پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و هشتاد و یکم درس خارج فقه

قصاص

790

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

در حدود نیم قرن پیش که ما در حوزه قم بودیم یادم هست که از مطالبی که در دروس در تدریس­ها و در تعلّم­ها و در نوشته­ها بهش اصرار داشتند این بود که چون متکلم به قرآن الله است و علمش مطلق است و حکمتش مطلقه است هر معنایی که امکان اراده از لفظ قرآن دارد اون معنا مراد است چه عرفی و معمولی باشد و چه عرفی و معمولی نباشد. زیرا دلالت محدود کلام برخلاف آنچه لغت کلام دلالت دارد مقتضای محدودیت علمی شخصی است که کلام رو گفته.

اما اگر گوینده کلام محدودیت علمی به لفظ و به معنا ندارد و لفظی را گفته است که شایسته است از نظر دلالت لغوی و ادبی معنای واسعی داشته باشد و دلالت بر معنا واسع نه با قرینه حتمیه عقلیه و نه با قراین دیگر ممنوع نیست، قاعدتا باید که تا اونجا که لفظ بتواند از نظر لغوی و ادبی دلالت کند، دلالت داشته باشد. اطلاقات قرآن از این قبیل است، عمومات قرآن از همین قبیل است و ظواهر قرآن هم نیز از همین قبیل است.

اگر در جایی خداوند فعل مجهول آورد، رو حساب فعل مجهول میاره. نه اینکه معلوم بیارد مجهول بیارد یکسانه. اگر فعل معلوم آوردن و فعل مجهول آوردن یکسان باشد چرا فعل مجهول بیاد؟ فعل مجهول علتی لازم دارد. اگر زید که فاعل ضرب است مورد عنایت نیست و یا مورد عنایت هست چرا ضُرِبَ گفته بشه؟ ضَرَبَ گفته می­شود به حساب اینکه فاعل است و فعل نسبت به فاعل باید داده بشه. اما اگر ضُرِبَ عمراً گفته شود لابد به فاعل عنایتی نیست و یا اصلا عنایت برخلافشه.

بنابراین ما روی الفاظ قرآن، لغات قرآن، ادبیات قرآن، جملات قرآن، جملات کلمه تامه قرآن، جملات کلمه غیرتامه قرآن باید دقت کنیم با حساب اینکه گوینده قرآن علمش مطلق است. چون علمش مطلق است اگر لفظی را مطلق گفته است مطلق مراد است، اگر عام گفته است عام مراد است، اگر نص گفته است موارد منسوخه مراد است، اگر ظاهر گفته است و ظاهر مستقر است باز ظاهر مستقر قرآن مانند نصه. البته نقطه أَوْلَى این بحث رو ما در پنجاه سال پیش گفتیم ولی الان تبلور پیدا کرده است و تکامل یافته است.

این مقدمه بود از برای دنباله تحقیق و دقت در آیه قصاص مورد بحث، آیه 178 و 179.

ما در این بحث بودیم که فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ. البته بحث­های دیگر فرعی دارد آیه که مساوات در حریت، مساوات در عبدیت، مساوات در ذکورت، مساوات در انوثت این بحث بسیار مهمی است که از نظر فردی و اجتماعی شایان اهمیت است. این بحث خواهد آمد.

ولکن فعلا در تتمه بحث آیه اول، آیه اول دارای چند جهت است: یک جهت جهت قانونی و ضابطه­ای که كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى و كُم عرض کردم اعم است. قاتل، اولیای دم، حکام شرع، مجتمع اسلامی و هرکس که از قتل عمدی اطلاعی دارد عَلَيْكُمُ است. باید کل نیروهای ایمانی که می­دانند این قتل عمدی حاصل شده است بسیج شود در پیگیری، در تعقیب که یا تعقیب جانی یا تعقیب کل مالی یا تعقیب بعض مالی. این از نظر قاعده است.

اما این قاعده دارای استثناء است. فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ ، چرا عُفِيَ فرمود؟ چرا مِنْ أَخِيهِ فرمود؟ علت اینکه مِنْ أَخِيهِ فرمود و عُفِيَ فرمود چیست؟ خب اگر روی اخوت نظری نیست و روی عفو هم نظر عامی نیست و روی أَخِيهِ نظر خاصی نیست باید باید اینطور باشد که به جای فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ ، فالمعف زئم یا فاذا عفا وارث الدم یا ولی الدم ، فاذا عفا وارث الدم فاتباع بالمعروف یا فالیتبع بالمعروف یا فالتتبع بالمعروف. پس فَمَنْ عُفِيَ حساب دارد، مِنْ أَخِيهِ حساب دارد.

 حالا اولا حساب مِنْ أَخِيهِ رو عرض کنیم بعد حساب عُفِيَ رو.

شخصی که وارث دم است و ولی دم است و شخص قاتل عمدا و ظلما کشته است این شخص مسلم را، در اینجا عفو در چه زمینه­ایست؟ عفو در زمینه­ایست که حتی ادنی اخوت ایمانی در کار باشد.

 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ. از مقتضاها و لوازم ایمان این است که اگر در میان مومنین اختلاف شد، تنازعی شد واجب است بقیه مومنین اصلاح کنند. مقتضای اصل ایمانه. اما اگر اصل ایمان مراعات نشد نه کلا و نه جزعا، بلکه مثلا شخص قاتل مفسد فی الارض بود، مسلمانه، یک آدم کشته ولی از وضعش پیداست که هرچی گیرش بیاد میکشه این مفسد فی الارض است از نظر جانی. این آیا هنوز اخوت ایمانی دارد؟ اخوت ایمانی دارای چند بعد است. یکی اصل ایمان، دوم مراعاتی نسبت به اعمال ایمان، سوم مراعات کلی نسبت به اصل ایمان یا فرضا در اعمال و افکار و اقوال شخص خودش و یا نسبت به اجتماع اسلامی.

اما کسی کسی را کشته است و تصمیم دارد در این کشتن ادامه بدهد و سعی افساد کشتن در اصل کند ولو نماز بخواند ولو روزه بگیرد ولو چنین، این اخوت ایمانیش باقی نیست چون اخوت ایمانی یعنی همسانی، همراهی با مومنین. این ضد همراهی با مومنین است، ضد همراهی در نقطه أَوْلَى با ایمان است خلاف ایمان. ضد همراهی با مومنین است. این چه همراهی است با مومنین که یه نفر رو کشته بعد تصمیم دارد که هرکس گیرش بیاد بکشد.

بنابراین فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ اخوت در اینجا میزانه که این … هست در حقیقت. اگر شخص قاتل مفسد فی الارض است پس اخوت ایمانی ساقط است پس عفو نسبت به او جایز نیست. حتی اگر نسبت به چنین کسی که مفسد فی الارض است از نظر قتل عمدی عفو کند اصلش عفوش طبق آیه محاربه قبول نیست. إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ الله وَ رَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ مبدا اعلی روشن جزاء قتل اینجاست. حالا چه ولی دم ببخشد و چه ولی دم نبخشد. اولا ولی دم حق بخشیدن ندارد چون جرم اجتماعیست، ثانیا اگر ولی دم بخشید مدعی العام اسلامی واجب است که او رو قصاص کند. البته به شرط اینکه مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ توبه نکرده باشد. اگر مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ توبه کرده باشد در اینجا حق شخصی است. اما اگر مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ توبه نکرده است و بعد القدر میخواد توبه کند این فایده­ای ندارد.

بنابراین ما از أَخِيهِ استفاده می­کنیم که عفو زمینه­اش جایی است که اخوت اسلامی باقی باشد. اما نسبت به قاتل اگر اخوت ایمانی باقی نیست بلکه ضد اخوت است، ضد ملایمت است، هجوم بر جان­هاست کسی که هجوم عمدی بر جان­ها می­کند یک نفر را عمدا کشته است و اگر او را عفو کنند مجددا خواهد کشت در کشتن اصرار ادامه دارد اینجا اخوت ندارد پس أَخِيهِ حسابش نمیاد.

بنابراین اینکه كُتِبَ عَلَيْكُمُ عرض می­شود که كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى این كُتِبَ در کجاست؟ در جاییست که اخوت ایمانی در کار باشد. در جایی که اخوت ایمانی در کار نباشد که چه اخوت ایمانی در کار باشد چه اخوت ایمانی در کار نباشد كُتِبَ در اصل وجوب ولکن اگر اخوت ایمانی در کار نباشد عفو نیست. اگر اخوت ایمانی در کار باشد عفو هست احیانا وجوبا، احیانا رجحانا.

 و فکر می­کنم که به عدد تکالیف خمسه جزای قاتل ترسیم میشه. یا قاتل رو واجب است بکشند یا واجب است نکشند یا راجح است بکشند یا راجح است نکشند یا امر بین امرین است که بحث خواهیم کرد. این راجع به أَخِيهِ.

(سوال) حاکم شرعه دیگه.

حالا فَمَنْ عُفِيَ ، فَمَنْ عُفِيَ لَهُ اگر فمن عفا بود وارث دم و ولی دم عافی است دیگه، عفو مال اونه. اگر فمن عفا بود چی می­فهمیدیم؟ یعنی کسی که به طبع خودش عفو کند. اگر کسی به طبع خودش عفو کند فمن عفا بود. اما اگر کسی به طبع خودش عفو نکند او را وادار کنند به عفو، نه اجبار. نصیحت کنند، … کنند، گریه کنند، چه کنند، چه کنند وادار کنند به عفو این عفا درش رنگ ثابتی ندارد.

عُفِيَ ، عُفِيَ لَهُ وادار شدن به عفو غیر از عفو کردن است. عفو کردن ساده و سالم و پررنگ معمولی این است که خودش فکر کرده است و طبق موازین ایمانی عفو کرده است به اختیار. کسی به او نگفته است، موعظه نکرده است، اصرار نکرده است، تکرار نکرده است این عفا است. اما اگر عُفِيَ باشد اضافه بر عفو بعد اول، عفو بعد دوم و سوم و چهارم میاد.

عفو بعد دوم: عفو بعد دوم این است که این آدم که وارث ولی دم است تصمیم دارد که قاتل را بکشند اما خانواده­ها، کسان، دوستان، اشخاصی بر مبنای ایمان و ترحم شخص قاتل که این شخص قاتل ساعی عرض می­شود که افساد فی الارض نیست، توبه می­کند، توبه کرده است، خوب خواهد شد، چنین خواهد شد وادار کردند، نه اجبار، وادار کردند شخص را که عفو کند. عُفِيَ شامل اینجا میشود فاعل مجهوله دیگه. اگر فاعل معلوم بود فمن عفا معلوم بعد اول رنگ ثابت روشن عفو بعد اول این است که عفو کند به خودی خود. اما عُفِيَ لَهُ، عفی لالقاتل من اخیه. به نفع شخص قاتل عفو شد. عفو شدن اعم از اینکه عفو کند به اختیار خود یا او را وادار به عفو کنند. این بعد دوم.

بعد سوم: بعد سوم اخوت ایمانی در کار هست. حالا چه اخوت ایمانی در کار هست موردی رو عرض می­کنیم که بیّن باشه. شخص قاتل قتلی را در حالت خاصی انجام داده است فرض کنید عمدا ولکن این شخص وضع روحیش، وضع حالیش، وضع توبه­اش، وضع پشیمونیش جوریست که اگر زنده بماند صد در صد نافع بر اسلامه از نظر بیان، تبلیغات، تالیفات، اعمالش، کارهاش، افکارش، علومش حساب ضرورت داریم عرض می­کنیم. نفع ضروری کلی از برای مسلمون­ها دارد. اگر این رو بکشند فقط خاطره رنجور اولیای دم عرض می­شود که برطرف میشه. رنجشون، ناراحتیشون که قاتل رو ببینند جلو چشمشون برطرف میشه. اما اگر این رو نکشند ادامه تعلیم و تربیت و تالیف و سلمان که مشرک بود مسلمان شد. حالا سلمان که مسلمان شد چقدر ارزش دارد؟ این آدم قاتل از مشرک که بدتر نیست. قاتل است فرض کنید عمدا قاتله ، قاتلی که عمدا قاتل است اما وضعش جوری شد که از نظر نفع قلمی و قدمی و فکری و علمی و عقیدتی و اجتماعی برای اسلامی حد ضرورت دارد حالا که حد ضرورت دارد در اینجا باید عفو کند یا نه؟ باید عفو کند برای اینکه دوران امر بین مهم و اهم است.

اینجا دو مطلب و دو رجحان در کار است. یک رجحان این است که فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ. کسی کسی رو کشت اولیای دم حق دارند که او را بکشند چون عمدا کشته است بلاجهت او رو کشته است و عمدا کشته است. که اگر مانع بشوند از کشتن شخص قاتل این اولیای دم رنجور می­مانند، ناراحت می­مانند، نگران می­مانند. نه جانش رو از دست میده، نه مالشو، نه عرضشو، نه عقلشو، …. به هیچکدوم از نوامیسشون توجه نمی­کنه اصلا. صدمه به هیچ یک از نوامیس شخص یا اشخاص ولی دم وارد نیست اگر این رو نکشه، فقط نگرانی. اما اگر بکشد به نوامیس مجتمع اسلامی ضرر وارد میشود، خطر وارد می­شود چون این شخص شخصیست که بعد از قتل بر فرض عمدی تحول پیدا کرده و در هر جهتش نفع ضروری لازم تبلیغی زبانی و قلمی و علمی و عملی به اسلام دارد. پس این اهم است در حد ضرورت و اون مهم است در حد لاضرورت.

حتی اگر مهم در حد ضرورت باشد و اهم در حد ضرورت باشد واجب اهم مقدم است بر واجب مهم ولکن اینجا مهم در حد ضرورت نیست برای اینکه اگر ولی دم عفو کند و قاتل را نکشند به هیچ ناموسی از نوامیس فردی و اجتماعی اسلام صدمه وارد نشه، فقط رنجوره. پس این اهم مهم است اما ضرورتی ندارد. اگر بخوایم تعبیر کنیم این رجحان شخصی دارد. رجحان شخصی دارد که این فرض کنید اونو بکشه.

 ولکن نکشد، اگر بکشد یک جهت دارد و اگر نکشد جهت دیگر. اگر نکشد ناراحتی شخصیست که قابل تامل است، حرج است، عسر نیست، بر هیچ کدوم از نوامیس صدمه نمی­خورد. ولکن اگر اون شخص را بکشد که تحول پیدا کرده است و ضرورت اهم فوقی دارد نسبت به بقایش از نظرات مختلفه تبلیغی و دعوتی در اینجا دوران امر بین اهم و مهم است. وقتی دوران امر بین اهم و مهمه اینجا أَخِيهِ هست یا نه ضربه؟ آیا اخ عادیست این قاتلی که این تصورات درش هست؟ نخیر اخ بعد اول است یعنی کمک کردن به شخص، کمک کردن به اشخاص، کمک کردن علمی، فکری، عقیدتی، عملی در بعد اعلی ضرورت. مثال اونجا می­زنیم که نقض شده باشه.

خب بنابراین در اینجا واجب است عفو کند. ادله دیگرم داریم خواهیم گفت. فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ در آیات دیگر داریم آیاتشو می­خونیم.

در اینجا واجب است در صورتی که عفو از کشتن قاتل اصلاح است، اصلاح شخص قاتل است، اصلاح دیگران است، اصلاح فرد است، اصلاح اجتماع است و اصلاحی است که در قمنه ضرورت و در قله ضرورت واقع است در اینجا عفو واجب است. حالا بعد دلیلشو عرض می­کنیم از ادله دیگر.

حالا این شخص قاتل این شخصی که عرض می­شود که ولی دم است یا به این واجب عمل می­کند عفو می­کند یا به این واجب عمل نمی­کند و عفو نمی­کند. اگر به این واجب عمل کرد و عفو کرد بعد سومه یعنی خودش نخواسته ببخشه او رو، دیگران هم نصیحت و وادار نکردن بلکه امر خداست چون دوران بین اهم و مهم است اهم این است که این آدم کشته نشود. این واجب رو اگر عمل کند بعد سومه. و اگر عمل نکند اگر کسی واجبش را عمل نکند … دست بسته در مقابل اوست؟ اگر کسی امری که واجب است عمل نکند باید وادار کنیم عمل کنه. اگر وادار نشد عمل کنه باید عمل کرد این واجب رو.

حالا در صورتی که واجب باشد عفو کردن از أَخِيهِ که در درجه اولیای اخوت است با اون شرایط که واجب اهم به ضرورت اگر عفو نکرد باید جریان عفو رو انجام بدن. این حاکم شرع به قدرت خود باید عفو کنه رغبا عفوه. هرکه داد بزند هرکه فریاد بزند باید که عفو کند. هرچند ادله از خود آیه هست و از جای دیگر هست.

کمااینکه به عکس، به عکس اگر فرض کنید که یک قاتلی مفسد فی الارض است، ساعی در قتل است، چنین است چنان است، نه درست شده، نه درست می­شود بلکه ادامه به افساد فی الارض از نظر قتل می­دهد اگر ولی دم او را عفو کرد باید قبول کرد؟ اخوت در کار … در اینجا صدمه­ای که زده است صدمه به شخص ولی دم که نزده صدمه صدمه اجتماعی است. چون در اینجا مدعی العموم اسلامی تقاضای اعدام می­کند و او رو اعدام می­کند ولو عفو کنند.

پس در بعضی موارد اگر عفو کند قابل قبول نیست چون اخوت از بین رفته است و در این عفو افساد است. در عفوی که افساد است، در کمکی که افساد است، در گذشتی که افساد است این گذشت و اون عفو و اون کمک هرگز نقش شرعی ندارد.

به عکس (سوال) بله ولی وجوب نداشت. عفو ابن ملجم که وجوب نداشت که، رجحان نداشت که، ولی اگر عفو کند.

حالا عرض می­شود که بنابراین در (سوال) بله. اگه اینطور باشه بله اگه اینطور باشه (نظر) نه لغو نمیشه چرا؟ برای اینکه (نظر) نخیر نخیر چون نصه چون نصه چون نصه مِنْ بعد أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ چون نص است ما تابع نصیم مگر اون نص هم اینطور باشه. مگر عرض می­شود که مثل قوم یونس باشه مثل قوم یونس که عند رو‌يه البأ‌س ایمان آوردند. ایمان عند رو‌يه البأ‌س قبول نیست چون ظاهرا چیه؟ ایمان نیست. اینجا هم همینطوره اینجا اگر واقعا ایمان است صد در صد ایمان است و شرایط اهمیت به فرض درش جمع است فرض … درش جمع است در اونجا عفو میشه.

(سوال) … چرا دلیل داره. حالا حالا ادله رو عرض می­کنیم. ادله (نظر) حالا صبر کنید ببینیم چی میشه. بهتر دو جوره. یه مرتبه بهتر ماندن رجحان است، یه مرتبه بهتر ماندن وجوب است. ما وجوب رو داریم بحث می­کنیم. اگر بهتر ماندش وجوب باشد داریم بحث می­کنیم. آیا این واجب اهم است یا اون راجح اهم است؟

(سوال) ما طبق نص آیه داریم بحث می­کنیم ببینید فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ ، عُفِيَ. عفو یا بعد اوله یا بعد دومه یا بعد سومه یا بعد چهارم.

 بعد سوم این است که به حساب وجوب شرعی عفو چون بقاع این شخص اهم است عفو کند.

بعد چهارم عفو نمی­کنه. این شخصی که ولی دم است چشم­سفیدی می­کند و عفو نمی­کند، در اینجا شخصی که ترک می­کند واجبی را که واجب واجب الهی است بر فرض، بر فرض واجب واجب الهی است که این شخص بماند. حالا که واجب ربانی است که این شخص بماند، طرفی که ولی دم است قبول نمی­کند قبول کند. حتما باید… چون واجب الهی باید عمل شه. واجب الهی باید عمل شه طرف قبول بکند یا طرف قبول نکند چون فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ ، عُفِيَ عُفِيَ یا عفو صادره از قِبَل خودش به اختیار یا عفو صادره از قِبَل خودش با اصرار یا عفو صادره از قِبَل خودش با حکم شرع یا صادره از خودش نیست عُفِيَ لَهُ است. عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ نسبت به این شخص قاتل که اخوتش درجه اعلی است عفو لازم می­شود. عافی کیست؟ عافی شرع است و حاکم شرع از جانب او.

از جانب او چند بعد دارد. سه بعد دارد. بعد اول از جانب او خودش، بعد دوم از جانب او خودش با اصرار دیگران، بعد سوم از جانب او خودش اصرار دیگران اصن نکرده و وجوبه، بعد سوم اصلا به وجوب اعتنا نمی­کند محل به وجوب نمی­ذارد باید عُفِيَ لَهُ . کسی که غذا نمی­خورد و دارد می­میرد باید غذا را به دهنش گذاشت و جوری کند که این شخص نمیره. حالا در صورتی که واجب را شخص عمل نکند باید عملوند باید به عمل وادار کرد ولو هر چه کند.

حالا تتمه در این فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ در صورت عفو.

پس بحث اول رو حالا آیاتشو که در باب عفو داریم. ببینید در باب عفو عرض می­شود که عفو الهی در حقیقت در اینجا تخفیفه دیگه، عفو الهی که بر مبنای عفو شخص ولی دم است در حقیقت تخفیفه.

يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ  وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا

خب در اینجا خدا تخفیف داده یا نه؟ در جایی که خداوند تخفیف داده تکوینا یا تشریعا یا هر دو است که اینجا هر دو است اینجا مورد اراده الهی است.

حالا در اینجا ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ، آیا اینجا خداوند تخفیف داده یا نه؟ بله. تخفیف در دو بعده. یه بعد که در دل اون شخص انداخته است که او رو ببخشه، بعد دیگر اگر در دل شخص نیفتاده ولکن خداوند تخفیف داده چرا؟ برای اینکه زمینه وجوب ضروری و امر ضرور.  ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ آنچه را که خداوند تخفیف داده قابل برگشت نیست.

خب حالا این بحث اول. بحث اول که در صورتی که لزوم دارد عفو باید عفو بشه. در صورتی که حرام است عفو عفو نباشد بشه. در صورت رجحان و مرجوحیت عفو مطلب دیگریست.

بحث دیگر که روز چهارشنبه نیمه­کاره موند: آیا در صورتی که عفو حاصل شد عفو در بعد اول یا دوم یا سوم یا چهار حاصل شد مخصوصا بعد اول و دوم. این شخص به اختیار خودش عفو کرد یا وادارش کردن، موعظه کردن موافقت کرد عفو کرد به واجب عمل یا به واجب عمل کرد، می­تونه برگرده یا نه؟ نخیر برای اینکه ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ، چیزی که خداوند تخفیف داده میشه مخالفت کرد؟ رحمتی رو که خداوند فرستاده می­شود تبدیل به زحمت کرد؟ نخیر.

در هر دو بعد آیاتی هست. ذَلِكَ (سوال) بله؟ اونم بحث می­کنیم. (سوال) حالا عرض می­کنیم. عرض می­شود که ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ، این دسته که تخفیف از رب است آیه عرض می­شود که يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ سوره نساء آیه 28 يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا. اراده اصلی چیه؟ اون که تخفیف در ادنی است. خداوند هم که تخفیف می­دهد تخفیف رو حساب میده.

حالا در اینجا خداوند تخفیف داده یا نه؟ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ هم تخفیف عرض می­شود که شرعی داده است و هم تخفیف تکوینی. حالا تکوینی کاری نداریم. تخفیف شرعی، اینکه خداوند تخفیف شرعی داده در صورتی که شما ببخشید خداوند هم می­بخشد آیا این بخشش خدا قابل­برگشت است یا نه؟ قابل­برگشت نیست چرا؟ برای اینکه يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَخُلِقَ. یعنی اگر شما تخفیف دادید و بر مبنای تخفیف شما در بعد اول یا دوم یا سوم، چهارم رو کاری نداریم. در بعد اول یا دوم یا سوم که اصلا نمی­خواید تخفیف بدید ولکن خدا واجب کرده است تخفیف بدید که این قاتل رو نکشید اگر تخفیف دادید این قابل برگشت نیست. هبه­ایست که هرگز قابل برگشت نیست برای اینکه تخفیف رب است و تخفیف رب مطابق اراده الهی است يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا. خب این بعد اول.

وَرَحْمَةٌ (سوال) گفتن رو کاری نداریم ما. ما آنچه را خدا میگد داریم بحث می­کنیم.

وَرَحْمَةٌ، حالا در رَحْمَةٌ در سوره انعام آیه 12 و همچنین آیه 54 : كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ.

 خداوند بر خود رحمت را واجب کرده و یکی از مواردی که رحمت تحقق پیدا کرده همینجاست که فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ، اگر عفو حاصل شد این رحمت الهی است که این عفو محقق بشه. وقتی که عفو محقق شد و رحمت الهی دنبالش آمد دیگه برگشتش مخالف رحمته. مخالفت کردن با رحمت الهی در حد کفر است یا اهل العصیانه.

و همچنین سوره 35 آیه 2 : مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا.

و رحمتی که خدا باز می­کند برای کسانی ممسکی ندارد، تکوینا ندارد ولکن تشریعا ندارد چی؟ اگر کسی برخلاف رحمت الهی کاری کرد این برخلاف نص آیه هست. فَلَا مُمْسِكَ لَهَا نفی جنسه یعنی استحصال می­کند و نفی می­کند کل امساک از رحمت الهی رو.

بنابراین وقتی که شخص ولی دم عفو کرد و بعد از عفوش خداوند عرض می­شود که رحمتی وارد کرد که این عفو محقق میشه اگر این شخص ولی دم برگرده بگه نخیر نمی­خوام، نمیشه چرا؟ برای اینکه امساک کرده. امساک رحمت الهی حرامه.

و همچنین آیه 38 سوره 39 :  إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ ، إِنْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ

اگر خداوند اراده رحمت کند این توبیخه هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ آیا اینان امساک دارند به خدا؟

بنابراین رحمت الهی چه تکوینا و چه تشریعا، رحمت تکوینی، رحمت تشریعی قابل امساک نیست. اولا رحمت تکوینی امکان امساک ندارد از نظر کونی و رحمت تشریعی امکان امساک ندارد از نظر شرعی یعنی هرکس امساک رحمت شرعی و الهی کند این عرض می­شود که حرام است.

(سوال) عفو شده دیگه، عفو واقعی رو … حالا ما واقعی رو میگیم ما واقعی رو میگیم (نظر) نخیر اگر عفو واقعی نبوده که عفو نیست. ببینید (نظر) عرض می­کنم که اگر عفو واقعی باشد قابل برگشت، ببینید اگر عفو جاش باشه اولا و لزوما باشه و واقعی باشه اینجا رو داریم بحث می­کنیم. اگر عفو لزوما باشد و جاش باشد و واقعیت دارد و با فکر عفو کرده است پس عفو صد در صد محقق شده.

حالا در زمینه­ای که عفو صد در صد محقق شد بعدا برگشت ندارد چون مخالف اراده خداست و مخالف رحمت خداست و در اینجا … مخالف فرض کنید، ذَلِكَ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ این تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ تخفیف تکوینی است و تخفیف تشریعی است و رَحْمَةٌ رحمتی است که تکوینی است و رحمت تشریعی. بنابراین جلوگیری از این رحمت حرام است.

بله اگر چنانچه این آدم اشتباه کرده است در عفو، به جای اینکه بگد بکشید گفته نکشید این عرض می­شود که ممضی نیست طبعا مخصوصا کسی که مفسد فی الارضه. کسی که ساعی فی الارض است فسادا این الان گفته که غلط یعنی وادار کردن خانواده­ها و گریه کردن­ها این عفو کرد دیگه فایده ندارد؟ باید برگرده. برم نگرده اینو باید کشت برای اینکه این خطر خطر عام است و خطر خاص و عرض می­شود که اعتدای به مثل خاص نخواهد بود.

بنابراین اگر عفو عفو روی حساب است حساب شرعی و میزان شرعی عفو است این قابل برگشت نیست مثل هدیه نیست، مثل هدیه که آقایون میگن و قابل قبول هم نیست، اگر هدیه به غیر پدر و مادر و فرزند و زن و شوهر باشد تا عینش باقی است قابل برگشت است. ما میگیم اولا اینجا عین نداره، ثانیا اگر عین باقی است عین خود انسانه خود انسا را دَمش رو عفو کردند عفو دم قابل برگشت نیست به طور دلیل عرض می­شود که ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ.

خب عرض می­شود که بله برگردیم به قبل.

فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ

اتِّبَاعٌ عامه. کسی که از طرف برادرش عفوی بجا حاصل شد اتباع بشه بالمعروف. اگر عفو غلط است، عفو بیجاست، عفو حرام است اتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ نیست. اگر عفو بجاست و روی حساب است چه راجح است و چه واجب است اتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ ، اتباع حاکم شرع، اتباع قاتل، اتباع ولی دم، اتباع تمام کسانی که در محور این قتل قرار گرفتند باید اتباع کنند بالمعروف.

منتها ما یک اتباع بلامعروف داریم یه اتباع بالمعروف. مثلا فرض کنید که شخص ولی دم به مناسبت زمینه شایسته و صالح یا راجحا و یا واجبا گذشت خب حالا از جمله اتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ این است که اتباع به گذشت خودشه دیگه. چون اتباع این است که فالیتبع. اتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ مصدری است که شامل کل کسانی است که باید پیروی کنند از این عفو. اتباع یعنی دنبال­روی. دنبال­روی باید کنند این عفو را و تحقق صد در صد بدن این عفو را بالمعروف.

حالا اگر چنانچه این شخصی که عفو کرده برخلاف اتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ گفت نخیر، این خلاف اتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفه. خلاف اتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوف کردن این عرض می­شود که حرامه. بنابراین اتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوف باید بکنه.

گاه اتباع اصن نمی­کند، گاه اتباع می­کند و بالمعروف نیست مثلا شخص ولی دم میگه بخشیدم ولکن فحش میده، اذیت میکنه، دهن­کجی می­کنه، غیبت می­کنه این بالمعروف نیست که. آیا این اتباع عفو است بالمعروف؟

 پس اتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوف دو بعد دارد. یکی اصل اتباع است، یکی اتباع بالمعروفه. اگر اتباع کند بالمنکر حرامه، اگر اتباع نکند حرام است.

اتباع بالمنکر هم ابعادی دارد. یک بعدش این است که حالا عفو شد عفو شد انتقال پیدا می­کند از دم به دیه. اگر دیه رو بیشتر خواست بگیرد این منکر است، اگر دیه رو با سر و صدا خواست بگیرد با فحش و داد و قال این منکر است. بنابراین باید دیه گرفتن به مقدار میزان شرعی مقررش باشد و بالمعروف باشد.

بِالْمَعْرُوف حالا این اتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوف مال شخصی که ولی دمه. شخصی که عرض می­شود که قاتله، شخص قاتل که با این عفو انتقال پیدا کرد انتقام اعدام به عرض می­شود که دیه، دیه رو مقداری که معمول است باید بده مادتا و مدتا و کیفیتا. پرداخت دیه که انتقال از قتل نفس است قتل عرض می­شود که قاتل است پرداخت بالمعروف در بعد ماده و مدت و کیفیت.

ماده: اگر عرض می­شود که دیه­اش هزار مثقال طلاست کمتر نده چون کمتر بالمعروفه.

مدت: اگر در مدتی معین شد که در این مدت بدد و می­تواند تاخیر از مدت … این خلاف معروفه.

کیفیت: در پرداخت دیه، بیا این پولو فلان پشته رو بگیر و برو چنین کن. نخیر باید با معروف باشه.

معروف زماناً، معروف هیئتاً، معروف مدتاً، در تمام ابعاد باید اتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوف باشد.

خب وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ . إِحْسَان باز در سه بعد: احسان در بعد زمان، در بعد کیفیت و در بعد ماده. به اسائه نباشد بلکه به احسان باشد … باشد.

وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ اداء اون مقداری که مقرر است.

ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ ، فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ به کل تخلفات می­خورد. کل تخلفاتی که در باب قصاص می­شود این عذاب الیمه منتها گاه تخلف بالاست عذاب الیمش بالاست، تخلف پایین است عذاب الیمش پایین.

مثلا اگر کسی رو کشتن به جای کشتن یک فرد بیش از یک فرد کشته بشه اعتدا هست یا نه؟ بله عَذَابٌ أَلِيمٌ. اگر کسی رو با یک چاقو کشتن اینو مثله کنند این عَذَابٌ أَلِيم هست یا نه؟ بله. اگر کسی رو کشتن و باید قاتل را عفو کرد شرعا، به این باید عمل نشد و قاتل رو کشتن، اینجا قاتل لازم است بقایش مثل برادر عزیز ما آقای فارسی. آقای جلال الدین فارسی من عرض می­کنم ضبط بشه و به گوش­ها برسد به گوش­هایی کنار گوش­های کر برسد برادر ما آقای فارسی که قتلی انجام داده است اولا قتل عمدا نبوده چون اینو ما چهل سال پنجاه ساله میشناسیم، قتل عمد قاتل نبوده. حالا فرض کنید قتل عمدی … اگر قتل عمدی بوده است جاییست که اولیای دم هرچه بکنند این جریان اهم مهمه. اهم این است که این شخصی که فکرش، علمش، عملش، کتابش، تالیفاتش، موثر است از برای ارشاد مردم باید حاکم شرع و عرض می­شود که این­ها حکم کنند بر اینکه نباید کشته شه. بنابراین تقاضای قصاص و کشتن او این اعتداست. اعتداست از زمینه­ای که اخوت باقیست. اخوت در درجه اولیا باقیست و … از نظر قلمش، فکرش، عملش و همه چیزش نافع است ضرورتا برای اسلام. اما اگر بکشند فقط تواتر عده­ای مثلا خوشحال میشن این حرفا.

(سوال) چرا نیست؟ خب بسیار خب. بنابراین این عمل چندین جهت

فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ اعتدا است در هر بعدی. در هر بعدی از ابعاد سلبی و ایجابی قصاص در بعد زمان پرداخت، کیفیت پرداخت، ماده پرداخت، در بعد عفو کردن و برگشتن، در هر بعدی از ابعاد که از آیه استفاده می­کنیم اگر تخلف شود فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ. همانطوری که تخلفات دارای درکات است عرض می­شود که عذاب الیمشم دارای درکات است.

بحث تتمه­ای دارد انشاءالله برای بعد.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد