بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
ما اگر متن تبصره علامه را میخوانیم و بعد عرائضی میکنیم چند جهت داره .
یک جهت اینکه حقاً علامه بزرگوار حلّی اعلم علما اسلام بوده است شیعتاً و سنتاً علی الاطلاق و دوم اینکه تبصره را ایشون در سن 60 سالگی مرقون کرده اند .
یعنی تبلور اعلای فقه علامه ، که خود علامه هم تبلور اعلای علوم سنتی اسلامی هست.
مبالغه نمیکنم ها ، کسانی که شناسایی کامل به علما دارند از جمله مرحوم آقای مرعشی رضوان الله علیه خب ایشون علما را میشناخت کاملاً . اهل نوشتن و اهل اطلاع بود .
خب نظرات تبلور یافته ی آخرین علامه حلّی ، که خیلی هم شجاعت هام ایشون داشته . مثلاً باب تنجس ب را زده کنار بر خلاف اجماع از این حرفا. نظرات تبلور یافته ی عاریه ی سنتی علامه فقهی در آخر عمر 68 که سالگی فوت کرد ایشون .
علامه بزرگوار ایرادی وارد شد نوعاً یا کلا کسانی که همون حرف را زدند یا سبک تر زدند یا به همون قوت زده اند هر جور خوب ایراد اونها وارد . البته منظور اصلی ایراد ، ایرادات بر علمای بزرگوار اسلام نیست . بلکه ما در یک بلیه بسیار بزرگی مبتلا هستیم. در زمان خودمان و در وضع خودمون و با افکار قرآنی خودمون . به یک بلیه بسیار بزرگی مبتلا هستیم چه کنیم ؟ ما که آشنایی با معارف قرآن را اصل و عمده محور زندگی اسلامی و علمی و معرفتی و ایمانی خود قرار داده ایم و میدهیم تا آخرین نفس چه کنیم ؟ ترک کنیم اینها رو؟ در این مراعات آقایان یا باشیم و بیشتر باشیم؟ طبعاً باشیم و بیشتر باشیم . عرض نمیکنیم علما چه کردند و چه نکردند مقصرند یا قاصرند . میگیم مطلب اینه از کتاب الله با نظر دقیق و بر مبنای صحیح لغت وادب و بلاغت اولیا و فصاحت اولیا ما اینگونه میفهمیم . آیا این فهم خود را ابراز نداریم ؟ نگوییم ؟ ننویسیم؟ پخش نکنیم ؟ چون که دیگران که جور دیگر فهمیدن و از مدارکی دیگر اونها اهانت میشود ؟ یا اکثریت مردمان به خیال عوامیه و بدتر از عوامی میگن فلان کس بر خلاف علما حرف زد خب بر خلاف خدا حرف زدن مطلبی نیستش که . برخلاف خدا بر خلاف قرآن صحبت کردن در این نظرها مطلبی نیست بلکه بر خلاف علما ، خلاف علما دو جور است .
یک مرتبه است ما با علما دعوا داریم ، ما ارادت داریم بهشون . زحمت ها کشیده اند فکر ها کرده اند نوشته اند ، گرسنگی ها خوردند و چه وچه وچه .
اما با تمام این تشکیلات و تفسیرات وقتی که محور اصلی نظرات فقهی و غیر فقهی اینها به هر علتی از علت هایی که لازم نیست حکم بکنیم قرآن نبود ما چه کنیم ؟
ما کتاب الله را بر مبنای اجتهاد و استنباط صحیح تبعیت کنیم یا از هر دو تبعیت کنیم تناقض یا کتاب الله را بزاریم کنار و از علما تبعیت کنیم که از تبعیت علما که بر خلاف کتاب است دو تقلید کورکورانه است .
تقلید اول کسی که دارای قدرت اجتهاد است تقلید کنید، کما اینکه خیلی ها این تقلید را میکنند. تقلید دوم اگر بناست تقلید کند انسان ، تقلید صحیح میکند نه تقلید بر غیر مبنای کتاب الله اگر شما تقلید کنید از یک فردی که به مبنای کتاب الله اصالتاً و سنتاً رسول الله فتواَ فتوا نمیدهد این تقلید شما باطل است حرام است ما بیایم د وتقلید حرام بکنیم. تقلید اول شخص مجتهد نباید تقلید کنند کسی که میفهمه و تقلید دوم اگر از کسی تقلید میکند کسی است که امانت در حرف او نیست نمیگیم خیانت کرده . قصورست است قصور عادیست . عادت کرده اند حوزه های ما . جو حوزه های ما این طور شده است که عالم ربانی پروران نیست ، قبلاً عرض کردم تکرار نمیکنم.
این یک بین که عرض کردم و بعد چون چهارشنبه هست مقداری بحث فقهی میکنیم و بعد عرائضی اخلاقی داریم شاید بنده خودم اخلاقی بشم.
چون در حوزه های ما قرآن در هیچ بعدی از ابعاد که نیست خیلی کم اخلاق اسلامی در تدریس و تدرس و تفکر نوشتن این حرفا نیست اگر هم بعضی وقتا هست یکجورایی هست که با اخلاق الله جور نمیاد آنچه را کتاب و سنت . عاداتیست که نقل هاییست که حرف هاییست که از این و آن نقل میشه. حالا دقایقی بحث فقهی تا به خیارات برسیم ببینیم چه خواهد شد .
صفحه 377 وَ الطَّیْرِ فِی الْهَواءِ ، این طیر فی الهوا انسان میخواد بفروشه دو جوره . گاه یک پرنده ایست .دارد میپرد و من قبلاً نگرفتم این پرنده را ، مال من نیست مال شمام نیست .میگم آقا این گنجشکی که این بلبلی که الان سر این درخت نشسته یا روی هوا داره پرواز میکنه من به تو فروختم من چیو فروختم؟ شما با او مساوی هستید او گرفت مال اوست، شما گرفتی مال اوست شما فروختی ؟ این که هیچ. خب این و لطیر فی الهوا در اینجا معنای بسیار صحیحی دارد .
یک مرتبه نه . آقا بلبل من بوده در رفته ، هنوز هم مال من ها نمتونم بگیرم . مثل اینکه فرض کنید بنده یک مالی دارم کسی غصب کرده نمتونم بگیرم اما مال من یا نه ؟
من که غرض نکردم .از مال من بودن که خارج نیست ولیکن چرا نتونم بفروشم ؟ همانطوری که دیروز مثال زدم اگر مال مرا کسی غصب کرده است که من قدرت ندارم بگیرم اما شما قدرت دارید بگیرید به شما بفروشم طوریه ؟ منتها ارزون تر میفروشم طیر فی الهوا هم همینطور .
اگر من یک بلبلی دارم که انقدر گران است انقدر قیمت دارد ولکن در رفته و من نمتوانم بگیرم اما شما میتوانید بگیرید .شما میتوانید بگیرید مال کیو ؟ مال خودتون میشه ؟ خب مال من . منتها این مالکیت نسبت به من قوی نیست اگر دست من بود به شما میدادم خب قیمتش هزار تومن بود اگر شما برید زحمت بکشید بگیرید پونصد تومن دویست تومن صد تومن هر چی .
پس علامه بزرگوار که میفرماید و الطیر فی الهوا چرا مطلق فرموده اند ؟ باید بفرمایند الطَّیْرِ فِی الْهَواءِ التی لا تملک ، التی لا تختص البایع هر چیم ایشون مختصر فرمودند خب شما این اگر ترد کردن این جمله را این حرام کرد این خراب کرد قضیه را . پس کلاً این مطلب درست نیستش که وَ الطَّیْرِ فِی الْهَواءِ.
از قضا این خونه ما در هوا اونقدر کبوتر هست که مالک داره خیلی هم مالک داره . توی هوا طیر هم هست الهوا پرواز هم میکند . خب پس ما این طور میکنیم . اینجا لا سبیل میزاریم ، میگیم بله مراد از طیر فی الهوا طیر فی الهواییست که این طیر مال من نیست چون این سه بعد داره مندو بعدش را عرض کردم یک بعدش را عرض نکردم.
ببینید فضای خانه ی ما یک فضاییست که بسیار بلبل میاد فضای جاهای دیگر نه ، بلبل گرفتن در فضای خانه ما آسونتر در جای دیگر نه . بله بلبل ها مال نیست ولی بهتر میشه گرفت . میشه فروخت یا نه ؟
خب بله چه بلبلی باشد که در دست من فرار کرده و مال من است این که مال مخصوص من است ، شما میتوانید بگیرید خب به شما میفروشم ارزونتر این بعد اول .
بعد دوم آقا خانه ی ما یکجوری است بنده در نجف که بودیم یک جهاتی لازم بود یک مقداری کبوتر چاهی بگیریم بخوریم چون نمیشد بخریم . ولی یک ترتیبی درست کرده بودیم میشد مرتب بگیریم .حالا اگر یک جایی بهتر میشد پرنده گرفت و اونجا مال من ، این باغ مال من است پرنده زیاد تر میاد به علتی بیشتر میشود گرفت آسونتر میشودگرفت در جای دیگر نه . خباگر من در این باغ خودم ده تا کبوتر را که صد تومن می ارزه بفروشم ده تومن این فروش درسته یا نه ؟
بله . چرا؟ برای اینکه اینجا بهتر میتونه بگیره در جاهای دیگه نه . یکجای دیگه نمتونه بگیره اینجا میتونه بگیره این بعد دوم .
بعد.ها!اینجا یک مالکیت و مایی در کار، مالی در کار نیست نخیر . این کبوترایی که اومدن تو خونه ی ما من که نگرفته بودم در رن . من مالک نیستم من مالک فضا و مالک این زمین هستم . یعنی من ببینید
(مالک طیر باش…)
میفهمم من میتوانم این ها را بگیرم
(از این فضا استفاده میکنند )
احسنت . نه فقط فضا نیست ، فقط. و الا بیاد از فضا استفاده کنه استنشاق کنه پول میخواد ؟ نه .
اها پس دو بعدی .بله پس دو بعدی.
یک اینکه در خانه من صید کند اگر نگیره چی ؟ باز پول باید را مقابلش بزاره ؟ نه صید کند و بگیرد . تصرف در فضای خانه من و صید کردن و گرفتن . پس گرفتن صید حساب داره و الا اگر صید را نگیرد ده شبانه روزم بماند صید را نگیرد این نفس کشیدن بخواد پول بده .
(…. تصرف در اون خونه نیست .)
بسیار خب . وقتی که در خانه من بهتر میشود طیر گرفت ولی من مالک طیر نیستم .مالک این فضا مالک این خانه ام .اما در اینجا بهتر میشود طیر گرفت ، عیب دارد طیری که هزار تومن می ارزه من از شما دویست تومن بگیرم که بتونید در خانه یاید بگیرید اشکال داره ؟ این مفت خوریه؟ این دومیش.
نخیر اجرت این هم اینست که شما توانستید بلبلی که هزار تومن می ارزه با پانصد تومن تهیه کنید جای دیگه نمتونید .
اجرت میخوره . یعنی شما ، ببینید شما مالک شدنتون نسبت به یک پرنده ای در غیر خانه من سخت است یا نمیشه ولی در خانه من میشود و آسون میشه. مالک ، اگر من کاری کنم که شما مالک شوید این ارزش مالی دارد یا نه ؟ بله!من کاری میکنم که شما جای دیگه مالک نمیشید یا سخت مالک میشید . جای دیگه ده روز بدوید برید بدویید اینور اونور .
(خب همون ورود به خانه اجازه میخواد دیگه )
نه اون مطلب دیگر حالا
(بعد به خاطر همون …)
بله اون مطلبی دیگر . بله ، ما همین را بحث میکنیم . این طیری که مملوک من ، بعد اول که مملک من بود این که حرف نداره .
بعد دوم طیر مملوک من نیست صد در صد و خارج از ملک منم نیست صد در صد .بینا بین بینهماست.
بینهماست دیگه .نه .آیا این طیر خارج از ملک مثل جایگاهیست که امروز گرفت ؟ چه حرفیه ؟
(این ملک شما نیست. این پرنده ای که مال شماست اگر هر جایی به اصفهانم بپره بره مال شماست )
ببنید این ترتیب حضرات را ببنیدی نگاه کنید حساب روشن میشه اینجوری . در سه بعد میشه یک بعد را گفته ، دو بعد را نگفته .
حالا یا لا سبیل میزاریم یا نه . میگیم بابا مرحله اولی این طیر فی الهوا سه مصداق دارد . یک مصداق اینست که این بلبل من بوده از قفس در رفته و من نمتونم بگیرم اما شما میتونید بگیرید نمتونم بفروشم ؟ چرا.
این یک . دو ، دو اینکه مالک نیستم ولکن . این بلبل ها درخانه من زیاد میان و گرفتن اینها در خونه من مثل آب خوردن آسون ولی جای دیگر نه .
من به شما میفروشم این طیری که نه مال من است نه مال شما ، میفروشم که میتوانید او را بگیرید .
ورود نیست ممکن ورود بدون صید باشه ، ممکن صید بدون گرفتن باشه. گفتم اینارو .
آقا ورود بخشش ، صید بخشش همش .اما این که این بلبل به دست شما بیاد و شما مالک شید کی این زمینه را فراهم کرد؟ بنده اگر من زمینه مالکیت شما مثلاً .مثل دلال ، دلال که زمینه مالکیت شما را نسبت به خانه ای که .نشد همونه دلال که وسیله مالک شما مالک اون خونه ده میلیونی نیستید .ولیکن این دلال دلالت کند 9 میلیون میشود شما صد هزار تومن به دلال بدید صد هزار تومن برای چی میدید؟ برای اینکه شما را مالک کرده است ملکی را ارزان تر . اینجا شما را مالک کرده است ملکی را آسانتر و ارزان تر.این ارزش ندارد ؟ این دو.
سوم اینکه وقتی نخیر یک طیری فرارم نکرده خانه منم نیست داره تو بیابان میگرده من و شما هم نسبت به او برابر هستیم . برابر ، برابر نباشیم مطلب برمیگرده به یک دوم . اگر برابر هستیم بنده به شما بفروشم چرا ؟ اون به من بفروشه چرا ؟
نه من میتونم به شما بفروشم نه شما. نه من مالک نه شما نه من اقرب منکن هستم نه شما اقرب منک هستید. پس وَ الطَّیْرِ فِی الْهَواءِ علامه بزرگوار عرض میکنیم. برادر بزرگوار اولی نه دومی نه سومی بله عرض من تمام .
(منع کند از گرفتن این پرنده در ملک ایشان ؟)
خیلی خب باشه بله ،این هم از مزیت های مالکیت . یعنی اگر منع میکرد نمتونست بیاد
(استاد شما قبول دارید که اگر …باطل )
چی؟ تسلّم را دیروز عرض کردیم نبودید شما مثل اینکه .تسلّم، آقا من قادر بر تسلیم نیستم شما قادر به تسلم هستید .
(بالاخره باید …)
اومد ، آخه اومد ، اومد
(اجرت در مقابل فراهم کردن …)
نه ، اجرت در مقابل مال .این فارسی اجرت در برابر مالک شدن شما طیری را که مالک نمیشدید یا سخت بود مالک شدن عرضه ندارد
(زمینه مالکیت فراهم کردن که اجرت همین میشه)
همین بله .بزارید باقیش را بعد صحبت کنیم .
(بعضیا در ذهنش میاد … این امکان داره در زمان حاظر این هواپیماهای کوچیکی که با دستگاه کنترل میشه یک نفر کنترلش جای دیگه به دست بگیره مالکیت از بین نمیره دیگه )
بله این طیری که مثال زدیم بقیشو حالا وَ الطَّیْرِ فِی الْهَواءِاذ لم یملک هم بایع این علتی را که عرض میکنیم برای خاطر او بعد سوم علامه اذ لا یملک هو مالک ثم لا یفطر الی تسلیمها و لکن اذا کان فی الهوا محدود خانه من یمکن عقد فیه امکن من غیره صح بیعهوا اذا تمکن هو من تسلیم یک . او المشتری من تسلم .من بتونم تسلیم کنم و اون بتونه تسلّم کنه بر فضای من . ولی قبل از تسلیم و قبل از تسلم نه مال من است نه مال شما ولکن گرفتنش در اینجا امکنست. این چه اشکال داره ؟
شدیم دیگه .
(تسلّم ایشان چه مالکیتی… )
آها ! برای اینکه من زمینه ای فراهم کرده ام که بتواند مالک شه این ارزش دارد یانه؟ که در خانه من میتوسنت مالک بلبل شه در جای دیگه هر چی بدوه فایده نداره .
هرچی میخواید بگید بالاخره پول گرفتن در مقابل صید کردن یا نه ؟
( پول گرفتید در مقابل صید کردن )
نخیر در مقابل صید فقط، آقا این طیر فی الهوا اقرب به من است یا اقرب به او ؟
صبر کنید این طیر فی الهوا به من نزدیک تر است در مالک شدن یا به او ؟ من میتونستم بگیرم یا او ؟ اما به جای اینکه من بیگرم او گرفت .
(اون خونه دوره ..)
ملک یعنی چه ؟ ملک یعنی چه؟ ملک یعنی چه ؟ تسلط .تسلط. من به او تسلط دادم منم تسلط دارم . من خودم تسلط دارم این بلبل را بگیرم نگرفتم گفته بودم تو بگیر . تسلط
نخیر
(باشه به هر حال به خاطر …)
اجازه بدید ،اجازه بدید چون گوش کنندگان بعدی میگن چه قدر مفصل شد . حالا مفصلش را بعداً عرض میکنیم .
خب ، فما وجد تراض صالح والتجارت الصالح و الا فهی ….. اینقائده کلی .
خب بعد مطلب دوم . و کل بیعٍ فاسد و ان هو مظمون علی قابضه .
این کلیتش درست نیست .بیع شد من عبایی را به شما فروختم و این فروش فاسد ، اگر این فروش فاسد .من با این فروش فاسد عبا را به شما داده ام ایشون فرموده اند مضمون علی القابضه کلیت نداره این چند جور تصور داره .
یک ، من و او هر دو میدانیم باطل است . دو هیچ کدام نمیدانیم باطل است .سه بایع میداند مشتری نمیداند .چهار مشتری میداند بایع نمیداند . شما کدوم را دارید میگید ؟
اینکه میفرمایید که اگر یک قاعده درست کردند درفقه از قواعد فقهیه که مبیع بعد از اینکه قبض شد اگر فاسد بود بر عهده کیست ؟ بر عده ی اون شخصی که گرفته ، یعنی مشتری .این کلیت ندارد ، چهار بعد .
حالا دونه دونه بعد ها را حساب میکنیم .
اگر چنانچه من فروشنده با اوی خریدار نمیدانیم و نمیتوانستیم بدانیم قصور مطلق ، نمیدانستیم و نمیتوانستیم بدانیم که این بیع فاسد من به حساب صحت فروختم اونم به حساب صحت خرید .
اگر او به حساب صحت خرید ، خب واقعاً باطل . ولکن فعلا اون مالک هست یا نیس ؟ مالک که نیست .
خائن او ؟ نه. امین ؟ بله.
امین در چیه ؟ امین یا باید امانت مالکی باشد ، یا امانت شرعی اینجا امانت مالکی میگیم نیست چرا ؟ برای اینکه مالک امانت نداره.
مالک به خیال صحت بیع پول داده. ولی امانت شرعیه هست یا نه ؟ بله . چرا؟ برای اینکه مالی که دست من است و من حساب میکنم مال من است به حساب بیع صحیح و لکن بیع صحیح نیست من نسبت به این مال اگر خیانت کنم بسم الله اما اگر من خیانت نکنم .من از … یا محسنین ؟ ما الی المحسنین سبیل. پس چه قدر تلف شد از دست من میره یا از دست صاحبش میره ؟ دست صاحبش بود تلف میشد از دست کی میرفت ؟ از دست صاحابش . حالا که دست من است و من مقصر که نیستم .اگر بیع فاسد است بنده که مقصر نیستم پس اون قاصر مطلق دیگه . من وقتیم مقصر نیستم در اینکه این مال دست من آمده است پس چرا از دست من بره ؟ این یک بعد از چهار بعد .
دو ، دو اینست که بایع نمیداند که این فاسد است . مشتری میداند فاسد است بیع کرد بایع مشتری قبول نمیکنه ولکن بایع زورزوکی بیع را برد تحویل او داد . حالا هم مشتری بخواد پسش بده قبول نمیکنه بایع دراینجا چیه ؟ در اینجا امانت مالکی هست آقایون یا نه ؟ اضافه بر شرعی .بریا این که این مال را یا بندازه دور که غلط مال مردم بدهد به صاحبش ، صاحبش قبول نمیکنه پس باید نگه داره ، نگه داره تا صاحبش عاقل بشه درست بشه پس بگیره . این امانت چیه آقایون ؟ این امانت هم شرعیست هم امانت مالکیست .مالکیست خودش داده که باشه . فرض کنید مالکی نیست شرعیست .آیا شرع چه حکم میکنه ؟ شرع حکم میکند که این مال را بندازم دور؟نه.
بدم به صاحبش؟ نمیگیره در کل امانات همینطوریه ها .
ببینید اگر کسی به شما امانت داد و بعد در موعد مقرر خواست پس بده ااونطرف و شما پس نگرفتید اگر این امانت استمرار هم پهلوی اون موند زورزورکی و خیانت نکرد ،آیا اگر از بین رفت از جیب او رفته ؟ نخیر از جیب شما رفته چون امانت ، امانت مالک نیست ولی شرعی هست . امانت یا باید مالکی باشد یا شرعی .
اگر نه امانت مالکیست نه امانت شرعی مالی که نزد شما بوده است اگر تقصیر شد از بین عرض میشود که نمیره ولکن اگر قصور در کار بود تقصیر نبود از جیب صاحبش میره.
پس در بعد دوم ازین چهار بعد ، شخص مالک میداند بیع باطل ، عرض میشود که و ببخشید مالک نمیداند بیع باطل ولی مشتری میداند باطل .
چون مالک نمیداند باطل خیال میکند صحیح زورزورکی مال اونه .خب مشتری نمیخواد قبول کنه چون میدونه این باطل یا اطلاعات اشتباه بهش دادن .
در این جا از سه راه که خارج نیست یا بندازه دور نمیشه به مالک بده قبول نمیکنه پس نگه میداره . شرعاً ایشون امین است شرعاً نگه داره. اگر دزد اومد برد بدون تقصیراو چرا از جیب جناب مشتری بره، این دو تا .
سوم به عکس ، اگر بایع میداند باطل و مشتری نمیداند باطل . بایع که میداند باطل پس. مشتری نمیدونه باطل .بایع میداند که باطل با این بیع باطل جنس را داد به مشتری نه زورزورکی مشتری هم به حساب اینکه بیع صحیح است و قاصر است در این اشتباه این مال پهلوش میمونه .دزد شب اومد و این برد چرا باید از جیب مشتری بره ؟ این سه تا .
چهارم بله ، قبول . اگر هر دو میدانند باطل است . گر هر دو میدانند که این بیع باطل هست . بایع دانسته که بیع باطل جنس را به او داد و مشتری دانسته به این که باطل است جنس را قبول کرد خب در اینجا باز چند جوره .
یک جور اینکه مشتری جنس را قبول کرد میتونست قبول نکنه خب قبول نکنه چرا قبول کنه ؟ دوم ، اگر چنانچه نخیر زورزورکی بود و مشتری نمیتوانست قبول نکنه و مشتری پهلوش موند در اینجا همون حالت قسم سوم خواهد بود .
حالات قسم سوم این است که اگر خیانتی نیست نمیتواند برگردونه و دور انداختن غلط است پس در اینجا چیه؟ از مال مشتری ، پس اینجا لا سبیل نمیشه گذاشت.
در اون قبلی سه صورت داشت که ما به دو صورتش اعتراض داشتیم لا سبیل بزاریم اما یک صورتش، اینجا هر چهارتاش .
بله یک بعداز این از هر چهارتاش که این شخص مشتری با علم به اینکه این معامله باطل است میگیرد و نباید بگیره این امانت نه امانت شرعیست و نه امانت مالکیست . در اینصورت فرمایش علامه را و سایر بزرگواران را ما قبول داریم این هم یک مسئله.
و کل بیعاً فاسد فهم الی القابضه ان کان عالماً به فساد مشتری اذا کان عالم فاسد اللهم الا اذا قبضهوا امانتاً اتوماتیکیه فساداً علیه . این عالم به فساد است بله . ولکن اگر عالم به فساد است و میتواند نگیره بسم الله.
اما اگر عالم به فساد هست و حرف آخر و نمیتواند نگیره و مالک اجبار میکند بگیر به عنوان اینکه آنرا صحیح میداند یا هر چی بود این امانتاً اتوماتیکه فساداً علیه هیسٌ لا یقبل البایع بل اصلح من امانات از امانت دیگر صالح تر چون بایع میزاره میره اصلاً از بین میره .
امانت یا پهلوی صاحب مال است یا پهلوی غیر .
این هم یک بحث بعداً خواهیم گفت . آیا قبض در صحت بیع شرط است یا نه ؟ عرض میکنیم نه ، آقایون عرض میکنند بله .آقایون میگند در صحت بیع قبض شرط میگیم نه نخیر .در صحت بیع قبض درش شرط نیست چرا ؟ عرض میشکند بعد از قبض و بعد از نقد اوفوا بالعقود اینجا شامل است بحث بعدیست خواهیم گفت.
خب ، بعداً ولو اعلمهوا سمعتاً او سبقتاً فزادت قیمت هو و رجعل هو زیاد اینم از چهارم .علامه ما چی میگه ؟
عبد مثلاً . این عبد رو فروخته است به بیع فاسد . گفتند که اگر این عبد از بین رفت یا نقصان قیمت پیدا کرد بر عهده مشتریست و لو این فاسد این قبول نکرده در هر چهار تا . بعد بالاتر میفرماید ، میگن که اگر چنانچه این عبد را فروخت یا جنسی را هر چی . اگر جنسی را فروخت به طرف و اونطرف که مشتریست با اینکه معامله فاسد است و میداند فاسد است مع الذلک یک چیزی اضافه کرد یک رنگی کرد این در را یک سوادی به این عبد یاد داد .
بله ؟ عمل هو نوشته ؟ خب علّم هو دارید میگید شما
(علم هو )
علم هو درست . بله بله
(اگرعبد باد علم هو درست اگر عبد نباشه جنس باشد ..)
چیز دیگست من توصیه میدم به حساب اینکه فقط .
(عملی انجام بده ،
نه ، نه ،نه و لو علم هو صنعتاً او سبقتاً ان علم هو صنعتاً او سبقتاً یا اینکه یاد بده به اون عبد صنعتی را .
(اگر در اینجا عبد بگیریم جنس بگیریم
در علم هو صنعتاً عبد ، عبد است یا امین. ولکن سبقتاً علم میشه.منتها علم هو در صنعتاً از علم علم هو سبقتاً از علم یعنی علامت رنگ گذاشته باشه .
نه عمل هو که غلط ، عمل هو که غلط علم هو . و لو علم هو صنعتاً او سبقتاً فزادت قیمتهو .
ببینید ما به طور کلی عرض کردیم . ببینید ما به طور کلی عرض کردیم .اون کسی که ، اون چیزی که مورد معاملست اگر قابل تعلیم است که عبد است چه هست این علم هو صنعتاً.
اگر نه قابل تعلیم نیست در است رنگ میکنه فرش است نمدونم چیکار میکنه فلان میکنه اگر یک زیادی مشتری در بیع باطل در ثمنی در مثمنی که نزد اوست قرار داد علامه میفرماید که رجع بالزیاده این کار را کرده میگه خب بیا جنست را بگیر ، پول این تعلیمی که کردم یا رنگی که کردم . کاری که کردم پول این را به من بده میگه آقا چرا ؟ برای چی ؟ ایشون یا امین است یا غیر امین است .
اگر امین است که اگر از بین هم بره مطلبی نیست و اگر کاری هم میکند باید بگیرد بسم الله.
اما در مورد فرض شما این آدم بیخود گرفته برای اینکه بیخود گرفته پس بنابراین امانت شرعی نیست به حرف شما امانت شرعی نیست امانت مالکی نیست بنابراین اگر خودش کم بشود یا از بین بره از جیب خودش رفته چرا شما دارید میگید که اگر اضافه ای بر او کرد برگرده بگیره نخیر . اگر بنده زمین شما را تصرف کردم صاف کردم چه کردم چه کردم معاذ الله غاصب بودم بعد که میخوام زمین شما را بدم باید پول اون هارو هم بگیرم از شما ؟ خب چرا بیخود کردی بیخود کردی چرا کردی ؟
شما غاصبی دیگه ،چون اینجا غرض در غصب. فردی است که اون امین نیست اگر امین باشد که امین که نباید ازش چیزی گرفت فردی است که این شخص به بیع فاسد جنس را گرفته این که به بیع فاسد جنس را گرفته و
(صحت بیع را میدانست یا نمیدانست مسئله اصلی)
همین دیگه ، من همین را عرض میکنیم . میگیم آخه ایشون کلا گفتن دیگه، ما اینجاشو داریم میگیم.
که این بیع ، بیع فاسد جنس را گرفت و میداند فاسد است و میداند نباید بگیره . با اینکه میداند فاسد است و میداند نباید بگیره مع الذالک گرفت اگر اصل از بین رفت که از جیبش رفت و اگر که زیادی کرد کم شد از جیب این ، اگر زیادی کرد میتونه بیگره خب میتونه بگیره میگیم این یا امین است ، یا امین است یا خائن.
اگر امین است خب بهش بدین . اما اگر خائن است ، خائن یعنی غاصب دیگه کسی که غصب کرده است در نگه داشت این مال شما پس غصب کرده است در زیاد کردن. پس غصب کرده است در کم کردن همش بر عهده خودش . اگر کم کند باید بده اگر زیاد بکند بیاد بگیره چرا ؟مثل این که زمین کسی را من تصرف کرده ام معاذ الله با به یک بیع باطل غصب کردم به هرجور معاذالله بیام زمین را صاف کنم بگم آقا شما اجرت صاف کردن زمین را به من بده کی گفت شما این کار بکنید ؟ مثل حمال ، اگر یک حمالی بدون اجازه شما داد میزنید آقا بار من را نبر آقا من خودم میبرم چه عکس العملی این میبره این مزد داره ؟ اگر کسی بدون اجازه شما کاری برای شما کرد این مزد نداره حالا در مال شما کاری کردین چه مزدی خواهد داشت ؟ این را تا آخر آیه ملاحظه بفرمایید بعد عرضی در این چند دقیقه ما با برادان داریم .
من معذرت میخوام از محضر حق سبحان تعالی که دم از اخلاق بزنم ، نمیدانم که خودم تا اندازه واجد هستم یا فاقد هستم .ولکن وَأَمَّا بِنِعمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث مقتدیست که انسان مطالبی را بگوید .
آیا محور اصلی ما انسان های عاقل و بالاتر با ایمان که باور داشته ایم آنچه را که پروردگار عالم برای علم و عقیده و اخلاق و عمل ما فرضاً و اجتماعاً مقرر فرموده است اصل محور کار ما چیست؟ اصل کار ما اینست که ما یک زندگی در این عالم بکنیم و هر چه شد شد و بعد هم در اون عالم باز هر چه شد شد این که کار عاقل نیست .
محور کار ما باید معرفت الله و عبادت الله و تذکر الله باشد .این مراحل یک ابعاد درونی دارد و یک ابعاد برونی دارد.
ابعاد درونی برای سالک علی الله در این مطالب منتقش درفطرت است و در تعقل است و در تفکر است که انشقاق صدر است در قلب است و الی آخر .
مرحله برونی این است که از رهبران معصوم حق سبحان هو تعالی ما راه را درست بگیریم و درست در این راه قدم بر داریم که صراط مستقیم است و فرق دارد صراط با سبیل.
وَ أَنَّ هذا صراطي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ خدا یک راه دارد چند راه که ندارد که .
ما سه جور سلوک داریم یک جور سلوک قه قرا .دانسته و نادانسته دور شدن از خدا از معرفت خدا ، از عبادت خدا از ساحت خدا از عمل للله فکر فی الله این برای ما انشالله نیست و نخواهد بود ، این یک.
جور دوم اینست که ما راه هایی را بر میگزینیم برای اینکه به سوی مرضات حق و سلوک سبیل حق را داشته باشیم راه ها غلط است . راه را رسانده فقط رساننده راهی طویل داریم راهی قصیر داریم راهی متوسط داریم بنده میخوام برم تهران.عاقلانه اش این است که ازینجا صاف برم تهران 140 کیلومتر . اما دور کره زمین بگردم برم تهران رفتم ها در بین راه میمیرم یا هرچی .
بالخره رسیدم ولی راه صحیح و راه عاقلانه به تهران رفتن کدام است؟ این است که از این راه شوسه اتوبان مقرر که بسیار نزدیک و وقت کم میگیره و کار کم میگیره از این راه برم اما دور کره زمین بگردم جوی و غربی و بحری تا به تهران آیا برسم یا نرسم این ها غلط است .
مثال به آیه همین را میگه وَ أَنَّ هذا صراطي مُسْتَقيماً بین نقطه عبودیت و نقطه ربوبیت یک خط بیشتر نیست. خط جسمی میزنیم چون خط معنوی را ما سرمون نمیشه ولی بعد ، بعد عمیقش بعد معنویست.
سلوک علی الله یک مسلک دارد ، دو نیست سه نیست چهار نیست موسی یکی عیسی یکی محمد یکی علی یکی نه این ها نیست اینها تمام عاملین مشاعل دعوت الی الله اند سبیل الله و رسالات یکیست . مهمان یکیست چون خدا یکیست پس راه یکیست و این راه هم صراط است گم نیست ما گم کرده هستیم ما چشم برهم مینهیم
وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى ﴿١٢٤﴾ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیرًا ﴿١٢٥﴾ قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا سوره طه فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى ﴿١٢٦﴾ وَکَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِآیَاتِ رَبِّهِ الی آخر خداوند به ما آیات بینات درونی وبرونی داده چشم را بر هم بنهبیم گوش را ببندیم زبان را ببندیم از سوی حق رفتن وبیان حق و دعوت علی الله بلکه أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی .سه مرحله است دیگه یا اعراض عن ذکری یا اقبال علی ذکری یا بینهما .
ماهم بینهما هستیم گاهی اونریم گاهی اینور وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا فَنَسِیتَهَااگر به عنوان ذکرالله ، ذکر شیطان باشد به عنوان صراط الله صراط شیطان باشد به عنوان کتاب الله کتاب شیطان باشد برمیگردیم صراط یکی . این صراط که یکی بین هم هست . انبیاء صراط بین حق اند انبیاء که ندارند بیان الناس اند تبیان اند نه معجزشون خفا دارد نه وحیشون خفا دارد نه دعوتشون ما بر خود مخفی میکنیم . ونسینا رسالته الاسلامیه به وسیله سر سلسله ی موجودات عالم خلقت علی الاطلاق رسول الله صلی الله علیه (اللهم صلی علی محمد و آل محمد ) این صراط مستقیم ، این صراط مستقیم نقش بسته در قرآن و این صراط سه بعد . صراط مستقیم سه بعد ، یک بعد در اختصاص رب است ، یک بعد در اختصاص انبیاء است ، یک بعد در اختصاص مومنین .ان هذا صراط قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقيمٌ
علّی ، خدا صراط ربوبیت کی میتونه قدم برداره مگر راحت.
صراط اولوهیت صراط ربوبیت افعال ربوبیت نسّ اثبات ربوبیت در بعد ربوبیت این کس دیگر نمیتونه صراط مستقیم مال خودمون و ما که مامور نیستیم در اون صراط قدم برداریم . در صراط رب قدم برداریم ، نمیشه. این امر المحال است و امر المحال است و لذا تخلق به اخلاق الله نشد که اخلاق خود خدا را یاد بگیریم .خدا نماز میخونه ؟ ما نماز میخونیم . نخیر خدا آدم کش پس ما هم آدم کش باشیم خدا آدم میکشه دیگه . خدا زنده میکنه میتونیم ما زنده کنیم ؟ اخلاق الله یعنی اخلاقی که خداوند به وسیله انبیا برای ما انسان ها برای ما مکلفین مقرر کرده نه که ما خدا بشیم تا اخلاق خدا را.
مثل روح الله ، اخلاق الله ، خلیفه الله که بحث شنبه است اینجا منظور از خلیفه این نمیخواد از ما که قدم در راه خود الله راه خود الله مربوط به خود مقام اولوهیت است و این مال اون.
دوم صراط انبیاء یس ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يس ﴿۱﴾ وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ﴿۲﴾ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿۳﴾ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿۴﴾ صراط رب نیست صراط رسالت است ، صراط نبوت است ،صراط امامت علی النبیین است بالاترین صراط عبودیت و معرفت است که مربوط به خلق است.
که قال إِن كَانَ لِلرَّحمَنِ وَلَد فَأَنَاأَوَّلُ ٱلعَبِدِينَ این دو، سه صراط ما ، ما میتوانیم در صراطی که پیمبر رهنمون است قدم بردایم . خود پیغمبر نمتونیم بشیم .الله که هیچکس نمیتونه بشه ولی اون صراطی که پیغمبر علی است ما معنی میتونیم بشیم ؟ علی میتونیم بشیم اون سه بعد ، اون صراط علی است
.بین صراط و ذوالصراط مراحل ثلاث .گاهی این صراط چون این صراط در لغت یعنی صراط الطعام ابطله وقتی لقمه تو دهن دیگه نمتونیم برگردونیم چون مغلوب دیگه .اون راهی هم که اونقدر صاف است ، اونقدر صوف هست که قدم برداشتید دیگه اتوماتیکی صاف میرید این دیگه انحراف پذیر نیست .
خب این صراط دارای سه بعد است در غیر الله .بعد اول علی صراط الدین این احاطه دارد در صراط . از صراط ، صراط تر است .از صراط قوی تر است صراط هم احیاناً بخواد در بره نمتونه در بره .این علی صراط مستقیم .ولی مطلب دوم سوم میتونیم مع الصراط المستقیم .
ما اون راهی را که رسول الله در کتاب و سنت مقررکرده اند معیت پیدا کنیم . بتوانیم در اون راه قدم برداریم خطا عمداً نکنیم ،غلط عمداً نکنیم . عدالت مطلقه پیدا کنیم . این سلمان ها ابوذر ها یا علی صراط المستقیم دیگه چهارم نداره .علی صراط المستقیم مال رسول . مع الصراط المستقیم مال اونهایی که بعد از رسولند .علی صراط المستقیم یک ملا مکتبی به بچه میخواست الف یاد بده دال یاد بده این الف مینوشت بابا دال کجش کن الف .گفت بابا یک خورده کجش کن شبیه دال بشه اقلاً وَ اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلی ذلِک وَ لکِن اَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سُدادٍ ما که علی نمتونیم بشیم علی و ان الشجرۀ البریه اصل بعوداً و عبدت جووداً علی وَ اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلی ذلِک وَ لکِن اَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ قوت . در راه علی باید قدم بردارید نه کشکی نه ولایتی همینطوری خرکی. نه در راهی که صراط مستقیم است ، علی را علی ببنید محمد را محمد ، حضرت عباس را حضرت عباس بالا و پایین نکنیم قاطی نکنید .خب با این مقدمه مثل اینکه نوعاً ما خارجیم از هر سه بعدش .
علی صراط که مال رسول است ، مع الصراط که مال رسالیون است ، ائمه معصومین هم مرحله بعدند و بعد هم سلمان ها و ابوذر ها و مقداد ها و مالک اشترها و و و و این ها هستند .
و مرحله بعدیش علی صراط آیا ما به سوی صراط مستقیم حقیم؟ ما به سوی اللهیم معرفتاً و علماً ؟ از کجا یاد میگیریم حوزه ها یاد میدن اینارو ؟ حوزه ها ضرب ، یضرب لغت بعدم اون حرف هایی که ما را دور میکنند از حق.
دور میکند از الله و کتاب الله و رسول الله و معرفت الله و عبادت الله که اینها نزدیک میکند . نزدیک بکند و دور نکند مطلبیست . دور میکند و لذا من ومنها که از حوزه ها معارف اسلامی نگرفته ایم و به خدا نزدیک نشده ایم وقتی که مقام پیدا میکنیم یک صندلی پای.
یکی از بزرگان منبری نیم قرن از . میگفتش که این بچه مسلمان هایی که میرن اروپا و فوری اروپایی میشن مثل آدمیست که لباس از یخ بپوشه ، از یخ بعد بره جلو تنور ، آب میشه دیگه اتوماتیکی کشف الحجاب . این ها تو خانواده مسلمون چی یاد گرفتند ؟ یک چیزایی یک دو لا راستی چیزی اینجا لخت ، لخت ، لخت بلکه پوشش ضد اسلامی به خودش میگیرن از نظر اخلاق و از نظر اعمال و معارف و علم و این حرف ها .حالا ما در حوزه هامون جدیت کنیم مرحله ی سوم علی.
بابا اگر حالا نیست یک کاری کنیم یک مقدماتی یک جورایی را که ما را به صراط مستقیم نزدیک کند.
صراط مستقیم رسول الله است و رسولان نزدیک بشیم .به رسول الله با چی نزدیک شد ؟ به حق
ورسول الله ابعادی برای تقرب به حق داشت عرض میشود که خب قرآن شریف در بعد علمی در بعد معرفتی در کل ابعاد این مرحله ی اخیره ی علو و ترقی اعلی رسول الله صلوات الله علیه در صفات حسنی رسالتی و نبوتی و امامت این حرف ها .
ثقل اصغر بود رسول الله قرآن مجوع الثغلین ولی مقابل هم ،این قرآن شریفه است . این قرآن شریفه را ما تنها گذاشتیم .
این صراط مستقیم که صراط واحده است ما تنها گذاشتیم نه علمش نه اخلاقش نه احکامش نه معرفتش نه عبودیتش .
از دور ما ک حرفهاییم میزنیم نمیخوایم تحریف کنیم بر قرآن شریف . پس ما از ضالونیم از مغضوب علیهم انشا الله نیستم از ضالونیم. صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ أُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا.
کسانی که ایمان صحیح به الله و رسول می آورند اولئک مع این مع معیت با هم جامعیت علی است معیت ضد ، که معیت نیست أُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ. کین ؟ من النبین مرحله اولی و الصدیقین که در صدیقین رسل هم هستند چون نبیین بالاترست . والصدقین که حضرت مریم سلام الله علیها صدیقه طاهره بود و فاطمه سلام الله علیها صدیقه کبری بود من النبیین و الصدیقین و الشهدا.
در قرآن لفظ شهید برای خصوص کشته شدگان در راه خدا نیامده بگردید ، نیومده .
قتل فی سبیل الله یقتلوا ولی شهید مطلبی دیگریه .بله اونم شهید باشه بسم الله ولی در قرآن شریف اصلاً لفظ شهید در کل قرآن برای تلقی شهادت و القای شهادت .تلقی جریان و القای جریان و این مقام خواهد بود .
أُولَئِكَ مَعَ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ . صالحین بله .من الشهدا ائمه مصومین علیه السلام مع الشهدا کسانی که در هستن در ربانی بودن علم و معرفت و عملشون و حسن .. ما از کدومشون هستیم ؟ چهارمی والصاحین ، صالحین کیا هستند ؟ وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ ما ازونا هستیم . آیات تمسیک ما به کتاب است ؟ یا تمسیک ما به اصول و مصول حرف این و اونو که مارا دور میکند. قرآن میگد وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ . کتاب چیه ؟ تورات ؟ الان کتاب ما تورات ؟ کفایه است ؟ چیه ؟ وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ نتیجه تبلور ظاهریش بین الخلق و الرب و وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ ممسکین بالکتاب نه متمسکیم ، ممسکین یعنی مسک النفس ، مسک الغیره ، مسک العقل ، مسک العلم ، اخلاق ، مسک اعمال ، فردیتا ً تمثیل . نگهبانی میخواد انسان در کل ابعاد نوامیس خمسه در کل تبلوراتو مقامات و درجاتش این تمسیک میخواد ، یک تمسیک تکوینیست. خداوند عنایت میکنه ولی تمسیک تشریعی ، شرعی .اون که ممسک است نسبت به ما ، نگهبان نسبت صحت فکر است و عقل است و اخلاق هست و عقاعد است اعمال است وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ بقیه مفسدند. مفسد ماچه قدر داریم ؟ دعوا هم باهاشون نداریم میگم شما فقط مصلحین نیستید ما داریم میگیم إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ نخیر مصلحین این إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الکل این مسلمین منظورش مصلحین نیست .
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان
الهی آمین
و معارف القرآن العظیم
الهی آمین
و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا.
الهی آمین
والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد