پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه پانصد و نود و یکم درس خارج فقه

محرمات نکاح

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی آله الطاهرین         

در این بحث مُحَرّمات رضائیه از صفحه 122 تا صفحاتی بر مبنای متن مرحوم علامه حِلّی ما بحث کردیم، یک مقدمه‌ای اینجا باید عرض کنیم حضور برادران که تکلیفمون کلا روشن بشود با کل فقهای اسلام اَحیائا و اَمواتا. طبع قضیه ورود ماها در حوزه‌های فقه این است که قبل از اینکه اجتهاد کنیم تا چه برسد به تقلید در مسائل، ما محکوم به حکم اکثریت‌ها، اِطباق‌ها و بالاتر ضرورت‌ها هستیم مثلا بحث که می‌شود اگر کسی برخلاف حکمی از احکام ضروری اسلام یا عقیده‌ای از عقاید ضروری اسلام رای بدهد مرتد است، ما در چند مورد باید مرتد باشیم! برای اینکه نه تنها شُهرت‌ها و اِجماعات و بالاتر اِطباقاتی را ما زیرسوال برده‌ایم به دلیل قرآن بلکه بعضی از ضرورت‌هارو نیز مانند مُحَرِمات وسیع رضائیه در نظر سُنی و شیعه رو ما زیر سوال بردیم و 2:04 قطعا قبول نمی‌کنیم بنابراین ما باید مُرتد باشیم پس در خیلی از حرف‌ها باید تجدید نظر کرد. اگر می‌گویند کسی برخلاف ضرورت اسلام است، معنی ضرورت اسلامی این است که اگر همه‌ی فقهای اسلام- متکلمین اسلام- عقایدین اسلام، مطلبی را گفته‌اند و به ما رسیده است، اگر ما با دلیل قرآنی برخلاف اون میگیم، خلاف ضرورت اسلام است و ما مرتد هستیم. نه خیر 2:40 احسنت این حرف خودش ارتداد است ولاکن جواب این فرمایش شما این است که این آقایونی که میگن ضرورت اسلام است میگن همه اینطور گفتند پس ضرورت است. چون همه اینطور گفتند و ضرورته بنابراین شما که برخلاف میگید، شما برخلاف ضرورت بین کل علمای اسلام حرف زدید، خب این درست نیست. اولا و ثانیا؛ اولا مگر تمام علما در بحث‌های عقیدتی و احکامی نظراتشون موجود است الان؟ مگه همه مالِف بودند؟ درست. تازه فرض می‌کنیم اگر تمام علمای اسلام صدرا و ذیلا و وسطا و سنتا و شیعتا نظراتشون الان حاضر باشه کلا، همه‌اش حاضر باشه(حالا بر فرض محال بگیر، محال در محال) که 3:36 محاله ولیکن رو این حساب 3:42 اگر چنانچه تمام علمای اسلام تمام نظراتی که داشته‌اند وحدت داشته باشد در یک حکمی(چه حکم عقیدتی و چه حکم شرعی) والان ما در محضرش باشیم، این ضرورتش بالاتر است یا قرآن؟ خب قرآن. این باید نشئت گرفته از قرآن باشه، هنگامی که نشئت گرفته از قرآن نیست و به جاهای دیگر رفته‌اند و ضرورت شده است، به الضروره، این حکم ضروری ضد اسلام است قصورا یا تقصیرا و ما طبق قرآن نظر برخلاف اون میدهیم. پس این مطلب میره کنار که اگر کسی برخلاف حکم بله در بعضی مسائل اینطور است(نماز واجب است نمیگیم که واجب نیست- روزه واجب است نمیگیم که واجب نیست) اما صلاه 4:35 واجب است در جایی که عذر نیست و خطر نیست، این ضرورت نیست، سُنی‌ها از آن طرف قبول ندارند و شیعه‌ها از این طرف اختلاف دارند، تازه وحدت هم در این موضوع ندارند. پس این طور نیست که هر حکمی بین جمیع علمای اسلام ولو نظراتشون حاضر باشد 4:55 این ضرورت اسلامی ثابت نمی‌کنه؛ ضرورت فلسفی- ضرورت عرفانی- ضرورت فقاهتی- ضرورت احکامی و این دلیل بر مطلبی نیست. حسابی که ما میخایم با کل برادران فقیه سابقا و فعلا و لاحقا تصویب کنیم این است که اصولا ما باید تجدید نظر کنیم در ضرورت‌های شما، اگر حکمی از احکام ضروری اینجوری اسلام که البته کلا نیست دیگه(اونایی که نظرشون رسیده به ما) کسانی که نظرشون با ما رسیده از سنی و شیعه، اگر حکمی از این احکام مانند حُرمت رضائی با اون وسعتی که آقایون فرمودند خب اگر این است و همه اینطور گفتند، ما که میگیم خلاف نص قرآن است پس ما نمی‌توانیم قبول کنیم. از اینجا به جاهای دیگر میریم؛ میگیم اگر یک حکم ضروری بین شیعه و سنی اینجور پوچ است پس شهرت‌ها چیه؟ پس اجماعات و اطباقات چیه؟ از سر باید قرآن رو مطالعه کنیم و از سر باید اسلام رو مطالعه کنیم، اعتماد‌های که فقهای بزرگوار ما به هم داشته‌اند مثل علامه حلی که اعتماد به فتوای شیخ طوسی 6:15 کل این اعتماد‌ها میرود کنار چون اصلا قرآن محور نبوده، اگر هم احیانا بود، درست بنا نبوده که روش فکر کنه. ما در کل فقها اینطور اطلاع داریم که آقایون سینه به حرفی می‌مالیدند و فکر می‌کردند و دود چراغ می‌خوردند، در ماه مطالعه می‌کردند بعضیاشون مرحوم 6:37 از روشنی ماه استفاده می‌کردند و چه و چه و چه، تمام اینها 6:42 بر حدیثه بر رِجاله، نداریم در قرآن که اینقدر فکر شده باشه، خب نداریم دیگه اگر داریم بفرمایید آقایون!. البته بنا نبود از اینکه قرآن کتاب تذکر- تفکر-تدبر-دقت-بررسی نیست، یا مراجعه نمیشه چون آقایون فرمودند یا اگر هم مراجعه بشه، درون مغز ماست که همه اینطور فرمودند، شما غیر این میگی. بنابراین در تمام این نشیب و فراز‌ها قرآن شریف این مورد دقت و مورد اعتماد متنی اصلی اولی- ثانوی- ثالثی- رابعی نیست، مواردی سوال و 7:24 مثلا در باب اِرث زنان؛ در باب میراث زنان ایشون بحث می‌کند، آیه‌ای که بحث چندان نداره ولی اشاره می‌کنیم. 7:36 یک قِسم روایات سُنی‌ها است که میگن زن از کل ماتَرَک مرد ارث میبرد(این آیه قرآن است دیگه) و دو قِسم روایات از طرف شیعه است که؛ یک قِسمش موافق سنی‌ها است که بله این ارث میبره و یک قِسمش مخالف سنی‌ها است که ارث نمیبرد. صاحب الجواهر با اون عظمتش که استاد الفقها المتاخرین است یادش میره که دلیل اول قرآن است و یادش میره که محور اول قرآن است، میاد 8:07 چون عام است. گفته‌اند که زن از کل ماتَرَک مرد ارث نمی‌برد و اینجا هم در شیعه دو روایت است، ما اون روایتی که مخالف عام است قبول می‌کنیم که نه، اون روایتی که موافق عام است که ارث می‌برد اون رو قبول نمی‌کنیم. خب جناب شیخ 8:31 خب قرآن یعنی به حساب محور چهارم هم نمیاد؟ محور و دلیل اول قرآن است، بَیّن و برهان اول قرآن است، شما چرا در اینجا قرآن رو در نظر نمی‌گیرید؟! قرآن نص است بر این روایت اول و روایت دوم از شیعه(برخلاف صِدق اُم) که زن از کل ماتَرَک مرد ارث می‌برد. یا یک حرفهای عجیب دیگه است، خب این بزرگواران معصوم که نبودند مثلا در باب طَهارت مطالعه کنید آقایون، در باب کُر آخه این چه حرفیه؟ در باب کُر آخه اگر اینارو ما نگیم چی میشه؟ یعنی چون همه فرمودند پس این این است! اینطور نیست. در باب کُر اگه ما حالا بگیم 9:21 بیرونمون می‌کنند ولی ایشون فرموده است و هنوز فقه جواهری متن است. ایشون در باب کُر فرمودند که؛ اگر کسی سوال کند در آخر باب کُر، اگر کسی سوال کند که حَدّی که در روایات برای کُر معیّن شده است حد مساحتی است و حد وزنی است ظاهرا 9:44 چون جان است که ما داریم از او می‌گیریم، یعنی مسئله‌ای که ضروری است(عِند الکُل است) ما داریم زیرش میزنیم دیگه!. ایشون می‌گوید که جواب این سوال که تناقضی که در روایات کُر است در چند بُعد؛ 1: روایات مساحت با هم تناقض دارد- روایات وزن با هم تناقض داره- روایات وزن و مساحت هم با هم اختلاف دارد، توجیهش اینه برای اینکه 10:16 ایشون می‌گوید توجیهش اینه که خب ائمه(ع) در احکام وارد بودند و در موضوعات لزومی نداره که وارد باشند، حرف ایشون رو دارم میزنم هااا، خب بگید به دیگران، آقایونی که اینقدر سنگ به سینه می‌زنند برای این فتوا‌ها، خب بابا خدا مُلاتر است حداقل. 10:40 اونو داره بعد در اینجا، خب در اینجا که ایشون می‌فرماید که خب غَرَض از حرکت که باشد غلط است مخصوصا از کسی که خیلی مقامش بالاست، حالا تَتَمه مطلب رو عرض کنم؛ ایشون می‌گوید که بله اولا، آخه غلط که با صد توجیه میشه، یک صد و یک غلط 11:03 می‌گوید که: اولا ائمه لزومی ندارد که مطّلع بر موضوعات باشند، یعنی چه؟ یعنی ائمه دو دوتا چهارتا هم بلدن، برای اینکه اونجایی که میگه سه در سه یعنی شش و اونجایی که میگه سه در سه در سه یعنی بیست و هفت. ائمه از موضوعات اینقدر بی‌خبر‌اند که 27 رو با 6 فرقی نمی‌گذارند  11:26اون میگه وزنش چقدر است، اون میگه وزنش کمتره، حَمّال‌های ما- قپونگر‌های ما- همه کَس‌های ما- دیوانه‌های ما می‌فهمند که یک سیر از دو سیر کمتر است. میگوید ائمه موضوعات نمی‌دونند بنابراین اگر وزن کل روایت اختلاف داره، روایات همه درسته اما موضوعات رو لزومه مطلع باشه، این حرف اول. ما عرض می‌کنیم آقاجون موضوعات احکامی رو باید بدانند(آخه کل رو داره برامون بیان میکنه، موضوع حُکمی است)، یک موضوعی است که سیب شما بزرگتره، سیب دیگری، نبینه هم مهم نیست چون موضوع حُکمی نیست. ولی موضوع حُکمی که بابا وزن این کل چقدر باشه تا حُکم کل بیاد؟ مساحت این کل چقدر باشد تا حکم کل بیاد. اگر وزن یا مساحت را نداند که این حکم رو چطور میتونه بگه، برای ماها می‌گوید؟ ما بهتر از او بلدیم؟ این چی شد؟ این اولا حرف دوم ایشون؛ می‌فرماید که چون ائمه لازم نیست که موضوعات را بدانند و فقط احکام کافیست، خدا هم به احترام ائمه این مطلب رو تثبیت کرده. جالبه هاااا! مگه خدا بر آنها وحی میکنه؟ بگید شما خدا هم به احترام ائمه و رسول الله (ص) که ائمه راوی از اون حضرت هستند، خدا هم به احترام رسول و ائمه، اشتباهشون رو صِحّه گذاشته. چه خدایی است!!!. و از این قبیل متعدد است، حالا ما به این شُهرت‌ها و به این اجماعات، وقتی که شما سَر رستم رو بریدی، این بچه شلوغ سَر محل مطلبیه؟ سر رستم رو بریدید، شما اینقدر قدرت دارید. وقتی که ما بر مبنای نَصّ قرآن(نص بسیار روشن قرآن) که شما دقت نکردید تا بفهمید نص است. حتی نگاه نکردید 13:25 همینطور، میگید بله در قرآن می‌گوید این دوتا، خب منافات نداره بیشتر. آقا گفته فقط دوتا، به همه کَس قَسَم دوتا، شما میگی بازم بیشتر. آنچه را که ما از این آیه نسا استفاده می‌کنیم، این موکد در موکد است که فقط دوتا ما مُحَرّمات نَسَبی داریم، آقایون تا کجاها بردند(هفت تا جهارده تا و به صد تا من حساب کردم و رسیده) چون نوه و نتیجه و نبیره و همه رو میگیره دیگه که تا هُم فیها خالدون رفتند آقایون. قرآن اولیش رو هم قبول نداره در بعد از این دوتا، وقتی که سَر این مسئله بُریده شد ما خیلی راحت هستیم. منتها منطقی ما بحث می‌کنیم، ما در حوزه قهوه خونه که نیست که، آقایون فضلها هم خب با اشخاص در شهر‌های دیگر بحث می‌فرمایید، همین یکی رو عنوان کنید. بعد از اینکه ما قبول داریم که قرآن کم و زیاد نداره(مسلمانان قبول دارند دیگه) خب روایت کم و زیاد داره. بلا‌هایی که در روایات هست، در قرآن نیست. قرآن کم و زیاد ندار اولا و قرآنی که از نظر بیان(ابین بیان است ثانیا) و قرآنی که حدیث نمی‌تواند نسخش کند ثالثا، میگه خب بله حدیث قرآن رو نسخ نمی‌کنه ولی بعضی جاها. مگه نسخ ما سه جور نداریم؟ یا ناسخ با منسوخ قوانین کلی داره یا عمومت است. یعنی 14:53 کلی قرآن بگوید اینجا حرام و حدیث بگوید مثلا اینجا حلال که این 14:59 کلی است. خب اینو نه اما در جایی است که قرآن خاص میگه و حدیث عام(نسخ خسوس است به تعمیم). در بعضی جاها قرآن عام بگه و حدیث خاص(نسخ عموم است به تفسیر) 15:12 برداشتن قبلی یا کلا برمی‌دارید یا نه، قرآن گفته بعد و شما زیادش میکنی یا قرآن گفته کل و شما کَمِش میکنی(هر سه نسخه دیگه)، آقایون به این جور جاها که میرسند و این حرف معمولی است(فقها و غیر فقها) و اینها، ناقلین رو عرض می‌کنم که بله، این که قرآن فرموده است دوتا، این نگفته فقط دوتا(بقیه رو هم از حدیث میگیره). 2: قرآن گفته دوتا که مردم چشمشون کور شه و مجبور بشن که سراغ ائمه بروند. بعضیا اینطور میگن هااا!! این فقها. قرآن مخصوصا این دوتا رو گفته و بیشتر هم نگفته که مردم چشمون چهارتا بشه و بروند سراغ ائمه، بابا تو چشم خدا رو چهارتا کردی، یعنی خدا از خداییش کم میاره، از فصاحت کم میذاره- از بلاغت کم میذاره برای اینکه امام صادق رو بالا ببره(این دوستی خاله خرسه است). مثل اینکه بیان بگن در قرآن خداوند شلوغ حرف زده(نه فصیحه و نه بلیغه چون 16:14، نه فصیحه و نه بلیغه چرا؟ برای اینکه 16:17 برای اینکه فصاحت امیر المومنین جلوه کنه، قرآن خدا توازع کرده.مثل کسی که میگفت که کاش من یک پاسدار بودم، پاسدار کلفت شدم، خدا میگه کاش من سلمان بودم، کاش من سلمان بودم آخه دروغه این کار. خدا بیاد از خداییش تنازل کند که امام، امام‌تر بشود. خدا بیاد از فصاحت و بلاغت این کتابی که در مرحله ظهور- در مرحله آشکاره برای تمام کسانی که لغت عربی می‌دانند، این فصاحت و بلاغت را بکاهد، یک وری حرف بزنه برای اینکه مردم چشمشون چند تا بشه که برن سراغ چی. این حرفا چیه شما می‌زنید با اینکه فقیه هستید!!!. 17:09 اون موضوع شرعی نیست و ما داریم موضوع شرعی را بحث می‌کنیم. ما در موضوع شرعی که بابا کل که معتصم است، حَدّش رو باید بیان کند(این حکمه خودش)، بیان موضوع شرعی خودش حکمه. در موضوعات دیگه بله، لزومی نداره امام صادق بداند چند تا مو سر من هست، هیچ لزومی نداره. وما کُنت 17:36 ولی اونی که مماس است با بیان رسالتی و امامتی را باید بگن دیگه، سومیش رو کاری نداریم هااا. مماس اول حکمه، مماس دوم موضوع حکمه. مرحله سوم حالا شیر، شیر پرده، شیر بشه مطلبی نیست بشه بعضی وقتها ولی کُلیّت ندارد، شما اومدی و وسطی رو از بین بردی که امام لزومی ندارد که موضوعات رو بداند، این موضوعات احکامی است(موضوعی است که خود حکمه و نه اینکه فقط صِرفِ طاهر است و نجس است. طاهر است و به طهارت باقی می‌ماند اگر به این حد بماند. نجس، متنجس می‌شود اگر حد برود. پس این حد خودش جزو موضوع است. این یک سِیر بسیار مختصری است که ما در کل فقه داریم بنابراین ضروریات فقهیه رو از اول باید شک کنیم اگر می‌خایم فقیه بشیم. یک موقع میخایم تقلید کنیم از فقیهی، باید فقیهی پیدا کنیم که کتاب الله رو درست مطالعه کنه و بر مبنای کتاب الله و سنت رسول الله روایت بشه. بنابراین ما خود را در زمانی باید ببینیم که فقط کتاب الله است و سنت رسول الله 18:47 چنان که آقایون میدونید، روایاتی است که مطابق و موافق است با قرآن یا حداقل مخالف نیست و دومی رو کم پیدا میکنی، فقط مثالی که میزنند همه رکعات 17گانه نماز است، خیلی کم است، حالا کم یا زیاد فرقی نمیکنه ما بر محور قرآن نظر میدیم، حالا در اینجا؛ این آقایون آمدند و مُحَرّمات رضایی درست کردند، بزرگترین علمای اسلام علی الاطلاق در فقه و غیر فقه که علامه حِلّی است، حرفهاشون رو ما دیروز برای آقایون خوندیم و اینجا هم در تفسره مطالبشون رو داریم. ما اینجا سه جور عرض بشود که سه جور تحریم داریم دیگه: تحریم ازدواج بین زن و مرد سه جور در قرآن ذکر شده و دیگه چهارمی و بقیه رو دیگه قبول نداریم، کمااینکه گفتیم 12-13 جور است که آقایون فرمودند و ما قبول نداریم و برخلاف مستفاد از آیات است که اونم بحث خواهیم کرد. سه جور است؛ 1: مُحَرّمات نَسَبیه: یک نفر از صُلبش یا از رَحِمش آمده یا دو نفر، هردو مربوط به یک صلب یا رحم‌اند، این محرمات نسبیه. مُحرمات سَبَبیه: که این محرمات سببیه زن – شوهر و… نسب نیست در کار بلکه سببه، یعنی به سبب ما این دوتا با هم عرض شود که ارتباط دارند(ارتباط زناشویی) که نه مرد از نسب زن است و نه زن از سبب مرد است، این دوتا. بعد مُحرمات مساحره؛ مساحره به این معناست که اگر پسر شما زن گرفت، زنِ پسر شما به سبب مساحره بر شما حرام است(نه زن پسر شما از نسب شماست و نه از سبب شماست)، نسب شما نیست که منتهی به یک صلب و یک رحم نمیشه. سبب شما نیست چون زن شما نیست. ببینید این 20:58 ما رضایی رو نمیگیم، ما زن پسر اصلی شما رو داریم میگیم، زن پسر اصلی شما که بر شما حرام است، حُرمت نسبی دارد؟ نه چون پسر 21:12، حرمت سببی دارد؟ این که زن شما نیست که(از طریق ازدواج که نیست) بلکه این حرمت مساحره‌ای دارد و دامادی است یعنی چون زن پسر شما شده است، قرآن می‌فرماید: ﴿وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ﴾ {نسا: آیه 23} 21:31 سبب خاص است. این سه یا دو فرقی نمیکنه. این سه حرمت و این سه جور حرام در قرآن شریف ذکر شده که سه بخش است در آیات دیگر، در آیات نسا هم سه بخش ذکر شده؛ اول: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ و… و بعد هم أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْن و نِسَائِ و آبا که قبلا ذکر شده و بعدا هم نوشته وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ حالا هر چی میخاید حساب کنید. این چند جور حرمت است و چهارم حرمت رضائیه است. حرمت رضائیه ملحق شده است به حرمت نَسَبیه، چرا؟ برای اینکه بعد از حرمت نسبیه است که ﴿وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ﴾ {نسا: آیه 23}، این الحاق است به حرمت نسبیه در دو بعد فقط و آقایون مساحره رو هم آوردند 22:27 در عنوان هم دعوا است از قضا، چرا؟ برای اینکه اگر از آقایون، دیروز عرض کردم 22:36 حالا عرض میکنم. در مساحره آقایون دعوا دارند. من با آقای خمینی در نجف خیلی بحث کردم(البته دوستانه) در اینکه زنِ پسر رضایی را آقایون همه میگن حرامه، زنَ پسر نسبی معلومه دیگه ولی زنِ پسر رضایی را همه میگن حرام است. بهون گفتم پسر رضایی یعنی چه؟!! چون حرمت رضایی فقط موردش حرمت ازدواج بین یک مذکر و مونث است، آیا حرمت ازدواج بین دو مذکر هم هست؟ و حرمت ازدواج بین دو مونث هم هست؟ این که نیستش که!. اینکه می‌فرماید: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ چیه؟ کُم مَرد است و امهات زن است. وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ این حرمت آمده روی چی؟ روی اینکه ازدواج بین این مرد و این زن در این موارد هفت گانه حرام است. اگر خواستند رضایی رو حرام کنند، در باب رضایی کدام خواهد بود؟ همونی که در اصله، در اصل حرمت ازدواج بین مرد و زن است(بین دو مرد یا بین دو زن که نیست)، پس چی شد که شما پسر رضایی درست کردید؟ چرا برای زن، دختر رضایی درست کردید؟ عجیبه هااا. برای مرد، پسر رضایی و برای زن، دختر رضایی درست کردید که اگر یک پسری از عیال شما شیر بخورد، معلوم است برای اون مادر حرام است، بسم الله ولاکن این پسر رضایی این آقا است، چرا؟ برای اینکه از شیر زن ای آقا خورده و پسر رضایی این زن است پس پسر رضایی مرد است، آخه نمیشه پسر رضایی زن باشه و مرد نباشه، چرا نمیشه؟ بله در نَسَبی این طور است ولاکن در رضایی چون از زن شیر خورده(از مرد که نخورده)، از مرد هم شیر خورده باشه باز پسر رضایی او نمیشه. این پسر رضایی این زن است و بر این زن حرام اما این پسر، پسر رضایی مرد است پس اگر این پسر رضایی مرد زن گرفت و زن رو طلاق داد یا مرحوم شد، این زن را نمی‌تواند این پدر بگیرد، گفتم در دوجا شما بی‌لطفی می‌فرمایید؛ 1: پسر رضایی نداریم. 2: قرآن می‌فرماید وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ، اینو چکار می‌کنید؟! ایشون مثل بقیه فرمودند که بله مراد از مِنْ أَصْلَابِكُمْ این است که زنِ پسر خوانده‌هارو میخواد بیرون کنه 24:59 خدا هیچی نمیفهمه، چطور؟! گفتم اگر میخاد زنِ پسر خوانده رو بیرون کنه، میفرمود که: وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ غیر اَدعیائِکم باید بگه، شما اون دوتارو بیرون کنید. اَدعیا رو بیرون کنه، اَدعیا که بیرون رفت چی میشه؟ اَبنا صلبی و به خیال شما اَبنا رضایی داخل‌اند اما با گفتن وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ مِن أَصْلَابِكُمْ، مِن أَصْلَابِكُمْ صلب رو اینجوری میکنه، غیر صلب هم دَعی است و هم رضایی، چی میگید شما؟؟ گفت فقها فرمودند، گفتم فقها درست فرمودند 25:38 حالا بگذریم. ببینید فقها تا کجا رفتند. آنچه در اینجا تحریم شده است، تحریم بین مرد وزن است، نه زن و زن، نه مرد و مرد اولا. ثانیا: تحریم دسته اول است در اون دوتا هم، چطور؟ وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ، اگر عرض بشود که یک پسری از زنی شیر خورده، بعد یک دختر اجنبیه‌ای از این زن شیر خورد، در اینجا اون پسر با این دختر نمی‌تواند ازدواج کند، چرا؟ برای اینکه خواهر رضایی است، خب با خواهرش چطور؟ میگن نمیشه(چون خواهر خواهر رضایی)، دوتایی رو هم چطور؟ نمیشه، تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْن است، آقا کجا تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْن است؟!! جمع بین اختین کجا بود؟ اون که خواهر این آقا نیستش که، اون که شیر نخورده که، اونی که شیر خورده خواهر این آقا است، اونی که شیر نخورده خواهر این آقا نیست(خواهر این دختر هم نیست)، اونی که شیر نخورده خواهر این دختر هم در بُعد شیرخوارگی که نیست، همینطور آقایون دست اول و دست دوم و تا هم فیها خالدون رفتند، ما ترمز میزنیم دست اول رو، دست اول بر محور آیات چیه؟ ببینید با این مقدماتی که همتون توجه داریم و ما هم تکرار می‌کنیم برای اینکه مطلب مرکب تسهیل بشه و مرکب پخش بشه چه از این نوار و چه از زبان برادران. در قرآن در سوره مبارکه نسا؛ خب عرض شود که اول در آیه 22 از مُحَرّمات مساحره و سَبَبیه حرف میزنیم: وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ، این معلوم. بعدی: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ، خب تموم شد؟ چند تا شد تا اینجا؟ هفت تا. حالا و أُمَّهَاتُكُمْ برگشته یعنی، یعنی بحث سر اُمهات است چون اول اُمهات بود در مذهبیات دیگه، وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ یک. وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ تموم شد دیگه. خب اینکه احیانا خیال شود که خداوند همه رو نگفته و فقط دوتارو گفته، میگیم دوتارو همینطور 28:38 فرموده، اگر هم همه رو نخواسته بگه، دوتا 28:42 فرموده یا دوتا نمونه فرموده. اگر گُتره‌ای که غلطه، اگر نمونه هم غلطه، خب در باب تلحیق که نمونه معنا ندارد که، در باب تلحیق اگر گفتند شما سه نفر امشب تشریف بیارید منزل ما(با شما فلانی و با شما فلانی و سومی رو نگفتند) سومی رو نه دیگه، اگر سومی رو بگیم که میشه نسخ دیگه. در قرآن که چنین مطلبی ما نداریم، حدیث که نمی‌تواند قرآن رو نقض کنه چون در مقام گزارش است. وانگهی اگر به عنوان نمونه بخواد بگه. آیا وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ، این عَمّات و خالات رو هم میگیره؟ بَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ رو این وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ میگیره؟ نه، این معلوم است که چون صد آمد نَود هم پیش ماست، اینکه نود آمد پس صد پیش ماست. آیا وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ نزدیکتر است یا عَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ 29:38 . اگر وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ حرام شد، اونوقت رو چه حساب میگید عَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ؟؟ پس اگه برابر هم بود اون غیاث بود. اگر برابر هم بودند در بُعد نَسَبی، اون غیاث بود، مگه غیاث چیه؟ 29:55 بنابراین اگر حکم اینجاست پس اونجا هم هست(این غیاثه دیگه) در اینجا به غیاث هم که 30:02 نمیرسه و بدتر از غیاثه، یعنی وقتی فرمود به عنوان نمونه دیگه، نمونه دوم: وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ، این خواهران رضایی انسان حرام‌اند میشود گفت به طریق برابر عمه‌ها و خاله‌ها و دختر برادر‌ها و دختر خاله‌ها؟ اولی نیست. می‌شود گفت به طریق مساوی که مساوی نیستند، پایین‌تره دیگه، چطور از بالاتر، پایین‌تر رو میخاید اثبات کنید شما؟ که علامه حلی در آنچه را که از تذکره ما خوندیم براتون، اینطور فرمودند؛ گفتند ما به اطلاق روایاتی که یَحرم مِن الرضا ما یَحرم مِن النسب، استدلال می‌کنیم که حتی عماتکم و خالاتکم، آقا کجا دارید میرید، اطلاق چیه؟ قرآن نَصّ است، در چند بُعد قرآن نص است که حالا بطور مرکب ما بحث میکنیم. خب حرف دیگه؛ بیان بگن که این خداوند نخواسته مفصل حرف بزنه(خواسته مختصر بگه)، میگیم اول اینجا جای مختصر گویی نیست، مثل اینکه در نَسَبیات، میشه قرآن در نَسَبیات به جای هفت تا، شش تا بگه- پنج تا بگه؟؟ بقیه مُحَلَلِ به اهل بیت باشه برای اینکه بگن چشمتون کور که به ائمه مراجعه کنید، نمیشه چون قرآن اصله دیگه. حالا در تلحیق به طریق اولی است، در تلحیق به اصل، اصل را همه را ذکر کرده و در تلحیق که اَحَق احراز ذکر کنه، ذکر نکرده 31:24 . اگر هم فرض بکنیم که صحیح باشد اختصار مُخِل 31:30 دوتارو از هفت تا گفته، نه دوتا از هفت تا بلکه دوتا از صدتا، هفت تای خالی نیست برای اینکه تا هم فیها خالدونش هم هست. اگر بنا بر اختصار گذاشته و لذا دوتا ذکر کرده خب قاعده‌اش این بود که این دوتارو به عنوان نمونه ذکر کنه که بقیه به طریق اولی باشن دیگه، بفرماید که: وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ و عَمَّاتُكُمْ، همه رو می‌گرفت دیگه، اُمهاتکم- بناتکم اینجا برابر است- عماتکم خب خالاتکم وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ، یک اختصار درست بود، خب اینطوری یک نمونه از این بیاورد و یک نمونه از اون، یک نمونه از قریب که اُمهاتکم نمونه بنات باشه که اونم غیاثه و قبول نداریم که حالا فرض کنید که قبول کنیم و یک نمونه از بعید داره، وعماتکم، عماتکم مثل خالاتکم است و دورتر هستند از بنات الخت و بنات الاخت. سوم: اینکه اگر بنا بر اختصار است خب اختر و اشمل هست، به دو دلیل قطعی که مقتضای 32:34 حتی حرف زدن مجانی را هم ما داخل می‌کنیم، حالا کاری نداریم. مقتضای فصاحت عادی است، آدمی که نمیدونه چی میگه و چکار میکنه، اگر بخاد مختصر بگه آیا مختصر‌تری که شامل تر است بهتر است یا مفصلی که شامل نیست بهتر است؟ خب مختصر تری که شامل تر است بهتر است. در اینجا اگر مراد هر هفت‌تا است می‌فرمود: و هُنّ مِن الرضاعه، اینطوری هم میشه و از این هفت مورد و هُنّ مِن الرضاعه، هُنّ مِن الرضاعه یک چندم وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ است یا نه؟ پس مختصر‌تره و بعد شامل‌تر هم است. اگر معاذالله خدا میخاست صرفه جویی کند در اینجایی که جای صرفه جویی نیست، مقتضای صرفه جویی عاقلانه و حتی جنونانه این است که اگر لغت بلده کسی مختصر تر که شامل تر است بیان کنه پس آیه نص است در اینکه مُحَرّمات رضائیه فقط دوتا است. وقتی که آیه نص است در اینکه مُحَرّمات رضائیه دوتا است پس شما چی می‌خاید بگید؟ شما می‌خاید با غیاث جایی غیاث کنید، عمات که جای غیاث است- خالات که جای غیاث است. می‌خاید به اون روایتی که از رسول الله مشهور است که دختر حمزه را که حمزه هم عموی پیغمبر بود و هم برادر رضائی پیغمبر بود، چون حمزه از مادر رسول الله شیر خورد بنابراین دختر حمزه، دختر رضائی حمزه است. اونوقت دختر رضائی حمزه برای پیغمبر حرام باشد و وقتی دختر رضایی حمزه که خواهر رضائی پیغمبر است(یعنی دختر صُلبی حمزه که از مادر رسول الله شیر خورده پس ایشون خواهر رضائی پیغمبر است) میخاید به اون تمسک کنید خب این دروغه برای اینکه 34:34 اشتباه کردم برای اینکه از بس داغ شدم. حمزه که برادر رضائی پیغمبر بود یعنی خود حمزه از مادر پیغمبر شیر خورده پس هم عموشه و هم برادرش است. پس دختر صُلبی برادر رضائی پیغمبر، برادر رضائی چیه؟ مگر پیغمبر حرام بود که با حمزه ازدواج کنه؟!! شما اینو دارید تمسک می‌کنید؟ برخلاف نص قرآن است. اگر شما صدها حدیث صحیح هم آورده باشی ما قبول نمی‌کردیم چون در مقابل نص قرآن است. اینجا ما هم با شیعه و سنی دعوا داریم و هم در پله اول و هم در پله‌های بعدی که انشالله بحث خواهم کرد 35:20 بسم الله چند برابر می‌شد؟ میشد چهار برابر. یعنی خدا هم مثل بعضی از ماهاست که بگوید چهار انگشت کمتر است یا مساوی دو است مثلا؟! مگه خدا هم عدد بلد نیست؟ که این عدد 11 رو خداوند ذکر کرده با اینکه مفصل تر است و کمتر گفته، غیر از این مختصر تر که یک چهارم ذکر نکرده با اینکه هم مختصر تر است و متناسب با اخطار قرآن است و هم شامل است مگر اینکه بیاد این حرف رو بزنه که بله خدا مفصل گفته و مختصر نگفته، در مفصل کمتر گفته برای مراعات ائمه که مردم چشمشون چهارتا  و سراغ پیغمبر و ائمه بروند، یعنی خدا از خدایی تنازل کرده برای اینکه مردم سراغ ائمه و پیغمبر بروند.36:21 برای اینکه این فرض کنید که سَر سوزن است و این سر سوزن را پنجاه هزار قِسمِش کنید، این پنجاه هزار قسم، یکیش اینور زده و یکیش رو اونور و فاصله به اندازه خودشه، نسبی رو ما داریم عرض می‌کنیم. حالا؛ این فاصله‌ای که هست، پس هر اتمی می‌شود یک پنجاه هزارم اگر فاصله رو برداریم، خب اگر فاصله رو برداریم، از حرکت میوفته؟ نه 37:04 خب خود الکترون حرکت دارد- خود پروتون حرکت دارد- خود الکترون مرکب از اجزا است، نمیدونیم. خود پروتون(بر مبنای فرمایش امیر اللمومنیم داریم بحث می‌کنیم هاا و هنوز علمی رو نفهمیدیم)، بر مبنای فرمایش امیر اللمومنین به قدری فاصله بین ذرات عرض زیاده، فاصله بین ذرات اتمی- ذرات مولکولی و عنصری- ذرات اجزایی و ذرات با فاصله معلوم، به قدری فاصله زیاد است که این کره زمین رو خداوند فشار بده اندازه تخم مرغ میشه، بازم هست و بازم حرکت هست منتها حرکت ریز‌تره. 37:51  اون که دلیل نمیشه که مگه دنیا تو چشم میره؟ از قضا این دلیل ما است. این حدیث دیگر که البته یک نظر عوامی ممکن است انسان بکند خب چه عرض کنیم، نظر واقعی: وقتی که شما نگاه می‌کنید به آسمان، آسمان چشم شما را دارد؟ صورتش را، ولی صورت آسمان کوچک 38:17 صورت آسمان از نظر هندسی قَدّ 38:22 شما آسمان رو بزرگ می‌بینی اینطور نیست که چشم شما مستقیم 38:27 صورتی از آسمان کوچک به اندازه عدسی شما 38:31 این هم همینطوره 38:33 برای اینکه اونی که من می‌بینم خود اون نیست و اون واسطه هست 38:43 خب حالا ببینید علم امروز ثابت کرده که: 38:57 تا 39:25 پس فواصل زیاد است، به نظر امیر اللمومنین که اینجا می‌فرماید که: 39:29 تا 39:48 یعنی الان سکونته و فاصله است، فاصلات بره و بره تا به آخرین مرحله لطافت برسه که هنوز باز فاصله است چون حرکت است، چون اگر فاصله نباشه که حرکت نمی‌تونه باشه، مادامی که ماده است و موجود است، حتما باید که حرکتش باشه، حرکت بی‌فاصله میشه منتها فواصلی است که ما می‌فهمیم، فواصلی است که نمی‌فهمیم و هیچ وقت نخواهیم فهمید، 40:11 تا 40:29 کمااینکه در کره خورشید یک سانتی متر گاز، هزارها کیلوگرم وزن دارد، علما میگن و ما تقصیری نداریم 40:43 دلیل نیست بر اینکه حالا حجم کم باشد پس وزن هم کم باشه آخه، حجم زیاد و وزن کم، حجم کم و وزن زیاد. به یکی گفتن که یک مَن پنبه زیادتره یا یک مَن آهن؟ گفت یک مَن آهن، آخه یک مَن پنبه همون یک مَن آهنه، اون حجمش زیادتره و این کمتره. 41:10 تا 41:42 ممکن است از این بیشتر هم باشه، ممکن است 41:44 قضیه انگشتر مثلا. 41:48 تا 42:08 این در بُعد امکان است و در بُعد فعلیت است و خدا هیچ وقت اینکار رو نمیکنه. از نظر مصلحت این در بُعد اصل امکان است 42:14 آخه این سوال دو جنبه داره، معلوم می‌شود که 42:27 چون دو جنبه داره؛ یک جنبه اینکه این حجمش 42:31 جواب همون اول بود، یک جنبه که نه خیر کوچک نشه و بشه، در یک جهت نشه و در یک جهت بشه، این جواب است از سوال دوم. اگر هم طرف دلیل این سوال رو نفهمیده بود قطعا این جواب رو نمیداد، یا جواب میداد برای کسانی که بفهمند 42:48 انوقت نمیشد بفهمن مگر اینکه 42:51 تا 43:06 در چه وقت؟ وقتی که ارج رفت داخل تخم مرغ، تخم مرغ سنگین میشه دیگه، بحث سر همینه اصلا. 43:15 تا 43:35 همه موجودات خدا انجام میده وبالاتر هم میده ولیکن تعمدا قبول نمیکنه چون خلاف مصلحت است. 43:42 تا آخر….