید. اما اگر بچه یتیم است، به سن تکلیف رسید، سفیه هم نیست، اما رشدی که بتواند در مالش تصرف صحیح بکند ندارد، رشد بالاتر از عقل معمولی، عقل معمولی بالاتر از سفاهته.
خب در اینجا یتامی رو پیش آورد،{وَآتُوا الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا}
یک کسی قرآن میخوند، میگفت خوباً کبیراً، خوب بهتره یا حوب؟ مثل اون کسی که قرآن میخوند، رسید به آیه{لِكَيْ لَا تَكُونَ دُولَةً} اون گفت دُولَهً، گفت چرا دولت میگی؟ گفت آقا انقلاب شد که خب بالاخره دولت باشه، مثل اینکه خدا انقلابی نبوده، آقا دولهُ المال و دولهُ الحال، دولَه بعد است، این مال حاله، دولَ بُعل است، این مال ماله.
یک روز یکی از برادران به من تلفن کردند، بگم؟عیب نداره، مجهوله، از حماقت ما برمیاد، حماقت نوع ما برمیاد که تو حوزه اومدیم احمق تر شدیم، میگفت آقا اگر یک کسی با زنش داره مسافرت میکنه، یک مرد جوانیم همراشونه، میخوان با هم باشن، میتونه از زن خودش یک صیغه بده به اون؟ … گفتم چی میگی آقا؟ گفت والا یک آقایی که ادعای فضلم میکنه، نه آقای چیزا، طلبه، ادعای فضل میکنه، این کار رو کرده، مسافرت کرده، این حماقتا میاد از ماها، چرا؟ برای اینکه خیلی دوریم از مطالب. ما در …. امتحانا خیلی باید سواد داشته باشیم ولی خب،
حالا، عرض می شود که بله، بعدش{وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا} ببینید بحث سر مالیست که مال یتیم رو باید بهش داد، اما مال یتیم رو کِی باید بهش بدیم، بعداً میاد، بعداً میاد که{وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاح}آیه شش، این بعد میاد، اینجا فعلا {آتُوا الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ}بعد میرسه، {وَإِنْ خِفْتُم}بعد میرسه{وَآتُوا النِّسَاءَصَدُقَاتِه}…
صدوقه غیر از صدقه هست. صدوقه یعنی مالیست که حقی اون مال به عنوان مهر و با کمال احترام باید بدی، صدقه نیست که دستتو همچین کنی بگیر، تازه اونجا رم باید با کمال احترام باشه ولی اینجا حقی ست که زن بر گردن مرد دارد به عنوان صدوقه که در بحث نکاح باید صحبت کرد.
{وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً}نحله از نحل میاد یعنی خیلی شیرین، خیلی گوارا، خیلی با محبت، حساب کنید از شما طلب داره، طلب حالیم داره، فوراً بهش بدید با کمال احترام.{فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَرِيئًا}
بعد {وَلَا تُؤْتُوا}ربطش چیه؟
آیا در نساء زنانی نیستند که اگه مهر رو بگیره درش سفاهت میکنه؟ خب هستند، مردهام سفیه توشون هست تا چه رسد به زن.
اگر زن، چون راجع به نوعیّت داره بحث میکنه دیگه، اگر زنی هست مخصوصاً زنی که باباش مرده، کسی نبوده تربیتش کنه، چون بحث عرض می شود که{وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَی} بود دیگه، یتامی النساء، یتامیُ النساء زنی ست که این باباش مرده و حالا یتیم است و حالا میخواید باهاش ازدواج کنید که مال مختوم نشه، مناسبت اینه که خب {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}این محور اولش و زاویه اولاش در هندسه {لَا تُؤْتُوا} کیه؟
این زنهای یتیمهای که شما میگیرید، قبلاً تحرج می کردید و تحرض داشتید، مالمون قاطی نشه، خداوند اینقدر فرموده است که مال یتیم رو چنین نکنید، قاطی نشه، اینا برای اینکه این تحرض ها بره کنار، فرمود که{أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ}الی آخر، حالا اینجا بگوید که خب در میان این زن ها، خب تبعاً کسانی هستند که از نظر اقتصادی و مالی عقلشون خیلی رزین و خیلی سنگین نیست، بنابراین درست است که{آتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ}درسته، قاعده این است که مهرشو بهشون بدید، اما اگر این مهر رو بهش بدید، خفیف العقل است، سبک مغزی میکند در مصرف این مال، اسراف میکند یا تبذیر میکند یا چه میکند، اینجا{آتوا} شد {لاَ تأتوا}آتوی با اون هیمنه و با اون تاکید، اینجا شد {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ}
حالا، ابعادی در این آیه داریم که من سوالاتی رو مطرح کرد، دونه دونه باید جوابش عرض کنیم. ملاحظه بفرمایید، {وَلَا تُؤْتُوا}مخاطب کیست؟مخاطب همه مومنین اند؟ خب نه، اگر کسی مکلف است و سفیه است چه؟ سفیه در مال، سفیه در عِرض، سفیه در حفظ عقل، سفیه در جان، سفیه در عقیده، سفیه در ناموس، حالا در مال داریم بحث می کنیم. این بحث دیگریست که به طریق اولا، سفاهت جاهای دیگر مورد نظر آیه نیست.
{وَلَا تُؤْتُوا}خطاب به کیست؟ خطاب به کسانی که سفها نیستند. حالا در بُعد مال بحث میکنیم.
کسانی که در بُعد به دست آوردن مال و نگهبانی مال و مصرف مال و خرج مال و داد و نداد مال سفیه نیستند، نه انسانیّاً و نه اسلامیّاً.
یک مرتبه انسان از نظر انسانی قوی عقلش، خوب میدزده، خوب میچاپه، خوب سر مردم کلاه میذاره، از نظر اسلامی نه، این خفیف العقله.
ما دو عقل لازم داریم که مورد خطاب این آیه هستیم،{وَلَا تُؤْتُوا} کیا؟ انسانهای منهای دین؟ نه، دین دار های منهای عقل؟ خب بازم نه، اونها سفها هستند دیگه نخیر، انسانهای که وحی انسانی دارید، وحی شرعی هم دارید، وحی انسانی عقل صحیح و وحی شرعی طبق حکم خداوند شما میخواید عمل کنید. کسانی که دارای دو بُعد عقل، العَقلیِّهُ انسَانیَّه هُوَ العَقلیُ ایمَانی، المُخَاطَبونَ هُنا هُمُ المُکَلَّفونَ المُسلِمون الّذینَ زُوِّجوا بالعَقلیِّ انسانّیِ اولاً، ثُمَّ بالعَقلِّی ایمانیّاً ثانیاً عَلی دَرجاتِ عَلی مَراتِب.
خب، پس {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاء}مومنینی که عقل انسانی دارید و عقل ایمانی دارید در هر سه بُعد، در بعد مالی که موجوده، در بعد اسراف نکردن، تبذیر نکردن، مال را در راه حرام مصرف نکردن سلباً و ایجاباً، اینها مورد خطاب اند.{وَلَا تُؤْتُوا} به کی ندین؟ به السُفَهاء، حالا چند مطلب اینجا استفاده می کنیم.
یک، این اموالَکُم، حالا هرچه هست که بعد بحث می کنیم، مالی که مال منه، اگر من عاقلم و چه و چه و این حرفا، من مالم رو به سفیه ندهم، حرام است بدهم، اما اگر مال من نزد سفیه بود چه کنم؟ اینو نمیگیره؟
اگر قرآن شریف میفرماید که {وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ}حرام است زانی، با ……… اینو نمی گرفته؟ خب چرا دیگه، برای اینکه{وَحُرِّمَ}این تحریم هم ابتدائی ست، هم ضمنیست، اگر الان بخواد ازدواج کند، حرامه. اگر زن زانیه گرفته، الان حرام است نگهشداره، ولش کنه. اگر زن عفیفه گرفته، زانیه شده و به هیچ وجه زنا رو ول نمیکنه، ولش کنه، اصلاً یک موقعی هم گفتیم و خواهیم گفت که طلاقم اینجا نمیخواد، منفصل میشه، مثل زن مُرتدّه.
اگر زنی که مرتد شد، طلاق میخواد؟ اگر مردی که مرتد شد، طلاق باید داده بشه؟ جدا میشن.
مواردی داریم که زن و مرد از هم جدا میشن بدون طلاق، نیازی به، طلاق الهیست،
(صحبت حضار)
-عرض میشود{وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِين} چی میگه؟ حرام است این زن در شما باشد، اگه از اول گرفتید و این نجیبه بوده، حالا زانیه شده، حالا که زانیه است و ول نمیکنه، حرام است این زن، زنِ شما باشه یا نه؟ بله، اگرحرام است زن شما باشه، اینو چجوری طلاق بدیم؟ حرامه تموم شده، حرام است زنتون باشه نه اینکه حرام است با او مباشرت کنید، نه
(صحبت حضار)
-حالا که حرامه، حالا که حرام است زن شما باشه، البته این بحث مستقلیه، اینو اشارتاً عرض کردم.
حالا،این نمونه هائیست که عرض می کنیم یا {وَ أنْ تَجْمَعوا بَینَ الأختَینْ} که قرآن شریف می فرماید{وَأَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَف}{ مَا قَدْ سَلَف}یک نفر یهودی بوده، مسیحی بوده، به حساب شریعت تورات، دو تا خواهر رو گرفته ازدواج کرده، حالااسلام آمد و مسلمان شده، آیا{وَ أنْ تَجْمَعوا بَینَ الأختَینْ} اینو نمیگیره؟ چون این حدوث که نیست، نه، میگه {إِلَّا مَا قَدْ سَلَف}یعنی گذشت، گذشت، از حالا به بعد چی؟ از حالا به بعد نه می توانید جمع بین اختین حدوثین بکنید و نه اگر قبلم بوده استقلال بدید. خب اینجام همینطوره.
ببینید، در اینجا می فرماید که {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم}اموال شما اگر دست سفیه و اموال شما اگر دست خودتونه، اونیکه دست خودتونه داره میگه، ندید به سفیه. خب، اگر مالی از شما دست سفیه هست، خب ازش بگیرید. همانطور که حرام است مالی را به سفیه بدهید که روی سفاهت روش عمل میکنه و از {جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}دور میشود، همونطور هم اگر مالی از شما دست سفیه هست، واجب است بگیرید، حرام است به او بدهید و واجب است که بگیرید. این یک بُعد.
بُعد دیگر، این اموالکم چند بحث داره، آیا مال اعضای بدن رو می گیره؟ خب بله، بله خب میگیره، منتها در اعضای بدن، بعضیاست نمیشه داد، خب مورد بحثه، آقا سرت رو نبر بده آقا، خب نمیشه بدی به آقا، شما سرت رو به سر اون آقا بذاری اون عرض میشود که بازتر نمیشه، اگه سرشم رو بریده باشن. ولی بعضی از اعضا که میشه، خون رو میشود، قلب رو می شود، ریه رو میشود، احیاناً بعضی اعضا رو میشه.
حالا، این اعضا رو {لَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم}همونطوری که اسکناس مال منه، فرش مال منه، خانه مال منه، دست مال من نیست؟ خب هست دیروز بحث کردیم.
حالا، این اعضای خود رو{لَا تُؤْتُوا}، {{لَا تُؤْتُوا}کجا رو میگه؟ اونجایی که میشود داد، نه اونجایی که نمی شود داد، اونجایی که میشود دادم دو جوره.
یک مرتبه می شود داد و از باب دوران امر بین أهم و مهم، واجبه، آقا یک کسی ست که این داره میمیره، اگر شما یک ریه ت رو به او بدید، ضعیف میشید مثلاً یا هرچه، نمیمیرید اما اون زنده خواهد موند، آیا حفظ زنده بودن یک مسلمان واجب است یا نه؟ بله، الان دوران امر بین أهم و مهمه، به اینکه من در زندگی خود ضعیف تر شوم یا او نمیرد و استمرار زندگی داشته باشد، اینا رو بحث نمی کنیم که، کجا رو بحث میکنیم؟ اونجایی که شما ارجحید از او.
برای اینکه اون آدم دارای یک ریه است، شما دارای دو ریه هستید یا دارای دو قلبه، یک، عرض میشود که دو ریه، یک ریه هست او و شما دارای دو ریه هستید، یکیش رو بردارید به او میدید مثلاً، اگر یکی رو بردارین به اون بدین، این تقدیم مهم بر اهمه، اون مهم است، شما اهم اید.
شما که مال خودتونه، یکیش رو بردارید ضعیفتر بشید به او بدید، چطور اینجا سفهاء فرمود؟ در این بعد تمام کسانی که گرفتن عضوی از شما برای تکمله خودشون مهم است اما برای شما أهم است، تمام کسانی که این تقاضا رو از شما دارند، چه مجانی که معلوم، چه پول بدهند چه هرچه، همه اونا سفیه اند. آیا سفاهت نیست که من یک عضو از شما رو بگیرم، من دارای اون عضوی که نیستم بشم، شما از اون عضو ناقص بشید، این سفاهته.
پس اینجا از سفهاء بود؟ بله، یعنی کلّ کسانی که از مال جسمی شما میخواهند بگیرند، چه با پول، چه با غیر پول ولکن برای شما بودن این عضو أهم است و برای او أهم نیست، در اینجا هرکس از شما اینو بگیرد، سفیه است و شما که به او می دهید، شما هم تبعیت از سفاهت کردید و شما هم سفیه خواهید بود.
کسی که بیاد یک دست خودش رو بده به یک آدمی که یک دست داره و خودش یک دست بده و یک دست، عرض میشود که بمونه براش، این سفیهه، هم کسی که میگیرد سفیه است، هم کسی که می دهد. شما سفاهت نکنید، مال بدنی و عضوی خود را به کسی بدهید که شما ارجح از او هستید و أهم از او هستید، این راجع به اعضا که دارای سه بُعده. یا أهم و مهمه یا برابریه، درصورتی که شما أهم اید یا برابر با دیگری هستید که برابر تصور ندارند، این سفیه میشید و ما اگر طرف أهم است و شما مهم، در اینجا، بله؟
(صحبت حضار)
-اینجا ایثار نیست،{وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ}اینجا جاش نیستش که و الاّ کسی بیاد بگوید که بنده، یک کسی بگه من یک زنی دارم، خیلی زیبا، خیلی، رجب این کار رو کرده، یک زنی دارم خیلی زیبا و چنین و فلان و فلان و فلان، زن شما خیلی خوشگل نیست، من زنم طلاق بدم شما بگیر، من زن شما رو بگیرم. آخه ایثار که اینطور نیستش که، عرض می شود که این بحثیه برای خودش و ابعادی دارد.
حالا
-این ارجحیت نمیتونه معنا داشته باشه، چون ممکنه کلیه یک نفر خراب شده باشه و یک نفر دو تا کلیه داشته باشه، اینجا کسی که یک کلیه داره أرجح است از اونی که
-من ریه گفتم، کلیه بله، درسته، اگر أرجح باشه بِسم الله.
اگر چنانچه اون شخص که دارای یک کلیه است، بنده هم که دارای دو کلیه ام، اگر یک کلیه از من بگیرند به او بدن، درسته؟ من ضعیف میشم اون قوی میشه، کدوم ارجح اند؟ خب من ارجحم، چون مال منه.
اما اگر چنانچه اون با یک کلیه میمیره، درسته؟ اما من با یک کلیه نمیمیرم، برای حفظ جان او من یک کلیه رو، حتی مجاناً به او لازم باشه میدم تا چه رسد در مقابل پول باشه.
-اگر ارجحیت از این جهت باشه که مثلاً یکی دانشمنده، کلیش از بین رفته، یکی هیچ به درد جامعه نمیخوره
-خب باشه، خداوند دم به ارحجیت نمیده، نخیر،
فرض کنید اگر یک دانشمند، یک بی سوادی یک دانشمند رو بکشه، می کشن، یک دانشمندم یک بی سواد رو بکشه، میکشنن. اگر یک افلاطونی باشه، یک حمال سفیه زهرماری رو بکشه، افلاطون رو میکشن، اون در روح مطلب دیگریست، در جسم مطلب دیگری، یعنی قیمت های جسمی غیر از قیمت های روحیه.
یک زن که عقلش خیلی بیشتر از شوهرشه، خیلی فهمش بیشتره، ایمانش بیشتره، فلان بیشتره، اما اگر این زن مرد رو بکشد یک حکم دارد، مرد زن رو بکشه حکم دیگر دارد، از باب ارزش مادی و قیمتی جسمی مطلب دیگریه.
بحث تتمه ای دارد انشالله برای فردا، بفرمایید.
(صحبت حضار)
-اموالکم شامل بدن این ها میشه، مخصوصاً این اموالکم، منظور اموال سفهاست، که باید ازشون بگیرید
-نه کی گفته اموال سفهاست؟
-معلومه
-سه بعد داره، نه، یکی اموال خاص ما
-بحث نکردیم دیگه
-اگه اموال ما باشد
-درست میفرمایید ولی باید بحث کرد ولی بعد از بحث تصحیح خواهید فرمود که اینطور نیست، اینو من در تفسیر نوشتم ملاحظه بفرمایید