پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه پانصد و چهل و چهارم درس خارج فقه

وصیت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ ۖ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ  رو این بالمعروف یه مقداری باید که دقت کنیم دقت روی بالمعروف و کل آیات مقدسات قرآن بالمعروفه تبعن حالا روی این لفظ بالمعروف اینجا ترتب هست در آیه مبارکه راجبه وصیت که مورد امرست اولن للوادین است بعدن هم للاقربینه ، خب حالا والدین که نقطه اولای اقربین هستند اگر غینیند و بعد فرزندان شما هم غنی هستند اما بعضی از نواده های شما که پدرانشون مردن و این نواده فقیرست یتیمست چیزی ندارد این هست در اینجا که مشا میخواید وصیت کنید برای والدین و اقربین ایا این نوه که نه از والدین است و نه اقربین جایز نی وصیت کنید این حرفیست دیگه جایز نی وصیت کنید

قران میگد بالمعروف  اینکه واجبست وصیت کنید لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بالمعروف  اونچه معروفست و شایسته است در عرف شرع حالا یه سوال قبلن وقتی که انسان زنده است و هنوز نمرده پدرش و مادرش و فرزندانش که طبقه اول ارث هستند اینها همه غنیند اما فرزند زادگانی دارد که پدرشون یا مادرشون مرده اند اما این بچه که نوه من هست نوه دختری یا پسری فقیرستو گرسنه استو زمین گیرستو چه حالا در اینجا بالمعروف  اینست که من به این پدرو مادر که خودم زنده ام و زنده اند و به این فرزندان که من زنده ام و زنده اند به اینها کمک کنم که نیاز ندارند

یا به این بچه ای که یتیمست به این معنا که نوه دختری و نوه پسری منه که دختر یا پسر من از دنیا رفتن و این هیچی نداره کدوم بالمعروفه در زندگی، معلومست کمک کردن به اینکه هیچی ندارد این بالمعروف همچنین اگر او رو ترک کنم و به پدرو مادر و فرزندان که دارند کمک کنم جوری کمک کنم که به این نوه نرسه این که منکرست که مگه در زندگی اینطور نیست خب این مقدمه این وصیتی که ما واجبست بکنیم لما بعدالموت به چه حسابه به معنای استمرار و تداوم مسئولیت های مادیست که ما در زندگی داشتیم

چنانچه در حالی که من زنده هستم به پدرو مادر و اقربین بالمعروف  باید کمک کنم بعدالموت هم باید این کمک این تداوم داشته باشه، چطور در حال حیات شما حق ندارید اتگر یک نوه شما فقیرست و پدر ندارد مادر ندارد به او حق ندارید به او کمک نکنید اما پدرو مادرو فرزندانی که اینها احتیاج ندارد به این ها کمک کنید جوری که به نتنونید کمک کنید این معروفه ، نه این منکر است بعدالموت که انکرست در زمان حیات که دستتون بازه میتونید عوض کنید میتونید کم کنید زیاد کنید این منکرست در زمان بعدالحیات که این انکره از منکر خواهد بود  و وصیت هم به همین حسابه وصیت مالی نسبت به ما بعدالموت به حساب استمرار مسئولیت های اقتصادیست که شما در زمان حیات دارید که بعد از مرگ هم نمیرید .

همانطوری که علم اینجوره اگر شما عالم هستید علم شما با مرگ شما نباید بمیره ، با کتاب های شما درسهای شما توجیهات شما علم شما بعد از شما باید استمرار داشته باشد و همچنین مال انسان انسانی که معتقده به حیات بعدلموت هست این باید که استمرار بدهد فعالیت های حیاتی و زندگی ساز خود را استمرار در بعد مالی و اقتصادی اینست که وقتی که من هستم وظاعفی بالمعروف  دارم نسبت به کسان خودم دسته اول دسته دوم دسته سوم

ولی اگر مردم این وظاعف ترک میشه نخیر این وظایف باید استمرار پیداکند بنابراین معنی بالمعروف  این نیستش که شما بیاید حتمن والدین که ملیونرم هستند ملیاردرم و اقربین اما نوه های شما یا بالاتر کسانی هستند همسایگان شما هستند هم درسی شما هستند دوست شما هستند اصلن ارتباط قرب و نه اقربیت نه نسبی دارد نه سببی دارید نه چی دارید ندارید ولی فقیره گرسنست این گرسنست شما بیاید وصیت کنید در حال حیاتم همینطوره وصیت کنید ثلث را تمامن به پدرو مادرو فرزندان غنی تون اما این کسی که هیچ ارتباط نسبی سببی ندارد به این صنار شما نردین به این کمک نکنید این که بالمعروف  نیست

پس این قید بالمعروف  فرموده است بالمعروف  عند الفکرت جاهلیه که نیستش که اگر فکری که جاهلی باشه معروف اینست که انسان به زنش چیزی بده و منکر اینست که معروف اینست که به زنش چیزی نده و منکر آنست که به زن کمک کنه چون فکر جاهلیت در زن این بود که زن حیوان به صورت انسانه نه نفقه نه مهر نه چه عین حیوان ازش کار میکشیدن معروف در بعد جاهلیت نیست معروفه در بعد عقل منها وحیم نیست بلکه معروف در بعد عقله بر محور وحی است که ضلع سوم زاویه معروف است ضلع سوم هندسه معروفست که ضلع اول معروف عندلجاهلیست غلطست این منکره

ضلع دوم معروف عندل عقلا ولعرفل عام منهای وحی مگه خطا نمیکنند ضلع سوم معروف بر مبنای عقل گیرنده از وحیست بالمعروف  در یانجا اینه حقن الی المتقین خب این دیگه دنبالش رو عرض می شود که إنّما علَينا أنْ نُلْقيَ إلَيكُمُ الاُصولَ ، و علَيكُم أنْ تُفَرِّعوا  اینجور نیست که حتمن باید بله والدین و اقربین مقدمن بسم الله اما بالمعروف  این تقدم و تاخیر رو درست جابجا میکنه بله شکی نیست که بالوالدین احسانا قبوله بالوالدین احسانا معنیش این است که اگر فقیر بودن کمک کنید نخیر اگر شما رفتید منزل پدرو مادر منزل اینها یا منزل فرزند یه تارفی ببرید یه احترامی لفظ عملی عرض می شود که مالی اقتصادی ولو محتاجم نباشند

مگر شما تارف به کسی میدید باید فقیر باشه زمین گیر باشه نخیر کسی که فرزند شماست پدر شماست مادر شماست داخل منزل او میشید خب این توقع دراد که شما یه محبتی از نظر ظاهرانجام بدید اون مطلب سر جای خودش ولکن اون مطلب دیگرم که بالمعروف   سرجای خودشه پس ما موازنه قرار بدیم موازنه بین اقربو نسبن ،‌اقربو سببن اقربو ایمانن اقربو حاجتن اینها همه اقربن در میان اقربها اونی که از همه نزدیکترست بیشتر کمترست کمتر هیچ هیچ

ولاکن اقربیت نه فقط سببی و نسبی اقربیت سببی و نسبی و  ایمانی و عرض می شود که احتیاجی چون یک دهنده است یک گیرنده گیرنده اقربیت احتیاجیش در بعد اخیره و دهنده هم اقربیت احتیاج براورده کردن در بعد اولست . در آیه دوم که دیرو ما بحث کردیم که نسبت به زن که از اقربین سببیست غفلت شده یک سوالاتی است که تفسیرش در تفسیرو من به طور مختصر عرض میکنم

سوال یا اشکال، که این در میان مفسرین معروف است در میان فقهام زیاد معروف است و لذا نه مفسرین و نه فقها به این آیه اونطوری که دلالت دارد عمل نفرموده اند الا ما شز سوال اینه که این وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ  آیه دیویستو چهل سوره بقره همینجا در تبصر الفقها است صفحه هشتادو دو وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا  وصیتن گفتیم دو بعدیه دیگه علیکم ان توصو وَصِيَّةً والله وصیکم چه وصیت بکنید چه نکنید این وصیت ثابت سفارش ثابت خداست .

وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ  که زنهاشون مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ ۚ اون حرفی که اقایون مفسرین نوعن میزنن و فقها هم نوعن یا تقریبن کلن میگن این آیه منسوخه چرا برا اینکه قبل از اسلام عده یک سال بوده که اگر مردی مرد زنش یکسال باید عده نگه داره ، بعد از یکسال مثلن بتواند شوهر کنه

خب این آیه که میگد مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ  نظرش به همون عده یکساله ایست که در میان جاهلین بوده ولاکن این عده را آیه بقره که قبل از این نازل شده است چندتا آیه قبل نازل شده عرض می شود که وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ  این مال طلاقه کاری نداریم ولی راجبه موت أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا ۖ  اینم در بقره است

أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا ۖ این عده وفات است در بقره قبل از این آیه ، اقایون میگن که اون آیه ای که عده وفات رو 1036 معین کرده است نسخ میکند این آیه رو که عده وفات را یک سال معین کرده .

خرجن دو بعده اخه خرجن چند بعد داره دیرو عرض کردم . ببینید نه ، یکیش ازدواجه. سه جوره دیگه ، بله ، مگه در حال عده از خانه نمیتونه خارج شه زن؟‌یکیش اون اون استثنا ولی بقیش چی اون استثنا قبول برای ازدواج اگر یکسال عرض می شود که عده وفاته خروج برای ازدواجه ممنوع ولیکن خروج برای ازدواج چی خروج باری ازدواج به معروف باشه طوری نیستش که خروج برای غیر ازدواج چی خروج برای ازدواج بالمعروف  باشه طوری نیست که پس یک بعدش خارجه، ولی کلن که خارج نیست

این فرمایش اقایونه روایاتی هم دارند روایاتی هم ذکر کردن که این آیه منسوخ است به آیه عده وفات ما دو آیه راجبه عده وفات اینا میگن داریم یک آیه که قبل از این آیه در خود بقره نازل شده أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا ۖ  و این آیه عرض می شود که یکسال رو میگه

ببینید حرف اقایون ،‌جواب اولن چند جواب ما داریم نمیخوایم بتراشیم چند جواب خیلی بین که هرکدام کافیه اولن ایا آیه ناسخه باید بین باشد و آیه منسوخه باید بین باشد که این ناسخ است بعدن نازل شده و اون منسوخ قبلن معلومست دیگه

اگر دو آیه هست این دو آیه با هم در یک مطلبی اختلاف دارند و معلومست تناسخی در کارست ، اما معلوم نیست کدام مقدمست کدام معخر میشود نسخ کرد ناسخ باید معلوم باشه دیگه این کتاب بیان اگر در ابعاد نسخ هم البته نسخ خیلی کم داره اون کمی هم که در قرآن شریف نسخ هست باید معلوم باشد که یان بعدست اون قبله و الا اگر معلوم نباشد چرا بگیم اون قبلی منسوخ است این ناسخ نخیر اون قبلی ناسخه این منسوخ

دوتا آیست ، شما که دوتا آیه است نمیدونید کدوم قبلن نازل شده و کدوم بعدن نازل شده پس نمیتدانید کدام ناسخست و کدام منسوخ چرا میاید میگید فقط این عده در عرض می شود که یکساله این منسوخه وعده چهار عرض می شود که أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا ۖ  اون ناسخه کی گفت اگه ندانید کدام مقدمه نمیدونیم اون آیه قبلن امده و این بعد امده که این ناسخ او باشه یا اون قبلن امده و این بعدن امده که به عکس باشه این اولن

ثانین ، قاعده ناسخو منسوخ چیست، اولن این مطلبو داشته باشید که اصل در ترتیب فعلی قرآنی ترتیب نزول هست یا نه اینو میگه بله اگر ما دلیلی داشتیم که فلان آیه در سوره نساع قبل از بقره نازل شده در بنابراین نازل شده یا فلان آیه در بقره که مثلن آیه بیستمه این آیه بیستم بعد از آیه هشتتادم نازل شده اگه دلیلش اینه بسم الله اما اگر ما دلیل نداریم که این آیه جش جای دیگرست دلیل نداریم که این ترتیب تعلیف ترتیب نزول نیست باید چیکار کنیم؟

چون ما دو ترتیب داریم در قرآن یک ترتیب نزول داریم آیات نازل شد سور نازل شد یک ترتیب تعلیف ترتیب اصلی ترتیب نزول است ترتیب دوم فرعی ترتیب تعلیفه ،‌کی گفته است که ترتیب تعلیف صددرصد با ترتیب نزول فرق داره این که نیستش که بلکه اصل اینست که به همون ترتیب که نازل شده است به همون ترتبیم تعلیف شدست الا ما دل دلیل علیه چه بعنوان سور و چه بعنوان آیات

ولا سیما بعنوان سور سُورَةٌ أَنْزَلْنٰاهٰا وَ فَرَضْنٰاهٰا عرض می شود که وَ أَنْزَلْنٰا فِيهٰا آيٰاتٍ بَيِّنٰاتٍ سوره نوره، ظاهر مطلب اینه که سوره یکجا همینجور نازل شده ترتبیب تنزیل با ترتیب تعلیف یکسانه، و اگرم چنین مطلبی در سوره نداشته باشیم سوره بقره نازل دشه دارای عرض می شود که دیویستو هشتادو چند آیه است ظاهر مطلب اینست که اهمون طوری که این آیات تنزیل شده است به همون طور تعلیف شده است الا ما دل دلیل اینکه فلان آیه جاش اونجاست فلان آیه جاش اونجاست این مطلب دیگریه

استثنا در این میخواد مستثنا من که دلیل نمیخواد که مثستنا من که قاده اولاست این دلیل نمیخواد جاعل قوم الا زید دلیل میخواد جاعل قوم که دلیل نمیخواد جاعل قوم قرآن شریفم که ترتیب نزول دارد خب قاعده اینست که ترتیب تعلیف هم مانند ترتیب نزول باشد ولاسیما در هر سوره ای به حساب خودش

سوره قل هو الله احد نازل شده ما میگیم که وَلَم یَکُن لَهُ کُفُواً اَحَد  ممکنه قبلن نازه شده ، قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ  بعدن نه ،‌این ترتیب تعلیف دمباله ترتیب تنزیلست الا عرض می شود که در اونجایی که قرینه درایم و دلیل قاطع درایم که نخیر این تنزیلش با تعلیفش فرق داره

حالا ، الا بدلیل یک جا نازل شده اند مگر شما دلیل داشته باشی از کجا دلیل دارید که بقره این ترتیب تنزیل با تعلیفش فرق داره دلیل میخوایم ما کدوم خارج ، کدوم خارج ،‌نمیتونه نمیشه .

نه نمیشه ببینید قرآن شریف اگر تناسخ درش باشه قرآن چون بینو للناسه همونطوری که آیه ناسخه بین است آیه منسوخ هم بینه است باید معلوم باشد که این آیه که میگید ناسخه بعد از منسوخه اگه معلوم نباشد قرآن کتاب بیان نیست که این رو مفصلن بحث کردیم کتاب بیان بودن اینست که اونایی که نسخ نشده خب بینه ولکن اگر فلان حکم مثلن راجبه وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ  که فَآذُوهُما  اگر زنو مردی فحشایی انجام دادن فَآذُوهُما  نسبت به مرد عاذوهماست کلن نسبت به زن عرض می شود که در خانه هاتون اون رو حبس کنید حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ  ولاکن أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا

در کل قرآن بگردیم که خدا سبیلی مقرر کرده است بجای اذیت زن که در خانه حبس شود دائمن این سبیل در سوره چیه سوره نوره ،‌ببینید خودش ادرس میده آیه منسوخه ادرس میده و اشاره میکند که منسوخ خواهد شد . آیه ناسخه هم خودش ما لزومی نداره مکیست مدنیست نخیر مکی بودن  مدنی بودن خب اشتباه میشه احیانن احیاننم خب نه ولاکن چون قرآن کتاب بیان است همونطوری که الفاظ آیات در بعد نزول بیان است در بعد نسخ هم که اگر آیه ای آیه دیگرو نسخ میکند باید معلوم شود که کدوم منسوخ است کدوم ناسخه نه اینکه ما اختلاف کنیم

عده ای بگن آیه قبله عده ای بگن بعده خب این نشد که این از کتاب بیان بودن خارجه حتا اشخاص عادی اشخاص مثلن پزشک اگر پزشکی شمارو بررسی میکند و نسخه یمدهد بعدن نسخه میدهد ما نسخه رو گم نفهمیدیم که چجوریست اگر نفهمیدیم که این نسخه قبلست یا اون نسخه بعده باید از خود نسخه گر نسخه نویس روشن باشه و درست با دقت از خود نسخه معلوم باشد که این بعد است یا قبله یعنی اون دوای قبلی رو نخورید و این را بخورید

شخص عاقل اینطوره حالا در قرآن شریف که کتاب بیان است و ابینولبیانه اگر ناسخی هست نباید ما تردید کنیم که قبله یا بعده منسوخی هست نباید تردید کنیم باید معلوم باشد از خود منسوخ منسوخ خواهد شد و از خود ناسخ ناسخه خواهد شد این اولن

وانگهی ما که ترتیب آیات سوره بقره رو مشاهده میکنیم میبینیم که ما دو آیه در زمینه این مدتی که بعد از مرگ جریانی زن دارد داریم یکیش نص است در عده فعدتهن عرض می شود که أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا ۖ این بینه ، ولی این آیه بقره قبل از این نازل شده قبل از وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى  قبل از آیه مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ  ده پونزده آیه قبل هکه الان یادم نیست شمارش

قبلن آیه عده وفات ذکر شدست که أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا ۖ  خب ایا توجه کنید ایا اگر بخواد این آیه منسوخه باشه و اون آیه ناسخ ناسخ قبلن نازل میشه یا منسوخ منسوخ قبلن نازل میشه ناسخ بعد حالا در کتاب بیان که بخوان این دو آیه رو بیارن اول باید ناسخو ببره یا منسوخو اول باید منسوخو بیارن .

مثل اینکه کسی نبود ، ترتیب نزول عین تزتیب تعلیف است الا به دلیل اگر دلیل داشتید که این آیه قبلن نازل شده این آیه که در بیستمه این قبل از پنجم نازل شده بسم الله دلیلی نداشتی قاعدش چیه قاعدش اینه که این آیات به همون ترتیبی که نازل شده به همون ترتیب هم تعلیف شده

حالا ولاسیما در سور، سوره مبارکه بقره که یک سوره است بکاملها دو آیه راجبه این مدتی که زن بعد از مرگ شوهر جریانی دارد داریم ، خب یک آیه قبلست اون آیه قبل چیه ، آیه قبل عبارت از اینکه أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا ۖ آیه بعد چیه عرض می شود که إِلَى الْحَوْلِ  شما میگید آیه إِلَى الْحَوْلِ  نسخ شده چطور منسوخ عقب افتاد ناسخ جلو به دو دلیل باید که ناسخ بعد باشه منسوخ قبل ، دلیل اول دلیل اینکه ترتیب تعلیف با ترتیب تنزیل قاعدتن یکیست الا ما دل دلیل علیه این اولن، ثانین اگرم اینجور نبود فرض کنید اینجور نبود فرض کن ما این دلیل رو گذاشتیم کنار که نمیشه گذاشت کنار فرض کن که ترتیب تعلیف بنا نیست که عین ترتیب تنزیل باشه درست اما مقتضای بیانی چیست؟

خداوند متعال که دارد بیان میکند که چها أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا ۖ  یکجا و إِلَى الْحَوْلِ  یکجا اگر چنانچه بناست أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا ۖ   و إِلَى الْحَوْلِ   را نسخ کند خب او باید بعد از إِلَى الْحَوْلِ   باشه چرا در إِلَى الْحَوْلِ   بعد اومد، این خلافه ترتیب بیانیست خلافه ترتیب فصاحت و ترتیب بلاغت و ترتیب تعلیف فساحتن بلاغتن ترتیبن اونی که ناسخست باید بعد بیاد اونی که منسوخه قبل پس نمیتواند آیه أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا ۖ  این مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ  را نسخ کند مگر به عکس

بگیم مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ  اورو نسخ میکنه این خلاف دو ضرورته، مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ  میاد میگد که بعله قبلن آیه أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا ۖ   نازل شد چهار ماهو ده شب عده وفاته، بعدن مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ   امد هم به مبنای ترتیب تعلیف هم به مبنای که بعدن ذکر شده پس عده وفات یکسال خواهد شد این برخلاف دو ضرورتست یک ضرورتشو زیاد اهمیت نمیدیم و اون ضرورت اینست که ضرورت بین کلل مسلمین است بدون اختلافن عبدن نیمخوام تمسک کنیم ضرورته که در فیمابین استدلال میشه ضرورته بین کلل مسلمین است بلا عی خلافل عبدن که عده وفات أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا ۖ  حول نیست .

این اولن، و ثانین إِلَى الْحَوْلِ    که در اینجا فرموده است مگر فرموده عده،‌اگر در این آیه تنصیص بود عده اگر نص بود عده خب بحث داشتیم با هم ولاکن اینکه میفرماید که وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ  یعنی مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ  الذی هو عدتن نداره عده که . بابا آیه ای که میخواد منسوخه باشد یا ناسخه باید نسخ باشد در منسوخه بودن نص در ناسخه بودن نص اینجا الی الحول نص است در وفات ، نه دیگه

شما خیال کردید خیال کردید که چون در میان جاهلیین عده وفات یکسال بوده است و بعدم میتونه شوهر کنه بنابراین الی الحول یعنی اون در اینجام حرف داریم میگیم از جاهلیین سوال کنیم ما اطلاع داریم مطلب رو در جاهلیت اینطور بود که وقتی که مردی میمیرد زنش نه تنها یکسال اصلن شوهر نباید بکند

الان در عربام تقریبن عربهای به همون فکر جاهلی هستند این مطلب هست حتا در غیر عربهام افتخار میداند زن ولو زن پونزده سالست بیست سالست که شوهرش شهید شده افتخار که شوهر نکند غلطه اصلن این فکر جاهلیست. خب پس در میان جاهلیین اغلط بوده است این مطلب که اگر مردی مرد این زنش بعد از یکسال نه بعد از پنجسال بعد از ده سال اصلن باید بمیره حتا در میان بعضی از جاهلیین  این غلطه مشرکین اینطور بوده که وقتی مردی مرد زنشو باید زنده به گور توی قبر شوهرش دفن کنند که اونم بمیره بره خدمت کنه به او این مرحله اولای جاهلیته

و مرحله دوم جاهلیت حالا تو قبر نبرن دفنش کنند بلکه این زن باید اصلن شوهر نکند بله در میان اونها این بود که همونطوری که بعد از مردن این شخص اموالش به ارث میرسد به ورثه زنشم به اث میرسه چطور اموالش میرسد به پدرش به فرزندش عرض می شود که این زنشم میرسد ولذا قرآن شریف تنصیص میکند در سوره مبارکه نسا وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ

و آیات دیگر به دنبالش که این مطلبو روشن میکند که خیال نکنید که زن هم ارثه شما پدرتون که مرد زنشم به ارث به شما رسید نه قعده نه مقده نه هیچی پس جاهلیت نمیگد که یکسال جاهلیت میگد تا اخر عمر قسمت اولای جاهلیت که میگد باید این زن رو دفن کرد و زنده به گور در قبر شوهرش

اون وقت قسمت دوم جاهلیت این است که اصلن شوهر نکنه این زنده بمانه ولو پنجاه سال شصت سال این پوزنده سالش بوده شوهرش مرده همینطور صدسالم زندگی کنه این نخیر نباید شوهر کنه پس عده نداشتن اونها اصلن عده نداشتن یا ایننکه باید این زن رو توی قبر کنند بمیره با شوهرش خدمت کنه یا اینکه عده نداشته

بنابراین ما به هرجای این مطلب دست بزنیم خراب شما با خراب خرابه فیل خراب ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ  میخواید که این حکم الاهی رو از بین ببرید نمیشه خب این یه مطلب مطلب دیگر که بعدن بحث میکنیم یعنی در ترتیب کتاب ، سوال برمیگردیم به آیه قبلی إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ  حضورول موت گفتیم چندجوره یکجورش به طور عادی حضورول موته و به طور عادی یا انسان خودشو بزنه بکشه یا کسی رو بزنه بکشه یا سوم ، مرض جوریست که امارات مرگ درش پیداست این امارات مرگ یا اینکه از خود باشد یا از دیگر باشد.

امارات مرگ از خود باشد خود رو زده ، بکشه که داره میمیره که این ورد بحث الانه امارات مرگ عرض می شود که درونی دوم اونقدر مریضه اونقدر مریضه که دیگه این احتمال بقای حیات خیلی کمه این دو عامل درونی یا خود خیش تن را زده کشته که نمرده هنوز یا خودش اونقدر بیمارست که احتمال عقلایی زنده موندن نیست این دو برونی

از نظر برونی کسی اورا زده است کشته داره میمیره یا نه یک خطراتی به او توجه کرده بمبست عرض می شود که خمپاره است چه است و داره میگد با رفتن دیگه الان است که من این قضیه رو در جریان فتح ابادان وقتی که محاصره بود حس کردم کاملن من با پسرم رفته بودیم اونجا وقتی که ابادان محاصره بود ما در سپاه پاسداران در چیز خوابیدیم سنگر خوابیدیم و اینم با ژ3 بالا سرمن مرتب تا یه عراقی میره خب اینجا باید وصیت کنیم دیگه این حضرل موته دیگه سالمم بودم هم من سالم هم اون ولی هردو وصیت کردیم

حالا این امارات موتی که احتمال بقاعه حیات رو عرض می شود که از عقلاییت بیرون میبره اینها مراتب دارد یا نه بله یک قاعده کلی ما عامی داریم این عام دارای افرادیست بعضی افراد دسته اولندن بعضی دسته بعد دسته بعد ایا هیچ عامی را نسبت به افراد مسلم دسته اول میشه تخصیص داد خلافه نصه دیگه ، عام عامست نستب به کل افراد اما نص است نسبت به افراد دسته اول دیگه مثال همون جریان سلیمان علیه سلام که تکرارم کردم باز اینجام جاشه چون بحث بسیار بسیار مهمه و و فقها کلن تا اونجا که اطلاع دارم میگن اگر کسی خود را زد کشت و هنوز ندست نمرده وصیت نمیتواند بکنه ما امیگیم این احقست وصیت کنه نظیر ، يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ  تَماثِيلَ   ، این تماثیل یک عامیست این مصادیق داره بضی از مصادیق این تماثیل مصادیق درجه اولست که لفظ تماثیل در اون مصادق چیه نصه ، پس اگر روایات اومد که گفتش که این تماثیل تماثیلو شجرست قبول نمیکنیم بلکه اون مصداق اول تماثیل که تجویز شده است از نظر لغت عربی چیه تمثال انسان است دیگه حیوان را حتا تمثال نمیگن مرحله دومه تا برسد تمثال شجر

پس روایاتیکه میگد که وَ اللهِ لهِيَ التَّماثيلُ الشَّجَرِ  یا قبول نمیکنیم یا معنا میکنیم حالا معنا میکنیم جاش گذشته قبول نمیکنیم به این معنا که اگر واقعن اون تماثیلی که جن برای سلیمان میساختن فقط تماثیلو شجر بوده تماثیلو شجر که مصداق سوم عامه تماثیله مصداق اول که نصه مصداق دوم ظاهره مصداق سوم بعد از ظاهره شما میاید اون فردی که مصداق اولست و صددرصد مرادست میخواید از عام بیرون ببرید این مخالف نصه دیگه ما نص دو جور داریم یه نص جاع زیدن یه نص جاع جماعتن هک زید فرد مسلم درجه اوله هم در جاع زیدون نمیتونه بگید لم یجد هم در جاع جمادن که زید فرد اوله ونص است عام در اون از نظر تفاهم نمیتونید اینجا ایتثنا قاعل بشید

در اینجام نمیتونید نسبت به تماثیل بگید که تماثیل اون افراد درجه اول صددرصد است که قطعن مرادن و بقیه یا ظاهرست یا غیر ظاهر اون باید استثنا کنیم این درست نسخ میشه و روایات نمیتواند آیه رو نسخ کنه در اینجام همینطوره در اینجا إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ  حضورول موت که چند جوره ایا حضورول موتی که من خود شخصی خود را زده کشته که هنوز نمرده یعنی یه تفنگی زده که این میمیره قطعن میمیره ایا این حضورول موت مصداق قوی تریست یا نه انسان مریضه نمیدانه میمیره یا نه ولی ظاهرن میمیره این قوی تره یا اون ایا مصداق درجه اول حضورول موت کدامه مصداق درجه اول حضورول موت اون موتیست که صددرصد برا من پیش امده که خودم خود را زدم کشتم انسان خودشو تو دریا انداخته دریای خزر اون وسط از کشتی و شنا بلد نی ، این حضورول موت هست یا نه

اگر همونطور که داره غرق میشه صدا کرد از ثلث من چنینو چنان اینو قبول نکنیم چرا چون خود خیش تن را کشته اقا مصداق درجه اول فرد اولی که نصست ار نظر حضورول موت اینست که یا من خود خیشتن را کشته ام یا دیگری مرا کشته در اول اقایون گیر دارن میگن ما روایت صحیحه داریم که نقلم میکنیم که نه کسی که خود خیشتن را کشته است این حق وصیت کردن ندارد

میگیم این دوتا حق داره یا سه حق داره یک اصل وصیت ،‌دو حضورول موت قویتره سه این محتاج تره کسی که این گناه بزرگو انجام داده و خود خیشتن را کشته است این بیشتر نیاز مندست که وصیتی کند که مقدار جبران بشه یا دیگری این ، و این حضورول موتش قویترست یا حضورول موت کسانی که صددرصد نیست مرگشون این دو ، سه اصلول وصیه اصلول وصیه واجبست پس اینجا سه برابر وصیت بر این ادم واجبست اما کسانی که حضورول موت قطعی ندارند چون حضورول موت دوجوره یک حضورول موت قطعیست که خود خییشتن را کشته این سه بعدیست یک حضورول موت قطعیست که دیگری او رو کشته این دو بعدیست یک حضورول موت که نه خود نه دیگری بلکه احتمال بقاعه حیات در اون این قوی نیست شما چطور در این مثلث اون فردی که از همه قویترستو حتمی ترستو نص است او رو میبرید به روایت صحیحه استثنا میدانید

این روایات 3300 این اولن، ثانین اگرم شما خیلی رواتی هستید روایات دیگری هم داریم که بر خلاف این صحیح است اصلن منتظر روایات دیگر نیستیم اصلن منتظر هیچ روایتی نیستیم برای اینکه مصداق درجه اول حضورول موت در سه بعد عبارتست از کسی که خود را کشته این در صفحه بعله هشتادو پنج ولو جرح نفسهو بالمهلک ثم اوصی لم فسح

ما میگیم بلصحة و بالاحرا،  احرا در چند بعد ، 3347 این یک ، دوم مصداق درجه اول نصست از برای عرض می شود که حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ  و طریق الایه کتب علیکم تشملها و باحرا من غیرها این یکیش دوم ، إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ  تشملها قطعن لقطع الموت پس دو بعد داره ، یک بعد احوجست چون وصیت که انسان میکنه برای انیکه اون کارهایی که در زندگی باید بکنه بعدلموتم انجام بشه خب اینکه داره میمیره قطعن پس یه خیراتی پدری مادری کی فلان فقیه که یه مقدرای جبران بشه این اهوج است دیگه چون مهمترین گناهان و بالاترین گناهان اینست که انسان خودکشی کنه خودکشی ادم کشیست دیگه

3442 تخصیص در اینجا چیه نسخه، نسخ معنیش اینه دیگه درست صریحا اون میگه صریحن بله این میگه صریحن نه دو صریح در مقابل هم تناسخه در اینجا صریح است آیه مبارکه حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ  در فرد اول حضرت، فرد اول حضرت در دو بعد عبارتست از کسی که خودشو کشت خودشو مجبور کرده که بمیره فصحیحة المعارضه للقران غیر صحیحه خب دیگه همین مطالب هست که به ما فحش میدن دیگه در حقیقت فوحشو به خدا دارن میدن خاک بر سرا این فخش ما استناد به قرآن میکنیم فتوا میدیم شاز است نهی از منکر است نهی از فصحیحة المعارضه للقران غیر صحیحه اضافةً الی تعارض شطریها

خود اولو اخر این صحیحه با هم تعارض داره ملاحظه میکنید