پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و چهاردهم درس خارج فقه

ارث

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ اٌلشَیطَانِ اٌلرَّجِیم

« فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ»

اینکه در میان فرزندان اگر چند زن باشند که از دو به بالاست فَلَهُنَّ ثُلُثَا و اگر یک زن باشد که نصفه است این نسبیست. نسبی به این معناست که نه این است که در کل ورثه طبقه أَوْلَى فقط یک زن باشد و یا چند زن چون اگر در کل طبقه أَوْلَى یک زن باشد، یک دختر باشد یا چند دختر تمام ارث رو می­برد و یک دختر تمام ارث رو و دو دختر و بیشتر تمام ارث رو می­برد.

پس اینکه فرموده است که اگر دو و بیشتر باشند دو ثلث و اگر یک دختر باشد نصف این نسبیست یعنی ممکن است با این یک دختر یا دو دختر و بیشتر ورثه دیگری باشند، ممکن است ورثه دیگری نباشند. در هر دو صورت اگر یک دختر است نصف است و اگر دو دختر و بیشتر است دو ثلث.

پس این اشکالی که سنی­ها می­کنند می­گویند اگر ورثه دیگری در کار نباشد یک دختر باشد نصف و دو دختر و بیشتر باشد دو ثلث بقیه رد نمی­شود به یک دختر یا چند دختر می­گویند رد نمی­شود چرا؟ برای اینکه اگر بنا بود تمام ارث به یک دختر و یا دو و بیشتر برسد چرا یک دختر رو فرمود نصف و دو دختر و بیشتر رو فرمود دو ثلث؟

جوابش اینه که آیه إِنْ كُنَّ فَإِنْ كُنَّ این فقط یک دسته از طبقه أَوْلَى رو می­گیره که اولاد باشند. اولاد یا ذکورند یا ذکور و اناثند یا اناثند. اینجا اناث رو بیان می­کند فَإِنْ كُنَّ چون يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ  لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ محور اولادند. چون محور از طبقه أَوْلَى همه طبقه أَوْلَى نیستند و محور اولادند فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً. اگر نساء باشند فَوْقَ اثْنَتَيْن که دیروز عرض کردیم دو و ما فوق فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ.

حالا چند صورت داره، سه صورت. کسانی که از طبقه أَوْلَى ممکن است با یک یا چند دختر باشند سه صورت دارد. یک صورت این است که نباشند سلبی، اصلا نباشند.

یک صورت این است که از طبقه أَوْلَى کسانی باشند که دختر نصفش را و بقیه نصف دیگر را یا دو دختر و بیشتر دو ثلث را و بقیه بقیه را.

 فرض سوم این است که نخیر کسانی با یک دختر و یا دو و بیشتر باشند که به دختر نصف و یا دو ثلث نرسد بلکه از دختر نصف باید کمتر بشه و از چند دختر هم از دو ثلث باید کمتر بشه. مثلا اگر یک دختر است و ابوان هستند و زوج هست بله؟ همه دارای فرضند دیگه، یک دختر نصف، ابوان هم سدس که لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ و زوج ربعه. ربع و سدس و نصف می­شود چهارده­ تا خب این دوازده ­تاست اگر دوازده تا در نظر بگیریم نصف ششه مال دختر، سدس چهاره، ربع هم سه پس میشه چهارده تا دو تا کم میاد. پس در یک مورد است که مورد عول است که آقایون سنی­ها میگن که اگر که ذوفروض جمع شدند و بیشتر از نصاب صد در صد شد اینا میگن که عول است عول است به وجه العام به صورت کل البته یعنی به همه نقص برمی­گردد دیگه حساب نمی­کنن که کسی که ذوفرض الواد است یا ذوفرضین است یا ذو فرضه اینو حساب نمی­کنند میگن عول است و به همه نقص برمی­گردد. بنابراین سه مورده.

مورد عول رو بحث می­کنیم. موردی که شریک دیگری در طبقه أَوْلَى نیست خب لَهَا النِّصْفُ اگر یک دختر است بقیه هم رده و ثُلُثَا مَا تَرَكَ اگر دو و بیشتر است بقیه رده و چرا بقیه رد است؟ بقیه رد است برای اینکه این­ها اقربند و از نظر رحمیت أَوْلَى هستند. اولویت رحمی و اقربیت نسبی، اولویت رحمی نسبیست و اقربیت رحمی هم نسبیست به حساب اقربیت عامه که قاعده کلیست در احقیت ارث بردن بعضی را به نصیب فرض می­برند که نصف یا دو ثلثه و بعضی را به نصیب رد می­برند.  

اینجا سنی­ها نمی­تونند بیان بگن که اگر رد هم جا داشت باید هر دو در کار باشه میگیم نخیر چون سه فرضه. یه فرضش که کسان دیگر باشند کسان دیگر نباشند، کسان دیگر در طبقه اول باشن یا کم میاد یا مساویه بنابراین فرض بنت واحده یا دو دختر و بیشتر در هر سه جور هست چون در هر سه جور هست بنابراین باید نصف بشه منتها این نصف یا نصف داده میشه و بقیه یا نصف داده میشه بقیه نه یا از نصف هم مقداری کم میشه چون بقیه هم صاحب فرضین هستند.

مثلا فرض کنید که دختر صاحب چند فرضه؟ یک دختر؟ یک فرض. دو دختر و بیشتر صاحب چند فرضه؟ صاحب یک فرضه اما پدر و مادر صاحب چند فرضند؟ مادر ذوفرضینه و پدر هم ذوفرضین ولی مادر ذوفرض الواحد نیست چون وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ … إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ … فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ بنابراین پدر یا مادر هر دو دارای دو فرضند منتها مادر دو فرض تعیینی دارد سدس یا ثلث و پدر یک فرض تعیینی دارد و یک رد دارد یک فرض غیر تعیینی.

 فرض تعیینی این است که در صورت اول یک یک ثلث می­برد در صورت دوم بقیه رو می­بره توجه کنید آیه رو ملاحظه کنید وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ این یک فرض (سوال) نه نه فرض یک دختره فرض یک دختر چیه؟ نصفه دیگه غیر این نصف نداریم (سوال) نه آقاجان در صورت وحدت داریم بحث می­کنیم. (سوال) نه ما وحدت رو داریم نه فرض هر موضعی رو به حساب خودش بحث کرد. فرض دختر اگر یک اگه دختر با پسر باشد فرض ندارد فرضش نصفه نصف … بزرگتره نه فرض معین، نه نصف نسبت به کل ما ترک، نصف نسبت به… . ما نصف نسبی رو نمی­گیم نصف از کل ما ترکه. نصف از کل ما ترک مال یک دختر است، دو ثلث مال دو دختر و بیشتره. این یک فرضه یک دختر یک فرض دارد دو و دختر و بیشترم یک فرض دارد اما پدر و مادر چی؟ ببینید وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ این یک فرض، سدس اگر ولدی در کار باشد.

فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ با شرط وَرِثَهُ أَبَوَاهُ مادر ثلث می­بره پس مادر دو فرض دارد. پدر هم دو فرض دارد یک فرضش در صورت اول یک سدس است سدس است فرض دوم در صورت سوم بقیه است.

فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ مادر ثلث می­بره حالا اگر ورثه دیگری نباشند فقط پدر و مادر باشند اگر پدر و مادر باشند و اولادی در کار نباشند ولدی در کار نباشد مادر چقدر می­بره؟ ثلث، دو ثلث بقیه مال پدره. اما اگر عرض می­شود که لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ زوجی در کار است زوجی در کار است در اینجا زوج و زوجه هم سهمشو می­برد، ام ثلثشو می­برد، زوج و زوجه که ولدی در کار نیست اگر زوج است نصف می­برد اگر زوجه است ربع می­برد و بقیه مال پدره پس پدر بقیه­برنده است حد معین و نصاب معینی در بعد دوم ندارد اما مادر مادر در هر دو بعد نصاب دارد. در یک بعد ثلثه و در یک بعد سدسه ولی پدر در یک بعد سدسه و در بعد دیگر فرضی ندارد چون اینطوره بنابراین در صورت جمع نقص به کی می­خورد؟ آیا نقص به دختر می­خورد که نصفه یک فرض دارد، آیا نقص به دو دختر و بیشتر می­خورد که دو ثلثه؟ یک فرض داره پس نقص به ذوفرضین می­خوره ذوفرضین مادره نقص به مادر می­خوره.

اما آیا به پدرم نقص می­خوره یا نه؟ می­شود گفت نه می­شود گفت آره. می­شود گفت نه برای اینکه یک فرض دارد و بقیش فرض نیست بقیه ما ترکه اما می­شود گفت بله برای اینکه فرض دو فرضه یک فرض معین و یک فرض مابقی. فرض پدر یک فرض معین است که سدس است إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ ، إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ و بقیه ما ترک است که فرض غیر معینه.

 بنابراین این ذوفرضین بودن عوض این است که فرض معین باشد ثلث، سدس …  یا فرض غیرمعین باشد که بقیه باشد. برای بنت واحده یک فرض است بقیه در کار نیست، بقیه به عنوان فرض نیست بقیه به عنوان رده. ما بقیه به عنوان فرض رو داریم می­گیم.

ببینید فرضشو دختر گرفت نصف گرفت خب اگر وارث دیگری نیست بقیه به چه عنوان برمی­گرده؟ به عنوان ارث فرض نامعلومه؟ یا به عنوان رده؟ به عنوان رده. بنابراین برگشت مال یا به عنوان فرض است یا به عنوان رد است یا به عنوان بقیه الماله. اگر به عنوان فرض باشد ذوفرضین میشه، اگر به عنوان برگشت باشد ذوفرضین میشه، اگر به عنوان رد باشد چی میشه؟ ذوفرض الواحد میشه. بنابراین در صورت اجتماع اگر کسری بیاد کسری به عرض می­شود که به مادر می­خوره به پدر نمی­خوره حالا توضیحاتش بعد خواهد آمد.

خب اینجا ما از موقعیت استفاده می­کنیم و دو بحث را ترکیب می­کنیم باهاش. یک بحث عام و یک بحث خاص.

بحث عام این است که نسبت به گروه زنان اصولا در فتاوا و در اعمال ظلم شده. ظلمی که شده است به زنان اعم است از شیعه و سنی در بعدی و در شیعه است در بعد دیگر و در عربیت است در بعد سوم.

ظلمی که به زنان در عربیت شده است که اصلا ارث به آن­ها نمی­دادند کلا و در بعد  فتاوای اسلامی هم ظلم در شیعه به زنان شده است که ارث به آن­ها از اصل نمی­دهند و از فرع می­دهند و در سنی­ها هست که قائل به تعصیب هستند که اگر بنت واحده بود و وارث دیگری در کار نبود یا وارث دیگری هم در کار بود ولکن نصف را بنت می­گرفت مقداری هم دیگری می­گرفت و مقداری می­موند، مقدار مانده چون وارث دیگری در کار نیست یا وارث دیگری در کار هست که تمام مال نخواهد شد مثلا اگر بنت واحده باشد و وارث دیگری در کار نباشد نصف بقیه رداً به او برمی­گرده اینا میگن نه. و اگر بنت واحده باشد و زوجه باشه زوجه ثمن می­بره دیگه، بنت واحده هم چی می­بره؟ نصف می­بره نصف را به او میدیم فرضا، ثمن را میدیم به زوجه، بقیه به کی؟ میگن بقیه تعصیبه بقیه به بنت برنمی­گردد به زوجه هم برنمی­گردد.

ما میگیم در هر چند بعد با شما معارضی داریم چون آیات و آیات اولویت اولو الارحام دلیل عام است بر اینکه مادامیکه اقرب و أَوْلَى در کار است به ابعد نمی­رسه. این ظلمی که به عنوان خاص فتوا شده است نسبت به بنات و نسبت به زوجات و زنان به طور کلی.

و ظلم اخص که مربوط است به این روزهای ما شهادت صدیق طاهره سلام الله علیها که عجیب است مناسبت میاد و پارسال هم همین مناسبت آمد از قضا و مناسبت چه بحثی بود همین مناسبت آمد روز قبلش.

عرض می­شود که صدیقه طاهره سلام الله علیها چنانکه بارها عرض کردیم راجع به میراث خودشون عرض می­شود که در مسجد النبی خطبه­ای ایراد کردند.

فقد قامت خطیبه اینجا نوشتیم که ذلک و هنا تبرز الصدیقه السیده الصدیقه الزهرا سلام الله علیها سیده الموقف زاهره با ز زاهره فی الاحتجاج بالقرآن لحقها زاهره امام الخلیفه ابی­بکر و جمهره المسلمین. صفحه 282 ، جلد ششم. دفاعاً سارماً عن حکم الله و عن حقها و هو بلغت اهلها و اما یصاندها فیما یتوجب علیها فی جهادها بعد ابیها تثبیتاً و به اخری لامره سهلها.

 فقد قامت خطیبه فی مسجد نبی صلی الله علی و آله و سلم عندما غصبه حقها و کهتفقا النقل قاطع من محدثه … که در پاورقی مطلقا به طور اشاره عرض کردیم از طریق شیعه و از طریق سنی.

فقالت فی ما قالت: ویها اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ وای بر شما مسلمان­ها ، اَاُغْلَبُ عَلى اِرْثِیه؟ مرا مغلوب می­کنند در بعد ارث مخصوصم یَابْن اَبِی قُحافَةَ! اَفِی کِتابِ اللهِ اَنْ تَرِثَ اَباکَ وَ لا اَرِثَ اَبِی؟

خب ابن ابی قحافه برحسب عموم کتاب الله ارث می­برد که يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ. آیا پسر ابی قحافه تو به استناد این آیه از پدرت ارث می­بری و من از پدرم ارث نمی­برم چرا؟ چرا اون ایجاب هست و این سلب را به دنبال دارد.

یَابْن اَبِی قُحافَةَ! اَفِی کِتابِ اللهِ اَنْ تَرِثَ اَباکَ وَ لا اَرِثَ اَبِی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.

 شیء فری حدیثیست که به طور مستقل و منفرد نقل کرده است ابوبکر. البته المنار در اینجا حاشیه داده. المنار می­گوید که «نَحنُ مَعاشِرَ الانبیاءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَکناه صَدَقَة» این اختصاص به نقلش ندارد ابوبکر بلکه کی و کی و کی و کی و کی و کی نقل کرده­اند که به تفسیر مراجعه می­کنیم. ما میگیم در هر صورت چه نقل ابوبکر باشد فقط و چه نقل صدها محدث و صدها صحابی و صدها تابعین و صدها تابع تابعین باشد چون برخلاف کتاب الله است مطرود است و مرفوض است. بله اگر فقط حدیث ابی بکر است این اشکال وارده که چطور است که پیغمبر راجع به نفی ارثش که وارث یه نفر داره دیگه وارث پیغمبر یه نفره اون یه دختره چون آخه پسران فوت کردند، راجع به نفی ارثش با ابوبکر فقط صحبت کرد که «نَحنُ مَعاشِرَ الانبیاءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَکنا صَدَقَة» و راجع به این مطلب با صدیقه طاهره که صاحب حقه اصلا صحبت نکرد این اولا، ثانیا چطور شد حدیث واحدی را که خلیفه به مصلحت اغتصاب خلافت نقل می­کند قابل قبوله ولکن آیات قرآن که نص است بر اینکه فرزندان از پدران ارث می­برند اون آیات مرفوضه.

ویها ویها اَاُغْلَبُ عَلى اِرْثِیه؟ یَابْن اَبِی قُحافَةَ! اَفِی کِتابِ اللهِ اَنْ تَرِثَ اَباکَ وَ لا اَرِثَ اَبِی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.

چطور؟ اَفَعَلى عَمْد تَرَکْتُمْ کِتابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ.

شما تصور بفرمایید اگر الان حضرت زهرا تشریف داشتند و در میان ما فقهاء و اعتراض بر فتاوایی که ما احیانا داریم و دیگران احیانا دارند علی خلاف کتاب الله این خطبه رو ایراد نمی­کردند؟ در یک حکم ارثی از احکامی که ابوبکر از پیغمبر بر خلاف کتاب الله نقل می­کند اون تشکیلات رو راه انداختند، آیا بیشتر از اون تشکیلات رو در خطبه­های متعدده در محور حوزه­های علمیه اسلامیه شیعی و سنیه تشکیل ندادند؟ اَفَعَلى عَمْد تَرَکْتُمْ کِتابَ اللهِ ؟ اینطوره قطعا.

وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ چطور؟ اِذْ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ». این وَرِثَ اگر عام باشد که عام، اگر خاص باشد اونی که قدر … از عام ارث مال است و الّا نبوت ارث بردنی نیست که. علم، عقل، فکر، قدرت توان جسمی، قدرت و توان روحانی این­ها ارث­بری نیست، اونی که ارث بردنیست مال است که به طور اتوماتیکی به جعل الهی ارث برده میشه. پس وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ یا خاص است به ارث مال یا عام است ارث مال و ارث نبوت رو می­گیره. ارث نبوت رو گرفتن الحاقیست و محتاج به دلیله که دلیلم داریم. خب این یک آیه.

وَ قالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیّا علیهم السلام اِذْ قالَ: «فَهَبْ لِى مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً _ یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا دنبالش.

البته این دنبال اینجا دلیل ثانیست. رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِیّاً _ یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ از من ارث ببرد و از یعقوبیان اون­هایی که می­شود ارث برد. وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا این وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا دلیل است بر اینکه این ارث ارث نبوت فقط نیست یا ارث نبوت اصن نیست چون اگر ارث ارث نبوت است وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا برای چی؟ شخصی که ارث نبوت را می­برد این رضی عند الله هست مثل اینکه خداوندا فلان کس را پیغمبر قرار بده و عادلش کن، معصومش کن، پاکش کن چون پاکی و معصوم بودن از شرایط اولیه نبوت است در بعد بشری و در بعد الهی. پس این وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا دلیل ثانیست بر اینکه ارث ارث مال است.

و همچنین وَ قالَ : «وَ أُوْلُوا الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْض فِى کِتَابِ اللهِ» خب آیا من که دختر پیغمبرم أَوْلَى هستم یا دیگران که اولو الارحام نیستند؟

چون ابوبکر ادعا دارد در اون حدیث … مجهول که نَحنُ مَعاشِرَ الانبیاءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَکنا صَدَقَة یعنی متروکات ما به وارثمون نمی­رسه به غیر وارث. آیا غیر وارث اسبق در اولو الارحام با اینکه اولو الارحام فیما بین خودشون بعضهم اقرب الی بعضن و أَوْلَى علی بعضن. چطور شد که من که ذورحم واحد هستم از رسول الله و دختر یگانه پیغمبرم من ارث نبرم و این ما ترک به بقیه می­تونه برسد.

وَقالَ: یُوصِیکُمُ اللهُ فِى أَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُنثَیَیْنِ.

وَقالَ: إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالاَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ.

وَزَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لِی وَلا اَرِثُ مِنْ اَبِی؟

چرا ترکیز بر ارث کرده حضرت؟ برای اینکه دو بعد داره. بعد اول هبه بود هبه بود که پیغمبر اکرم فدک را هبه کرد به زهرا سلام الله علیها. اگر بعد اول رو قبول ندارن هبه نکرده پس ارثه دیگه. اون قدر مکرم و مسلم میراثه. حالا شما چرا میگید … رو نقض می­کنید؟

وَزَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لِی وَلا اَرِثُ مِنْ اَبِی؟ وَلا رَحِمَ بَیْنَنا؟ آیا بین من و پدرم رحمیت وجود ندارد؟

اَفَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة اَخْرَجَ مِنْها اَبِی؟ یعنی این آیاتی که راجع به میراث است که فرزندان از پدران و مادران ارث ببرند شما مخصوص به دلالت آیاتید ولکن من خارجم؟

اینجا عرض می­شود که المنار می­گوید حرف عجیبیست که در تفسیر نقل کرده، المنار می­گوید که یُوصِیکُمُ اللهُ فِى أَوْلاَدِکُمْ این آیها-یست که بر پیغمبر نازل شده و پیغمبر به عنوان رسالت این آیه را باید نقش بدد در مسلمین بنابراین خودش مخاطب نیست. در یُوصِیکُم خود پیغمبر مخاطب نیست چرا؟ برای اینکه پیغمبر حامل وحیه اگر کسی مطلبی رو به شما بگد که برای ما نقل کنید خودتون مشمولید؟ نخیر، اینطور می­گوید میگن پس این آیه یُوصِیکُمُ اللهُ این خطاب به پیغمبر نیست بلکه خطاب به کل مسلمینه پیغمبر واسطه نقل است چون رسوله.

جواب این است که اولا کُم خطاب به پیغمبر چرا نباشه؟ مگر پیغمبر مخاطب در آیات نیست کلا؟ پس شامل پیغمبر و غیر پیغمبره. وانگهی اگر این کُم های در قرآن مخاطب یعنی پیغمبر مشمول خطاب نباشد بنابراین پیغمبر مشمول هیچ خطاب تاکیدی بطی و سلبی نخواهد بود یعنی هیچ حرامی بر پیغمبر حرام نیست و هیچ واجبی بر پیغمبر واجب نیست چرا؟ برای اینکه واجبات و محرمات قرآنی رو پیغمبر واسطه نقله و مخاطب شما میگید پیغمبر نیست اگر پیغمبر مخاطب نباشد بنابراین هیچ واجبی از واجبات اسلامی بر پیغمبر واجب نیست و هیچ حرامی هم حرام نخواهد بود. عرض می­شود که بله.

اَفَخَصَّکُمُ اللهُ بِایَةٍ اَخْرَجَ مِنْها اَبی؟ (صلّی اللّه علیه و آله و سلم)

اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟

ما اگر اهل دو ملت باشیم من کافر باشم پدرم مسلمان من ارث­بر نیستم ولکن آیا منو تکفیر می­کنی؟ ارث به من نمی­دهید که دختر پیغمبر هستم چرا؟ آیا آیات مخصوص به شماست؟ خطاب مخصوص به شماست؟ یا اینکه من کافرم و از پدرم ارث نمی­برم؟

اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ هر دو مسلمان نیستیم؟

اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟

فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، «وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»

مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ.

ما وعیتم و وسعتم الذی تسوغتم  فإِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ.

می­رسیم هذه الفقیه الزاهره الزهرا فحتج علی الخلیفه و سایر الفرور بکتاب الله و هو یحتج علی بحد … عن رسول الله صلی الله و اله و سلم لا نورث نَحنُ مَعاشِرَ الانبیاءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَکنا صَدَقَة. اینو قبلا عرض کردم که این حدیث اولا و ثانیا و ثالثا، اولا در دلالتش گیره، اگر حدیث از پیغمبر باشد نَحنُ مَعاشِرَ الانبیاءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَکنا صَدَقَة آیا لا نُوَرِّثُ ما تَرَکناهست یا  لا نُوَرِّثُ ما تَرَکناه صَدَقَة؟ به وجه دیگه، به وجه عینی اگر لا نُوَرِّثُ ما تَرَکناه صَدَقَة باشه یعنی ما ارث نمی­گذاریم متروکاتمون رو به عنوان صدقه بلکه به عنوان ارثه.

 لا نُوَرِّثُ ما تَرَکناه صَدَقَةً که صدقه … . لا نُوَرِّثُ صَدَقَةً ما تَرَکناه بر خلاف زعم ابی­بکر و بر خلاف این غصب فدک که آنچه را ما متروک میذاریم ما ترکمون رو به عنوان صدقه ایراث نمی­کنیم چون ایراث صدقه ایراث بر کل مسلمینه. ایراث ارث ایراث از برای عرض می­شود که وارثه. پس لا نُوَرِّثُ ما تَرَکناه صَدَقَة وجه اولش که اوجه هم هست از ادبی و از نظر معنویت لا نُوَرِّثُ ما تَرَکناه صَدَقَةً.

 اما اون وجهی که ابوبکر اراده می­کنه لا نُوَرِّثُ ما تَرَکناه صَدَقةٌ ، ةً و ةٌ  فرق سر ةً و ةٌ . لا نُوَرِّثُ  ما ارث نمی­گذاریم ما تَرَکناه صَدَقةٌ. اگر و باشه باز چیزی، لا نُوَرِّث و ما تَرَکناه مطلبیست اما لا نُوَرِّثُ ما تَرَکناه صَدَقةٌ باید و ما باشه ، و ما تَرَکناه صَدَقةٌ باشه درسته اما واو در کار نیست و ابوبکر که اینو خلیفه اختلاف کرده اصلا از عربیت فراموش کرده یادش رفته که این واو رو در اینجا بذاره و مطلب درست بشه، این اولا.

ثانیا این حدیث در جوانبی مخالف کتاب الله است جانب خاص و جانب عام.

جانب خاص آیات ارث. کسی بیاد بگد که خب این نَحنُ مَعاشِرَ الانبیاءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَکناه صَدَقةٌ بنا بر مبنای این احتمال، خب این خاصه و آیات عامه ببخشید این عامه این عامه و آیات خاصه. آیا وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ و رب فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً _ یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏ یَعْقُوبَ خاصه یعنی داوود ارث داده، زکریا ارث داده به یحیی، داوود ارث داده به سلیمان این خاصه ولکن آیه عامه. آیا عام تخصیص می­دهد خاص رو یا خاص تخصیص می­دهد عام رو؟ خاص. بنابراین این خاص که ارث سلیمان از داوود و ارث یحیی از زکریا خاص است تخصیص می­زند عام را یعنی فقط یحیی، فقط زکریا، فقط فلان اما رسول الله صلوات الله علیه ارث نمی­گذارد اون اینکه این عام نصه این عام نصه، نَحنُ مَعاشِرَ الانبیاءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَکنا صَدَقة اگر صَدَقةٌ باشه ما انبیا به حساب نبوت ارث نمی­گذاریم چون به حساب نبوت ارث نمی­گذاریم بنابراین هیچ نبی­ای نباید ارث بگذاره پس چرا سلیمان از داوود ارث می­برد و یحیی از زکریا ارث می­برد؟ بنابراین این عرض می­شود که حدیث مخالف است با نص آیات، اولا.

ثانیا اگر پیغمبر اکرم برخلاف نصوص آیات ارث قرآن چه آیات عامه يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ  لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ و چه آیات خاصه وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ اگر برخلاف این­ها حرف بزند پیغمبر چی میشه؟ کافر است، اکفر است، افسق است و عرض می­شود که برحسب آیات مائده.

… القائل عن نعوم آیات الارث لا تشکن النبی صلی الله علیه و آله و سلم لانها … علیه و ورزت علی لسانه فکیف تشکن نفسا که اینو جواب دادیم.

فکیف تکدد روایه صدیقه طاهره الموافق للآیه و متواتر بروایه عن الائمه الطاهره لحدیث المختله و علی فرض دلالته خلاف نصوص من القرآن و عموما لخصوصا.

خب اشکال دیگر، اشکال دیگر این است که اگر فدک زهرا سلام الله علیها نحله نیست، ارث هم نیست، برای کل مسلمین است پس چرا ابوبکر و عمر را در خانه پیغمبر دفن کردند؟ مگر خانه پیغمبر ما ترک پیغمبر نیست؟ خانه پیغمبر که ما ترک پیغمبر است چرا عایشه و عرض می­شود که حفصه پدرانشان رو اونجا دفن کردند و مانع شدند از دفن امام حسن مجتبی علیه السلام و بقیه ائمه طاهره که مانع .

بنابراین این ترجیح است، ترجیح غیر وارث است در مال عام بر وارث در مال عام. اگر این ما ترک عموم مسلمین است آیا در عموم مسلمین ابوبکر و عمر مقدم­اند در ارث بردن که در خانه پیغمبر دفن شن؟ ولکن زهرا سلام الله علیها صنار از این ارث نباید ببرد؟ در هر بعدی از ابعاد حساب کنید این خلیفه مغلوبه.

و سوال اینکه چرا زهرا سلام الله علیها برای به دست آوردن حق مال دنیویش رفت مسجد و خطبه ایراد کرد؟ مقامات زهرا سلام الله علیها و ائمه معصومین علیهم السلام خیلی بالاتر از این است که برای گرفتن مال برن به مسجد اون هم زن، دختر پیغمبر در حضور مهاجرین و انصار خطابه ایراد کنند.

جواب این است که گرفتن حق شخصیت و غیر شخصیت نمی­شناسه. اگر شما حقتون رو گرفتن و خوردند باید حقتونو به هر جور شده بگیرید مگر اینکه مرگ در کار  باشه این اولا. ثانیا حقی را از شما بگیرند و استناد بکنند به حدیثی بر خلاف کتاب الله این ثانیا. ثالثا حقی را از شما بگیرند استناد بکنند به حدیثی برخلاف کتاب الله که نتیجه­اش کفر پیغمبر اکرم باشه وَ مَنْ لَمْ يَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ، اولئک هم الکافرون و اولئک.

ثالثا این از باب اولویت اگر خلیفه مسلمین به مالی که به عنوان ارث یا نحله مربوط است به اولاد پیغمبر چسبیده و اون مال رو می­خواد بگیره به طریق اولی مقام خلافت رو می­گیره. کسانی که تعجب می­کنند میگن چطور میشه این پیرمردی که سال­ها در مکه بوده، سال­ها در مدینه مجاهدت کرده، در غار بوده، چنین بوده چطور می­شود قصد خلافت کنه؟ میگیم کسی که ادنی را غصب می­کند اعلی را به طریق اولی غصب می­کند. کسی که بسته به مال و این مال رو چرا غصب می­کنه؟ برای اینکه ….. اگر دست علی و زهرا مال باشد خب مردم پراکنده نمیشن از دورشون ولی دست علی و زهرا که مال نباشد مردم پراکنده میشن میرن سراغ مال دیگه. معاویه چرا جذب کرد مردم زیادی رو؟ برای مال. چرا دور علی رو خالی کردند؟ برای اینکه مال نداشت. چون مال نداشت و در ضمن مال نداشتن قدرت هم فرض کنید خلاصه اجتماعی نداشت دورشو خلوت کردند. برای اینکه دور علی و زهرا سلام الله علیها خلوت بشود و کوس خلافت و بوی خلافت در اون جهتا نیاد این مال رو گرفتند. بنابراین کسی که به مال بنده و مال رو می­گیرد یعنی به طریق اولی خلافت را غصب می­کند پس این تعجب کسانی که مگر ممکن است خلیفه با اون مقامی که مهاجر بوده از انصار بوده و از مهاجر بوده و حلیف با پیغمبر بوده و هم­غار با پیغمبر بوده و یار پیغمبر بود چطور می­شود که خلافت را غصب کند؟

عرض می­شود که چون فردا وفات است و ما خدمت آقایون نیستیم یک جمله­ای را عرض می­کنم که این جمله الجمل است. از حضرت صادق علیه السلام هست که بعد از اینکه زهرا سلام الله علیها ضربه دیدند میگه وَ كانَ سَبَبُ وفاتِها سبب اصلی وفات حضرت زهرا سلام الله علیها چه بود؟ وَ كانَ سَبَبُ وفاتِها أَنَّ قُنْفُذَ مَوْلى فلان لَكَزَها بِنَعْلِ السَّيْفِ فَأَسْقَطَتْ مُحْسِناً وَ مَرِضْتَ مِنْ ذلِكَ مَرَضاً شَديداً حتی مات.

 اونچه معمولا گفته می­شود خیلی درست نیست. دو ضربه بود در کار. با غلاف شمشیر آنچنان به پهلوی نازنین زهرا سلام الله علیها زد و بین و در و دیوار اولا، با غلاف شمشیر ثانیا در این دو بعد زهرا سلام الله علیها کشته شد نه فقط بین در و دیوار. در روایت سنی هستش که عمر گفتش که آتش بیارید خانه رو آتش بزنند گفتن که زهرا سلام الله علیها پشت دره گفت و ان گفتش که زهرا سلام الله علیها پشت در باشد گرچه باشد در را آنچنان کوبید به لگد نازنین زهرا سلام الله علیها که پهلو شکست ولکن دید که ممکن است که طوری نشده باشد دستور دادند گفت که با غلاف شمشیر آنچنان به پهلوی شکسته نازنین زهرا سلام الله علیها زد که فَأَسْقَطَتْ مُحْسِناً وَ مَرِضْتَ مِنْ ذلِكَ مَرَضاً شَديداً حتی مات سلام الله و صلواته علیه و برکاته.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد