پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه سیصد و هفتاد و هفتم درس خارج فقه

امر به معروف و نهی از منکر

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

این آیه {کَانوا لاَ یَتَنَاهونْ} که مقداری بحث کردیم، حالا در جلد نهم الفرقان، مطالبی هست که حالا عرض می‌کنیم.

{کَانوا لاَ یَتَنَاهونْ} این آیه قبلی ست توجه کنید،

-کدوم سوره است؟

-سوره مائده است.

{أعُوذُ بِالله مِنَ الشیطانِ الرَّجیم} آیه 78 و 79، {لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ} که این ها{الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ} ملعون واقع شدند. چه علما، چه غیر علما، هرچه. {ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ}.

بعدش {کَانُوا} که سه مطلب در اینجاست. یکی{بِمَا عَصَوْا} و دوم {وَكَانُوا يَعْتَدُون} سوم {كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ} که وَ نداره، وَ کانوا نیست. این چون این {عَصَوا} به قول مطلق است{ وَكَانُوا يَعْتَدُون} عصیان مُعتدی‌ست، در عصیان به قول مطلق تناهی نداشتن و در {كَانُوا يَعْتَدُون} هم تناهی نداشتن که در کلّ ابعاد عصیان، چه عصیان غیر متجاوز و چه عصیان متجاوز، تناهی در کار نبود.

حالا، اگر عصیانی در میان گروهی باشه و تناهی باشه، خب برطرف میشه این عصیان، طرفین همدیگه رو موعظه کنند. و اگر اعتدا به غیری باشد در میان گروهی ولی همدیگر رو تناهی کنند، باز برطرف میشه.

کما اینکه {كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ} چه منکر عصیان لازم باشد، چه عصیان متعدی،{لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ} من یَصنَعون خوندم دیروز، بله؟ {لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُون}.

اینجا نوشتیم که التَّناهی عَنِ المُنکَر فَرضُ وَ هُوَ التفاعل فی حَقلِ المُنکر نَهياً وَ انتهاءَ مِنَ الجَانِبَينْ وَ تَخصيصَ التَناهي بِالذّكرِ لِتَقَدّمِ السَلبِ عَلَى الإيجابْ، اینو دیروز عرض کردم، كَانُوا لَا یَتآمَرون نداره،{كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْن}.

این چند جهت داره، یک جهتش اینکه سلب خب قبل از ایجابه، نهی از منکر مقدم است بر امر به معروف، چون منکر خراب کننده است . معروف سازنده است. اول خراب کننده ها باید بره کنار، بعد سازنده ها باید بیان.

اینطور نیستش که امر به معروف مقدم بر نهی از منکر باشد. منکر چون خراب کننده است، باید بره کنار اولاً، بعد حالت سازندگی‌ست، این یک جهت.

دوم اینکه اینجا ملاحظه بفرمایید، قبلاً {عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُون} داره، {عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُون} هر دو منکره. پس اگر نسبت به جوّ عصیان به طور مطلق،{وَكَانُوا يَعْتَدُون} که عصیان معتدی ست، صفحه 174، نسبت به جوّ عصیان به قول مطلق و نسبت به عصیان معتدی، اگر بخوان بگن اینا با هم همکاری نمیکردن و همدیگر رو وادار نمی‌کردند، باید که {كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْن} باشه. چون بحث سر ترک واجبات که نبود، بحث سر فعل محرمات است. این جهت دوم.

خب سومش که دیروز اشاره کردیم.

(صحبت حضار)

دیروز عرض کردیم که خب {مُنْكَرٍ فَعَلُوه} دارای دو بُعده. اگر چنانچه انسان فعل منکر رو انجام بده، فَعَلَ المُنکر، اگر واجب رو ترک کنه فَعَلَ المنکر هست یا نه؟ آیا ترک واجب فعل منکر هست یا نه؟ خب ترکم فعله دیگه. همانطور که فعل به اراده است فعله، ترک به اراده هم فعله. و لذا لا تَقول فعله قُل هم فعله که هر دوش به اراده انسانه. بنابراین این مرحله سوم.

مرحله چهارم این است که اگر تناهی عن المنکر واجب است، خب این چه فرق است، چه فرق دارد با تآمر به معروف؟ ما از وجوب تناهی عن المنکر استفاده می کنیم وجوب تآمر بالمعروف را. به وجهٍ عام مراتبی دارد امر به معروف و نهی از منکر که دیروز به طور مختصر عرض کردم و با هم تنافی هم ندارند.

یک مرتبه است که یک شخص آمر است و شخص دیگر مامور است، طرفینی نیست، این او رو امر کند، او این رو امر کنه نیست، اگه طرفینی باشه مطلبی‌ست، اگه طرفینی نباشه مطلب دیگریه.

آیات سه گانه ای که ازش استفاده کردیم، شرط اینکه شخص آمر به معروف خودش عامل باشد و شخص ناهی عن المنکر خودش تارک باشد، این مربوط به دو طرف که نیستش که، مربوط به تآمر و تناهی نیست، مربوط به امر است. آمرُ و مامور، ناهی و مَنهی.

ولکن در این باب که {كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوه} در اینجا نهی از هر دو طرف است، در بُعد امرم، امر از هر دو طرف است، هر دو واجبی را  ترک کردند، چه یک واجب باشه، چه واجب مختلف و هر دو حرامی را انجام میدن.

آیا در جوّی که، در میان اجتماعی که همه این اجتماع واجب رو ترک می کنند یا همه اجتماع حرام رو انجام میدن، اگر چنانچه آمر عادلی در کار نباشد و ناهی عادلی در کار نباشد، تکلیف ساقط است؟ تکلیف ترتبّی ست.

بله، حق این است که در درجه اولی کسی که امر می کند و نهی می کند، این خودش  عادل باشد. عَادلُ فی مَا یَأمُر، عَادلُ فی مَا یَنهَی، کما اینکه در روایات بسیار زیادی ما داریم و از آیات استفاده می کنیم.

اما اگر چنانچه شخص عادلی در این جوّ نباشد، آیا این جوّ باید رها بشه؟ نخیر اینجا وظیفه دارند کسانی که ترک می کنند معروفی را همگانی و یا انجام میدن منکری را همگانی، تآمر و تناهی داشته باشن و تآمر و تناهی معنیش درش موجوده.

یعنی این ها دسته سوم نیستند، دسته سوم کسانی هستند که امر میکنه و نهی میکنه خودش هیچ وقت عمل نمیکنه و نهی میکنه خودش همیشه این کار رو حرام رو انجام میده، این تآمر و تناهی در کار نیست، این یک طرفی ست.

یک طرفی در یک جاش واجبه، در یک جاش حرامه، ولی دو طرفی واجب. یک طرفی در اونجا که واجب است این است که شخصی که آمر می کند خودش عادل باید باشد که تآمر و تناهی نیست و دیگری رو که امر می کند باید تارک واجب باشه یا شخصی که ناهی ست خودش باید عادل باشد، تارک این منکر باشه تا نهی کند شخص دیگر رو از منکر.

اما اگر این شخص آمر که تآمر نیستا عرض کردم. اگر این شخص آمر خودش فاعل منکر است، این حق ندارد امر، عرض می شود که نهی از منکر کند.

شخص آمر خودش تارک واجب است، حق ندارد امر کند. شخص ناهی خودش فاعل منکر است، حق ندارد نهی کند.

در زمینه تآمر و تناهی ست که ما از این آیه استفاده، پس منافاتی بین این آیات هرگز وجود ندارد. هر کدوم در یک مرحله ای از مراحل خاصه است.

فَواجِبِ المُؤمنين خَلقُ جَوَّ التآمر بالمعروف و التَناهي عن المنكر بِصورةِ جَماعية حاسِمَة، غرض این است که منکر از بین برود و معروف انجام گردد. به جایی نرسد که امر ما موجب بدتر شدن طرف بشه و نهی ما موجب بدتر شدن، نه.

فَالتَفاعُلِ الإيجابيَّ فِي المَعروف وَ التفاعُلِ السَلبيُ في المُنكر هُمَا فَرضان جَماعيان عَلى المَجموع المُؤمِنهَ، عَلَی الجُموعِ المُؤمِنَة عَلَى أية حال مَا فَسَحَ المَجَالْ إذَا فَترَکهُمَا وَ لاَ سِیَمَا التناهی یَستَجِّرُ لَعنه الله وَ رُسُلِه. (کما اینکه از این آیه استفاده کردیم) حَیثُ یُترَک بِتَرکِهُمَا القُرآن.

روایات، و إنْ رَحِىَ الإسلام سَتدور، این آسیاب اسلام در دوران است. محورشم خب قرآنه دیگه، چون محور قرآنه، تمام امور عقلی و فکری و علمی و اخلاقی و عملی و عقیدتی و همه، باید بر محور قرآن، دوران داشته باشه. إنْ رَحِىَ الإسلام سَتدور فَحَيثُ مَا دارَ القرآن فَدُوروا بِه،{وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ} تخلف از قرآن نکنیم.

يوشَكُ السُلطانْ وَ القُرآنْ أنْ يَقتتلاَ وَ يَتفرِقَا، خب سلطان، یعنی سلطان غیر قرآنی. کسی که سیطره دارد و رهبری جماعت یا ریاست جمهور یا شاهنشاهی یا هرچه، که خرجش رو جدا از قرآن کرده، اینا دعواشون میشه.

او قرآن رو نفی می کند، قرآن او رو نفی می کند، و اقتتال و تنازع بینشون حاصل میشه. و يوشَكُ کل تاریخ اسلام رو گرفته، الانم هست. يوشَكُ السُلطانْ یعنی کسی که مسلط است بر او، وَ القُرآنْ أنْ يَقتتلاَ وَ يَتفرَّقَا، تفرق که حاصل شد، اونوقت دین از سیاست جدا میشه، اون بلاهایی که سر مردم آمد.

اگرم دین با سیاست قاطی بشه ولیکن به عنوان دین، بی دینی بشه، این بدتر از جدایی دین از سیاسته.

خب، حدیث دیگر، وَ ذَلِكَ في سُلطانِ العِصيان لِشرعة اللّه في سُلُطات زَمينة أوْ روحية، روحیَّه، بدتر میشه، في سُلُطات زَمينة أوْ روحية لاَ تدور حَيثُ مَا دارُ القرآن. والامرُ وَ نهیُ هُمَا عَلی کَاهِلِ الرَّبانییّنَ الصَالِحین العَارفین فَمَنْ حَدیثِ الرَّسول (ص) مَا بَالَ أقوام لاَ يُعلمونَ جيرانَهُمْ وَ لاَ يُفَقِّهونَهُمْ وَ لاَ يُفَطِّنونَهُمْ وَ لاَ يَأمُرونَهُمْ وَ لاَ يَنهونَهُمْ وَ مَا بَالَ أقوام لاَ يَتعلمّونَ (طرفینه، تَعلیم، تعلم) لاَ يَتعلمّونَ مِن جيرانِهِم وَلا يَتَفقَّهونْ وَلاَ يَتَفطَّنون الی آخر.

حدیثی دیگر، إذَا عَظَّمت أمَّتي الدُنيا نُزِعَتْ مِنهَا هيبَةِ الإسلامْ وَإذا ترَكَتِ الأمر بِالمَعروف وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ حُرِمَت بَرَكَةَ الوَحيِ. صُورِ مَطلب کَذلکَ الواحد.

یعنی کتاب وحی رو کنار میگذارن و به او اصلاً نه علماً و نه عقیدتاً و نه عملاً اعتنا ندارن.

وقتی که همه مردم نهی از منکر ترک شه، اینطور میشه، چرا؟ برای اینکه امر به معروف، معروفی که در خلال سنته، نهی از منکر، منکر در خلال سنته. اگر امر و نهی نشود، پس نوع مردم که منکرات رو عمل کنند یا معروفات رو ترک کنند، این ها از برکت وحی که فاصله گرفتن از این وحی با ترک امر و نهی، محروم خواهند شد.

وَ إذا تَسابَّت أمَّتي سَقَّطَتْ مِنْ عَين اللّه. اینجا تساب حاصل میشه، این به او فحش میده، اون به اون فحش میده، بلکه اعتصام به حبل الله نیست.

خب، اینو بقیشم آقایون مطالعه بفرمایید. ما بحثمون در این قسمت تقریباً تمام شد و خلاصه مطلب این است که در امر به معروف و نهی از منکر، اولاً مقدماتی دارد که {يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ}معلوم و ثانیاً منکر و معروف رو باید که کسی که امر و نهی میکنه، بشناسد و ثالثاً شناخت منکرِ مَأمورٌ بِه و ببخشید، مَعروف مَأمورٌ بِه وَ مُنکرِ مَنهی عَن، فشناخت طرفینی باید باشه. نه اینکه من معروف میدانم اون نه، من منکر می دانم او نه، این هم شرط است.

رابعاً باید آمر به معروف جوری باشد که عمل به معروف کنه، منتها عمل امر به معروف دو جوره. یک مرتبه است عامل به معروف هست، حالام هست و امر می‌کند کسی رو که تارک به معروفه.

یک مرتبه نه، حالا نیست، ولکن با این امر کردن که در جوّ تآمر است، این او رو امر می‌کند، او این رو امر می‌کند، نتیجه و تاثیری در این تآمر خواهد بود. پس این مرحله بعدی.

مرحله اولا این است که کسی که آمر است خودش فاعل است بالفعل، کسی که ناهی است خودش تارک حرام است بالفعل، این شرط عدالت در اونچه را که امر می‌کند و نهی می‌کند.

مرحله ثانی این است که اگرم اینجور نیست، ولی امر کردن و امر شنیدن، این واجب و این معروف متروک، عملی شود و در جوّ تناهی، به وسیله نهی کردن و نهی شنیدن، نهی کردن در اون طرف و نهی شنیدن در طرف خودش، اصیل باشد.

اما، اگر که تناهی نیست، نه امر است و نه نهی و نه تآمر و تناهیه، بلکه یک کسی که خودش تارک معروف است و تصمیم نداره معروف رو انجام بده. هر چه بشه میخواد این معروف ترک بشه، نسبت به کسانی که آیه در مورد اون ها وارد شد، آیه سوره بقره {أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ} که تا آخر شما اصرار بر تکذیب رسول اسماعیلی دارید ولی قبلاً امر می‌کردید بالبرّ، اینی که تا آخر تصمیم دارد ترک کند یا تصمیم ندارد این امر رو انجام بده، این امر به معروف نمیتونه بکنه.

وکذلک کسی که می‌خواد نهی از منکری کند که این منکر رو خودش انجام میده و نمی‌خواهد قطعاً ترک کند، تصمیم ندارد ترک کند یا بدتر تصمیم دارد که این منکر را علی طول الخط انجام بده، این نه در باب امر و نهی شخصی‌ست و نه در باب تآمر و تناهی‌ست.

روایتم در این باب ما زیاد داریم که مذمت می‌کند، لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِینَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِکِینَ لَهُ وَ النَّاهِینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْفَاعِلِینَ بِهِ. این لَه به چه حساب؟ آیا از این روایت می تونیم بر خلاف آیات مطلبی رو استفاده کنیم؟ نه.

مطلبی که می تونیم از این روایت استفاده کنیم، اینه که بُعد اول امر نه تآمر، و نهی نه تناهی، بُعد اول امر به معروف و نهی از منکر این است که کسی که امر می‌کند خودش آمر باشد و کسی که نهی می‌کند، خودش تارک باشد. این بُعد اول.

اما اگر این بُعد اول درکار نبود، باید جوّ منتقل شد از امر و نهی به تآمر و تناهی و اگر جوّ تآمر و تناهی نبود، دیگه نه امری هست و نه نهیی، چرا؟ برای اینکه همونکه در آیه بقره دارد که {أَفَلَا تَعْقِلُون}.

آیا مراد از امر و نهی این نیست که تاثیر کنه؟ یا اگر تاثیر نکرد، حجتی بر طرف باشه.

(علیک سلام)

اما اگر امر کند تاثیر در طرف نیست، حجتی هم برطرف نیست، بلکه قضیه رو می‌کنیم، خودت داری عرق می خوری، میگی عرق نخور، خودت داری نماز رو ترک میکنی، میگی نماز بخون.

این درست به عکس می شود جریان و نتیجه ای که از باب امر به معروف و نهی از منکر داریم.

بله، اگر چنانچه انسان خودش تارک واجب است و تارک دیگری را امر کند که او واجب رو انجام بده، این در یک بُعد خوبه، در یک بُعد بده.

در بُعد خوب این است که دیگری رو درست کرده، در بُعد بد این است که خودش مانند شمعی ست که شعلش خودش رو می سوزونه و به دیگری نور میده.

اگه مذمت هایی در روایت است در این بُعده، نه اینکه اگر طرف رو انسان وادار کرده به نماز و خودش نماز نخونده، خودش جهنم میره و او میره بهشت، اینجا میگن چرا او رو به بهشت فرستادی، نه، میگن تو که او رو بهشت فرستادی چرا خودت موندی؟

این چرا به خود موندن میرسه، نه اینکه چرا او را نهی کردی یا چرا او را امر کردی.

در باب امر به معروف و نهی از منکر در تبصره علامّه مانند سایر کتب، چهار شرط نقل شده است که ما در دو تاش از نظر ایجابی بحث داریم و در بعضش از نظر سلبی.

ایشون می فرمایند که وَ هُمَا یَجِبانِ عَقلاً، ما عرض کردیم و شَرعاً، عقل کافی نیست برای وجوبش.

عَلی الکِفَایَه، عرض می کنیم فی تَطبیقِ کُلِّ مَعروف وَ ترکِ کُلِّ مُنکر فی الاُمَّهِ الاسلامیَّه، فَهی کفایهُ الواسِعَهُ النُطاق مَا حَصَلَتْ حَتَّى الآن فِي التاريخ الإسلامي كَما يُرام.

می فرمایند به شروطِ الأربَعه. ما عرض می‌کنیم بَلْ وَ تزیدَ عَلَیهَا وَ تَنقُصْ مِنهَا.

شروطی هست که این ها نفرمودند و شروطی هم نیست که این ها فرمودند. مِنهَا أنْ یَعلَمَ المَعروف مِنَ المُنکر، اینو بحث کردیم که معلوم.

وَ أنْ یَجوزَ تَأثیرِ الإنکَار، اینو قبول نداریم، اگر که کسی نهی کرد باید که یُجَوِّزَ یا یَجوز، یعنی تجویز کند، امکان بدهد که این نهی موثره یا این امر موثره.

اما اگر بداند که این امر موثر نیست ولو خود این آدم تمام شرایط درش جمعه، تارک منکر است، چه است، چه است ولی می داند که اگر نهی کند این نهی اصلاً موثر نیست، قطع دارد اصلاً موثر نیست. آقایون میفرمایند که واجب نیست، ما عرض می کنیم که واجب است به دلیل آیاتی که الان می خونیم.

بعد ما عرض می کنیم بَلْ لاَ یُشتَرِطْ جوَازُ تَأثیر ابداً لاَ فی الأمرِ وَ لاَ فی النَّهی {إِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ} قرآن رو بدید، سوره اعراف آیه 164، کسانی که در خدمت قرآن هستید، رو این آیات دقیقاً باید بحث کنیم. چون مخصوصاً، البته وجه کلی دارد دقت در آیات، ولکن چون سایر برادران فقیه تجویز انکار رو شرط وجوب دانستن، شرط جواز کاری نداریم، شرط وجوب دانستن، از این جهت ببینیم خوب قرآن شرط وجوب دارد یا نه.

سوره مبارک اعراف از آیه 163 {وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ لَا تَأْتِيهِمْ} ماهی ها فهمیده بودند، فهمیده بودند که خلاصه، کی این ها ممنوعن از صید ماهی و کی آزادن. اون وقتی که ممنوع بودن از صید ماهی، ماهی ها میومدن رقص کنان شنا می کردن جلو چشم این ها و یهودی ها که قد فکرشون معلوم بود. {كَذَلِكَ نَبْلُوهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ}گفته بود شما روز شنبه ماهی نگیرید، با اینکه ماهی هم زیاده، برای اینکه فسق کرده بودن، خداوند هم این حلال زیاد رو که الان زیادم میان بر اون ها حرام کرد.

{إِذْ قَالَتْ} از اینجا بحث داریم. {وَ إِذْ قَالَتْ أمَّهٌ} قرآن اینجا هست {وَ إِذْ قَالَتْ أمَّهٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ}این ها سه دسته شدند.

یک دسته این حیله شرّی را که بعضیا میگن حیله شرّی، این حیله یهودی را زدند. یعنی روز شنبه ماهی نمیگرفتن خب، ولکن ماهی که میومدن رقص کنان و جمع میشدن، اینا راه برگشت ماهی ها رو سد میزدن، بعد یکشنبه ماهی ها رو میگرفتن. کلاه شرعی، همین کلاه شرعی که ما مسلمان ها فتوا هم میدیم که صدهزار تومن رو با یک سیر نبات، شیش ماهه بشه 120 هزار تومن. چه فرق کرد؟ چه از این خارج چه خارج از این.

حالا، در این بحث نمی‌خوایم وارد بشیم.{وَ إِذْ قَالَتْ}این سه دسته، یک دسته کسانی که عمل منکر رو انجام دادند. دسته دوم، کسانی که نهی کردند. دسته سوم، کسانی که نهی کردند نهی کنندگان رو. اونایی که نهی کردند سالم در رفتند. اون هایی که خب حیله شرعی زدند{كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِين}، اون هایی که نهی کردند نهی کنندگان رو پدر صاب بچه میخوان دربیارن.

یعنی عذاب که نازل شد، عذاب مهم بر اون هایی که شرعی زدن وارد شد و غذاب ضمنی و حاشیه ای بر حسب آیات جلو میریم، عذاب ضمنی و حاشیه ای بر کسانی که نهی کنندگان رو نهی کردند، یعنی هم خودشون نهی نکردند، هم نهی کنندگان رو نهی کردن. خودشون نهی نکردند یک گناه، نهی کنندگان رو هم نهی کردند، دو گناه.

خب، این نهیی که این ها نکردند خودشون و نهی کنندگان رو نهی کردند، در کجا بود؟ در اونجا که یقین داشتن که این نهی اثر نمیکنه. تو جواز تاثیر، ملاحظه کنید.

{وَ إِذْ قَالَتْ أمَّهٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا} اونا این حرف رو زدن دیگه. گفتن شیطون یک حرفی زد، خدا در قرآن نقل کرد، ردش نکرد، این حرف درسته دیگه.

اینجا، عرض می شود که امتی از این گروه گفتند{وَ إِذْ قَالَتْ أمَّهٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ} به کیا؟ به ناهین عن المنکر. چون امت دوم ناهین عن المنکر بود و امت سوم همون حیله جو ها بودند.

{وَ إِذْ قَالَتْ أمَّهٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا} یا این ها میمیراند یا به غذاب شدید مبتلا می کند. پس معلوم می شود گناه بسیار بزرگه.

(صحبت حضار)

-بله؟

(صحبت حضار)

-بله دیگه. موعظه در اینجا اعمّه. چون موعظه دارای دو بُعده دیگه. یک بُعد قبل از امر و نهیه، یک بُعد خود امر و نهیه. خود امر و نهی موعظه است دیگه. منتها موعظه فرمایشی‌ست در حقیقیت.

(صحبت حضار)

-اینو میدونستن. یعنی به قدری می دونستن که این حیله گرها و حیله جو ها به قدری می دونستن که مصمم اند در حیله زدن در ماهی گرفتن که اصلاً درشون هیچ تاثیر نمیکنه. اینو میدونستن. حالا از کجا می‌فهمیم؟ حالا عرض می کنم.

ببینید، شما آیه رو توجه کنید. {وَ إِذْ قَالَتْ أمَّهٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا} چه فایده داره؟ سوال می‌کنیم چرا نهی می‌کنید؟ چه فایده دارد این نهی؟ آخه نهی برای تاثیره. شما چرا نهی می‌کنید کسانی که یا خدا اون ها رو هلاک می‌کند یا عذاب شدید میکند؟

-چون هدایت نمیشن.

-نمیشن بله.

جواب چی دادن؟ اینا نگفتن که احتمال می‌دهیم. لَمْ یَقولُ یَحتَمِلْ، اینو که نگفتن، پس قبول کردند.

این ها که نهی از منکر کردند، حرف معترضین رو قبول کردند که بله این موعظه اثر نمیکنه. ولکن از اثر موعظه به مطلب دیگر رسیدند، چطور؟ {قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ} دو مطلبه.

یک مطلب {مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ} ما اینجا بایستیم و این ها منکر رو انجام بدن هیچی نگیم، خب این عذره. کما اینکه در آیه دارد{عُذراً أوْ نذرا} أوْ دارد.

انبیاء که میان یا عُذراً هست دعوتشون یا نُذراً است. نُذراً در اون جاییست که انذار اثر کنه. عُذراً در اون جاییست که انذار اثر نکنه. {لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ أوْ مَن لُدَّا}

انذار اگر اثر نکرد، باید منذر ترک کند انذار رو؟ نخیر. چون انذار و تبشیر دارای دو بُعده دیگه. یک بُعد انذار و تبشیر این است که اثر کنه. بُعد دیگر این است که اگر این انذار و تبشیر اثر نکرد، حجت باشه. یا حجت ابتدائیّه باشد که البته این بعد از موعظه حجت ابتدائیّه نیست چون امر و نهی، بعد از اینکه طرف می‌داند که این حرام است عمل میکنه یا این واجب است، ترک میکنه. پس حجت مکرره است. یعنی هی گفتن، هی گفتن، هی گفتن، هی گفتن که این اثر کنه.

نظرم هست مرحوم آقای شاه آبادی رضوان الله علیه، استاد بزرگمون در خیابان شاه آباد، مسجد شاه آباد نماز خوند که اسمشم شما دیدید، بغل مسجد یک عرق فروشی بود. ایشون به مؤمنین فرمودند که نهی کنید. مومنین خب نهی کردند، گفتن آقا اثر نمیکنه و ایشون ارمنی و خلاصه مسخره میکنه. فرمود که فردا که اومدید نماز، از فرد اول که اومد تو مسجد بره بگه اون کار رو نکن تا فرد آخر. همشون نهی کردند. یارو دستگاشو جمع کرد رفت.

پس تکرار خود منکر را از بین می‌برد. حالا اگر فرض کنید منکر از بین نرفت، منکر اگه از بین نرفت حجت است. پس فردا نمیگه که آقا من، خدایا من کودن بودم اگر به من بازم میگفتن قبول می کردم. برای اینکه این عذر برد کنار، بنابراین {عُذراً أوْ نُذراً}.

عُذر، این قبل از نذره. نذر یعنی اگر انذار انسان تاثیر کند که منکر رو ترک کند و معروف رو انجام بده.

عُذر یعنی من معذورم عندالله که اگه گفته باشم. خب این گفتن شما چه اثر داره؟ اثرش فقط اون نیست که منکر ترک بشه و معروف انجام بشه. اثرش این تکرارُ حجّه است.

خود تکرار الحجّه مگه اثر نیست؟ این حجت هی تکرار بشه، هی به گوشش بخوانند، هی بخوانند. درسته، {سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ} عَلَيْهِمْ، ولی علیکْ نه، بر اون ها فرق نمیکنه. اون ها بالاخره عمل نمی‌کنند و ایمان نمیارن.

اما، اگر تو ترک کنی انذار را و عرض می شود که دعوت را، این حجت بر اون ها تکرار نشده.

حالا در اینجا ملاحظه کنید،

(صحبت حضار)

نه ببینید، غرض از، ببینید، غرض از دعوت الی الخیر چیه؟ حالا قبل از امر و نهی. غرض از دعوت الی الخیر دو چیزه.

یک، که این دعوت در طرف اثر کند. حالا، اگر قطعاً دعوت در طرف که ابوجهل و اون هاست اثر نکرد، بازم دعوت باید تکرار بشه، چرا؟ برای اینکه القاء حجت به طور مکرر.

القاء حجت به طور مکرر ولو اثر نکنه این عُذره، عُذر منه، یعنی من معذورم عندالله. خدایا من کارم رو انجام دادم، فرمودی بگو عمل نکرد، بگو عمل نکرد، بِسم الله.

و لذا آیات زیاد دارد که عرض می‌شود که به پیغمبر می‌فرماید که تو غصه نخور که این‌ها کافر موندند، اینا ضرر به من نمی‌زنند، تو کارت رو انجام دادی، {إنَّمَا عَلَیکَ البَلاغ وَعَلَيْنَا الْحِسَاب}.

خب باید این بلاغ بودن، بلاغ یک مرتبه نیست. یک مرتبه، دو مرتبه، همینطور به طور مستمر تا اونجا که امکان دارد این بلاغ باید تکرار بشه و اینکه {لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ} و إلاّ  این حجت خواهد بود که خدایا من یک آدمی بودم که، یک مرتبه، دو مرتبه کافی نبود، لازم بود که چند مرتبه بگن، موعظه کنند، بیان کنن، چه کنن، چه کنن. کما اینکه اون عرق فروشه برداشت رفت با اینکه ارمنی بود که تکرار شد. خود این تکرار موثر بود.

حالا اگه موثرم نباشد،

(صحبت حضار)

-نه مثال زدم.

(صحبت حضار)

آخه تاثیر دو تاثیره. یک تاثیر این است که این عمل منکر ترک بشه. درسته؟ تاثیر اول، تاثیر حجّه است. یعنی حجت فوق الحجه، این بیشتر اون طرف رو منکوب می‌کنه یا نمیکنه یعنی عندالله ایشون منکوب بیشتر خواهد شد. ولو این منکر رو ترک نکرده ولی عندالله این دیگه حجتی نخواهد داشت. اونچه لازم بوده است و امکان داشته است به او گفته اند.

حالا این آیه البته با واو عرض کرده، ملاحظه کنید{قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ}، سوال،{وَلَعَلَّهُمْ} چیه؟ ما دو لَعَلَّهُمْ داریم. مَعْذِرَة که معلوم، یعنی ما برای اینکه معذور عندالله باشیم، نهی رو کردیم چون التَّارِکُ لِلأمرِ بالمَعروف وَ ترکَ أمر بالمَعروف و نَهی عَنِ المُنکر وَ هُوَ مَیِّتُ مِنَ ألاحیاء.

پس این میت نباشیم. ما به دستور خداوند عمل کردیم {مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ} بعد، {وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ} اینجا سوال میاد، {وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُون} یعنی احتمال می‌دادند که تاثیر کند این نهی، این یک حرفه دیگه یا نخیر احتمال نمی دادند ولکن واقع أعم است از علم ما. ممکن است بنده یقین دارم که چنین تاثیری نخواهد شد. ولی یقین من که صددرصد نیست. ممکن است بر خلاف یقین من در واقع تاثیر کنه. اینجا کدمو میگه؟

-دومی

-آها

{وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُون}اولی نیست. چرا؟ برای اینکه اگر {لَعَلَّهُمْ يَتَّقُون} احتمال باشد، چرا در اونجا نگفتند نَحتَمِل؟  گفتند{مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ} مَعْذِرَةً نمی خواد دیگه. ما احتمال می دهیم این اثر کند، نخیر، اصلاً احتمال اثر در اینجا مطرح نیست. بلکه دو چیز مطرحه.

یک {مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ}ه که اصله. دوم، {لَعَلَّهُمْ يَتَّقُون} شاید در واقع اثر کند ولو ما یقین داریم که اثر نمیکنه، کما اینکه قبولم کردن و لذا

(صحبت حضار)

ببینید، من در حسب دلیل یقین دارم حکم خدا اینه فرض کنید، آقایون اینو فتوا دادن. این آقا می گوید أقوا اینه، اون آقا می‌گوید أقوا خلافشه، هر دو علم ظاهری دارن

(صحبت حضار)

مگه در تمام فتاوا زن دارد؟ در تمام فتاوا که زن ندارد. این میگه من برام روشن است و لذا اونجا که أحوط أقوی نیست چی؟ اونجایی که القَویُّ قولاً واحدا است یا أقواست، در اونجا زن نیست.

اونجا که علم داره، این علم دارد، اونم علم داره ولکن اینکه علم دارد نمیگد در واقع صددرصد، میگد من علم دارم، برای من صددرصد روشنه. اما روشن شدن صددرصد برای من دلیل نیست که در واقعم صددرصد باشه. پس واقع أعم است از علم ما.

چون واقع أعم است از علم ما، بنابراین{مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ} عذر عندالله{وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُون} پس سه پله است در اینجا.

یک پله اثر، دو من احتمال بدهم اثر کنه. سه، احتمال اثر نمی‌دهم ولی شاید در واقع اثر کند. چهار، در واقعم اثر نکنه حجَّهُ علی حجَّه. پس چهار مرحله است. مادامی که این چهار مرحله هست، پس امر به معروف و نهی از منکر را نمیشه به عنوانی که احتمال تاثیر نمیدیم، احتمال تاثیر کجا و این مراحلی که عرض کردم.

احتمال تاثیر، بنده احتمال بدم دیگه تا اینجا، دو تای بعد رو قبول نداریم، میگیم احتمال تاثیر نمیده واقع شاید موثر بشه. اینو قبول ندارند آقایون.

چهارم، احتمال تاثیر نمیده، واقع هم موثر نیست قطعاً، واقع هم با علم من مساویه و اصلاً اثر نمیکنه ولکن{مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ} هست. وانگهی در اون آیه دیگر که {عُذراً أوْ نُذرا} با أو قطع شده دیگه. یا این، یا اون. یا نُذراً، اثر کنه، اثر یقین، اثر احتمالی، اثر واقعی، شد نُذراً. بله؟

اگر اثری پاش درمیون باشه یا یقین دارم اثر میکنم یا احتمال دارم اثر می‌کنم یا واقع اثر می‌کنم من یقین دارم اثر نمی کنم، این چیه؟ این نُذراً. اگه هیچ کدوم نیست، میشه عُذراً.

در، نسبت به انبیاء، دعوتشون و امر و نهیشون{عُذراً أوْ نُذرا}ست. از اینجا استفاده می‌کنیم که اصلاً احتمال تاثیر شرط که نیست هیچ، یقین به عدم تاثیر هم عیب ندارد، عدم تاثیر واقعی هم عیب ندارد بلکه عذراً همه جا این هست.

-آقایون گفتن شرط جوازه یا شرط وجوب؟

-شرط وجوب

-میشه رو حرف شما …

-ما میگیم شرط وجوب نیست، بلکه اینجام واجبه. چرا؟

برای اینکه اگر این نهی از منکر واجب نبود، توجه کنید، اینا میگن که چرا خود را به زحمت انداختید و نهی می‌کنید{قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ} دارند نهی می‌کنند، نهی از منکر رو.

اگر نهی از منکر در اینجا واجب نباشد، انسان کسی رو از مستحب بازدارد، این حرامه؟ کسی را از مباح یا مستحب بازداره، اینکه حرام نیستش که. اگر کسی را از واجب بازدارد حرامه. کسی دیگه به حرام بندازد حرامه.

در اینجا اگر نهی از منکر در اینجا واجب نبوده است چرا خداوند مذمت می‌کند کسانی رو که نهی کردند از نهی از منکر. کسی که نهی، خودش نهی از منکر نکرده، ببینید، دو بُعدیه.

خود این امت نهی نکردند این دیگران را، قدم بالاتر گذاشتند، کسانی که نهی کردند از این منکر گفتند {لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُون} بعد این خدا چیکار کرد با اینا؟

اینایی که نهی نکردند و نهی کردند نهی کنندگان رو خداوند عذاب کرد. عذاب کرد به چی؟ به کار چی؟ ترک واجب. ترک واجب و فعل حرام. اینا ترک واجب کردند، واجب بود نهی از منکر کنند و فعل حرام، حرام بود که نهی کنند ناهین عن المنکر رو. فلذا خداوند این ها رو عذاب کرد.

آیا از اینجا درنمیاد که اگر انسان احتمال ندهد اصلاً، اصلاً هیچ احتمال نمی‌رود که اثر کند، واجبه؟ پس اختلافمون با آقایون اینه. آقایون میگن که جَوازُ التاثیر شرط وجوب است. ما عرض می‌کنیم جواز التاثیر شرط وجوب نیست. بلکه یقین به عدم تاثیر ولو واقعا هم باشد، این شرط وجوب نیست.

(صحبت حضار)

-چطور؟

(صحبت حضار)

-خب بلد نبودند نهی از منکر کنند، بلد نبودند، ما بلدیم. اونایی که بلدن داریم عرض می کنیم، نهی از منکر صحیح رو داریم عرض می‌کنیم.

ببینید، نهی از منکر و امر به معروفی رو که در دوران امر بین، که بحث بعدیه، در دوران امر بین أهم و مهم، أهم باید مراعات شه. دیروز عرض کردم.

اگر اون معروف متروک، أهم است از ضرری که به من میخوره، خب باید امر کنم. اما اگر جان من أهم است، خب من اینجا امر نباید بکنم. در دوران، در این سه بُعده دیگه. در این سه بُعد باید مراعات کنیم، مراعات نکنیم که اصلاً غلطه.

بعضی وقتا امر به معروف منکره خودش و نهی از منکرم خودش عرض می‌شود که منکره. حالا دنباله آیه رو ملاحظه کنید. {فَلَمَّا نَسُوا}{فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ} کیا؟ {نَسُوا} دو دسته نَسوا.

یک دسته کسانی که حیله زدند، نهی‌شون هم کردند، گوش ندادن. دسته دوم کسانی که حیله نزدند، نهی هم نکردند اما نهی کردند ناهین عن المنکر رو و ناهین عن المنکر هم که گفتند {مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُون} این تذکر هم از ناهین عن المنکر گوش نکردند. چی شد؟ این دو دسته رو….. عذاب کنیم.

چطور؟ {فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ} فقط، فقط ناهین عن السُّوء رو نجات دادیم. بقیه چی؟ {وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُون}.

{الَّذِينَ ظَلَمُوا} کیا بودن؟ خب دو دسته دیگه. چون سه دسته بیشتر نبودن که. یک دسته این عمل حرام رو انجام دادن، یک دسته هم نهی نکردند و ناهین عن المنکر رو نهی کردند. اینا {الَّذِينَ ظَلَمُوا} بودن دیگه، اینا رو{وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُون}.

سوال، خب اینا رو قاطی خدا عذاب کرده؟ یک جور عذاب؟ نه، اون عذاب خاصی که مربوط است به حیله گران رو بیان کرده.{فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْه} کیا؟ اون دسته اول که حیله زدند. {فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِين}.

پس دو جور عذاب نازل شد برای دو دسته، یک دسته عذاب نازل نشد برای اینکه از اون ها تعریف شد. آیا این آیات گواه قطعی نیست با اضافه اون آیه ای که {عُذراً أوْ نُذرا} بر اینکه احتمال تاثیر اصلاً شرط نیست؟ احتمال تاثیر کلاً شرط نیست بلکه قطع به عدم تاثیر هم باشه، وجوب رو از بین نمی‌بره ولو قطع موافق واقع باشه از بین نمیبره.

بله، وجوب رو از بین می بره تبدیل به حرمت میکنه احیاناً، بعضی وقتا همین امر و نهی حرام میشه در صورتی که دوران امر بین أهم و مهم باشه.

اگر من یک کسی رو به یک واجبی وادارم منو میکشد. آیا جان من مهم تر است یا اون واجب رو انجام بده؟ در صورتی که جان من مهم تر است، من اینجا امر به معروف نمیتونم بکنم، بلکه این امر من خودش منکر خواهد بود.

یا در نهی از منکرم همچنین. اگر من کسی را از یک منکری، بگم عرق نخور، حالا آیا عرق خوردن او ضررش بیشتره یا کشتن من ضررش بیشتره؟ خب کشتن من.

و اما در مواردی که نخیر، اونی که شما امر می‌کنید أهمّ از شماست و اونی که نهی می‌کنید عرض می شود که ترکش أهم از شماست، در این صورت امر به معروف و نهی از منکر واجبه.

پس این امر و نهی یا واجب است و یا حرام، دیگه مستحب و مکروه و مباح ما اصلاً نداریم. شما بگردید پیدا کنید. مستحب و مکروه و مباح نداریم. چرا؟ برای اینکه اون طرف یا واجب را ترک کرده است و حرام را انجام داده است، خب امر و نهیش اگه جوره، خب واجب و اگر خطر دارد که حرام.

یا نه، مستحب را ترک کرده است و مکروه رو انجام داده، اینجا اصلاً امر و نهی نداره. چون امر فقط راجع به معروف است که واجبه و نهی هم راجع به منکر است که عرض می شود که حرامه.

این هم باب عرض می شود که جوازُ التاثیر. خب، ما اینجا اینطور نوشتیم که حیثُ یَعذرُ رَبنا هُنا فَقط النَّاهی عن المنکر عَلی عِلمِهِ بِعَدَمِ التأثیر، أنْ طَبَّقَ إذاً وَاجِبَهَ نَهیهِ سِناداً إلی {مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُون}.

مَعذِرهً أنْ طَبَّقنا وَاجِبَنا وَ إنْ لَمْ یُؤثِّر فی ذَلِکَ الجَوِّ العَنید العَتید، اللهُمَّ إلاّ تواصلاً لِلْحُجَّه ( که عُذراً) الّتی تُدخِلُ مَنهییّن فِی الحُجَّه{وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُون}قَضیَّهَ أنَّ الوَاقِع هُوَ أوسَع مِنْ عِلمِنَا (به این حسابه و إلاّ لَعلَّ جا نداره اینجا) فقد یَتَّقونَ وَ نَحنُ نَعلَمْ أنَّهُم لاَ یَتَّقون {فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْرًا، عُذْرًا أَوْ نُذْرًا} ( سوره 77 آیه 6 ) هُمَا وَاجِبُ الدَعوه لِکُلِّ داعِیَه فَ {نُذراً} فیما أثر وَ إنْ لَم نَعمَلْ وَ {عُذراً} فیما لَمْ یُؤثِّر أبداً فَإنَّه حجهٌ عَلیهِم{لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ بَعدَ الرُسل}إذاً فلاَ یَجوزُ تَرك الأمرِ أو النَهي أبداً إلاّ علماً بِعَدمِ التأثير أوْ مَزيدِ الحُجَّة، فضلاً عمَّا يَعلَمْ بِمَزيدِ العِناد فكَلاّ فإنَّه إذاً نَقضٌ لِغايَتِهِمَا.

وَ أنْ لاَ یَظهَر إمَارهً الاقطاع، این ها مطلب دیگری ست. خب پس از این شرایطی که آقایون فرمودند دو شرطش که اصلاً غلطه.

شرط اول اینکه جواز تاثیر باشه، این جواز تاثیر عرض می شود که معنا نداره و شرط دیگر چی بود که من یادم رفت؟ دو شرط کرده بودند که درست نبود. یکی جواز

(صحبت حضار)

-بله؟

(صحبت حضار)

-نخیر

این شروطُ أربعه که می فرمایند،

-أمن از ضرر

أمن از ضرر، أمن از ضرر رو باید بحث کنیم، آیا، که یک مقداری دیروز بحث کردیم. أمن از ضرر که من امر و نهی می کنم باید مأمون از کلّ ضررها باشم، این غلطه. اینم یک مقدار مختصری صحبت داره و بعد هم ابحاث دیگری داریم که ظاهراً باب امر و نهی به سرعت ختم میشه چون مباحثش خیلی بیّنه. اگر بخوایم در روایات نظر کنیم، مطلب دیگری ست که خب در روایاتم نظر می‌کنیم و مقداری بحث می‌کنیم، چنانکه هم در تفسیر نوشتیم، هم در فقه یا جای دیگه، ولکن از نظر آیات مطلب اینطوره ببینیم به کجا می رسیم.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد