پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه دویست و هفتاد و ششم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

یکی از محاسن و امتیازات این بحث فقهی که خداوند به ما عنایت فرموده است این است که محور اصلی و اولی و آخری و همگانی ما قرآن است. هر قدر در دربار علمی و معرفتی حق سبحانه و تعالی بیشتر گدایی علمی بکنیم و بیشتر تفکر و توجه بکنیم خداوند عنایت بیشتر علمی و معرفتی به ما دارد.

 این طور نیست که اگر انسان در یک مدت مدیدی روی آیاتی فکر کرد بعد مطالب دیگری نباشه. این انسان محدود است ولکن آیات خدا نامحدود است.

بحثی که داشتیم راجب به محور… محوری بود گرچه همه آیات مقدسه قرآنیه محوریه هستند. آیه پنجم سوره مبارکه نساء {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا}

ما یک بحث از نظر دلالت و سعه دلالی آیه داریم و یک بحث کلی بر مبنای این آیه و سایر آیات قرآنیه که در این زمینه هست داریم.

 در بحث اول به طور تسلسلی که سوالاتی را حضور برادران مطرح کردیم عرض می‌کنیم با جواب هایی که تاکنون فکر کرده ام. اگر نظراتی برادران عزیز دارند ما استفاده می‌کنیم.

{وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم} مخاطب در اینجا کسانی هستند که سفیه نیستند ولذا {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم} اموال خودهاتون را، ای غیر سفیهان، ای عاقلان، ای خردمندان در دو بُعد انسانی و اسلامی، اموال خود را چه اموال بدنی خود را، و چه اموال برونی خود را به سفها ندهید. مقداری در اینجا بحث شد که هم اعضای بدن انسان مراد است و هم اموالی را که در خارج هست و هم حقوق مالی که دارای سه بُعد است این اموال.

(صحبت حضار)

-جوابش این است که، جواب این است که نه اینکه عاقل اگر مالی را بدهد به سفیه، سفیه گم میکنه، نه، گاه سفیه این مال را اسراف می‌کند یا تبذیر می‌کند یا گم میکند یا از بین میبرد، گاه نگه میدارد و استسمار نمی‌کند.

(صحبت حضار)

-{جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} چرا ببینید

(صحبت حضار)

-حالا، حالا، من یک، دو تا کلیه من دارم، آیا این دو تا کلیه قیام زندگی ساز برای من هست یا نه؟ یک مرتبه قیام، من قیام میدهم، یک مرتبه قیام هست من قیام نمی‌دهم، قیام هست. این دو چشمی که من دارم، دو کلیه‌ای که دارم، دو دست و دو پا و دو گوش و دو ابرویی که دارم، آیا این دو مزدوج قیام در زندگی شایسته انسانی من هست یا نه؟ بله. اگر من یک چشم یا یک گوش یا یک کلیه را به دیگری بدهم و جریان أهم و مهم در کار نباشد، پس مالی را از اموال درون ذاتی خود دادم که {جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} برای من قیام بود، حالا که رفت دیگه قیام نخواهد بود. برا من قیام هست یا نه؟

(صحبت حضار)

-اون یک مطلبی دیگه‌ای شد که دیروز عرض کردم.

(صحبت حضار)

 ببینید یک قیام داریم، یک أقوم، البته در وقتی که قیام با أقوم معارضه دارد، أقوم مقدمه، ما اینجا رو دیروز عرض کردیم که سه بُعد دارد. بعد أقوم، بعد برابر، بعد این که أقوم در من است. چرا اون کسی که یک دست دارد و من دو دست دارم، من یک دستم و به او بفروشم؟ ترجیحی ندارد، مطلبی نیست، بنابراین اینو من دیروز عرض کردم و حالام به عنوانی که میفرماید {جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}خب این قیام است برای من، قیام است. آیا قیامی که از برای اعضای بدنی من هست در زندگی قیام تر است یا قیامی که از مال است؟ منتها قیام در اعضای بدنه زندگی من در بُعد اول خداوند جعل تکویناً ودر بعد دوم مقرر میفرماید که من حفظش کنم. ضایعش نکنم، از بین نبرم، ابطال نکنم و از این قبیل.

 حالا {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاء} میخوایم بطور ترتیب این مطلب بره جلو {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم}، سفهاء دو بُعد دارد، أَمْوَالَكُم هم سه بعد دارد.

سفها که دارای دو بُعد است یک بعد قصور است و یک بُعد تقصیر. سفهای در بُعد تقصیر هم اینها دو بعد دارند، یک بُعد این است که اموال خودمون را به اونها می‌دهیم از قیام خارج شیم.

 یک بعد اینکه اموال خودمون یا اموال اونها نزد خودشونه، برای اینکه این مال برای قیام است این مال رو از اون‌ها می‌گیریم، این هم دو بعده.

حالا یک بعد صریح در آیه شریفه هست راجب به ناموس مال. خب وقتی که در ناموس مال که پایین‌ترین نوامیس پنجگانه هست، خداوند اینجور مقرر میکنه، راجب نوامیس دیگر چه؟ اینم یک مطلبه. مال پایین‌ترین نوامیسه، از دین، از عقل، از جان، از عرض، مال پایین‌تره و با مال است که انسان این نوامیس رو باید نگه دارد، تقویت کند، چه کند، چه، کند.

حالا، خداوند که راجع به مال این طور میفرماید{وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم} چیز دیگر چطور؟ منتها {لَا تُؤْتُوا} رو در دو بُعد در نظر بگیرید. اگر شما فقط در یک بُعد در نظر بگیرید که من مال خودم را ندهم، خب نوامیس دیگر رو، عقل خودم را ندهم، دین خودم را ندهم، حیات خودم را ندهم، اینا که نیست. ولکن {لَا تُؤْتُوا}ی در هر دو بُعد رو در نظر بگیرید که بُعد دوم این است که اگر هم در نزد شما هست عقل و در نزد اون سفیه هم هست عقل، ولکن عقل سفیه ضعیفه، عقل اقتصادیش، عقل ناموسیش، عقل عقلیش، عقل جانیش، عقل عقیدتیش ضعیفه، اینجام {لَا تُؤْتُوا}درسته، من بهش ندادم این عقل را تا اضعاف کنه، مال را تا چه کنه، نه، اون مالی را که به اون عقل ضعیفی که در باب اقتصاد دارد، اون عقل ضعیفی که در باب ناموس عقیده دارد، در باب ناموس جان دارد، در باب ناموس عرض دارد، من به او ندادم، نمیتونستم بدم، اما حالا که اون این عقل خفیف داره من باید نسبت به او باید نگهبان باشم، ولایت در اسلام به معنای نگهبانیست. به معنای نگهبانیست، در تمام نوامیس ما دو بُعدی تکلیف داریم. بعد اول راجع به نوامیس پنجگانه خودمون، بعد دوم راجع به همین نوامیس پنجگانه که در دیگران ضعیف تر از ماست، خفیف تر از ماست، در بُعد سفاهت است، در بعد چه است، در بعد چه.

حالا، {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ} أمْوَالَكُم چی؟ خب ما از جمله آخر این آیه مبارکه می‌فهمیم که اموال سفهام دست سفها نباید باشد چرا؟ برای اینکه {وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا}{ارْزُقُوهُمْ فِيهَا} رزق بدهید وکِسوه بدهید به خفیف عقلان و سبک مغزان در اموال خودتون، خب چه ربطی دارد؟ کسی که سبک مغز است و سفیه است که من مال خودم رو به اون ندم و بلکه در مال خودم به اونا غذا بدم و روزی بدم، کِسوه بدم، چه. پس آیه دو بعدیست.

مال سه قسمه. یک مال شخصی خود این اولیاء است. کسانی که دارای عقل رزین در بُعد انسانی و در بُعد شرعی هستند، یک مال شخص خودشه، یک مال، مالِ شخص سفیه، یک مالم مالِ عامّ. پس اموال سه بعده. اموال که اعم از احواله، حالا ما اموال رو داریم میگیم، اموالی که جسمانیت دارد و ملحوس و محسوسه. گاه مال شخص منه، عبای من، گاه مال شخص اون سفیه قبای اون سفیه، گاه نه مال من است شخصاً، نه مال اوست شخصاً، بلکه مال عام است، اراضی موات، اراضی موات، جنگل‌های موات، أنهار موات وَ وَ وَ این موات‌ها،  این‌ها ماله دیگه، {هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا}این مال مشترک است بین کل مسلمین نه فقط مکلفین تا چه رسد مخصوص عُقلا باشه.

 این {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم}سه بعدی. مال های خودهاتون که شخصی‌ست به سفها ندید، چون{جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}این قیام نیست. مال های عمومی را نگذارید سفیه تصرف در مال عمومی کند چون تصرفش سفیهانه است، بجای اینکه این مال عمومی به حساب قیام حیات انسانی و اسلامی باشد این حساب قعود پیدا خواهد کرد یا حساب عرض می‌شود جُمود پیدا خواهد کرد. این مال عمومی.

 مال خصوصی سفیه، درست است این سفیه ماله خودشه، از پدرش ارث رسیده، وقتی عاقل بوده تجارت کرده و این مال بدستش آمده، ولی الان سفیه، یا سفاهت در عقل اقتصادی دارد انسانیاً یا سفاهت در عقل اقتصادی دارد ایمانیاً، انسانیاً سرش کلاه میره، دور میریزه، چیکار میکنه، ایمانیاً، اسراف می‌کند، تبذیر می‌کند، مصرف در حرام می‌کنه. این {لَا تُؤْتُوا}چی میگه؟ میگه اگه مال سفیه نزد شما بود بهش ندید، اگرم نزد شما نبود، نزد او بود نگذارید پهلوش باشه، چرا؟ چون {لَا تُؤْتُوا} دو بعدی بود که دیروز مفصل عرض کردم.

 پس اموال سفهاء که سفیهانه با اون مال برخورد می‌کنند، اونم سفیه در کل ابعاد که از {جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} ما استفاده می‌کنیم، این اموال سفها نباید در اختیار سفهاء و در اختیار سفیهان سُفها باشه، بلکه که باید در اختیار عقلا باشد که در عقل انسانی و در عقل ایمانی جوری هستند که سفاهت نمی‌کنند و این مال که {جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} باید به عنوان قیام و به عنوان بهتر و برتر در این مال استسمار شود، تصرف شود، مصرف شود، ولکن سفیه اینجا محروم نیست از مال شخصی خودش، بلکه{وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا}.پس اینکه فرمود أَمْوَالَكُم به این حسابه.

 سؤال، خب اینجا، این سه بعد، هم أَمْوَالَكُم خاصه بود هم أَمْوَالَهُم خاصه بود، هم اموال مشترک عامه بود، پس چه ترجیحی داشت أَمْوَالَكُم فرمود خب أَمْوَالَهُم میفرمود، جواب، أَمْوَالَكُم در چند جهت أَمْوَالَكُم.

 جهت اول مالی که مال خود عاقل است {جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}حق این است که خودش تصرف کنه، نه سفیه. اموال عامه ای که اعم است از عاقل و سفیه حق این است که برای{جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} عاقل درش تصرف کنه، سهم سفیه رو بده، سهم خودشم برداره. سه، اموالی که مال سفیه است نزد شما، مال سفیه است اموالی هم که مال سفیه است نزد سفیه، مال سفیه است، ولکن چون{جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} ارتباطش به شما عاقل بیشتر از ارتباط به سفیهه، در سفیه ارتباط مصرفی‌ست، درشما ارتباط تصرفی‌ست. پس ارتباط داره.

 اموال سفهاء و سبک مغزان یک اموال خاصّه، اموال خاصه، سفیهان و سبک مغزان ارتباط فقط مصرفی دارد به مقدار عادلانه برا سفهاء، اما ارتباط نگهبانی، ارتباط استسمار، ارتباطی که خداوند {جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} ارتباط مال کیه؟ ارتباط مال کسانیه که سفیه نیستند.

بنابراین اشخاصی که، مومنینی که ولایت دارند در اموال سفها، نسبت اموال به اینها بیشتر است از نسبت اموال به سفها. نسبت سفها نسبت مصرفی‌ست، ولکن نسبت اموال به این عقلا نسبت نگهبانی‌ست، نسبت پشتوانه است، نسبت مصرف کردن عادلانه است، نسبت عرض می‌شود استسمار این مال است، بنابراین أمْوالَکُمْ فرموده است و درستم هست.

 بُعد دیگر،

(صحبت حضار)

– اقتصاد چند بُعد داره. یک بُعد اقتصاد صددرصد، یک بُعد اقتصاد درصد، اینجا أمْوالَکُمْ هم اقتصاد صددرصد رو میگیره که ما صددرصد نداریم البته، حالا این عبای من صددرصد مال من، صددرصدم نیست، صددرصد به این معنا که مال دیگری نیست، بِسم الله، اما من صددرصد میتونم این عبا رو بسوزونم؟ حالا عبای من که اختصاص صددرصد به من داره، این عبای من، اما مال عام که مشترک است بین عاقل و سفیه، اختصاص صددرصد نه به سفیه دارد نه به من، اما اختصاص درصدش مربوط به کیست؟ کسی که می‌تواند این أرض را تعمیر کند، احیا کند، استسمار کند، چه کند، چه کند، بیشتر درصد مربوط به عقلا هست یا مربوط به سفهاست؟

پس بنابراین، این مال که أمْوالَکُمْ فرمود که دارای سه بعده. یک بعد مال اختصاصی من که صددرصد مال من، یک بُعد مال مشترک که درصد ارتباطیش به من بیشتره، ولو سفیه هم استفاده میکنه چون اموال عامّه رو اگر من به مقدار بیشتر حاجتم ماهی گرفتم، جنگل چه کردم، فلان کردم دیگران هم که سفیه هستند و نمی‌توانند کار کنند اون‌ها هم سهم دارند، منتها سهم من بیشتره برای اینکه{وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی}

 سوم، مالی که مال خود سفیه است، ارث سفیه است، مهر سفیه است، مال شخصی سفیهه، ارتباط به سفیه دارد مصرفی، ولی ارتباط بالاتر نسبت به من داره، چرا؟ برای اینکه این مال در اصل مال بودن، ارتباط، مصرف خوردن است و لباس و فلان، ولی جان دادن به این مال، حفظ این مال، مصرف صحیح این مال، زیادتر کردن این مال، قیامی را که خداوند مقرر کرده است که {الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}مال کیه؟ مال منه. پس ارتباطش به من این جعل بیشتر است هم تکویناً و هم تشریعاً.

حالا {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} علت، چرا{لَا تُؤْتُوا}؟ خب من مال خودمه، النَّاسْ به قول بعضی‌ها، مُسلطُ علی اموالکُم، مال خودمه تو دریا میخوام بندازم، میخوام دست دیوانه بدم، نخیر مال در اصل که مال خداست {وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيه}خداوند به شما اجازه داده است در این اموالی که در صورت ظاهر مال خاص شماست یا مال عام شماست، اجازه داده مصرف کنید ولی مصرف عاقلانه، انسانی، شرعی، بدون اسراف، بدون تبذیر، بدون مصرف حرام، بدون نگه داشتن بیخود، بدون تکنیز، بدون این‌ها. پس ما مالک مطلق نیستیم. ما نه نسبت به جان‌ها و نسبت به بدن‌های خود مالک مطلق هستیم انتحار نمی‌تونیم بکنیم، نمی‌تونیم دستمونو ببریم، نمی‌تونیم چه بکنیم و نه نسبت به مال‌های خود مالک مطلقیم، بله به عنوان ضابطین مال، مال ِمن است و نه مال شما.

 اما مال من است، صددرصد نیست. گفتم صددرصد اینجا، صددرصد نیست، چرا؟ من یک مصرفایی میتوانم بکنم، یک مصرفایی نمیتوانم بکنم، یک نگهبانیست میتوانم داشته باشم، یک نگهبانیست نمیتونم داشته باشم، مال منه نمیتونم کسر کنم، مال منه نمیتونم مصرف کنم، این مال منه میتونم مصرف کنم نه تبذیراً، نه اسرافاً، نه در راه حرام، عرض می‌شود که و از این قبیل.

حالا {الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} روز اول عرض کردم این صفتِ مساوی نیست، صفت عرض می‌شود خاص نیست، صفت مساویست. یک مرتبه صفت تعیینی‌ست که {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ} نه همه اموالتون، {الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}

مگه خدا مالیم برای ما قرار داده که توش قیام نباشه؟ مال بطره ای قرار داده؟ خداوند چیری مال ما کرده بطره ای؟ نخیر، خدا خود ما را به ما داده، عقل ما را، فکر ما را، مال ما را، مای ما را، هرچه داده برا قیامه، همش برا سعی هست {يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيه} زندگی زندگیِ کدح است، منتها الی رَبِّک است، الی الشیطان نیست، الی الحیوانات و الی الهَوسات و الی الشهوات نیست، {إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيه} که نتیجه ملاقات معرفیست که اومدن به دنیا، ملاقات معرفی بالاتر یوم البرزخ و یوم القیامه کبری.

 پس مال از برا قیامه. سؤال، مالی که برای قیام نباشد داریم؟ نه.

دو، آیا اگر خداوند مال را برا قیام قرار داده است چند بُعد دارد؟ سه بُعد دارد قبلاً عرض کردیم. یک، این مال را برا قیام قرارداده است، مال شخصی شماست باید زندگی شخصی شما از نظر انسانی و از نظر اسلامی قیام باید داشته باشه زمین گیر نشه زندگی شما، قعود نداشته باشد، قیام داشته باشه، یک.

 دو، این مال را نمی‌توانید نگه دارید نه برای قیام خود و نه برای قیام دیگری، چون این قیام نیست، این کنز است. {الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ }الی آخر.

 سه، چون این مال برای قیام است، اگر مصرف می‌کنید، به کسی می‌دهید، در راهی مصرف می‌کنید، باید برگشت کند به قیام، یا قیام شخصی شماست که نون می‌گیرید می‌خورید یا قیام نوعی‌ست که گرسنگانی رو سیر می‌کنید، پلی رو می‌سازید، مسجدی رو می‌سازید، در راه خدا جنگ می‌کنید و چه.

 قیام های اسلامی اعم است از قیام شخصی و قیام نوعی و ما در اموال خودمون که پایین‌ترین نوامیس است مأموریم که قیام شخصی داشته باشیم و قیام نوعی.

قیام شخصی برای خودهامون، اگر خودمون نسبت به خودمون قیام شخصی اموال داشتیم سَفه نبود در هیچ بُعدی از ابعاد، بَعد دلایت نسبت به کسانی که کوته فکرند و کوته مغزند یا قصوراً یا تقصیراً در مال باید داشته باشیم، ولکن سوال، آیا در جان‌ها چی؟ در عقیده ها چی؟ در عرض می‌شود که ناموس چی؟ در چهار ناموس دیگر آیا برای قیام نیست؟ خداوند ناموس جان را برای قیام در عالم زندگی مقرر کرده و إلاّ جان نمیداد، ناموس عقیده را برای قیام در اصلاح در زندگی مقرر کرده، عرض می‌شود که ناموس عقل را برای قیام عاقلانه در بُعد انسانی در بعد شرعی و اسلامی زندگی مقرر کرده،{أفَلاَ تَعْقِلونْ}{أفَلاَ یَعقِلونْ}{أفَلاَ یَتَفَکَّرونْ}الی آخر .

و همچنین عِرض‌هایی که برای ما مقرر کرده، عِرض ناموس جنسی، عِرض ناموس آبرویی، عِرض ها و آبروهایی که متصلاً و منفصلاً برای ما مقرر کرده برای قیامه و این زندگی ما قیام داشته باشد، قعود نباشد، زندگی حیوانی نباشد، خرکی نباشد، سگکی نباشد، رذل نباشد، باید این زندگی رو همین طور به بالا ببریم مرتب.

 و وضع قانون تکمیلی اسلامی چنین است که در تمام ابعادی که مختصر می‌شود در نوامیس پنجگانه، ما حالت قیام باید داشته باشیم. اما نسبت به این پنج ناموس بی اعتنا باشیم؟ از بین برود؟ کم بشود؟ در راه غلط مصرف بشه؟ رکورد پیدا کنه؟ تمام این‌ها برخلاف قیامه. جان ما در حال قیام باید باشد، عقل ما، دین ما و عِرض ما و مال ما، تا هر قدر می‌توانید این جان را در راه جانان درخشش دهید و تا مقداری که می‌توانیم این عقل را تبلور دهیم و تا اون مقداری که امکان داریم عقاید صحیحه را تبلور دهیم، تا مقداری که می‌توانیم عِرض خود را، عِرض متصل را، عِرض منفصل را، زن را، دختر را، پسر را، که را، عِرض‌های خودمون را در بُعد انسانی و اسلامی محفوظ بداریم و تا مقداری که می‌توانیم باید که ناموس مال را دست سفیهان ندهیم.

 بعضی اشخاص یک چیزهایی میگن مرادشون مطلبی که دیگری خیال میکند نیست، ولکن مراد خیلی عالیست بهتر از اینکه خیال کرده وَ لاَ یَجوزُ….. النَکره، اینو در باب ادبیات گفته سوئیتی، ولکن ما چی میگیم؟ ما میگیم از نظر اسلامی، نکره ها باید برن کنار، معرفه ها باید بیان جلو، کسی که از نظر علم مقدم است، از نظر تقوا مقدم است، از نظر عقل مقدم است، کسی که رشد عقلی انسانی و شرعی دارد در ابعاد پنچ گانه ناموسی و در ابعاد فرعیّش، این مقدم است و لذا در نماز جماعت هم که خب طرف آیات می‌خواند، ذکر میگه، حالا، چه عالم باشد، چه جاهل باشد، حالا عادل باید باشه بِسم الله، ولکن ابعاد دیگر، ولکن الیُخَصص صَفّ الاوَّل بِالفُضَلاء، اونی که أفضل است، أفضل کیه؟ سید أفضل است؟ پیرتر أفضل است؟ عالم تر أفضل؟ نخیر،{إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ}اونی که تقواش بالاتر است، تقوای عملیش، تقوای عقیدتیش، تقوای اخلاقیش، تقوای علمیش، تقوای معاشرتیش، هر قدر این تقوا بالاتر باشد و تقوای مورد رضا و امر حضرت حق سبحانه و تعالی بیشتر است، این مقدم است در تمام تشکیلات اجتماعی اسلام، در تمام اجتماعات، اونی که أتقی‌ست، أقرب است، أفضل است، این مقدم است، اجتماعاتی که پایین رو بالا میبرند، بالا رو میارن پایین، این اجتماع ما تحته، مافوق نیست. اسلام خواسته است اجتماع ما، مافوق باشد، ما تحتا نباید برن بالا، باید مافوق ها بالا برن، باید کسانی که مغزشون بهتر کار می‌کند، فکرشون زیادتره، دقتشون بیشتره، تقواشون در ابعاد گوناگون فردی و اجتماعی بیشتر است، این ها باید بالا باشن و لذا قرآن مقدس در باب قیام چند آیه دارد.

قیام از نظر سیق مختلف، فعل ماضیش، مضارعش، چه اش، چه اش، اسم فاعلش، اسم مفعولش، مصدر عرض می‌شود که جامدش، مصدر غیر جامدش، حدود 300 آیه ما داریم، دویست و هفتاد و چند آیه. نزدیک 300 آیه ما راجع به قیام داریم. قیام در چه؟

حالا ما یک مقداری را به عنوان فهرست براتون عرض می‌کنم. ملاحظه کنید، درمیان این نزدیک سیصد آیه، قیام راجب صلاه{أقیموا الصَلاه}صلاه نماز زمین خورده پر و پا شکسته که به درد نمیخوره، این فایده ندارد، نماز از نظر ظاهرش و از نظر باطنش که معرفت الله است و عبودیت الله است، باید تا اونجایی که امکان دارد و لذا این صلاه معراج المؤمنه، معراج عرشه، باید صلاه در عرش معرفت و در عرش عبودیت تا اونجایی که امکان دارد قرار بگیره.

 بعد،{وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ} سوره اعراف {أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد} در هر عبادتگاهی، همه جا عبادتگاه است برای مومنین، وزارت عبادتگاه است، رهبری عبادتگاه است یا عبادتگاه شیطان است یا عبادتگاه رحمان، تمام عالم عبادتگاه است در هر عملی، در هر فکری، در هر سلبی، در هر ایجابی، ما میتوانیم عابد رحمان باشیم و یا لاصَ مَحلاّ، عابد شیطان باشیم.

{وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ} اقامه وجوه باید بشه، وجوه چیه؟ وجوه ظاهره، وجوه باطنه، {وَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا}کدوم وجه؟ نه فقط صورت، ما وجه ظاهر داریم که مُواجه ظاهریست، وجه باطن داریم که مُواجه باطنیست.

در آیه فطرت سوره روم مراجعه کنید، وجه ظاهر{أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ} می‌خواهیم سجده کنیم، پیشانیت درست به سجده بره، دست‌هات درست، زانوهات درست، پاهات درست، بدن درست، لباس درست، همه چیز درست، اقامهُ الوجه بشه، زمین خورده نباشد این سجده، اگر سجده است.

و همچنین وجوه باطنه، وَجهُ الفِطره، وَجهُ العقل، وَجهُ اللُب، وَجهُ الصَدر، وَجهُ القلب، وَجهُ الفُؤاد، وَجهُ السِّر، وَجهُ الخَفّی، وَجهُ الأخفی عَشره الوُجوب.

ده وجه باطن ما داریم که تمام اینها گروه و درجات و مراتب روحه. در آیه فطرت که میفرماید{وَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا} این{لِلدِّينِ حَنِيفًا} در تمام ابعاد باید اقامه وجه بشه. زمین خورده سراغ دین فایده نداره، زمین خورده و فکر نکرده و بی حال و بی عار سراغ خواندن کتاب خدا، خواندن نماز، حج خانه خدا نباید رفت. چیزهای دیگر مطلب دیگریست، اما وقتی قدم در راه خدا برمیداریم گام‌های بلند عرشی باید برداریم، زمین خورده نباید باشیم و این قیام معنیش ایستادن بدن نیست، ایستادن بدن است در اونجایی که بدن باید ایستا باشد مثل نماز جمعه، خطبتین جمعه و در قیام نماز، ایستادن عقل است، ایستادن عقل است، ایستادن روح است، وجدان است، صبر است، فکر است، قلب است، لب است، تمام مراتب ایستایی را چه از نظر شخصی و چه از نظر اجتماعی ما باید عِندَ کُلّ مسجد داشته باشیم.

و همچنین {أقیموُ الدّینْ}{وَ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا} یکی از اقامه‌های دین این است که وحدت در عقیده ایجاد کنیم و وحدت در عقیده بر مبنای درونی فطرت و عقل صحیح است و بر مبنای برونی کتاب الله است. بر مبنای کتاب الله است که وحدت ایجاد میشه نه بر مبنای بهارالانوار. بهارُ الانوار تناقض زیاد دارد، روایات و آراء تناقض زیاد دارند، اونیکه وحدت میدهد به عقاید ما، کتاب الله واحد است که درش هیچ تحریف و تکذیبی وجود ندارد. {أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ}

 {أقیموا الوَزن}وزن، چه وزنی؟ وزنُ الاجساد، وزنُ السلاء، وزنُ الارواح، وزن الکمالات، وزنُ العلوم، وزنُ القیام؟ همش. وزن را به پا دارید، اگر میگن فلان آقا چطور، فلان آقا چطور، نگین اون دو عباسی داده، این صنار داده، این هیچی نداده، نه، عند الله ببینید کدوم کریم تره.

وزن علمی رو حواستون جمع باشد، گزینه نگید فلان کس چون ریشش بلندتره و سنش بیشتره، علمش زیادتره،{أقیموا الوَزن}و این وزن در انحصار{وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَان} وزن و میزان مربوط به جسم و درمورد کاهو و عرض می‌شود یونجه و نون و خربزه و گوشت و این حرف‌ها نیست، بلکه بالاترین وزنی که اقامه در اون وزن واجب است، اقامه وزن علمیست، وزنی تقوایی ست، وزنی معرفتیست، وزنی عقلیست، و مَا إلی ذَلِک، {وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَان}

بعد{وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّه} شهادت باید اقامه بشه، چند بُعد داره. یکی، وقتی که از{وَلاَ تَکتُموا الشَهاده} شهادت رو کتمان نکنید، اگر کتمان کردید مرد، خفه شد، زیر قبر رفت. حالا اگه اون شهادت رو ابراز کنید، بابا اونیکه شما تلقی کردید، ابراز کنید. کم نکنید، زیاد نکنید، بالا نکنید، {أَقِيمُوا الشَّهَادَةَ} معنی أَقِامتِ الشَّهَادَةَ یعنی اونیکه که هست صددرصد، همون را شهادت بدید در مکتب شهادت. در مکتب شهادت{أَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّه}یا{الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ المُتَقون}{نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ}{نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ}

یادش بخیر مرحوم آقای خمینی، ما که مکه رفتیم ایشون متحیر بود چطور می‌تونیم مکه بمونیم؟ چطور می‌تونیم بمونیم؟ چون در نظر بعضی‌ها ما حاد بودیم، اما نه، حاد نبودیم، به یک معنا حاد به یک معنا نه ،و نامه نوشت و دعا کرد ایشون، بعد وقتی که ایشون نجف بودن بعداً دیدن نخیر ما دو سال همینطور، یک سال گذشت و دو سال در مکه موندیم و با این وهابی‌ها داریم زندگی می‌کنیم و چون محور ما قرآنیست، یک تابلو که الان منزل ماست به وسیله یکی از وکلای موجود که قبلاً وزیر بود و قبلاً سفیر بود در کجا، ایشون فرستاد.{فَاسْتَقِمْ کَمَا اُمِرتْ} من ایشونو که دیدم گفتم {وَمَنْ تَابَ مَعَکْ}چرا ننوشتید شما؟ فرمودن{فَاسْتَقِمْ} قدم اوله {وَمَنْ تَابَ} قدم دومه.

 و رسول الله (ص) مروارید ماننده تقریباً، مروارید نیست ولی مروارید بدله. {فَاسْتَقِمْ کَمَا اُمِرتْ}

این{فَاسْتَقِمْ کَمَا اُمِرتْ} در قرآن شریف دو جا ذکر شده،{فَاسْتَقِمْ کَمَا اُمِرتْ} {مَن تَابَ مَعَکْ} نداره، اونیکه ….. نیست سوره هود است {فَاسْتَقِمْ کَمَا اُمِرتْ وَ مَن تَابَ مَعَکْ} خودت و دیگران. خودت پله اوله، خودت استقامت کن همانطوری که مامور شدی از طرف حق سبحان الله تعالی ولکن {وَمَن تَابَ مَعَکْ} کسانی که خارج شدند از جَرگه شیطان به جَرگه رحمان وارد شدند در دنبال تو باید دنبال رو تو باشند. دست اون‌ها رو بگیری و بکشی. اینجا سه دست است.

دست اول یدالله هست که می‌کشاند کسانیکه به طرف او میخواهند قدم بردارند.

دست دوم که اولیت در بُعد زمان و در بُعد عمل دارد دست خود انسان است، برو تا تو را ببرند.

و دست سوم، اگر دست رسالت و وحی نباشد کجا می‌تواند انسان برد. دست وحی رسول (ص) و باید باشد{فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ}

حالا، بعداً، من زیادتر رو این آیه بحث نگم چون شاید که نتونم صحبت کنم برای اینکه خودمون عامل اونیکه خداوند خواسته است هنوز نتونستیم باشیم. {فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتْ} یا {الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا} در {قَالُوا رَبُّنَا ثُمَّ اسْتَقَامُوا} یا مکن با فیل‌بانان دوستی یا بنا کن خانه ای در خورد پیل، بَعضُ إخوَانْ یَقولْ نَحنُ أحیاناً مَعذورونْ إذَا نَا لاَ نُشَارِکْ مَواضِع القُرآنْ وَ دروسَ القُرآن وَ دراسَهِ القُرآنیَّه لِأنَّهُ یُحَاجَ عَلینا یَقول الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا.

یا قبول نکنید کتاب الله است یا اگر قبول کردید، اگر ابوجهل‌ها یا ابولهب های با ریش و بی ریش، مسخرت کردند بهشون تمسک نکن و بهشون اعتنا نکن. {الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَة}

آیه دیگر سوره جن، {وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا}کدوم ما‌‌ء؟ فقط آب خوراکی؟ خب آب خوراکی صاف شده کفار بیشتر دارند، ماء معرفت است، ماء علم است، ماء تقرب الی الله است، {وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَة}کدوم طریقه؟{إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَم} اون طریقه ای که خداوند مقرر فرموده است که در اون طریقه، از نظر درونی و از نظر برونی قدم برداریم. اگر استقامت در این طریقه کردیم{لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا}.

یا اینکه {إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِين، لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ} هُوَ چیه؟ قرآن. کتابای دیگر؟ کتابای دیگر اگر معوج نکنند انسان رو، مستقیم نمی‌کنند. تمام کتاب‌های آسمانی و زمینی درش معوج هست، اگرم راه راست درش هست به اندازه قرآن راه راست ندارد. گمراهی‌هاش مختلفه. {وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِه}یک راه مستقیمه و هیچ انحراف نداره، یک راهیست که کجه، راه کجم یا میرسوند یا نمیرسونه. الطُرُقُ إلَی الله بِعَددِ أنفاسِ الخَلائِق.

حالا در اینجا می‌فرماید که {إِنْ هُوَ} پس هیچی ندارد قرآن مگر {ذِكْرٌ لِلْعَالَمِين}کی؟{لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيم} خدایا پس این مشیت در حوزه های ما نیست؟ ما مشیت داریم استقامت پیدا کنیم؟ استقامت فکری و عقلی علمی و درونی و برونی در زندگی پیدا کنیم؟ در زندگی انسانی و اسلامی، ما عرض می‌شود که راه بیابیم به سوی حق سبحانه و تعالی، استقامت پیدا کنیم یا نداریم؟ اگر نمیخوایم استقامت در راه خدا داشته باشیم حوزه چرا میایم؟ چرا مال امام می‌خوریم؟ چرا وقت مصرف می‌کنیم؟ اگر میخوایم استقامت در راه خدا داشته باشیم، خدا گفته راه اینه، بابا خانه ما درش اینه، از پشت بوم خودتو پرت میکنی تو خونه؟ از پشت بوم پرت میکنی مغزت میشکنه و نوامیس رو تو خیانت کردی، راه رو معین کرد خداوند، راه بسوی خدا فقط کتاب الله است و مُنذر و مُبشّر به کتاب الله، رسول الله (ص) بود.

بله{إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِين، لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيم}فَاسْتَقیموا إلَیه، فَاسْتَقیموا إلَیه، یا این طرف نرو، یا هر چاله و چوله‌ای هست باید که انسان تحمل کنه. یک راه صاف است میره به فاحشه خونه میره، به جهنم میره، به رقاص خونه میره، به عرق میره، صافه به کادیلاکم میره، اما نه این راه کوه دارد، دره دارد، بیرون کردن دارد، مسخره دارد، معده گوسفند به سر رسول الله (ص) دارد، بیرون کردن دارد، میرد این راه رو، کوتاه نمی‌کند این راه رو.

 این راه به یک معناش شوسه است به یک معناش غیر شوسه است. راه شوسه است چون راه به سوی الله است، غیر سوشه است برای اینکه یا مکن با فیل‌بانان دوستی یا بنا کن خانه ای در خورد پیل.{أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْس}{قَائِماً بِالقِسط}{تَرَکوکَ قَائِماً}{مِنهُمْ أمَّهٌ قَائِماً}

 این أمَّهٌ قَائِمهٌ همه چیز رو میگیره، درسوره مبارکه آل عمران است. ببینید این امت قائمه در یک جای قرآن بیشتر نیست که تتمه بحثمون این خواهد بود که در سوره مبارکه آل عمران آیه 113 و114 و115 حفظیم آیات رو، ولی خب اعتماد به حفظ نمیشه، بعضی وقتا اشتباه میشه، در تفسیرم بعضی وقتا الفاظ آیات اشتباه آمده.{لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَاب} لَيْسُوا کیان؟ اوناییکه قبلاً ذکر شدن یهود و نصارا و اهل کتاب، {لَيْسُوا سَوَاءً} با مذمت هایی که قبلاً شد. قبلاً مذمت شد دیگه،{لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذًى وَإِنْ يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنْصَرُون}{ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا} من یادمه یک سخنرانی علیه اسرائیل داشتیم در صحن کاظمین، و قلب روزای تحصیلی بود ما گفتیم برای اینکه جمع به این مسئلین بشه همین آیات بود، این آیات رو ما در ضبط صوت عرض می‌شود که بحث کردیم و گذاشتیم و گفتیم برادران که تشریف میارن اینو بازکنیم و گوش بدن و ما بریم سخنرانی رو انجام بدیم. این مطلب یادم اومد.

{ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّة} تا {لَيْسُوا سَوَاءً} ظاهراً شما تشریف داشتید.{لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ} ما یک امتی داریم که قاعد است، قاعده است، قاعده است با عین، یک امت زمین خورده، بی بو خاصیت، بی فایده، پول دارد مصرف نمی‌کنه، عقل دارد بی عقلی می‌کند، ناموس دارد، بی‌ناموسی می‌کند، جون دارد بی جونی می‌کند، قدرت دارد بی قدرتی می‌کند، یا ندارد، نمیرد تهیه کند، این امت قاعده است، امت زمین خوردهِ شکست خوردهِ بدبختِ فلک زدهِ روسیاهه. این هیچ ولو مسلمان باشه، اما اگر یهودی و مسیحی باشد ولی امت قائمه باشد، این و ما عرض می‌شود که{وَمَا يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ} و بعد {لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ}  قیامشون در چیه؟ قیامشون در ایستادنه؟ سیخ بایستن همین طور، واستن همیشه؟ نه، {أُمَّةٌ قَائِمَةٌ} در امت شریعت بودن نه در حیوان بودن که الاغ چهارپا وایمیسه، انسان رو دو پا وایمیسته، نخیر، امت عرض می‌شود که شریعت الله بودن.

{لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ}خطباتی دارد این قیام. لِقیامٌ امَّهَ رَبَّانیَّه خُطُواتُ العِدَّه وَ لَیس خُطبَه وَاحِدَه، نَعَم، خُطبَهُ الوَاحِدَه أن تَقولوا لله مَثنی و فُردی مَعلوم ولکن فی هَذا الخُطبه الوَاحِدَه خُطواتُ العِدّه مِنَ القَصیرَه إلَی الأقبل، إلَی ال……..  حَتّی یَصِل إلَی الصراطِ المُستقیم إلی … سَبحانهُ وَتعالی.{لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَة} الخُطبَه الاولی یَتلونَ آیاتِ اللهِ آنَاءَ الیل

 چرا آنَاءَ الیل؟{إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا} شب که چشم‌های کور خواب است، چشم‌هایی که به آیات الله توجه نمی‌کند خواب است، قلب‌های مریض خواب است، شب خصوصیات خاصی دارد که شب بیدار، خواب را انسان بر خودش حرام کنه، محروم کند و قیام غیب داشته باشد، در چه؟ در {يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْل}، {آنَاءَ اللَّيْل}بهترین اوقات را برا مطالعه آیات الله تلاوت نه قرائت، {وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا، وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا} یعنی إذَا قَرَئَهَا؟ تلاوت غیر از قرائته.

{وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا، وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا} یعنی تَبِعَهَا، قَدَرَ مَایَتبَعُ القَمَر الشَّمس بِهَذَا القَدَر….. ، قَدَرَ مَا یَتبَعُ الشَّمس یَتنَزَّل، کَذلِک، یعنی شمس هدایت اللهیه و شمس قرآن مجید تلاوتش چیه؟ تلاوت لفظه، تبعیت لفظی، تبعیت معنوی، تبعیت فکری، تبعیت اعتقادی، علمی، تبعیت عملی و لذلکَ رسول الله (ص) الغِمَّهُ الرِّسَالِیَّهُ العلیا لِهَذه الرَّسولِ …. أن أتلُوَ القُرآن،

تموم شد، بله؟

(صحبت حضار)

 ولکن قرائت تلاوتی. قرائتهُ تَلاوَتِیَّه لاَ قِرائَهُ جَامِدَه، لاَ قِرائَتُ لفظی، قَراءَ لَفظیَّ مَعَرفیَّ، مَعنویَّ، علمیَّ، عقیدیَّ، تبلیغیَّ، عَمَلیَّ، خُلقیَّ، شخصیَّ، وَ مع ذلک، تَلاوَه ……. وَ أن أتلُوَ القُرآن،

ما کی تلاوت می‌کنیم قرآن رو؟ یک کسی میگفتش که من قرآنم میخوانم خب درسا رو میخوانیم، کفایه رو بحث می‌کنیم، مکاسبو خب بحث می‌کنیم، چه می‌کنیم، قرآن هم می‌خوانیم، گفتم به عکس کنیم، شما قرآن رو تلاوت کنید، کفایه رو قرائت کنید، چطور شد شما کفایه رو تلاوت می‌کنید، قرآن رو قرائت می‌کنید، تازه قرائت هم نمی‌کنند درست. این خطبه اولاست.

{أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْل} نتیجه {وَهُمْ يَسْجُدُون}تلاوت آیات الله، قرائتش سجده میاره یا تلاوتش؟ القرائَه، الَفظَّی، ظاهریَّ….. أنِ المَعنا لاَ تُخَلِّف السَجده، لاَ سَجدهُ الظاهر وَ لاَ سَجدهُ الباطن، سجوداً خضوعاً،…… تَمام احکامِ الله سُبحانَهُ وَ تعالی تَعَلُّماً وَ…. تَصدیقاً لِأحکامِ الله، لَیسَ هَذا السجود وَ هُم یَسجُدونْ لاَ سَجدَه ظاهریاً لا وَ هُم یَسجدون، یعنی یَخذؤونَ أمَانَ رَبِّ سُبحانهُ وَ تَعالی تَمامَ الخُضوع وَ تمامَ الخُضوع مُخَلَّفٌ أن یَتلونَ آیاتِ الله لاَ یَقرئونَ فَقط، یَتلونَ آیات الله آناءَ الیلِ وَ هُم یَسجدون، مَراحل اُخری، {یُؤمِنونَ بالله وَ الیومِ الآخِر وَ یأمُرون بِالمَعروف وَ یَنهونَ عَنِ المُنَکر یُسارعونْ فی الخَیرات وَ اولئِکَ مِنَ الصالِحین وَ مَا یَفعَلواهُ مِن خیرٍ فَلن یُکفَروه وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ}

تتمهُ البَحث لِتأکی بِإذنِ الله تَعالی علی شرط الحیات، إذَا أذِنَ رَبُنّا سبحانه و تعالی وَ وفِّقنَا وَ کَمَا هُوَ یُوَفِّقُ مَن یَهتدی الیه وَ یهدیهِ إلی سَوّیِ الصراط.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد