جلسه پانصد و سی و نهم درس خارج فقه

وصیت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

الفصلو ثالث فل وصایا، وصیت گاه اوقات بعضی از الفاظ معنای سالم و شامل خودرا گم میکنند در میان افرادی که یک معنای خاصی را و مصداق خاصی را از مفهوم لفظ باهاش آشنایی دارند ولی انسان در فهم معانی لغات و جملات و کل حقایق عالم که عدله ای دارد باید از خواسته های خاص خودش و از دیدهای اختصاصی خودش بیرون بیاد تا اون معنایی را که طرف القا میکند به طور آزاد فهمیده شود.

تفصیل لازم نیست چون قبلا ما به طورهای گوناگون در این جریان صحبت کرده ایم از جمله او الفاظ لفظ وصیت است از جمله آن لفظ سیاست است سیاست رو که ملتخ کردن به سیاست شیطانی قرون زیادی کسانی که اهل حقند از سیاست دور شدن و دور زده شدند برای اینکه سیاست بده نخیر سیاست یعنی رهبری، سیاست رهبریست و این رهبری یا غلطست یا صحیح است رهبری صحیح مال خداست در بعد الوهیت انبیا خدا و معصومین و بعدن علمای ربانی بر مبنای شورا و اونچه شایسته است این سیاسته که ما در زیارت جامع میخونیم  ساسه‌العباد  و ارکان‌البلاد  رهبر بعد از رسول الله صل الله علیه و آله وسلم هم در بعد روحانی و احکامی و هم در بعد سیاست بلاد حق معصومین علیهم السلام است که در خود رسول الله صل الله علیه و آله وسلم هردو جهت رهبری سیاسی زمانی و احکامی جمع بود در امیرولمومنین مقدرای از زمان بقیه ائمه رو قصب کردن حقشونو در هر دو بعد هم در بعد سیاست رهبری و هم در بعد سیاست احکامی و در ولی امر صلوات الله و سلامهو علیه هردو سیاست در کل ابعاد جمعه

لفظ سیاست به این معنا آمده است نوعن که یعنی شیطنت اما نه سیاست از شیطان شیطنت است و از ربانی ها و رب العالمین این کمال رحمت و عنایت است.  بلکه سیاست رحمانی دارای دو مسئولیت است یک مسئولیت که کسانی که اهل حقند باید تا اونجا که امکان دارد رهبری را به عهده بگیرند و بعد دوم اینست که مزاحم سیاست های شیطانی باشند نهی از منکر، عمل به معروف که سیاست و رهبری صحیح است و نهی از منکر که سیاست های شیطانیست کل سیاست های رحمانی در بعد اول که واجبو التخاد است برای شایستگان در بعد دوم هم باید در مقابل سیاست های شیطانی بایستند.

لفظ وصیت از الفاظیست که یک معنای مرگ از توش میاد هر کس که لفظ وصیت میشنود خیال میکند که طرفی که وصیت کرده مرده یا باید بمیرد، یا برای بعد از مرگه نخیر لغت وصیت اینطور نیست . ببینید ما یک امر و نهی داریم از کسانی که شایسته امر و نهی هستند و باید کسانی که مامور هستند امر و نهی اونهارو تقبل کنند ولکن این امر و نهی دارای دو مرحله است در تقسیم کلی مرحله اولا واجب و حرامیست که عادیست مرحله دوم واجب و حرامیست که غیر عادیست . در امور زندگی ما هم چنین گاه یه  مطلبیرو من لازم میدانم به فرزندم به کسی دیگر که واجبو طاعه میداند مرو میگم این کارو انجام بده انجام نداد مطلبیم خیلی نخواهد بود گاه نه ممن چیزی که میخواهم از او و واجبو طاعه هستم از نظر خودم یا او یا هردو این یه چیزیست که حتمن باید بشود این امر نیست،‌بلکه وصیت به مامور به است و نهی نیست بلکه وصیت است نسبت به … این سفارش یعنی اضافه بر امره اون امری که لازمو تحقق است اگر لزومش مراحل بالاتری داشته باشد که حتمن باید انجام بشه این وصیته یعنی لفظ سفارش کل قرآن شریف اینه

هرجا لفظ وصیت است چه از زنده برای پس از مرگش چه از زنده ای که نمیمیرد چه از زنده در حالت زندگیش در تمام مراحل چار گانه ای که بعد عرض خواهیم کرد در تمام موراد وصیت نسبت به اون امر لازمول فعل یا لازمو ترکیست که باید دوبرابر دارد باید اول باید بشود امر باید نشود نهی، و باید دوم اینست که نخیر این حتما باید بشه ولذا وصیت سفارش مثلا ، در آیه وصیت که پنج پیغمبر اولول عظم مورد وصیتند خداوند لفظ وصیت رو با وصا ،‌یا وصینا برای چار پیغمبر آورده دو بعد دارد که وحی رو وصیت گفته، یک بعد اینست که وحی شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ  امرنا نیست ،‌امر خیلیه اوحینا نیست چوندر مقابل وحی به رسول الله صلوات الله علیه اونها کعنهو وحی نیستند وصیناست چرا ؟ برای اینکه آیا وحی کردن به پیغمبران که حامل اوامر و نواحی الهی هستند این مسئولیت دریافت و رسوندن دستورات خداوند  امر عادیه؟ خیلی مهمه

ارسال رسل چقدر اهمیت دارد ، اهمیت عادی نیست ارسال رسل اهمیت فوقولعاده دارد اهمیت بالا دراد اهمیت عادی نیست ولذا خداوند متعال در اینجا با مراعات دو جهت لفظ وصا و عرض می شود که وصینا آورده یک، وحی نفمروده با آیه ینکه وحی است در مقابل وحی با خاتمو نبیین صلواتو الله علی دوم امرنا نفرموده  حملنا نفرموده بلکه وصا وصیناست یعنی چه یعنی امر  بسیار مهم است روی اهمیت لفظ وصیت به تعبیر فارسی سفارش میاد شما به کسی گفتید چنین کن بعد میگین خواهش میکنم این کارو ترک کن این یعنی سفارش مر سفارش نیستش که آقا سفارش بعد دومست

در بعد اول شما ایرو واجب میکنید این امره ، حرام میکنید این نهی است سفارش نیست سفارش مرحله دومه زید داره میره به مسافرت زید  که میره به مسافرت در مسافرت چنینو چنان باید بکنه اما من یه کاری به او دارم میگم این کارو بکن به این اکتفا نمیکنمن سفارش میکنم تکرار میکنم خواهش میکنم تاکید میکنم که این کار رو انجام بده اصولن لفظ وصیت و وصا و اوصا و هر صیغه ای از صیغ راجبه واو صاتو ی باشد در کل موارد لاسیه ما قرآن که محور اصلیه ماست در استدلال حتی لغات این در اموریست که لازمول اجرا است وصیت به فعل

لازمو ترک است وصیت به ترک، نه اصل وجوب فعل و نه اصل وجوب ترک این اصل وصیت است. مرحله بعدی بحث اینست که ما در وصیت یا وصیت مالیست یا غیر مالی هرچی میخواد باشه یک موصی لازم داریم و یک موسی به لازم داریم و یک موسی علیه ، موسی علیه عرض می شود که وصی موصی کسیست که وصیت میکند اون امر لازم را سفارش میکند این موصیه وصی کسیست که مورد وصیت قرار میگیره وصی و موصی ، خب موصی به کاریست که شخص موصی برعهده وصی میذارد که انجام بده

البته اگر وصیت مالی باشد یک مرحله چهارمم داریم موصی لعجله،‌من وصیت میکنم به زید که بعد از مرگ من یا زمان مرگ چون وصیت اهمه، بعد از مرگ من فلان مال رابه فلان شخص بده اما وصیت کنم که فلان مال مال تو،‌اینکه وصی نیستش که پس ما در بعد اصلی وصیت کاری به مال نداریم در بعد اصلی وصیت یک موصی داریم که باید این سفارش را بکند یک شخصی که مورد این وصایت است که وصیه، موصی الیه ،‌و یک ماده وصیت داریم که موصی بهه،‌آیا دراین سه شرطست که موصی زنده باشد همیشه یا برای بعد از مرگش یا مادمی که زندست

شخصی که مرود وصیت است لازمست که العان زنده باشه معلوم ولکن زنده بماند و در زنده بودن خودش وصیتو انجام بده یا بعد از مرگ من انجام  بده ، یا چه؟ هیچکدوم اینها شرط نیست و من الدلیل علی ذلک که اینکه در ذهن ما آمده است که شخصی که وصیت میکند وصیت برا پس از مرگ خودش میکنه خب خدا موصیست يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ  ، وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا  أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا  خدا وصیت میکنه،‌وصیت میکند این وصیت اگر در بعد وحی است وحی موکد است و رسالتیست اگر در بعد غیر وحی است یوصیکم الله نسبت به اولادتون شما باید مراقبت داشته باشی اما مراقبت معکد ولذا یوصیکم الله نه یامروکم الله ،‌ یامروکم الله یا خدا مسئولیت به شما میده نخیر یوصیکم الله این فرزندان شما نسبت به اموال شما حق دارند حین و میتن،‌خیلی باید مراعات کنید اصل این حق را و ترتیب این حق را و مراتب این حق را که نسبت به فرزندان خودتون میدین که لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ  شخص موصی نخوابیدست که حتمن باید که این وصیت کند برای بعد از مرگ خودش ، نخیر موصی درجه اول خداست و خداوند مرگی ندارد

این اولن،‌وصی،‌آیا در حالی که موصی وصیت میکند وصی باید زنده باشد یا نه چون مورد وصیته بهترین تعبیر مورد وصیته مورد وصیت که این سفارش به او داده میشه که باید انجام بده آیا بعد از مرگ موصیست نه ، بعد از مگر خود وصیست خود وصی بعد اینکه بمیرد که کاری نمیتاند انجام بده

چه فرق میکنه وصیت وصیته منتها وصیتم مراحلش فرق میکنه میخوام اینو عرض کنم که وقتی لفظ وصیت اومد نباید تو ذهن این مطلب بیاد که حتمن شخص وصیت کننده برای جریانی پس از مرگش وصیت میکنه، یا برای جریانی پس از مرگ وصی وصیت میکنه نه مرگ موصی و نه مرگ وصی و نه  موصی له اینا نیست مثلا، بنده زنده هستم و شما هم زنده به شما وصیت میکنم که فلان مال را برادارید خواهش میکنم به فلان شخص بدهید هرسه هم زنده ایم در زمان مرگ من نیست مرگ شمام نیست مرگ اونم نیست تو وصیت مرگ اصلن نخوابیده بلکه اصل محور معنایی و لغوی وصیت اینه سفارش بر تعکید امری

امری که واجبست سفارش میکنیم که حتمن انجام شود یا امری که حرام است سفارش میکنیم که این مطلب حتمن انجام نشود بنابراین توی لفظ وصیت مرگ اصلن نخوابیده . خب در این آیه يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ  نه حساب مرگ موصیست خدا نمیمیره ،‌و نه حساب کمه چون کم اگر منها کم شدید مردی که مخاطب نیستی مادامی که زنده هستید اینجا مخاطب هستید منتها بعضی خطاباتی را که زنده میکنند این خطابات در انحصار زمان حیاته بعضی وقتام از زمان حیات به بعده بعضی وقتام از حالا باید جریان بعد از موتو شما در نظر بگیرید پس وصیت دارای چند بعده اینطور نیست که اگر وصیت کنیم به طرف یعنی پس از مرگ من پس از مرگ تو پس از مرگ او زمان حیات من زمان حیات تو

نخیر نه توش حیات خوابیده نه توش مرگ خوابیده بلکه اونچه در بادی نظر است و اصل مطلب است اینست که موصی سفارش میکند به امری معکد سلبن و ایجابن مادامی که زنده است وصیت میکنه وقتی که مرد وصیت نمیکنه و کسی که وصیت به او خطاب میشه باید زنده باشد تا به او وصیت بشه حالا این اعم است از اینکه شخص موصی وصیت کند برای بعد از مرگ خودش یا زمان حیاتش شخص وصی برای خودش زمان حیاتش یا بعد از زمانی که مرد دنبال بدهند استمرار بدهند این جریان وصیت رو تمام این مراحلو شامله

بنابراین خب ببینید این لغتو که ما موشکافی میکنیم برا اینکه در احکام ما گیر میکنیم پس در این آیه که باز تکرار میکنیم يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ  لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ  خدا سفارش اکید میکند نسبت به ماها که فرزند داریم یعنی ما وقت ی که مردیم خدا سفارش میکنه نه ما اگه مرده باشیم که سفارش معنا ندارد و تکلیف معنا ندارد بلکه این ایضاع که میکند خداوند نسبت به اها که دراای اولادیم سفارش فرزندان میکنه و این سفارش دو بعده یک بعد یک بعدیست و یک بعد دو بعدی ،

بعد یک بعدی مادامی که من زنده هستم مادامی که من زنده هستیم منهای نفقات واجبه منهای حوایج ضروریه اگر مالم رو میخوام تقسیم کنم بین فرزندان لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ  ولکن اگر چنانچه این عمل رو من نکردم یا خطال کردم میشود مرو برگردونن و این کار رو طبق صحیح انجام بدنم، اما در بعد از مرگ دو بعد دارد چرا ، من مادامیکه دستم باز است و زنده هستم اگر خطا کردم در تقسیم لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ  می شود برگردم درست کنم مردم چی ،‌نه ، پس اینجا وصیت میشه نسبت به بعد دوبله، نسبت به زمان حیات من یک بعد دارد این سفارش معکد نسبت به فرزندانن باید در نظر گرفت چون خرج ذکور بیشتر از اناس است به عنوان ضابطه پس لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ  فلکن بعد از اینکه من مردم حتمن باید لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ  چون اگر غیر این باشد من خودم نیستم که جریان رو انجام بدم و جبران کنم ، پس هردو وصیت است منتها نسبت به بعد از مرگ جریان قوی تریست چون من نیستم نسبت به قبل از مرگ خودم هستم و این کارو باید انجام بدم

البته در باب خودش خواهد امد که قبلنم عرض کردیم که انسان در حال حیاتشم حق ندارد منهای نفقاتو واجبات مالی حق ندراد به طور برابر تقسیم کند بین پسر و دخترش تا چه رسد به اینکه به دختر بیشتر بدهد و به پسر کمتر ممگر در جهاتی که فردست مثل نفقه دادن جهیزیه دادن زن دادن شوهر دادن اونا مطالب دیگریست که خارج از چون جز نفقاته

خب حالا در اصل وصیت نسبت به ما بعدل موت میخوایم صحبت کنیم دیگه یعنی وصی زندهاست من به وصی سفارش میکنم که بعدلموت چنین کن این چیه اصولن ما یک ارث داریم و یک وصیت داریم ، وصیت برای کسی که اصلن وارث ندارد هیچ،‌کل مال، این وارث نداره کسی که اصلن وارث هیچ ندارد که بعدن بحث خواهیم کرد کسانی که وارث ندارند چیست این وصیت برای کل مال

اما کسی که وارث دارد یا طبقه اول یا دومو یا سوم این نسبت به ثلث مال فقط میتونه وصیت کنه از کتاب استفاده میکنیم و از سنتم به طور صریح این مطلب در هر دو بعد بینه که در مادون ثلث میشه اما بیش از ثلث نمیشه به مقدار ثلث میتونه وصیت کند اونم کجا لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ  اگر ثلثو برداره وصیت کنه دو ثلث چیزی نمیمونه این خیرن نیست که بعدن بحث میکنیم خیرن نیست ، اگر گنجایش دارد این مالی که باید بین ورثه تقسیم بشه اگر گنجایش دارد که ثلثو شما استثنا کنید برای بیمارستان کجا اما اگر خود ورثه شما مالتون کمه ورثه زیادند چیزی به اونها برسه منهای ثلث کمه قابل نیست که اونها حیاتشون استمرار پیدا کند در اینجا ان ترک خیرن نیست که بعدن ما بحث میکنیم

حالا پس این وصیت یا نسبت به اموالیست که انسان عرض می شود که داره و وصی اصلن نداره خب کلو میگیره اما اگر وصی دارد ولو یکی باشه ولو هرچه باشد ولو هر طبقه از طبقات در اینجا فقط نسبت به ثلث وصیته نسبت به بقیه طبعن وصیت نخواهد بود. حالا این وصیت چیکار میخواد بکنه همونطوری که قانون ارث چیکار میخواد بکنه قانون ارث که خداوند مقرر کرده است که طبقه اول طبقه دوم طبقه سوم در اونجا که ورصه دارید دو ثلث که ثلثو شما حق دارید دو ثلث مربوط به ایناست این قانون ارث استمرار دادن زندگی شخص میته این شخص مادامی که هست میتواند اونچه را که شایسته است بر مبنای شرع به عقربینو بعدو بعد اینها بده ولکن وقتی مرد چی نه ،‌پس خدا قانون معین میکنه ای کسانی که بعداز او میاید وارث باشید حاکم شرع باشید مومن عادی باشید هرکه و هرچه میخواید باشید باید اینجور باشد که استمرار پیدا کند بایدهای مالی این شخص بعد از موتش در زمانی که زنده بود به پسر چقدر لازم بود منهای نفقات به دختر چقدر لازم بود به مادر چقدر لازم بود طبقه اول چقدر لازم بود دوم چقدر سوم چقدر همون لزوم هارو تحت کنترل موازین حساب ارث میاره که بعد باید این انجام بشه اگرم ثلثم مقرر شده ثلث برای کمبودها کمو زیادهاست یعنی تبصرست در حقیقت

قانون عبارتست از خود ارث طبق طبقاتی که خداوند مقرر کرده، اما تبصره، تبصره وارد میشه، این دخت راین پسر که بهش اینقدر ارث رسید این خیلی کسری داره اما این دختر کسری نداره و زیاد هم داره دراینجا اصل لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ  محفوظست اما از ثلث میتواند جبران کند کمبود احیانیرو چون ما یک کمبود احیانی داریم یا زیاد بود احیانی یا کمبودو زیادبود کلی خداوند در  ارث کمبودو زیادبود کلی قرار نداده غلطه بلکه اونچه را که خداوند مقرر کرد به طور کلی در ارث یعنی به طور عادی بعنوان ضابطه کلی بدون در نظر گرفتن فلان کس احتیاج زیادتر داره یا کمتر بعنوان اقربین بعنوان ارتباطات نسبی و سببی این مقادیر رو معین کرده

اما استثناعاتی در کاره و برا این استثناعات نمیشد ضابطه اورد ، اثتسناعاتی در کاره که بر مبنای این استثناعات از ثلث من حق دارم به او بیشتر به این کمتر به او اصلن نه ولو طبقه اول باشه مثلن،‌ممکن است طبقه اول باشد خیلی چیز دارند ارث دوثلث به اونها میره اما طبقه دوم نوه های من گرسنگی دارند حلاک میشن اما فرزندان من که اصلن اونکه پدرش مرده هیچی نداره خب من ثلثو برا او قرار میدم یا طبقه سوم یا عرض می شود که طبقاتی دیگری که احیانن کم دارند یا هم طبقه اگر هم طبقه است ولکن مقدار ارثی که بر حسب قانون ارث به او میرسد از برای زندگی او کافی نیست پس ثلث تنها مورد وصیت است در بعد اضافه بر دو ثلث

بله،‌نسبت به دیون چنینه،‌ببینید ما مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَىٰ بِهَا أَوْ دَيْنٍ  در دین وصیت معنا نداره، اگر من در دین وصیت کنم این سفارشیست که میخواد معکد کنه دینو بپردازن و الا دین رو چه من وصیت کنم و چه من وصیت نکنم این دین رو باید حتمن مسجل بشه و داده بشه اگر من میتوانم در زمان حیات بدم باید بدم اگر نمیتوانم بدم یا نمیدم حداقل باید وصیت کنم که بدن اگرم وصیت نکنم و سفارش نکنم کسانی که از ورثه من میدانند یا وصی میداند حتمن باید این دین رو بده پس من بع وصیت در مقابل دینه مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَىٰ بِهَا أَوْ دَيْنٍ یا توصون بِهَا أَوْ دَيْنٍ   یا  یوصی بِهَا أَوْ دَيْنٍ   که شیش تعبیر در قرآن شریف راجبه وصیت هست که بعضیشم عرض می شود که دینه

خب حالا این خود ارث ،  که در دو ثلثه، ‌برا کسانی که وارث دارند و وصیت که در ثلث است این استمرار زندگی این شخص است بعد از موتش در زمان حیات وظایف مالی داشت نسبت به خود و دیگرا و وقتی که می میرد استمرار پیدا کند انجام وظایف نسبت به دیگران از نظر مالی و نسبت به خود در اونچه را که ترک کرده است و باید که این رو انجام  داده باشد

مثلن نذر کرده است که فلان مال رو در فلان صورت به فلان شخص بده، و انجام نداده اینو باید وصیت کنه، نذر کرده این وصیت چرا برا اینکه اگر جزو دینهای رسمی بود که وصیت کنه و نکنه باید داد اما چون این دادن این مال واجبست مادامیکه این مالو خودش نده مال مردم میشه نه، اما اگر مال مردم نزد منست یا مقابلش نزد منه این مال اصلن مال اوست پرداختنش واجبست به عنوان اینکه مال مردمست من به مردم باید که این مال رو بدهم

البته این تفاسیر در جای خودش میاد. حالا هم وصیت و هم ارث یکی ضابطه اصلیست که ارث است و دیگر تبصره ایست که فرعیست که وصیتست این هردو بر مبنای مر شرع باید باشه اونطوری که شرع مقرر میکنه حالا ما در باب وصیت به وجهن عام داریم صحبت میکنیم ایا اصولن وصیت به مال حالا جای دیگریست.

اگر من مالی دارم لازمست کلن وصیت کنم و اگر لازمست کی لازم است وصیت کنم و آیا در طول عمر لازمست وصیت انجام بشه یا در وقتی که امارات مرگ حاصل میشه در اینجا ما در قرآن شریف یک آیه محوری داریم سوره بقره آیه صدوهشتاد ، كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ١٨٠  خب اینجا چنانکه قبلنم من حضور برادران عرض کردم اختلافاتی بین سنیو شیعه و اختلافاتی بین خود شیعه و اختلافاتی بین خود سنی ها در وجوب وصیت هست اونچه حل اختلاف میکند خود آیاته من یادم میاد که در آیات احکام کاظمی که دو جلدست یا سه جلد بارها هم عرض کردم حضور برادران و این باعث تاسفست نسبت به فقه قرآن که حتی در آیاتول احکامم بهش ظلم میشه ایشون اولن بحث میکند که کتب که خب وجوب معلومه عرض می شود که حقن علی المتقینم که این وجوبه هردو دلیلست بر اینکه وصیت اونجوری که خدا داره آیه دارد میفرماید اونی که خدا میفرماید کل وصیته این واجبه

بعد میگن سنتم چنینه 2918 از پیغمبر خدا صلوات الله علیه و روایات زیاد، بعد میگد که چون شهرت  عظیمه بر اینست که وصیت واجب نیست بنابراین ما به قرآن و به سنت نمیتوانیم عمل کنیم. بنده در نوشتن تفسیر خب به این کتابا مراجعه میکردم در روایات الحکامو غیر احکام به اینجا که رسیدم کتاب هم گذاشتم گفتم این کتاب جاش سطل خاکروبه در کوچست، برای اینکه اینطور اهانت بشد به کتاب الله که قرآن تصریح میکند در وجود و سنت هم میگد چنین،‌اگه سنتنم نبود باز قرآن اصل بود ولیکن شما میگید که شهرت عظیمه بر اینست که وصیت واجب نیست بنابراین قبول نمیکنیم

حالا این شهرت عظیمه بر چه مبناست چون روایات دو دسته است یک دسته از روایات خب مطابق آیه که وصیت برای کسی که مالی داره  و ان ترک خیرن برش صدق میکند که بحث میکنیم این وصیت واجبه، کتب اولا حق الی المتقین دوم، چنانکه مکتوب اول اینست که لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ  و سایر موارد این ارث لامزه یا نه بله ، خب این چه من باشم چه نباشم این لازمه اما اونی که حاشیه ایست و بعنوان عرض می شود که تبصره خداوند بیان میکنه اورو خداوند دست من داده ولی به دست من داد که الزامن این کار رو من انجام بدم همونطوری که نسبت به دو ثلث دیگر لزومن این تقسیم میشه طبق تقسیم بندی موارد و مراتب ثلاثه نسبت به اونچه را من وصیت میکنم ابید وصیت کنم و باید در این وصیت باید مراعات احتیاجات مختلف را در کسانی که بر اونها وصیت مالی میکنم این انجام بشه

خب ، روایات دو دسته است یک دسته اکثری که ما به اکثر اغلم کاری نداریم خیلی یک دسته اکثری میگد که نخیر وصیت واجبه روایات سنی روایات شیعه فریقین که از رسول الل صلوات الله علیه و ائمه معصومین علیهم السلام روایت است که وصیت واجبست با شرایطی که داره

بعدضی روایات واردست که این آیه وصیت موقعی نازل شد که هنوز آیات ارث نیامده، چون آیات ارث هنوز نیامده است خب حالا من مطلبو بالا میبرم که وقتی خورد  زمین خوب بخورد زمین این چون آیات ارث هنوز نیامده بنابراین خداوند فرمود كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ  باید وصیت کنه چرا برایانکه از چندئ حال خارج نیست یا این شخص بمیرد و مالش بلاوارث باشد خب نمیشه،‌یا مالش وارث داشته باشد همینطوری بدون حساب، هردم بیلی نمیشه.

بلکه همونطوری که این شخص مادامیکه زنده است بر عهده او بود یک فرایض مالی این عهده بخواد استمرار پیدا کنه از حالا باید به عنوان وصیت این استمرار ان ترک خیرا مال صددرصد چون آیات ارث هنوز نیامده و لذا لفظ وصیته این بعضی روایاته خب این بعضی روایات رو ما میگیم که قابل قبول اصلن نیست چرا؟ برای اینکه در خود آیات ارث شیش مرتبه وصیت ذکر شده سوره نسا مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِينَ بِهَآ  أَوۡ دَيۡنٖۚ یوصون بِهَآ  أَوۡ دَيۡنٖۚ    خب

میفهمم پس وصیت اینجور نیست که وصیت قبل از ارث باشه نخیر با ارث وصیت با ارثه ، میسازه، در این آیه واجب کرد دیگه چیکار کنیم حالا ببینید، روایت باید خودش خودشو حل کنه

خب اگر وصیت ما کاری به حکمش نداریم فعلن اصل وصیت اگر اصل وصیت من بعد وصیت یوصین بها این یوصن بها اولن خود فعل دلیل بر وجوبه خود این فعل این اوجب از واجبه یوصا بها حتمن باید وصیت بشه یوصین بها یوصی بها توصون بها و این دلیل بر وجوب اولن ثانیا کاری به حکمم نداشته باشیم آیات ارث مشوبست به آیات وصیت فقط ما یک دونه آیه وصیت داریم منعزج جداست این یک دونه آیه وصیت جداست ولکن آیاتی که ارث را بیان میکند در سوره نسا شش مرتبه وصیتو بیان کرده اونم به لفظ وجوب اگرم به لفظ وجوب نبود اصل وصیت داریم بیان میکنیم.

متوجه ام،‌منافات به هم نداره خود یوصین بها دلیل بر اینست که باید وصیت کند اینو عرض کردم توجه نکردین خود  یوصین بِهَآ  داره این کارو دارید میکنید یوصین بها توصون بها یوصا بها این خودش دلیل بر وجوبست که اولن ثانیا اصل وصیت داریم بحث میکنیم اصل وصیت با چه ثابت شد میخوایم بگیم با این آیه ثابت شد اگر با یان آیه اصل وصیت ثابت شده کاری به حکمش نیست پس بنابراین معلوم اینست که آیات ارث کاری به وصیت نباید داشته باشه

آیات ارث که مندقم در هم و با هم به طور همتا ذکر شده است که مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِينَ بِهَآ  فلان میفرمایند که پس اینطور نیست که آیه وصیت و حکم وصیت کلن قبل ارثه نخیر، حکم وصیت کلن قبل از ارث نیست اگرم قبل از ارث این آیه اومده که كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ  الی آخر به این اصل وصیت رو ثابت میکنه نمیگه از همه مال همه مال در صورتیست که هنوز تقسیم ارث نیامده ولی تقسیم ارث امد دیگه همه مال معناش چیه ،این اولن ،‌ثانین اگرم در اینجا برا ما یه گنگی حاصل شد یه موقعی که ندانستیم چطور همونطور که ایشون اشاره فرمودن روایاتی که نسبت به وجوب وصیت الی کلهال هست از طریق شیعه و سنی به حد تواتر است و بعضی روایات بسیار شازه ای که اونجور حرف میزند که عرض کردیم محلی از اعراب ندارد

بنابراین اگر نظر سنت هم بخواهیم ما نظر بدیم در اینجا وصیت بنابراین به طور کلی واجب خواهد بود خب حالا راجبه چند جهت آقایون توجه بفرمایید یکی كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ  حضور موت چیست؟ اگر حضور موت تحقق موت است پس کی وصیت کنه، اگر حضور موت قبلل موت است قبلل موت که حضور موت نیست. اگر حضور موت حصور امارات موت است مگر امارات موت دلیلی بر خود موته بعضی اشخاص داریم که پیر پیر پیر از قوم خویشامون تو سیسیو بردن داشت میمیرد ایشون زنده بود هنوز هست ولکن ایالش که بیست سال از خودش کوچکتر بود مرد هیچیشم نبود پس حَضَرَ ٱلۡمَوۡتُ  اگر شما بگید علامات موت است علامات موت صددرصد نیست پس ما باید یه راه چهارمی رو در اینجا طی کنیم یک سوال کت علیکم خب کتب که شکی در وجوبش نیست مگر کسی بخواد یه چیز جدید از خودش بگه خب کتب درست است فعل فعل است نوشته شد یعنی برگشت برو برگرد نداره اصلن یعنی امر واجب را وقتی که به تعبیر امر گفتند خب وجوبه حرام به تعبیر نهی گفتن حرامه

اما بالاتر از تعبیر امر و نهی اینست که به تعبیر فعل بیاریم این شدنیست شما بخواید یا نخواید این شدنیست اگرم انجام ندادید شما یک امری رو که خیلی واجبست انجام ندادی خب كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ  إِن تَرَكَ خَيۡرًا  سوال، مراد از خیر مالست ، یا هم مالست یا حقست ، یا نه چه مال و چه حق هر مقداری میخواد باشد اگر بگید که مقدار خاصیه ، یه مقدارخاصل از مالست که کمتر از اونست مگه مالکم خیر نیست مالکم شره خب شر کلی اینست که مال هیچ نباشد اما اگه مقدار مال دارد یان بنده خدا که به مقدار مالم ورثه احتیاج داره این خیر نیست

پس چیکار باید کرد نسبت به خیرن که بگیم خیرا یعنی اون مالی که زیاد باشد و گنجایش از برای عرض می شود که وصیت داشته باشد . إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ  خب والدین اقرب اقربینند شک نیست خب اقربین در اینجا چه حالتی دارد آیا عامه بعد از خاص است یک، دوم اقربین چه عام بعد از خاص باشد چه هرچه آیا اقربین از نظر نسب است فرزندان ،‌ مثلن که اقربن از دیگران دیگه یا اقربین از نظر سبب نیست که اقایون نمیگن که از نظر سبب زن به شوهر نزدیکترین افراده و شوهرم نسبت به زن ، یا سوم اقربین فقط از نظر نسبی و عرض می شود که رحمیست نسبو سبب

فقط نسب و سبب است خب اگر میخواد بگه که نسب و سبب هردوست زن و شوهر در هر سه مرحله ارث میبرند دیگه حاتلا که در هر سه مرحله ارث میبرند پس اقربین در بعد مراتب ارث نیستند اما اقربین در عرض می شود که رحم و سبب هستند. آیا مرحله سوم ما داریم یا نه که کسی هست که نه از نظر نسب با من ارتباط داره و نه از نظر سبب اما نزدیکترین افرادو دوستان به من هست و از نظر ایمانی هم به من خیلی نزدیکتره ،‌از نظر ایمانی خیلی نزدیکتره بلکه از فرزندان احیانن ننزدیکتر و از نظر دوستی هم به من خیلی نزدیکتره اونم جزو اقربین میگد یا نه

یا اقربین بر حسب اونچه اقایون میفرماید منحصر به بعد اولست که اقربین از نظر نسب سبب رو نگیره یا اگر سبب هم بود اقربین از نظر محبتو ولایتو ایمان اینهارو نگیره ، بالمعروف معروف نزد که نزد من یا در مجتمع اسلامی یا معروف از نظر کتاب و سنت ، حق الی المتقین خب این تعکیده اولن کتب خودش تعکید وجوب است ثانین حقن تعکید دوم از برای وجوده مقابله حق چیه باطل، مقابل که نمیتونه حق دیگه باشه اگه احق می فرمود خب مقابلش حق بود پس وصیت نکردن در این صورت باطل است در نظر شریعت

خب بعد الی المتقین مرحله سومه ،‌متقین آیا تقوا واجبست یا نه خب بله چون در مقابل تقوا تقواست ،‌تقوا پرهیزه و تقوا ناپرهیزیست وقتیکه حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ پس کسانی که وصیت نکنند خلاف تقوا انجام دادن یک حرام ، حقن را ترک کردن حرام دوم،‌کتب رو ترک کردن حرام سوم این سه حرام رو نویسندگان روایاتول احکام نوعن انجام دادن از جمله مرحوم کاظمی رضوان الله علیه خب این هم یک بحث در این آیه ما درایم بعد بحث های دیگر که اقایون کل باب وصیت رو مطالعه بفرمایید بعد راجبش صحبت میکنیم.

نه اینجا چون وجوب خیلی قوی است کتب فرموده مثل يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ  نفرمود که صوم نخیر کتب، این نوشته شده برو بگرد یالا، این یکی فرقش اینست که …

عرض می شود که چی میخواستم بگم،‌ آهان بله چشم ببینید بعد مهم نیست مثلن یا اگرم مهمه ممکنه وجو برداشته بشد اصلن بله این کتب نمیگد کتب نوشته شده یعنی دیگه برداشتن توش نیست اولن بعد اولویت  واجبه بی برو برگرد کتبست ، بنابراین  دلالت بر وجوب اقوا میشه دیگه .

حرامه دیگه حرامه غلیظ . ترک کرده واجب خیلی مسلمی رو .