بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اینجا راجع به اصل طواف ما بحث داشتیم البته، بحث احکامیش هم امروز مقداری می رسیم که طواف چند جوره. بعضی از طوافها رکن نیست، مانند طواف النساء که اگر طواف نساء ترک شود، ترک واجب شده، به اصل حج و یا عمره مفرده که طواف نساء دارد، صدمه نمی زنه. طواف نساء نه رکن است و نه در حالت احرام. چه این طواف نساء در عمره مفرده باشد و چه حج اکبر، چه حج تمتع باشد، چه در حج افراد باشد یا چه در حج قران باشد، چه طواف نساء واجب باشد و چه به طریق اولی طواف نساء مستحب باشد. چنانکه در عمره تمتع طواف نساء مستحب است. طواف نساء در حالت وجوبش یا در حالت استحبابش هم رکن نیست و هم در حال احرام است. ولی در بعضی از مواقع هست که رکن هست، اما در حال احرام نیست. در حج. در حج، شما از مهم احرام، لباس احرام، محرمات احرام، خارج میشید در منا، در همون روز دهم. بعد عطر نساء فقط برتون حرامه. میرید طواف زیارت می کنید عطر حلال میشه، طواف نساء می کنید، نساء حلال میشه. اما از احرام، کلا، تقریبا شما بیرون آمدید. رکن است، طواف زیارت رکن است. اما در حال احرام نیست، به عکس اوله. طواف نساء نه در حالت احرام است و نه واجب رکنی است. اما طواف زیارت که در حالت احرام نیست، رکنی است، بلکه ارکن الارکانه.
طواف سوم داریم که هم در حالت احرام است و هم رکن است. طواف عمره. چه عمره مفرده باشد، طواف خود عمره ها، نه طواف نسائش. طواف عمره، چه عمره مفرده باشد، چه عمره تمتع باشد. بلکه اولین کار شما بعد احرام که مقدمه است، طوافه. شما محرمید و اولین واجبی را که انجام میدهید در عمره، عبارت است از طواف، بعد رکعتین، بعد سعی بعد تقصیر که در این حالات، همش شما در حال احرامید. پس سه جور ما طواف داریم. ما فعلا در بحث معرفتی و فقه اکبر طواف بودیم، بعدا مقداری به فقه اصغر طواف، فقه احکامی می رسیم و تتمش هم روز، از روز شنبه خواهد بود. ما در صفحه 223 بودیم. اینجا می بینیم در هر جای طواف واجب هم که باشیم می خونیم. بعد هر گز حق ندارید، صفحه 221، هرگز حق ندارید، در این گرداب، طواف گردابه. در این گرداب، در این جمع حرکت به کسی زیان یا اذیتی برسانید. احرام این کار رو کرده قبلا و طواف این کار رو، بالاتر میکنه. بلکه سراپا خدمت، محبت، دستگیری که اگر افتاده ای را دیدی، یاری اش کنید، در همون حال طواف. و لو طواف به هم بخوره. بعد بقیه رو انجام بده. اگر بدهکارت را دیدی، به او نزدیک نشو روایت داریم. بدهکارت دیدی، بهش نزدیک نشو، سلام بهش نکن اصلا که در حالت طواف ناراحت میشه. حتی بر اون سلام مکن. {صحبت حضار} از او فاصله بگیر مبادا ناراحت شود، اینجا در جمع طائفین محو شده، در گرداب انسان ها غرقی، از خود و خودی بگذر و به جمع بی خودان و با خدایان پیوند، تا انسان خدا راه و مردم خواه شوی که راه خدا، راه مردم است و این راه خدا، راهی است که به خدا برسه انسان. راه خدا، راه مردم است، یعنی راهی رو معین کرده انسان رو مردمی کنه. راه مصلحت انسانیت است از این راه بسوی حق رهسپاری، نه در صومعه، نه بیغوله، نه تکروی. بلکه در اجتماع، در صحنه، در جمع خداییان فدویان حق. تو در راه خدا با نفی خویش، به اثبات می رسی. چنانکه با نفی خدایان، به اثبات خدای یگانه رسیدی. حجر الاسود تجدید عهد و بیعت. این حجر الاسود رو اخیر ما که در دو سال مکه بودیم، کم کم داشتن منع می کردن بوسیدن حجر الاسود رو. به یکی از اونا گفتم که این کار شما نیست بلکه حضرت جلاله خلیفه عمر، ایشون هم علاقه ای نداشت به بوسیدن حجر. بعد به ایشون گفتم بابا پیغمبر حجر رو می بوسید، تو چکاره ای؟ {6:14} این حجر بعنوان خود سنگ بودن که چیزی نیست. بوسیدن سنگ یعنی چه؟ بلکه این به عنوان دست خداست. خدا که دست نداره، اما ما در مرحله ظاهری و جسمانی که علاقه مندیم دست ببوسیم، پا ببوسیم، دور بگردیم، فدوی باشیم، چه، خدا که جسم ندارد، دور نداره، دست ندارد، پا ندارد، دور؟ خب دور بیت. دست؟ همین حجر. این حجر الاسود که بر اساس روایات من احجارالجنه است سیاه است، اما براق است و درخشان است و هر چه به این حجر نظر کنی، این عمق دارد و نهایت نداره، این رو خدا مقرر کرده. چیزی که خدا مقرر کرده، این حجر رو ببوسید، اگه توانستید. اما بوسیدن حالا نه. حالا از سر و کله هم بالا می رن، زخمی میکنن، اذیت میکنن، فوش میدن، بد میکنند تا ببوسند، این حرام است. اگر بطور عادی بشود انسان ببوسه، نتونه اشاره کنه، اشاره. امانتی اعطیتها در این گردش خدایی خدا راهه خدا خواه، آغاز و انجامت. حجر الاسود است این سنگ سیاه، به امر خدا، نماینده دست خداست. به منظور تجدید پیمان بندگان، در بندگی خداست.
تو با خدا در فطرت دست دادی مثلا، در عقل همچنین مثلا و در شریعت همچنین. اما این دستهایی که داستانهایی بر خلاف بیعت و بر خلاف پیمان برای تو آفرید، ظاهرا و باطنا، این رو تجدید کن. اینجا تجدید بیعت. همونطور که با رسول الله دست می دادند مردها با دست، زنها دست توی آب میذاشتن، پیغمبر توی آب میذاشت که بیعت بود و علامت پیروی کامل بود، در اینجا هم می خوایم با خدا دست بدیم، می بوسیم حجر الاسود را، دست می مالیم. اگر توانستی بر او بوسه زن و الا دست بزن و الا اشاره کن و بگو {8:20} کدوم امانت؟ امانت بندگی را که به عهده ما گذاشتید ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾ [الأحزاب: 72] این امانت رو ادا کردم. اگر کسی امانت رو نگهدارد و ادا نکند، خیانت کرده و وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا. حمل امانت خیانته. نه لغتا. طبع امانت این است که انسان بپردازه. امانت تکلیف، به تکلیف عمل کردنه. اگر به تکلیف عمل نکنیم، پس در این امانت خیانت کردیم. امانتی اعطیتها و عهدی تعاهدته اشهد لی به ما … راست هم هست. کاری نداریم خداوند به این حجر فهم داده یا نه. ولی یوم القیامه این حجر ابراز می کند. وقتی که سایر اجسام عالم، اجزای انسان، زمین و فضا شاهدند، چون منعکس می شود صدا و سیمای ما در اعضا خودمون و اجزای عالم، حجر الاسود دیگه این اولی و احراست. امانتم را ادا کردم و پیمانم را تجدید و محکم نمودم گواه باش که هم به امانتم و هم به عهدم وفا کردم. با این رمز پر معنا، با صاحب خانه تجدید بیعت می کنیم. کسانی که حج رفتن، می دانن که چی داریم ما می خونیم. که از پیمان شکنی گذشته ها پوزش می خواهیم. چنانکه با طواف دور خانه، حرکتت را عوض میکنی. بر محوری دگر می گردی، جهتت را دگر میکنی که فقط گرد حق می گردم و دیگر هیچ. و چرا هفت دور؟ هفت حساب داره. بارها عرض شد حضور برادران، اینجا جاشه. هفت چه حسابی داره؟ اصلا عدد حساب داره اصلا؟ بله، عدد به حساب معدود دیگه. خود عدد که حساب ندارد که. عدد به حساب معدود، حساب داره. هفت حساب دارد. چهل حساب دارد. اربعین در ابعاد گوناگون، به حساب مسمی دارای حساب است. اربعین عمر است، بعد از خلقت. اربعین در رحم مادر است که ابتدای نضوج انسان است و همچنین اربعین عزاست، اربعین غیر عزاست، اربعین های گوناگون حالا جای صحبتش نیست. حالا هفت. خداوند بر این هفت ها رو با معدوداش به هم می دوزه. هفت آسمانف هفت زمین، هفت روز هفته، هفت در جهنم مقابلش، هفت ریگ به شیطان زدن. همه هفته. هفت هایی که برکات است که انسان رو داخل می کند در برکت هشتم که در هشتم بهشت است و هفت های درکات است. ما درکات را باید منها کنیم و به برکات برسیم. هفت عرض می شود که دور بیت گشتن است. هفت گشتن صفا و مروه است. هفت ریگ به شیطان انداختن است. روز اول یک هفت، روز دوم سه هفت، روز سوم سه هفت، روز چهارم اگر موندید سه هفت. چهل و ریگ به شیطان انداختن است. شیطان بزرگ، شیطان وسط، شیطان کوچک، همش هفته، هفت های سلبی، هفت های ایجابی. و چرا هفت؟ برای اینکه خو های شیطانی هفت تاست. شیطون، گاو، پلنگ، شیطنت. ممکن است این شیطنت کنه شکم هم نداره ،خورندگی نداره. این شیطنته. پلنگ هم نیست. نه قدرت درندگی دارد، نه قدرت خورندگی دارد، وضعش درندگی نیست، وضعش خورندگی نیست، شیطنت روباه. روباه نه شکم گنده دارد، نه زور زیاد دارد، شیطنت دارد، این شیطنت. بعضی ها شیطنت دارند فقط. گاو نیستن، پلنگ نیستن. بعضی ها گاون. غرض خوردنه. نه زور داره، نه شیطنت داره. پلنگ نیست. شیطان نیست. می خوره فقط غرض توصله، غرض خوردنه. سوم بعضی ها هستن که اینها عرض می شود که شیطون، گاو، پلنگ. پلنگه، میدره. نمی خواد هم بخوره، میدره. این زور دریدن دارد. صحبت خوردن نیست، صحبت شیطنته. پس بعضی ها شیطانند، بعضی ها گاو اند، بعضی ها پلنگ اند. اینها شیطانهای کوچکند. بعضیا شیطان پلنگ اند، دو. بعضی شیطان گاو اند. بعضی ها گاو پلنگ اند. شد چند تا؟ شیش تا. بعضی شیطون،گاو، پلنگ اند. شیطان هم هست. شیطون، گاو، پلنگ.جمعه. فرعون … ، نه شتر نیست، شیطونه. این شتر، گاو، پلنک، غلطه. شیطون، گاو، پلنگه. شتر کیه؟ {صحبت حضار} پس هفت تا. این جعلی هم نیست ها. ببیند، یعنی امهات رذائلی که در قرآن شریف ذکر شده است و در سنت، از این هفت تا بیرون نیست. یا شیطان یا گاو یا پلنگ.
شیطان اکبر کسی است که هم شیطنت و مکر و حیله دارد، هم گاو است، هم پلنگه. هم می خورد، هم می درد، هم شیطنت می کند و اون هفت تائه. پس این هفت در شیطانی است که سعی هم هفت دور است. گلوله باران شیطان هم هفت دور است که آسمان ها و زمینها نیز هفت است. شگفتا درهای جهنم هم هفت تاست. هفتایی مبارک و در آخر هفتی بس نحس و نامبارک. همه این هفت ها، به هم مربوط و درس است. رابطه ای میان انسان و خلقت، انسان و زمین و آسمان ، انسان و هفت بند شیطان. شیطان هفت بنده. انسان و هفت باب رحمت بیت الله و بیت الناس برقرار است. شاید هفت بار زدن شیطان، جنبه نفی، هفت دفه میزنیم {14:40} دیگه. یکی، یکی، یکی. دوتا، دوتا، دوتا و سه تا با هم، همه رو از بین می بره. و هفت بار طواف و سعی، جنبه اثبات است. جنبه اثباتش اقوی است و جنبه نفی هم داره و لذا در سعی صفا و مروه که اونجا مدفن{ 14:57} اون ها رو انسان لگد میکنه و در حروله هم، شخصیت های خودش رو لگد میکنه که با بستن هر دری از درهای شیطانی، دری رحمانی باز شود. آنچه ما را از رحمان غافل می کند، سه خوی مگر یعنی شیطنت، درندگی، یعنی پلنگ، خورندگی، گاو است و این سه، بر حسب سه گانه یا دو گانه یا یگانه بودنشان، در مردمان طبعا هفت می شوند که بعضی در زندگیشان فقط مکار و شیطان اند که زور درندگی و شکم خورندگی ندارند و برخی گاو اند که از مکر و درندگی عاجز اند و بعضی پلنگ که تنها می درند. البته لباس هم نمی خواد ها. لیاس، ممکنه ریش تراش باشه، پلنگ نباشه. ممکن قمار باز باشه، این فرض کنید شیطان نباشه. ممکنه عمامه هم سرش باشه، ریشش هم یه متر و نیم باشد، هم شیطان باشد، هم گاو باشد، هم پلنگ باشد. مطلبی نیست، بدتر از ابوجهل، ابو لهب. نه مکاراند و نه پرخور و گروهی هم شیطان اند و هم گاو و پلنگ که واویلا شیطان بزرگه که همون روز اول در منا، شما شیطان بزرگ رو می زنید که اونجا هم خیلی غوغاست. چون وقتی شیطان ها تقسیم میشن، عده ای این، عده ای اون، عده ای اون. بلکه روز اول که روز دهم باشد، همه شیطان بزرگ رو می زنند و مستحب است که شما پشت به قبله داشته باشید و رو به شیطان. پشت به قبله، رو به شیطان. چون نفی قوی تر است از اثبات.
و جمعی دور از این سه خصلت، دور از این سه خصلت شیطانی را دارند. ببخشید دو. شیطان گاو، شیطان پلنگ، گاو پلنگ و اینها شیطانهای متوسط اند و سه گروه اول شیطانهای کوچک، شیطانک و در این میان، شاه شیطان. ما در هر گلوله بارانی دری از درهای شیطنت هفتگانه را می بندیم و با هر دوری که سعی و طواف می کنیم، سعیمان برای باز کردن دری از درهای بهشت است که در شیطان ها و شیطنت ها را به رویمان بسته اند و سپس درب هشتمین بهشت که شاید در انحصار سابقین مقربین باشد و آن هفت دیگر برای اصحاب یمین و همه درهای جهنم، برای اصحاب شمال. این بخشی از سر طواف، اما فقه طواف که لازم است که در سرش {17:20}
احکام طواف. این رو اول عرض کردم حضور برادران که طواف چند جوره. طواف در تمامی اقسام حج و عمره، مهمترین واجب رکنی است. بجز طواف نساء که فقط از واجبات غیر رکنی عمره مفرده و حج تمتع است. از واجبات غیر رکنی عمره مفرده و حج تمتع است، اینجا رو اصلاح بفرمایید و حج است. چه حج افراد، چه حج تمتع و چه حج قران. اعتراض ما به سنی ها هم همینه که اینها خب نوعا از عرض می شود که اونایی که از نزدیک میارن، اونایی که قران و افراد دارن نه. ولکن اکثرا اینها حجشون باید تمتع باشد. چون اکثرا از دور اند و اعتراض بزرگ از این لحاظه و در حال احرام هم نیست.زیرا در عمره مفرده، پس از حلق یا تقصیر است. چرا حلق یا تقصیر گفتیم؟ عمره مفرده که حلق داره. پس چرا گفتیم یا تقصیر؟ یک عمره مفرده ای است که بعدش نمیخواید حج انجام بدید که حج تمتعه. چون در حج تمتع است که اینها واجب است که شما حلق کنید اولا، یا فرض کنید که تقصیر کنید. اما اگر عمره مفرده را در اشهر حج انجام بدهید و بعدا بخواید حج تمتع انجام بدید، باید مویی در سر باشد تا حلق کنی. پس در اینجا حلق یا تقصیر. اگر وقت مقداری است که شما سرتون مو دربیاره که بتونید حلق کنید، مطلبی نیست. اما اگر وقت کم است، در اینجا حلق حرامه، باید تقصیر کنید. زیرا در عمره مفرده پس از حلق، یا تقصیر است، یعنی طواف. که از احرام بیرون آمده و در حج تمتع نیز چنان است. در حج تمتع هم رکنه اما در حال احرام نیست. ولی طواف حج، با اینکه در حال احرام نیست، رکن است و تنها طواف عمره مفرده و عمره تمتع هم رکن است و هم در حالت احرام. یعنی طواف عمره مفرده و عمره تمتع، هم رکن است و هم در حالت احرام.
و ما در این بخش از طواف بطور کلی بحث می کنیم و احکام مخصوص هر سه قسم، احرامی و رکنی، رکنی غیر احرامی، غیر احرامی غیر رکنی را نیز در جای خود تذکر می دهیم. ما سه آیه راجع به طواف داریم. یک آیه اش وجوب طواف رو مقرر میکنه که دیروز مقداری بحث کردیم و دو آیه اش، لحن وجوب بطی ندارد. آیه اول ﴿وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ﴾ [البقرة: 125] بله تطهیر واجبه و تطهیر هم دو بعدی است. یک بعد، تطهیر از مشرکین که ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ﴾ [التوبة: 28] که اقرب قربش، عبارت از دخول در حرم است. عرض می شود که یک بعد هم تطهیر از نجاسات و خباثاته که در خود مسجد الحرام نه نجاستی باید وجود داشته باشد نه خباثتی. اما، أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ. طواف واجب است؟ مستحب است؟ هیچ کدوم رو نمی گه. پس وجوب طواف از والیطوفوا که آیه سوم است باید در بیاریم. آیه دوم و طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ . آیه سوم ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ [الحج: 29] که بحث کردیم. خب، اینجا رو میگذریم تا بیایم آخر صفحه.
خب، بقیه ارکان حج. از احرامش و سعیش گرفته تا دو وقوفش، اینها ارکان فرعی طواف اند. هم در سر مناسک و هم در فقهش، اکنون باید دید. در طواف ما هفت واجب داریم. اکنون باید دید، با چه نیتی و چه حالتی و از چه سمتی و از کجا تا کجا و چند دور و با چه فاصله ای از کعبه، باید طواف کرد؟ هفتم و آیا زیاد و کمش چه با یقین یا شک اش اشکال دارد یا نه؟ این هفت بخش مباحث اصلی طواف است، یا هفت بخش مباحث اصلی طواف است و بعضی هم نیز بخش هایی دارد.
نیت. ما در نیت قبلا مقداری صحبت کردیم و الان هم بطور مختصری اشاره می کنیم. در این نیت خیلی ها گیرند. عده ای میرن نیت میدن مردم رو. خود نیت دادن و نیت کردن اونجوری، در چند بعد باطل است که قبلا عرض کردیم. مثلا فرض کنید، احرام می بندم. غلطه، احرام بستنی نیست. احرام می کنم، احرام کردنی نیست. احرام انجام میدمف احرام انجام میدهم، خود احرام نیت ندارد که. مثل نماز. بله؟ محرم می شوم. محرم می شوم باز هم معنی ندارد. مثل اینکه شما میخواید تکلبیره الاحرام بگید، نیت کنید، تکبیره الاحرام انجام میدهم، می گویم، یعنی چه؟ تکبیره الاحرام، عضو اول ظاهر نماز است. این عضو اول ظاهر نماز، ما قبل از اینکه این اعضای نماز رو شروع کنیم، باید نیت کنیم. نیت چه؟ نیت نماز ظهر. نماز ظهر، تکبیره الاحرام اولشه، بعد حمده، بعد چیه. نمی شه گفت شما بایست فقط برای تکبیره الاحرام نیت کنید. غلطه. اگر شما برای تکبیره الاحرام، نیت کردید و برای بقیه هم نیت کردی، پس تکبیره الاحرام دیگه نیت خاصی نداره. اگر فقط برای تکبیره الاحرام نیت کردی، برای بقیه نه، باز این غلط است. شما نیت نماز نکردی. در حج عمره هم همچنین که در اینجا عرض کردم ما این حرف رو اول زدیم، سر و صدا ایجاد شد، بعد آقای خمینی که مطلب رو نوشتند، مطلب حل شد مقداری. ایشون توافق کردند.
حالا نیت. در بخش احرام آنچه باید و شاید درباره نیت، گذشت که خود احرام و یا هر یک از واجبات حج عمره نیت جداگانه ای ندارند. نیت از ابتدا برای همه اعمال است. برای عمره یا حج، از هر قسمشان به دیگری. نیت هم کار درونی است و کار برونی نیست. که شما بر اساس همان نیت مجموع، یکایک اعمال را انجام می دهید و همین اندازه کافی است که اگر بپرسند چه می کنی؟ جوابی درست داشته باشی. در نماز دونه دونه اعضا رو باید نیت کرد؟ نه. شما که می خواید نماز بخونید و لو اتوماتیکه، رکوع کنید، سجود کنید، و لو رکوع رو ندانید رکوع، اصلا با رکوع کردید، ذکر گفتید، باطل است؟ شما نیت از اول کردید بطور اجمالی. بلکه اگر نام عملت را نیز ندانی کافی است. شما بین صفا و مروه داری سعی میکنی، شرایط سعی رو داری انجام میدی، واجبات و محرمات رو ترک کنید، اما نمیدونید صفا و مروه است، اشکال نداره. حتی اگه کسی کوره، دور بیت داره می گرده و به نیت طواف هم هست، ولی بیت رو نمی بینه، یا غفلت میکنه از بیت، باز مطلبی نیست. که قصد انجام وظیفه کنونی را داشته ای، قصد اجمالی. مگر آنکه میان چند عمل مشابه اکنون مخیر باشی. مثلا مثل رمی جمرات. رمی جمرات همه رمی شیطانه، ولی در جمر عقبه، باید نیت عقبه رو بکنی، نمیشه نیت وسطی رو بکنی. در وسطی نیت اولی رو بکنی، غلطه. اعمال مشابه که تبعا محتاج به تعیین است و اگر فعلا وظیفه ات معین است و تو همان را انجام می دهی، گرچه اسمش را هم ندانی درست است که طرفت خدای داناست. کودن نیست که در خصوصیات نیت وسواس کنی. عقد نکاح نیست که احتیاطا تمامی صیغه های احتمالی رو ردیف کنی. چهارده مرتبه این صیغه رو تکرار کنی. نکاح {25:00} شما اصولا وقتی مهیای سفر حج عمره شدی، تقاضای گذرنامه دادی و همان وقت نیت همه واجبات را واجباتش را ایفا کردی. {25:15} گرچه نمی دانستی چه واجب است. آقا من می خوام برم حج. چیه؟ اونجا یاد می گیری. و چند تاست و چند جاست، فقط کافی است زمان و جای اعمال و چگونگی اعمال را با شرایطش، آن هم در وقتش بدانید و دیگر هیچی. فقط هر یک را در زمان و مکان خودش انجام دهی و اصلا در احادیث، دستوری برای نیت به چشم نمی خوره ، اون هم در این نیتی که آقایون می کنن، اشخاص میکنن. مگر در آغاز اعمال، هنگام احرام که نیت برای روی هم رفته اعمال است که اعتمروا للحج، حج تمتع. این نیست، بلکه احج حج تمتع لبیک اللهم …. اعتمرو نداره، عرض می شود ببخشید که احرمو نداره، ولی اعتمرو داره. یا احج داره. اینطور نیست احرام جهت خاصی داشته باشه. تکرار نمی خواهد خود احرام و طواف سعی و هر یک، هریک، نیت جداگانه ندارد و این خود دلیل است که ردیف کردن الفاظی معین برای هر عملی کاری است نابجا و خود ساخته که اصولا روح عمل را می کشد و حاجی را سخت کلافه می کند. علی الخصوص که پیرایه هایی هم، اضافه بر آنچه قالب ریزی شده، بر آن بسته اند. چقدر بی مزه و خنده آور است که مثلا در طوافاینگونه نیت کند یا بگوید: از حجر الاسود دور خانه خدا، من دیدم ها که می ایستند، این عرض می شود که آخوندهایی که طواف میدن، از حجر الاسود بگو، بلند بگو و لفظ رو هم درست بگو، و از حجر الاسود، دور خانه خدا طواف می کنم. یعنی هفت دور میگردم. خدا داره مرو داره میفهمونه. خدا میفهمه دیگه. یعنی هفت دور می گردم، برای عمره تمتع، از حجه الاسلام برای خودم واجب، برای انجام امر خدا، رضای خدا، قربه الی الله تا آخر. من در این بیتوته منا عجیب بود، آخه بیت، مثل اینکه من آمدم خانه شما، سر سفره نشستم، این خب، نیت کنم. من آمده ام خانه آ شیخ غلامرضا، سر سفره نشستم که بخورم. گفتن نمیخواد. دیگه. اومدی دیگه. حالا در عرض می شود که منا، نیت بیتوته، من بیتوته می کنم در منا، از حج تمتع یا از حج افراد و فلان، قربه الی الله که … آقا کردی دیگه. شما که در حال بیتوته هستید که. این لفظ مال چیه اصلا؟ این مسخره است. {27:40} یعنی حواس پرتیه اصلا. یعنی تمام این تشکیلات ظاهری رو که اصلا هم اصل ندارد، بیارن وسط و روح و معنای این اعمال عرض می شود که از دست میره. {27:55} با آنکه هرگز، یکی از این الفاظ هم نه واجب است و نه مستحب. وقتی نه واجب است و نه مستحب، بدعت می شه یا نمیشه آقا؟ بلکه مخل است به روح طواف و طائف را بجای آنکه سرگردان حق، به دور خانه حق شود، در الفاظ و قرائت نیت سرگردان می کند.
حاجی می گفت من بدبخت، بی کس، بی نیت لبیک گفتم. چه کنم؟ بدو گفتم، اصلا چرا لبیک گفتی؟ چرا به میقات رفتی؟ گفت خب، برای احرام. برای همین کاری که همه می کنند. گفتم خب، همین هم نیت است. عجیب، همین نیت است؟ ورد و ذکر دیگری لازم نیست؟ الحمد الله راحت شدم. پس دیگر به میقات رفتن و معلم نیت همراه بردن نمی خواهد؟ نه، راحت با. یه پولی بده و قرارداد کن بیا، نیت {28:58} نیت کن. تو در همان حال اول احرام، هر چه را، حج و یا عمره را تصمیم داشتی و لبیک گفتی، همان نیت همگی اعمال توست. فقط از آن نیت منصرف نشو، همین. اعمالت را بر همان اصل انجام بده، .. بله؟ اعمالت را بر همان اصل انجام بده، همین کافی است و اگر چیزی اضافه بر این، از تو خواستند، مطالبه دلیل کن. یه آخوندی، سیدی، حاجی ای، ماجی ای، باجی ای، اگر اومد یه چیزی اضافه خواست، بگو خب چی مثلا؟ چرا؟ آخه تقلید که بنا نیست کورکورانه و خر خرانه باشه. تقلید از روی شعور و از روی ادراک باید باشه که آیا روایتی هم در این باره هست؟ آیا هیچ فقیهی اینگونه فتوا داده؟ فقها هم فتوا نمیدن و اصولا نیت کار دل است نه زبان. فقط زبان، کمکی استحبابی به دل است، آنهم نه اینگونه، پر از پیرایه و خالی از معنا.
حالت طواف. این حالت طواف، مراحلی داره. یک شرایط ظاهری دارد و یک شرایط باطنی، نیتی و معرفتی دارد. یکی از ابحاثی که بسیار بسیار مهم است و عده زیادی رو کلافه کرده، اینه که یکی از واجبات طواف این است که از طرف چپ انسان طواف کنه. خب هیچ دلیل نداره اصلا. ما در هیچ آیه ای و هیچ روایتی نداریم که اجعل البیت علی یسارک. تازه اگر هم داشتیم، این مهندسی ها غلط بود. اگر به ما صریحا میگفتند در کتاب و سنت اجعل البیت علی یسارک و اون گوینده می داند، منی که من میخوام این بیت را در طرف چپ خودم قرار بدم در حال طوافف این من در یک گرداب عظیمی قرار می گیرم که بی اختیار من رو میکشن. آقایونی که حج رفتن می دونن. مخصوصا در طواف حج. در طواف عمره نه. و طواف عمره هم همینطور. این سیل جمعیت که در تلوزیون ملاحظه می کنید که اصلا انسان از اختیار میره، اصلا پاش از زمین کنده میشه، این ور میشه، اونور میشه، راست میشه، چپ میشه، دمرو میشه، بر میگرده، میره. این اختیاری نیست و اگر رو اگر داریم عرض می کنیم. اگر هم در کتاب و سنت، صریحا می فرمودند که اجعل البیت یسارک، از طرف چپ طواف کن، خب معذورم دیگه. وقتی که من در این گرداب طواف، در این سیلاب طواف، این ور میشم، اونور میشم، خب چه کنم؟ یعنی اگر من دارم طواف می کنم، اینجا من را اینطوری کردن، برگردم صاف برم؟ خب نمیشه برگشت. برگشتن مطابق مردنه اصلا. نمیشه برگشت. این یا حرجی است، یا عذر است یا فوق این هاست. نمیشه برگشت. تازه، اگر بشه برگشت من باید قدم قدم برگردم. همه باید برگردن. همه در حال زدن و پرت کردن و از اینور کردن و برگشتن میشه، مسخره میشه اصلا. یه خیمه شب بازی در حقیقت میشه. پس ما در چند بعد اینجا باید صحبت کنیم. یکی اینکه اولا اجعل البیت علی یسارک نداریم. یسارک نداریم. ثانیا اگر هم داشتیم، در این گرداب قوی طواف، چطور میشود که تمام این میلیمتر هایی که شما سیر میکنید دور بیت هفت مرتبه، تمام به طرف عرض می شود که بیت باشه؟ مثلا در حجر اسماعیل. ببینید، اینجا حجر اسماعیله. یه نیم دایره ست. در این نیم دایره حجر اسماعیل، ببینید این نیم دایره، شما که می خواید بگردید، چجوری می گردید؟ آیا اینطوری می گردید؟ اینطوری که به طرف بیت باشه؟ اینکه نمیشه. برای اینکه اینجا که دارید می گردید، خب اگر بتوانید طرف چپتون، طرف بیت باشه. اما اینجا که رسیدید، دیگه اینطوری نمی رید، اینطوری می رید. اینطوری دایره که میرید، همونطور که اونجا طرف چپتون به بیت بود، اینجا طرف چپتون به حجره، به بیت نیست. به حجر اسماعیله. یعنی اینطوری. خب، حالا اینجا هم به بیت توجه کنند؟ یه عده ای هست میخوان بگن بله به بیت، چون حجر بیت نیست. و حال آنکه خود حجر، بیته. خود حجر داخل مطاف است و بیته. پس این صعب، اصعب میشه و مشکل میشه و اشکل میشه در چند بعد. یک بعد اینکه شما طرف چپ رو بیت قرار بدید و دیگر اینکه از سه متر هم تجاوز نکنید که اگر مقام ابراهیم رو در کل دور بیت شما باید در نظر بگیرید. گیرش چند حرفه که بعد عرض می کنیم. یکی اینکه اصلا مقام ابراهیم رو از هر طرفش طواف کنی اشکال نداره. این یه مطلبه. یه مطلب هم نه، شما وقتی که به مقام ابراهیم، چه مقام ابراهیم، رسیدید، اینجا، اینطرف مقام ابراهیم طواف کنید، از مقام نگذرید، ولیکن از مقام ابراهیم که گذشتی، دیگر این فاصله شرط نیست. این حرف دوم. این اوسعه. یعنی اضیق از اولی. سوم که اضیق از عرض می شود که دومی است، این است که نخیرف شما در دور بیت، همون فاصله ای که بین بیت و مقام ابراهیم است که سیزده ذراع است، هفت متر و نیمه، همین هفت متر و نیم رو حواستون جمع باشه در دور بیت، و حا اینکه اونجا مقام نیست که در حجر اسماعیل این هفت متر، سیزده متر که شش متر و نیمه، میشه سه متر و چارک. سه متر و چارک که در اینجا خودش یه بحث داره. حالا ما بحث اولمون اینه که ما که دور بیت می گردیم، اولا نصی کتابا و سنتا نداریم که بیت یسار باشه و اگر هم نصی داشتیم، این دقتهای هندسی در اینجا بطور کلی عرض می شود که غلطه. مرتب شانه رو بگیر، اینور نشه، اونور نشه. هر نفری، مثلا کسی که خب یه قدرت مالی نداشته باشه، این باید یکی مثل مجسمه بگیرتش. یک دستش رو محکم به زور، جوری باشد که این شانه یه وقت یه میلیمتر، اینطرفی نشه که هندسه به هم بخوره. این زاویه بیت منحرف بشود از زاویه طرف چپ انسان که اصلا بطور کلی انسان رو تو خالی کند از هر معرفتی. رو رو پر می کند از نفس و هندسه به توجه به بیت کردنف ولکن بطور کلی حواستون رو پرت میکنه. هر زدنی، هر تو سری، هر افتادنی، هر پرت شدنی، تمام اینا رو {35:23} میذاره، برای اینکه این طرف چپ، از بیت منحرف نشه. این یک غلطی است مشهور که متاسفانه نه اینکه در میان مردم هست، در فتاوا هم هست. فقط ما نصی که داریم این است که شما شروع که می کنید، از حجر الاسود، بعد وقتی رسیدید به عرض می شود که حجر اسماعیل، چنین. بعد به ملتزم چنین. از این قرائن می فهمیم از طرف چپه. اجعل البیت علی یسارک نیست. حتی اگر شما در حالت دیگر طواف می کنید. اگر شما، از حجر الاسود شروع کردین، اینحجر الاسود، شروع کردید، بعد هر طور دلتون خواست برید، اجبار هم نیست. یعنی اضطرار، هر طور دلت خواست، ولی بطور عادی چه طور باید رفت؟ به طور عادی، اینطوری. ولی اگر اینورتون کردن، اونورتون کردن، دیگه جبران ندارد. حتی بالاتر میشه حرف زد. اگر کسی پشت به پشت بره کسی خیال کند اشکال نداره، ولی خب این رفتن نیستش که. ولکن همچین میزان کردن طرف چپ را به طرف عرض می شود که بیت و اون دقت های هندسی کشنده عجیبی که مقرر کردن آقایون و دیگران، پیرایه هایی هم بر این پیرایه فتوایی بستند، این بطور کلی غلط است و معنا ندارد.
عرض می شود که این اشاره ای راجع به این و اما راجع به اشاره البته که بعد بحث می کنیم. اما راجع به اینکه، فاصله طائف از بیت چقد باید باشه ما آیه داریم و دو روایت. آیه ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ [الحج: 29] که سه تا طواف کافی است. دور باشید، نزدیک باشید، قبل از مقام باشید، بعد از مقام باشید، در کل دور بیت باشید یا در بعض باشه قبوله. اونوقت یک حدیث مضمره دارد که اولا مخالف آیه است، ثانیا مخالف صریح صحیحه ضراره است و ثالثا متناقضه. به این حدیثی که سه عیب دارد، اکثر مطلق آقایون فتوا دادن و از هم تبعیت کرده اند که باید که مادون مقام باشد این. و مادون مقام هم باشد، همین اکثر، باز دو بخش شدند. یه عده ای میگن مادون مقام باشد، تا جلوی مقام هستید. از مقام که گذشتید، این قید نیست. این باز حرفه. بده خیلی بده. ولی بعضی میگن نخیر، اینکه جلوی مقام است، همین فاصله تا جلوی مقام رو در کل دور. میگیم یعنی این مضمره هم این حرف ها نیست. این عجیبه ها. این مضمره متناقض مخالف آیه و مخالف صحیحه ذراره، با تمام عیب و گیر و گورهایی که دارد، این فقط جلوی مقام را میگد که شما بین مقام و بیتف طواف کنید. لانک ذلک، لانک ذلک، بقیه رو نمیگه. خب، شما بقیه رو از کجا میارید؟ این هم بحثی است که بعدا باید بکنیم. ان شاء الله، جمع و جور می کنیم مباحث طواف رو در فقه احکامی و در فقه معرفتی هم که زیاد صحبت کردیم، بمونه روز شنبه ان شاء الله.
اللهم الشرح صدرونا بنور العلم والایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه ترضی السلام علیکم