بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدالله رب العالمین، و صلی الله علی محمدٍ و علی آله الطاهرین. قرآن شریف در سوره ی آل عمران، آیات قرآن رو دو بخش کرده است. هُوَ الَّذی اَنزَلَ عَلَیکِ الکِتاب مِنهُ آیاتٌ مُحکَمَاتٌ هُنَّ أمُّ الکِتابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم زَیغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنهُ ابتِغَاءَ الفِتنَةِ وَابتِغَاءَ تَأوِیلِهِ تا آخر. خب نسبت به شناخت های گوناگون، آیات قرآن نیز گوناگون است. البته برای کسانی که لغت قرآن را بدانند و خوب بدانند در بُعد شناخت لغت و در بُعد شناخت ادبیات عربی این ها مختلف اند. بعضی آیات هست که در نظر اون ها صد در صد روشن و واضح است و احتمالاتی در کار نیست. و بعضی از آیات هست که از نظر مضنونی دارای احتمالاتی ست و قرآن این مشکله را برطرف کرده، اشاره میکنم چون مقدمه بر مطلب دیروزمونه. این مشکله را برطرف کرده که آیات متشابهات یکی از راه هاش، که راه وسط است چون سه راه داریم دیگه، تفسیر آیات مشابهات سه راه داریم؛ راه اول بیراهه است که آیه متشابه را طبق سلیقه خودش انسان یکی از احتمالات که میگیره و بگیره بره جلو، که غلط است این فَأَمَّ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم زَیغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنهُ آیه را در حال تشابه و احتمالات گوناگون مستند قرار بدهد در یکی از احتمالات بدون دلیل و این را محور قرار می دهد حرفشو بزنید، این تحلیله این راه بیراهه است. دو راه هست که یکی تقریبا عمومی ست از بر کسانی که اهلش هستند و یک راه هم خصوصی ست. راه عمومی شناختن مبنای آیه ی مشابه ارجاع به محکماته. این آیه متشابه در مطلب بحث می کند یدالله است، سمع الله است، عین الله است، جاءعرفوک است، چه هست چه هست چه هست. این آیاتی که نه از نظر دلالی بلکه از نظر مدلولی تشابه دارد، اگر کسی قدرت تحلیل ندارد و قدرت تجرید ندارد و نمی تواند محتمل صحیح که از بین محتملات را به عنوان دلالت لفظی و معنوی آیه محور قرار دهد، ارجاع میکند به محکمات. یدالله را اگر نتواند یدالله را از ید جارعه تجرید کند که بُعد دوم تفسیر مشابهه ست این رو ارجاع می کند به آیاتی که هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ مُهیب لا تُدرِکُهُ الأبصار وَ هُوَ یُدرِکُ الأُبصَارَ وَ هُوَ الَّطِیفُ الخَبِیرُ؛ آیاتی که به عنوان محکم و صد در صد بیان روشن، ثابت میکند که خدا لامکان است و لازمان است و لا جسم است و لاتغیر است و لا تحول است؛ خب این مرحله دوم است. راه دوم که راه اول از راه صحیحه ، راه سوم این است که ارجاع نمی خواد خود آیۀ متشابهه رو درست دقت می کند و خودشم عمل می کند مث وَ جاءَ رَبُّک چند بار عرض کردم، جاءَ رَبُّک یک مجی ربوبیت تکلیف است در دنیاست، یک مجی روز جزا است در آخرته نه در دنیا روز جزا میاد نه در آخرت روز تکلیف. پس مجی ءَ یومئذٍ بِجَهَنَّمَ یَومَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الاِنسانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکرَی قبلش و جاءَ رَبُّک وَ المَلَکُ صَفَّا صَفَّا مجی ملک مجی عمار الله اند و عده ای زبانی هستند. ولیکن مجی الله مجی ربه. مجی رب مجی ربوبیت حق است در بُعد حساب و جزا. این خودش همش معلوم میشه که مجی کفش پا کردن و رفتن میشه. بنابراین یا در معنا کردن متشابهات انسان باید سکوت کند اگر راه اول و راه دوم ندارد یا راه اول را بپیماید یا راه دوم را بپیماید. در آیه مورد بحث از مسلماتی که عقلا و نصا من الکتاب و سنما داریش خدایی دیگر نیست. چون حیله یا سرچشمه اش عجز است یا جهل است یا بخل است و اصرار است. در هر صورت خدا در کاری که خودش کرده است تکوینا، در کاری که خودش کرده است تشریحا، می دانسته است عاقبت چه خواهد بود یا نه. طبعا می دانسته است عاقبت حرام کردن ربا چه خواهد بود. یعنی از جمله عاقبت ها کسانی هستند که می خواهند ربا بخورند، ولی کار حرام نکنند، نمی دانسته؛خب اگر چنان چه در اونجاهایی که عده ای می خواهند ربا بخورند و کار حرام نکنند اگر میشد اونجا رو حلال کنه از اول راست و حسینی حلال. الا فلان الا فلان الا فلان…
اگر نمی دانسته که جهله، اون سوم دیگه نداره. خداوند نمیدانسته که غلط؛ می دانسته است که گروهی از حاج آقاها ، کربلایی ها، مشهدی ها چه ها چه ها چه ها، این ها می خواهند ربا را بخورند و در روایت دارد که سمعونه لبا یاکلون ربا و یسمعون لبا. لبا یه چیز خوشمزه، ربا را می خورند اسمش را میذارند چیز خوشمزه خیلی خوب که ثوابم مثلا داشته باشه. هم قرض دادن قرض الحسنه ست و هم استفاده اونطوری که رباخوار هم می کند ، کردند. خب خدا که می داند قطعا که کسانی هستند که می خواهند ربا بخورند اما با کلاه گذاری، آیا خداوند کلاه گذاری را از برای حلال کردن حرامش تجویز می کند؟ تا چه رسد امر کند، دستور بدهد که لار مابین فلان فلان فلان، یا اینکه اگر شوخکه قربت ربا از بین برود این کلک ها و حیله ها و حقه بازی های در باب ربا را انجام بدید. پس این از ضروریات مسلمۀ عقیدیۀ احکامیۀ ماست. چون بعضی از ضروریات، ضروریات عقیدتی ست. خدا واحد است رسول چی. بعضی از ضروریات ضروریات احکامی ست. بعضی ها هم ضروریت عقیدتی ست هم ضروریت احکام فردی ست. در بُعد ضرورتین این مطلب روشن است و بیّن است و باید بیّن باشد، مغلوب باشد بر هر مسلمانی که خداوند حیله گر و کلاه گذار و حقه باز و جاهل نیست پس چطور امکان دارد که پیغمبره. به بعد ها اجازه نمی دهد که کار حرام را حیله بزنند، حلال شه. بعد ها اون بعدها از ظالم هایی که می خواهند راهی پیدا کنند که حلال خدا را حرام، حرام خدا را حلال کند اونجا اجازه نمیده به پیغمبر بزرگواری مانند ایوب إنّا وَجَدناهُ صابِراً نِعمَ العَبد لَهوأَبواب کار حرام رو بیاد با حقه بازی به ایوب یاد بده حلاله، این محال است. این محکمات، یعنی محکمات آیات مقدسات قرآن در بُعد عقیدتی و در بُعد احکامی این مطلب را که نقطۀ درخشان مسلمه است، ثابت کرده که خداوند هیچ حیله گر نیست و اجازۀ حیله هم نمی دهد، این اولاً؛ ثانیاً ما حیله دو جور داریم. مقدماتی که عرض میکنم برای تکمیل مطالب دیروزه. حیله دوجوره، یه مرتبه است که انسان حیله می زند که به یک آدمی خدمت کند و خدمت کردن به اون آدم هم حرام است، یا حیله می زند که به انسانی خدمت کند که خدمت به او حلال است. یا حیله می زند که به انسان خیانت کند. خب ما سومی را دعوا داریم حیله زدن هم اگر حلال باشه فرض کنیم در بُعد ضلع اول و در ضلع دوم اگر هم حیله زدن حلال باشد اگر انسان کسی حاضره پول از من بگیره؛ ما اول طلبگی اینجوری بودیم گرسنه گرسنه. نون نداشتیم بخوریم یه آقایی پول می خواست بده نمی گرفتم این حیله ست، حیله حلال. نمیگیم شرع اجازه میده این یه مفاتیح از من گرفت در مدرسه فیضیه تو حجره بودم و مرتب گرسنگی میل می فرمودیم عرض شود که هیچ کس حاضر نبودیم چیزی بگیریم، این اومد مفاتیح گرفت از من. گف می خوام مطالعه کنم، مطالعه کرد رفت مفاتیح و باز کردم دیدم یه پنجاه تومنی توشه. پنجاه تومنی پنجاه هزار تومنه حالا کمتر فرض کنید . خب یه مرتبه اینجوریه البته خدا این حیله هارو نمیزنه هیچوقت، دستورم نمیده مارو مقدسی اینکارو می کنیم احیانا اما حماقت؛ اینو میذاریم کنار، یه مرتبه نه، حیله می زند به کسی محبت کند یه آدمی براش کشته بشه، محکوم به اعدامه. آدمی که محکوم به اعدام است کسی بیاد مسلمانی حیله بزند جوری حقه بازی کند که این محکوم به اعدام به حکم خدا اعدام نشود ، حیله غلطه. برای اینکه شما با حیله می خواهید کسی که مستحق اعدام است اعدام نکنی؟ این حیله هم غلطه. مگه رحمته به شخصی که حیله زدند تا کشته شود رحمته؛ پس حیله در رحمتی که حلال است اجازه نمیده. حیله در رحمت وقتی حرام است چیست؟ اجازه نمیده. پس حیله در رحمت چیه؟ انسان حیله بزند یه بنده خدایی پول از من بگیره هی بدود بدود بدود بدود زحمت بکشه ضرر کنه، نفع کنه، کم، زیاد من همش بخورم؛ این حیله در خیانته. هم حیله حرام، هم خیانت حرام. اگر، بر فرض محال عرض می کنم، اگر در جایی از جملۀ این آیه که فَخُذ بِیَدِکَ ضِغثاً فَاضرِب بِهِ وَلَا تَحنَث، اگر حیله رحمت باشه. خب رحمتم هست پس این حیله رحمته، چرا برای اینکه این عذابی که باید، چوب خوردنی که برحسب تعهد جناب ایوب علیه السلام باید متحقق گردد در زنش یا در هر که، که زن نداریم اینجا، هرکی؛ زنش یا پسرش. که روایت داریم زنش. این روایت فرق می کنه جناب ایوب به امر الهی حیله بزند که این زحمت از بین برود و تبدیل به رحمت شود فرض کنید درست. حالا فرض می کنیم، فرض می کنیم بر فرض محال صد تا لو بیاریم که این درست. که خداوند بیاید که اشکالش کمتر، که خداوند بیاد راه عرض شود که رحمت را نشان بدهد به ایوب که آره میخوای چوب نزنی راهش اینه که فَخُذ بِیَدِکَ ضِغثاً فَاضرِب بِهِ وَلَا تَحنَث؛ اگر فرض کنیم درست.اما آیا میشود قاطی کرد؟ مثال : یادم نمیره حتی، ببینید در باب آیۀ طهارات صلاة فَاغسِلُوا وُجُهَکُم وَأَیدِیَکُم إِلَی المَرَافِقِ سر إلَی اومدند بازی درآوردند. چند تا بازی بعضی گفتند إلَی مِن بوده مِن افتاده إلَی شده روایتم درست کردند بعد میگن إلَی مَعَ ست، روایتم داره مَعَ ست اینم یه بازی. دو تا بازی روایتی. بازی سوم إلَی المَرافِق، این فَاغسِلُوا وُجُهَکُم وَأَیدِیَکُم إِلَی المَرَافِقِ رو استدلال کرده است. شیخ طوسی در مفسود در خلاف در کجا که إِلَی المَرافِقِ در اینجا معنی غایت نمی دهد چرا؟ میگه معنی مَعَ میده، چرا؟ برای اینکه قَالَ الحَوَارِیُّونَ نَحنُ أَنصَارُ اللهِ قال عیسی بن مریم من انصار الی الله میگه اینجا إلَی مَعَ ست. چون إلَی در اونجا مَعَ ست إلَی اونجا نیستا، اونجا مَعَ نیست چون إلَی در اینجا مَعَ ست پس در آیۀ طهارات صلاة هم فَاغسِلُوا وُجُهَکُم وَأَیدِیَکُم إِلَی المَرَافِقِ؛ مَعَ المَرافِقِ هست، مَعَ کرده. مطلب رو درست کنه اون روایتی که مَعَ داره رو درست کنه. میگیم آقا اگرهم بر فرض محال إلَی به معنی مَعَ بود در اونجا یا در آیۀ سورۀ نساء وَ لاتَأکُلوا أَموالَهُم إلَی أَموالِکُم أموالِ یَتاما؛ شیخ طوسی میگه اینجا مَعَ ست. یعنی با مال های خودتون مال یتاما رو نخورید. میگیم آقای شیخ طوسی اولاً ثانیاً؛ اولاً اگر هم إلَی در اون آیه و این آیه به معنی مَعَ باشد، اینجا باید مَعَ باشه؟ دلیل نشد که. این تفسیر آیه ایست به تفسیر آیه دیگر. اگر در اونجا و اونجا با قرینگی شما خیال کردید إلَی مَعَ ست که این هم نیست، حالا فرض کنید هست اگر در اینجا و اونجا به معنی مَعَ است باید در آیۀ طهارات صلاة هم معنی مَعَ باشد بدون قرینه ؟ اینجا هم همینطور. میگیم فرض کنید که در باب رحمتی متوجه به کسی کردن که مستحق عذاب است، که اینجا نذر کرده یا عهد کرده یا قسم که این زن را یا هر که را این چندتا چوب بزنه خب ، اینجا دلش رحم اومده می خواد نزنه وَ لا تَحنَث منشاء این است که این می خواد حَنث کنه خدا می خواد بره حقه بهش یاد بده بر فرض محال محال که خداوند مَعاذَالله این حقه این حیله را به ایوب یاد داد که وَ خُذ بِیَدِکَ ضِغثًا فَاضرِب بِهِ وَ لَا تَحنَث میگیم از اینجا به جای دیگه چرا میری؟ آقا إلَی اونجا و اونجا مَعَ ست چرا اینجا مَعَ باشد بدون دلیل. در اینجا باب ربا که مال مردم خوردن است با حقه بازی که خیانت است اون رو میخواید اثبات کنید با زنش را نزدن و رحمت به او توجه دادن با حقه ، اگر با حقه رحمت توجه بدی جایز باشد بر فرض، یعنی با حقه زحمت هم توجه بدی جایز است؟ نفهمیدیم رحمت و زحمت را قاطی کردی شما؟ نفع و ضرر را قاطی کردی؟ این مطلب اول. مطلب دوم، مطلب دوم که فرض کنید این آیه متشابهه چند احتماله، ما چند چیز از این آیه بطور بطی و نفسی در می آوریم که وَ خُذ بِیَدِکَ ضِغثًا فَاضرِب بِهِ وَ لَا تَحنَث این وَ خُذ بِیَدِکَ ضِغثًا منشاء این است که چیزی لازم بوده است بر حسب نذر به دست بگیرد و کسی را بزند، که زنش را بزند این لازم نیست. اگر لازم نبوده نه شرعاً لازم بوده نه التزاماً به نذر یا قسم یا عهد لازم نبوده چه کاریه؟ آیا زن رفته یا نرفته؟ بیا تو یک دسته طاقی ریحان بگیر بزن به زنت که چی مثلا؟ برای چی؟ نه شرعا اصالتا لازم و رایج بوده، مباح که نمیشه گفت نه شرعا اصالتا لازم یا رایج بوده و نه حتی نذر کرده یا عهد، پس چی باید بشه؟ از این وَ خُذ بِیَدِکَ ضِغثًا دست می آید که یه چیزی لازم بر خود التزام داده است که به دست بگیرد و بزند خب ، اون چیز ضغث بوده نه اگه ضغث بوده خذ بیدک نیست، چیز دیگه ای بوده. اون چیز چیز دیگه بوده یک چوب بوده چندتا چوب بوده هر چی بوده چندمرتبه باید بزنی چون اگر یک مرتبه زدن کافیه ضغثاً چرا؟ خب به جای یک چوب یبلر بزنه. پس معلوم می شود که این چند احتماله، یکی یک چوب راچمد مرتبه بزن، یک؛ دو، چند چوب را ضمیمه کن یک جا بزن دردش بیشتره این دو. سوم دیگه نداره یا چند مرتبه بزن با یک چوب یا با چند چوب یک مرتبه بزن؛ اضافه کنید یا با چند چوب جمع چند مرتبه بزن بیشتر از این دیگه نیستش که. خب پس این وَ خُذ بِیَدِکَ ضِغثًا این بدله اصل نیست یعنی این را بدل آنچه بر خود واجب کرده ای؛ فَاضرِب بِهِ وَ لَا تَحنَث، ازلَا تَحنَث چی به دست میاد؟ از لَا تَحنَث به دست میاد که جناب ایوب می خواسته حنث کند نذر رو و بشکنه نذر رو؛ چرا بشکنه؟ شخص مؤمن آیا اگر چیزی نذر کرد در بُعد ایمانی حق دارد حنث کند؟ نه، تا چه برسد به ایوب علیه السلام. ایوبی که إِنَّا وَجَدنَاهُ صَابِراً نِعمَ العَبد در او بالاترین مقام و قلۀ صبر است در برابر ناراحتی این مسائل ایشون میاد یک نذری عهدی قسمی، بعد حنث کنه؟ نه پس نه حنث می کرد نه دلش می خواست حنث کنه پس چی بوده؟ زمینه زمینۀ این بوده که مورد نذر عوض شده مورد قسم عوض شده مورد قسم، مورد نذر، مورد عهد عوض شده چرا؟ قبلاً این زن یا هر کی که قدر مسلمش و واضحش عوض شده. این زن تا آخرین مراحل بوده بعداً دیگه خسته شده و خواسته بره و جناب ایوب گفته که من چند چوب به تو خواهم زد، احتمال اول یا دوم یا سوم، ضغث خواهم زد ولاکن؛ این زن وقتی که برگشت، قرآن می فرماید که وَهَبنا لَهُ أَهلَهُ وَ مِثلَهُم رَحمَةً مِنَّا وَ ذِکرَی لِأُولِي الأَلبَاب؛ برگشتن این زن رحمت بود رفتنش زحمت. حالا که برگشتن این زن زحمت بود دو بُعدی باید تخلیه بشه از عذابش، عذاب این بود که متعهد بود که بزنه یک بُعد، اگر هم ایوب نگذرد، خدا می گذرد، چرا؟ چون یک رحمت الهی ست. برگشتن زن ایوب که قبلا رفته بود بد بود حالا که برگشته است این رَحمَتً مِن عِندِنا است نه فقط مِن عِندِنا بلکه ذِکرَی لِأُولِي الأَلبَاب است؛ هم رَحمَتً مِن عِندِنا است برای ایوب هم ذِکرَی لِأُولِي الأَلبَاب که لِأُولِي الأَلبَاب بفهمند اگر کسی کار بدی کرد بعد برگشت توبه کرد باید از او گذشت. إِدفَع بِالَّتِی هِیَ أَحسَن حتی اگر کار بدی کرده و هنوز توبه نکرده باید گذشت تا کی باید صبر کرد. اگر کار بدی بعد هم این خفیف بوده این بعد خفیف بوده ولی در یه بُعد ثقیل بوده که دیروز عرض کردم که ایوب که در این حال که کسی را نداشت اگر این زن هم برود پس چه می شود پس باید این زن بماند ولی باید خیلی ثقیل نیست در بُعد زن، ثقیل است در بُعد شوهر، خب ولی این زن برگشت. برگشتن او خود برگشت یک، دوم خداوند لطف فرمود و به رحمت الهی برگشت، دو؛ وَ ذِکرَی لِأُولِي الأَلبَاب سه، به عدد کاری نداریم بالأخره برگشتن این زن رحمت بود اگر هم ایوب نمیبخش نمی بخشید خداوند تخفیف میده از عذاب، خب پس اینجا محققاً اون نذری که کرده نباید تحقق پیدا کنه ولاکن از آن خارج میشه یا اصلا کاری نکند یا نه همون نذر رو تحقق بده حق نداره، چرا؟ برای اینکه این برگشتن، توبه است و رحمت و عنایت الهی ست خدا از او گذشته که مثالش هم هست که در باب اضطرار که اگه کسی تحمل حد ندارد اینجا تحمل هم داریم ولی حد نباید زد. کسی که تحمل حد ندارد باید زد به مقداری که نمیره به مقداری که نمیره باید زد اینجا تحمل کتک خوردن هم دارد این زن یا غیر این زن ولاکن تحمیل است که این نذر یا عهد یا قسم انجام بشه چرا برای اینکه توبه کرده است برگشته است و رحمت الهی ست. خداوند بین بین گرفت، میانگین هم بزنی و هم درد نیاد؛ بزن اما درد نیاد که این احترام است برای تعهدی که یعقوب کرده است. احترام تعهد ایوب دو بُعد دارد؛ یک بُعد احترام تعهد ایوب به حرام می کشد اگر با چوب بزنه چون توبه کرده و رحمت برگشته این یک بُعد. احترام تعهد ایوب که نزند احترام است بُعد وسط احترام به تعهد ایوب بزند مثل نزدن که وَ خُذ بِیَدِکَ ضِغثًا فَاضرِب بِهِ وَ لَا تَحنَث این احتمال برای یه دونه هست و اگر احتمالاتی دیگری در کار است که کلاه گذاری دو جواب داری، جواب اول و جواب دوم. جواب اول این است که اگر هم بر فرض محال احتمالاتی دیگری غیر از این احتمال صحیح باشد اگر احتمال ئیگری صحیح باشد که حقه است که دیروز عرض کردم حقه است و خداوند راه رو نشون داده بر فرض محال میگیم در اینجا حیله است و مکر برای رسوندن رحمت و از برای وارد نکردن زحمت؛ چرا اینجا رو قیاس می کنید به ربا که زحمت رساندن و ضرر ایجاد کردن و اقتصاد را به هم زدن است؟ پس در کل ابعاد اگر کسانی که بخواهند به این آیه استدلال کنند اینها معلول خواهد بود. سر جمع مطلب این است که ما چند مطلب داریم؛ یک مطلب اصل شریعت که تحریم کرده است ربا رو و رانت خواری یک مطلب این است که ما الان چه کنیم. چون عملکرد به شریعت و دریافت از شریعت و فهم شریعت به موضوعات احکام شریعت با گذشت زمان سعۀ زمان و سعۀ مکان فرق میکند. این طور نیست که احکام عوض شن، موضوعات عوض میشن؛ بله احکام در بُعد اول واجب واجب حرام حرام و لاکن در دوران امر بین امر و مهم واجب از وجوب احیاناً میوفته و حرام میشه حرام از حرمت میوفته احیاناً واجب میشه. مال مردم خوردن حرام است قطعا گوشت خوک خوردن حرام است قطعا و اگر انسان بدون اختیار اضطراراً مبتلا شد به یا گوشت خوک خوردن یا مردن این اگر گوشت خوک بخورد وبمیرد این کار حرامه در اینجا خوردن گوشت خوک به مقداری که زنده بدارد واجب میشه بُعد اول بُعد دوم. ما داریم در بُعد اول بحث میکنیم. در بُعد اول همیشه ربا حرامه بعضی وقت ها دادن ربا حلال میشه گرفتن هیچوقت حلال نمیشه؛ گرفتن ربا در هیچ وقتی از اوضاع در هیچ زمانی در هیچ مکانی گرفتن ربا حلال نمیشه که ولی احیاناً دادن ربا بنده اگر چنانچه یک پولی قرض نکنم از آقا از گرسنگی خواهم مرد، زندگیم فلج خواهد شد به طور اضطرار اون آقا هم حاضر نیست بدون منفعت، من اینجا اضطراراً اون پول را گرفتنش حرامه ولی حلال میشه گرفتن پولی که باید ربا داد حرامه ولی حلال میشه چرا دادن منفعتی برای اون پولی که قرض گرفتم حرامه ولی حلال میشه. هم گرفتن این پول حلال میشه و هم دادن ربا حلال میشه در کجا؟ در اونجایی که ضرورت داشته باشه، این رو قبول داریم ولاکن اینطور نیست که به عنوان اولین ربا حلال می شود که بَینٌ وَالدٌ وَلوَلَد چه و چه و چه یا بدتر از این سه مورد به طور حقه بازی و حیله ربا حلال میشه ولاکن در جریان بانکداری ها چه خواهد بود که این بحث دیگری خواهد بود؛ در جریان بانکداری ها اونیکه مسلم است رابطش این است که موضوعات عوض شدنی ست اما احکام عوض شدنی نیست و اگر اون برادرمون جمله ای گفته است منم دیدم مطالعه کردم به خودم گفته این فقه پویا این نیست که پویایی در ایجاد احکام باشه حرام همان است با هم صحبت کردیم ایشون هم اعتراف کرد همینه حرام همان است حلال همان است اما موضوعات مختلفه زمینه ها گوناگونه، خب اونایی که سنتی صددرصد نمیخوان اونچه قبلا بوده است عوض شه ما با اون ها اختلاف داریم. اونی که میگه فصل چهار فصل است حالا هم چهار فصل است بعد کیهان پیما بیاری که در عرض چند دقیقه خورشید بره مثلا باز چهار فصله این که مزخرفه ما که حکم عوض نکردیم که پس فقه گویای ما همون فقه پویاست فقه پویای در احکام و فقه پویای در چه؟ در موضوعات. فقه سنتی رو نه گویا قبول دارد نه پویا فقه سنتی که در خلاف کتاب الله است نه پویا قبول دارد نه گویا فقه سنتی که جامد است و تکان نمی خورد اگر موضوعات عوض بشه اصلا عوض نمی شود و این رو قبول نداریم. آنچه را قبول داریم فقه واحد است از خدای واحد شریک واحده فقه گویای که در احکام گویاست و در موضوعات پویاست؛ حالا این پویایی که در فقه ربا مثلا ما می خواهیم داشته باشیم این ربا که کلاً برای زمان پول نمی شود گرفت فقط برای عملیات پول می گرفت با بانکداری های موجود ما چه کنیم؟ این بحثی ست که ما باید که از یکشنبه به بعد چون شنبه روز سوم عرض شود که اعتکاف است و به احترام اعتکاف برادران ما هم در خانه معتکف می شویم آقایان هم در مسجد و خانۀ خدا معتکف می شوند و روزه می گیرند ما هم که روزه نمی تونیم بگیریم، حالا ما تتمه ای که در اینجا داریم راجب صرف است که من همینجا ختم می کنم صحبت نمی کنم به چند علت یک علتی که خسته شدم من و دیگر اینکه ما عصر که بحث داریم بعد نماز مغرب و عشاء هم باید صحبت کنیم راجب میلاد امیرالمؤمنین سلام الله علیه فلذا به همین مقدار ختم می کنیم و تتمه اش برای بعد اگر زنده بودیم. أَللهُمَ شَرَح صُدُورَنا بِنورِ عِلمَ و الایمَان وَ مَعَارِفِ القُرآنِ العَظیم فَأَغفِرنَا لِما فَدخُولوأ وَ تَقواه إِنا أَن ما تُحِبهُ لا تَقواه، وَ السلام علیکم.