بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
بحث علامه حلی رضوان الله علیه در تبصره ، به اینجا رسید که اگر بدون قصد از بیرون باغ کسی شما عبور میکنید و شاخه های درختان میوه دار آویزان است یک مقدار معمولی میتوانید ازون میوه ها استفاده کنید و اجازه صاحب باغ لازم نیست .
چنانچه این فتوا معمولاً بین فقها ما هست. حالا بحث اینه ، سوره مبارکه نور آیه 61 این محور بحث ماست .
که آیا از چه بیوتی انسان بدون اجازه میتواند استفاده کند غذایی را بخورد مثلا .
ما نسبت به اموال مردم یکی از سه حالت را داریم .
یا طرف راضیست ، میگوید یا کاری میکند که ما میفهمیم راضیست که از مال او ما مصرف کنیم به مقداری که او راضیست .
یا راضی نیست ، میدانیم راضی نیست و خود او هم میگوید راضی نیستم ، این هم بعد دیگریست .
یا بینهماست من نمیدانم آیا فلان مال که مربوط به شماست اگر بردارم استفاده کنم، آیا شما راضی هستید یا راضی نیستید ؟
در مورد اول و در مورد دوم معلوم . اونجا که راضیست حلال و اونجا که ناراضیست حرام .
اما اونجایی که بین الامرین است ، نمیدانم طرف راضیست و یا راضی نیست آیا اینجا قاعده حلّیت است و یا قاعده حرمت.
از قرآن شریف طبق آیاتی و از روایاتی علی ظل آیات استفاده میکنیم کلمتاً واحده ،که درصورتی شما میتوانید در مال غیر خودت تصرف کنی که او راضی باشد ،.قطع دارید راضیست یا اظهار رضایت و میل کند تا بتوانید شما در مال او تصرف کنید.
اما اگر ندانید که راضیست یا نیست ، این تحت عناوین محرمه ایست از جمله اَکلِ مال {بِالْبَاطِلِ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ}آیتۀً و روایتۀً {لَا يَحِلُ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِيبَةِ نَفْسه }که روایت متواترند از علی ظل آیات .
از نظر بحث محوری دو آیه شریفه ای که یکی در بقره است و دیگری در نساء که {لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ} اکل بالباطل را حرام کرده.
اگر باطل چیه ؟یعنی، اگر انسان مال کسی را بخورد و مقابلی ندارد ،باید مقابلی داشته باشه.
اگر مال کسی را بخورد و مقابلی ندارد یا نمیداند مقابل دارد یا ندارد ،باید احراز کند که مقابلی دارد.
چون اکل مال سه جور ، یک مرتبه اکل مال بالحق است .
یک مرتبه اکل مال بالباطل است. یک مرتبه بینهماست.
اکل مال بالحق اینست که من مال کسی را بخورم و استحقاق داشته باشم در مقابل مالی داده باشم و مراودات حاصل، این اکل مال بالحق است در باب مال دیگری را مصرف کردن .
اکل مال بالباطل رسمی این است که میدانم طرف راضی نیست و من حقی هم ندارم اما در این مال تصرف میکنم ، بحث در سومیست.
من که نمیدانم طرف راضیست یا نیست پس من احراز حلّیت اکل مال را نکردم.
چون حلیّت اکل مال در صورتیست که حقی در کار باشد ، حقی در کار بودن چند جور، یا من مالی در مقابل دادم که حق دارم بخورم یا طرف راضیست ،سوم دیگر ندارد.
یا طرف مجانی راضیست که من مال او را مصرف کنم یا نخیر مجانی نه ،من مالی را در مقابل این مال دادم مراودات حاصل شده بنابراین بیعً اجاراتاً چه و چه من این مال را حق دارم بخورم .
پس اکل مال بالحق فقط صحیح است در معاملات . در گرفتن مال مردم در اکل مال بالحق صحیح است.
اما اگر احراز حق نشود ، اکل مال بالباطل است. ما میگیم باطل دوجور.
یکی این که محققاً و مسلماً راضی نیست و ناحق است ، یکی اینکه نمیدانیم راضی هست یا نه.
اگر شما نمیدانید راضی هست یا نه ، حق است ؟
باید احراز کنید دیگه. این مال مگه مال او نیست؟ حالا که مال اوست اگر شما بخواهید مال او را تصرف کنید باید این مطلب محرز شود که الان مال اونیست. یا به شما بخشیده هست راضی هست مصرف کنید یا معامله ای کرده اید.
اما مادامی که ، مثل اینکه اگر یک مالی را شما نمیدانید از طرف خریدید یا نه ، میتونید بگیرید بخورید؟
نه ، به حساب اینکه شاید من خریده باشم پس شاید حلال باشد ، شاید کاری نمیکنه .
شاید در مقابل باید کاره ای نیست.
شما این مالی را که از کسی میگیرید و مصرف میکنید، باید بدانید حق دارید ، باید بدانید در عین اینکه این مال ، مال اوست منتقل به شما شده تو معامله .
باید بدانید اگر منتقل نشده است او راضیست. اما سومیش بایدی در کار نیست شما اگر مال طرفی را میخورید ونمیدانید که آیا او راضی است یا نه ، میدانید معامله ای نیست ، اینکه هیچ .
میدانید معامله ای در کار نیست و بایدی در کار نیست که شما مال شما باشد و بخورید .
باید دوم رضای اوست ، رضایت او باید و حتمیت جواز استفاده از مال او را ایجاد میکند،رضایت او محرز نیست.
حالا که رضایت او محرز نیست مشکوک است و خبط یا رضای اوست .نمگیم مشکوک از حلّیت قطعیست حرّم.
اینکه مشکوک است دقت بفرمایید ، این که مشکوک است که آیا اون طرف راضیست یا نیست ، این شک در حلیت حرمت نمیاره ، بلکه یقین به حرمت است چرا؟ برای اینکه حلیت در انحصار جاییست که باید یا معامله ای که نیست یا راضی باشد که نیست.
دوم ، {لا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ} تجارتی شده. یا باید تجارۀً عن تراض بشه یا باید طرف راضی باشه .
تجارتی که در کار نیست ، رضایت طرف هم که در کار نیست . نمگیم سخط.
احراز رضایت همونطوری که اگر احراز تجارت نشده است شما شکی در حرمت ندارید به اینکه یقین در حرمت. احراز رضایت نداشتن هم همینطور چه فرقی میکنه؟
اگر من شک دارم که این خریدم یا نه ؟ میتونم شک کنم در حیطه حرمت بگم اصل حلیت .
گرچه اصل هم اگر باشد اصل چیه ؟ اصل اینست که مال اوست ، اصل اینست که در واقع تصرف نمیتونیم بکنیم.اما اصل نا اصل داریم در اینجا ما به اصل کاری نداریم .
اینجا یا باید تجارۀً عن تراض باشد یا رضا باشد .
پس، ضابطهی کلیه در اموال دیگران که تجارتی نشده است و رضایی هم محقق نیست این است که این حرام باشد .
پس اگر حلال بشه دلیل میخواهد یا باید رضا بده یا تجارت.
اما در موردی که من شک دارم چی؟ از جمله مواردش این است که بنده از عرض میشود از بیرون باغ میوه کسی گذر میکنم نه صاحب باغ را میشناسم نه اون من میشناسه اگرم بشناسم نمدونم راضیه یا نیست، خب قبلا راضی نیست اخه به چه حساب مردم راضی باشن مالش را بخورند ، این حساب باید کرد دیگه.
مثل اینکه از در مغازه کسی عبور می کنه یک مشت انجیر برداره بخوره .حالا در ،بیرونم هست ها ، بیرون یک مقدارم بیرون دکّان گذاشته شده در جاده دکّان گذاشته.حرام هست فرض کنید. اما آیا به چه حساب بنده همینطور که رد میشم یک نون از نونوایی ، یک سیب از میوه فروشی ، یک مشت از عرض میشود که آجیل فروشی . این به چه حساب ؟
آیا قاعده مطلب این نیست که انسان مال مردم را که ازش عبور میکند خب حق ندارد بخورد .
حق دارد بخورد دلیل میخواهد . حق ندارد مال مردم را که عبور میکند بخورد ، مگر اینکه تجارۀً عن تراض در کار باشد یا رضایتی در کار باشد .
چه میخواهد باغ باشد ،چه میخواد مثلاً خانهی مردم درش باز عبور کردم خستم میرم میخوابم میشه؟
فرق نمیکند. دکّان مردم ، خانه مردم ، حمام مردم. حمامیست که حوضم جلویه و معمولا کسی میره باید پول بده .
بنده حالا رد میشم ازین حمام برم تو حوض غسل کنم بیام بیرون نمازمم بخونم . چه فرق میکنه؟
دکّان باشد ، حمام باشد ، خانه باشد ، مغازه باشد ، باغ باشد همین قدر که بیرون از ملک اوست کافیه؟
اینکه این میوه بیرون، این مال بیرون از ملک اوست و منم عبور میکنم از ملک او این کافیست برای اینکه حلال بشه.چرا؟
راضیه، ازکجا؟ و در اینجا ما نه این است که متردد هستیم که راضیه یا نه ، قاعده مطلب این است که راضی نباشه
حتی اگر قاعده را هم ندانیم.
نمیدانیم راضی هست یا نیست ، همین که شک داریم در اینکه راضی هست یا نیست ، به چه مجوز من این مال را بخورم؟
که تجارۀً عن تراض در کار نیست ، رضایت اون هم در کار نیست .
بله الا،الا بیوتی که قرآن شریف ذکر کرده.
و اگر ،ببینید اینجا در حال تردد دیگه . چند بیت را خداوند در این آیه نور ذکر فرموده که شما اگر در آن خانه بودید میتوانید از غذایی ، آبی ، چیزی در اون خانه به طور معمولی استفاده کنید .
دیگر اجازه گرفتن نمیخواهد، برای اینکه اگر در این خانه هایی که خداوند در آیه نور ذکر فرموده اگر خوردن و تصرف در چیزی در این خانه اجازه بخواهد چه انحصاری به این خانه ها دارد؟
چه این خانه چه غیر این خانه ها . چه این خانه ها باشد ، چه دکّان ها باشد ، چه جای دیگر باشد .
پس معلوم است که آیه مبارکه جایی را ذکر میکند که قطع به رضا نیست ، چون باشه خانه ها فرقی نمیکند.
قطع به عدم رضام نیست ، چون قطع بر عدم رضام باشد خانه با غیر خانه چه فرقی میکند ؟
پس اینکه خداوند این بیوت را استثناء کرده این وسطً بین الامر .
من نمیدانم خانه برادرم ، خانه خواهرم ، خانه عمم ،خانه خواهرم ،خانه دوستم اون کسی که کلید خانه اش دست من اینایی که قرآن ذکر میفرماید .
نمیدانم که حالا که من خانه خواهرم رفته ام ، اون غذایی که اونجا گذاشته بنده هم گرسنه ام به طور معمولی بخورم ، نمدانم راضیه یا نه؟
لزومی ندارد سوال کنید شما ، هیچ لزومی ندارد . بلکه ازون غذا میخورید بله اگر چنانچه این قطعاً راضی نیست بگه راضی نیستم این مطلبی است ،ولی ما در این جریان عواناُ بینهم داریم بحث میکنیم .
آیه را با دقت ملاحظه بفرمایید و تفسیرش را در تفسیر القرآن
از آیه نه در میاد راضی ان ، نه در میاد راضی نیستند هیچ کدوم. حالا میخونیم اون آیه را
(اگر رضایت نباشد چه ظور میتوانیم….)
ما که رضایت نباشد را نگفتیم. گفتیم اونیکه نمیدونیم داریم بحث میکنیم . اونچه که رضایت نباشد ما بحث نداریم ،اونچه که رضایت باشد ما بحث نداریم .
اونجای که نمیدونیم راضی هست یا نی این و بحث داریم و اگر آیه این و داره میگه که بحث میکنیم اگر آیه اونجاییکه میدونیم راضی هست که معنی نداره .
اگرم میدونیم که راضی هست این چندتا گونه چرا ؟
من میدانم راضی است خونه کسی که من رفته ام و از این چندتا نیست و میدونم راضیه ،خب میخورم.
کسی که من را مهمون کرده نه برادر ، نه خواهر ، نه خاله ، نه عمه نه چی من را مهمون کرده سر سفره خب اینجا میشینم میخورم دیگه .
پس ببینید این بیوتی که در اینجا استثناء شده، استثناء در اینجاست که نمیدانم طرف راضیست یا راضی نیست.
آیه را توجه کنید
{لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ }این سه بخش بحث در جای خودش.
که اگر بخواهیم بحث کنیم خودش مقادیری طول دارد و مربوط به جای که ما داریم بحث میکنیم نیست.
مربوط هست ولی مربوط به جایی که ما داریم بحث میکنیم نیست .
وَلَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ چی؟
لَيْسَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ حَرَجٌ چی؟ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ علی آخر …
حالا انفسکم کیه ؟ این که خداوند خطاب ایمان فرموده است در آیات قبلی و در اینجا میگد که میفرماید که هرجی بر خودهاتون نیست که در خانه های خودتان ، پدرانتان ، که ، که ،که … چیزی را بخورید
انفسکم فقط مرد ها هستند ؟ یعنی این اجازه را در زمینه ای که ما مرددیم صاحب مال راضیست یا نیست فقط مردها این اجازه را دارند؟ زن ها ندارند؟
بگید خیال کنند انفسکم مذکر است و مردها .
میگیم نه خیر این کم خطاب مربوط به مؤمنین است به عنوان ایمان نه به عنوان مذکر یا مؤنث بودن .
یا ایها الذین آمنو که در قرآن شریف است فقط مذکراست چون الذین مذکر ، نه.
این چون خطاب ، خطاب ایمان است و ایمان مذکر و مؤنث و کوچک و بزرگ نمیشناسد.
هر کس که دارای ایمان است الذین آمنو است و چرا صیغه مذکر آمده؟ برای اینکه در جمع بین مذکر و مؤنث صیغه مذکر مقدم است .
در اونجا که اصلاً مذکر و مؤنث نیست خدا مذکر میاره.
خدا هو است ، هی هیچ وقت نیست . دیگه نه مذکر دارد نه مؤنث .
در اونجایی که مذکر و مؤنث اگر هر دو را جمع کنند خداوند لفظ مذکر میشود لفظ مذکر ، اشرفه است.
به حساب اشرفیت لفظ مذکر ، خدا مذکر میارد .
حالا ، در آیاتی که خطاب به مؤمنین است اگر نسّی باشد که مراد ذکور است بسم الله .
اوناث است بسم الله . اما اگر نسّی نداریم قرینه ای نداریم که مراد ذکور است یا اوناثند مراد.
بنابراین کل کسانی که دارای ایمانند به درجات مختلف .
بنابراین انفسکم مرد باشد زن باشد ، دختر باشد پسر باشد ، دایی باشد ، عمه باشد خاله باشد تمام ذکور اوناث میگیره
این حساب انفسکم.
ولا انفسکم که چی؟ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ سوال؟
الان همین میخوام سوال کنم . بله بیوتکم .سوال : بابا ،به من مرد به اون زن بفرماید که اشکال ندارد از خونتون بخورید ، گفتنی ندارد که پنجره را باز کرد گفت عجب ، رو چه حساب ؟
جواب ، ببینید شما ملاحظه کنید اقرب اشخاص به انسان کیه ؟فرزند انسان ، زن انسان ، شوهر انسان ،بله ؟
این فرزند انسان ،زن انسان ، شوهر انسان اینجا اومده اصلا ؟ نیومده .
بببینید . فرزند انسان ،فرزند نه پدر
برعکس دارم عرض میکنم.
اون برعکس بله ، ببینید و لا أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُيُوتِکُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِکُمْ ابنائکم نداره ، ازواجکم نداره زوجتکم نداره چی شد ؟
آیا ازین بیوتی که دور تر است انسان حق دارد بخوره ، اما از بیت زنش ،ب یت شوهرش ، بیت عرض میشود که فرزندش حق ندارد بخورد ؟ از بیت فرزند که داد و قالم میکنه نخور ، اونم تازه بحث داریم میتونه بخوره به حساب اینکه پدر واجب النفقه فرزند .
واگر لازم داره داد و فریاد هم بکنه فرزند میتواند بخورد راجب پدراینطوریه حالا بالعکسش را کاری نداریم .
چی استفاده کنیم اینجا ؟آیا ممکن است این احتمال را بدهیم ؟ این درست که بگیم خداوند این بیوت را ذکر کرده مرحله دومم ، اما بیت فرزند را که دختر یا پسر ذکر نکرده .
بیت شوهر را ذکر نکرده ،بیت زن را ذکر نکرده.
چون ممکن است بیت شوهر با زن فرق داشته باشه ، بیت زن با شوهر فرق داشته باشه .
بیت فرزند با پدر ، با عرض میشود که فرق داشته باشه .
چون ممکن است فرق داشته باشه و ممکن است باهم باشند این ها همه را گفته . خب پس به چه حساب فرموده من بیوتکم .
عرض میشود که وَ لا عَلي أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُيُوتِکُمْ چون این چند بیت را بیت خود ما حساب کرده .
فرزند من ، زن من ، شوهر او این ها بیت خود او حساب میشه . اینها چون در ردیف اولند ، بیت خودت حساب میشه و انسان خیال میکند که اگر زنش خانه ای هست و خودش جدا داره زندگی میکنه چون چندتا زن داره یا نخیر چند تا هم زن نداره بالاخره زن در خانه دیگریست و این در خانه دیگریست .
خیال کرد که این در خانه زن حساب داره از مال زن بخوره نمیشه نخیر میشه . یا خانه شوهر جداست ،زن برود خانه شوهر از خانه شوهر بخورد بعد اجازه بخواهد ، نخیر اونم لازم ندارد .
یا خانه فرزند اگر جداست انسان اگر برود خانه فرزند بخورد چه دختر ، چه پسر اشکال دارد این حساب لا جناحت نه اینکه از خانه خودت ، خانه خودت که گفتن نداره که .
من از خانه خودم که مربوط به خودم نه زن نه فرزند نه کیه نه کیه من از خانه خودم .
پس در این تعبیر بسیار بسیار لطیف و عمیق خداوند پس از چند بیت را بیت خود او ماها که کملفیم و مخاطبین هستیم رجالاً و اونثاً ، ذکوراً واوناثاً حساب کنید.خب.
بله دیگه ، مگه بنت اونی هست که شوهر نکرده فقط، بنتی که شوهر کرده .
اصولا ببینید نشد ، بنتی که شوهر نکرده مگر جدا زندگی میکنه ؟
( نه اون بنتی که شوهر کرده، شوهرش باید اجازه بده)
مال خودش نی ؟ شراکت نداره در این زندگی ؟ نشد ،نشد .
ببینید دو جوره یک مرتبه این بنت شوهر کرده یک وقت نکرده.
اگرشوهر نکرده که در بیت خود من ، یعنی صد در صد اینطور. پس این شوهر کرده است که بیت دیگریست.
یا پسر من اگر در خانه من است که بیت خود من است. پس این اگر در خانه خود من نیست اونجا لا جناحت میاد .
حالا راجب پسر که مهم تره راجب به دختر ،دختری که رفته است شوهر کرده است در خانه شوهر.
حالا ، پدر این دختر میرد در خانه این دختر ، باید اجازه بگیرد از شوهرش غذا بخوره ؟
نه ، در اینجا که نمیداند این شوهر راضیست یا نیست ، چون این خانه هم بیت زوج است هم بیت زوجه. من بیت زوجین نیست منتها نسبتش به زوج قوی تر است ،نسبتش به زوجه ضعیف تره .
ولکن همانطوری که زوج کسانی را دارد میاد تو این خانه میخورند و میرند، خب زوجه هم کسانی دارد که میان در این خانه میخورند میرند.
و اگر این زندگی پیوسته که این دو نفر وحدت پیدا میکنند اگر بنا باشد زوج پدرش مادرش کی بیایند بخورند اجازه نمیخواهد .
اما زوجه اگر آقا یک تلفن ایشون اومده حالا یک لقمه آبگوشت بخوره یا نه ؟
این خیلی افتضاح میشه .الان این مطلبیست که بعد باید بحث کنیم .
این آخر بحث که خداوند یک استثناء کرده چرا؟برای اینکه ارتباطات دراینجا دست اول دست دوم و این ارتباطات دسته اول دسته دوم قاعدش و طبیعت الحالش این دیگه اجازه نمیخواهد .
خانه دوستش حتی أَوْ صَدِيقِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ بنابراین این بیوتکم خانه پسر من ،دختر من ، خانه زن ، خانه شوهر فلان زن .
این ها خانه خود او حساب میشه. تمام این ها مشمولست این عرض میشود که وَلَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ یک
( حاج آقا داماد نسبت به خانه پدر خانمش … )
بله؟داماد
(داماد نسبت به خانه پدر خانمش ؟)
خانه پدر خانمش خانه کیه ؟
(بیوتکم میشه؟)
نه خانه کیه ؟
(ابوزوجش)
بله اونجام همینطور . برای اینکه خانه پدر خانم ، این پدر خانم خانه دخترش خانه خودش حساب میشه . چرا؟ چون دخترش . اینطور میشه دیگه .
اگر خانه داماد رفت خواست غذا بخوره دیگه از داماد همین بحث داریم دیگه ؟
( نه ،داماد خونه پدر خانمش )
داماد خونه ابو زوجه درسته ؟
داماد خونه ابو زوجه آیا خونه ابو زوجه خونه زوجه هست یا نه ؟ پس بیوتکم شد دیگه.
(این ثابت میکنه که نمیشه ؟)
نه ، میگم خانه او هست یا نه ؟ این ابوزوجه که میری خونه میخواد غذا بخوره آیا این زوجه خانه پدرش ، خانه او هست یا نه ؟ کما اینکه پدر خانه او میرفت میتوانست بخوره برعکسم میشه دیگه . داماد همینطور میتونه بخوره داماد میتواند ، اصلاً این بیوت مثلا ً
( …مالکیت داشته باشه ؟)
نه ، نه خانم . مگر زنی که خانه شوهر
(از تعهد پدر بیرون رفته اینجا )
نشد ، ما که تعهد پدر را نداریم . صدق بیوتکم باید بکنید .22:15
ببینید این جمله اول که میفرماید : أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ بعدش آبائکم ، امهاتکم ، اخوانکم ،اخواتکم ، اعماکم ، فلان ….
آیا میشود گفت طبقه اول را خداوند نگفته و طبقات بعد را میگه ؟
خب طبقاتی که قبلا هستند تمام این هایی که شما فکر میکنید جزء این ها هستند .
بیت دختر شوهر کرده ، بیت پسر زن گرفته ، بیت عرض میشود که زن خودش ، بیت شوهر خودش تمام این ها جزء طبقه اول هستند و در اینجا اجازه لازم نیست .
خب أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ خب آبائ کین؟
آیا آبا ، آبا بلافصلند؟ میشه گفت آبا ، آبا بلافصل باشند ، آبا مع الفصل باشند . منتها آبا مذکران ، مذکرین هستند . امهات مؤنث ، مؤنثات هستند .
حالا این آبائکم پدر خود انسان ، پدر مادر انسان ،پدر پدرش ، پدر مادرش همش آبائکم . همنطور اجداد دتا بره بالا ، تمام این اجدادی که بعضی هستند بعضیا هستند سه چهار تا جد دارند . یک پدر و سه چهار تا جد در تمام خونه اینها لا جنها علیهم آزاد .
امهات هم همینطور ، أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ مادر خود ، مادر مادرش ، مادر پدرش ، مادر پدر پدرش تا آخر تمام این ها را امهاتکم شامل .
أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ برادر من ، برادر ابوینی ، برادر ابی ، برادر امی همه را میگیریم .مگه برادر امی برادر نیست ؟ منتها اینجا یک مطلبی هستش که از حالت تذکر بدیم خوبه . دراینجا که آباء و امهات و اخوان و عمات و خالت این حرف هاست حتی در اون دوتایی که دوتاییشو قبول داریم اینجا مشمول یا نه ؟ نه چرا؟
آبائ،آبائ خب از نظر نسب ، امهات نسب ،کسی بفرماید که خب أُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ امهات رضائی هم این ها جز امهاتند ؟
میگیم نخیر، أُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ اولاً حکمش خاص ، ثانیاً أُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ نه ارث میبرند نه ارث میگیرند نه ، نه ، نه ….
فقط در یک جهت محرمیت و حرمت ازدواجست با همدیگر .
کما اینکه و وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ زنان پیغمبر امهات مؤمنین اند حجاب نکنند ؟
نخیر حجاب باید بکنند .ارث میدهند ، ارث میگیرند ؟ نخیر این حرف ها نیستش که .
محرمند ؟ نخیر ، فقط در یک بعد اند .
بله ؟ میرسیم به صدیق ، میرسی به صدیق ، میرسیم به صدیق،ا گر صدیق بود بسم الله،اگر نبود چی ؟
اگر ام رضائیست است با هم دشمنند صدیق نیستند .
عنوان صدیق را عرض نداریم ما . عنوان ام
الویت چیه ؟ رو چه حساب ؟برای چی ؟
( چون که بالاخره نزدیک ترن بهش ) کی گفته
( ام رضائی ….)
کی گفته ؟ اگه ام صدیق رضی صدیق باشه بله ، نباشد چی ؟ نباشد چی حساب داره ؟
شیر خورده خود او خورده خود او مطلبی نیستش که.
بله ؟ ببینید پس اینجا رضائیت را نمیتونیم داخل کنیم .اون آقایون که میگند رضائیت هفت تاست الی چهار ده تا مطلب اینه.
ولکن أُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ مادر رضائی و خواهر رضائی این ها مشمول این آیات اخواتکم و امهاتکم هست یا نه ؟
خب نه ، چون ام یعنی نسبی . عرض شود اخت هم یعنی نسبی شامل رضائی بودن محتاج به دلیل و در جای خودش هم دلیل ، ام رضائی بودن را و اخت رضائی بودن را در بعد ازدواج ام و اخت کرده لبعاد دیگر نکرده که
درست توجه کنید .
اینجا جوابتان را من دادم توجه نکردید.همین جمله اخیر . حرف اول این بود که امهات شامل امهات رضائی نمیشه ، دلیل نمیخواد این یک .
حرف دوم که قوی تر ، در باب امهاتکم رضائی و اخوات رضائی در چه بعد امهات و اخواتند ؟
در بعد حرمت ازدواج فقط . کما اینکه وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ زنان پیغمبر مادران امتند در چه بعدیه؟
فقط در بعد حرمت ازدواج . حتی در بعد محرم بودن هم نیست . امهات رضائی و اخوات رضائی در بعد محرم بودن هم هست . دو بعد دارد هم محرمند و هم ازدواج حرام .
ولکن در بعد وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ اونجا بعد محرم بودن هم حتی نیست فقط در بعد حرمت ازدواج.
حالا ، در بعد عرض میشود که امهات رضائیه و اخوات رضائیه که نس ّ آیه مربوط است فقط ام بودن رضائی و اخت بودن رضائی در بعد حرمت ازدواج است ، بعد دیگری نیست .
اینجا چیه؟ اینجا خوردن است کاری به ازدواج نداره. در بعد خوردن ، ارث دادن ، ارث گرفتن و و و …
این ابعاد نیست .منحصر است تنثیل به مورد خودش .
اینکه ، مثلا فرض کنید إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئي وَلَدْنَهُمْ یعنی چی؟ این إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئي وَلَدْنَهُمْ یعنی ام هر جا گفت فقط اون امی که زاییده ،ام رضائی نمیگیره.
فقط ام رضائی لفظیست که در بعد خاص خودش که باب ازدواج است . اما در غیر باب ازدواج اصلاً امیت ندارد به وجه عام.
بنابراین در اینجا امهاتهم شامل میشه ؟ اخواتکم
أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ آبائ رضائی که هیچی .اصلاً ابو رضائی نداریم برای اینکه دختر رضائی حرام است.
أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ هر سه را میگیرد .اخوان ابی ،امی یا ابوینی .
أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ همچنین ، باز اینجا اخوات رضائیات را نمیگیره .
أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ باز رضائیات معنا ندارد .
أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ ، خب این بیوت اعماکم عموی خودتون ، عموی مادر ، عموی پدر ، عموی جد ، عموی جد مادری ، عموی جد پدری همه را میگیره . اعما همه را میگیره کما اینکه در باب ارث هم همینطور .
در باب ارث وقتی که لفظ آبا و اعما و امهات اولاد همه شامل مگر اونجایی که قید بزنند که این جا نیست
أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ عمه هم همینطور .
أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ دایی ، دایی خود ، دایی مادر ، دایی پدر ، دایی جد تا آخر
أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ خاله.
أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ ببینید ملک یک ملک مفاتحه یک ملک مفاتیح . مفاتیح جمع مفتاح یعنی کلید ، مفاتح جمع مفتح یعنی در . پس اینجا اشتباه شده خیلی هم اشتباه شده کما اینکه مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ اینجا گیج شده اند بعضیا که بابا کلید انقدر سنگین وقوی هیکل ،کلید ها را بکشند.
نه آقا .
(بالاخره در که …)
در را میکشیدند ،میکشیدند در رو بله. این در انقدر بزرگ و سنگین بود که میکشیدند ، مفاتح.
ببینید از نظر لغوی داره دیگه ، مفاتح جمع مفتح ،مفتح در.
مفاتیح یعنی مفتاح لغتاً که اینطور که ما به لغت هم مراجعه کنیم مطلب حل میشه برامون .
حالا، در اینجا أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحیَهُ نیست کسی آقا کلید خانه اش دست داد . ملکتم یعنی ملک من باشد آخه معن نداره که کلید مال شماست بعد کلید را به من ببخشید که چی ؟
این ملکتم یعنی در اختیار شماست کلید. اگر کلید خانه فلان طلبه در اختیار من که بعضی وقتها مثلاً برم آب بدهم چه کنم.
برم یخچال باز کنم هر چه هم گوشت داره بردارم بخورم ؟ نه این ملک مفتاح است ، ملک مفتح نیست .ملک مفتح یعنی ، یعنی در خونه باز و بستش خود این در خونه. ببینید مَفَاتِحَهُ میگه مفاتیح نیست .
این خونه در داره در بیرون داره در داخل داره در یخچال داره در صندوق داره در گاو آهن داره در اینا مفاتح
أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ یعنی درها. درهای چیز هایی را که صاحب خانه توش یک چیزی گذاشته و درش رو بسته یا قفل کرده یا نکرده هر چی هست کسی که تمام در وبند های خانهی او در اختیار شماست .
خب میرید در یخچال را باز کنید آناناس بردارید بخورید یا بردارید آبگوشت بخورید.
(کلید گفته میشه یعنی مثلاً فلانی کلید اونجا را دارد، نمیگن که در اونجا را مالک که ؟)
ما عربی داریم میگیم دیگه فارسی نمیگیم ، عربی داریم میگیم مفاتح جمع مفتح
(اون بعدش ، اون قسمتش صحیح )
ما همین قسمتش داریم صحبت میکنیم دیگه اون که خدا داده داریم صحبت میکنیم ، اونی که مردم میگن نمیگیم
(کلید خونمو داره در اختیارم میذاره)
مطلب دیگه ای شد. اگرکلید در اختیارش اینه که کلاً خانه در اختیارش ،همین حرف ما شد دیگه .
واما اگر کلید خانه شما در اختیار من فقط در باز کنم و آب بدهم .
خب
(اینجا امانت دست شما )
امانت ، امانه در خانه شما بردارم یا هر چی . پس ببینید این بینهما امور مطلق یعنی اگر مفاتح ، بله ؟
( خودش مسافرت کلید دست این امانت میزاره که محافظت کنه )
همین ، این ملک مفتاح ، ملک مفتح نیست .ببینید محافظت کنه خیلی خب ، آیا هر چی تو خونه هست تمام در و بند ها باز میشه دست این ؟ نخیر .
در خانه فقط کلیدش را به شما میدن که در خانه دست شما باشه امانتی که اونجا میزاری یا اینکه مواظب باشی یا آب بدی یا مواظب باشی دزد نبره .
پس ملک عرض میشود در اختیار ، کلید خانه در اختیار انسان بودن غیر از اینکه تمام در و بندها در اختیار بودن.
آیه در رابطه با بند هارو داره میگه مَفَاتِحَهُ نه مفتاح ،نه مفاتیح
(شما ملکتم )
ها چون ملک دو جوره ، یک ملک اصل یک ملک انتفاع لا الا به فی ملک معنیش چیه ؟شما که میدونید معنیش چیه ؟
آیا من باید مالک باشم یا نه ؟
آقایه اجازه داده ملکش را بفروشم . فی ملکی اجازتاً ، فی ملکی نیابتاً ، فی ملکی اصلاً یعنی بیع درست نیست مگر من در اختیارم باشه بیع. اگر در اختیارم باشه وکالتاً ، اجازتاً ، ولایتاً تمام دراختیار من .
اینجا هم همینطور مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ معنیش این نیست که یکی دو احتمال دیگه .
یکی این که بنده تمام در و بند های خانه را فقط مال من ، پس چرا ملک اون ؟ پس این غلط .
نه ، ملکتم در مورد دوم یعنی همانطوری که اون مالک اصل تمام در و بندهاست ، به من اجازه داده که تمام در و بند ها در اختیار من باشد .
پس این ملکتم مرحله دوم ، ملکتم مرحله اول محفوظ.
و الا ، اگر ملکتم به من داده پس من مالک شدم دیگه . من مالک مفاتح و مالک تمام خانه شدم
آقا ملکتم ،شما که مالکید دارید میگید نه ملکتم ، مخاطب کیه ؟مخاطب صاحب خانه نیست .
مخاطب کسی که تو خانه میره میخواد برداره بخوره ، توجه نکردین؟
تم کیه ؟ تم کسانی که میخواهند بروند تو این خانه بردارند بخورند ، یعنی صاحب خانه نیس.
پس ملکتم مفاتحه نه ملکتم .
أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ رفیق شما اما چه رفیق؟ رفیقی که از پشت بام میاد خودش را پرت کرده برنج ببره که رفیق نیستش که.
نه ، رفیق شماست آماده خانه دعوتم نکردی ، نباید دعوت کنید که .
اگر شما دعوتش کردید دشمن شما باشه سر سفره باید بخوره ، اما اگر شما دعوتش نکردید مصداق بیانیست .
دعوت نکردید در زده اومده تو سفره را پهن کردید دارید میخورید، عرض میشود شام رفتید بیرون بیاید این مسئول خوردن لزوم ندارد که دونه دونه آقا این لقمه را بخورم ؟
از اون مربا بخورم ؟ از اون برنج بخورم ؟ چه قدر بخورم چه قدر نخورم ؟
نخیر ، مقتضای صدیق بودن که در مرحله اخیر ، چون ما صدیق دو مرحله داریم.یک صدیقیست که هم خونست با انسان ، آبائکم ، امهاتکم چه چه چه صدیق هم خون که ارتباط خونی هم دارند و اضافه براین ارتباط عرض میشود که محبتی هم دارند.
یک مرتبه هم نه یک بعدی ، دو بعدی نی. صدیکم دوست شماست وارد خانه شما میشه خب میتواند این بخورد ازین خانه. ولی حد خوردن چی هست این بحث بعدیست که ما باید بحث کنیم .
أَوْ مَا مَلَكْتُمْ ببخشید أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً علی آخر.
اینجا چند بحث که آقایون روش فکر کنید
باهم جمع باشد ؟ نخیر
این ، عرض کردم این مختصر بحثی که ما داریم میکنیم . والا این یک هفته بحث داره.
حالا، این جان بحث . ما چند مسئله در اینجا داریم آقایون روش فکر کنند تا شنبه اگر زنده موندیم .
خب اینکه اشکال ندارد شما بخورید . سوال اول ، اگرم بیاد سراسیمه داد و قال حق ندارید بخورید، بازم میتونید بخورید ؟
این یک مطلبیست . نه اش اقدم است آره هم احتملال دارد که بحث میکنیم این یک .
دوم، حالا در اون قدر مسلم که باید همه قبول کنند که من نمیدانم راضیست یا نیست ؟ خب اینکه نمیدانم راضیست یا نیست چرا بخورم ؟در اینجا دو حساب دارد.
یک حساب برای خورنده ، یک حساب صاحب مال .
صاحب مال وقتیه که برادرش ، خواهرش دیگه اجازه یعنی چه ؟ این دوری بودن است این فاصله است این است این بعد است این بی محبتیست. پس تو باید راضی باشی . وحتی اگر هم تو در باطن راضی نباشی چیزی نگو که این آدم در حالی بخورد که عوانم بینمهاست.
وانگهی منی که وارد خانه پدری مادری که میشم اگر بنده هم بخوام اجازه بگیرم من با غریبه چه فرق دارم؟
فرق است بین غریبه و غیر غریبه .
پس در اونجا که نمیدانیم راضی هست یا نیست ، نه سوال لازم است و نه شایسته است که طرف بگد راضی نیستم که دو طرفی.
هم شما جایز است بخورید در این حالت و هم او جایز نیست که اظهار نارضایتی بکند .
(حاج آقا یک سوال دیگه هم هست اینکه )
همین سوم بود که میخوام عرض کنم.
سوم ، آیا این أَنْ تَأْكُلُوا خوردنست فقط یا پوشیدنم هست ؟
چهارم عرض میکنم ، که فرمودید شما. آیا فقط خوردنست تاکلوا آشامیدن دیگر توش نیست؟ مثلا شربت بنوشیم توش نیست ؟این فقط خوردن است؟ که آشامیدن نیست ؟ گذشته از خوردن و آشامیدن آیا من در خانه کسی وارد شدم یک پوستینه افتاده بود اونجا سردمه من دوشم نکنم؟ اون که خوردن نیست، اینم یک مطلب.
مطلب چهارمی که شما اشاره کردید ،آیا چه قدر بخورم؟
اون قدر بخورم دیگه که هی اسراف و اسراف هی بخورم و اضافه بر این بردارم جیبم را پرکنم برم بیرون مثلاً. میشه این کار و کرد یا نه ؟ به طور عادی میشه خورد .
پنجم ، حالا هر کار میشه کرد در اینجا ، میشود که من مالی را ازینجا خوردم مقداری هم بردارم برم ؟ یا نخوردم این ساده تر ،من مالی را نخوردم حالا میل ندارم یا نه میخوام تو راه بخورم . مقداری برمیدارم ازین شیرین ها میزارم جیبم ازون آجیلا میزارم جیبم بعد میرم بیرون میخورم آیا این جایز است یا نه ؟تمام این مرحله ما از تاکلوا هم نفیش را هم اثباتش را میتوانیم قشنگ استفاده کنیم
( حاج آقا یک چیز دیگه هم هست بعضی ها قایم تفتیش میکنه در میاره میخوره این هم هست)
نه دیگه اون صدیقکم اون ،اون ملکتم مفاتح است. در ملکتم مفاتحه اگر آدمی که مادر است یا خواهر است ملک مفاتح است یا نیست ملکتم مفاتحه بله .
و اما ، اگر ملکتم مفاتحه نیست فقط این آدم اومده اونایی که ظاهر اونایی که قایم کرده نمیخواد بیاره یعنی نمیخواد کسی بخوره.
اونایی که ظاهر است و دم دست این ها بینهماست ، اونی که قایم کرده.
مثلا فرض کنید که این مقادیر گوشت کباب را قایم کرده برای یک هفتش شما بیاید سرخ کنید همه را حالا بخورید مثلاً ولو زیادم نباشه ها .
مثلاً، اینها یک مباحثی است که انشالله روز شنبه بحث خواهیم کرد
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان
الهی آمین
و معارف القرآن العظیم
الهی آمین
و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا.
الهی آمین
والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد