جلسه سیصد و پنجاه و نهم درس خارج فقه

حج

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

در صفحه 289 سیری می کنیم در آنچه نوشته ایم و آنچه الان می فهمیم. خط آخر، هاجر کودک تشنه کامش را به عشق، امید، توکل، به خدا سپرد. چون چیز ظاهری اصلاً وجود نداشت. فقط توکل به خدا و امید به لطف خدا و عشق خدا خواهی تست و خود راه سعی را پیش گرفت. بچه رو گذاشت بین صفا و مروه، سعی {صحبت حضار} تمام از قرآن استفاده شد و سنت ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ [إبراهيم: 37]  اگر جناب هاجر ایمان نداشت، قبول نمی کردند این جریان رو. داد و قال می کرد که من اینجا تنها بمونم که چی؟ یا نه این راهی که می رفت، می رفت یه جای دیگه. می رفت طائف. اما موند این موندن، آقا بالا سری در کار نبود که جناب هاجر در اینجا ملزم کند که بمانه.ما این رو به عنوان اصول موضوعه عرض می کنیم، خب، تذکر شما خوب است ولیکن اینها همش دلیل داره اینها.

 و نمودهای گداختگی صحرا نا امیدش نکرد. بلکه امید به حق محال را در نظرش ممکن و شدندی ساخت. ظاهراً محال {01:58}  تا آخر. درس طواف چنانش نکرد که از همه مظاهر و نمودها، این سعی، تکمله طواف است، کما اینکه طواف مقدمه دارد، موخره هم دارد. طواف که جان حج و عمره است، مقدمه اش کلاس های سلب و ایجاب احرام است و موخره اش سعی است. در طواف چه کردیم، اکنون در سعی چه می کنیم. درس طواف چنانش نکرد که از همه مظاهر و نمودها، از همه وسایل و اسباب مادی و ظاهری، چشم بپوشد. چون اینجا باید چشم بپوشه که خود سازی است و انقطاع الی الله است کلاً. ظاهرا بچه در کار است و بچه از تشنگی داره هلاک میشه. و در کنار کودک تشنه گداخته همچنان بنشیند، تا برابر چشمش جان دهد. یا بر تب و تاب عطش، همچون ماهی از آب دور افتاده، زیر و بالا رود و در انتظار دستی از غیب، اتکال، یک توکل داریم یک اتکال. {صحبت حضار} یک توکل داریم، یک اتکال و تکلل. توکل دو بعدیه، با توکل زانوی اشتر ببند. اما تکلل یک بعدی است. زور دارم، قدرت دارم، اما نشستم خدا درست کنه این یعنی تکلل این غلطه {صحبت حضار} و لذا در قرآن ما همش توکل داریم، تکلل نداریم.  چون تکلل این اس مصدر توکله. یعنی حاصل توکل. آنچه حاصل توکل است، این است که خداوند کاری رو انجام بده و من توکل نمیکنم که، حاصل می خوام، مقدمه نمیخوام اصلا. مقدمه ای که خود راه افتادن است و خدا عنایت فرمودن است، نه. من بعد اول رو نمی خوام، بعد دوم که نتیجه، حاصل مصدر. مصدر نمی خوام. مصدر دویدن داره تا نتیجه بگیره، ولی حاصل مصدر، {04:01}

و در انتظار دستی از غیب، نهری از بهشت، یا فروخواستن تشنگی به اعجاز، همچنان بی حرکت بنشیند. نخیر، باید حرکن کند.  نه، کودک را که پای سعی ندارد، به دست توکل و عشق و امید خدایی باید سپرد، قبول {04:25}  و مادر که پا دارد، بایستی به سعی و تکاپو پردازد.، از این عشق و سعی توکل و کوشش چشمه زمزم بجوشد و این خود درسی است همیشگی و همگانی که بایستی از طواف و سعی گرفت و در سرتاسر زندگی به جلوه های گوناگون، نمودارش کرد. هم باید طائف باشیم و هم باید ساعی باشیم. هم اتصال به رب و هم اتصال به خلق الرب و عیال الرب. که اسلام جنبه های دنیا و آخرت، روح و تن، عقل و عشق، توکل و سعی را به هم آمیخته و مسلمانهایی با ایمان و ساعی، امیدوار جدی می سازد. نه فقط ایمان بدون سعی و نه فقط سعی بدون ایمان. و اینجا پس از طی دو مرحله آدم و هاجر، درسی هم از دگرگونی جایگاه بتان می گیریم.

 ما دو جور بت داریم. یکی بت درونی و یکی بت برونی. این بین صفا و مروه، جایگاه بتهای برونی بوده اند. ما در گشتن دور خانه خدا، فقط بر محور حق گشتیم و غیر حق را چه بت، چه مت، چه هر چه هست را فراموش کردیم. ولی بتها فراموش نمیکنن. مخصوصاً بتهایی که زنده اند، بت هایی که روح دارند، بت هایی که شعور دارند، ممکن است دنبال شما بیان، در مطاف، کاری نشد، در مسعا کاری کنند. میگن بتهای زنده و مرده را باید لگد زد. بت های مرده همان {06:10} و چه و چه که دفن کردند، شما اینها رو زیر پا هفت مرتبه، نه شش مرتبه، نه دو مرتبه. هفت مرتبه، این شیطون، گاو، پلنگ رو هفت مرتبه که هفت در جهنم و هفت مجرای شهوت را که از بت های سه گانه و چهار گانه و پنج گانه و شش گانه و هفت گانه، نمودار و پیداست، اگر {06:35} کافی نیست. هروله، هروله چیه؟ این بت های برونی که مرده اند، الان نیستند. ولکن بت های درونی، این تعلقاتی که قلب به غیر الله دارد و باقی مانده است بعد از طواف ظاهر، اگر طواف ظاهر، طواف باطنی نیز می بود، هیچ بتی در کار نبود در درون. اما چنین طواف کردید، بقایایی از تعلقات دل، به غیر الله وجود دارد که شیطان نفس اماره و حتی شیطان عقل، من می فهمم و دیگری هر چه بگوید {07:15} شیطان درون، این شیطان دید خود و خواست خود و راه خود و چه و چه و چه، اینها رو باید که شُل کرد. در طواف شُل شدندد، در احرام شُل شدند، شُل کرد، ولی شُل خودش نمی افته باید هروله کرد، مثل شُتر {07:34} تا بیفته. شیطانهای درون و شیطان های بُرون.  واینجا پس از طی به مرحله آدم و هاجر، درسی هم از لگد کوبی جایگاه بتان میگیریم. {07:47} که دو فرمانده کل بتها بوده اند از نظر محبوبیت که در صفا و مروه مدفونند و بت هایی دیگر نیز میان صفا و مروه نهاده بودند و به همین جهت هم گروهی از ساده لوحان، این رو دیگه نمیخونیم. بحث کردیم دیروز.

خب، صفحه 296، بودن بتان، جای گرفتن نامحرمان در کوی عشق و سعی، مانع از انجام شعائر عشق نیست. آقا جا ندارم نماز بخونم، کنیسه است، چون کنیسه است پس جُناح است؟گناه است؟ نخیر. هیچ چیز که برونی است، هیچ کدورت و سیاهی و انحراف برونی که در شما تاثیر نمی کند، بلکه عمل رحمانی و عبادی شما در اون تاثیر می کند و یا نه تاثیر و تاثر، در این سه ضلع، این ضلع ضلیع باقی، این است که عمیق شما کار خودتون رو، ولو در بتگاه انجام بدید. در شیطان گاه انجام بدید. یا شیطان ها درست شوند و یا نه. شما کار رحمانی خودتون رو انجام بدین. بودن بتان، جای گرفتن نامحرمان در کوی عشق و سعی، آقا فلان جا نامحرم هست، خب نبینش. نه اینکه نروم و نبینم. نخیر، شما اونجا که باید برید و کار واجب رو انجام بدید، خب برو ولی نامحرم رو نبین. مانع از انجام شعائر عشق نیست، تو راه خودت را طی کن و چه بهتر که در این میان بر طرف بیگانه هم برای آن یگانه قدم نهی. خیلی مهمه از قضا. در مقابل مومن نماز خوندن هیچ کاری نیستش که، شق القمر نیست.  نظرم هست که در سفر اول که به مکه مکرمه مشرف شدم، برگشتم به عراق و نجف و از اونجا رفتم به آلمان برای کارهای اسلامی و الهی، ما سوار قطار شدیم از استانبول، از حلب تا استانبول و از استانبول تا اتریش که حدود یک هفته تو راه بودیم، خب اونوقت اینجوری بود. بین راه کسانی که بودند، یهودی، مسیحی، مسلمان خرتر از یهودی و مسیحی، کسی نماز… ما رفتیم به زحمت وضو گرفتیم و ایستادیم نماز خوندن. ترن هم داره راه میره. عده ای مسخره کردن، عده ای خوشوقت بودن، عده ای هم متنبه شدند. من باید نماز نخوم؟ اینجا اهمی در کار است که من رو مسخره نکنند؟ من رو مسخره، اینها خدا رو مسخره می کنن، بندگان خدا رو مسخره میکنن. من رو چون مسخره میکنن نماز نخونم؟ نماز در قلب پاریس که محل فساد است خوندن، این نماز از مسجد الحرام مهمتر است. پس شما چی میگین که جناح است و گناه است که مابین صفا و مروه طواف کنی با اینکه بتها رو وقتی شده آوردن و گذاشتن به همین حساب ﴿فَلَا جُنَاحَ﴾ [البقرة: 158] در قرآن می فرماید. و چه بهتر که در این میان بر فرق بیگانه هم برای آن یگانه قدم نهی. در راب اثبات هم نفی کنی که توحید نخست نفی است لا اله و سپس اثبات، اله الله. اگر بگویی چنانچه در گذشته هم گفته اند. این و خوندیم، بعد می رسیم به صفحه 292، اینجا در عمره، اثباتش جلو است، طواف. نفیش بعد است، سعی. چون خود عمره، عمره است. مقدمه است برای حج و لذا قبلاً هم عرض کردیم که شما عمره تمتع رو تموم کردید بعد میگن که اینجا درسته محل مرکز است، ولی از اینجا محرم شو برو در به در شو تازه. اینجا در عمره اثباتش جلو است که طواف و سپس سعی و در حج اثبات، میان دو نفی است. اثبات میان دو نفی است. نفی اول که نخست در بیابان عرفات، شناخت ها و مشعر، باریک بینی ها. تو مشائر حق شناسی و حق یابی، حق خواهی و حق راهی را تکمیل کردی، باید چنین باشی و باطل را نیز بهتر شناختی. عرفاته، عرفه نیست. عرفات، صحرای عرفات، عرفه غلطه .روز عرفه بله. ولی صحرای عرفات، شناخت ها، شناخت حق و تمسک بیشتر و شناخت باطل و دور زدن بیشتر و بعد در مشعر غربال کردن این شناخته شده ها و باطل را نیز بهتر شناختی و اکنون در صحرای منا، آرزوها، نخست شیطان را تیر باران میکنی. همون روز دهم. سپس برای حق قربانی می دهی با شرایطش و اظهار نهایت فدویت میکنی و حلق یا تقصیر هم سر انجام، انجام میدهی و سپس به گرداب چهره و نمایشی دیگر از اثبات توحید، طوف می روی، که اول نفی است بعد اثبات. شاید نفی زورش نرسیده باشد که کلاً لا اله را  بر تو تحقق بخشد. درست است که بعداً به اثبات آمدی و به طواف. شاید این نفی و اثبات، نفیت را محکم و اثباتت را درست آنگونه که شاید و باید محکم نکرده باشد، چون اثبات در زمینه ای صحیح و درست است که نفی صحیح و درست باشد. بنابراین یک اثبات و دو نفی. و لذا لا اله افرادش بیشتر اله الله {13:36} سلب ها بیشتر است و اثبات ها کمتر است. طواف، یک طواف. ولکن سلب هایی که ما داریم، زدن شیطان ها با هفتاد و چند، یا با چهل و نه و و و. نفی ها بیشتره، چون شیطان ها زیادتر اند، چه در درون و چه در برون {صحبت حضار} یعنی همه دین در بعد معنا و در بعد اشارات عملی، در حج جمع است. یعنی ما هیچی از احکام دین نداریم که اینقدر مجموع باشه. یعنی در حقیقت درسی ما میخوایم از کل دین، در کل ابعادش، چه فردی، چه اجتماعی بگیریم در این مراسم حجه. به زور هم نمی تونیم در بیاریم. یعنی هر جا بریم ها. هر کدوم، بعضی بعد ایجابی، بعضی بعد سلبی، بعضی بعد اقتصادی، بعضی بعد چی. در حج تمام ابعاد سیاسی و علمی و اقتصادی و عقیدتی و معرفتی و فردی و اجتماعی، تمام اینهاست. نخست شیطان را تیرباران میکنی و سپس برای حق قربانی می دهی و اظهار نهایت فدویت می کنی و حلق یا تقصیرهم، سر انجام، انجام میدهی. حلق همه زائده ها رو بردن. تقصیر بعضی ها رو. ولذا حلق اهم از تقصیر است در جای خود خواهد آمد که حلق واجب اول است اگه نشد تقصیر.

 و سپس به گرداب چهره و نمایشی دیگر از اثبات توحید، طواف میروی و در آخرش سعی و خود این سعی هم اثبات است، هم نفی. خود این سعی هم اثبات استف هم نفی. پای بر فرق منفی می نهی تا اثباتت قوی تر گردد. منفی بتهاست در برون و در درون هم بتهای داخل. تا با هر قدمی دو مرتبه بتان و شیطان را سرکوب کرده باشی. یک مرتبه در نفی اون ها، یک مرتبه در اثبات ضد اونها. این بت ظاهری، اما بتهای درونی ات، طاغوت داخلی ات، سرکوب اینها هم درس چهارم سعی است و چرا درس اول و دوم و سوم نیست؟ برای اینکه عمیق ترین سعی، عبارت است از نفی و اثبات در بعد بتهای درونی که بر حسب روایت حضرت صادق علیه السلام، ما من بقعه خیلی مهمه این تعبیر خیلی مهمه، خب طواف از همه مهمتر، نمازش مهم، احرام چی، ولی گشتن بین صفا و مروه که سابقاً بازار بود و عطر فروش بود و چنین بود و فلان بود و این حرفها، این گشتن ما من بقعه احب الی الله من السعی. چرا؟ و ان یذل فیها کل جبار عنید. جبار عنید سه بعدیه. بعد اول، بتانی که در اونجا بودن. میزنی به پای {16:48}. بعد دوم، شما بتهای درونی را ذلیل می کنید. بعد سوم، شما بتهای درونی را مثلاً با هروله ذلیل می کنید. پس اگر انسان، اشخاصی هستن که واقعاً اینطوره. این شخصی که شخصیت دارد، اینقدر به خود آویخته، اینقدر وزن هیچی را وزن داده، از نظر مقام، از نظر لباس، از نظر چه، از نظر … این شخص راه بره اونجا، بدوه، هروله کنه، إ؟ آقا دارای این مقام عظیم، آیت الله العظمی است، نمیدونم نخست الوزراء است، چنین است، فلان است، {17:24} یعنی چه؟ در روایت ما داریم امیرالمومنین  صلوات الله علیه، بعضی وقتها اشخاصی که جنسی می خریدن برای منزل می بردن، می فرمودن من کمک کنم. در روایت دارد که این خیلی خوب است که شخص رفیع و شخص شریف که اجناسی دستش میگیره، میبره منزل، چون اگر انسان بخواد از اینها پرهیز کنه، هی گنده میشه، گنده میشه، گنده میشه، بعد. نه، این آدمی که نفس اماره هی میخواد بزرگش کنه، هی مضاعفش کنه هی قشر و قشر و قشر که همش قشر بشود و بدون لب، نه، یک سطل خاکروبه ببره بیرون خالی کنه مثلاً فرض کنید یا تو خیابون یه {18:01}، این اهانت است در یک بعد، در بعد قشری. اما در بعد لبی، نخیر اهانت نیست. اهانت به اون خود خواهی ها و خو بینی هاست. در همین جا هم که و خود اون سعی هم اثبات است و هم نفی، این بت ظاهره. و اما بتهای درونی ات، طاغوت داخلی ات، سرکوب این هم درس چهارم سعی است که بر حسب روایت، ما من بقعه احب الی الله من السعی. از مسجد الحرام مهمتره. شما در مسعا، جنب هم باشی اشکال نداره. اینجا مسجد نیست. صفا و مروه جنب. البته اگر کسی همونجور جنب شد، خود به خود و اتوماتیکی، نه اینکه عمدا خودش رو جنب کرد. در حال احرام باشه که نمیشه. در حال احرام نباشه. اگر کسی سعی دارد می کند و در حال احرام نیست. اون سعی عرض می شود طواف زیارت همینه دیگه. در سعی طواف زیارت که شما از احرام بکلی  بیرون رفتید، اگر رفتید منزل و کاری کردید و جنب شدید، غسل هم لازم نیست وجوب یعنی نداره، یه سعی. ولی همینجایی که غسل هم لازم ندارد و چه و چه و چه، مسجد نیست و چه نیست، این احب بقعه الی الله. از مسجد ها، از خانه خدا. از کعبه در این بعد مهمتر است. چون کعبه آمال موحدان این است که در نفی قوی و تا در اثبات قوی گردند. ما من بقعه احب الی الله من السعی لانه یذل فیها کل جبار عنید. اینجا از همه جا نزد خدا، اینجا از همه جا نزد خدا محبوبتر است. زیرا هر ﴿جَبَّارٍ عَنِيدٍ﴾ [إبراهيم: 15] ی را ذلیل می کند، تا حدی که بر اثر روایت دیگر جعل السعی بین الصفا و مروه مقله للجبارین در هر سه بعد. مخصوصا آدمی که مسلمانه ولی جباره. مسلمان گردن کلفته، این میگه اونجا باید خلاصه شتر بشه، یوکه بره. تو در سیل گاه سعی که از دو دامنه کوه صفا و مروه به هم می خورد، یه دسته از این ور میرن، یه دسته از اون ور میرن. حالا خب وسط درست کردن که به هم نخورن. قبلاً که اینطور نبود که این سیل از اون ور میومد، از این ور به هم میخوره دیگه، تور در، مثل طواف نیست که دور هم، همینطور با هم برن.

 تو در سیل گاه سعی که از دو دامنه کوه صفا و مروه به هم می خورد، به هم می آمیزد و در هم می ریزد، تو در این سیل که از همه امتیازاتت برهنه ای که محرم و محرمی. البته محرم در سعی، در حال احرامه. این در سعی عمره تمتع و در سعی عمره مفرده عرض می شود که با هروله که لوکه شتر است، شتر وار در مواجه کعبه میدوی. اون هم مواجه کعبه، اثبات را می نگری، تا به لوکه رفتن، تمام بتها و انیت های درونی ات را به زمین افکنی که با این حرکت پُر تکان لوکه ای، لکه هایت را بزدایی. آنکه پیش از خویش به خود بسته ای، بیفتد. البته لباس احرام نیوفته. تنبون نیفته، اون های دیگه بیفته، بیفته. کم شود و گم گردد، تا به آنچه هستی برگردی، انا لل. به انا لله برگردی و انا الیه راجعون. امتیازاتت بریزد، تشخص و مناعت ات بریزد، عمده التجاری ات، آیت اللهی ات،ریاست ات و همه آنچه به خود تا کنون بسته ای، یا بسته اند، اکنون یکجا بریزد. این بتهای درونی را همچون بتهای برونی لگد مال کنی، هم لگد پا به این بتهای برونی و هم لگد عقل و روح به بتهای درونی بزنی. با لگد بیرون کنی و هچنان سعی ات را ادامه دهی، اما در راهی پُر صفا، خالی از هر گونه خس و خار، عاری از هر خودخواهی و خودراهی و پر از خدا خواهی و خدا روی و این هم چون طواف و تیرباران شیطان هفت است. همش هفته. با این هفت سعیه، با این هفت بار سعی، در جهنم را ببندی.

 ما دوتا هفت داریم. یکیش رو عرض کردیم، یکیش رو هم حالا عرض می کنم. که هر هفت شیطانی است. یک هفت مزدوج است و یک هفت منفصل. هفت متصل و مزدوج، شیطون، گاو، پلنگ. شیطون، گاو. گاو، پلنگ. گاو، شیطون و شیطون، گاو، پلنگ. هفت تا. این امهات شیطنت ها و انحرافات انسانی است. یه مرتبه نه، چهار تا مار داریم، سه تا غیر مار. استعمار، استحمار، استکبار، این چهارتا و استغفار، استضعاف، استدلال، این هفت تا اس، هفت در جهنه. منتها این هفت تا اس، خود را جمع کردن، نه اینکه. بلعم با عورا، این نمونه مهم استثمار است. فرعون، نمونه مهم استکبار است و نمونه مهم استضعاف است. این اس های جهنمی که هفت اس است و بیخود نیامده استکبار و عرض می شود که استحمار و استعمار و استثمار چهارتا، استبداد و استضعاف و استخفاف. از همه بدتر استخافه ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ [الزخرف: 54] اگر انسانیت انسان رو از انسان نگیرند، عقلش را نجواند، اگر انسان را از خود بیخود نکنند که این خر نمیشه سوارش کنند. استخفاف همون استحماره؟ بله؟ مقدمه استحماره. چون استحمار دو بعد داره. یکی اینکه الاغ است سوار میشن. این رو هم الاغش میکنن، با چی الاغش می کنن؟ با استخفاف…. بله، بی شخصیت میکنن. یا شخصیت دارد، میگیرن ازش. یا شخصیت ندارد. این دو هفتی که با هم در آمیخته اند و ابواب هفتگانه جهنم را و شیطنت را درست میکنند. در خبر است که شیطان میان این دو کوه، بر ابراهیم خلیل نمایان شد. همینجا، او هم از پی اش چنان دوید که تردش کرد. دوید بیرونش کرد. عرض شود که شیطان رو بیرونش کرد. که اینجا شیاطین گوش بزنگ ساعیان اند و نیز در خبر است که اینجا فرودگاه شیاطین است. فرودگاه شیاطین، چرا؟ این آخرین مرحله است دیگه. {صحبت حضار} آخه اینجا آخرین مرحله است، چون شیطان آخرین جانش اینجاست دیگه. در بعد معرفتی عرض می شود که شعائر حج، این آخرین مرحله است. سعی آخرین مرحله است دیگه. سعی آخرین مرحله عمره است، عمره تمتع، عمره، تقصیر جزء کوچکی است. عمره تمتع، عمره مفرده، حج تمتع، حج افراد، حج فلان، سعی آخرین مرحله است. در این آخرین کلاس، شیطان کلاس اول کاری نتونست بکنه، دوم نتونست، دیگه حالا آخرین زورش رو در این، و لذا فرودگاه شیطان باید باشه اینجا. شیطانها همه جمع میشن اینجا. شیطانهای درونی و برونی هم خیلی هستن. خیلی از حاجیا شیطانن که روایت داره از امام صادق علیه السلام،  فرمودند بعضیا رو وقتی میخوان رمی کنن جمرات رو، شیطان {25:30} تو که در طواف نهایت عشق و فدویت را نسبت به حق ابراز داشتی، تبعاً شیاطین در کنار طواف ات، میان دو کوه صفا و مروه، همسایه کعبه، تو را می پایند، تا شاید فرصتی یابند و اثباتت را ناقص کنند. یکی از شیطنتها اینه. خب همه جا این حرفها هست. میاد میگه دویدن چیه؟ این عرض می شود که چند کیلومتر هی برو بیا، برو بیا، نه ذکری دارد، نه مکری دارد، نه صلاتی دارد، نه ملاتی. هیچی ندارد. که چی؟ این شیطانه. از قضا این شیطان، شیطان ترین شیطانهاست و انسان که گول می خورد، این خرترین خرهاست و این متاسفانه هست. اگر ما فقه معرفتی و فقه اکبر مناسک حج را به مردم نفهمانیم و خود نفهمیم، این حج بی دین تر میکنه مردم رو. مخصوصا در قربانی ها. چند تا دکتر بودن اونجا از آمریکا از کجا کجا اومده بودن و کذا، سوال کردن، بیان کردن گفتن آقا والا ما جسممون اومده بود حج، حالا می فهمیم که یعنی چه. والا، بکُش و بنداز یا سنگ بزن یا بگرد یا لی لی کن یا نی نی کن، مثلا چی؟ از قضا اینجا جای شیطانهاست که شیطان میاد میگه یعنی چه؟ یعنی چه؟ یعنی چه؟ این یعنی چه ها اگر جواب نداشته باشد، این انسان حاجی را از اسلام هم توخالی میکند، نه از حج. این آمده پُر بشود از معرفت، از معرفت و عبودیت و ادب اسلامی و {27:11} اومده پُر بشه. این خالی میشه کاملاً. چرا؟ برای اینکه خالی رفته است و خالی برگشته وسوغاتی جز جیب خالی از پول و قلب خالی از معرفت، این برنخواهد گشت ولذا این آخرین مرحله که اصلاً هیچ توجیهی هم براش نیست، کعبه است، دورش گشتی، خانه خدا. اونجا شیطان، اینجا چیه مثلاً؟ عرض می شود که، تو که در طواف نهایت عشق و فدویت را نسبت به حق ابراز داشتی، تبعا شیاطین در کنار طواف ات، میان دوکوه صفا و مروه، همسایه کعبه، تو را می پایند، تا شاید فرصتی یابند و اثباتت را ناقص کنند. اکنون پس از طواف و نمازش، به جرگه آنان برو تا نفیشان کنی. جرگه است. لشگر کشی کرده، نفیشان کنی، پایمالشان نما، نه یکبار که هفت بار. پیش از آنکه آنان به سراغت آیند، تو سراغشان برو. سه {28:20} شیطنت را هفت بار لگد مال کن. {28:24} شیاطین زنده که در این میان، به انتظار صید هستن، صید ات هستند. سه، شیاطین درونی خود را این سالوس را از بین ببر که کبر و منیت، خود خواهی و جبروت ات، خود راهی و ضلالت ات، همه و همه را لگد کوب کن که با هروله، بهتر می توانی شیاطین درونی ات را از خود بریزی و لگد کوبشون کنی. من ها و منیت هایی که به خود آویخته ای، یکی پس از دیگری با این حرکت همگانی، بریزد، باید بریزد که از پیش بایستی میخ ها و بندها را شُل کنی {29:04} از پیش، بایستی میخ ها و بندهایش را شُل کرده باشی، تا در شیطان زای صفا و مروه با حرکت لوکه ای، به آسانی بریزند، اتوماتیکی، که صفا و مروه، صفا و مروتش، آدم صفی و حوای مروه بودنش، همین است که با کمال صفا و مروتف با مردانگی و زنانی نیز همچون مردان، شیطان ها و شیطنت ها را لگد کوب کنی تا آخرین رمقشان را بگیری و سپس تقصیر. کنایه از اینکه از خودی و خود کم کرده ای، نشون بدی، این علامته. از خودی و خود کم کرده ای. نه تنها دیگران را، شیاطین برونی را که درونی را نیز و این بسی مهمتر است. تقصیر کم کردن است و حلق از بیخ و بُن برکندن. اینجا در عمره تمتع کم کردن است. بیخ و بُنش بعده. در سعی ای که تقصیر و حلق هم ندارد که هیچی. این جا هفت بار در غرقاب و جرگه شیاطین می دوی و در این سعی دو کاره ای. یک، از شیطانی که قصدت کرده فرار میکنی. دو، شیطانی هم که به خیال حمله به توست، دنبال میکنی. حرکت، همش حرکت. جرگه نبرد و حرکت دو جانبه است. حرکت دو جبهه ای است. نمایش شیطان گیری و هم فرار از شیطان. شیطانی که در جوار کعبه، در کمین ات نشسته، آزادش مگذار. گمان مکن در جبهه منا به کلی مرده و بی جان شده. چرا در منا سه روز یا چهار روز شیطان میزنیم؟ چرا روز اول گندهه رو میزنیم؟ بعد روز دوم شیطان صغیر، شیطان وسط، شیطان کبیر، چرا؟ این شیطان گنده رو زدی شاید نمُرده. شاید هم اگر مُرد، شیطان کوچیکه بزرگ شه. شیطان وسط، این شیطانه همه رو می زنیم. باز هم رمقی دارد. اینجا پس از تیر باران منا، شاید از میدان تیر زنده در رفته و لگد کوبش کن تا آخرین رمق احتمالی اش را بگیری و آن هم که از میدان تیر فرار کرده، اینجا دنبالش کن. مهلتش نده که اینجا گور شیطانها و شیطنتهاست. و چه خوش گفت پیغمبر بزرگوار که اینجا مبارکترین جایگاه زمین است که هر زورگوی متکبری در آن ذلیل می شود. در آخرین کار، در آخر کار، درس پنجمین را از سعی میگیری که همه اش حرکت مستقیم و با نهایت است و طواف حرکتی دورانی و بی نهایت. چون اتجاء الی الله بی نهایت است و اتجاء الی الخلق که احب الخلق الی الله من ادخل علی اهل البیت سرورا با نهایت است که بخشی از سعی برای یافتن زن و آب، دنیای گمشده در طواف است و نهایت دارد که همان مروه است و طواف، حرکت به سوی خداست که سو ندارد و بی نهایت است. ولی سعی، حرکت خدا خواسته ای است، به سوی خود که تبعا، محدود است. به سوی خدا نامحدود، به سوی خود و زندگی دنیوی، محدود. سعی به مروه، مراه، زن، پایان می پذیرد که مرد به سوی زن و زن هم گرچه به سوی مرد، ولی عاقبت به سوی خود و دیگر هیچ که هر کس به سوی خود. که زن نمونه واضح دنیاست. کما اینکه مرد هم، نمونه واضح دنیاست برای زن. ولی این سعی، گرچه تکاپوی دنیاست، چون خداخواه و خدا راه است، خود آخرت است. ولی طواف به حجر الاسود پایان می یابد که نماینده دست خداست و دست خدا هم پایان ندارد. از خدا آغاز و به خدا انجام، ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ [البقرة: 156] که انجامی هم ندارد، فقط از آنجا که آغاز کرده ای، به همان جا دور ات را پایان می دهی. ولی در صفا و مروه، از صفا آغاز میکنی، به مروه انجام {32:03} ولی همیشه بایستی در حرکت دوری باشی. حرکت دور خود و دیگران را تبدیل به حرکت دور حق کنی و تا پایان عمر.

 این بخشی از فقه معرفتی سعی که بعداً فقه اکبر است، بعداً فقه اصغر ان شاء الله در دنبال خواهد بود. اگر خداوند ما رو موفق کند مجددا بریم، من ظاهراً نمیتونم بگم هر شب، ولکن نوع شبها خواب میبینم که مشغول طواف هستم. وقتی میشنوم بعضی از برادران موفق شدند وبه مکه مکرمه مشرف شده اند، چون مکه رفتن دو جوره، یکی اون جور صحیح است که خدا خواسته، یکی اونجوره است که اونجا بره انسان و بگرده و برگرده و عرض می شود که چکار کنه و این حرفها. امیدوارم که پروردگار عالم به ما توفیق عمیقی عنایت بفرماید که ما همیشه حاج باشیم، در قم و در تهران و در هرجا هستیم، اون درس را طی کرده باشیم ولو بدون رفتن به حج. اگر با رفتن این کار رو انجام بدیمف در مدرسه ملا شدیم و اگر نرفتن، همه جای دنیا مدرسه است و درسهایی که ما می توانیم از حج خانه خدا و سایر مناسک بگیریم، درسهایی است که در طول عمر فراموش نشدنی است و مقادیری هم راجع به احکام سعی بحث داریم، مطلبی بود خواستم عرض کنم، یادم رفت، بسیار هم مهم بود، شاید بعداً یادم بیاد، ولی باز این یک درسی است برای ما که آخوند، خیال نکنی همه چی بلدی. اسم خودت هم بعضی موقع یادت میره. بعضی وقت ها انسان باد میکنه ها. ولو پُر از حق میشه، وقتی پر از حق میشه، خیال میکنه باطلش رفت. نخیر، باطل هنوز هست. به این معنا که ما هیچ هیچ هیچ هستیم، ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ  وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ، إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ، وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ﴾ [فاطر: 15-17] اینکه نمی خوام تشبیه کنم، اینکه خداوند از پیغمبر حبس کرد وحی رو، چند بعد داشت. پیغمبر که گم نمیکنه خودش رو، می خواد به ما یاد بده. آمد، خیال نکنی مال تو است. رفت، بدون مال تو نیست. ما این درس رو که ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ [الأحزاب: 21] از رسول نازنین ان شاء الله به صدق و صفا و موفقیت و جدیت میگیریم و خواهیم گرفت.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی. والسلام علیکم.

{صحبت حضار}