جلسه هفتصد و هفتاد و نهم درس خارج فقه

قصاص

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

باب قصاص که آخرین باب از ابواب فقه مدون است. ما هم در کلمه قصاص از نظر معنویش بحث داریم لغتا و هم از نظر فقهی. معمولا قصاص که گفته می­­شود نه تنها در السمه عامه عربا و عجبا بلکه در محاکم قضا هم قصاص را در اختصاص کشتن قاتل قرار دادند و حال آنکه قصاص هم از نظر لغوی و هم از نظر فقه قرآنی اعم است از پیگیری جانی یا پیگیری­های دیگر.

در سه آیه از آیات قرآن لفظ قصاص وارد است از جمله آیه 179 سوره بقره و همچنین آیه 194 سوره بقره و همچنین عرض می­شود که سوره مائده آیه 45. لفظ قصاص در این سه آیه مبارکه ذکر شده (نظر) قصاص رو عرض می­کنم قصاص.

عرض می­شود که بله (نظر) بله لفظ قصاص قاص یقاص مقاصتا و قصاصا بین طرفین است. قصاص از نظر لغوی و ادبی بین طرفین است یک طرف فاعل است و یک طرف مفعول. یک تقاص داریم تقاص در زیدٌ و عمرا مانند تضارب زیدٌ و عمرا که فاعل مقدم  و مفعول موخر ندارد همسان است و یکسان است هم فاعلیت و هم مفعولیت. گاه فاعل مقدم است و عکس العملش در مفعول است ضارب زیدٌ عمرا ، ضرب از زید آغاز شده، عمر هم که ضرب می­کند به عنوان جزا و … .

قصاص از قبیل دوم است. قاص یقاص مقاصتا و قصاصتا تعابیر دیگریست که از لغت و در ادب ذکر نشده. حالا بنابراین قصاص فعلیست بین طرفین که طرف فاعل است و طرف دوم مفعول است. این در بعد صیغه قصاص.

اما از نظر معنای لغوی که ما همه چیز قرآن را از قرآن باید بفهمیم محوراً حتی لغت را، ادب قرآن را تا چه رسد معانی آیات قرآن را. که بارها عرض کردم همانطوری که خداوند در کل ابعاد الوهیت مستغنی از غیر است و مغنی غیر است کتابش هم مستغنی از غیر است و مغنی غیر است، مبَیِّن حدیث است و نه مبَیَّن، مدَیِّن نظرات است و نه مدَیَّن، مبَیِّن مشکلات است و نه مبَیَّن.

 و اگر ما می­گوییم تفسیر قرآن مفسر قرآن مفسر خود را تفسیر می­کند در قرآن، قرآن را تفسیر می­کند با قرآن نه آنکه از نظر خودش، از عقلش، از علمش، از خودش، از دیگران اضافه می­کند نوری را به انوار قرآن تا دلالت دلالت تامه باشد. دلالت قرآن اگر پیجویی صحیح بشود در آیات از نظر لغت و ادبیات استقلال در دلالت دارد اونجایی را که قرآن می­خواد بیان کند. در جایی که قرآن نمی­خواد بیان کند مطلب دیگریست. اگر و فقط سماوات است و در مقام بیان تعداد سماوات نیست اجمال ندارد بلکه جمع خواسته بگه نخواسته بگه جمع کمتر. بله سَبْعَ سَمَاوَاتٍ هم جمع می­گوید و هم عدد را می­گوید.

در هر صورت قصاص، قصاص لفظ قصاص در سه آیه قرآنی که اشاره شد ذکر شده است و قَصَّ و اقتص در آیات گوناگون قرآن ذکر شده. قَصَّ و اقتص به معنی … اثر است. اگر کسی دنبال کسی برود می­گویند قَصَّ. یا این دنبال رفتن دنبال کردن فعلیست یا دنبال کردن تاریخیست.

دنبال کردن فعلی کسی می­رود راهی را و شما او را دنبال کنید، دنبال کنید به هر نظری از نظراتی که دارید میگن قَصَّ یعنی اثر قدم او را پیجویی کرد ولو با او کاری نداریم نه اضرار است نه نفع است راه رو بلد نیستیم قَصَّ ، این یه مرتبه قَصَّ که قَصَّ واقعیست.

گاه قَصَّ حکایتیست. حکایت کردن از جریان گذشته کماکان قَصَّ است فَلَمَّا … قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ ، فَلَمَّا … قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ گزارش داد برای او آنچه را واقع شده است.

پس قصّ اول قصّ فعلیست و واقعیست و عملیست با فعلیت و واقعیت که دنبال کسی رفتن، پا جا پای کسی گذاشتن یا پای زائری یا پای علمی یا پای فکری یا پای عملی بالاخره تبعیت از کسی کردن به هر منظوری از منظورا باشد این قصّ است و مقاصّه هم بر همین مبناست.

و بعد دوم قصّ به معنای حکایته. حکایت کردن و گزارش دادن آنچه قبلا واقع شده است قصّ است یعنی پیجویی عملیست که طرف کرده نه واقعا دنبال اون شخص که گزارش جریانش را ما می­دهیم دنبال اون شخص ما نیستیم بلکه دنبال حکایت واقعی جریان اون شخصیم.

پس دنبال­روی یا دنبال­روی واقعیست یا دنبال­روی گزارش از گذشته است.

حالا در باب قصاص آیات قصاص دارای سه بعد است بعد عام، بعد اعم، بعد خاص. و در هر سه بعد اگر از قراین صرف نظر کنیم قصاص یعنی پیجویی کردن، پیگیری کردن، دنبال رفتن منتها دنبال رفتن . پیجویی کردن و پیگیری کردن یا نسبت به شخص مصیب است یا نسبت به شخص مقصه.

در قرآن شریف قصاص در باب شخص مقصه است کسی که آدمی را کشته است، دزدی کرده است، زنا کرده است معاذ الله، جرحی وارد کرده است، صدمه­ای از نظر یکی از نوامیس پنجگانه وارد کرده است باید پیگیری کرد. مسلمان خوب مسلمانی نیست که اگر بهش ظلم شد به شخص او و یا به اجتماع او ظلم شد دست رو دستش بذارد و بنشیند با اینکه قدرت پیگیری و پیجویی و تعقیب و ممانعت و مدافعت و یا جزا دارد مع ذلک دست رو دستش بگذارد و بنشیند. شریعت ما شریعت حق است و از برای اثبات حق و سلب باطل قصاص و پیگیری و پیجویی لازم است.

اینکه وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ درست است آیه در مقابل پیجویی از قاتل است ولکن وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ هم پیجویی در باب قاتل رو می­گیرد هم کل رو مثلا آیه دیگر وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ کل حرمات که هتک می­شود اگر هتک حرمتی از شما شد از شخص شما، از نوع شما، از دین شما، از عرض شما، از مال شما، از نفس شما اگر هتک حرمتی شد و حرام است طبعا، این قصاص لازم دارد.

بنابراین قصاص در معنای عامش از نظر لغت و از نظر استعمال و عرف قرآنی یعنی پیگیری کردن از برای جزا دادن و از برای جبران کردن اون گناهی که، اون ظلمی که، اون تعدی­ای که طرف نسبت به شما کرده است یا نسبت به نوع کرده است یا نسبت به شرع کرده است. تعدی یا شخصیست بشری یا نوعیست بشری یا شخصی و نوعی نسبت به شریعت مقدسه الهی.

هتک حرمت انسان ولاسیما انسان مسلمان در نوامیس خمسه قصاص دارد، هتک حرمت خدا قصاص دارد، هتک حرمت رسول قصاص دارد، هتک حرمت قرآن ولاسیما در حوزه قرآن قصاص دارد. تمام این­ها پیگیری و دنبال­روی و جریان دارد. در جریان مثبتش هدایت کردن، در جریان هدایت کردن امر، در جریان منفی­اش هدایت کردن نهی، اگر امر و نهی موثر نبود حد و یا تعزیر و یا موارد دیگری که به صورت عامه یا به صورت خاصه در قرآن و سنت تنفیذ شده است.

بنابراین قصاص در انحصار پیگیری و تعقیب قاتل نیست بلکه وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ ، وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ سه آیه هست. قتل قصاصه، جروح قصاصه، حرمات قصاصه. قتل قصاص خاص است در باب آدمکشی، جروح قصاص خاص است در معادل جراحت.

وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ حرمت جان، حرمت مال، حرمت عرض، حرمت نفس، حرمت عقل، حرمت عقیده، حرمت شخصی، حرمت نوعی، حرمت دینی، تمام حرمات، تمام آنچه را که خداوند حرام کرده است هتکش را، نگهداریش را، ترقیش را، تبلورش را دستور داده است با درجات دستور توقفش را منع کرده و هتکش را نیز منع کرده است. وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ یک قاعده و ضابطه کلیه­ایست در شریعت مقدس اسلام که باید پیگیری بشه.

بین حلالین مطلبی اصل اول در باب علوم و افکار و اعمال و اخلاق و اعمال مسلمان در سلب ترک محرمات است و در ایجاب فعل واجبات، اصل اینه دیگه. ولکن کسانی که از این اصل تخلف می­کنند یا قصورا و یا تقصیرا قصاص دارد. قصاص نه کشتن است عرض کردم قصاص پیگیری دارد در بعد اول که بعد درخشان نیر اسلام است چه در ابعاد درونی عقیده و اخلاق و علم و چه در ابعاد برونی تعدی به یکی از نوامیس پنجگانه انسان مسلمان و یا تعدی به شریعت اقدس الهیه کتابا و سنتا الوهیتا و ذاتا تمام این­ها باید بهش حفظ بشه پس ابعادی داره.

بعد اول اعتقاد صالح، علم صالح، اخلاق صالح، عمل صالح. بعد دوم ترک طالح. در مقابل هر صالحی خلافش طالح است به عبارت دیگر واجبات را در درون و در برون انجام دادن و محرمات را در درون و در برون ترک کردند، این اصل اول.

ولکن اصل اول یا عدالت مطلقه است و یا طالوت به عصمت و عصمت است و مسلمان­ها نمی­توانند همگان معصوم باشند و نمی­توانند یا نمی­شود، نه نمی­تواند­ نمی­شود همه عادل باشند. فسق­هایی یا قصورا یا تقصیرا یا علما یا جهالتا در کار هست.

حالا آیا اشخاصی که فسق انجام می­دهند به ترک واجباتی درونی یا برونی یا به فعل محرماتی درونی یا برونی باید آزاد باشند؟ نخیر اگر قاصر است ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ دعوته. اگر نمی­داند و نمی­داند که نمی­داند دعوته، اگر نمی­داند و می­داند که نمی­داند باز دعوته، اگر می­داند و عمدا ترک واجب می­­کند و عمدا فعل حرام می­کند نهی از منکر و امر به معروف است و اگر بالاتر است حد است مراتب دارد. بنابراین قصاص در تخلفات تخلف از ترک واجبات و تخلف در فعل محرمات همه قصاص دارد، همه پیگیری دارد، دنبال­روی دارد، جزا دارد یا به عنوان جزا و عقاب است که مرحله اخیره است یا به عنوان تعلیم است و امر است و نهی. اینطور نیست که جامعه اسلامی رو همینطور واگذار به حال خود کنند که هر کس هر منکری می­خواد عمل کند و هر معروفی می­خواد ترک کند.

بنابراین وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ اعم آیات سه­گانه و اهم آیات سه­گانه­ایست که پیجویی در تخلفات را واجب کرده است. کی پیجویی  کند؟ کسی که خودش مخلف نیست. کسی که خودش تارک واجب است و فاعل منکریست که می­خواد پیگیری کند نخیر با شرایطی که در باب امر به معروف و نهی از منکر است و شرایط قوی­تر در حاکم شرعه. بنابراین صالحین هستند که باید مصلحین باشند اما اگر طالح باشد در ترک واجبی مخصوصا علنی و یا در فعل محرمی مخصوصا علنی خودش باید پیجویی شود، قصاص گردد نه قصاص کند.

پس قصاص­کرده­ای داریم و قصاص کننده­ای داریم و ماده قصاص داریم و در هر سه بعد قصاص یعنی پیجویی و پیگیری کردن کسانی که تخلف دارند قصورا و یا تقصیرا.

این قصورا که در دو بعدش که جهل مرکب است یا جهل وسیطه است یاد دادن است و تعلیم کردن و در بعد بالاترش که تخلف می­کند با اینکه علم دارد و خیال تکرار دارد و توبه نکرده است باب نهی از منکر و امر به معروف است به درجات مختلفش. البته در باب امر به معروف و نهی از منکر در کل تخلفات حتی زنا که با شرایطش حد دارد، لواط و مساحقه و چه که با شرایطش حد دارد قبل از تحقق شرایطش زمینه امر به معروف و نهی از منکر است. کسی که شما می­دانید زنا می­کند چنین می­کند چنان می­کند اما شهودی حاصل نیست بنابراین حدی هم در کار نیست.

ولکن حد در کار نیست آیا قصاص ندارد؟ چرا دنبال­روی دارد، یا نمی­داند باید که دانا شود یا می­داند و عمدا و علما تخلف می­کند چون حد ندارد برای اینکه شرایط ثابت نیست و شهادت ثابت نیست نهی از منکر دارد به مراتبه. نهی از منکر مرتبه اولی، مرتبه ثانی، مرتبه ثالثه. و اگر رسید به حدی که چهار شاهد عادل دیدند اون وقت است که حد دارد و اگر و اگر تا اون آخری مرحله که مرحله اعدام است که مراحلشو به طور کلی و به طور جزئی احیانا عرض کردیم.

بنابراین تمام تخلفات، تمام تخلفات قصورا، تقصیرا، حددار، تعزیردار، بدون حد، بدون تعزیر، با کلام، با عمل، با برخورد، نفی، اثبات تمام مشمول است در آیه وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ. این حرمات پنجگانه­ای که انسان دارد نوامیس پنجگانه که ناموس عقیده و ناموس جان و ناموس عقل و ناموس عرض و ناموس مال است اگر تعدی به این نوامیس شد یا تعدی اصلی یا تعدی فرعی، تعدی اصلی زدن و کشتن کسی، تعدی فرعی مجروح کردن در بعد ناموس عرض می­شود که جان.

تعدی اصلی نسبت به ناموس عقل یک جوری کند طرف رو که عقلش به طور کلی از بین بره با یه ضربه­ای به مغزش عقلش به طور کلی از بین بره یا جوری بزند که بعض عقل از بین بره هم اولی قصاص دارد و هم دومی قصاص دارد منتها قصاص هر دو ….

یا در بعد مال کسی همه مال کسی رو ببرد یا کسی مقداری در مال کسی خیانت کند هر دو قصاص دارد.

 راجع به آبرو کسی که هتک حرمت کسی را بکند چون وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ تمامه مراتب خمسه رو شامله. کسی که هتک حرمت کسی را بدون جهت بکند این هم پیروی عرض می­شود که پیگیری دارد.

یا در بعد عقیده کسی که عقیده کسی رو خراب کند اینم پیگیری دارد منتها پیگیری­ها فرق می­کنه.

 در این سه ناموس مَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمش سلبا و ایجابا فرق دارد. اگر کسی تعدی به عقیده انسان کرد و عقیده انسان را در بعضی از موارد دینی شل کرد یا سلب کرد آیا اعتدای مثلش این است که اونم اون کار رو بکند؟ اگر کسی با شما کاری کرد که در عقیده نسبت به خدا و نبوت و معاد شل شید شمام اون کار رو بکنید؟ نخیر. یا اگر کسی کسی را وادار به زنا کرد اون کسی که وادار شده اعتدای مثل کند اونو وادار به زنا کند؟ نخیر در بعضی از نوامیس قصاص این است که خود اون جریانی که واقع شده عکس العمل بشه، خود مالی که برده است بگیرید، جانی که از بین برده است جانش رو بگیرید، هتکی که کرده است هتک بشه و اما قاعده اینطور نیستش که قاطی باشه.

اما در ابعادی که کلا حرام است اصولا محرمات الهیه که بحث در محرماته سه بعد دارد. یا محرم است کلا نه ضرورت، اضطرار، هیچ چیز اون حرام را حلال نمی­کند مثل آدمکشی. اگر به شما بگویند اگر شما فلانی رو نکشید می­کشیمت می­تونید شما برای حفظ جانتون دیگری رو بکشید؟ نخیر حرام است کشتن کسی بلاحق ولو در بعد ضرورت. ضرورت­ترین ضرورات و قله ضرورات این است که جان انسان در خطر است اگر فلانی رو نکشد خب باشه. بعضی از محرمات اینطوره مثلا عقیده. عقیده به الوهیت هیچ ضرورتی نسخ نمی­کند عقیده واقعی به الوهیت رو، بله لفظی بله إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ و اصلا تصور ندارد ضرورت انکار عقیده مثلا ضرورت انکار آنچه بر همه واجب است و فرض است باطنا عقیده شرعیست و علم شرعیست و اخلاق شرعیست هیچ ضرورتی اونو در باطن نسخ نمی­کند ولو در ظاهرا احیانا به عنوان تقیه نسخ کند در … خودش، این یک بعد.

در مقابل درست نقطه مقابل، نقطه مقابل محرماتی که در هر حالت، در هر صورت، در هر وضعیت حرامند محرمیست که ابتداعا حرام است ولکن جزا دادنش یا واجب است یا مستحب است یا موافق. ابتداعا مثلا کسی کسی را بکشد حرام است ولی قاتل را بکشند حرام نیست.

پس بعد هجومیش و بعد ابتداعی محرم بعد حرام است تعدی به مال کسی کردن، تعدی به جان کسی کردن، تعدی به عرض اخلاقی کسی کردن این ابتداعا حرام ولکن جزا دادن حرام نیست. کل آیات و روایات کتاب و سنت در بعد دوم مقابل بعد اول می­گوید که حرمت فقط در آغاز است. آغازگری در کشتن، در دزدیدن مال، در اهانت کردن، در جسارت کردن حرام است اما جواب دادن واجب است یا مستحب است یا مباح است احیانا به عنوان تبصره و استثناء گاه عرض می­شود که حرام است، این بعد دوم.

بعد سوم: بعد سوم این است که در حال غیرضرورت حرام است ولی در حال ضرورت حلال است مثلا اکل میته، دزدی کردن، در مال مردم تصرف کردن این در حال عادی حرامه ولکن در حال ضرورت چه ابتدایش چه انتهایش چه آغازش چه انجامش حلاله.

حالا در آیه فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُم که بحث خواهیم کرد و مطالب جدیدی از آیه استفاده می­کنیم آیا مَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ به همه نوامیس خمسه؟ اگر کسی به ناموس جنسی انسان تعدی کرد عرض می­شود که عنادا و علما و جبرا با کسی زنا کرد اون زن جزاش اینه که با اون زنا کنه؟… . ظاهرترش اگر معاذ الله کسی جبرا کسیو رو وادار به لواط کرد جزاش این است که ملوط لواط کند؟ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُم اینه؟ نخیر.

اعتدای به مثل دارای مراحل سه­گانه است اون مرحله­ایش اصلا محرز آیه اینه محرز آیه­ای که خواهیم خواند اینه. اون محرزی جایز است یا واجب است یا مستحب است یا هرچه که ناموس عقیده نباشد و ناموس ناموس نباشد. اگر ناموس عقیده باشد کلا یا بعضا اعتدای به مثل نیست اونجا قصاص است یعنی دنبال­روی و پیگیری کنید که این کار رو نکند، ترک کند نهی از منکر است حد است چه است. و همچنین در تعرض­های ناموسی و عرضی معاذ الله زنا و لواط و مساحقه و تهمت و افترا اینجا هم اعتدای به مثل، به مثل اول نیست به مثل دوم نیست به مثل سومه. مثل سوم اگر نص حد داریم حد، اگر نداریم تعزیر، اگر نه حد است نه تعزیر است نهی از منکر است امر به معروف است و چه.

اینا فهرست مطلب است که دارم عرض می­کنم.

حالا آیه اولی که مورد بحث می­خواد باشد همین آیه 128، 178 و 189 سوره بقره است. البته اشاره کردیم که قصاص دارای سه مرحله است اینم یادمون نره ببینید نسبت از نسب اربعه بین قصاص و حد چیست؟ ….. بین قصاص و حد چون هم حد در جرایم است و هم قصاص در جرایمه. نسبت بین قصاص و حد از نسب اربعه کدامه؟ این یک و دوم نسبت بین حد و امر به معروف و نهی از منکر چیست؟

نسبت بین قصاص و حد عموم و خصوص من وجه است و نسبت بین حد و امر و نهی عموم و خصوص مطلق است. میشه گفت؟ نخیر.

سه بعد در اینجا هست یک بعد نسبت بین حد و قصاص …. کنیم. بین حد و قصاص نسبتش عموم و خصوص من وجهه. گاه حد است قصاص نیست، قصاص هست حد نیست، گاه هم حد است هم قصاص است.

مثلا اونجایی که هم حد است هم قصاص است کسی کسی را عمدا بکشد هم حد است نص آیه هم قصاص است. وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ قبلش هست كُتِبَ عَلَيْكُمُ … فِي الْقَتْلَى ، كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى ، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى. پس هم قصاص است و هم قتل است این مجمع.

گاهی اوقات قصاص هست عرض می­شود که ولکن حد نیست مثلا حدی معین نشده اگر کسی به کسی اهانت کرد می­تواند عین همون اهانت رو بکنه اینجا حد نیست قصاص هست. بعضی وقتا حد هست قصاص نیست مثل کسی که مال کسی را بدزدد حده اما قصاصی به عنوان اینکه چون مال منو دزدیده مال اونو بدزدم نخیر مال شما رو دزدید پیگیری عینی نیست که مال اونو بدزدید نخیر مالی که دزدیده است می­گیرن ازش و عرض می­شود که قصاص می­کنند. بنابراین بین قصاص و حد عموم و خصوص من وجهه.

اما آیا بین قصاص و امر و نهی عموم و خصوص مطلقه برای اینکه در موارد امر و نهی کلا قصاص هست. کسی که ترک واجبی می­کند یا فعل حرامی می­کند پیگیری هست یا نه؟ ولی حد نیست بله؟ ببخشید قصاص نیست (نظر) قاطی شد مطلب ببینید حد و قصاص و امر به معروف و نهی از منکر ما بین حد و قصاص عرض کردیم عموم و خصوص من وجه است اما ما بین حد و امر به معروف و نهی از منکر چیه؟ تباینه برای اینکه موردی که مورد امر و نهی است حد نیست، موردی که حد است امر و نهی نیست. اگر کسی مشمول حد است دیگه امر و نهی نداره دیگه، آدم کشته باید کشتش دیگه و اگر کسی مورد امر و نهی است این حد ندارد حدش اعم از نهیه.

اما بین قصاص و امر به معروف و نهی از منکر، بین قصاص و امر و نهی عموم و خصوص مطلق است برای اینکه هر امر و نهیی قصاص است و هر قصاصی امر و نهی نیست. در هر امر و نهیی پیگیریست ولکن آیا هر پیگیری هم نهی است؟

بنابراین از نسب اربعه یا نسبت تباین است یا عموم من وجه هست یا عموم مطلق است. تکرار، بین حد و قصاص عموم من وجه است، بین عرض می­شود که قصاص و امر و نهی تباین است، بین (سوال) بله؟ امر به معروف و نهی از منکر تباین است (نظر) بله؟ مطلق است ولکن بین حد و امر به معروف و نهی از منکر تباین است. ببینید قاطی شد بین حد و امر و نهی تباین است، بین قصاص و حد عموم وخصوص من وجه است و بین اون سومیش چیه؟ قصاص همگانی تباین است عموم مطلقه بله؟ درسته حالا از نظر بیان یه مقداری قاطی شد.

حالا عرض می­شود که این برای توجه به اصل قضایاست و متن قضایاست در باب قصاص.

حالا این آیه رو ببینید بهش … کنیم. آیه 178 و 179.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى

خب كُتِبَ این كُتِبَ علیکم است یا لکم؟ آیا کسی که ولی دم است علیه است که قاتل را بکشد یا له است؟ خب له است چرا علیکم آمده؟ (نظر) نه برای اینکه چند بعد دارد برای اینکه قصاص دارای چند بعده. وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ راجع به قاتل، راجع به مقتول، راجع به حاکم شرع، راجع به مجتمع، راجع به تمام این­ها عرض می­شود که حیات است و لذا كُتِبَ عَلَيْكُمُ است.

عَلَيْكُمُ مقتول هم شامله. عرض می­شود که علی المقتول هست بکشنش ولی حیاته. عرض می­شود که اگر همش له بود له باید باشه ولکن چون بعضیش له بعضیش علیه، بعضی اجتماعیه، بعضی فرضیه بنابراین علیه اولا، ثانیا کی گفته علی برای ضرره؟ علی تکلیفه.

اولا (سوال) بله بله نمونش تو …. علی برای تکلیف است وانگهی اگرم علی برای ضرر باشد ضرر در بعضیست در کل که ضرر نیست.

بنابراین كُتِبَ عَلَيْكُمُ تکلیف است چه له باشد و چه علیه باشه.

بنابراین يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى ، سوال آیا اگر کسی کسی را عمدا کشت واجب است او را بکشند؟ اگر واجب است فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ چیکار باید کرد؟ در بعضی موارد عفو کردن قاتل واجبه، در بعضی موارد راجحه، در بعضی موارد حرامه. پس چرا كُتِبَ عَلَيْكُمُ ؟ جواب كُتِبَ عَلَيْكُمُ از باب قاعده است این یک وظیفه­ایست که بر شماست وظیفه دنبال کردن قاتل به جرم قتل این است که او رو بکشید. حالا این وظیفه استثناء می­خورد استثناء فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ البته عُفِيَ گتره نیست در صورتی که این شخص قاتل پشیمان است و موندنش ضرر ندارد بلکه موندنش نفع دارد در صورت مرجحات موجبه و مفرضه در این صورت قصاص حرام میشه.

بنابراین قاعده کلی كُتِبَ است نوشته شد به حساب قاعده کلی قصاص.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى ، حالا چجور؟ آیا قتلی برابری دارد؟ حر و عبد برابری دارد؟ مذکر و مونث برابری دارد؟ یا نخیر برابری ندارند؟

این جنجال بحثیست قدیما و جدیدا برای … و متقدم­ها و غیر. اینجا سوال میشه که الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى ، الْحُرُّ ، الْعَبْدُ ، الْأُنْثَى اول چیه؟ که به بشه؟ الْحُرُّ بِالْحُرِّ یعنی حر را می­­کشند با حر بنابراین حر اول قاتل است حر دوم مقتوله، عبد اول قاتل است عبد دوم مقتوله، انثی اول قاتل است انثی دوم مقتوله بنابراین کسی اینجوری بیاد بگه بگه از این آیه استفاده می­شود که اگر زن زن را کشت می­کشنش، اگر مرد زن را کشت نه، اگر زن مرد را کشت نه، اگر مرد زن را کشت نه، اگر زن مرد را کشت نه تساوی شرطه. اگر تساوی در انتقام قتل شرط است بنابراین انثی اگر انثی رو کشت باید کشتش اما اگر انثی مذکر را کشت نخیر به عکسه اگر مذکر (نظر) این یه جوابشه، اگر مذکر انثی رو کشت نه.

در الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ هم همینطوره. اگر عبد عبد را کشت قصاصه اما اگر عبد حر را کشت نه و اگر حر عبد را کشت نه.

جواب این است که اون دو بعد دیگر اولا الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى می­خواد بگد تساوی در کار نیست … آخه دو بعده یه بعد این است که منحصرا لیس الا عبد عبد، حر حر، انثی انثی یه مرتبه اینه. یه مرتبه نخیر می­خواد بگه تساوی در کار نیست. تساوی بین حر و غیر حر نیست، تساوی بین عبد و غیر عبد نیست، تساوی بین انثی و غیر انثی نیست.

حالا دلیل … دیگر معلوم است که حر بر عبد مقدم است، معلوم است که مذکر بر مونث مقدم است چون اگر مذکر بر مونث مقدم نبود الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى نبود، اگر حر بر عبد مقدم نبود الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ نبود پس آنچه مرحله اولی استنباط از آیات این است که مذکر قیمتش بیشتر است از مونث و حر قیمتش بیشتر است از عبد.

حالا در اینجا در اون دو فرع دیگر اگر مذکری مونثی را کشت آیا مذکر رو می­کشند؟ نخیر تساوی نیست، اگر حری عبدی را کشت حر رو می­کشند؟ تساوی نیست.

حالا به عکس اگر مونثی مذکر را کشت به طریق اولی اینکه اشاره کردیم، اگر مونثی مونث را کشت برابره می­کشند اما اگر مونثی مذکر را کشت اضافه بر اینکه مونث را می­کشند تتمه دیه رو باید از مال اون قاتله بدن و همچنین اگر عبدی حر را کشت عرض می­شود که عبد را می­کشند و تتمه قیمت حر که یا چند برابره یا دو برابره … و دو بعد حاشیه­ای … عدم تساوی بین حر و حر بین حر و غیر حر و بین ذکر و انثی عدم تساویه. وقتی عدم تساوی بود از نص آیه به طور مساوی استفاده می­کنیم که اگر قاتل و مقتول یکسان باشند عرض می­شود قصاص نیست و از حاشیه مطمئن آیه به عنوان اولویت قطعیه اگر عبد حر را کشت می­کشنش با اضافه و اگر انثی مذکر را کشت می­کشنش با اضافه اما اگر مذکر مونث را کشت یا حر عبد را کشت در اینجا تساوی در کار نیست. و اینکه روایات دارد و اقوال دارد و فتاوا دارد که اگر یک مردی زنی را کشت چون مرد دو برابر زن است بنابراین اگر که اولیای مقتوله اولیای زن نصف دیه مرد رو بدن می­توانند مرد رو بکشند نمیشه چون خون فروشی نیست خون نه تماما فروشیست و نه بعضا که بعدا بحث خواهد شد و قبلا هم بحث شده.

خب يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ

اخوت در کاره اصولا آیا اخوتی ایمانی بین کی و کیه؟ بین مسلمانی که خطا کرده آدمی رو کشته پشیمانه غفلت کرده چه کرده و حالا خوب خواهد شد توبه خواهد کرد چه خواهد کرد چه خواهد کرد چه خواهد کرد و اولیای دم می­توانند ببخشند اگر او را ببخشند وضع بهتری خواهد بود در اینجا اخوت در کار هست. اما اگر اصغر قاتل باشه که سابقا ما یادمونه اصغر قاتل هر کیو گیرش میومد می­کشت این اخوت داره؟ آیا اخوت ایمانی اخوت ایمانی هست نسبت به کسی که در لا ایمانی اصرار دارد؟ کسی عملی کرده است خلاف ایمان ولی اصرار به اون عمل ندارد بقایش خطری بر فرد و اجتماع مسلمان­ها ندارد بلکه احیانا نفع بیشتری هم دارد چون توبه کرده و می­کند.

بنابراین از مِنْ أَخِيهِ دو مرتبه استفاده می­کنیم یه مرتبه این است که شرط عفو اخوته. اگر معاند باشد آدمکش باشد کارش آدمکشی باشد اینو کشت مزه کرد اونو می­کشه اونو می­کشه می­شه عفو این جایز نیست اینجا كُتِبَ است اینجا واجب است بکشنش، این بعد اول.

بعد دوم: بعد دوم این است که ترکیز به این مطلب که اگر کسی کسی را کشت و آنکس قابل اصلاح است اصلاح شده و چی شده که معلومه اما اگر نشده چی؟ اگر نشود اخوت در کار نیست. در بعد ایجابی اگر کسی صلاحیت دارد ببخشنش و در بقایش صلاحیت است ضرر ندارد نفعش بیشتره، اینجا مقتضای اخویت اسلامی چیه؟ عفوه دیگه. مقتضای اخویت اسلامی در کسی که ضرری بعدا ندارد نفعش بیشتر است تقاضا می­کند خواهش می­کند چه می­کند چه می­کند مقتضای اخویت اسلامی این است که عفو کند. پس مقتضای اخوت اسلامی عفو است یا وجوبا یا استحبابا، مقتضای لا اخوت اسلامی عدم عفو است.

بنابراین استثنائی شده است استثناء از الَّذِينَ آمَنُوا شده أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى این كُتِبَ نقض نشده است اصلا. گروهی خیال می­کنند كُتِبَ نقض شده كُتِبَ نقض نشده برای اینکه كُتِبَ مفروضه مفروض است در اونجایی که اخوتی در کار نیست و عناد دارد شخص قاتل این باید کشته بشه. اگر عناد ندارد اخوت دارد اشتباه کرده چه کرده ولو عمدا بوده ولکن پشیمون شده و … نداره در اینجا مقتضای اخوت یا وجوبا یا رجحانا بخششه.

حالا فَمَنْ عُفِيَ لَهُ (سوال) چرا چرت (سوال) اخوت دارد این چه حرفیه. حق ببینید حقی رو ضایع کرده ولکن امر دارد بین امرینه یا او را بکشد انتقاما حده که عرض می­شود که اون ناراحتی نفسی از بین میره یا نخیر یا یا اگر بماند اگر بماند نفع­هایی فردی و اجتماعی برای همگان دارد که اون نفع­ها واقعا ضرورت دارد در دوران امر بین امرین. اگر نفع عام ضروری … و نفع مقدم است یا نه؟ نفعی که اهم است و ضرورت دارد در اهمیتش مقدم است بنابراین احیانا واجب است بخشیدن چرا؟ برای اینکه در کل دوران­های بین امرین اگر امر امرین محرمین باشند یا امرین واجبین باشد اون امر محرم اهم باید ترک بشه امر محرم واجب باید انجام بشه. امر محرم واجب این آدم غرضی کرده حالا یا جبران بشود ناراحتی وارث دم … خب یک شخص جبران ناراحتیش شده و اگر اینو بکشند که زنده نمیشه مقتول یا نخیر اگر نکشنش چنین می­شود چنان می­شود عرض می­شود که منافع زیاد اصلی و ریشه­ای و محوری برای فرد و اجتماع خواهد داشت در این صورت اهم است این واجب میشه که كُتِبَ عَلَيْكُمُ در اینجا قصاص نخواهد بود دیگه. كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ در جایی که اخوت در کار نباشد.

(سوال) قید می­خوره آیه اخوت قید می­زنه، قید می­زنه اخوت ببینید اولا با كُتِبَ چه کنیم؟ اگر قصاص واجب است پس آیا اخوت اسلامی وجوب رو از بین می­برد؟ اخوت اسلامی در بعد اعلاش آیا وجوب قصاص را از بین می­برد؟ كُتِبَ عَلَيْكُمه ، كُتِبَ لَکُم که نیست. اگر كُتِبَ لَکُم  فقط حقه كُتِبَ لَکُم بود حق است اما كُتِبَ عَلَيْكُمُ فرض است، تکلیف است، تکلیف است ولو ضرر نیست تکلیف آیا جلو این تکلیف را می­گیرد اخوت کسی که قاتل است؟

(سوال) بله فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ آیا عُفِيَ آیا عُفِيَ این عفو جایز است یا جایز نیست؟ اگر عفو جایز است پس كُتِبَ یعنی چه؟ (نظر) خب پس جواز جواز باطل (نظر) می­دونم ببین آقا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ ببینید كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى کلیت داره راضی باشد راضی نباشد، اخی باشد اخی نباشد فی القصاص، قِصَاصُ فِي الْقَتْلَى مکتوب است و واجب است کلا.

حالا آیا فَمَنْ عُفِيَ نقض می­کند او رو؟ ما باید فکر کنیم روش دیگه فَمَنْ عُفِيَ نقض می­کند؟ نخیر

 (سوال) اینکه ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ اینکه …. (نظر) حالا حالا جوابشو عرض کنیم جواب استحباب وجوب. آیا تخفیف من رب لازم است … کردنش؟ اگر خداوند تخفیف می­دهد و رحمت می­کند آیا می­شود مقابل تخفیف رب ایستادگی کرد؟ مقابل رحمت رب؟ (نظر)… ببینید نشد. فَمَنْ عُفِيَ در مورد جوازه دیگه. حالا جواز عفو در چه صورته؟ در هر صورته؟ نخیر در صورت خاصه. جواز عفو در صورتیست که اضرار تداوم در اضرار نباشد اما اگر تداوم در اضرار باشد اینو کشت اونو می­کشه اونو می­کشه همینطور شمشیر می­کشه مردم رو می­کشه و سلاح برمی­داره و مردم رو می­کشد (نظر) می­فهمم بنابراین اصل قاعده کلی این است که كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى همه جا اینه.

ولکن این كُتِبَ عَلَيْكُمُ از باب تخصص قائل می­شود به عُفِيَ، نه از باب تخفیف یا از باب تخصص داریم که اصن در جایی که رجحان عفو است یا وجوب عفو است كُتِبَ نیست. (نظر) رجحان، در جایی که رجحان عفو است آیا رجحان دارد عفو در جای خودش یا نه؟ عفو در جای خاصش رجحان دارد یا نه؟ بله عفوی که در جای مخصوصش رجحان دارد با كُتِبَ می­شود اصن؟

حالا دنبال مطلب رو باید به تفسیر من مراجعه کردم شمام مراجعه کنید و روی این آیه به آیش فکر کنید تا ببینیم چی میشه انشاءالله.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد