پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه سیصد و هفتاد و سوم درس خارج فقه

امر به معروف و نهی از منکر

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

ما در بحث امر به معروف و نهی از منکر، در کل تفسیر الفرقان در آیاتی که مربوط به این جریان است، مفصل بحث کردیم. از برادران خواهش می‌کنیم که کل این آیات رو مخصوصاً تسلسلی که بحث می‌کنیم، ملاحظه بفرمایید. ازجمله آیات سوره آل عمران است.

سوره آل عمران از آیه {وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ} که 104 ام است، 319، بعدشم{کُنتُم خَیرُ امَّهٍ} که بعد بحث می‌کنیم.

قبل از این بحث ما دیروز مقادیری رو از آنچه در سپاه نگهبانان نوشته بودیم، عرض کردیم، فعلا آنچه را که در تفسرهُ الفقها ما داریم، مقداری می‌خونیم براتون و بعد شروع می کنیم.

الفَصلُ الرَّابع فی الأمر بِالمَعروف وَ نَهیِ عَنِ المُنکَر، تفسیر علامه، خب متن عربی که بعد هست همش از ماست تا برسد به فرمایشات ایشون که ما از محور آیات استفاده می کنیم و به ترتیب بحث می کنیم.

قَائِمَتانِ إثنَتَان جَمَاعیتان تُحافظان علی حدود الله سلبیاً نَهیاً عَنِ المُنکَر وَ إیجَابیّاً أمراً بالمَعروف یَتَمَیَّزَ أصحَابهُما عَنهُم الحَافِظونَ لِحدودِ الله، فَهُمَا المُتِکَلِّفَان لِتَصید الجَوّ الاسلامیّ فی مَصاعِدِ الرَّقی وَ الکَمَال الذی یُریدهُ الله. هُنا المُنکر وَ المعروف، فی آیاتٍ وَ روایات، دونَ المُحَرَّم وَ الوَاجِب، تَأشیرُ عَشیر أنَّ مِنَ المَفروضْ فی حقلِ أمرِ وَ النهّی کونُهُمَا ظاهِرَیْن مَعلومَین.

یک سوال دیروز کردم که جوابش اینه، مفصلاً باید بحث کنیم. چرا امر به معروف و نهی از منکره؟ نفرمود امر به واجب و نهی از حرام؟ این بحثی ست که اول باید بحث کنیم.

تَأشیرُ عَشیر، المُنکر وَ المعروف فی آیاتٍ وَ روایات دونَ المُحَرَّم وَ الوَاجِب تَأشیرُ (اشاره) عشیر (همیشگی) (اشاره همیشگی، در تمام ابعاد امر به معروف و نهی از منکر، معروف این است، أخص از واجبه و منکر أخص از حرامه)

تَأشیرُ عَشیر أنَّ مِنَ المَفروضْ فی حقلِ أمرِ وَ النهّی کونُهُمَا ظاهِرَیْن مَعلومَین فی الجَوِّ الاسلامیّ وَ لِلنَهیِ وَ المَأمور، همه واجب کنند کافی نیست، من شاید واجب نکنم، همه حرام کنند کافی نیست، من شاید حرام نکنم. پس سه بعد دارد معروف و منکر که حالا بحث می کنیم.

لاَ فَحَسب، بَل وَ إذَا عَانِدَ فاعلِ المُنَکر وَ تارک المَعروف حینَ یُنکَر هُوَ مَعَ الآخَرین مَا یَقتَرِفُه أو یَعرِف عَلی الآخَرین مَا یَترُکُه. فَحینَ یُترَکُ وَاجِب أو یُفعَل مُحرَّم لاَ دورَ بِمُجَردهِما لِلأمرِ و النَهی.

فقط واجب و حرام نیست، شاید اون واجب ندونه من واجب بدونم، اون حرام ندونه من حرام بدونم که موجب امر و نهی نیست بلکه اگر امر کنم او را به اونچه واجب نمی داند بلکه حرام می داند، خود این امر به منکر است.

فَعَسَاهُمَا لاَ یَعلَمان، (این یکیش) أ لاَ یَستَنکِران إقتِراف هَذَا المُحَرَّم، )خطا کرده نمیبینی یا اجتهاداً یا تقلیداً) وَ فعل هَذا الوَاجِب فَکیفَ الأمر و النهی، إذاً، ولکن إذَا کَان المُحرم مُنکراً فی الجَو الایمانیّ وَ لِلمُقتَرِف،……. وَ الوَاجِب مَعروفاً فی الجَوِّ الایمانیّ وَلتارکهُف وَ هُما یَختَلِفان جِهَاراً لِحَدٍ یُعرَف تَرک أو فِعل، أو یَعرف ترک أو فِعل (یُعرف بهتره) فَهُمَا إذاً عامدان، یَستَحقّان أمراً أو نَهیَاهُمَا بَعدَ دعوهِ الصالحَه الی سَبیل الله.

خب ما اول بحثی که داریم در معروف و منکره. اینجور نیست در جوّ مبارک اسلامی که اگر چیزی رو من معروف دانستم، اجتهاداً یا تقلیداً و طرف من اینو منکر دانست یا واجب ندانست، من امرش کنم، امر به چی؟ امر به اونچه من واجب میدانم، او حرام میداند؟ خود این غلطه. امر به اونچه، نهی از اونچه او واجب میداند یا جایز می داند و من حرام میدانم؟ این غلطه. و لذا الامر بالواجب غلطه.

لِأنَّ أمرَ بالوَاجب هِیَ…. الواجب، الوَاجِب عِندَ التَّارک و عندَ الآمِر، المُحرّمْ، مُحَرَّم عِندَ التَّارک أو عِندَ الآمِر وَ عِندَهُمَا این فایده نداره، این سه بعد در اینجا داریم.

بعد اول این  است که عرض می شود که در جو اسلامی، در جوّ معروف اسلامی اجماعاً، شهرتاً، مُهرتاً، چه و چه و چه و چه، فلان چیز جائز، این جائزه، اما به نظر من خب واجبه یا به نظر من حرامه. آیا به نظر من که واجب است، پس من ترکش کنم، ببخشید، به نظر من که واجب است، میتونم کسی که به نظرش حرام است، امرش کنم؟ یا به نظرش واجب نیست، امرش کنم؟ و همچنین در باب نهی، اینجا چند جهت باید که معلوم باشه.

(صحبت حضار)

-حالا عرض می کنیم،

-و یکی از علل قیام أبی عبدالله نهی از منکر بود

-حالا عرض می کنم و لذا حضرت بیان می کرد.

-مثلا یزید که شراب میخوره، خب جزء منکر نمیدونست

-بله، چرا منکر می دانست، چون یزید مسلمان بود و در اسلام قطعاً شراب حرام بود و امامم بیان می کرد.

(صحبت حضار)

-حالا این باید بحث کنیم.

(صحبت حضار)

ببینید، منکه میخوام امر کنم به یک واجبی، میخوام چیکار کنم؟ میخوام یک واجبی که در خارج، عندالله و عند تارک الواجب، ترک شده است، او رو به عمل بیارم. اما اگر شخصی که اون واجب رو ترک کرده، عند الله واجب نمیدونه، بلکه عندالله حرام میدونه، مثلا نماز جمعه رو بعضیا واجب میدونن، بعضیا حرام، مثل علامه چیز، مرحوم آقای حکیم احتیاط میکرد اصلاً میگفتش که به نیت اونچه بر انسان هست. بعضیا نماز جمعه رو حرام میدونن مثلاً، بعضیا واجب میدونن.

آیا منکه نماز جمعه رو واجب میدونم، قبل از اینکه کسی که نماز جمعه را حرام میداند و نمی‌خواند و خواندنش را حرام می داند، قبل از اینکه براش ثابت کنم واجب است، چرا من امرش کنم، امر منکر کنم؟ این بَینُهِه وَ بینَ رَبِّه تقلیداً یا اجتهاداً منکر است، نمیتونم، مگر به البیان. البیان بسم الله.

اگر بیان قانع کننده ای دارم، أبَیِّن لَهُ أنَّ صَلاهِ الجُمعه واجِبَهُ اجتهاداً به دلیل الکتاب وَ سنه وَ هُم مِختَلع….. اهل این هست که بتونه قانع باشه و میتونیم بفهمیم؟ بَعد البیان اونوقت تازه باز مراحلی داره.

پس صرف واجب بودن یک چیزی نزد آمر و صرف حرام بودن چیزی نزد آمر، این کافی نیست که کسی که این واجب عندی را ترک کند، امرش کنم یا حرام عندی رو عمل کند، من امرش کنم. این یک.

دوم، فرض کنید چیزی ست واجب، واجبُ عِندی وَ عِندَ الجَماهیرِ المُسلمه، واجبُ عِندی وَ عِندَ الجَماهیرِ المُسلمه شُهرهً، خب به طور شهرت، وَ حرامُ عندی وَ عِندَ الجَماهیرِ المُسلِمَه شُهرهً، ولکن یُمکِن أنَّ هَذا یَترُک هَذا الوَاجِبِ المَشهور أو یَقتَرف هَذا المُحرم المَشهور، لَعلَّهُ … تَقلیداً أو اجتهاداً بَعد الوجوب هَذا لِیَترُکُه وَ عدم حُرمه هَذا لِیَقترفه.

مثال، اگر فرض کنید که از عیال بنده یک دختری شیر خورد و به اندازه که حرمت رضاعی داره شیر خورد و بعداً بر حسب استدلال به قرآن شریف من دختر رضاعی را حرام نمیدانم، با او ازدواج کردم، منو نهی کنند؟ منو بگیرن شلاق بزنن؟ من نظرم رو محرم کردید، نخیر.

(صحبت حضار)

-این خیر، بله بعد از بیان.

اگر برای من بیان کنند و اجتهاداً قانع کنند که دختر رضاعی حرام است، بسم الله، اما مادامی که من به استدلال می کنم به قرآن، بر حسب آیه صریح قرآن که حرمت رضاعی {وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ} من قطع دارم که غیر امهات رضاعیّه و اخوات رضاعیّه حرام نیستند، پس من قطع دارم که ازدواج با این دختر یا خاله رضاعی به قول اون ها، عمه رضاعی، چی، چی رضاعی، حلال است، من این کار کردم، منو نهی از منکر کنند؟ این منکره. در جوّ اسلامی خود این منکره. خود این منکر، پس باید من بفهمم که طرف اینو منکر می داند.

من اول باید بدانم طرف اینو منکر می داند، خلاف شهرت باشد، موافق شهرت، خلاف اجماع، موافق اجماع، رای شخصی، غیر شخصی.

چنانکه در باب ارتداد همینطوره. ارتداد چیه؟ انسانُ یَقولْ أنَّ هَذا الامرِ لَیسَ واجبً وَ هُوَ واجبُ فی الشِرعهِ القُدسی الاسلامیه، مرتده؟ نه؟ ممکن است این آدم جهلاً بگد این واجب نیست، نرسیده دلیلش، یا نه، نزد او دلیل است بر خلاف شهرت که این واجب نیست.

اگر کسی چیزی که واجب است نزد همه، اون واجب نداند و روی واجب ندانستن بگد واجب نیست، عملاً ترک کند، بر همه بگد واجب نیست، مرتد است؟ مرتد نیست. اون کسی که این رو نهی میکند، اون مرتد از اخلاق اسلامیست، پس باید محرز بشه، باید محرز بشود و لذا تعبیر معروف کردند.

المَعروف عِندَ الجَماهیرِ المُسلِمَه وَ المَعروف عِندَ هَذا التارک، عِندَ الجماهیر المُسلمه کافی نیست.

عرض می شود که اگر عِندَ الجماهیرِ المُسلمه، این واجب است، مثل نماز جمعه که یا واجب تعیینی یا واجب دینی، همه میگن، اینکه می گویند حرام است، کم اند، عِندَ الجَماهیرِ المُسلِمَه بِصوره شهیرَ هذا واجبُ امّا واجبُ تعیینی و امّا واجبُ مثلاً تکوینی.

خب حالا من بگویم کسی که نماز جمعه رو نمی خواند، بگم خب معروف است بین مسلمون ها که این واجبه، پس شمام باید بخونی، نخیر، معروف دو بُعد دارد.

المعروف الاصل، ….. المعروف عِندی، واجب عندی 

 این مرحله اولاست، مرحله ثانیه، از کجا بدانم که شما این رو واجب می دانید، ترک کردید؟ ببینید، ضرورت اسلامی چیست؟ این اصالت ندارد، اصالت اولی داره.

اصالت ندارد که من بدانم شما واجب می دانید و عمداً ترک می کنید ولو هیچ کس واجب نمیدونه، این معروفه و اما اگر ندانم که شما واجب می دانید یا نه اما عند الجماعت مسلمه واجبه، این کافی نیست که من شما رو امر کنم، ترک کردید، خب شاید عند الجماعت المسلمه واجب باشه، شما واجب ندانید، عند الجماعت المسلمه مُحرمه شما محرم ندانید، بنده محرم نمیدانم غیر این دو تا رو در باب رضاع، اینکه محرم نمیدانم در باب رضاع، از احوط کسی سوال کرده بود، یکی از برادران که رفته بود اونجا که یک کسی دختر ربیبش رو گرفته، بنت رَبیب بنت، نَکَحنَ سَجنوه و ربوه، طَالبوا مِنهُ کذا و کذا ال….

جواب چیه؟ گفتم بیا بهت جواب بدم، بهش جواب دادم که هذه حِلُ، ربیبه حرامه دخترش که حرام نیست.

{وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ} لَم یَقُل بَناتِکُم، لَم یَقُلْ…..، لَم یَقُلْ بَنات أزواجِکُم، وَ بنات أزواجِکُمْ إن کُنتم دَخلتُ لاَ وَ رَبائِبُکُم. ربائب أخص از بناته، لفظ ربائب، ربائب دختر زن، دو جور دختر زن داریم.

یک جور دختر زن به طور مطلق است، یک جور دختر زن مقید است، دختر زن مقید این است که این معمولا خب در هجر این انسان تربیت میشه و نزدیکه و چنینه و فلان، اما نوه پنجمی دختر زن چطور؟ مثال می زنیم حالا، نوه پنجمی، الحفیظه خامسه لِبِنت زوجَتِک، این ربیبه است؟ ربیبه نیستش که. این بنتُ بنتِ بنتُ ربیبه نیست، نوشتم قطعاً این حرام نیست، کتکت زدن باید بخورن، اگه این حرف رو قبول میکنن.

حالا، اگر در جو اسلامی سوال کنیم، فقها جور دیگر می‌فرمایند یا در باب چی، {وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ}از هرکس سوال کنید، میگن ابناء اعم است از ابناء رضاعیست و ابناء صلبی.

ابناء رضاعی داریم، ابناء صلبی داریم، ادعیا داریم، سه تاست، ادعیاء خارجه، در اینجا اعم است{حَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ} یا زوجَه إبنِکْ صُلبیَّ مَعلوم، زوجَه إبنِکْ دَعائیّاً معلوم، سلب و. … أدعیاء، این وسط، زوجَه إبنک رضاعیّاً.

از هر کس سوال کنید میگن زن پسر رضاعی شما بر شما حرام است، ما میگیم قطعاً حلال است. حالا اگه ما زن پسر رضاعیمون رو گرفتیم، حالا بیایم درق و دونگ و دامب و دیمب و دنیا خراب شد، اینکه نمیشه و فلان و این حرف ها. نخیر، از کسی که احتمال دارد، تقلید دیگر دارد، یقین هست اجتهاد دیگر دارد. محور، محور دیگر است.

ازش سوال کنید خب چجور؟ اونم نه به طور اهانت، شما اینطور می فرمایید، چجور؟ دلیل چیه؟ دلیل یا او رو قانع میکنه یا نمیکنه، بنده در اینجا قانع شدم. خب در اینجا دو تا اشکال داریم بر آقایون،{وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ} اول اینکه بر أصلابکم گفتیم. مِن أصلابِکُم قیدٌ یُخرِج الأدعیاء و الرِّضاعی، هر دو خارجه، این اولاً.

ثانیاً، معنی پسر رضاعی چیه؟ مگه در باب حُرمت رضاعی، حرمت ازدواج نیست؟ {حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ} حرمت ازدواجه؟ پس یک پسری از زن شما شیر خورده، این پسر رضاعی دروغه اصلاً، این پسر ازدواجش با شما حرامه؟ با پسر ازدواج کنید.

(صحبت حضار)

-پسر رو دارم میگم من، دختر رو کاری

(صحبت حضار)

-به دختر نمیگه که، معلومه که، قرآن میگه، من به خود مرد دارم عرض می کنم و إلا اون أخواتِکُمه. أخواتِکُم مِنَ الرّضاعه، اونو بحث نمی کنم که.

من میگم این پسری که از عیال، از عیال، گوش کنید، ابنُ وَلَدُ رَضیع إرتضَعَ مِن زوجَتِک، هَذا الوَلَد مُحَرَّم عَلی بَناتِک، معلوم، ولکن مُحرَّم عَلیک؟ یَقول لاَ، مُحرم علیک، یعنی مُحرم علیک زواجوا؟ این اصلاً … نداره، زمینه داره، من تعجب میکنم آقایون این حرف رو میزنن.

(صحبت حضار)

-نمیکنن بله، حالا اگرم صدق کنه میگیم حرام نیست…. اگر پسر رضاعی صدق کند میگیم، پسری است که از زن فلانی شیر خورده، اما این پسر او حساب میشه؟ نه. چرا؟

برای اینکه مگر اصل پسر انسان، ازدواج با انسان حرام بود که بگیم این پسر رضاعی حرامه. آخه شما اصل رو پیدا کنید. چون این حرمت رضاعی فرع از  حُرمت اصلی ست. آیا جا داشت که بگیم که أشخاص، آقایون با پسرانشون ازدواج نکنند، این جا نداشت و در آیه هم که اینو نمیگه، در آیه بین نر و ماده داره میگه، بین نر و نر نمیگه، بین ماده و ماده نمیگه، بین

(صحبت حضار)

-اینو شما دارید میگید، قرآن که اینو نمیگه که. قرآن می گوید که {وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَة} تموم شد دیگه.

-طبق عنوان پسر رضاعی

-پسر رضاعی یعنی چه؟

(صحبت حضار)

-خب باشه، پسر من نیست، پسر من نیست که، این پسر من نیست، نه صلباً، نه رضاعاً.

صلباً نیست برای اینکه تحریم نکردند که شما با پسران صلبی خودتون ازدواج نکنید، ربطی به… نداره، اونوقت … پس با پسران شیرخواره خود ازدواج نکنید، اصلا جا نداره این حرف، این اولاً.

ثانیاً، {وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ} بابا، یک موقع به آقای خمینی گفتم، نجف، گفتم وَحَلَائِلُ  مِن أصلابِکُم{حَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ} نَصٌ فی حُرمه حَلیلَ إبنِکَ الصلبی مِن أصلابِکُم. ایشون مانند دیگران گفتند که مراد از این أصلابکم اخراج أدعیائه، گفتم غلطه، گفتیم زید نیاد یعنی زید و ابوبکر نیاد؟ زید نیاد خب. آخه زید نیاد که زید و ابوبکر رو قاطی نمیکنه که، اگه آدم عاقله که اینجور حرف نمیزنه که، جاهلم اینطور، دیوونه ام اینطور حرف نمیزنه. میگه آبگوشت نمیخوام یعنی نه آبگوشت میخوام، نه پلو میخوام، نه فسنجون، نه قرمه؟ نه، آبگوشت نمی خوام. دیوونه ام اینطور.

حالا، قرآن می گوید{وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ} مِن أصلابِکُم دو تا رو خارج کرد، لاَ مِن أدعیائِکُم وَ لاَ الأبناءِ الرِّضاعی ألی صدق.

خب اگر بخواد که بگد که رضاعیین عرض می شود که اینان حرامن باید بگوید که وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ غیر أدعیائِکُم، اگه این دو تا حرامن، همونطور که أبناء صلبی، زناشون حرامه، أبناء رضاعی علی الفرض التصدیق حرامه، عبارت چیه؟ آیه منحصر بفرده، وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ غیر أدعیائِکُم، زن های ادعیاء نه، دو تا میمونه، زن های أبناء صلبی، خیلی افتضاحه فقه ما، نشون نمیشه داد هیچ جا اصلاً.

حالا برگردیم.

(صحبت حضار)

حالا، المَعروف وَ المُنکر، پس ببینید، این معروف و منکر چند بعد دارد، باید محرز باشد و نزد شما معروف باشد، بگه معروف عند الجماهیر؟ لاَ، باید نزد شما معروف و معلوم باشد که این واجب است نزد این شخص تارک، این حرام است نزد این شخص تارک.

المَعروف عِندَ تَارکِه، المُنکر عِندَ فاعِلِه، لَالمَعروف عندکْ فقط، شما معروف میدونی، اون منکر میدونه. وَ لَالمَعروف وَ المُنکر عند جماهیر المُسلمه، اینم نیست، اینا رو قبول نداریم. بله، این یک در باغ سبزی ست، آدمی است که مقلده، هرچی شنیده، بله این 14 تا حرامه و میدونه حرامه، این قبول کرده حرامه، قبول کرده است روی این تقلید، غلط یا درست، که این حرامه، محضر میره زن پسر رضاعیش رو میگیره، اینو منکر میدونید شما دیگه، شما که منکر می دانید، انکار می کنید، اینو جایز نمیدونید، چرا این عمل رو انجام دادید؟

پس اینطور شل و ول نیست، قاراش میش نیستش که پاشنه شلوغ و پلوغ رو میگفتن، نخیر، شلوغ و پلوغ نیست. شریعت خداوند شلوغ و پلوغ نیست. این المَعروف، المُنکر، المَعروف عِندَ التارک، المَعروف عِندَک أنَّهُ یَعرفهُ بالوُجوب، المُنکر عِنَدَ الفَاعِلْ وَ أنتَ تَعرف أنَّهُ بالکره، لاَ … تنکرِه.

مثلاً اگر بنده چیزی رو حرام میدونم، حرام میدانم، کسی این حرام رو انجام داد، خب من اینو نهیش، عرض می شود که نهیش کنم؟ خب حرام نزد او نیست. اگر کسی فعلی که نزد من واجب است، کسی ترک کرد، ولی او واجب نمیدونه، من اینجا امر کنم غلطه. اینجا امر به منکر کردم و نهی از معروف کردم. خود امر به منکر است و خود عرض می شود که نهی منکر است. نه امر به معروفش معروفه، نه نهی از منکرش این عرض می شود که وظیفه واجب و یا وظیفه جایز یا راجحه انسانه. این معروف و منکر.

(صحبت حضار)

-بیان می کنیم، این مرحله دومه.

(صحبت حضار)

-بله و لذا {وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ} بحثی که الان می خوایم بکنیم.

ببینید، قبلَ أمرَ بِالمَعروف وَ النهیَ عَنِ المُنکَر عَلینا أن نَدعوا إلَی الخیر، خیر، تَذنی الکتاب أصلاً وَ لِسُنهِ فرعاً.

طرف تقلیداً نمیدونه، اجتهاداً نمیدونه، اینطوری نمیدونه، ندانسته یک واجبی رو ترک کرد، خب نمیدونه، نداسته عمل رو انجام داد، خب این نمیدونه، امر کنید، امر به اونی که نمیدونه.

خداوند کسی که جاهل است، نمیگه تو مکلفی، بله، مکلف در بعد دوم، یعنی مکلف است برود سوال کند. کسی که نمی داند واجبات و محرمات الهیه رو، مکلف است برد سوال کنه ولی قبل از اینکه سوال کنه، اگر واجبی رو که نمیدونه ترک کرد، حرامی که نمیدونه انجام داد، امر و نهی اینجا جاش نیست. اینجا دعوت الی الخیر است.

این دعوت الی الخیر، دو بُعد دارد. الدَعوتَ إلَی الخیر واجبهُ مَفروضَهٌ فی أعلا قِمَمِ الوُجوب لِأمَّهِ الخاصَّهِ الآمِرهِ النَاهیهِ بینَ المُسلِمین. بله این دو بُعدی.

هم اون طرف باید که میدونه یا نمیدونه، بیاد سوال کنه از اهلش، هم اهلش به او بگویند، دو طرفیه. هم گرسنه باید به کسی که داره بگه گرسنمه، هم این کسی که داره بره دنبال گرسنه، طرفینیه، نه که فقط گرسنه دنبال اون بره، اون در ره، یا این دنبال اون بره، این دره.

تعلیم واجب، تعلم هم واجب. تعلم آنچه را من در شرع نمی دانم، این واجب. اینطور نیست که من نمیدونم حالا اگه بدونم تکلیفم زیاد نیست، نخیر اگه ندونید، دو ضربه چوب می خورید. اگه ندونید اول چرا ندونستید، ثانیا اگه دونستی چرا عمل نکردید.

هم کسی که نمی داند باید برود سوال کند از کسی که میداند و هم کسی که میداند باید برود کسانی که نمیدانند پیدا کند و ازشون سوال کند بهشون یاد بده.

فَلیسَ الوَاجِب عَلی الجَاهِل أن یَسئَل فقط بَل کَذلکَ الواجِب عَلی العالِم أن یُبَیّن، که این عرض می شود که جهان شمولیست در حقیقت.

در جوّ اسلامی نه تنها ندار است که دنبال دارا باید بره، از نظر مال، از نظر علم، از نظر عقل، از نظر قدرت، از نظر چه، نخیر، بلکه نادار باید جوری کند که دارا بداند و دارا باید برود دنبال نادار که این پر بشه و لذا در آیه مبارکه {وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض} هر کدوم چاله دیگری رو باید پر کند، کسری دیگری رو باید که پر کنند، کسری علمی، کسری عقلی، کسری معرفتی، کسری اخلاقی، کسری عقیدتی، کسری عملی، کسری مالی، کسری ها باید جبران بشه تا در جوّ اسلامی، فقیر از نظر معرفت و عقل، از نظر عقیده، از نظر علم، از نظر مال، از نظر زندگی نباشد و این فواصل زیادی که بین مردم هست، این فواصل تا اون مقداری که امکان دارد، این برطرف بشه. خب

(صحبت حضار)

-کافی نیست، برای اینکه اگر اکثریت معروف می دانند، ولکن بنده که می دانید من دارای رأیم، معروف نمیدانم، بلکه منکر میدانم، اینجا امر شما به من، امر به منکر است، امر به معروف نیستش که.

(صحبت حضار)

-عُرف هم همینو میگه، عرف عِندَ التارکِ لَه وَ یَعرفْ أنَّهُ عُرف. اصل اینه. اصلاً اصل اینه.

ببینید، اگر کلّ مسلمون ها به ضرورت میگن این حرامه، اما این آدم میدونه واجبه، اگر این آدم میدونه واجبه و ترک کنه، فاسقه یا نه؟ بله. اگر یک نفر دیگرم میدونه واجبه، دو نفر در میان کل امت اسلام، دو نفرن فقط، من و شما، من و شما می دانیم این جریان واجبه، همه میگن حرامه، من و شما که بر مبنای دلیل کتاب و سنت میدونیم واجبه، اگر من ترک کنم، شما واجب است مرا امر کنید به این معروف، چون من معروف میدونم، دیگران منکر میدونن، اگر شما ترک کنی، بر من واجب است. صحبت این نیست که کل، ما محدود به حکم کل اصلاً نیستیم.

امر به معروف برای انجام یافتن و انجام دادن چیزی است که واجب است، بر کی؟ بر من؟ نخیر بر او، بر او تقلیداً یا اجتهاداً چیزی که واجب است و می داند واجب است، اگه نداند که این {یَدعونَ الی الخیر} می آید.

حالا، آیات آل عمران رو مطالعه بفرمایید، بنده مقداری از آیاتی که، مقداری از بحثی که اینجا نوشتم عرض می کنم حضور برادران، صفحه 319، کتاب در حضورتون هست.

الصحیفه  ثلاثیة وتسعة عشر

(صحبت حضار)

-خب بنده که فتاوای خاصی دارم سیلی بزنم به بقیه فقها؟ خب اونا سیلی به من بزنند

(صحبت حضار)

-هیچکدوم سیلی بهم نزدیم، بنده اینطور فهمیدم، اونا اونطور، چه سیلی؟ این سیلی مال اون منی و عرض می شود مشعر و این حرف هاست.

الصحیفه  ثلاثیة وتسعة عشر مِن آلِ عِمران، {وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون} مِنکُم أمَّه فی تَکوین هَذهِ الامَّه دلیلُ الکفائیّه فی ذلکَ الفرض الجَماهیری وقاية للامَّة كِكُلٍّ عَنْ كُلِّ تَشَرُّدٍ وَتَخَلُف، وحِمَايَة لِتَحقيق الواجبات الفردية والجماعية حيث التخلف هو طبيعة الحال في أية أمة من الأمَم، فواجب الوقاية لَهُم يَفرُضَ عَلَيهِمْ تكوينَ أمَّةٍ داعِيَةٍ إلى الخير آمرة بالمعروف ناهية عَنِ المنكر وأولئك، الأکارم داعين ومَدعوّين هُمُ المُفلِحون.

(صحبت حضار)

-أکارم، أکارم، جمع اکرم. اکرم عرض می شود مفرد أکارم، أکارم جمع اکرم

(صحبت حضار)

-حالا بحث می کنیم، حالا بحث می کنیم.

{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ}لَمْ یَقُل وَلتَکونوا، خطاب به کیه؟ مکلفین دیگه.{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ} کُم کیه؟ کُم کل مسلمین است دیگه. فعلا مسلمین. چون تکالیف شرعیه به کل مکلفینه ولی فعلا مسلمین، {وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ} حدّ اقل و أدناش کلّ مسلمینه.

(صحبت حضار)

-میفهمم، کُم کل مسلمینه، ولی مِن بعضه. همینو داریم عرض می کنیم.

{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ} چند بحث در اینجاست. وَلْتَكُنْ، باید باشد، باید بشود، هر دو رو، باید بشود اگر نیست، باید باشد، اگر هست. کما اینکه کونُ أمَّهِ مُسلِمَه واجب است، کونُ أمَّهَ مِنَ هولاء کذلک واجب.

کونُ أمَّهِ مُسلِمَه در بعد اول، هر کسی که مکلف است، مکلف است که مسلمان باشد و تسلیم احکام حق باشه. ولکن آیا کل این مکلفین عادل اند؟ تخلفات ندارند؟ جهل ندارند؟ همه عالم اند؟ همه عادل اند؟ اینطور که نیستش که.

گروه زیادی هستند جاهل اند، جهلاً این ها به ترک واجب و فعل حرام می کنند، گروهی هستند که می دانند اجتهاداً و تقلیداً، فسقاً به ترک واجب و فعل حرام میفتن، پس همه امت اسلام، این ها کینونت اسلامی به کلّ معنی الکلمه چه از نظر عقیدتی و چه از نظر عملی و علمی و چه ندارند.

پس یک نیروی بازدارنده و وادارنده لازم است. نیروی وادارنده آمرین بالمعروفه و نیروی بازدارنده، نهی از منکره. ولکن قبل الامر و النهی مطلبی هست، {وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ}چند مطلب می فهمیم.

مطلب اول این است که وجوب امر و نهی، وجوب کلی علی الأعیان نیست و نمی شودم باشه، حتی اگه آیه هم نداشتیم. چون امر و نهی اگر وجوب علی الأعیانه، یعنی تمام کسانی که عادل اند، فاسق اند، جاهل اند، عالم اند، همه امرکنن به کی؟ به خودش؟ اینکه نمیشه چون همه ان دیگه.

اگر همه این مسلمان ها، همشون واجب است نماز بخونن، بِسم الله، اما همه واجب است وادارند به نماز؟ همه وادارند کیو به نماز؟ من همه رو دارم به نماز؟ همه مگه تارک النماز هستن همه؟ من همه را نهی کنم از منکر، مگه همه فاعل منکرن؟

(صحبت حضار)

-اون چیز دیگست. اون مطلب بعدیست. ما فعلا در امر و نهی.

ما یک امر و نهی داریم، یک تآمر و تناهی. بُعد سومم داریم که نه امر درسته، نه نهی درسته، نه تآمر درسته، نه تناهی. ما سه بُعد داریم در اینجا، اینو باید بحث کنیم.

حالا، پس اول

(صحبت حضار)

{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّة}بحث اول، تکونه، نه درست می فرمایند، بعضیا استدلال کردند و غلطه، حالا عرض می کنیم. اول تکون امتی ست، امت چیه؟ امت گروهه منسجمه. امت مَا…. امُّ العین، چشم رو پر می کند، امت و ملأ و چه و چه، {إنَّ إبراهیم کَانَ أمَّهً}وحدت، شخص واحده و فکرم واحده، ابراهیم کان أمه یعنی چه جمعیته؟ نه.

اگر جمعیتی باشد که هم فکر باشند، این امته. جَماعَهٌ مُتَو… مُتناسِرهُ مُتعاونهٌ فی الامر بالمعروف تحقیقاً و النهی عنِ المُنکر سلباً وَ قَبلهُما دعوهُ الیَ الخیر.

اینطور نیست که هر فرد به سی خودش، نخیر، گروهی باید درست باشند، با شرایطی که درشون باید باشه شرعاً، باید با هم هماهنگی داشته باشن، همفکری داشته باشن، شورایی باشد، کمک باشد، این شرائط و لذا میگه أمَّهٌ، نفرمود جَماعهٌ، خب جماعت اعم است که با هم باشند یا نباشند، أمَّهُ.

الامَّهٌ تَختَلِف علی الجَماعه، الامَّهَ أفرادُ بَعضهُم مَعَ بَعض مُتعادلون، مُتناسرون، متعاونون، علمیاً، معرفیاً، دعوهً الی الخیر، أمراً، نهیاً، نه من تنهایی یکی نمی تونم، خب پنج تا برین، نه اونجا نمیتونم، خب اونجا برین. مطلب این است که باید ما بدونیم کما اینکه نانوایی هایی که معین می‌کنند باید که نانوایی به اندازه حاجت باشه، نه اینکه همه نانوایی‌ها رو فلان جا، بقیه هیچی، نمیشه.

مهم تر از این، آب و نان و هوا اگر نزد جای معین باشه نمیشه. باید این آمرین به، داعین الی الخیر و آمرین و ناهین، باید امت باشند، تشکیلات داشته باشن، نمیخوایم بگیم تشکیلات تحت نظر چه باشند، نه، باید این ها با هم….، {أمَّهٌ}

مرحله اولا چیه؟{يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْر} وَ مَا هندسهُ المثلثُ الزوایا لهذهِ الامَّه، العالیَه الغالیه، الزاویه الاولی الدعوتُ الی الخیر، مرحله اولاست، و الثانی و الثالثَ {يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ}

دعوت الی الخیر چیه؟ خیر چیه؟ خیر علمی، خیر عقیدتی، خیر اخلاقی، خیر عملی. ما که میخوایم دعوت کنیم به خیر عملی باید قبلاً به خیر علمی دعوت کنیم، اول، بعد به خیر عقدتی دعوت کنیم، بعد به خیر عملی دعوت کنیم، مراحله.

کسی هست که نمیداند، پس معتقد نیست، پس انجام نمیدهد، کسی که نمیداند این واجب است، حالا قصوراً یا تقصیراً، قصوراً یا تقصیراً نمی داند واجب است، پس معتقد نیست واجب است، پس عمل نمی کند، اینجا جای امر  و نهی نیست،{يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْر} باید کاری کنیم بداند، بعد از دانستن، جای موعظه میاد{ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ} این اولشه، {وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ} ثانیه، {وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن} ثالثه.

اینطور نیست که اگر ما قانعش کردیم علماً، فقهاً، اجتهاداً یا تقلیداً که این واجبه، دادن زکات واجبه، این کافیه که اگه ترک کنه امر کنیم؟ نخیر، اینجا بعد از الحِکَمَه، الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ است، تبلور دادن به اونچه در علم آمده، {وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ} کسانی هستند که عقلاً، علماً قبول دارن ولی به دل ننشسته است مطلب، باید این مطلب را به دل بنشانند با موعظه حسنه.

پس قدم اول در دعوت الی الخیر این است که علماً قانع شود و قدم دوم اگه اون کافی نبود، کافی بود که هیچ. اگر دانست و معتقد شد و عمل کرد که مطلبی نیست. اگر دانست و هنوز معتقد نشده، الموعظه الحسنه است.

موعظه حسنه آمد و معتقد شد، در اینجا پای عمل پیش میاد، اگر در اینجا عمل نکرد، دو جوره، یک مرتبه عمل نکرد سهواً، نسیاناً باز مطلبی نیست. یک مرتبه نخیر عمل نکرد عناداً، عمل نکرد عناداً چند جوره. یک مرتبه یک آدمیست امروز نماز صبح رو نخوند، میدونه واجبه، معتقده واجبه، عالمه واجبه، امروز نخوند، حالا که امروز نخوند من نمیدونم بعداً میخونه یا نه، حالا امرش کنم به چی؟ اگه بدونم بعداً میخونه چی؟ اگه ندانم بعداً میخوانه یا نه چی؟ من امرش کنم به اینکه قضایی که نخونده بخونه، خب اونکه نخونده، قضا مطلب دیگریه.

(صحبت حضار)

-خیلیم پر رنگه، هم خیلی کمرنگه در یک بعد، بین افراط و تفریطه. این امر و نهی بین افراط و تفریطه. بعضیا اصلاً ول کردن به طور کلی، به ما چه، به من چه، به تو چه. بعضیام همینطور معذرت میخوام یلخی، امر، نهی، امر، نهی. آقا غیبت نکن، آقا من اینو غیبت نمیدونم که، پس شیطانم نباید غیبت کنه، بعضی وقتا از بعضی کسانی که بدتر از شیطونن، …. ، که شیطون شاگرد اونه، آقا غیبت نکن، آقا تهمت زدی تو، اصلاً تو تهمت زدی، تو داری نهی میکنی از چیزی که به نظر من واجب است یا، این بین افراط و تفریطه.

و لذا در باب دعوت الی الخیر و امر و نهی ما باید زیاد دقت کنیم. در محور اونچه گفته اند نه، بر محور اونچه از کتاب و سنت باید استفاده می کنیم.

پس {يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ}خیرَ العلمیاً، خیر عقیدیاً، خیر عملیاً، تازه اگر محور علمی گذشت اجتهاداً یا تقلیداً و محور عقیدتی هم گذشت، اجتهاداً یا تقلیداً، چون مسائل فرعیست، محور عملیست.

این آدم که حالا فعلا امروز ما خونش بودیم، نماز صبح رو بلند شد و نخوند، حالا چیکار کنیم؟ بگیم چرا نخوندی؟ شاید توبه کرده باشه، شاید بعداً بخونه،  حالا سوال کنیم که شما نمازتون یادتون رفت، این مطلبیست. ولی امر کنیم به چی؟ امر کنیم به تحصیل حاصل؟ نمازی که وقتش گذشت نخونده، اینو بخونه؟ نه، بله اگر بدانیم که این اونو نخوند، قضام نمیکنه، خب امر به قضا مثلاً می کنیم. اما اگر ندانیم، حالا فرض کنید که هرچه بوده، به هر وضعی بوده، این آدم عالماً، معتقداً، عارفاً این نماز صبح رو امروز نخوند، حالا بنده بیام بهش بگم که نماز صبح فردا را بخوان، فردا که وقتش نرسیده، اونیم که نخونده که گذشته است. و لذا فقها اینجا قید می کنند، میگن اگر کسی مصّر است بر ترک واجب، نه اول واجب رو ترک کرد، فقها اینطور میگن

(صحبت حضار)

-احسنت،

مصر است بر فعل حرام، اگر حالا خورد شراب، حالا بعدم خورد، اینجا جای نهیه، جای نهی چیه؟ به حساب اصرار نه به حساب اصل. به حساب اصل که همون طور که عرض کردم، از نظر تحلیل عقلی و تحلیل خارجی این قابل چیز نیست.

پس بسیاری از امر و نهی های ما بیخوده. یا نمیدونیم طرف عقیده اجتهاد و تقلیدش چیه، وقتی که نمیدونیم، ما چطور امر کنیم به چیزی که نمیدانیم واجب میدونه؟ چطور نهی کنیم او رو از چیزی که نمیدونیم حرام میدونه، اول باید این رو بدانیم.

اگر دانستیم چیزی که من واجب میدونم، اون واجب نمیدونه، خب در اینجا {يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ}ه، آقا شما بینَکَ وَ بین ربِک، فی کتاب الله، به دلیل کتاب الله واجب میدونید، در اینجا واجب است دعوت کنید. واجب است فقها را دعوت کنید، غیر فقها را دعوت کنید،…. از جمله این آدم.

آقا شما که داری سیگار میکشی، منکه نگفتم که حرامه، ولی خب به این دلیل در قرآن این سیگار کشیدن حرامه، شما اگر مقلد کسی هستی که این رو حلال میدونه، خلاف نص این آیه است، نظرتون چیه؟ خب این آدم که معتقد به اصالت قرآنیست،….. میگیم پس از این به بعد شما سیگار نباید بکشی. اگر از این به بعد سیگار کشید و اصرار کرد، این آدم معتقد شده است به {يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ} و حرمتش و سیگار می کشید. اما اگر چنانچه نه این آدم طبق اجتهاد و تقلیدش خب این سیگار کشیدن، این مطلبی نیست که، حرام نیست، بنابراین خب من چطور میتونم او رو نهی کنم از سیگار کشیدن؟ این{يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ} اوله.

و دو آیه محوری در این بحث هست. یکی همین آیه آل عمران{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ} بعدش و دیگر آیه{ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنه} سَبیلَا العَقیدیَّ، سبیلاً علمیَّ، سبیلاً عملیَّ.

اگر کسی عقیده نداره، عقیده براش درست، کسی که مسلمان نیست، آقا نماز بخون، روزه بگیر، خب نمیشه. این کسی که مسلمان نیست و مکلفه{ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ} پایه اول این است که اینو مسلمان کن اگه میتونی، اگه نمیتونی که هیچ، بعد که مسلمان شد اونوقت شیعه اش کن مثلاً، این مرحله اول.

بعدم این مراحله، ما مراحل رو طی نکرده و پی نکرده همینطور گتره ای، منام مقدس، یک جا بود نجف دعوتمون کردن برای عصر نزدیک به شط کوفه، نشستیم و خب اون کسی که دعوت کرد از فضلا بود و مام که بودیم و بالاخره عده ای بودند، این گُر و گُر داشت نهی از منکر غیبت می کرد، بهش گفتم آقا جون بعضی از اینا غیبته، بعضیا نیست. تازه اینا همه صاحب نظرن. شما دارید تهمت می زنید به اشخاص، یارو داره از یزید حرف میزنه، میگه آقا غیبت نکن، اصلاً فهمیدی، از یزید داره حرف میزنه، مثلاً از یزید بدتر دارد …..، خب این حرف میزنه. خب اینکه از یزید بدتره که، این غیبت نداره اصلاً. اون چطور شما میگید که غیبت نکن؟ این قابل صحبت بود.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد