بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
در صفحه ی 68 علامه بزرگوار در متن میفرمایند که و قیل الزوجان کالرحم. ما عرض میکنیم بل ولکل کذلک … مختلفت الدرجات. یعنی زوجان هم رحم اند، بلکه درجه رحم بودن زوجان، خب بالاتره. این فرزندی که از رحم زوجه میان بیرون، این فرزندان رحم اند، اما این خود زوجان رحم نیست؟ غذایی رو که نمک شور میکند، این غذا شوره اما نمک شور نیست. این چه حرفی است که علامه بزرگوار و دیگران میفرمایند؟ که قیل، اون هم قیل. یک قول ضعیفی است که زوجان هم، مانند رحم اند که اگر چیزی به اونها هبه شد، در هر صورتی از صُور نمی شود برگردوند. رو این جهت عرض کردیم، بل لا رجوع اطلآقا کما بینا. بله در بعضی موارد مثلا، اگر چنآنچه من چیزی رو هبه کردم به هر کس، خیلی بیخود هبه کردم، شرایط صحت هبه در کار نبوده، من بیخود هبه کردم. اگر اون به من نده، من باید برم بگیرم ازش. اگر اون بفهمه، باید برگردونه. چون مالک اون هبه، موهوب نشده. برای اینکه شرایط صحت هبه اگر نباشد اینجوری است. اللهم اذاحتاج فیرجع اذا مستدعیا لا طالبا ملزما لمل تقدم. دو جوره. یک مرتبه هست که بنده نمیدونستم محتاج خواهم شد، حالا محتاج نیستم، مالی رو به کسی من هبه دادم، بعد محتاج شدم، میتونم واقعا برگردونم یا خواهش کنم. خواهش کنم این که به شما دادم، به من بدید، چون محتاج شدم. این مطلبیه. یک مرتبه نه، اصلا من بیخودی هبه کردم، اونوقت که هبه کردم، هبه غلطه، پس هبه باطله در اینجا مستدعیا نیست، بلکه طالبا ملزما است. اون ان هینة اذا کانت محظورة غیر محظورة مهما کان جاهلا به کانذر و شبه. نذر کردم امسال روز عرفات در کربلا باشم. اما قبل از اینکه عرفه بیاد، من دیدم مستطیع حج ام. آیا در این جا نذر من درست هست یا نه؟ خب باطله، ولو جاهل بودم. اینجا رو هم ممکن هست یک قدم بالاتر بریم و همین رو بگیم. بگیم من به خیال اینکه به این مال احتیاج نخواهم داشت، به فلان شخص دادم، بعد خودم ضرورت پیدا کردم و حتی بیشتر از اون ضرورت پیدا کردم، در اینجا اصلا هبه باطله، مثل نذر. اول چی عرض کردیم؟ اول عرض کردیم که نخیر هبه باطل نیست، شما میتوانید استدعا کنید، بگیرد. ولی حالا عرض می کنیم که نخیر، هبه اصلا باطله عین نذر و شبه نذره.
مطلب دیگر این هست که فان آب فلا ارش. بنده عبایی را به شما دادم، پس هم نگرفتم، حالا اگر بشه پس گرفت داریم بحث میکنیم، اگر نشه پس گرفت که این حرفها نمیاد که. که اونطوری که ما عرض کردیم. اگر عبایی را به شما دادم، تملیک به شما کردم هبةً، بعدا این عبا عیبی پیدا کرد یا عمدا یا تقصیرا یا قصورا، بعد اگر بشود من عبا رو پس بگیرم میتونم اون تفاوت رو بگیرم از شما یا نه؟ خب نه. چون در ملک شما عیب پیدا کرده. بله؟ شما عبای روی دوش تون مال خودتونه، عیب پیدا کرد، بعد فروختید، فروختید با این عیب، انوقت می شود که بنده بیام پول عیب رو از شما بگیرم؟ نه آقا من با عیب خریدم دیگه. این جنسی رو که شما هبه کردید، غیر معیوب بود، حالا معیوب شد نزد او یا قصورا یا تقصیرا معیوب شد، در ملک او معیوب شد، خب چرا من ارش بگیرم؟ فان عاب فلا ارشه فی ما یصح رجوع البته لانه عیب فی ملک الموهوب له الا اذا کانت باطلة فله الارش تامل. تامل هم حساب داره. بنده ملکی را به شما هبه کردم، در اصل باطل بود، در اصل باطل بود، خب، اگر در اصل باطل بود، اگر {صحبت حضار}
اصلا باطل بود، این هبه رو نباید بکنم. یکی از عللی که در باب {04:35} شرطه. اگر من هبه ای کردم و این هبه در اصل باطل بود، من باید پس بگیرم از شما، چون مال منه. حالا اگر در نزد شما عیب کرد، میتوانم ارش را از شما بگیرم یا نه؟ می شود گفتش که خب در اینجا بله میشه ارش گرفت. چرا؟ برای اینکه عیبی که این مال پیدا کرد نزد شما، در مال شما عیب کرد، یا در مال من؟ بله؟ در مال من. خب، بیاید بگید که اون شخص نمیدونه، خب ندونه. خب ندونه، خب نداند. اگر شما خواب بودید، پاتون خورد کاسه مردم شکست و نمیدونستید، نباید که پولش رو بدین؟ چرا، مال مردم که هدر نمیره، بله الا، الا در جائی که شخصی که هبه کرده است میدانسته است هبه باطل است و شخصی که مال رو گرفته است نمیدانسته است، یعنی مورد خیلی بَیِنش رو دارم عرض میکنم ها. شخصی که این عبا را به شما داده است میدانه هبه باطله. پس خودش اقدام کرده و شما که هبه رو، موهونه رو قبول کردی، نمیدانستی هبه باطله، با ندانستن اینکه هبه باطل است، این مال نزد شما قصورا، مثال جدیدی زدم که خیلی بَیِن باشه، نزد شما قصورا، آتیش سیگاری افتاد، این عبا سوخت. خب اینجا ارش باید بده؟ نه، من که اینجا کاری نکردم که. اولا شما خودتون میدونستید، شما میدانستید که این مال را اگر در خانه بذارید، دزد میبره. خب دزد برد به من چه. حالا این من باید مانع بشم، یا نشم، مطلب دیگریه. شما میدانستید دزد میبره، من نمیدانستم دزد میبره. منی که صاحب خانه هستم، امانت به من میدید، نمیدانستم که دزد خواهد برد. نهایت جدیت کردم که دزد نبره. شما میدانستید که دزد میبره. تقصیر با کیه؟ شما از بین بردید. این تامل برای اینه.
خب مطلب دیگر، اگر چنآنچه این مالی را که به شما هبه دادم، این یک زیاده متصله ای یا زیاده منفصله ای داشت. زیاده منفصله اش بَیِن تره. این گوسفندی که من به شما دادم، این گوسفند، بچه زائید، الان بچه اش هم موجوده، حالا من میخوام برگردم. برگردم بگیرم، هر دو رو میتونم بگیرم؟ یا فقط گوسفند رو میتونم بگیرم؟ خب، ممکن است کسی اینطور بشه، شما هم گوسفند رو میتونید بگیرید و هم بچه رو. چون بچه تابع گوسفنده. اما جواب داره این، چرا؟ برای اینکه، وقتی که این گوسفند بره زائید، بره را در ملک کی زائید؟ در ملک شما، پس ملک شماست. آنچه را من هبه کردم گوسفند بود، فرض کنید این گوسفند آبستن هم نبود، حالا مثال خیلی بَیِن، این گوسفند، وقتی من به شما هبه کردم آبستن نبود، یکی از نرهای شما با این جمع شد، آبستن شد و بعدا هم چند ماه گذشت، زائید. درسته؟ پس این بچه هیچگاه در ملک واهب نبوده است. وقتی که این حامل شد در ملک موهوب له بود، وقتی که زائید در ملک
{صحبت حضار}
روی نظر ایشون داریم حرف میزنیم. میگیم اگر این هبه درست است داریم بحث میکنیم. اگر این هبه درست است و میتوانید شما برگردوید، با این فرض داریم بحث میکنیم. بله؟ روی حساب علامه. اگر این هبه درست است و شما میتوانید برگردید، اگر منفعت منفصله ای داشت، خود آقایون عده ای میگن که این هم ملحق هست مال موهوب له، مال موهوب، بنابراین هر دو برمیگرده. بعضی ها میگن نه. ما حرف دوم رو میپذیریم. میگیم اگر جایز است که این، عرض می شود که مال هبه رو برگردوند، اون چیزی که منفعت منفصله است نمیتواند. ما بر این نمیتواند مثال خیلی روشن داریم میزنیم که اگر این گوسفند آبستن شده است، در ملک موهوب له و زائید در ملک موهوب له، پس این بره هیچگاه مال واهب نبوده. بله؟ بله، این موهوب له مال واهب بوده، حالا برمیگردونه. چرا بقیه اش رو برگردونه؟ بقیه اش که مال اون نبوده است که. یک دونه بالاتر میگیم، میگیم فرض کنید این گوسفند آبستن شد نزد واهب، اومد نزد موهوب له، موند مقداری و زائید. خب، آیا این بره ای که زائیده، این در ملک موهوب له بره است یا در ملک واهب؟ در ملک موهوب له. بله، ابتدا در ملک واهب بوده. واهب هم که بخشیده، واهب بخشیده است چی رو؟ بخشیده است این گوسفند را با آنچه در دل دارد. آنچه در دل دارد چی بوده؟ یک نطفه ای بوده مثلا. خب نطفه رو برگردون. اما خود بره رو که متولد شد، این در ملک موهوب له عرض می شود که متولد شده.
در متصل، مطلب بالاتر میشه. اگر چنانچه گوسفندی رو من هبه کردم. علف دادم، آب دادم، چه دادم این گوسفند ده کیلو پونزده کیلو شد. بله؟ این گوسفند ده کیلو که پونزده شد، یا با جنسی که من بهش دادم، یا خودش چرید و علف خورد و آب خورد و این حرفها. در هر دو صورت، آیا وقتی که برمیگرداند شخص واهب، همون اصل ده کیلوئه؟ یا باید باید پول پنج کیلو رو بده؟ یا هر پونزده کیلوئه؟ اینجا آقایون زورشون میاد خیلی بیشتر از قبلی، زورشون میاد بگن که این ارش بقیه رو. میگیم چرا ارش نده؟ بده. چرا؟ برای اینکه بقیه در ملک کی حاصل شد؟ {10:03} بقیه در ملک موهوب له حاصل شد و این هم که در ملک موهوب له حاصل میشه، این هم که غاصب نبوده که. اگر غاصب بود، بله. اگر گوسفندی را معاذالله کسی غصب کرد و برد و چاق و چله شد، ده کیلو شد بیست کیلو، اون ده کیلو هم در ملک کیه؟ در ملک صاحب ماله. اما این مالی که شما هبه کردید، این مال، تا مادامی که برنگشتید در هبه، اگر برگشتنتون صحیح باشه، این مال، مال اون موهوب له هست دیگه. پس این چاقی هم مال اونه. پس از منفصل هم، به منفصل میاییم، میگیم منفصل هم، ببخشید از منفصل هم به متصل میریم، میگیم اون نماء زائد متصل هم مربوط هست به کی؟ مربوطه به موهوب له و مال واهب نیست.
و ان زادت زیادة متصله. ایشون میگه، تبعت. ما قبول نکردیم. الا اذا کانت الزیاده من عمل الموهوب له. اگر زیادت از عمل موهوب له باشد این مقدار خیلی بَیِنشه، بنده کاه و یونجه دادم اون .. بزرگتر شده مثلا، یا گوسفنده بزرگتر شه، اینجا دیگه تبعت نیست. بلکه بالاتره، بل و ان لم تکون. حتی اگر کار من موجب نشده است، آب و علف داده من هم موجب نشده است که این گوسفند بزرگ شه، خب، در نزد من بزرگ شد لانها حسنت فی ملکه. زیادی در ملک من حاصل شده. الا اذا رضی بکامل الرجوع. مگه خود موهوب له بگه قبول دارم برگردونش. اگر قبول نداره چی؟ این چاقی مال اینه، باید ارش رو بگیره. والا کان للموهوب له. میگه اگر منفصله باشد مال موهوب له هست. فلا فرق بین الزیاده، ما حرفمون اینه، فلا فرق بین الزیادة المتصله و المنفصله فی انها حصرت فی ملک موهوب له فان لم تکن من سعیه الا فی الباطل. اینکه حرفی نیست. در اونجائی که باطل باشه، هر چی متصله و منفصله، تمام مال شخص واهبه.
خب عرض می شود که {12:12} انه لا رجوع فیها و لا سیما اذا کانت للاقرباء نسبا او سببا. روایت در ذیل، صحیحه زُراره ان ابی عبدالله علیه السلام ان الصدقه محدثه انما کان الناس علی عهد رسول الله صلی الله ینحلون و یهبون. نحله به زنها و غیر زنها و هبه. ولا ینبغی لمن اعطاء لله عز و جل شیئا ان یرجع فیه. سوال، آیا از لا تنبغی استفاده میکنیم که مکروه است؟ اگر کسی چیزی به کسی داد، مکروه است برگردونه؟ میگیم نخیر. لاینبغی، برخلاف آنچه آقایون گمان میکنن یعنی قطعا حرامه. مثل ﴿كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا﴾ [الإسراء: 38] کما اینکه ﴿وَمَا يَنْبَغِي لِلرَّحْمَنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا﴾ [مريم: 92] این لا ینبغی مکروهه بر خداوند فرزند انتخاب کنه؟ یا محاله؟ اونی که محال هست، تکوینا یا محال است تشریعا، بهش میگن لاینبغی. پس ینبغی و لاینبغی، لاینبغی که معنای کراهت و استحباب براش بکنن. قال و ما لم یعطئ له و فی الله فانه یرجع فیه نحلة کانت او هبة. این رو هم قبول نداریم، اگر لله داده، لاینبغیه. لاینبغی که دوبله میشه حرمتش. یکی لله داده، یکی هم خود لا ینبغی. و اما اگه لله نداده و ما لم یعطئ له و فی الله فانه یرجع فیه نحلة کانت او هبة {13:46} تصرف کرده، تصرف نکرده. ما این رو قبول نداریم. میگیم اونی که لم یعطئ لله، اون بحثی که اینجا عرض کردیم نمیتونیم در هبه برگرده. ولا یرجع الرجل فی ما یهب لامرة و لم مردة فی ما تهب لزوجها حیز ام لم یحض. استدلال به قرآن هم میکنه اما علیه السلام. الیس الله تبارک و تعالی یقول ﴿وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا﴾ [البقرة: 229] و قال ﴿ فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَرِيئًا﴾ [النساء: 4] و هذا یدخل فی الصدقه و الهبه. بیان امام استدلال به قرآن است بر خلاف اون قیل مرحوم علامه که وقیل الزوجان کالرحم. چطور الزوجان کالرحم قیله؟ نخیر، مگر قول خدا رو قیل حساب کنید. قول دیگری رو قال حساب کنید. مطلب دیگری شد. مسائل، الاولی، لا یجوز رجوع بالصدقه بعد الاقباض. ما میگیم وَ قَبلَ. صَدَقَه رو اقباض بشه نه رجوع در صدقه نمیشه. در هبه بحثی بود، ولی در صدقه بحث دیگری است. چون در هبه شرط نیت قربت نبود، البته اون حرف ها رو زدن آقایون، ولکن در باب صدقه، کسی که صدقه میده، مثلا ذکات صدقه است. ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ﴾ [التوبة: 60] صدقه واجبه است. در این صدقه واجبه، اگر شما نیت قربت نکنید، اصلا باطل است. باید نیت قربت بکنید. پس لا یجوز رجوع بالصدقه بعد الاقباض. اما قبل از اقباض چی؟ ایشون میگن که من قربة الی الله این خانه را به شما صدقه دادم و هنوز اقباض نکردم، ایشون میگه میتونه برگردونه. چرا بتونه برگردونه؟ مگه صدقه نیست؟ اصل صدقه حاصل شده و اقباض هم درش شرط نیست. چنانکه در باب هبه. و ان کانت علی الاجنبی، غیر از هبه است. در هبه به اجنبی داده بودید، اگر عین باقی بود، خب، عین رو به فرمایش ایشون میتونستی بگیری. اما در باب صدقه، اجنبی باشد، نباشد، عین باقی باشد، نباشد، نمیتونه این رو پس بگیره. ولو قبضها من غیر اذن المالک لم {16:02}. همه این حرفها رو ما قبول نداریم دیگه. اگر صدقه ابدون اذن مالک قبض کند، صدقه مال شما نخواهد شد. میگیم اذن مالک در قبض شرط نیست، اذن بدهد و ندهد، شما باید صدقه رو قبض کنید، اگر قبول کردید. چرا؟ برای اینکه عقد صدقه حاصل شد، قبض دَرِش شرط نیست. {16:25} مطلب دیگریه. اگر صدقه از بیخ باطله که اقباض هم بکنه، باز مال او نخواهد شد. اگر صدقه هست اقباض دَرش شرط نیست. او شرط فیها الاقباض مطلب دیگریه. میگه من به شرطی خانه را، این فرش را به شما صدقه میدهم که شما این رو دستت گرفته باشی. یعنی هنوز که نگرفتید، شرط حاصل نیست. پس صدقه حاصل نیست. این رو قبول داریم.
الثانی، لا بد من صدقه من نیت القربه. چرا؟ اذ لا {16:99} دونها صدقه ما فی القرآن و السنه.
سه، یجوز الصدقه علی الذمی و اذ کان اجنبیا. ما میگیم ان تمشت نیة القربة الصالحه کما فی المولفة قلوبهم. صدقه جایزه، ولو اجنبی باشد. یعنی مسلمون نباشد، کافر باشه، مشرک باشه. میگیم شرط داره. برای اینکه صدقه هدر نره. مثل اینکه از باب ﴿وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ [التوبة: 60] کسی که قلبش مولف به اسلامه، میخواهیم نزدیک تر بشه، کفرش کمتر بشه، به اسلام نزدیکتر، ما به اون صدقه میدیم. اما کلا نمیشه به ذمی صدقه داد. پس مطلق فرمایش ایشون درست نیست.
الرابعه، صدقة السر افضل الا مع {17:44}این جا رو ما عرض داریم با کل فقها. آقایون میفرمایند که صدقه ای که انسان میده، خب نیت قربت درش شرطه. ولکن این صدقه ای که انسان میدهد، آیا در این صدقه سِرا بهتر است؟ یا علانیة؟ میگن سرا بهتر است از علانیة. روایاتی هم داریم. ولکن آیه مقابل روایاته، ببینیم آیه رو. در آیه آقایون بنا نبوده دقت کنند و لذا چسبیدن به روایت. آیه اینه ﴿إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ﴾ [البقرة: 271] مطلقا. ببینید، ابداء صدقات، بسیار خوب است. چرا خوب است؟ برای اینکه اگر من صدقه دادم، خود واجب خویش را انجام دادم و دیگران را هم که میبینند صدقه دادم، تشویق کردم. بله؟ و جلوی ترک صدقه رو گرفته ام. پس کار من کار راجح و واجبه دوبله است، یا مستحب دوبله است. اگر واجب باشد صدقه، واجب دوبله است. هم خود دادم، هم دیگران را به اینکه من نشون دادم صدقه میدهم، عرض می شود که وادار کردم. اگر مستحب است، مستحبه برای منه و مستحب است که دیگران را هم تشویق کنم صدقه بدن. بحث ریا نداریم ها. الا ریا داریم بحث میکنیم. چون ریا همه جا باطله. شما صدقه را چه سرا بدید، چه علامیة بدید، ریا باشد چیه؟ باطله. ما بحث ریا رو که نداریم، پس آیه ان تبدوا الصدقات، این اولا صدقه علن را خداوند ذکر فرموده. ثانیا فنعما هی، مطلق است. إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ، خوب است این. هم برای من صدقه دهنده، هم برای مجتمعی که صدقه رو میبیند. ولکن و ان تخفوها بند دوم، ﴿وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ [البقرة: 271] نه هو خیر. نه نعما هی. لکم. چرا؟این کُمی که مبتلا به مرض ریاست، برای اینکه ریا نشه، یواشکی بدی بهتره. اما اگر منهای ریا باشه چی؟ بنده چه علنی بدم و چه سِری بدم، در ریا نداشتن فرق میکنه، فرق نمیکنه، اگر در ریا داشتن فرق نمیکنه، هر دو باطله.
{صحبت حضار}
نه اینطور نیست، برای اینکه ما وظیفه مون در صدقه دادن چیه؟ صبر کنید، وظیفه ما در صدقه دادن چیه؟ برای اینکه منّ و اذی و هتک احترام هیچ نباید باشه. با کمال احترام و با کمال عرض می شود که مراعات ادب باید باشه.
{صحبت حضار}
پس از نظر کلی چیه؟ از نظر کلی ابداء. شما منها کنید ریا و لا ریا رو. اگر ریا هست هر دو باطله. اگر عرض می شود که ریا نیست هر دو صحیحه. حالا اینجائی که ریا نیست هر دو صحیحه، آیا ابدائش بهتر است کلا؟ یا اخفائش؟
{صحبت حضار}
میگیم این ریا، این درجه از ریا اگر در هر دو ریا هست باطله. {20:56} اگر در هر دو ریا نیست {21:00} کدام بدون ریا بیشتره؟ اونی که علنی است. چرا؟ برای اینکه اونی که علنیه ﴿وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ﴾ [الضحى: 11] دیگه. باید طظاهر باشه. اونی که علنیه، دیگران میبینند که ما در مسجد یک قالیچه به فلانی دادیم. هیچ هم ریا نیست. خب دیگران هم تشویق میشن که به این چیزی مثلا بدهند. اما اونی که فرمود که فقیر ناراحت میشه، اون یک موارد خاصه ای، استثنایی است که اون رو قبول داریم، مثل ریا. مثل ریا که موارد خاصه هست، اون رو منها میکنیم، اینها. اگر واقعا جلوی کسانی که صدقه میدن یا تشویق میخوان بشن، به فلان شخص بدهند، فلان شخص میمره از خجالت، خب نمیدم. این اذیته دیگه. این صدقه ای است که اذیت درشه. ما منهای اینها رو داریم بحث میکنیم.
{صحبت حضار}
ببینید، این صدقه مثال خوبی میزنن. صدقه رو در صندوق میندازن، جلوی چشم همه صدقه رو در صندوق میندازن. اینجا نعما هی مطلق هست یا نه؟ ریا هم نیست. بله؟ اما در حضور اشخاص، صندوق نندازم، یواشکی بندازم، حالا کدوم بهتره؟ در حضور اشخاص په فقیر، چه غیر. چون فقیر نمیدوند مال اونه که. در حضور اشخاص اگر من بندازم صندوق ریا نیست و تشویق هم هست، این بهتره؟ فنعما هی مطلق. ولکن اگر در حضور اشخاص نباشه، تو صندوق بندازم، در اینجا خب عرض می شود چه خواهد بود؟ در اینجا ارزشش کمتره. چرا؟ برای اینکه فقط من از ریا فاصله گرفتم. درسته؟ و نوعا اینطوره. نوعا وقتی انسان صدقه بده این یک خورده ریا درش خلجان میکنه درسته؟ چون ریا در شخص خلجان میکنه برای دوری از ریا خِیرُلَکُم میشه. لکم کیه؟ کُم کِیه آقایون؟ کُم مصدقه دیگه. مصتصدق که نیست. بله؟ پس اونجائی که هم خَیرلکم، هم خَیر للمتصدق، هم خیر لِلسائرین، تعبیر به نعما هی شده. درسته؟ اونجائی که فقط خَیر برای شخص صدقه دهنده است، نه برای گیرنده. حالا مصداق اینجور به نظر میاد، اونجائی که صدقه گیرنده ناراحت نمیشه، ریا هم در کار نیست و چه، در صورتی که ریا در کار نیست، صدقه گیرنده هم ناراحت نمیشه، در اینجا خِیریتش یک بعده از سه بعد. فقط یک بعده. یک بعد که یک وقت نکنه مثلا ریا بیاد. اما در صورتی که به طور ظاهر و متجاهر داده میشه، هم برای صدقه دهنده خوبه که قوت نفس داره که ریا نکنه، هم برای کِسان دیگر که تشویق بشن صدقه بدهند، هم برای صدقه گیرنده که دیگران بدانند که باید داد. بنابراین فنعما هی، این مطلق است و هو خیر لکم، خاصه. خب عرض می شود که در آخرش هم ذلک و لا تبطله الصدقات آخر صفحه، فی هذین الحسنین الحکیمین القرانیین. صدقات فرق نمیکنه که. به خلاف اونچه که روایت شده که {24:10} این از روایات خیلی عجیبه ها. چون بعضی ها روایت جعل میکنن، اگر استناد به قرآن نکنه، خب این جعلی است که آدم دقت کنه، حالا بفهمه یا نفهمه. اما
{صحبت حضار}
این روایت استناد به آیه کرده، میگه یکی خودش عرق خورده، میگه آقای آیت الله فلان خورد و هر دو دروغه. در اینجا هم استناد کرده در این روایت به آیه. استناد به آیه کردن در روایت، خب این وقتی که تناقض باشه، هم روایت خرابه هم آیه رو خراب میکنه. ببینید قال تعالی ﴿إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ﴾ [البقرة: 271] قال نزلت فی الفریضه و ان تخفوها، ها به چی بر میگرده آقایون؟ همون الصدقاته. واجب باشه، واجب. مستحب باشه، مستحب. واجب و مستحب، هر دو. ﴿وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ [البقرة: 271] قال ذلک {25:18} بابا یک آیه است. یک آیه است و اگر هم شک دارید قطعا یک آیه است. چرا؟ برای اینکه های در تخفوها، به الصدقات و ان تبدوا برمیگرده. کسی شک کنه، بگه آقا دو جمله است، دو آیه است، بعد وصل شده. میگیم نخیر. این دو جمله و دو آیه، یک آیه است، ولو جدا نازل شده باشد که این درست نیست. عرض می شود که برای اینکه وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا، این ضمیر مونث مفرد برمیگرده به چی؟ به مونث، به الصدقاتی که در إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ. قال و قال ابا عبدالله علیه السلام صدقة السر تدفع غضب الرب. یعنی صدقه علانیه نه؟ بابا صدقة السر، کدوم غضب رب رو خاموش می کند؟ اون غضبی که بر مبنای ریا. اگر ریا نباشه چی؟ بله؟ و قال علیه السلام صدقة الیل تدفع غضب الرب و {26:08} خب چه فرقی میکنه؟ نهار که بهتره. باز همون حرف ریا میاد ها. و تحول الحساب و صدقة النهار تزیدت العمر و {26:17} الی آخر. اقول که جوابش رو آخر ما دادیم، بعد در بحث وقف خواهیم بود ان شاء الله.
اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی.
والسلام علیکم
اللهم صل علی محمد و آل محمد