پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه سیصد و هفتاد و نهم درس خارج فقه

امر به معروف و نهی از منکر

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

 یک جمع بندی راجع به باب امر به معروف و نهی از منکر، نکاتی رو عرض می کنم. اولاً باب امر به معروف و نهی از منکر در مراحل سه گانه اش، یک میدان ورزش علمی و معرفتی و عملی‌ست از برای مسلمان ها.

اینجور نیست که تکلیف به تعلم خیر و اعتقاد به خیر و عمل به خیر، این مربوط به دسته خاصی باشه، بلکه بُعد اول این است که در هر سه، هر مکلفی باید خود کوشا و خود جوشا باشد و در مرحله دوم باید دیگران رو وادار کند.

و چون همه مسلمون ها که یکسان نیستند، نه از نظر استعداد، از نظر فهم، از نظر باز بودن و باز نبودن روح، از نظر مراحل گوناگون تقصیر و قصور یکسان نیستند و لذا از برای ایجاد جوّ دعوت الی الخیر و انجام معروف و ترک منکر {وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّة} تکوّن پیدا کنیم و این تکوّن چنانچه قبلاً عرض شد، این وظیفه کلّ مسلمان هاست عموماً و خصوصاً.

خصوصاً، هرکس که می تواند تا آنجا که می تواند خودسازی کند تا به دیگران سازی برسد. {يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْر}بعد از اینکه خود خیر را می داند، {یَأمُرونْ} بعد از اینکه خود عمل می کند، {یَنهُون} بعد از اینکه خود ترک می کند.

 این مرحله اولاست که وظیفه کلّ است که خودهاشون این کار رو انجام بدن. دیگران مربوط است به پس مونده ها یا تقصیراً یا قصوراً. قُصور عَن تقصیر، قصور عَن غیر تقصیر، این مرحله اولا.

و در همین مرحله اولا را تسابق است. اینطور نیست که تمام داعین الی الخیر، آمرین به معروف و ناهین الی المنکر یکسان وظیفه داشته باشن. بلکه هر کی بهتر و بیشتر و با گام بلندتر لازم تر است، کما اینکه آیات {سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ}{سَارِعوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ}{سَابِقُوا إِلَى الخَیرات}{سَابقوا}و از این قبیل، نه تنها ما را امر می کند به دریافت خیرات در سه بُعدش، علمی و معرفتی و عملی، بلکه دعوت می کند در مُسارعه الی الخیرات.

مسارعه از نظر اصل خیر و مقدار خیر و زمان تحصیل خیر، در کل ابعاد ما دعوت داریم به مسارعه و مسابقه که میدان مسابقه است در این سه بُعد.

(صحبت حضار)

– امره دیگه، امر به سرعته.

 اون وقت مغفرت دو جوره. یک مغفرت، وسیله مغفرت دنیویست که تکالیفه.

(علیک السلام)

یک مغفرت است که آخرته.

{سَارِعوا إِلَى مَغْفِرَة} این نیست که سارعوا الی جنّه فقط، بلکه {وَ جَنَّهٍ} وَ جَنَّهٍ نتیجه این مغفرته. این مغفرتی که ما باید برای تحصیلش سرعت کنیم.

(علیک السلام)

مسارعه کنیم و مسابقه کنیم، مرحله ی اولاش ایجاد وسائل است که خیر است و معروف است و ترک منکر است و مرحله بعدیش یوم القیامه است که اونجا نتیجه ش رو مشاهده می کنیم{وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْض} یا غیر این آیه.

خب، این مسابقه در این بُعد اول است. بُعد اول در جهت عصمت که معلوم، در جهت مادون عصمت عدالت مطلقه که معلوم و در جهت مادون عدالت مطلقه، کسی که آنچه را دعوت می کند می داند، آنچه را نمیداند نه، آنچه را امر میکند عمل میکند، آنچه را نه، نه. این بُعد بعدیشه. آنچه را نهی میکند ترک میکند، آنچه را ترک نمیکند، نه، این بعد دومه.

 بعد دوم مقصرن. اما همین مقصرها در اون جهتی که مقصرن یا فرض کنین قاصرن. در اون معرفت و در اون امر به معروف و در اون ترک از منکر، چه مقصر باشند و چه قاصر باشند ولکن در اون مقداری که امکان اون هاست باید که قوای خود را مصرف کنند و نیروهای خود را بسیج کنند.

 آنچه را خود میدانی یاد بده، خود عمل میکنی دعوت کن، خود ترک عرض می شود که محرمی که ترک می کنی، خود نهی کن. این مرحله دومه که مرحله اولا که قصور تقصیر نبود، مرحله ی ثانیه قصور و تقصیر که هست این قصور و یا تقصیر باز نمی دارد انسان رو از اینکه در پله دوم دعوت الی الخیر و امر به معروف و نهی از منکر کند.

سه، اگر باز قصور و تقصیری‌ست که نه مثل اول عدالت مطلقه است و نه مثل دوم عدالت نسبی‌ست، بلکه هم این عرق میخوره هم اون، هم این نماز نمیخونه هم اون، ولکن میتوانند یکدیگر را وادار کنند به معروف متروک‌ بَینَهُما، میتوانند یکدیگر را نهی کنند از منکر مفعول بینهما که جوّ تآمر بالمعروف، تداعی الی الخیر اولاً، تآمر بالمعروف ثانیاً و تناهی عن المنکر ثالثاً.

 خداوند مذمت می کند عده ای از علمای مسیحی رو {كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُون} این مرحله سومه.

 دسته اول خَیرَ أمَّهٍ به طور مطلق اند، دسته دوم خَیرَ أمَّهٍ نسبی اند، نسبت به بعضی ها. دسته اول نسبت به همه خَیرَ أمَّهٍ هستند، معصومین که جای خود و حدود مطلق که جای خود، تا دسته ی اول کافیست و می شود، نوبت به دسته دوم نمیرسه.

 دسته دوم این ها خَیرَ أمَّهٍ هستند نسبت به سوم. دسته سوم که تداعی الی الخیر می توانند داشته باشند ولو خودشون خیر رو ندارن، تآمر بالمعروف، با اینکه ندارن، تناهی عن المنکر که ندارن، ولی در این تبادل امر و نهی میشود که این ها معروف رو انجام بدن، منکر و ترک کنند، این دسته سومه. دیگه دسته چهارم نداریم ما دیگه.

دسته چهارم که ضلع چهارم أمّته، أشَرّ از کلّ افراد امت اند. نه اولاً، نه دوماً، نه سوم.

کسانیکه منکر ترک، منکر رو انجام میده و معروف رو ترک میکنه و دنبال معارف اسلامی نمیره و نمیخوادم بره، نمیره و میخواد بره یا بِینابِینه، این تآمر وتناهیه. نمیره و نمیخواد بره، این مرحله أخیره است.

خب مگر مادامی که آب هست و می تواند وضو بگیره، تیمم میشه؟ نه، اما اگه نشد تیمم. اگر نه آب هست وضو بگیرید نه وسیله تیمم هست، مگه ترک صلاه میشه کرد؟ نخیر ترک صلاه نمیشه، ما باید نماز بخونیم، سه بعده.

 در باب درست کردن جوّ اسلامی چنین. این جوّ باید درست شه، نباید در جا بزنه، قاصر در قصورش، مقصر در تقصیرش، تنبل در تنبلی اش، نه.

 باید اونکه دارد، کسی را که ندارد وادار کند، اونم که ندارد باید خود را دارا کنه، اونیکه معرفت معروف ندارد، معرفت پیدا کنه، اونکه فعل معروف ندارد انجام بده، اونیکه ترک منکر ندارد، ترک منکر انجام میدهد ترک کنه. این بُعد اول.

 بُعد دوم دیگران او را وادار کنند، اما نه به مرحله چهارم برسه، چون مرحله چهارم اینه که {أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُون} اینا به عکس میشه.

به عکس میشه یعنی این کسی که نه دسته اول است عادل مطلق، نه دسته دوم عادل نسبی، نه دسته سوم که سرش بشه قبول داشته باشه، این عرق خوره بد ذات به اون عرق خوره بد ذات که هیچکدوم تناهی ندارن، این میگه عرق نخور، اون میگه عرق نخور، مسخره است. هم نهی کننده مسخره میکند، هم نهی شده مسخره می کند.

اینی که تارک الصلاه است عمداً و اصلاً در فکر نماز خوندن یا اگر موعظه‌ش کنند یا چه، این ها زمینه نداره، زمینه داشته باشه که تآمر و تناهیه، اگر کسی زمینه ندارد و نمی شود زمینه تهیه بشود، این، او این رو امر کند یا این او رو امر کنه، اینجا مصداق همون سه آیه است.

درست مصداق اصلی این سه آیه است که{أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْن} ما اصلاً نسیان، این لازمه است، حتمیه، نه اینکه بعداً ممکن است که ذُکر نفس بیاد و انسان متعظ بشه.

یا در عرض می شود که آیه دیگر {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُون، كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُون}

ولکن اگه ما بگیم نه، من میخوام این انجام بشه، بعد به من بگن، من به او بگم این مشمول آیه نیست. این بُعد سوم است که باب تآمر و باب عرض شود که تناهی است.

خب، پس بنابراین مجتمع اسلامی در کل ابعاد و در کلّ حالات مجتمع متحرکه. حتی اون دسته آخر. اون دسته آخر رو که براشون باید که معروف رو روشن کرد، منکر رو روشن کرد، معارف اسلامی رو بهشون داد، اگر بهشون دادیم و عناد میکنند که معلومن، وای بحالشون، اگر ندادیم، وای بر حال ماها و اون ها هر دو.

وای بر حال ما شرع مداران، ما اطبا، ما پزشکان، دارو داریم، وقت داریم، حال داریم، مجال داریم، میشه و این مریض میمیره. و وای بر حال مریض که میدونه مریضه دنبال طبیب نمیره. هم طبیب باید دنبال رو مریض باشه، ولایت داشته باشه و هم مریض دنبال رو طبیب.

 جاهل دنبال عالم و عالم دنبال جاهل، بلکه عالم بیشتر باید دنبال جاهل بره، چون جاهلی است که نمیدوند جاهله و نمیدوند باید دنبال عالم بره، ولی عالم میدوند که باید جاهل رو عالم کنه.

کسی که تارک واجب است، خب در این ظلمت و در این انحراف، این دارد قدم میذاره، زندگی کنه، اونیکه وظیفه مهم تر است، کسی که میتواند امر به معروف کند باید انجام بده، کسی که میتونه نهی از منکر.

پس اینجور نیست که فقط یک دسته جهنمی ان، نخیر، بلکه عده ای از ما شرع مداران نیز جهنمی هستیم. داشتیم و ندادیم، میدانستیم و نگفتیم، میفهمیدیم و نگفتیم، میتوانستیم و انجام ندادیم، شلی کردیم.

روایاتی که در این زمینه هست من براتون میخونم از وسائل شیعه، طبق خصوصیاتی که صفحاتی که من اینجا یادداشت کردم.

عرض می شود که باب أصل وجوبِ المعروف که صفحاتی‌ست، صفحه ۳۹۴ حدیث ششم. البته همه احادیث مهمه ولی خب ما جدا کردیم بعضی احادیث رو.

(صحبت حضار)

-‌ صفحه ی ۳۹۶ حدیث ششم

عَن جَابِر، عَنْ أبی جَعفر الباقر (ع) قَالْ یَکونُ فی آخَرَ الزَّمانْ قُومُ یَنبَعُ یا یُتَّبَعُ فیهِمْ. هم یَنبَعُ درسته، هم یُتَّبَعُ، یُتَّبَعُ بدتره.

یَنبَعُ، می جوشد در میان این مردم مسلمان آخر زمان، قومُ مُراعون، مفصله که إلَی عَن قالْ داره. یا یُتَّبَعْ،

-مُراعون؟

-مُراعون، ریا

مردمی که ریاکارن، ظاهرش آدم خوب،آدم انقلابی آدم مومن، آدم چی، باطنش از باطن سگ بدتر، منافق، سگ خوبه، ممکنه سگ گله کنه، ما هم جواب نداریم چی جوابشو بدیم.

-حتما گله میکنه

-بله.

قُومُ یَنبَعُ یا یُتَّبَعُ فِيهِمْ قَوْمٌ مُرَاءُونَ إلی عَنْ قَال وَ لُوْ أضَرَّتِ الصَّلاة بِسائِرِ مَا يَعْمَلونْ بِأمْوالِهِمْ و أبْدانِهِمْ لَرَفَضوها، یک شمشیر خیلی تیزیست، میزنه به مغز عده ای.

همین نمازم، اگه بنا بود که نماز تو میخواد، دهن کجی میخواد، ناراحتی میخواد، شهریه رو کم کنم، از قم بیرون کنم، بیسواد میشه، خب نماز نمیخوندم.

مهم تر از نماز که قرآنه ترک کردند، برای خاطر اینکه مسخرشون نکن دیگه، وَ لُوْ أضَرَّتِ الصَّلاة بِسائِرِ مَا يَعْمَلونْ بِأمْوالِهِمْ و أبْدانِهِمْ لَرَفَضوها كمَا رَفَضوا أسمَى الفرائض و أشْرفها.

أسمَى الفرائض، فرائض اجتماعی. ما یک فرائض فردی داریم، یک فرائض اجتماعی. فرائض فردی مراد نیستش که.

امر به معروف که مهم تر از توحید که نیست، مثل اون آقا که میگفت ولایت مهم تر از توحیده، خواب بود این حرف ها.

(صحبت حضار)

-بالاترین، ….. عالی ترین

عالی ترین فرائض فردی نه، عالی ترین فرائض اجتماعی، عالی ترین فرائض اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر است.

شما هر مقامی داشته باشی وزارت، وکالت، رهبری، ریاست جمهور، چه، چه چه، چه، هر مقامی داشته باشی و اسلامی هم هست، همه مادون این تکلیف اجتماعیه امر به معروف و نهی از منکره.

إنَّ الأمرَ بِالمَعروف وَ النهي عن المنكر فريضة، چرا فریضَهً نفرمود؟ چون دوتا با همه.

{لاَ الَهَ إلاَّ الله} روی هم رفته کلمه توحیده. رو هم رفته اش کلمه توحیده، نه اینکه لاَ اله یکی، إلاَّ الله یکی.

اینجام، نهی از منکر سلب بدی‌ست، امر به معروف ایجاب خوبی‌ست. دوتایی با هم بنیه و هیکل اسلام رو تشکیل میده.

إنَّ الأمرَ بِالمَعروف وَ النهي عن المنكر فريضةُ عَظيمةُ بِهَا تُقَامُ الفَرائضْ، کدوم فرائض؟ هم فرائض فردی، هم فرائض اجتماعی.

 فرائض فردی علمه واجب، امره واجب، امر محرّم، دانستن این ها، انجام دادن واجب، ترک حرام، فردی، این یکیش.

 دوم، کسانی که شرایط {يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر} درشون هست ولی تنبلی میکنن انجام نمیدن، اینا رو باید امر کرد یا نه؟ باید دعوتشون کرد الی خیر. آقا رو دعوت کن خیر اول، آقا برو امر کن، آقا برو نهی کن. پس اینم اجتماعی.

فرائضی که چه فرائض فردی باشد مثل این سه بُعد، معرفت، خیر عمل، خیر ترک شر و چه فرائض اجتماعی باشد که کسانی که این حالت رو دارند، اما میشینند و همینطور نگاه میکنند، آقا مال امام و خوردی، وقف مصرف کردی، آخه این مال و خوردی چی؟ خودت مسلمون بشی؟ خب خود مسلمون شدن که مال مردم و نباید خورد که، خود مسلمون شوم که دیگران رو درست کنم.

 این دیگران و درست کنم است که از مال دیگران میتونم مصرف کنم، بخوام خودمو درست کنم که پول نباید به من بدن، من باید پول دستی بدم یا هیچکدوم.

اما اگر میخوام من برم تو حوزه که دیگران را پس فردا درست کنم، که من باید جوری باشه که بتوانم درست کنم. تحصیلاتی بکنم که بتوانم دیگران رو درست کنم بعد از درست کردن خود و بعد مشغول درست کردن دیگران بشم تا اونجایی که امکان دارد البته، اونجایی که ندارد مطلب دیگریست.

فريضةُ عَظيمةُ بِهَا تُقَامُ الفَرائضْ هُنَالِكَ يَتِمُّ غَضَبُ اَللَّهِ عَزَّ وَجَلّ عَلَيْهِمْ فَيَعُمُّهُمْ بِعِقَابِه.

چطور میشه؟ فَيُهلَكُ الأبرارْ في دارِ الأشرارْ، خوب ها در خانه بدها حسابشون رسیده میشه. اون خوب های در بعد فردی اما بدهای در بُعد اجتماعی که وادار نکردن دیگران رو. این خونه من درست بشه همه ی آدم ها رو سیل ببره، خب میتونیم سیل گیر داشته باشیم، خب سیل گیر خونه مردم ببند.

وَ الصِّغار في دارِ الكِبارْ، صغار کیان؟ صغار اونایی که دست پایینن، قصور است، تقصیر است، نمیتوانند، عرض شود که انجام نمیدن، في دارِ الكِبارْ، کِبار شرع مداران، حجت الاسلام ها، آیت الله ها، عظمی ها، مظمی‌ها.

إلاَّ الأمرَ بِالمعروف وَ النَّهي عَنِ المنكر سَبيلُ الأنبياء وَ مِنهَاجُ الصُلَحاء فَریضَهً عَظیمهَ بِهَا تُقامُ الفَرائِض وَ تَأمَنُ المَذاهِب.

مذاهب علمی، مذاهب عقلی، مذاهب فکری، مذاهب اخلاقی، مذاهب عملی، مذاهب، راه ها.

وَ تَحِلُّ المَکاسب وَ تُرَّدُ المَظالم وَ تُعَّمَرُ الارض وَ یُنتَصَفُ مِنَ الأعداء وَ یَستَقیمُ الأمر.
خب، حدیث هشتم صفحه ۳۹۵، جَماعَهُ مِن أصحابِ، خدا رحمت کنه آقای حجت … رضوان الله علیه که یک نکته سندی‌ست که ما احتیاج نداریم ولی خب نکته خوبیست ایشون فرمودند.

فرمودند که در کافی دارد که عِدَّهُ مِنْ أصحَابِنا، آقایون بعضیا میرسن میگن که کین این أصحاب؟ پس این مُرسله. فرمود که نخیر این بالاتره از سیده، چون عِدهُ مِن أصحبنا، عده ای از أصحاب ما، أصحاب ما کین؟ عده ای از موسوقین، عدول، علما اینطور فرمودند. اگر یکی گفته بود زید بن عمر رو می شناسی کافی بود، اما عده کافی نیست؟ این نکته خوبی بود که ایشون فرمودن در شاید چهل و هفت هشت سال پیش.

عرض می شود که عِدَّهُ مِن أصحَابِنا عَنْ أبی عَبدالله (ع) قَالْ مَا قُدِّسَت أمَّهُ لَمْ یُؤخَذ لِضَعِيفِهَا مِنْ قَوِيِّهَا غَيْرَ مُتَعْتَعْ. امتی که حق ضعیف و از قوی نگیرن. چه حق مالی باشد، حق جانی باشد، حق حالی باشد، حق علمی باشد.

 امتی که جوّش اینجور نباشد که ضعیف نمونه، بلکه هر کس در هر بُعدی ضعیف  هست و بهش ظلم شده، او رو نگذارن ظلم بشه و حساب نکنن که فلانی چون قوی است، دارای مقام است، دارای چنین است و چنان بنابراین ما تقیه کنیم، این کار رو نکنیم، نخیر باید جوّ، جوّی باشد که همون طور که امیرالمومنین میفرمود که یکی از فرمایشاتش که من وضعم این است که ضعیفِ ضعیفِ ضعیف را، حقش رو از قویِ قویِ قوی میگیرم. قوتِ قوی موجب تقیه من نخواهد بود . این حدیث دیگر.

صفحه ۳۹۷، صفحه 397، حدیث سیزدهم، قَالَ النَبیُّ (ص) إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلّ یُیغِضُ المُؤمِنَ الضعیف الَّذى لاَ دينَ لَهْ.

مومنی که مومنه اما ضعیفه، بی عرضه ست، تو چرته همش، لاَ دينَ لَهْ، دین نداره راحت.

فَقيلَ وَ مَا المُؤمِنُ الضَعيف الّذَى لاَ دينَ لَه؟ قالْ الَّذى لاَ يَنهى عَنِ المُنكر. اگه سوال بشه، اگه چهارمی باشه چی؟ اگه این چهارمیست که نه آمره، عادله مطلق است، نه عادل بعضی‌ست، نه تآمر و تناهیه، اون مومن نیست.

مومن کیه؟ مؤمن یا بعد اول یا دوم یا سوم . کسی که یا کلاً، یا به النِسبه واجب است امر به معروف و نهی از منکر بکنه و اگر ترک کند، مانند کسانی هستند که منکرات رو عمل می کنند، این مومن ضعیفی‌ست که لاَ دينَ لَهْ، دین ندارد.

(صحبت حضار)

-اونا همش استثناست. {إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاة} نصّ قرآن، کجا؟ اونجا که أهّم درکاره. اگر من بنا باشد که اینجوری وضو بگیرم، دستمو قطع میکنن، نمیکشن منو، معلومه دیگه این که بحث کردیم. این ضابطه کلی رو دارم بحث میکنم. این هم حدیث سیزدهم.

صفحه ۳۹۸ حدیث هجدهم، مُحمَدِ بنِ حَسَنِ الطوسی، قَالْ رُوِیِ عَنِ النَبیّ (ص) أنَّهُ قَالْ لاَ تَزَالُ أمَّتی بِخَیرٍ مَا أمَروا بِالمَعروفْ وَ نَهوا عَنِ المُنكَر، وَ تَعاوَنوا عَلى البِرّ. تَعاونوا عَلى البِرّ، اون بُعد تآمر و تناهی هم میگیره ها. یک بِرّش مونده. نه این آدم انجام داده، نه اون ولی همدیگرو وادار میکنن دوتایی انجام میدن. این تَعاوَنوا عَلى البِرّه دیگه.

فِإذَا لَمْ يَفعَلوا ذَلِكْ نُزِعَتْ مِنهُمُ البَرِكاتْ، در قرآن شریف، {وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ} آمَنوا، وَاتَّقوا، همه ابعاد سه گانه رو می گیره.

وَ سُلَّطُ بَعضُهُم عَلی بَعض وَ لَمْ یَکُنْ لَهُم نَاصِرُ فی الأرض وَ لاَ فی السَّماء. عرضیش مکلفین، فی السماء ملائکه، ملائکه مأمور نیستن بگیم کمک کنن.

صفحه ی ۳۹۹ حدیث ۲۵، عرض می شود که عَنِ الحَسَن عَن أبیهِ عَنْ جَدّهِ قَالْ کَانَ یُقَالْ لاَ یَحِلُّ لِعِينِ مُؤمنةَ تَرَى الله يَعصى فَتَطرَفُ حَتّى تُغَيّرهْ.

روایات در این باب زیاده. اصلاً اگر ما نصّی نداشتیم، فرض کنیم ما نصّی نداشتیم هیچی، اگر ما نصّی نداشتیم که باید دعوت الی الخیر کرد و امر به معروف و نهی از منکر، خود ایمان کافیست که ما رو وادار کنه. چرا؟ اگر شما به کسی علاقه داری، خب به مقداری که علاقه داری به همون مقدار می خواهید که بشناسن اون رو که چیه، به همون مقدار می خواهید که بر خلاف امر او کاری انجام ندن، منکر نسبت به اون انجام ندن، اینکه معروف میداند، ترک نکند، مگه اینطور نیست؟ چرا.

بنابراین اگر شما به فلانی علاقه داری که حالا فلانی در اینجا بُعد الوهیّته، بالاترین علاقه را به خدا دارید، کسی که علاقه متوسطم داشته باشه به کسی که شما علاقه دارید، اگر غیبتش کردن، تهمت زدن، فحش دادن، شما دفاع میکنی اقلاً بلند میشید میرید. این روایت اینطور داره میگه.

میگه چطور میشه مومن، مومن بالله ببیند یا بشنود کسی خدا رو نمیشناسه داره به مش قاسم علی عمل میکنه و نشناسونه یا کسی خدا رو میشناسه، بهش شناسوندن، اما اونچه رو خدا واجب کرده است ترک میکنه، میشد که انسان مومن باشد به خدا و ببیند چیزی رو خداوند واجب کرده است انسان ترک کند؟ این چطور مومن به الله است؟ این مرده است.

کما اینکه در بعضی روایات دارد که مَنْ تَرَکَ أمرِ بِالمَعروف وَ نَهی عَنِ المُنکَر وَ هُوَ مَیّتُ مِنَ الأحیاء. مرده اصلاً این آدم، از مرده مرده تره، مرده باز در عالم برزخ یک چیزایی میفهمه. این نه دنیایی داره، نه برزخی، نه فلان. این یک رشته متسلسلی‌ است از احادیث. این صفحه ی ۳۹۹.

401، صفحه ۴۰۱ حدیث شش، بَشرِ بن عَبدالله، عَنْ أبی عِصمَه قَاضی مَرو عَنْ أبی جَعفر الباقر (ع) قَالْ یَکونْ، اینو خوندیم که، بله این دیگه نمیخواد، این نظیرش خوندیم تکراره در اینجا، صفحه 401.

عرض می شود 403، حدیث یک، قَالْ عَنْ أبی جَعفَر البَاقِر (ع) قَالْ، این ضمنه حدیثه، فأنکِروا بِقُلوبِکُم، این مرحله اولاست دیگه، اگر کسی کار واجبی رو ترک کنه، انسان در دل ناراحت میشه، کار حرام انجام بده در دل ناراحت میشه ولیکن اگر در دل ناراحت نباشد، خب این دل نیست، این گِله، این لجنه، این مومن نیست. حداقل ایمان، ایمان قلبی ست، بعد مراحل دیگر ایمان.

فأنکِروا بِقُلوبِکُم، این مرحله اولا، ثانیه وَ اِلْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ، این دومیش منتها با اون شرایط، سه، وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ، چک بزنید، این آخریه، چک بزن به گوش کسی که بعدَ الإتمامِ الحُجَّه، این آدم ترک واجب میکند، با اینکه این براش روشن شده است و ثابت شده و عناداً فعل حرام انجام میده.

وَ لاَ تَخَافُوا فِي اَللَّهِ لَوْمَةَ لاَئِم، عه فلانی آخه مناسبت نداره با این آقا بودن، حجت الاسلام نهی از منکر کردن، جلوی شراب خور گرفتن، مثلا جلوی زناکار رو گرفتن.

وَ لاَ تَخَافُوا فِي اَللَّهِ لَوْمَةَ لاَئِمٍ فَإِنِ اِتَّعَظُوا وَ إِلَى اَلْحَقِّ رَجَعُوا فَلاَ سَبِيلَ عَلَيْهِمْ، إِنَّمَا اَلسَّبِيلُ عَلَى اَلَّذِينَ يَظْلِمُونَ اَلنّاس، (آیه رو استدلال میکنه امام)، إِنَّمَا اَلسَّبِيلُ عَلَى اَلَّذِينَ يَظْلِمُونَ اَلنّاس وَ يَبْغُونَ فِي اَلْأَرْضِ بِغَيْرِ اَلْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيم.

کجا؟ هم اینجا، هم اونجا، اینجا که اون آخر …. الکِی، باید وادار کنند او را به فعل معروف و ترک منکر. {وَلاَ إکراهَ فِی الدّین} اینجا رو نمی گیره. برای اینکه این رو، دعوت الی الخیر شده است و تمام گیر ها برطرف شده است و معتقد شده، مَعَ ذلک این عناد میکنه.

صفحه ی ۴۰۳ که خوندیم، ۴۰۵ حدیث هشت، عَنْ عَبدِ الرّحمَنِ بنِ أبی لیلی الفَقیه إنّی سَمِعتُ عَلیَّ (ع) یَقولْ لَقینَا أهلَ الشَّام، أیِّهَا المُؤمِنون، حضرت اینطور صحبت می کرد، أیِّهَا المُؤمِنون إنَّهُ مَنْ رَأی عُدواناً یُعمَلُ بِه وَ مُنکراً یُدعی إلَیه فَأنْکَرَهُ قَلبِه فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ، از اصل نار، نه از آتش و حرارتش، نخیر اصلشه.

این مسلمانه، مومنه که در قلبش منکر این مطلبه. وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِر، با زبانش، اما اگر این أَنْكَرَهُ بِلِسَانِه نباشه، أجر که نمیدن هیچی، کتکم داره خب، اگر واجب، کتک داره ترکش.

وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ، وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْف، این آخرین مرحله است، حالا یا سیف عرض می شود که کتک زدن باشه، سیف هجر باشه، سیفِ، اون مرحله آخره. وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْف لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِىَ العُليا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِىَ السُّفلَى فَذلِكَ الَّذِى أَصابَ سَبيلَ الهُدَى وَ قامَ عَلَى الطَّريقِ وَ نَوِّرَ فى قَلبِهِ اليَقين.

صفحه ۴۰۶ حدیث نه،

-سیف مطلقه یعنی…

-بله قدرت

(صحبت حضار)

-نه أهم همیشه باید در نظر گرفته بشه، أهم مهمه. ببینید، یک جاییست که أهم و مهمه، أهم مقدمه، یک جاییست که برابرن، در اون جایی که برابرن مثل اونی که پریروزا عرض کردم، اگر یک منکریست که طرف انجام میده یا معروفیست که ترک میکنه، این منکری که طرف انجام میده یا معروفی که ترک میکنه، اگر امر به این معروف و نهی از این منکر ضرر داره و ترکشم ضرر داره، ترکش برا او ضرر دارد و فعلش برا من ضرر دارد، اگر ضرر برابر باشه و مساوی، خب این امر و نهی واجب نیست، حرامم نیست، نه واجبه نه حرامه.

 اما اگر نسبت به او ضرر بیشتر است یا ضرر اجتماعیه، اگر من امر و نهی نکنم ضرر اجتماعی خواهد بود، اگر بکنم ضرر فردی ست. خب ضرر فردی باید فنای ضرر اجتماعی باشه، این ترتیبات و مثل اینکه چهارشنبه هم عرض کردم که این موازین رو باید همه رو در نظر بگیریم ما، هم در بُعد خود واجب و حرام، هم در بُعد فردی و اجتماعی بودن.

عرض می شود که

(صحبت حضار)

– اگر تونستید زمینه فراهم کنید چی؟ ابراهیم زمینه فراهم کرد، ابراهیم رفت شروع کرد بت ها رو شکستن چرا؟ راش نمیدادن در شوراها، در جلسات راش نمیدان، بتا رو شکست.

بتا رو که شکست ونگ و وونگ بلند شد، ونگ و وونگ که بلند شد، دیگه اتوماتیکی آمدن شروع کرد، بله شما سوال کنید، کبیرشون {إِنْ كَانُوا (عرض می شود که) يَنْطِقُون} { بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوه} زمینه سوال و جواب دارید. ما اگر زمینه نیست، باید زمینه درست کنیم. تنهایی نمیتونیم، با دیگران کمک کنیم که این بحث بعدی ست که باید عرض کنیم که بُعد امر و نهی که اینا وجوب کفایی دارد چیه؟ اینکه من تنها نتونستم برم کنار؟ نخیر اگه من تنها نتونستم با شما. دوتایی نتونستیم با آقا.

و لذا قرآن میگه أمَّهُ، فرد نیست، قضیه مرده دفن کردن نیست که یک فرد کافیه، مرده رو یک نفرم میتونه دفن کنه، اما یک واجب الهی که مرده است یا یک منکر در شریعت الله که زنده است، در یک مجتمعی، خب من یک مجتمع که عده زیادی، خب یک نفری نمیشه کار کرد دیگه.

همانطور که اونا امت شرّ هستن، مام باید امت خیر باشیم. امت خیر باید که جوری باشد که غالب باشد بر امت شرّ، هم از لحاظ دعوت، هم از لحاظ امر، هم از لحاظ نهی، هم از لحاظ مجازات و جلوگیری حسابی. این بحثی است که بعداً باید بکنیم ما.

عرض می شود که صفحه ۴۰۸ حدیث دو. عَنْ عَلی (ع) إنَّ الله لاَ یُعَذِّبُ العَامَّه بِذَنْبِ اَلْخَاصَّةِ، خب بسیار خوب، اگر یک گروه خاصی گناه کردند و دیگران که گناه نکردند که{لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى} ولکن إلاّ، إلاّ داره، ثُمَّ قَالْ وَلاَ یَحضُرنَّ أحَدُکُمْ رجلاً یَضرِبُهُ سلطانُ جائر ظلماً وَ عُدواً وَ عُدواناً وَ لاَ مَقتولاً وَلاَ مَظلوماً إذا لَمْ يَنْصُرهُ.

اگه کمک نمیکنه یا نمیتونه کمک کنه، خب حاضر نشه. بابا این آدمی که دارن دار میزنن، دارن شلاق میزنن برای اتهام عمل جنسی که غیر ممکن است در بلاد اسلامی حاصل بشه در فرانسه هم به زور حاصل میشه، اینا دارن سنگسارش میکنن، برای اینکه که فلانی پاسداره از در خونش رفته پایین، از دیوار خودشو پرت کرده خودشو پایین، گفته اینکارو کرده. خب اگر شما نمیتونید جلوش رو بگیرید خب حاضر نشید، کور بشه و اگر حاضر شد نگاه نکنه. چرا؟ برای اینکه مظلومی که دارن به ظلم بر خلاف شریعت حق دارن این رو، اینکارو میکنن حاضر نشن، اگه نمیتونن.

-در صورتی که کسی اعتراف کرده باشه؟

-اعتراف فایده نداره. اعتراف فایده نداره. اینا می اعترافونن

-نه بدون اعترافوندن

– اونم نمیشه.

یعنی آدم هر چیم خُل باشه، بلند میشه از خونش بره بگه من دیشب تو رختخواب یواشکی با یک زنی زنا کردم؟ هیچکی اینکار و نمیکنه و اگر کسی اینکارو کرد، اگر کسی اینکار و کرد پیغمبر بزرگوار به قامدین چی فرمود؟ گفت إرجعی وَاسْتَغفِری، یعنی اقرار نکن، اصلاً اقرار کردن حرامه، گوش کردن اقرار

(صحبت حضار)

-بله؟

-وقتی 4 نفر اقرار…

-جوابتون رو دادم. اولاً دفعه اول اقرار کرد، باید بهش گفت برگرد استغفار کن، راهنمایی کن، راهنمایی کنیم.

(صحبت حضار)

-همین دیگه

-خودش باید برگرده اعتراف کنه

-خودش باید برگرده، دفعه اولم خودش باید بره.

(صحبت حضار)

-اینطوره، دفعه اول باید خودش بره، دفعه دوم خودش بره، تازه اگر دفعه اول خودش رفت به دادگاه نزد حاکم شرع گفت من چنین کردم، حاکم شرع وظیفه نداره بگه برو بعد بیا، نه، آقا برو استغفار کن، راه اینه، إرجعی وَاسْتَغفِری. بلکه شک ایجاد میکنه پیغمبر، لَعَلَّکَ قَبَّلْتَ لَعَلَّکَ لاَمَسْتَ، گفت نه این به اون، شد، شد که بعد میره. فرمود که برو استغفار کن.

 خب ببینید، اصلاً ما در باب اقرار در تبصرهُ الفقها این بحث رو داریم در باب قضا، اصلاً اقرار حرامه. شنیدن اقرار بدون موعظه حرامه. اگر اقرار به گوشش خورد، باید بگه برو استغفار کن، راه داره، برای اینکه اگر کسی گناهی کرد، هر گناهی، بعدم استغفار کرد خدا قبول میکه یا نه؟ بله.

کسی که توبه کند و اصلاح کند اون که وظیفشه، این تعذیب مال چیه؟ این تعذیب، این حد فلان، مال این است که چهره مجتمع اسلامی رو لکه دار کرده و این بسیار حماقت است که کسی بره و اقرار کنه و دفعه دوم، دفعه سوم، دفعه چهارم و این جریان بشه.

پس این، وَ لاَ يَحْضَرَّنَ أحَدَكُمْ رَجلاً يَضرِبُهُ سُلطان جائر ظلماً وَعدواناً ولا مقتولاً ولا مظلوماً إذَا لَمْ يَنْصُره، لَأنَّ نَصرة المؤمن عَلىَ المُؤمِنْ فَريضةٌ واجبةٌ إذا حَضْرَهْ.

اگه نمیتونی، خب نرو، چرا حاضر میشی؟ وَالْعَافِيَةُ أَوْسَعُ مَا لَمْ تُلْزِمْكَ الْحُجَّةُ الظَّاهِرَةُ. عافیت، اگه اهل عافیتی خب نرو. اگر نخیر میری اونجا، خب لازم است که اونجا داد بزنی حداقل.

قَالْ وَلَمّا جُعِلَ التَّفضُّلْ في بني إسرائيل، جَعَلَ الرَّجُلْ مِنْهُمْ يَرىَ أخاهُ عَلَىَ الذَّنبِ فَيَنْهَاهُ فَلاَ یَنتَهی.

خب نهی کرد، انتها نکرد، حالا انتها نکرد بیایم با هم سر سفره غذا بخوریم، این که نهی کردیم از عرق خوری، عرقشو میخوره، بیایم غذا بخوریم، نخیر.

فَلاَ يَمْنَعهُ ذَلِك أنْ يَكونْ أكيلَهُ وَ جَليسَهُ وَ شريبهْ. آخرین مرحله این است که دوری کنیم.

 وقتی که یک مسلمانی در آخرین مرحله دید دیگه بهش سلام نمی کنند، دعوتش نمی کنند، باهاش معامله نمی کنند، من در لبنان که بودم، در تابستونا که میرفتیم جُبان، اونجا خیلی خر تو خر بود، خیلی قبلاً، حالا بهتر شده، عرق و نمیدونم چی و فلان و این حرفا.

 گفتم که از این قصابی که عرق میفروشه گوشت نخرید، …… چطور؟ برای اینکه اگر از این گوشت نخرید، دیگه کاسبیش این تعطیل میشه و دیگه مجبور میشه یا گوشت نفروشه یا گوشت خالی بفروشه، عرق نفروشه. شما چرا از این گوشت میخرید که این رونق پیدا کنه کاسبیش؟ به بعضی از قصابا گفتم شما چرا عرق میفروشید؟ گفت اینجا اگر گوشت و با عرق نفروشیم مشتری سراغ ما نمیاد.

خب در اینجا وقتی که نهی می کنید این قصاب و زیر بار نمیره، خب ازش نخر، به دیگرون بگو از او نخرن. وقتی که خود را تنها دید و تنهای تنها مشاهده کرد، یا باید از این مجتمع بره کنار، بره گمشه یا در این اجتماع باید که، ولو عقیده هم فرض کنید نخواد داشته باشه. برای اینکه حجت تمامه دیگه. وقتی که حجت تمامه میشه امر و نهی کرد، ولو نمیخواد این منکر رو ترک کنه و این معروف و انجام بده عرض می شود که خب این ظاهراً باید اینکارو انجام بده .

 بعد می فرماید که فَلاَ يَمْنَعهُ ذَلِك أنْ يَكونْ أكيلَهُ وَ جَليسَهُ وَ شريبهْ حَتّى ضَرَبَ اللّه عَزّ وَجلّ قلوبَ بَعضِهِمْ بِبَعْض، (پدر همه رو درمیاره) وَ نَزَلَ فِيهِ اَلْقُرْآنُ حَيْثُ يَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ {لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ كانُوا لا يَتَناهَوْن عَنْ مُنکَرٍ فَعَلوه}

یکی از مراحل تناهی همینه که عملاً ترک کنه. عرض می شود که این هم.

صفحه ۴۱۴ حدیث یک و دو، بله، عَبدِ الأعلی، عَبدِ الأعلی قَالْ سَمِعتُ أبا عَبدالله (ع) یَقولْ وَالله مَا النَّاصِبُ حَرباً بِأشَدَّه عَلَینا مَئونَهً مِنَ النَّاطِق عَلَینا بِمَا نَکرَه،

ناصبی که با ما حرب کنه، حرب آدم کشی، اون شدیدتر از کسی که این با زبانش مردم رو از ما دور میکنه و با زبانش اونچه رو که ما میگیم برطرف میکنه و عرض می شود که نهی میکنه. این دومی بدتر از اولی.

اولی جان ما رو میگیرد جسم ما رو، ولی دومی روح عصمت ما رو در میان مردم ملتخ و لکه دار میکنه.

فَإِذَا عَرَفْتُمْ مِنْ عَبْدٍ إِذَاعَةً فَامْشُوا إِلَيْه، کسی که این بلندگوی شرع است، زبانشو باز کرده، قلمشو باز کرده و بر علیه حق دارد کار می کند.

فَامْشُوا إِلَيْهِ فَرُدُّوهُ عَنْهَا این یک، فَإِنْ قَبِلَ مِنْكُمْ وَ إِلاَّ فَتَحَمَّلُوا عَلَيْهِ ( یا فتَحْمَلُوا عَلیه)  بِمَنْ يُثَقِّلُ عَلَيْه، یعنی چی؟

شما نتونستی، کسی که بر این سنگینه، حرفشو قبول میکنه، حرف شما رو قبول نکرد، باباش، نکرد رئیس ادارش، نکرد …. نکرد فلان.

 پس اینطور نیست که عرض کردم یک بحث خاصی ست خودش که کفائیّت معنیش این نیست که فرد نتونست دیگه ساقط شد نخیر. از شخص تو ساقط، اگر تنها نتونستی اما دیگری که در این موثر است، و لذا { وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أمَّه}.

وَ إلاّ فتَحْمَلُوا عَلیه بِمَنْ يُثَقِّلُ عَلَيْه وَ يَسْمَعُ مِنْهُ فَإِنَّ اَلرَّجُلَ مِنْكُمْ يَطْلُبُ اَلْحَاجَةَ فَيَلْطُفُ فِيهَا حَتَّى تُقْضَى.

 انسان میخواد امروز هزار تومن گیر بیاره، میره اینور اونور، خودش نتونست از این کمک میگیره، فلان میکنه، آخرش گدایی میکنه مثلاً، یک چیزی میگیره. خب چطور در حاجات مادی اینطوریم، ولکن در حاجت دین که جوّ ایمانی، جوّ صالحه باشد و جوّ منکر نباشد، ما اینطور سستی و تنبلی می کنیم.

بعد میفرماید که، فَالْطُفُوا فِي حَاجَتِي، امام صادق (ع) حاجت من بست معارف دینی‌ست و بست اعمال دینی‌ست و ترک منکراته. فَالْطُفُوا فِي حَاجَتِي، کوشش کنید، دقت کنید، جدیّت کنید، شلی، تنبلی انجام ندید فی حاجتی، كَمَا تَلْطُفُونَ فِي حَوَائِجِكُمْ فَإِنْ هُوَ قَبِلَ مِنْكُمْ وَ إِلاَّ فَادْفِنُوا كَلاَمَه تَحتَ عَذابِهِمْ.

قبول کرد،کرد، نکرد کلامش رو زیر پا بگذارید، لالش کنید، نذارید حرف بزنه. این آخرین مرحله است که دیگه شنونده نداشته باشه حرف او، مطالعه کننده نداشته باشه کتاب او مثلاً. این هم عرض می شود که این حدیث.

صفحه ۴۱۵ حدیث سه

(صحبت حضار)

– بله طبعاً اینطوریه دیگه، بله دیگه، چون قدرت در دو بُعده دیگه، یک بُعد بیانه، یک بُعد قدرته. چون بُعد بیان تا اونجاییست که خب این طرف ممکنه انجام بده، اما اگه انجام نده، حالا اگه انجام نده، زور لازمه خب، اگه بگه من زور ندارم کسی که زور داره، من زور ندارم بر او، پدرش زور داره.

حدیث دوم در همین صفحه 414، قَالَ أبَا عَبدالله (ع) لآَخُذَنَّ اَلْبَرِيءَ مِنْكُمْ بِذَنْبِ اَلسَّقِيم، پدر تارک الصلاه رو که گناهه در میارم. ولکن نمازخونِ، جماعت خونِ، امام مآمور هم پدرش در میارم چرا؟ برای اینکه او رو وادار نکرده چطور؟ وَلِمَ لاَ أفعلْ وَ یَبلُغُکُم عَنِ الرّجُل مَا یَشینُکُم وَ يَشِينُنِي ( یا یُشینُکُم وَ یُشینُنی) فَتُجَالِسُونَهُمْ وَ تُحَدِّثُونَهُمْ فَيَمُرُّ بِكُمُ اَلْمَار، چرا متارکه نمیکنی؟ فَيَقُولُ هَؤُلاَءِ شَرٌّ مِنْ هَذَا، اولی ها بدن، دومی ها بدترن. چون دومیا هل میدن به طرف شر.

اگر، یعنی خیال میکنن که پس کار ما بد نیست که این آقای حجت الاسلام با ما رفاقت میکنه و تلفن میکنه و خونه میاد و این حرفا، فَلَوْ أَنَّكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنْهُ مَا تَكْرَهُونَ زَبَرْتُمُوهُمْ، از اونجایی که فارسی و عربی با هم جور در میاد، به زبری باهاش رفتار کنین و إلاّ زَبَرْتُمُوهُمْ زبر نیست، این خیلی سفت باهش رفتار کنیند، شلی نکنید. زَبَرْتُمُوهُمْ وَ نَهَيْتُمُوهُمْ كَانَ أَبَرَّ بِكُمْ وَ بِی. هم برای شما بهتر است جوّتون درست میشه، هم برای من که داعی اول الی الحق هستم.

حدیث سوم صفحه ۴۱۵، إنَّ أبا عَبدالله (ع) قَالْ لَهُ لَأَحْمِلَنَّ ذنوبَ السُفَهَائِکُمْ إلیَ عُلَمَائِکُمْ، چطور؟ مَا يَمْنَعُكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنِ اَلرَّجُلِ مِنْكُمْ مَا تَكْرَهُونَ وَ مَا يَدْخُلُ عَلَيْنَا بِهِ اَلْأَذَى أَنْ تَأْتُوهُ فَتُؤَنِّبُوهُ وَ تُعَذِّلُوهُ وَ تَقُولُوا لَهُ قَوْلاً بَلِيغاً، اولش اینه، قَال· جُعِلْتُ فِدَاكَ إِذاً لاَ يَقْبَلُونَ مِنَّا قَالَ اُهْجُرُوهُمْ وَ اِجْتَنِبُوا مَجَالِسَهُمْ.

حدیث آخر ۴۱۶ ، ۴۱۶ حدیث یک، أوحِىَ الله تَعالی إلَی شُعیبْ إنّی مُعَذِّبُ مِنْ قُومِکَ مِأهِ ألف، صدهزار پدرش درمیارن، چطور؟ أربَعينَ ألفٍ‌ مِنْ شِرارهِمْ، سزاش کمتره، وَ سِتّينَ ألفٍ‌ مِنْ خِيارِهِمْ، شصت هزار تا از خوباش، فَقالْ (ع) يَا ربّ‌، هؤلاءِ الأشرارْ، فَمَا بَالُ الأخيَار؟ فَأوحى الله تَعالى إليه دَاهَنُوا أهلَ المَعاصى فَلَمْ يَبغِضوا لِغَضَبى.

نهی از منکر نکردم، بلکه … کردم. یک وقتایی انسان نهی از منکر نمیکنه باهاشون نمیره، خب اون یک گناهه. یک وقتی انسان نهی از منکر نمیکنه باهاشونم میره، این دو تا منکره که در حقیقت تایید منکرات اون هاست.

(صحبت حضار)

-آخه این روایتا،

(صحبت حضار)

-این روایتا رو، سوال خوبیست، ما به اسنادش هیچ کاری نداریم. چرا؟ دو بُعد داره. یک بُعد اخلاقیست که بیّنه، بُعد اخلاقی سند نمیخواد. بُعد عقیدتی که اینجا نیست عقیدتی. بُعد دیگری هست که آیا این صادر از شارح هست یا نه؟ این با …… کتاب فهمیده میشه.

ما از شرائطی که در قرآن بیان شده، شرائط سلبی و شرایط ایجابی محور به دست آوردیم. اون محورهایی که از قرآن شریف به دست آوردیم، همون ها موجب است که ما در احادیث به سند دیگه نگاه نکنیم.

پس این امر به معروف و نهی از منکر دارای مراحلی‌ست و حدّ یقِفْ ندارد و به یک تعبیری که من در تفسیر دارم ظاهراً و در اون کتاب عرض میشود که {الحَافِظونَ لِحدودِ الله} این است که در یک بُعد دعوت الی الخیر و امر به معروف و نهی از منکر کفائی نیست، برای اینکه اونقدر جهالت و شرارت و حماقت در عالم زیاده که اگه این فرض کنید که سی هزار اهل علمی که در قم هستند، اگر خودشون خیر درشون درست شده باشد، این سی هزار کافی نیست، اصلاً همینطور به طور مسلسل، به طور مترتب، به طور مسابقه، باید در خود درست کردن تا آمادگی درست کردن دیگران در ما حاصل بشه.

اینکه کفایی میگن به این معناست که اگر چنانچه یک موقعی کافی بودن این عده، بسیار خوب، اما به حد کفایت ما نرسیدیم، بلکه اونقدر در اقلیّت هستیم، اونقدر در کمبود هستیم که اصلاً فراموش کردیم که چنین امری بر ما واجب است.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد