بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین. تتمه ی روایات درباره ی اقرارهای چهارگانه رو ادامه بدهیم، بحث مقدماتی راجع به اقرار داریم. اصولا اقرار به گناه از نظر قاعده و ضابطه ی عقلی و قرآنی و سنتی حرام است. مقدمتاً چه عمل ثواب و چه عمل گناه دارای هفت مرحله است. گرچه در مرحله ی اولیٰ با هم فرق دارند، اما مشترک اند در این هفت مرحله. مرحله ی نیت، نیت خیر و یا نیت شر. گرچه نیت خیر ثواب دارد اما نیت شر عقاب ندارد. چون عقاب در نیت شر جرم است و ثواب در نیت خیر فضل است، فضل مطلوب است و ظلم قطعا نه. پس قدم اولی که انسان در خیر یا شر برمیدارد، نیت است و بدون نیست و تصمیم عمل انجام نمیگردد، چون مقتضای اختیار است که با نیت و تصمیم عمل خیر و یا شر انجام گردد. مرحلهی دوم (؟) مرحله دوم عمل عصیان است به طور سری، مرحله ی سوم عمل عصیان است به طور جهری، که اشخاصی ببینند معاذالله انسان عصیان میکند. مرحلهی چهارم اتباع به اتیان است، کسانی که مطلع نیستند، مرحلهی پنجم، سوء عقیده کسیست که (؟) به عصیان میگردد. مرحلهی ششم سوء اخلاقیست که به حساب سوء عقیده بر مبنای این عمل جهری انجام شده است. مرحلهی هفتم عبارت است از اینکه اون شخصی را که افترا میدهید یا در حضور او گناهی انجام میدهید، تشییع شود بر عمل عصیان و خودش عصیانی را انجام دهد. این هفت مرحله از نیت تا تشییع دیگران بر خیر یا شر، هم در خیر وجود دارد و هم در شر. عصیان در مرحلهی اولیٰ که مرحلهی نیت است، البته عقابی ندارد. اولین مرحله ای که عصیان دارای عقاب است عمل عصیان است سرّاً. اما اگر عصیان جهراً انجام گردد، مضاعف است عقابش، چه جهراً عمل جهری انجام گردد و چه سرّاً انسان عصیان کند و این سر را خودش فاش کند. یا قلماً، یا لفظاً، یا عملاً، جوری این عمل عصیان پنهان را نشان بدهد.نشان دادن عصیان به دیگران، چه عمل جهری باشد و چه گفتن و یا نوشتن و یا اشاره ای که دلیل باشد بر اینکه این شخص عصیان کرده است، این گناه مضاعف است. و مضاعف تر بر این گناه این است که عقیده ی طرف عیب پیدا کند، اخلاق طرف عیب پیدا کند، طرف مبتلای به عمل عصیان گردد. اینها از درکاتیست که در اثر عمل جهری عصیان انجام میگردد. این یک مقدمه. مقدمه ی دیگر، اصل عصیان معلوم است که حرام است، اما حرام فوق الحرام این است که عصیان این زن را دیگران بفهمند، مکلفان دیگر عصیان عاصی را بفهمند، این محرم فوق المحرم است، از سه نظر. یکی از نظر آبروریزی، شخصی که به طور مخفی عصیانی انجام میدهد، آبروش نزد خدا ریخته اما نزد خلق نه. اما اگر عصیانی را عملاً، جهاراً انجام دهد، یا عملا سراً انجام دهد، اما بازگو کند به هر وسیله ای لفظی یا کتبی یا عملی، آبروی خود را برده است. و مؤمن باید آبروی خود را حفظ کند، و از بین بردن آبروش (؟) میشود. نیروی انسان از بین میرود، این یک بعد گناه مضاعف جهر به عصیان. چه جهر عملی، چه بازگو کردن عصیانی که به طور مخفی و پنهان بوده است. بعد دیگر، کسانی که میبینند و یا میفهمند عاصی عصیان کرده است، از دو حال خارج نیستند، یا محب الله هستند، و یا مغبض الله. اگر محب الله باشند، ناراحت میشوند چرا بنده ی خدا عصیان کند، (؟) اگر مغبض الله باشند، خوشحال میشوند که بنده ی خدا عصیان کند. خوشحال کردن مغبض خدا و بدحال کردن محب خدا هر دو حرام است. بنابراین، اقرار به گناه که جهار به گناه است در ابعاد گوناگونش حرام است. چه بعد اولش تجاهر به گناه است، عملاً. بعد دومش، گناهی را که به طور سرّی انجام شده است، بازگو کردن. بعد سومش، عقیدهی طرف را خراب کردن. بعد چهارمش، اخلاق او را واژگون نمودن. بعد پنجمش، وادار شدن طرف به اینکه همانند این عمل عصیان را انجام دهد، تسریع گردد. بنابراین، اقرار به گناه کلاً، نزد هر مکلفی، چه حاکم شرع باشد و چه غیر حاکم شرع باشد، در بعد اول، دوم، سوم، چهارم، ابعاد مختلفه ی تجاوزگر اجتماعی حرام است. اما دلیل آیات، آیات مقدسات قرآن با (؟) گوناگون منع کرده است از جهر به گناه. و از جمله ی جهر به گناه اقرار به گناه است. منتهی این مقدمه را عرض کنیم. گناهان سه بعد است، یک گناهان جانیست، یک گناهان عرضیست و یک گناهان مالی. در گناه جانی و مالی، لابد است انسان اگر کسی را کشته است جبران شود. در گناه مالی، لابد است اگر مال کسی را انسان برده است جبران کند. اما گناه عرضی جبرانش استغفار است. اگر کسی به زنی یا مردی تجاوز جنسی کرد و هر دو هم راضی بودن البته، که تجاوز ظلم نباشد، و هر دو هم راضی بودن به این گناه، هر دو اگر عندالله استغفار کنند و توبه با شرائطش انجام بدهند، دیگر مقدمه ای لازم ندارد، بنابراین چرا اقرار کنند؟ وقتی که با استغفار میشود از گناهی که عرضیست انسان، استغفار کند و تطهیر کند خود را، چرا نزد حاکم شرع و یا دیگران بگه. اما تعصی مالی و تعصی جانی چنین نیست، کسی که مال مردم را تعصی کرده است، دزدی کرده است، ربا خورده است، قتل کرده است، تجاوز به مال مردم کرده است، این باید این مال رو برگرداند. ولکن باید به حد اقل جهات، اگر دزدی کرده است به طور سری کتاب مردم را دزدیده است، به همون نحو سری مال رو برگرداند، جهار لازم ندارد. اما اگر چاره ای به جز اقرار نیست، البته با (؟) اگر چاره ای به جز اقرار نزد صاحب مال نیست، نزد صاحب مال اقرار کند که من این مال رو از شما برده ام، به شما پس میدهم، اما به دیگری نه. و این اقرار چرا؟ اقرار به گناه در اصل گناه است، اما اینجا تعارض مثلین است. اقرار به اینکه ما مردم را خورده است، دزدیده است، گناهه، اما ابقاء مال مرد خوش گناه تر از است. برای این تعارض اهم و مهم میشود اما چاره ای به جز اقرار نیست، اون هم نه نزد حاکم شرع، بلکه نزد صاحب مال باید اقرار کند. و همچنین جریان مالی، چون خون مسلم هرگز هدر نمیرود. اگر کسی کسی را کشت، صرف استغفار کافی نیست، بلکه باید جبران شود. مگر طرف قبول کند. اگر کسی مال کسی را تعصی کرد، با صرف استغفار خدا نمیبخشه، اما اگر کسی معاذالله زنا کرد، این زنا با صرف استغفار با شرائطش بخشیده میشود. بنابراین، چیزی که بدل دارد، بدل خیر دارد، محتاج به اقرار نیست، تا چه رسد بر مبنای چهار اقرار محتاج به حد باشد. اینو میخواد بگه. حالا، بله؟ عرضی(؟) ما عرضی غیر تعصی رو عرض میکنیم. عرضی تعدی اگر غیبت کرده، اگر غیبت کسی رو کرده، بشود به او بگوید بدتر نشود، به او میگد، فقط به او. به کسی که غیبت کرده نه به کسی دیگه. و اما اگر بگد بدتر میشود، باید جبران کند. ما درعرضی غیر تعدی بحث میکنیم، در زنا، در لواط، در مساحقه، در جایی که تعدی نباشد و هر دو راضی باشند در این گناه. حالا، در باب اقرار، البته ما در آیه ای لفظی که دلالت بر اینکه اقرار به گناه حرام است نداریم. اما آیات متعددی داریم که نصاً یا عموماً یا اطلاقاً شامل اقرار به گناه میشود. اقرار به گناهی که لازم نیست، اقرار به گناه عرضی که (؟) نیست. از جمله آیه سوره نور است، ان الذین یحبون أن تشیع الفاحشة، ما فاحشه رو (؟) ما عرض کردیم که اگر کسی زنا کند با کسی و هر دو هم راضی باشند، گناه کرده است، اما جبران این گناه به حد اقرار نیست بلکه استغفار است، استغفار. حالا، قرآن رو باز کنید آقایان، سوره ی نور صفحه ی سیصد و پنجاه و یک قرآن، آیه ی پونزده، آیه نوزده، إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ حالا، إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ (؟) چون فحشایی که در خارج تحقق مییابد، شخص مکلف درباره و برابر اون فحشا چند وجه دارد. گاه وجه ی درونی دارد، (؟) دوست دارد مردم گناه کنند، ولو نه خودش گناه کند، نه دیگران. دوست دارد مغبوض الهی را. دوست داشتن مغبوض الهی صرف نیت نیست، بلکه بالاتر از نیت است، عقیده است. انحراف است، انحراف اخلاق است و انحراف عقیده است که انسان دوست داشته باشد که گناه کنند مردم، دوست داشته باشد عصیان خداوند جهر شود و بر ملا گردد. این مرحلهی اول. مرحلهی دوم فوق دوستیست، دوست دارد و دوستی تجاوزگر (؟) گناه خودش را بر ملا کردن، گناه مردم را بر ملا کردن. چه گناه مردم را بر ملا کردن که با غیبت است و چه گناه خود را بر ملا کردن که با اقرار است، این بعد دوم تشیع الفاحشه است. چون شیوع الفاحشه یا در بعد حب است که شخص محب نه فحشایی را انجام داده است و نه انجام فحشای دیگران رو بازگو میکند. شیوع دوم فاحشه است این که شخصی که خودش در سرّ گناهی کرده است، سرّ است، فقط خدا میداند و او. شیوعش یعنی تجاوز کند این جریان گناه از شخص گناهکار به دیگری. این بعد دوم شیوع فاحشه است، و این تجاوز به (؟) یا این گناه را سرّاً انجام میدهد، ولی بازگو میکند به دیگران که نمیدانند، جهر میشود. یا گناه را متجاهراً انجام میدهد که بازگوی فعلیست. پس یا بازگوی مستقبل است که گناه رو سرّاً انجام میدهد و مستقبلا بازگو میکند، یا بازگوی فعلیست که گناه را در حضور مکلفان دیگر انجام میدهد. این شیوع فاحشه نیست؟ شاع، اول لازم بود، اگر شخصی گناه خود انجام داد، گناه لازمه خودش بود، شیوع نبود. اما شیوع علمی پیدا کرد، علم پیدا کرد دیگری که بر گناه مطلع نبود، علم پیدا کرد، چه علم پیدا کرد با شیوع فعلی که عملی باشد تجاوز، چه با شیوع بازگو کردن باشد که در سرّ زنا رو انجام داده و اینجوری گفته اند. این شیوع تجاوزی. بنابراین، إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا تمام مراتب علمی، عقیدتی، اخلاقی، عملی شیوع فاحشه رو، حضوری و غیر حضوری شامل است. این آیه با اطلاقی که نص است در اسلام، چون من القضایا التی قیاساتها معها. شیوع فاحشه چرا حرام است؟ چون شیوع فاحشه است، مثل آیه ربا. و حرّم الربا، حرمت ربا برای چیست؟ برای ربا بودن است. بنابراین بین والد و ولد، بین مسلم و کافر، بین زوجه و زوجین، استثناء نمیشود. حالا، إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لهم عذاب الیم، این شیوع فاحشه. بعد اول و جلوه ی اولش این است که علناً انجام بدهد(؟) جلوه ی دوم که علناً انجام نداده، سرّاً انجام داده ولی بازگو کنند، ولو برا یک نفر، حاکم شرع باشد یا غیر حاکم شرع باشد. این شیوه فاحشه است، این شیوع اول فاحشه است. شیوع دوم، با بازگو کردن یا علنی انجام دادن، عقیده ی دیگران را فاسد کند، اخلاق دیگران را فاسد کند، دیگران را تشییع بر گناه کند، دیگران وادار به گناه شوند و گناه کنند. بعد اول، بعد دوم، بعد سوم، بعد چهارم، تشییع فاحشه ابعادی دارد. گاه دارای یک بعد است، گاه دارای دو بعد است، دارای سه بعد است، دارای چهار بعد است، درکاتٌ بعضها فوق بعض در تشیع فاحشه. و درکه اول تشیع فاحشه این است که عمل فحشا رو انسان سرّاً انجام میدهد، اما بازگو میکند، که تشیع علمی. یا جهراً انجام میدهد که تشیع عملی. و مراتب بعد هم که درکاتٌ بعضها فوق بعض. بنابراین، از این آیه مبارکه استفاده میکنیم که اقرار کردن به گناه مگر در صورت دوران امر بین اهم و مهم جائز نیست. بنابراین، مسئله ما، اگر کسی زنا کرد معاذالله یا لواط کرد یا مساحقه کرد، بازگو کردنش نزد کسی که نمیداند، چه حاکم شرع باشد برای (؟) چه غیر حاکم باشد برای(؟) این حرام است، چون تشیع فاحشه است، این یک آیه. فاحشه شیوع پیدا میکنند معرفتاً، شیوع پیدا میکنند عقیدتاً، اخلاقاً، عملاً، (؟) تمام شده فاحشه. اگر شخصی فحشایی رو سرّاً انجام داد شایع نیست، اما اگر سرّاً انجام داد به دیگری گفت شایع شد یا نشد؟ یعنی دیگری فهمید. این سرّیست. و در عملش، عمل جهری. اگر کسی سرّاً انجام داد و بازگو نکرد، شایع نیست. اما، اگر جهراً انجام داد، بازگوی عملی یا فعلی (؟) ببینید، من نمیگم که خود فاحشه رو، تشیع فاحشه رو عرض میکنم. ببینید، تشیع فاحشه ابعادی دارد. شیوع دادن این عمل گناهی که سرّاً انجام شده است، چند جور است. عملی که انجام میشه. عمل، دقت کنید، عمل گناهی که انجام میشود، گاه سرّ است کسی نمیداند مگر عاصی، گاه سرّ نیست. اگر سرّ باشد فاحشه بلا تشیعه، اگر سرّ نباشد فاحشه بلا تشیع نیست. منتهی، تشیع فاحشه یا تشییع است علماً، نمیدانست، دانست. عقدیتاً، (؟) اخلاقاً، (؟) عملاً ، عمل کرد. یعنی این فحشایی که بازگو شود، دیگری تشیع کرد و عملی انجام داد. مرحله آخر عمل است، مرحله اولیٰ چیه؟ کسی که نمیدانست فلان کس این گناه را انجام داده است، دانست. پس شاعةٍ فاحشة علماً، شیوع پیدا کرد یا نه؟ (؟) (؟) یعنی خود عمل؟ اگر کسی دزدی کرد و دزدی شیوع پیدا کرد،(؟) یا دزدی رو فهمیدن؟ فهمیدن دزدی شیوع فاحشه است علماً، عقیدتاً، اخلاقاً، عملاً، این چهار زاویه که مربع تشیع فاحشه رو تشکیل میدهد. این یک آیه. آیه دیگر سوره مبارکه نساء، بله؟ عزیزم شهادت نصه، شهادت نصه عزیزم، انفسهم چیه؟ شهادت نصه. آیه دیگر سوره ی مبارکه ی نساء، آیه صد و چهل هشت، صفحه ی صد و دو، به همه ی مطالب میرسیم انشالله. آیه صد و دو مطالبی که بحث نشده، و از جمله قرآنیش و قرآن مظلومه، ما باید که بحث کنیم، و اکتفا کنیم(؟) لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا خب، لا یحب، این لا یحب اگر نسبت به غیر خدا داده شود، بدون حرمت نیست. چون غیر خدا ممکن است، یعنی همیشه اینطوره، به خدا اینطوره، غیر خدا در عمل خیر و در عمل شر ممکن است آگاه باشند، ممکن است آگاه نباشند. اگر آگاه نباشند در عمل خیر، یحب. اگر آگاه باشد در عمل شر، لا یحب. اما اگر نه آگاه باشد در خیر، نه آگاه باشد در شر، این نه یحب و نه لا یحب، (؟) اما خدا چی؟ خداوند که آگاه است بر سرّ و درون و برون و مثلث زمان، گذشته و آینده، بنابراین، عملی را که شخص مکلف میکند، یا عمل خیر است، به درجاته، یا عمل شر است به درکاته. اینکه لا یحب، دوست ندارد خداوند لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ (؟) یعنی میبیند و دوست ندارد. میبیند و دوست ندارد پس بغضه. برا اینکه خداوند یا محب است، یا مغبض. میشود نه محب باشد، نه مغبض. نه محب نه مغبض بع عملی یعنی کسی جاهل باشه. کسی ندادند که فلانی نکاح کرده یا زنا کرده، این نه محب است نسبت به کار او، نه مغبض است چون جاهله. ولی کسی که میداند یا زنا کرده است یا نکاح، نسبت به نکاحش محب است، نسبت به زنا مغبض. بنابراین، حب و بغض در (؟) یا حب است که نتیجه اش ثوابه، یا بغض است که نتیجه اش عقابه. اما نه محبوب باشد عملی، نه مغبوض باشد، این مقتضای جهر است (؟+) بنابراین، بله؟ نخیر. لا یحب، لا یحب، در(؟) اینطوره، دوست ندارم یعنی بغض دارم. بغض ندارم یعنی دوست دارم. بنابراین، لا یحبُ در دو بعد دلالت بر حرمت میکند. یک، لا یحب، دوم جهر به سوء. سوء و جهر به سوء، هر دو سوء است دیگه. همانطور که سوء، سوء است، جهر به سوء هم سوئه. همانطور که عمل زنا حرام است و گناه است، جهر به گناه، بازگو کردن به گناه با هر وسیلهای، یا گناه را علنی انجام دادن که بالفعل است این گناهه. بنابراین من القضایا التی قیاساتها معها در دو بعد، یک بعد لا یحب، لا یحب یعنی یغبض، و دوم، الجهر بالسوء. حالا، لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ من من ظلم نیست. الا من ظلم نیست، علی من ظلم نیست، مَن ظلم است که شامل هر سه بشه. دقت کنید. ببینید، لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ (؟) اگر کسی غیبت مسلمانی کرد، مشمول نهی است در آیه. چون لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ اگر کسی به طور سرّی عمل گناهی را انجام داد و شما دانستید، یا رؤیتاً یا علماً آگاه شدید، به دیگران این سوء راه بازگو نکنید. بازگو کردن این سوء به دیگران، جهر به سوء است. بنابراین غیبت حرامع، بله، الا من ظلم. الا من ظلم سه بعد دارد، یه بعد مِن مَن ظلم، اگر کسی مظلوم واقع شده و قدرت دفاع از خودش ندارد، برای چند بعد میگوید که (؟) که فلانی به من ظلم کرد. اولا، برای دفاع از ظلم های دیگر، که این ظالم را دیگران بشناسند، باهاش رفاقت نکنند، محبت نکنند، بدانند ظالم است اولا. و ثانیا، انتقام از ظالم گرفتن. اگر مظلومی انتقام از ظالم عملاً نتواند بگیرد، لفظاً انتقام از ظالم گرفتن این است که فلان کس مرا زد، فلان کس مال مرا خورد، چون چند بعد دارد. انتقام از ظالم یا انتقام عملیست که مالتون را گرفته است، بگیرید. سیلی که به شما زده است، سیلی بزنید. این انتقام عملی. انتقام بعدی، سه بعد انتقام دارد. انتقام بعدی، انتقام بعدی این است که شما که نمیتوانید از او انتقام بگیرید، بازگو کنید به دیگران. بازگو کردن به دیگران در دو بعد است، یک بعد این است که ظالمی را معرفی کنید که دستش به سر دیگران باز نگردد. بعد دیگر، این عقده ی درون را بشکافید. برا اینکه اگر کسی بهش ظلم بشه حتی نگوید به من ظلم کرد، این (؟) و خفقان ایجاد کردن است در بعد عرض میشود که مظلومیت. بنابراین، یک بعد مَن ظلم، مِن مَن ظلم است. حالا، شخصی که کدوم واقع میشود، یا میتواند عملاً، یا لفظاً، یا گفتاً، یا دید انتقام بکشد یا نمیتواند. اگر لال است، اگر دید که نمیتواند انتقام بشود به طور کلی، خب اون معذوره. ولکن، من من ظلمی که بتواند انتقام یا عملی یا لفظی یا بازگو کردن، یا جلوگیری کردن از تعدی ظلم به دیگران بشود، این لازمه. بنابراین، فرمایش امیرالمومنین فرمود که الظالم (؟) اینجا معلومه. اگر کسی مظلوم است، تو سرش میزنند، مالش را میخورند، عرضش را، مالش را، و زندگی رو تباه میکنند، این ساکت بشه. میتواند در بعدی از ابعاد جوابگو باشد و انتقام بکشد، اما نمیکشد، این مظلوم خودش ظالمه. در اینجا مِن مَن ظلم فرق میکنه. در اینجا مِن مَن ظلم میشود علی من ظلم. برا اینکه خداوند نه مِن ذکر کرده، نه الا ذکر کرده، نه علی، برا اینکه شامل هر سه بشود. لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ نه مِن ظلم شخصیست که بهش ظلم شده. علی من ظلم (؟) و الا من ظلم. یک مِن مَن ظلم است، یک الا من ظلم است، یک علی من ظلم. مِن مَن ظلم عرض کردیم. الا مَن ظلم، شخصی که قصور دارد، قاصر است، قاصر است از انتقام کشیدن از ظالم. دیگران باید نیابت کنند از او بگن که فلان کس مظلوم واقع شد. زبان دارد، قدرت دارد، اگر قدرت عملی دارد که مظلوم و ظهور عملی هم (؟) اگر قدرت عملی ندارد، قدرت نوشتن، گفتن، بازگو کردن به دیگران دارد. به جای این مظلومی که دفاع از مظلومیت خودش نمیتواند بکند ولو لفظاً، عملاً که هیچ، ولو لفظاً، مسلمان های دیگر از باب تعاونوا علی البر و التقوا باید این بر و تقوا رو تعاون کنند که فلان کس مظلوم واقع شده، مال فلان کس را فلانی خورد، عرض فلان کس را فلان چنین کرد، البته غیر از باب هایی که عرض میشود که ممنوعه. این عرض میشود که الا من ظلم، علی من ظلم. علی من ظلم شخصی که مظلوم واقع شده، نمیتواند انتقام بکشد در بعدی از ابعاد (؟) اینجا دیگری (؟) فلان کس ظلم میکنند به خود و دیگران که مظلوم واقع شده و دفاع نمیکند. و اینجا میشود غیبت او را کرد. غیبت او را به عنوان علی من ظلم لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا علی مَنْ ظُلِمَ. که علی و الا و من تقدیره. حالا، در این سه بعد(؟) در این سه بعد. اگر کسی جهر به سوء من القول کرد، یعنی کاری را سرّاً انجام داده است، این سوئه، این سوء جهر که نیستش که، ولکن جهر کرد، یعنی زباناً، علناً، عملاً به هر وسیله ای اقرار کرد به گناه خودش نزد حاکم شرع یا غیر حاکم شرع. آیا مغبوض هست یا نه؟ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ کرده. الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ یا علی من ظلم است یا مِن مَن ظلم است یا الا من ظلم است. اینجا مِن مَن ظلم است. مِن مَن ظلم، علی من ظلم، الا من ظلم، هر سه بعد این مثلث تقدیر مشمول آیه مبارکه است. بنابراین، راجع به اقرار، اقرار به گناهی که میشود با استغفار جبران کرد، اقرار به چنین گناهی جهر به سوء است. این از آیه. آیات دیگر. ما لفظ فحشاء داریم و لفظ سوء داریم. در چهار آیه قرآن سوء و فحشا برابر هم قرار گرفته. سوء اعم است از فحشا، سوء معصیت بر معصیت است. ولکن فحشا المعصیة الفاحشه. المعصیة الفاحشه یعنی عصیان تجاوزگر، عصیان تجاوزگر در چهار بعد تجاوزش (؟) میشه. بعد اول، عصیانی که در بعد عصیان تجاوز از حد کرده، عصیان بالا. عصیان تجاوزگر در بعد درونی، این یک. عصیان تجاوزگر در بعد برونی که سه بعد است، عرض میکنیم. عصیان تجاوزگر در بعد درونی گونه های بسیار بزرگ(؟) زنا ی بسیار بزرگ که عادی نیست، یعنی گناهی که تجاوز کرده است از حد معمولی گناه، ولو به طور سرّی انجام بشود، این چیه؟ این فاحشه است. عمل زنایی که سرّی انجام میشود فاحشه است. سرّاً انجام بشه فاحشه است، جهراً انجام بشه فاحشةٌ علي فاحشه است. پس بنابراین فاحشه بودن درونی یعنی گناهی که در بعد گناه بودن از حد معمولی تجاوز کرده. این یک فاحشه. فاحشه دوم، البته این چهارتا(؟) با هم باشند، سه تا با هم باشند، دو تا با هم باشند، یکی. فاحشه یک، فاحشه دو، فاحشه سه، فاحشه چهار. ممکن است چهار بعدی فاحشه باشد، سه بعدی فاحشه باشد، دو بعدی فاحشه باشد، یه بعدی. اونی که یک بعدی فاحشه است، زنای سرّیست. اونی که دو بعدی فاحشه است، فحشایی انجام داده است، و این فحشایی که خودش انجام داده کسی نمیداند، تجاوز به دیگری هم علماً میدهد. میرود نزد حاکم شرع یا غیر حاکم شرع، میکند من این گناه رو انجام دادم. بنابراین، این گناه دو بعد فحشا داره، یک بعد درونی که گناه تجاوزگر است از حد عادی، یک بعد برونی که تجاوز کرد علم به این فاحشه از شخص گناهکار با اقرار. بنابراین فاحشه اقرار فاحشه است. اقرار به گناه، چه گناه، توجه بفرمایید، چه گناه بزرگ باشد، چه گناه کوچک باشد، مشمول لفظ سوئه. گناه بزرگ یا گناه کوچک اگر سرّی باشد، کوچک باشد فاحشه، بزرگ باشد (؟) اما چه کوچک باشد گناه، چه بزرگ باشد، اگر سرّ جهر شد، یا جهر شد که گناه رو علناً انجام داد، تجاهر، یا گناه رو(؟) سرّا انجام داده، ولکن بازگو میکند. این بازگو کردنش فاحشه(؟) یعنی تجاوز کرد گناه از علم عاصی به دیگری. اقرار همینه دیگه. کسی که عمل گناهی را انجام داده، لواط رو، زنا رو، یا فرض کنید مساحقه انجام داده است، (؟) انجام داده است یه فاحشه است، مادامی که به دیگری نگفته است بر یک فاحشه باقیست، اما اگر به دیگری گفت، چه حاکم شرع بود و چه غیر حاکم شرع، فحشاءٌ فوق الفحشاست. آیاتی که نهی از فحشا میکند، نهی از بعد اول، بعد دوم، بعد سوم، بعد چهارم میکند. حالا، اینجا بعد دوم اقراره. بعد دوم یا اقرار است یا عمل عصیان را علی رئوس الاشهاد انجام دادن. حالا در بعد روایت، کسی که گاهی را انجام داده است سرّاً، برای کسی که (؟) گفتنش، این فاحشه هست یا نه؟ فاحشه هست در بعد دوم. برا اینکه، بله؟ ها، بله، اگر، نه، اون نه. در جایی که ببینید، اگر به زور زنا کرده است، مطلبیست، اگر به زور نکرده مطلب دیگریست. در حالی که این عمل فحشا به زور نبوده، به رضای هر دو بوده است، این یک فاحشه است سرّاً. اما، اگر به زور انجام داده است، دو فاحشه است سرّاً. این دو فاحشه سرّی را سوم کند حرام است. بله. الا مَن ظلم، نخیر، الا مَن ظلم. الا مَن ظلم کسی که تعدی شده است به او و زنا باهاش شده، ظلمه، ولیکن این ظلم استثناء شده است با (؟) اگر بگوید با چهار شاهد ثابته، اگر بگوید بی چهار شاهد، این تهمت است. (؟) حالا، بنابراین، عرض میشود که این فاحشه ای که انجام میشود، در بعد اولش حرام، در ابعاد بعدی حرام، بعد دوم که بازگو کردن عمل فحشا است، خودش فاحشه است، یعنی تجاوز کرد از عامل به دیگری. چه به حاکم شرع باید و چه به غیر حاکم شرع باشد این تجاوز است. بر مبنای آیات و بر مبنای (؟) که قبلا عرض کردیم، اقرار کردن به گناه در جایی که جبران پذیر است با استغفار، و ظلم به طرف مقابل نیست، اگر ظلمم هست آیات عرض میشود که نور استثناء کرده، در این صورت اقرار کردن حرامه. وانگهی سوال میکنیم، بله؟ برای اینکه اقرار جای شهادت رو نمیگیره. اقرار جای شهادت رو نمیگیره، پس (؟) اربع غلطه. اقرار اقرار است، شهادت شهادت است. اقرار جایی جای شهادت رو میگیرد که نص داشته باشیم، نص در مورد ظلم (؟) وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ (؟) اقرار جای شهادت رو میگیرد، در مورد خاص. اما در غیر مورد خاص اقرار جای شهادت رو نمیگیرد، بنابراین اقرار عرض میشود که حرام است. خب، سوال میکنیم، غامدیه یا غیر غامدیه، یا زانی یا غیر زانی که نزد رسول الله صلوات الله علیه یا امیرالمومنین شرف یاب شدند و اظهار گناه کردند، چرا اظهار به گناه؟ چون حرام بوده است اظهار به گناه، ارجعی واستغفری، ارجعی واستغفری. خب، اگر تطهیر واجب است، درست دقت کنید، اگر کسی زنا داده است و راه تطهیرش اقرار است، پس چرا ارجعی واستغفری؟ بنابراین استغفار کافیست، اگر استغفار با شرائط انجام بشود دیگه (؟) نمیشه. وقتی که تطهیر با استغفار انجام میشود، طهرنی با حد معنا ندارد. بنابراین، ما ذیل این احادیث را که در اقرار چهارم حد زد رسول الله یا امیرالمومنین قبول نداریم. چرا؟ برا اینکه بر خلاف آیات نور است، بر خلاف سه رشته حداقل آیاتیست که اقرار هم جهر بسوء است و هم فاحشه است و هم (؟) اقرار به طور کلی قابل قبول نیست. اگر فرصت داشتیم که فرصت ندارید ظاهراً، تتمه ی روایت رو برا فردا انشاالله. روایاتی که داریم…