پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و سی و چهارم درس خارج فقه

قضاوت و شهادت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین. علیکم السلام. در بحث علم قاضی به جریمه جنسی بودیم. بر حسب پنج آیه از آیات مقدسات قرآن، علم قاضی به جریمه جنسی به هر وجهی که باشد کافی نیست. بلکه باید چهار شاهد عادل شهادت بدهند. با دقت و تأملی که در آیات مربوطه میکنیم، به طور فهرست و مختصر این مطالب به دست می‌آید. ‌در صورتی که حاکم شرع عالم باشد به جریمه، چه علم شهودی باشد و چه علم صمعی، در این صورت واجب است استشهاد اربعةً منکم بکند بر حسب آیه پونزدهم سوره ی نساء. وَاللَّایي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ. این فاستشهدوا که دلیل است بر جواز و وجوب استشهاد مبنیست بر اینکه کسی که میخواد حکم شرعی بکند، عالم باشد قبلا به وقوع جریمه. اگر عالم نباشد قبلا به وقوع جریمه، حق استشهاد ندارد. ‌بلکه خود استشهاد رمی است، و رمی بدون علم است، و رمی بدون علم نه شخصا جائز است از نظر درون و نه از نظر اخبار به دیگران. زیرا اگر حاکم شرع علم به وقوع جریمه ندارد استشهاد کردنش مستلزم استخبار است. استخبار به این معنا که چهار نفر شاهد درست کند بر اینکه شهادت بدهند بر رویت جریمه. و این خودش رمی به زناست، رمی به زنا بدون دلیل. حتی رمی به زنا با علم هم درست نیست مگر اینکه علمی که (؟) نتیجه استشهاد و شهادت شهود اربع باشد. مطلب جدیدی که باید داشته باشیم این است که در موردی که شخص قاضی و حاکم شرع علم به جریمه دارد، علم به جریمه شرط حکم نیست، بلکه شرط جواز و یا وجوب استشهاد است. که اگر قاضی علم به جریمه ندارد، نه نفیاً و نه اثباتاً، نه علم به وجود جریمه دارد، نه علم به عدم جریمه، در این صورت نمیتوند استشهاد کند. ولکن آیا در این صورت، اگر چهار شاهد عادل که شهود کرده اند و تلقی کرده اند جریمه را، می‌توانند شهادت بدهند یا نه؟ بله می‌توانند. بر حسب آیات بعدی که میخونیم. اگر چهار نفر شاهد عادل شهادت دادند، قاضی یا علم پیدا می‌کند و یا علم پیدا نمی‌کند. اگر به شهادت شهود اربع علم پیدا کرد، که مطلب بیّن است، و اگر علم پیدا نکرد، مادامی که در ظن است، یا احتمال عقلاییست با زمینه شهود اربع، باید حکم بدهد، یا نباید حکم بدهد؟ از آیاتی که میخونیم باید حکم بدهد. برا اینکه فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ در سوره ی نساء این شرط چی بود، استشهاد، به شرطی که علم پیدا کند. اگر علم پیدا کند وَاللَّایي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ که اتیان فاحشه را خداوند محرز گرفته و این محرز بود از برای کسانی که استشهاد می‌کنند باید باشه. بنابراین به شرط علم به وقوع فحشا قاضی استشهاد میکند، نه به شرط علم به وجود فحشا حکم می‌دهد. نخیر. اول اینجا باید بحث کنیم که آیا شهادت موضوعیت دارد تماماً، یا طریقیت دارد تماماً، یا موضوعیت و طریقیت هر دو دارد. و در صورت سوم که موضوعیت و طریقیت هر دو دارد، آیا موضوعیتش قوی تر است و یا طریقیتش؟ باید بحث کنیم. اگر گفته شود که شهود اربع طریقیت علمی دارند، این غلط است. چون خود علم اقویٰ است، یا خود علم برابر است. مخصوصا علم قاضی چه با رویت باشد، خودش رویت کرده دیگه طریق دیگر لازم نیست. اگر خودش رفت و خانه ی شما را یافت و وارد خانه ی شما شد، این یافتن طریق از برای به دست آوردن خانه ی شماست. دیگه لزومی ندارد به شما اشاره کنند یا یاد بدن خانه ی فلانی کجاست. بنابراین، اگر شهادت شهود اربع این طریقیت دارد، طریقیت برای علم دارد، خب علم حاصل است است پس طریقیت صرف نیست. آیا شهادت شهود اربع موضوعیت صرف دارد؟ نه. چرا؟ برا اینکه در جایی که قاضی شاهد معرکه ی نسبت زنا بوده و دیده است که زنایی در کار نبوده، قطع دارد زنا در کار نبوده. مع ذلک چهار شاهد عادل مقبول، شهادت دادند که در همان وقت و در همان زمان، به فلان کیفیت، زنا انجام شده. بنابراین اگر شهود اربع، شهادت چهار مرد عادل موضوعیت دارد، معنی(؟) که چشم به هم گذارده، باید شهادت اونها رو قبول کرد و حکم رو اجرا کرد. و آنکه در این بعد از ابعاد معرفت قاضی که قاضی حاضر بوده است، در مکان، در زمان در کیفیت نسبت جریمه، حجت مطلبی نیست. چرا قاضی حکم کند؟ قاضی که قاطع است و عالم است که جریانی نبوده است در این زمینه، میتواند به شهادت شهود اربعه حکمت کند؟ نخیر. تناقض داره. بنابراین شهادت نه صرفا طریقیت دارد، و نه صرفاً موضوعیت دارد، بلکه هم طریقیت دارد و هم موضوعیت. موضوعیت دارد زیرا با صرف علم قاضی بدون شهادت، حکم کردن و حد زدن غلط است. پس موضوعیت دارد. و طریقیت دارد به حساب اینکه، اگر طریقیت نداشته باشد و موضوعیت صرف باشد، بنابراین (؟) باید حکم داد. یعنی قاضی با علم به عدم وجود جریمه و با شهادت شهود باید حکم بده. این تناقض داره. بنابراین نه طریقیت صرف است و نه موضوعیت صرف. بله، موضوعیت شهادت شهود اربع بیشتر است از طریقیت. و طریقیتش اوسع است از علم. توجه کنید، موضوعیت شهادت شهود اربع، اوسع است از علم، و اقویٰ است از علم. اقویٰ است از علم، اگر علم باشد و شهادت نباشد کافی نیست. اوسع است از علم، اگر شهادت باشد طبق شرائطش و علم نباشد، نه علم ایجابی، و نه علم سلبی. بلکه ظنی حاصل شود،‌‌ شکی، یا احتمال عقلایی حاصل شود، چه از طریق شهادت باشد چه از غیر شهادت، باید قاضی شرع حکم بدهد چون بر خلاف علمش نیست. قرآن را باز کنید سوره ی نور از آیات بعدی مطلبی استفاده میکنیم. از آیات سوره نساء استفاده رو کردیم که استشهاد، جواز یا وجوب استشهاد فقط در صورت علم قاضیست، نه جواز حکم. ببینید آقایون، وَاللَّایي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ استشهاد کردن مشروط است به علم، نه حکم دادن و اجرا حد مشروط به علم. استشهاد است که مشروط به علمه. فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ. اما در سوره نور، در سوره نور که بسم الله الرحمن الرحیم سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا، الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي بعدش، والذینَ، وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ است اصلا زمینه ی این شلاق های شدیدی که در سوره ی نور به تهمت زنندگان خورده است، از جمله عایشه است. در سفری عایشه تاخیر کرد، منفصل شد از (؟) رسول الله صلوات الله علیه کسانی مبتلا به اثم شدند و نسبت زنا دادند. خب، آیا قاضی شرع که رسول الله بود عالم بود به جریان؟ نخیر. یا عالم بود به عکسش، یا نمیدونست چنین جریانی شده، یا چنین جریانی نشده. در زمانی که رسول الله تشریف داشتن در مدینه منوره، در هجرت از مکه مدینه، و این جریان حاصل شد، جریان اثم حاصل شد، آیا رسول الله عالم بوده اند به وقوع جریمه؟ عالم بوده اند به عدم وقوع جریمه؟ یا نه عالم به وقوع جریمه بوده اند، نه عالم به عدم وقوع جریمه، و این شلاق ها وارد شده است به سر کسانی که نسبت داده‌اند. حالا، حاکم شرع رسول الله، حالا، حاکم شرع که رسول الله است، قید علم از برای حد زدن (؟) وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ ببینید، کسانی که رمی می‌کنند زنانی را که زنای حدّیشون ثابت نیست، نه حد زنا، چون بحث سر زنای حدیست. زنایی که حد آور است، نه اصل زنا. چون بحث سر زنای حدیست. زنایی که حد آور است، نه حد زنا، چون اصل زنا با علم کافیست. که علم به زنا برای قاضی و غیر قاضی سه بعد را میارد. یکی حکم فقه، و دوم حرمت ازدواج، و سوم نهی از منکر. حالا وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً تا آخر آیه. و آیاتی دیگر. آیاتی که واجب کرده است در صورت رمی، اگر رم نباشد که اصلا شهادت معنا ندارد. نه قاضی شرع رمی کند، نه دیگری رمی کند، نه قاضی شرع، و نه دیگری، استشهاد(؟) ولکن وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ. حالا این دو بعد دارد، یا اتیان به اربعة شهدا هست، یا نیست. اگر اتیان به اربعة شهدا هست قید دیگری هست؟ اگر اتیان به اربعة شهدا در زمینه ی رمی به شهدا قید علم قاضی را داشت قید میشد، قید نشده. وانگهی محال است قید علم قاضی. ‌برا اینکه قاضی رسول الله است و رسول الله علم به فحشا نداشته، فلذا دفاع داره می‌کنه. همین یکی کافیه، که اگر وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ یا میارد شهادت چهار شاهد یا نمیاره. اگر چهار شاهد نیاورد، در اینجا رمی است و (؟) است. ولو سه شاهد، دو شاهد، یه شاهد، ولو علم باشد. علم قاضی باشد، یا علم غیر قاضی. ولکن اگر شاهد بیاورد، صرف آوردن شاهد، چهار شاهد، موضوعیت دارد از برای حکم. چه حاکم شرع بداند، چه نداند، چون این شرط در اینجا نشده. و شرط علم که شده است در سوره ی نساء، شرط علم قاضی برای حد و اجرای حد نبوده، بلکه برای استشهاد بوده. وَاللَّایي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ این وجوب استشهاد برای علمه. شرط وجود‌ استشهاد، ‌و یا جواز استشهاد این است که قاضی علم پیدا کند. پس علم شرط است برای چی؟ برای حکم؟ نخیر. برای اجرای حد؟ نخیر. برای وجوب استشهاد. برای مقدمه ی حکم هست. برای مقدمه ی حکم و حد، از مقدماتش علم قاضیست. از مقدماتش رمیه، چه علم قاضی باشد، چه رمی غیر قاضی باشد، در هر دو صورت اتیان اربعة شهدا واجب است. پس اتیان اربعة شهدا درصد موجودیتش نود و نه درصده. فقط یک درصدش است که قاضی علم و قطع به وقوع جریمه نداشته باشد. اگر قاضی قطع به عدم وقوع جریمه داشته باشد، حکم کردنش به وسیله‌ی شهدا این تناقضه. چون تناقض است، بنابراین این مورد(؟) میشه. بنابراین درصد موضوعیت عرض میشود که شهدا خیلی خیلی بالاست، و خیلی خیلی قویست، و درصد عرض میشود طریقیتش اوسعه. طریقیتش اوسع از علمه. یعنی احتمال عقلایی، ظن، ظن متاخر به علم، این یک بحثیست که تتمشو در آینده خواهیم خوند. بحث دیگر، البته این بحث رو خارج نشدیم، همینطور (؟) بحث دیگر، آیا این شهدا کی هستن؟ شرط عدالت درشون هست؟ یا شرط عدالت درشون نیست؟ در آیه دین شرط عدالت هست، نص قرآن. و در آیه شاهدین طلاق، وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ در اینجا. در باب طلاق وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ. و در باب امر مالی و بیع وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ در اونجا شرط عدالته، در اینجا ترضون. ترضون شهدا عدالت چیه؟ اون شهدایی که شما راضی هستید به شهادتشون. به شهادت کسی شخص مومن و حتی غیر مومن، به شهادت کسی راضیست که اون شخص عادل باشد، حداقل عادل باشد در نقل قضیه. بنابراین در باب بیع الشراع و در باب طلاق نص قرآن است که در شاهد عدالت شرطه. اما در باب رمی به زنا، چهار شاهد که شهادت میدهند، چهار تا، نه دو تا، جای دیگه دو تاست. در قتل دو تاست، در عرض میشود که سرقت دو تاست. در این دو که اهم است در بعد کثرت، در بعد اهمیت لکه دار کردن جو اسلامی، چهار شاهده. آیا در این چهار شاهد که تعداد هم از موارد دیگر زیادتر شده، عدالت شرط نیست؟ شرطه. اگر شرط هست پس چرا آیه ذکر نکرده. فَاسْتَشْهِدُوا أَرْبَعَةً مِنْكُمْ در اونجا، لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ اینجا. اربعة شهدا، اربعة شهدا، اربعةً منکم، در هر سه چهار جا قید عدالت نشده، قید مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ نشده. جواب بدم یا(؟) بله؟ یه دور دیگه عرض کنم؟ دریافت شد یا نه؟ شرط شهادت در مورد اربعةً منکم تنفیض ندارد در اینجا. حالا که تنفیض ندارد چه باید کرد؟ به عقیده من آقایون باشد فکر کنید تا فردا جواب باید. من جواب دارم بدم اما فکر کنید تا فردا جواب بدید. بنابراین، ما دنباله، بله؟ اربعةً سوره ی نساء، و عرض میشود که، اربعة شهدا، باربعه شهادت در سوره نوره. باربعه شهدا در سوره ی نورم نفرموده (؟) باشن که، در سوره نساء. در سوره نساء وَاللَّایي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ بعدش(؟) اربعةً منکم حدود درش نیست، اربعةً شهدا (؟) بنابراین در سه چهار جایی که اربعةً شهدا (؟) پس ذکر نشده، اینو آقایون جواب بدین. نه، میگن در نص قرآن، در نص قرآن لفظ عرض میشود که عدالت یا لفظ ترضون من الشهدا نیست، اینو آقایون جواب بدید، فکر کنید. اگه جواب دارید بدید، ولیکن جواب زور مثل اینکه جواب کال خواهد بود. چیزی که به اولویت میاد نباید تنفیض بشه در قرآن در این موضوع مهم؟ نه غیر اولویت دلیل داره. از غیر اولویت شما نیمی از جواب رو دارید تقریبا، ولی از غیر اولویت دلیل دارین، از خود آیات. حالا، بله؟ نخیر. ‌ممکن است صادق باشه، عادل نباشه. و ممکن است راست گو باشه، راست عمل نباشه. حالا سیری در آیات، الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ، الزانی عرض کردیم، الف لام، هم الف لام عهد الذکر است، هم الف لام موصوله. یعنی اون زن زناکار و اون مرد زناکاری که استشهاد اربعةً منکم شده است، و شهدوا هم شده است، (؟) سوال، چرا در بعد حد زانیه مقدم است بر زانی، و در بعد حرمت نکاح زانی مقدم است بر زانیه. جواب، (؟) در بعد زنا جریمه ی زنای زن بیشتر است از جریمه زنای مرد. مرد زنا کند جریمه است، زن هم زنا بدهد جریمه نیست، ولی جریمه ی زنا دادن زن (؟) و بدتر است در عرف اسلامی، در عرف غیر اسلامی حتی از عرض میشود که مرد. بنابراین الزانیه (؟) این معلوم است که میگن زن زانی و مرد زانی، نسبت به زن زناکار نسبت این عمل جریمه(؟) است و بدتر است. بنابراین زانی (؟) ولکن، در باب نکاح، در باب نکاح کی دنبال کی می‌رود؟ زن دنبال مرد می‌رود یا مرد دنبال زن؟ مرد دنبال زن میره. بنابراین در باب نکاح اول باید منع کند مرد را از ازدواج با زن زانی، بعد زن را از نکاح با مرد زانی. بنابراین در باب نکاح الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ بحث این مفصل عرض میشود که شده. و مختصرا این آیه مبارکه تحریم میکند ازدواج عفیف را با غیر عفیف، عفیفه را با غیر عفیف. خب، عرض میشود که حالا، نمیشود این دو حکم را قاطی کرد. کسی بیاد بگه که الزانیه و الزانیه مثل الزانی و الزانی بعد است، ولو عقب و جلو. بنابراین حکمی که باید بشه، همانطوری که در باب الزانی لا ینکح فقط علم کافیست، علم داشته باشد انسان این زن زانیه است و توبه نمی‌کند. کافیست در وجوب نهی از منکر و در حرمت نکاح. بنابراین(؟) صرف علم به زنا کافی باید باشد در جلد. بعد دوم، اگر بناست که در حد زانی و زانیه باید شهادت باشه در کار، پس در نکاح هم همینطوره. الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ در اینجا باید توبه بشه، ولی اینطور نیست برا اینکه زمینه فرق می‌کنه. زمینه ی زنا یک زمینه ی اخص است، یک زمینه ی اعم. زمینه ی اعم زمینه ای که علم داشته باشد به اینکه زنا داده است (؟) و این علم موجب حکم حد نیست، بلکه موجب سه حکم است که حکم به (؟) است و حکم به نهی از منکر است و حکم به حرمت نکاح. اما الزانیه و الزانی مربوط به این احکام ثلاثه نیست، مربوط به حده، پس چهار بعده. یک بعد مربوط است به الزانية و الزاني که حده، یه بعد مربوط است به الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً اونجا بعد حد است مائة جلده است و در اینجا بعد نکاح است، بنابراین قاطی نکنیم. به این حساب الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً کسی که بدانید زنا کرده، درست است که حق ندارید به کسی بازگو کنید، چون اگر بدون شهود بازگو کنید موجب حد قتل است. اما سرّاً مردی که زناکار نیست با زانیه نمیتونه ازدواج کنه، زنی که زناکار نیست با مرد زانی نمیتوند ازدواج کند، و حرم ذلک علی المومنین. خب وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ این وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ، رمی نسبت(؟) نسبت یا نسبت درونیست یا نسبت برونی. نسبت درونی در صورت علم جایزه، ولکن در صورت علم نسبت برونی جایز نیست، تا چه رسد در صورت جهل. اگر نمی‌داند علم ندارد که محسنه ای زنا داده است، نمی‌تواند نسبت بدهد. و اگر علم هم دارد نمی‌تواند نسبت بده. چون علم داشتن در صورت اتیان به اربعة شهدا عرض میشود که حکم رو(؟) وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ دو حال داره. اینکه رمی می‌کنه یا رمی به علم است، یا رمی به غیر علمه. در هر دو صورت نمیشود گفت که چون رمی کردی بنابراین باید حد قتل، نخیر. باید انتظار کنیم که آیا چهار شاهد می‌آورد یا چهار شاهد نمی‌آورد. اگر زمینه ی آوردن چهار شاهد است با چهار شاهد رمیش تصدیق میگردد، و اگر زمینه ی چهار شاهد آوردن وجود ندارد یا (؟) در اینجا رمیش محکوم است به عرض میشود که جلد ثمانیه جلده. وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً (؟) وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا چرا؟ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوا توبه کنه عند الله، اصلاح کند نزد کسانی که از حاکم شرع و غیر حاکم شرع بر ملا کرده است و بازگو کرده است این رمی رو، برود بگد من غلط کردم (؟) فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ و الذین یرمون ازواجهم. تازه رمی ازواج مردی وارد خانه اش شد و دید مردی با زنش مشغول عمل جنسیت، در اینجا (؟) چیه؟ اون روایتی که دو بعد بود، بعد نفی و بعد اثبات. یک دسته از روایت بود، چه شیعةً چه سنتاً، هم روایت شیعه دارد هم سنی، دارد که می‌تواند مرد زنش رو یا اون مرد رو با هر دو رو بکشه. در صورتی که (؟) میگد که حق کشتن ندارد، بلکه باید چی بشه؟ باید همین ترتیب در آیات انجام بشه. وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ تبعا کسی که رمی می‌کند زنش را، یعنی در خانه معمولا، وارد میشود، میبیند با زنش مثلا کسی مشغول عمل جنسیست. وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ اگر شهادت، شاهد در کار باشد، اگر در دید، در جریانی، در غیر خانه خودش است، یا در خانه خودش درش بازه  مثاا معاذالله و جنسجوریست که علی رئوس الاشهاد است و شهادتی در کنار این که باید شهادت بده. ولکن‌ اگر (؟) فی الحال و درصدشم زیاده، یا نخیر کسی که میبیند با زنش چنین میشود، معمولا در گذرگاه نیست، در جای عام نیست، در جای خاص است، یا در خانه ی خودش یا در خانه ی غیر خودش. یعنی چه کند؟ در اینجا فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ. اُشهدُ بالله، اُشهدُ بالله، چهار مرتبه اُشهدُ بالله که من راست میگویم که زن چنین کرده. والخامس، شهادت پنجم أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ‌ سلباً و ایجاباً. ایجاباً صدق، سلباً کذب. آیا این حکم را ثابت میکند نسبت(؟) نخیر. وَيَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ برگرداند شهادت کذب را به خود مرد. چهار مرتبه اشهد بالله ان الزوجی من الکاذبین. والخامسه إنَّ غَضَبَ اللّهِ عَلَيَّها إنْ كانَ مِنَ الصّادِقينَ. خب، بله؟ خب، بنابراین این ترتیب و این تفسیر برا چیه؟ اگر قتل جائز بود اشاره ای در آیه میشد. بنابراین قتل جائز نیست و روایات متعارضه ای که نفی و اثبات میکند، این رو عرض میشود که عرض بر این آیات میکنیم و قتل جایز نیست. وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ بله؟ رمیه دیگه، همش رمیه. اگر شهادت، اگر شهادت نباشه همش رمیه. چون رمی یا یقینه، رمی یا یقینه، یا شکه، یا ظنه. اگرم یقینه یا با شهوده یا با غیر شهود. همش رمیه. همش. رمیه دیگه، رمیه دیگه. نسبت (؟) یا صدقه یا کذبه. نسبت حتی اگر، اگر، نخیر حکم از اول تا آخر اینه. وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ حکم از اول تا آخر اینه. کسانی بودن، خب تا ببینه حق کشتن داره؟ صبر کنید، حق کشتن دارد؟ مگه حاکم شرعه حق کشتن. ببینید، نگاه کنید، این دو حال داره، یا اینکه مطلع است با رویت خاص، یا با نقل مثلا (؟) که مطمئن است. در این صورت یا حضور دارد در جریان، با حضور ندارد در جریان. اگر حضور ندارد در جریان آیه شامله یا نه؟ یقین داره، کالشمس فی رایعه النهار یقین دارد فلان با زنش چنین کرد. حالا، حالا، حالا عرض میکنم، حالا عرض میکنم، همه اینارو بیان، در صورتی که، در صورتی که این شخص مطمئن است کالشمس فی رایعه النهار که چنین جریانی شده و حضور نداشته. در این صورت چیکار کنه؟ در این صورتی که شهودی ندارد و مطمئن است که چنین شده آیا میتواند بکد یا نه؟ اگر بگه، اگر بگد یرمون صدق میکند با نه؟ رمیه، علم داره. خالا که یرمون، آیا یرمون اگر با اینکه علم دارد جایز است برد اونها رو بکشه، پس چرا این تفسیراته؟ حالا، (؟) اگر حضور دارد، حضور دارد و در حضورش چنین جریانی حاصل شد و شهادت هم در کار نیست، اینجا باز رمیه. رمیه اون علم با رمی این علم، هر دو رمیه، برا اینکه تو رمی نمیخواد دروغ بگه که. رمی نسبت دادن به زنا در صورتی حد آور است که اربعة شهدا باشد. اگر اربعة شهدا نباشد نسبت دادن چه دروغ باشد، چه راست باشد صدق رم میکند و اولئک عندالله هم الکاذبون، عندالله هم الکاذبون در بعد رم. خب، آیه، آیات، چه آیات سوره نساء، چه آیات سوره نور، آیات سوره نساء و آیات سوره نور، فقط در دو مورد حد را جاری میکند فقط، سه نداره، در دو.‌ یک مورد این است که اربعة شهدا در کار باشد، یک مورد این است که اربعة شهدا در کار نیست و شهادتم نیست، بلکه چهار مرتبه و پنج مرتبه عرض میشود که قسم بخورد. بله؟ نخیر، مگر، مگر در آیه نساء یرمون بود. در آیه نساء یرمون. وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ، حالا، من نسائکم زن این آقا، زن این آقا و اتیان فاحشه کرده. اتیان فاحشه کرده با رویت این آدم، آیا مشمول آیه هست یا نه؟ ببینید، والذین یرمون، واللاتی، وَاللَّایي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ حالا، این وَاللَّایي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ، واللاتی، بله، وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ این واللاتی شامل اونجا که حضور دارد هست یا نه؟ بله؟ حضور داره، یاتینَ است یرمونَ نیست ها. وَاللَّاتِي يَأْتِينَ یرمون نیست، رم اخصه. وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ تازه فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ بنابراین اگر قتل جائز بود چرا فاستشهدوا گفت؟ وَاللَّاتِي یرمین مِنْ نِسَائِكُمْ، چه، بله، چه، چه کم حاکم شرع باشد، چه شخص عادی باشد. حاکم شرع ببینید، شخص عادی ببینید، در هر صورت هیچ حقی ندارد، کاری ندارد، نمیتونه انجام بده مکرر مگر اینکه فاستشهدوا اربعةً منکم. استشهاد و یا کسی که دیده است، خودش حاکم شرع نیست، یا کسی که دیده است حاکم شرع است، کسی که یقین دارد، حاکم شرع باشد یا حاکم شرع نباید، فاستشهدوست. تازه در فاستشهدوا ان شهدوا. اگر شهادت دادند حد جاریست، اگر شهادت ندادند و چهار شاهد هم باشد جاری نیست. بنابراین آیه نساء شامل این مورد که شما می‌فرمایید هست. ولو رمی نباشه، بله رم نیست. عرض میشود که سوال خوبیه. کسی رفته دیده با زنش چنین می‌کنند، رمی یرمون میکند (؟) میکشه. درسته یا نه؟ میگیم رمی نیست، مشمول آیه رمی، فاستشهدوا برا حده، برا حده، می‌دونم، حالا، حالا، تنها، تنها، یا تنها، اینم جوابش، یا تنها می‌رود و کسی نیست، یا میرود کسانی هستند. آیه حد داره میگه. فان شهدوا، فان شهدوا، ببینید، توجه کنید، توجه کنید، آیه هر دو رو داره میگه، فَاسْتَشْهِدُوا أَرْبَعَةً مِنْكُمْ،  فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ، و ان لم یشهدوا نه، لم یشهدوا کجاست؟ لم یشهدوا جاییست که اربعةً در کار نیست، ثلاثه نیست، فقط خودش تنهاست. اگه اربعةً منکم آمد، که جمع بوده، اگه اربعةً منکم نیامد قسم دوم. پس آیه هر دو قسم داره. چرا، برا اینکه، (؟) حاضر شد دید با ام عینش، دید که جریان شده. حالا، آیه اعم از اینکه خودش دیده و شهودی بوده اند، خودش دیده و شهودی نبوده اند. خودش دیده و شهودی نبوده اند، روایت داریم دیگه. روایت دلیل است بر اینکه خودش بوده و شهودی نبوده اند، چون شهودی نبوده اند و خودش بوده میتوند این کارو انجام بده. این روایت نقیض به آیه است، برا اینکه آیه اعم است بر اینکه وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ اعم است، کسانی باشند، فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ. فحشا شهادت. و ان لم یشهدوا، لم یشهدوا دو بعده. یا اینکه استشهاد نمیشه کرد، ببینید این فاستشهدوا در چه حاله. در حالی که میشود شهودی تهیه کرد. اگر نمیشود شهودی تهیه کرد، یا میشود و نمیان، در اون صورت منفیه، همش منفیه. فقط مثبت کجاست؟ مثبت در جریان (؟) کجاست؟ اونجاست که چهار نفر شاهد شهادت دادند. اگر چهار نفر شاهد شهادت دادند، مثبت. اگر چهار نفر نباشه، یا اصلا شهادتی نباشد، تنهاست، یا شاهدی باشد که شهادت نمی‌دهد، یا شاهدی باشد که شهادتش کمتر است، شهادت کمتره. در تمام موارد عرض می‌شود که حکم جاریست. بازم دقت بکنید در این جریان. بنابراین دو مسئله است. یه مسئله اینکه، اگر کسی رفت، دید، عرض میشود که معاذالله با زنش مشغولن و کسی نیست، در اینجا میتواند اعدام کند یا نه؟ بعد دوم این است که آیا شرط رعایت عدالت شهود اربع را ما از متن آیات به دست میاریم یا به دست نمیاریم.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله.