بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
إفاضه از مشعرالحرام دو بحث است، یک بحث که قبلاً اشارتاً عرض کردیم، یک بحثم که امروز عرض میکنیم. یک بحث زمانیست و یک بحث افقست. زمان ببخشید، یک بحث وقت کوچ کردن است یعنی ما فرض کنید که آفتاب بزنه کوچ کنیم، اما اکثریت مسلمونها نزدیک طلوع فجر یا وقت طلوع فجر کوچ میکنند که{مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ}در اینجا نیست.{ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ} اینجا اقلیّت مخاطب اند که إفاضه کنند{مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ}{مِنْ حیثُ} کلّ حیثیات رو شامله. از مکانی که ناس إفاضه کردند، مشعره ما هم از مشعر، نه از عرفات یکسره إفاضه کنیم یا از مکه. زمانی که اونها إفاضه کردند و این زمان دوجوره.
یک، اونها نهم میدانند إفاضه میکنند، ما هشتم میدانیم إفاضه نکنیم، اینم نه. این دو. سوم، اکثریت مسلمونها إفاضه میکنند از وقت طلوع فجر اما اقلیّت که شیعهاند به حساب فتوا و تقلید میگویند بعد از طلوع شمس، این هم آیه که میخوایم بحث کنیم.
حتی اگر چنین مطلبی واقعیت داشت که ما ماه رو اینطور دیدیم و اونها جور دیگر دیدند، به حساب اونها، امروز که طلوع فجر شد، طلوع فجر روز دهمه، به حساب اونها باید که إفاضه بشه. اما به حساب ما یا رؤیتاً یا از هر جهتی روز نهمه و امروز نباید إفاضه به منی بشه، بلکه امروز باید ما در عرفات باشیم، یواشکی دربریم، بریم عرفات، بهجای اینکه با اکثریت که ناساند إفاضه کنیم بریم طرف منی، نخیر در اینجا ما بریم به عرفات که طبق اونچه را که خودمون دریافت کردیم، اونجا وقوف کنیم، بعداً بیایم به مُنی، بعد چه، نخیر. آیه هر سه رو زده کنار،{ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاس} ناس اکثریت است، مخاطب در اینجا {أفیضُوا} اقلیّتاند، نمیشود گفتش که {أَفَاضَ النَّاس} اقلیّتاند و اکثریت تابع اقلیّته و {أَفَاضَ النَّاس} برابر اند با مخاطبین، نصف که رفتند نصف دیگر تبعیّت، نخیر، الناس، کُلُّ الناس حجیک، الناس، همانطور که مردم چنین کردند، تو یا شماها، مردم این وجه عام و وضع عام دارد همه رو شامله، اونوقت اینجا مخاطب کیه؟ مخاطب کسانی هستندکه یا از نظر اینکه هلال ثابت نشده، پس إفاضه نمیکنند اگر هلال رو نبینند، یا از نظر اینکه ناس جائز میدونن که وقتی طلوع فجر شد إفاضه کنند، این هام نه، یا نه ناس در مُنی هستند، ما در عرفات هستیم، یا جور دیگر، نخیر. این وحدت باید بهطور کلّی در هر چند بعد حاصل گردد تا حالت جمعی و حالت وحدت در این شعائر حج و در اعمال حج، عرض میشود که انجام بشه. این محور کتابیست.
اما روایت، روایات دو دسته است. بعضی از روایات که از طریق برادران اهل تسنن از رسول الله (ص)، عرض میشود که صفحه 192، جلد سوم که جزء دوم البقره است، در متن ما اینطور نوشتیم:
وَالوُقوفُ بِهِ فریضَهٌ طریقهٌ أکثرَ مِن عرفات وَ هُوَ أرْکَنُ مِنهْ، عرفات نیم روزه، یا از اول شب میریم یا تا اذان ظهر یا بالاترش تا طلوع آفتاب، وَالوُقوفُ بِهِ فریضَهٌ طریقهٌ أکثرَ مِن عرفات. اکثریت در دو بعده، یک اکثریت زمانیست و یک اکثریت از لحاظ تصحیح قرآنیست. قرآن شریف فرمود{فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَام} عرفات قبلاً ذکر نشده، اینجا ضمنی داره عرفات ذکر میشه برای اینکه بدانیم از کجا به مشعر الحرام إفاضه کنیم. ببینید، از کجا به مشعرالحرام إفاضه کنیم. درسته، ضمنی میفهماند که وقوف در عرفاتم وجوب دارد، ضرورت دارد، خود رکن است، اما این رکن بهطور مستقل ذکر نشده بلکه به عنوان مقدمه إفاضه به سوی مشعرالحرام ذکر شده، این یک أرکن بوده است.
أرکن بودن دوم و رکن، رکنتر بودن دوم این است که زمان وقوف این مشعر وجوباً از زمان وقوف به عرفات بیشتره، عرفات نصف یک روزه، شش ساعته مثلاً یا پنج ساعته اگه یک ساعت بعدازظهر بری به طور معمولی، ولکن مشعرالحرام از اول شب است حداقل تا اذان صبح یا بالاتر تا، دو برابر میشه تقریباً، تقریباً دو برابر یک خورده کمتر میشه.
وَالوُقوفُ بِهِ فریضَهٌ طریقهٌ أکثرَ مِن عرفات وَ هُوَ أرْکَنُ مِنهْ ( رکن … که عرض کردم) حیثُ یُذکَرُ فی القُرآن، فَواجِبُهُ هُوَ بيَنَ الطُلوعِين وَ تَجُوزُ الإفَاضَةُ قَبلَ طُلوعِ الشَّمسْ أمْ هِيَ أحْوَط كمَا تَدُلُ عَلَيهِ أحاديثُ الفَريقَينْ.
وَ تَجُوزُ الإفَاضَةُ قَبلَ طُلوعِ الشَّمسْ، ما عرض میکنیم که قبل از طلوع شمس، بعد از فجر، شما جایزه إفاضه کنید، أمْ هِيَ أحْوَط كمَا تَدُلُ عَلَيهِ أحاديثُ الفَريقَينْ. أحاديثُ الفَريقَينْ بنده اینجا یک نوشتم ولی پایین دوئه، پایینم باید یک باشه، پایینم یک کنید.
کَمَا أن خطبَهِ الرسول (ص) وَ کانوا یَدفَعونَ (مشرکین) مِنَ المَشعر الحرام بَعدَ أن تطلَعَ الشمس إذَا کَانتِ الشَمس فی رُئوسِ الجِبالْ أنَّهَا عَمائمُ الرّجَال في وُجُوهِهَا،
عمامه مردم وقتی که از سرشون اومد پایین تو صورت رسید، خورشیدم طوری که بالا شد قشنگ، بالای کوه و خودشو نشون داد، وقتی خودشو نشون داد، اونطوری اون شمس بعد افق بوده، إذَا کَانتِ الشَمس فی رُئوسِ الجِبالْ کَأنَّهَا عَمائمُ الرّجَال في وُجُوهِهَا، مشرکین این کار رو میکردند، وَ إنَّا نَدفَعُ قَبلَ أنْ تَطلَعِ الشَّمسْ، ما قبل از طلوع شمس إفاضه میکنیم یعنی از عرفات (علیک السلام) قبل از طلوع شمس، ما از عرفات إفاضه میکنیم، ببخشید از مشعرالحرام إفاضه میکنیم به طرف مُنی. مُخالِفاً هَدْيُنَا لِهَديِ الشِّرك، وضع کار ما در این شعیره کوچ کردن از مشعرالحرام به منی، برخلاف هدی شرکه.
ببینید، دُرّ المنصور یک صفحه 223، بر حسب این حدیث، حالا سنی هست، شیعه است کاری نداریم، حسب این حدیث ما دو جور از کوچ کردنمون از مشعرالحرام به منی بعد از طلوع شمس، یک مرتبه همینطوری بعد از طلوع شمس کوچ می کنیم، نه به حساب اینکه حتما باید بعد از طلوع باشد، نخیر بعد از طلوع شمس کوچ میکنیم، این یک مطلبیست. یک مرتبه نخیر ما حتمیّت میدهیم.
(صحبت حضار)
عرض میشود که و اما اگر چنانچه ما کوچ کنیم تقیّداً، بگیم حتما باید صبر کنیم هرجور شده در صورت امکان شمس طلوع کنه بعد کوچ کنیم، این مطابق هَدی شرک است، بر حسب این حدیث البته، این یک.
وَ فيهِ أخرَجَ أبوُ داوُد وَ الطِيالِسي وَأحمَد وَالبُخاري وَ مُسلِم ، کوچ شد مستفیض تقریباً برای اینکه أخرجَ، هرکدوم که اخراج میکنن از کسانی نقل میکنند، حالا هر اخراجی کسانیست و مجموع کسان، کسانها خواهد شد، یعنی این شبیه به مستفیض به تواتر میشه تقریباً در بعد اونها.
وَالتَرْمَذي وَ ابنِ مَاجة عَن عمَرو بنِ ميمونْ قَالْ سَمِعتُ عُمَرَ بِن الخَطّابْ بِجَمْعٍ بَعدَ مَا صَلّىَ الصُبحْ وَقَفْ، این نقل میکند عمر، همون قصه پیغمبر بزرگوار خواهد بود. فَقَالْ إنَّ المُشرِكين كانَوا لاَ يُفيضونَ حَتّىَ تَطلَعَ الشّمَس وَ يَقولونْ أشْرِقْ ثُبِير، اینا منتظر بودن که خورشید خودشو نشون بده، نشون بده خودتو، نشون بده، بله ثُبیر، وَ يَقولونْ أشْرِقْ ثُبِير، این روشن کن تا ما ببینیم، روشن کن خورشید تا ما درست ببینیم، بیشن نور خورشید.
وَ إنَّ رسولُ اللّه صلىالله خَالَفَهُمْ فَأفاضَ قَبلَ طُلوعِ الشَّمسْ. این دو روایت از برادران سنّی.
روایاتی از طریق تشیّعه، ما نقل کردیم اینجا از کافی، جلد چهارم، صفحه 469، عَنْ مُعاوِیَهِ بنِ عَمَّار عَنْ أبی عَبدالله (ع) قَالْ ثُمَّ أفِضْ حیثُ یُشرِقُ لَکَ ثُبیرْ وَ تَرَ الإبِلُ مُوضِعَ أخْفَافِهَا. کی؟ حیثُ یُشرِقُ لَکَ ثُبیرْ وَ تَرَ الإبِلُ مُوضِعَ أخْفَافِهَا. یُشرق رو معنا کنیم، یک مرتبه یُشرق عبارت است از اینکه عین خورشید بیاد بیرون، حَتّی تَری نمیخواد، یک مرتبه نه یُشرق طلوع فجره، طلوع فجر بشه، مقداری بگذره که هوا گرگ و میش بشه، نه خورشید طلوع کرده و نه روشن روشنه و نه تاریک تاریکه، چون مَعَ فی الحیثُ یُشرِقُ لَکَ ثُبیرْ وَ تَرَ الإبِلُ مُوضِعَ أخْفَافِهَا. اون مقدار که شتر جاپاشو ببینه کافیه، این خورشید طلوع کرده که نمیخواد که، ممکنه نیم ساعت، بیست دقیقه بیشتر از طلوع خورشید این مطلب حاصل بشه.
بعد میگه قَالَ أبو عَبدالله (ع) (این مهمه مطلب) کَانَ أهلُ الجَاهِلیّهَ یَقولونَ أشرِقْ ثُبیر کَمَا نُغیرْ وَ إنَّمَا أفَاضَ رَسولُ اللّه صلّى اللّه خِلافَ أهلُ الجَاهليّهَ كَانوا يُفيضونَ بِإيجافِ الخِيلْ وَ إيضَاعِ الإبِلْ، إيضَاعِ الإبِلْ غیر از اینه که جاپاشو ببینه، نخیر، بِإيجافِ الخِيلْ که اسبها به راه میافتادند و إيضَاعِ الإبِلْ، کاملاً روشن بود این عرض میشود که شترها و دیده میشد در نور شمس، فَأفَاضَ رَسولُ خِلافَ ذَلِكْ بِالسَّكينهِ وَ الوِقَارْ وَ الدَّعَةْ فَأفِضْ بِذِكْرِ اللّهْ وَ الاسْتِغفَارْ وَ حَّرِكْ بِهِ لِسَانِكْ، أقولُ وَ تَرَ الإبِلْ دَلیلُ أنَّ الإفَاضَهَ قبلَ طلوعِ الشَّمس. اولیش.
دومی، وَ مُوثقُ لِإسحَاقِ بنِ عَمَّار قَالْ سَألتُ أبا عَبدالله (ع)، أیُّ سَاعَهٍ أحَدُّ إلَیکَ أنْ حُصولَ جَمعٍ ( جمع همون مشعرالحرام) قَالْ قَبلَ أنْ تَطلَعِ الشمس بِقلّه، باز معنی کردیم، شترها پاهاشون ببینن، نه خورشید بیاد، قَبلَ أنْ تَطلَعِ الشمس بِقلٍّ وَ هُوَ أحقُّ الساعات إلَیه، بهترین ساعاته، قُلْتم فَإنَّ تَتنا حتیّ تَطلَعِ الشمس، قَال….. این همون حرف الوله، موندیم تا خورشید طلوع کرد، لاَ رَأسَ در یک بعد، اما فی رأسٌ، اگه ما بخوایم سنت جاهلی رو در اینجا عمل کنیم.
الکافی، چهار، 472، وَ عَنْ حُشامِ بنِ حَکَمْ فی الصحیح أوِ الحَسن عَنْ أبی عبدالله (ع) قَالْ یَنبَغی بالإمام أن یَقِفَ بجَمعٍ حَتی یَطلَعِ الشمس، امام بله، چون نماز میخواد بخونه دیگه، امام باید وقوف کنه تا طلوع الشمس، وَ سائِرُ الناس إن شاعوا…. وَ إن شاعوا أخروا، پس اینم باید معنی کرد، بخوان قبل از طلوع شمس، بخوان بعد از طلوع شمس. بعد عرض کردیم وَلا یَصلحُ………… مَا فی الفقهِ الرضوی (ع) وَ إیّاکَ أن تُفیقوا مِنهَا قَبلَ طلوعِ الشمس وَ لاَ مِن عَرفات قَبل غروبِها وَ یَلزَمُکَ الدّم، این دو تا روایت در مقابل اون روایات شیعه و سنیست، بنابراین تا اینجا ما این حرفو می تونیم بزنیم که لزوم ندارد که بعد از طلوع شمس ما از مشعر الحرام إفاضه کنیم، بلکه بعد از طلوع شمس به مقداری که هوا گرگ و میش بود.
حالا روایاتی که در عرض میشود که جامع الاحادیث شیعه هست.
(صحبت حضار)
-اگر به اون تقیّد باشه بله،
-خب بالاخره همین الان دیگه
-جمعش نخیر
-اگه به همون نیّته
(صحبت حضار)
-بله، اگه من نیتم این باشه، نیت باشه که من مقید باشم بعد از طلوع شمس، سنت جاهلیست، اما این نه، اینجا ببینید، حتی طلوع الشمس. مگه حتما واجب است قبل از طلوع شمس؟ نه. این لزوم قبل از طلوع شمس به حساب مخالفت سنت جاهلیست. مثل قضیه تکتف دیگه، تکتف در نماز اگر به نیت عمل صلاتی باشد بدعت است، صلاه باطله، اگه به نیت عمل صلاتی نباشه، مبطل نیست، علی الظاهر این مبطل نیست. حتی در آمین هم مطلبی نیست.
عرض میشود که اما جامع الاحادیث شیعه جلد یازدهم، مال مرحوم آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه، اینجا میگوید، بابِ وَقتِ الإفَاضَه مِنَ المَشعر لِلإمام و َالمأمور وَ المُختار وَ المُضطر وَ الخائِف وَ اسْتحباب…………. بعد الإفاضه. البته قسمتی از روایت رو خوندیم ما با عرض میشود که مدارکی که عرض کردیم، ولکن اون نکتهای که دیروز عرض کردم که تأیید میکند این حرف رو که إفاضه بعد طلوع شمس لازم نیست، بلکه قبل از طلوع شمس هم میشه، چرا؟ برای مختارین خب معلوم، برای مضطرین که میگن اگر کسی مضطر شد قبل از وقت عادی میتواند إفاضه کند، تمام روایات اضطرار قبل از طلوعه فجره، قبل از طلوع شمس نیست، پس إفاضه قبل از طلوع شمس مال مضطر نیست، مال مضطر إفاضه قبل طلوع فجره، پیر باشد، زن باشد، بچه باشد، مریض باشد، نتواند، میگید جائز است قبل از طلوع فجر إفاضه کنید.
اگر چنانچه، إفاضه قبل از طلوع فجر پس دو حال داره، یک حال اختیاری نمیشه، یک حال اضطراری میشه، اما إفاضه بعد از طلوع فجر دو حال نداره، اضطراری، اختیاری، فقط اختیاریه، حالا کدوم أرجح هست، کدوم أرجح نیست کاری نداریم، إفاضه بعد طلوع الفجر و قبل از طلوع شمس، این کلاً اختیاریه از اول تا آخر و اگر چنانچه إفاضه اضطراری اضافه بر قبل طلوع الفجر، قبل از طلوع شمسم بود، یکی از روایات که گفت و نگفتیم ملاحظه بفرمایید، عرض میشود که، بله، در صفحه 521، این باز همون أشرق ثبیر رو اینجا تکرار فرموده حالا،
-جلد چندمه؟
-جلد یازدهم
حدیث 3350، از تهذیب نقل می کند و از استبصار، میگوید که جَمیلِ بنِ دَرّاج عَنْ بَعضِ أصحَابِنَا عَن أحدِهِمَا (ع) قَالْ لاَ بَأسَ أنْ یُفیضَ الرَّجُل بِلَیلٍ إذَا کَانَ خالِفاً، نفرمود قبل از طلوع شمس، بِلیلٍ، لیل قبل از طلوع فجر است. پس این لاَبأسَ دلیل دارد، سلباً و ایجاباً، خب سلباً که لاَبأس در قبل طلوع الشمسه، بِالیل چون گفت، لیل بعد از طلوع، ببخشید قبل از طلوع الفجره، لیل شرعاً بعد از طلوع فجر رو شامل نیست. این یک حدیث و نظیر این حدیث متعدد است، ازجمله بعدی.
عَنْ أبی بَصیر عَن أبی عبدالله (ع)، حدیث 3351، قَالْ رَخَصَ رَسول الله (ص) لِلنساءِ والضُعَفاءِ أنْ یُفیضوا مِنْ جَمعٍ بِلَیلٍ، این همش همینو دارهها، خیلی عجیبه که شما اینجا با فقها صحبت کنید خب مثلاً به چه دلیل میان میگن حتما باید بعد از طلوعین؟
(صحبت حضار)
و اگر عرض میشود که إفاضه بعد طلوع شمس لازم بود و قبل طلوع شمس، به حالت اختیار جایز نبود، خب اینجا رم میگفت، میگفت قبل طلوع شمس، چرا قبل از عرض میشود که بالیل چرا گفت؟ این رَخَصَ رَسول الله (ص) لِلنساءِ والضُعَفاءِ أنْ یُفیضوا مِنْ جَمعٍ بِلَیل وَ أنْ یَرموا جَمَرَهً بِلیلٍ فَإذَا أرادوا أنْ یَزورو البیت وَ کّلَوا مَن یَذبحُ عَنهُن. که اگه نتوانید مثلاً و همینطور تکرار شده.
(صحبت حضار)
-نه اینکه میگن، فقها در حال اضطرار رو میگن، بحث من چیز دیگه بود. فقها که همشون میفرمایند که در حال اختیار حتماً باید بعد از طلوع شمس باشه، در حال اضطرار میشود شب باشه و میشود قبل از طلوع شمس باشه. ما میشود دوم رو حرف داریم. میگیم حالت اضطرار مخصوص به لیل فقط، اگر حالت اضطرار مخصوص به لیل نبود، أعم از لیل تا قبل از طلوع شمس بود، یکی از روایات اشاره میکرد، تمام این روایاتی که حالت اضطرار رو بیان میکنه، میگوید بِالیّل. کسی که ضعیف است،
(صحبت حضار)
اینو فرض کنید که آدم اگر صبر کنه با شلوغی، با جمعیت بره، این به زحمت میفته، یا صبر کند آفتاب بزنه به زحمت بیفته یا اگر صبر کنه اون اطراف یک مقرّی باشه جایی استراحت کنه، مریضه، پیره و مریضه و چه و این حرفا، اگر طول مدت، این مقدار طول مدت، چه از نظر خود طول مدت در اون عرض میشود که جای بی قراری و چه از نظر ناراحتی آفتاب، چه از نظر ناراحتی جمعیت، یک خورده زودتر برن مطلبی نیست، چون زودتر کسی نمیره آخه، ببینید، قبل از طلوع فجر بنا نیست کسی بره که، ها، چون قبل از طلوع فجر، نه سنّی میرن، نه شیعه، بنابراین دیگه اون ازدحام و اون شلوغی جمعیت و ناراحتی نخواهد بود، بنابراین حالت اضطرار وجوب در اون وقت دارد. اما بعد از طلوع فجر خب میروند اکثراً، اکثراً که سنی هستند میروند و…. اینطورن، شیعههام نمیرن، ما از اینجا این مطلب رو خوب استفاده میکنیم به وجه بیّن و خیلی واضح، بدون شک که تمام روایات هم همینو میگه که معذور عرض میشود در لیل باید بره، خب اگه در لیل عذره و در لیل جائز نیست به حال اختیار، خب قبل از طلوع شمس هم به حساب فتوای فقها در حال اختیار جایز نیست. پس باید گفت در قبل از طلوع، یعنی بین الطلوعین، باید گفت بین الطلوعین جائز است که انسان عرض میشود که برود به منی به حال اختیار، زیرا اگر به حال اختیار جائز نبود، چرا مخصوص به لیل بود روایات؟ روایات لیل رو فقط گفته و بین الطلوعین نفرمود. این تمام روایات اینطورهها.
عرض میشود که بله، با روات مختلف، مثلاً، یَقولْ لاَبأس، حدیث دیگر، محمد بنِ سنان، عبدالله بن مُسکَانْ عَن أبی بَصیر، یَقولْ لاَبأسَ أنْ تُقَّدَمَ النساء إذَا زالَ الیل فَیقفنَ عند المشعر سَاعَهً ثُمَّ یَنطَلِق بِهنَّ إلَی مُنی، الی آخر، خب.
(صحبت حضار)
آخه این دو جوره، یک مرتبه لیل به طور عرفی میگیم که{أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ}و لیل عرفیه قبول، اما لیل به حساب اعمال صلاه و اعمال دیگر، این چی میشه؟ تا طلوع فجر لیله و از طلوع فجر ناهار مِن حیث صلاته، دلیل اینکه میگن لیل، این لیل قبل از طلوع فجره، چون بعد از طلوع فجر حساب لیل از نظر احکامی برای ما نمیاد ولی عرض میشود که تقلید کنند مثلاً، یا مگر اینکه وضع جوری باشد که این قید رو ما نفهمیم که حتما باید که قبل از طلوع فجر باشه، نخیر تاریکی مطلق، تاریکی مطلقو ما در این مُنتَسغ الیل که غَسَغُ الیل است میفهمیم.
خب عرض میشود که این إفاضه کردن به از مشعر الحرام است به منی، حالا منی مرحله سوم، مرحله سوم که منیست و ما عرض میکنیم مُنی و دیگران میفرمایند مِنی، مُنی جمع عرض میشود که مُنیه است، مُنیه آرزوست و آرزوهایی که حجاج بیت الله دارند در دو مرحله پیاده میکنند، مرحله اول در مُنیست که تجربیست و مرحله دوم در زیاره البیت.
پس اینجا سه مرحلهایست قضیه یا چهار مرحلهایست، مرحله اولا در عرفات، اون کاری که باید بکنند که عملی نیست فقط تفکریست که عرض میشود که خود را، شیطان خود را و چه و چه، مرحله دوم غِربال کردن است که در مشعر الحرامه، باز هم عملی نیست، مرحله سوم عملیست، عملیست در سه بُعد، این سه بعد عملی نفی دارد و اثبات دارد، نفی اول مرحله رمی جمره عقبه است، رمی جمره عقبه با خصوصیاتی که عرض خواهیم کرد، مستحب است که شما ریگها رو از مشعر الحرام جمع کنید،…. باشید، چه باشید، حالا اینها.
حالا، باید که 7 ریگ به جمره عقبه که شیطان اکبر است میگن، باید بزنید، حالا وضعش چجوره؟ باید پشت گودی بایستیم بزنیم یا از اون ور بزنیم، از این میشه، همه پشت گودی میایستند میزنند، ولکن آیا این لازم است یا نه؟ اینم خودش بحثیست که باید بکنیم، شما برید اونور که خلوته بزنید چطوره مثلاً؟ ثُمَّ آیا همونجا که سنگ رو گذاشتن باید بزنید یا طبقه بالا میشه؟ طبقه پایین میشه؟ثمَّ آیا اگر سنگ رو برداشتن به اون محل میشه زد، کافی است یا کافی نیست؟ اینا مطالبیست که قبلاً اشاره کردیم و عرض میکنیم.
حالا، این مرحله اولا، رمی جمره عقبه، هفت، که هفت شیطنت را با هفت رمی شما عرض میشود که میزنید. مرحله دوم، مرحله قربانیست و سوم حلق است یا تقصیر، حلق و تقصیر جهت سلبیست که آخرین مرحله است و رمی شیطان جهت سلبیست که مرحله اولاست و در مرحله وسطی جهت ایجابیست، جهت ایجابی قربانیست و معنی قربانی اینه، چند معنی داره قربانی، در اینجا که جایزه. قربانی میکنند یعنی خدایا همونطور که ابراهیم خلیل الرّحمن به جای ذبح اسماعیل، مأموریت پیدا کرد که قربانی کنه {وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيم}هم که این ذبح علی طول الخط است در کلِّ ذی حجّهها و داخل ذی حجهها الی یوم القیامه که این ذبح عظیم اینه، اینجا من به جای اینکه، من به جایی رسیدم که از خود بیرون رفته و از خود، خودیها و از شهوات و از انیّات، میخوام خودم را فدای تو بکنم، به جای اینکه خود را فدای تو بکنم، نمونه خارجیش این است که من یک گوسفندی رو، شتری رو ذبح کنم که به مصرف فقرا و چنین و این حرفها برسه، این یک نکته معرفتی. نکته معرفتی اول و دوم و سوم و چهارم که در مناسک حج مفصل است، مراجعه خواهین فرمود.
نکته معرفتی اول، این نکتهی، این است که من حاضرم خود را فدای تو بکنم، به جای فدای خود کردن این گوسفند را میکشم، این یک جهت. جهت دوم، پای در معرکه خون نهادن که از خون نترسید، از ریخته شدن و ریختن خون در راه خدا نترسید، این دوم که در اون مَذبح. مرحله سوم که رجحانم داره خود انسان بره، مرحله سوم این است که فقرا و مساکین که اینها طعم گوشت را نمیبینند و محتاج هستند، اونها استفاده کنند. ولی قرآن کدومو گفته؟ قرآن آخری رو گفته، نه اولی رو فرموده و نه دومی رو، نه اینکه چون اولی، دومی مهم نیست، در مقابل سومی، نه هر سه مهمه، اما اونی که همه کس فهم است، شکم سیر کردن است و اما اون عرض میشود که اسرار روحی و معنوی که ازبرای قربانی هست چه در بعد اول و چه در بعد دوم، همه کس فهم نیست.
(صحبت حضار)
-اشاره است، بله. منتها تَقوی مِنکُمْ دو بعده، یک بعد همه کس فهمه، یک بعد نه.
بعد همه کس فهم تقوای اقتصادیست، شما از مال خودتون بدید و زوّار بیت الله که گرسنه هستند، اونها رو سیر کنید و اما، تقوای در بعد اول، دوم، در بعد اول حاضر باشند خود را امتحان کنند برای خدا، این جاش گوسفند، تقوای دوم، خداترس باشند در خونریزی و خون ریختن و خون دادن در راه خدا، اینها کم کسانی هستند که توجه کنند،که اینکه اسرار حج کلاً اینطوریه، ولکن
(صحبت حضار)
-می فهمم، ولی باید اینو بعداً بحث کنیم که آیا اگر ما این گوسفند رو بکشیم، اون تقوای اول هست، تقوای دوم هست،… ولی گوسفند رو بکشیم خاک کنیم یا آتش بزنیم این جائزه یا نه؟ آقایون می فرمایند واجب است
(صحبت حضار)
-الان همینو میخوایم بحث کنیم بعداً، از شنبه بحثمون همین خواهد بود که این سه کاری که ما در مُنی داریم، خب کار اول رمی جمرات است که بارها عرض شده و کار سوم که حلق است یا تقصیر است که باید بحث کنیم که آیا حلق واجب است بر کسی که حج اولش است یا تقصیرم کافیه؟ حجهای بعدی آیا حلق أرجح است یا تقصیر، مطلب دیگریه، ولکن مرحله وُسطی که در قُربانیه، این قربانی بحث بسیار بسیار مهمی داره، درسته ما بحث کردیم در کتاب حج ولی بازم باید بحث کنیم. از نظر آیات و روایات و از نظر اون اصول جهات اقتصادی که در قرآن شریف هست و اصول معرفتی باید بحث کنیم که آیا این گوسفند کشتن به هر صورت اینو باید بکشیم یا نخیر در صورتی باید بکشیم که گرسنهای باشد یا بتوانیم به گرسنهای برسانیم، به فقیری عرض میشود که برسانیم. آیاتش رو که در تفسیر مفصلاً بحث کردیم هم سوره حج است و هم سوره بقره است جای دیگه و روایتش رو انشالله شنبه اگر زنده موندیم بحث خواهیم کرد، چون امروز خسته شدم به همین مقدار بسنده کنیم.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد