جلسه هفتصد و هشتاد و دوم درس خارج فقه

قصاص

791

…. و در آخرت به یقین برسیم وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ را بهش مبتلا شویم این فکر و کاوش در فهم محور میشه. به جای اینکه با مراجعات متعدده در سند یا متن یا هم سند هم متن حدیث دقت کنیم مکررا و بعضا موافقات و مخالفاتش را که کدام بیشتر است و کدام کمتر است دقت کنیم و رجال حدیث را و موافقت متن حدیث را بعد از تامل و دقت میزانش را از کلیت آرا و شهرت و اجماع و اطباق و یا ضرورت بگیریم این مراجعات را به مقداری بسیار بسیار کمتر ولکن با دقت سالم و کامل و بدون احتمالات بدون دلیل به خود آیات نسبت بدیم.

بحث در آیه 178 سوره بقره: در جمله فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ. عرض کردم مفصلا اونجا و اشارتا عرض می­کنم.

اولا فَمَنْ عُفِيَ لَهُ، فمن عفاء نیست چون اگر فمن عفاء بود گیرهایی داشت و این گیرها در فَمَنْ عُفِيَ لَهُ نیست.

مِنْ أَخِيهِ، من صاحب دم نیست، مِنْ أَخِيهِ. بنابراین اخوت ایمانی زمینه است از برای عفو. اگر اخوت ایمانی در کار نباشد و قاتل ساعی در قتل باشد و در قتل این فرد نادم نیست پس به حق است باید کشته بشد کوشش می­کند و سعی می­کند که آدمکشی کند و سعی در افساد اعدام و آدمکشی فی الارض دارد اینجا زمینه آیه نیست اخوت ندارد.

دو مورد است که اخوت ایمانی سلب است و در بقیه موارد به درجاتها موجب است. دو مورد که سلب است یک مورد مَنْ قْتُلْ مُؤْمِنًا کسی که مومن رو بکشد بایمانه، وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ که سوال براش ذکر شده این وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا این قاتل قاتلیست که ازش عفو نمیشه کرد. چه صاحب دم عفو کند و چه صاحب دم عفو نکند از این قاتل نمیشه عفو کرد چرا؟ برای اینکه وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا یعنی بایمانه.

 و روایت داریم و روایت تصدیق می­شد بر مبنای استعاره ذاتی آیه که کسی که مومنی را بکشد بایمانه چون مومن است او را بکشد. اگر فرضا مسلمانی اونقدر اسلامش ضعیف است و خفیف است که در کشتن یک مومنی وجهی در کار نیست مگر اینکه این شخص مومنه. چون مومن است او را می­کشد این ارتداد است. چون مومن است او را می­کشد این ارتداد است و سعی افساد فی الارض است در کشتن مومن و کشتن ایمان. بنابراین اینجا اخوت سلبه. فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ اینجا موردش نیست. در صورتی که قتل بایمانه باشد.

مورد خبیث­تر این است که مومنی را می­کشد نه بایمانه. اصن سعی در آدمکشی دارد نه فی المومنا، کافر باشد، مومن باشد، مقدس باشد، کامل باشد، لایمانه نیست بلکه علاقه دارد به آدمکشی. این سعی افساد فی الارض است در آدمکشی. این هم از أَخِيهِ خارج است.

پس فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ شامل این دو بعد نیست بعد ابعد و بعد ضعیف که یا کسی که بایمانه کسی را می­کشد عفوی در کار نیست یا بایمانه نمی­کشد و سعی در کشتن انسان­های مومن و غیر مومن دارد نه بایمانهم، این هم مشمول عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ عرض می­شود که نیست که اگر وارث دم و ولی دم عفو کند هرگز عفو اثر ندارد مگر إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا برحسب نص آیه محاربه إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ . بین إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ که قضیه هجوم و سعی در افساد است افساد نفس است، افساد مال است، افساد چه و بین کشتن آدم کشتن فردی نه بایمانه و نه به عنوان سعی افساد نفس فی الارض عموم و خصوص من وجه است چرا؟ برای اینکه اگر أَخِيهِ در کار باشد چه مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ توبه کند و چه توبه نکند ولی دم حق دارد قصاص کند. به عکس اگر چنانچه این شخص مهاجم است مهاجم است نسبت به جان­های مردم کسی را کشته است و در راه کشتار است این کسی که در حال کشتار است عفو ولی دم نسبت به او کافی نیست برای اینکه حق اجتماعیست.

بله إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ در بعضی موارد هم احتمال امرین است این یه نکته.

نکته دیگر: فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ ، اون کسی که عافی است در چهار بعد عافیه. عرض کردیم چه می­خواد ولی مستقل دم باشد چه ولی مشترک دم باشد، چه شرکایی در … در کار هست چه شرکایی در کار نیست، چه همه شرکا بالغ باشند چه بعضی بالغ باشند و چه بعضی غیربالغ باشند اگر یک نفر از اولیای دم که بالغ است و عاقل است و در زمینه أَخِيهِ عفو کند شَيْءٌ را این سعی تا آخر امضا شده است تا آخر قابل برگشت نیست.

حالا یا شیء من الدم است یا شیء من الدیه است اما اگر کل شیء باشد هم از دم عفو کرده و هم از دیه عفو کرده و شریک نداره شَيْءٌ معنا نداره. اگر وارث دم یک نفر است و نسبت به قاتل هم از کشتنش عفو کرده هم از دیه­اش عفو کرده شَيْءٌ معنا ندارد. کل شیء است اولا، ثانیا در جمله بعدی فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ  جای فی الاداء نیست. اگر این شخصی که وارث ولی دم است یک نفر است این جان را بخشیده است و مال هم را دیه را هم کلا بخشیده است دیگه أَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ  اینجا معنا ندارد.

پس زمینه شَيْءٌ دو شیء است یا بخشی از جان را یا کل جان را. کل جان را می­بخشد ولکن دیه را نمی­بخشد، بعض جان را می­بخشد دیه را نمی­بخشد. در هر صورت بخشش در بعضه. یا در بعضی که کل جان است یا در بعضی که بعض جان است در جایی که شریک دارد یا در بعضی که بعض دیه است فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ  .

حالا بحث دیگر در اختلاف قاتل و مقتول است. در عصر ما چون حکم عفو معنا ندارد بلکه خنثی و مذکر محل بحث است در کل تاریخ، اون روز عرض کردیم سه حالت از برای قاتل و مقتولی که اختلاف جنس دارن هست. گاه هر دو برابرند مذکرند و یا مونث مطلبی نیست، گاه نابرابرند در صورت نابرابر یا قاتل مذکر است مقتول مونث یا قاتل مونث است مقتول مذکر. ما از الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى حکم این دو بعد اخیر را استفاده می­کنیم.

انثی به انثی بیّن است که قیمت انثی و ارزش انثی از نظر قیمت جانی کمتر است از مذکر. بنابراین اگر مونثی مذکری را بکشد حق کشتن این مذکر را به هیچ وجه ندارند … چرا؟ برای اینکه کمتر بیشتر را کشته است. و اما اگر مونثی مذکر را بکشه مذکر مونث را بکشد مذکر رو نمی­کشند ولکن اگر مونث مذکری را بکشد با شرایطش مونث را با تقاضای ولی یا اولیای دم می­کشند و نصف بقیه دیه رو هم از ورثه می­گیرند و به عرض می­شود که شخص مقتول خواهند داد.

ولکن در اینجا فروعه البته این فروع رو قبلا عرض می­کنیم بعد در بحث اینکه چرا اختلاف جنسی اختلاف قصاص دارد.

از جمله که اگر مذکری مونثی را کشت آیا طبق فتاوا که تقریبا و یا تحقیقا اجماع است یا اطباق است یا ضرورت است بین فتوادهندگان شیعه و سنی آیا جایز است که ولی دم بگد مونث مذکر را کشته مذکر مونث را کشته، چون مذکر مونث را کشته و نابرابری در کار هست ما اون نیمه اضافه قیمت مذکر را به ورثه مذکر می­دهیم و تقاضای اعدام مذکر را می­کنیم، این حق هست؟ یا حق نیست؟

حق نیست به چند دلیل: از جمله عرض می­شود که الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى . ما انثی را که مقتول است با انثی که قاتل است برابر قرار میدیم. اگر قاتل انثی باشد به مقتول که انثی است او را می­کشیم اما اگر قاتل مذکر باشد و مقتول انثی باشد آیه شامل اینجا نیست بلکه ربط می­کند اینجا رو. وقتی ربط کرد اینجا رو بنابراین برابر قاعده کلی شامل کامل الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى ما نمیگیم که الذکر بالانثی، الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى است الذکر بالنثی نیست. بله الانثی بالذکر هست به طریق اولویت ولکن الذکر بالانثی به هیچ وجه نیست.

حالا شما بگید که این ولی دم ولی دم انثی میاد پونصد مثقال طلا که نصف دیه مرد است می­دهد به ورثه قاتل که این قاتل رو اعدام کنند. میگیم در دو بعد جایز نیست. اولا آیا انسان حق دارد جان خود را بفروشد؟ یا کل جانش را یا بعض جانش را؟ انسان حق  ندارد جان رو بگه من جانم عرض می­شود که هزار مثقال می­ارزه هزار مثقال طلا بدید منو بکشید، حق ندارد. تا چه رسد به اینکه تقاضا بشد. آیا می­شود از انسانی تقاضا کرد و این تقاضا واجب القبول هم باشد یعنی ورثه زن که مقتول است بیان بگن که ما نیمی از دیه را می­دهیم به ورثه قاتل پس حق کشتن قاتل رو داریم و حاکم شرع باید قاتل رو بکشد. میگیم چرا؟ …. در جایی که جایز نباشد انسان به اختیار خودش خونش را بفروشد یا بعضا یا کلا آیا واجب است … چون الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى قاعده مقرره شاملته کامله. بنابراین این جریان که یا بدون پرداخت نصف دیه یا با پرداخت نصف دیه مرد تقاضای اعدام مرد بشه در هر دو بعد برخلاف الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى است.

حالا روایت در اینجا البته مختلف است ولکن اگر روایات هم متفق القول بود در این مساله و این فتوا چنانکه فتواهایی که ما اطلاع داریم متفق القول است قابل قبول نیست چون برخلاف الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى است اولا و ثانیا جان فروختنی نیست، جان خریدنی نیست، مخصوصا جان که کلا از بین برود.

(سوال) نخیر كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى مقید شده است بر الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى چون مقید است به الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى که میگه  الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى چند قید خورده است این. یک قید که اگر اختلاف جنس و اختلاف قیمت بود اختلاف قیمت حر و عبد، اختلاف جنس مذکر و مونث در اینجا عرض می­شود قصاص جانی نیست. بله قصاص مالی هست چون قصاص اعم است از قصاص جانی یا قصاص مالی. اگر انسان نتوانست قصاص جانی بکند چون قاتل حر است و مقتول عبد است و یا چون قاتل مذکر است و مقتول مونث است پیگیری می­کند ولی پیگیری جانی نمی­تواند بکند چون الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى، الْحُرُّ بِالْحُرِّ، الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ، الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى پیگیری مالی می­تواند بکند یعنی قیمتشو می­توند بگیرد.

اگر (سوال) اون استفاده استفاده از الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى نیستش استفاده از الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى این است که دو جنس با هم تکافو ندارند اگر یک جنس باشد تکافو دارد اما دو جنس با هم تکافو ندارند (نظر) قصاص عرض می­شود در باب قصاص فقط الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى الذکر بالانثی نیست. اگر الذکر بالانثی هم بود چنانکه الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى بود اصلا گفتن الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى غلط بود. زن به زن اگر مرد به زن بود چنانکه زن به زن است گفتن زن به زن اصلا غلط است و این عرض می­شود که درست.

 (نظر) بله؟ خب همین قید ذکر شده (نظر) بله خب حالا اونی که اونی که ذکر نشده باید بحث کنیم. اونی که ذکر شده است داریم بحث می­کنیم. اونی که ذکر شده است (نظر) متوجهم المذکر بالانثی ذکر شده است در ضمن الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى زیرا اگر مذکر را هم با انثی می­شود کشت پس چرا فرمود الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى ؟ (نظر) نخیر ببینید (نظر) نخیر النفس بالنفس هم عرض می­شود که منسوخ است حالا بحثشو می­کنیم. النفس بالنفس منسوخه بنابراین الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى ارزش عرض می­شود که دیه مرد را، ارزش جان مرد را بیشتر از ارزش جان زن قرار داده و ارزش جان زن کمتر از ارزش جان مرده .

(نظر) خب (نظر) قصاص دو بعد دارد یا قصاص جانی است یا قصاص مالی است. قصاص جانی این می­شود اگر قاتل مرد است و مقتول زن است قصاص جانی می­شود چون الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى نیست بلکه الذکر بالانثی است. الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى در باب دو قصاص، قصاص جانی و قصاص مالی نفی می­کند الذکر بالنثی را. توجه کنید ما دو قصاص داریم یک قصاص جانی داریم، یک قصاص مالی. الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى الذکر بالانثی رو هم در قصاص جانی نفی می­کند هم در قصاص مالی یعنی اگر مذکری مونثی را کشت مذکر را نمی­کشند و اگر انتقال به دیه شد دیه زن نصف است و دیه مرد تمامه.

 بنابراین قصاص در بعد جانی و در بعد مالی در عرض می­شود که جنسین سه بعد دارد: یک بعدش این است که الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى … ولکن در غیر الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى یک بعدش به طریق اولی است یک بعدش به طریق ادنی است. بعد به طریق ادنی این است که مردی قاتل زنی باشد اگر مردی قاتل زنی باشد  الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى نیست چون الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى نیست پس قصاص نیست. قصاص کلا نیست؟ نخیر قصاص نیست قصاص جانی تمام نیست قصاص مالی تمام هم نیست. قصاص جانی تمام نیست مذکر رو به مونث نمی­کشند چه عرض می­شود که بقیه خون­بها رو بدن چه ندن و قصاص مالی تمام نیست که انثی­ای که کشتن اگر مبدل به دیه شد دیه­اش هزار دینار نیست بلکه پونصد دیناره.

 این عرض می­شود که یک بعد که ما هر چه فکر کنیم در بعد ارزش و در بعد قیمت و در بعد دلالت آیه که مخصوص کرده است الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى دیگه الذکر بالذکر نمی­خواد، الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى در کل ابعادش حق ندارد که شخصی که قاتله قاتل است و مذکر است خودش پیشنهاد کند منو بکشید یا بفروشد نصف دمش را یا تقاضا کنند که نصف دمش را بفروشد و این تقاضا … نه الزامش درسته، نه رجحانش درسته، نه جواز دارد برای اینکه خون­فروشی جایز نیست خون­فروشی…

 (سوال) قصاص دو بعد دارد قصاص جانی و قصاص مالی. هم در قصاص جانی الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى است هم در قصاص مالی الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى است. آیا در اینجا اگر مردی زنی را بکشد چه این مرد را بدون رد دیه بکشند و چه با رد … دیه الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى است؟ نخیر، الذکر بالذکر است؟

(نظر) چرا دیه داریم. آیه راجع به قصاص صحبت داره. قصاص اعم است از دیه. قصاص بعد اولش قصاص جانی است بعد (نظر) قصاص دیگه مگه قصاص نیست؟ مگه دیه قصاص نیست؟ گفته قصاص حتی جروح قصاص.

(نظر) چرا میشه. چرا میشه. قصاص یعنی پیگیری. پیگیری یا جانی یا پیگیری مالی. پیگیری یعنی کسی مال انسان را بدزدد قصاص ندارد؟ میره از مالش می­گیره دیگه.کسی که انسان رو تیر بزند قصاص ندارد؟ قصاص یعنی پیگیری. پیگیری یا در بعد اولی که عین قضیه اعتدای به مثل باشد یا در بعد دوم قیمت. در بعد دوم هم قصاص است، در بعد اولم قصاص است. بنابراین كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى این قصاص اعم است از قصاص جانی و قصاص مالی و اعم است از قصاص در باب قتل، قصاص در باب مال، قصاص در باب عرض، قصاص­هایی که عرض می­شود که امکان دارد. این هم عرض می­شود که یک بحث.

حالا اگر چنانکه فرضش حاضر است. اگر فرض کنیم که دو نفر ولی دم­اند. یک نفر مکلف است و دیگری غیرمکلف، شخص مکلف هم از جان صرف­نظر کرد هم از مال، هم از قصاص جانی و هم از قصاص مالی. خب البته به اندازه خودش صرف­نظر میشه. به اندازه خودش از قصاص جانی که قصاص جانی تبعیض بردار که نیستش که، اونو نمیشه کشت. صبر می­کنیم که این بچه بزرگ شه، بچه­ای که مکلف شد اگر قصاص جانی را مطالبه کرد عمل نمی­شود تبدیل به دیه است. و اگر قصاص جانی را مطالبه نکرد باز تبدیل به دیه است. اگر دیه رو بخشید که اون هم بخشیده می­شود کلا.

خب پس حالا این سوال پیش میاد. آیا اصولا قصاص اصلیست قصاص جانی اصلیست بدون تقاضا؟ این مساله تا حالا عنوان نداشته یا عنوان شده ولی کم. اگر کسی کسی را کشت بدون اونکه ولی دم و وارث دم تقاضای اعدام کند در جای مناسبش آیا حاکم شرع می­تواند مستقلا اعدام کند؟ (سوال) بله؟ بله. می­تواند اعدام کند یا نه؟ شامل همه است ولکن شامل همه است قصاص مراحل دارد و شروط دارد. مثلا كُتِبَ عَلَيْكُمُ از جمله عَلَيْكُمُ کیه؟ ولی دمه. اگر ولی دم تقاضا نکرد پس كُتِبَ عَلَيْكُمُ در کار نیست.

(سوال) بله می­دونم اونم هست بله. کمااینکه اگر شرکایی داشتند، اگر ولی دم اولیای دم بودند یکیشون كُتِبَ رو یکیشون عرض می­شود تقاضای قصاص کرد بقیه نه این چیه؟ بکشند؟ نه شرکای دیگه. اگر شرکایی در باب کشتن بود بعضی عفو کردند و بعضی عفو نکردند می­شود کشت؟ نه انتقال به دیه است. همچنین كُتِبَ عَلَيْكُمُ قاتلا، مقتولا، اولیای دم، حاکم شرع باید توافق کنند این شرکا در قصاص اما اگر شرکای اصلی شرکای اصلی که وارث دم باشند، وارث دم شریک اصلیه، شریک اصلی و محور اصلی قصاص وارث دمه، بعد حاکمه، مومنینند.

و حالا شریک اصلی در باب قصاص اگر عفو کند می­شود او رو کشت؟ نه. اگر تقاضا نکند كُتِبَ شامل او نیست چون كُتِبَ یعنی که مفروض است و حق است. حق است بر صاحب دم که دنبال کند و قصاص انجام بشود. آیا حق قابل اسقاط هست یا قابل اسقاط نیست؟ حق قابل اسقاطه. حق که قابل اسقاطه یا صریحا اسقاط می­کند حق را یا مطالبه هم نمی­کند برای اینکه حق سه بعد دارد (سوال) نه تقصیرا نه نه نه. عاقل است و عرض می­شود مقصر نیست و قاصرم نیست با حواس جمع، با حواس جمع این ولی دم نشسته و هیچ تقاضای اعدام نمی­کند شکایت نمی­کند نه قصور دارد و نه تقصیر دارد، بدون قصور بدون تقصیر. این حق مال کیه؟ حق قصاص و پیگیری دم در بعد اول و نقطه اولی مال کیه؟ مال ولی دمه.

اگر ولی دم، ولی دم سه بعد داره: یا تقاضای قصاص می­کند یا می­بخشد یا نه تقاضای قصاص می­کند و نه صریحا می­بخشد. فقط در یک بعدش حق قصاص است. اگر تقاضای قصاص کند كُتِبَ عَلَيْكُمُ شاملش است و قصاص مشترک می­شود. اما اگر ببخشد چی؟ نه چون حقه دیگه. اگر مطلب ثابتی بود که حق شرعی بود و نه حق مکلف قابل بخشش نبود. فَمَنْ عُفِيَ لَهُ دلیلی است از ادله ما بر اینکه این حق دم، حق اولی است از برای کی؟ از برای وارث دم. پس وارث دم می­تواند ببخشد یا مطالبه کند. اگر مطالبه نکرد و بخشید یا اگر نه مطالبه کرد و نه بخشید در این صورت مطالبه نکرده. وقتی مطالبه حق نکرد کسی که مطالبه حق نکرده حاکم شرع برای او چه می­کنه؟ حاکم شرع حکم می­کند بر مبنای مطالبه قصاص، یا قصاص جانی یا قصاص مالی.

مثلا (سوال) بله. شخص شخص وارث دم، وارث دم نه دنبال کرد از برای دم نه دنبال کرد از برای مال، اینجا نه قتل است نه دیه چون قتل و دیه هر دو با ورثه. قتل و دیه حق مالی است از برای ولی دم. وقتی ولی دم حق مالیشو تقاضا نکرد عاقلا، عالما، عارفا، بدون تقصیر، بدون قصور بنابراین حاکم شرع چه  می­تونه بکنه؟ حاکم شرع در مرحله بعد است، حاکم شرع تنفیذ می­کند حکم خدا را و حکم خدا در باب قصاص دم و قصاص مال در صورتی که ولی دم که صاحب دم است و حق مالی ندارد تقاضا کند. اگر تقاضا نکند البته چیزی در کار نخواهد بود.

(سوال) بله؟ نه نمیشه چرا؟ (نظر) كُم کین؟ كُم (نظر) می­دونم كُم محور اولش کیه؟ ببینید حاکم شرع، اولیای قاتل، اولیای مقتول و و همشون شرکا هستند ولکن مهمترین شریک کیه که … است؟ وارث دم. وارث دم است که حق کشتن دارد، حق گرفتن دیه، حق کشتن. اما اگر از هر دو عفو کرد چی؟ حاکم شرع اصرار می­کند بکشید، مومنین، حاکم شرع، مقتول عرض می­شود که قاتل، همه اصرار دارند که منو بکشید ولکن ولی دم میگوید من همه رو بخشیدم چی شد؟ میشه دیگه.

(نظر) نه بحث سر این است که بحث این است که حق حق مالی ولی دم هست یا شریک داره؟ شریک نداره. حق مالی ولی دم است و شریک ندارد. اگر از این حق مالی صرف­نظر کند صرف­نظر از قصاص میشه یا نه؟ خب میشه.

 بنابراین این خودش از ادله ماست که در صورت مطالبه ولی دم حقی است که حاکم او رو قصاص کنه. مطالبه نکنه چی؟ مثلا مالی از من نزد کسی است من مطالبه نمی­کنم مطالبه نکردم روی جهالت نیست، روی قصور نیست، روی تقصیر نیست، روی چی . می­تونید شما از باب نهی از منکر مال رو بگیرید به من بدید؟ نخیر. مال منه، مال مال من است و اگر من مطالبه کنم حق است که کمک کنید اما اگر مطالبه نکنم با شرایط ترک مطالبه این حق عرض می­شود که ساقطه.

بله دو بعد داره. یه مرتبه من مطالبه می­کنم حاکم شرع حق دارد بگیرد. یه مرتبه می­بخشم حاکم شرع اصلا حق نداره. یه مرتبه نه مطالبه می­کنم نه می­بخشم ولکن سکوت انسان حکم رضا دارد اگر سکوتی است که از ترس نیست، از ملاحظه نیست حکم رضا دارد، چون سکوت حکم رضا دارد بنابراین …. بخشش ….

بله اگه سکوتش رو ترسه، عمقا اگر ترس نباشد مطالبه می­کند. اگر سکوت روی ترس است و عمقا مطالبه دارد در این صورت مطالبه است. اما اگر نه مطالبه است لفظا، نه مطالبه است عمقا، اگر ازش سوال کنید میگد من مطالبه ندارم در این صورت فرض کنید زیاده … نیست (نظر) بله؟ (نظر) هیچی نمی­خواد ساکته. ولی دم با اینکه احضار(نظر) چرا، ولی دم سکوت دارد ولی دم سکوت نه از رو ترس، نه قصورا، نه تقصیرا، نه خوفا سکوت دارد و هیچی نمیگه. وانگهی وقتی ولی دم دنبال نکرد، می­تونست دنبال کنه، ولی دم قاتل رو می­دونه می­تونه تحویل بده، دنبال نکنه خود دنبال نکردن و تحویل ندادن دلیل بر چیه؟ دلیل بر رضا. بنابراین محور رضاست. محور رضای به عدم قصاصه. اگر رضای به عدم قصاص باشد در این صورت قصاص نیست.

و اما اگر شک داریم، شک داریم که این راضی است ولی دم به عدم قصاص یا راضی نیست. خب در صورت … در صورت شک شک در قصاصه. ما باید علم داشته باشیم که این تقاضای قصاص دارد و راضی به ترک قصاص نیست، علم داشته باشیم یا لفظا یا عملا علم داشته باشیم ولکن در این مثلث که یا علم داریم راضی است یا علم داریم راضی نیست یا شک داریم. در صورتی که علم داریم راضی است که عرض می­شود که اینو نکشن و دیه نگیرن که معلومه. در صورتی که علم داریم راضی نیست، که دنبال می­کنه باز معلومه اینم معلومه.

 اما اگر شک داریم، شک داریم که راضی است یا راضی نیست ولی محرز است که این خوفا نیست. در دسترسش هست که اقدام کنه قیام کند اقدام کند و عرض می­شود که تقاضای قصاص کند ولکن شک داریم که آیا واقعا راضی است یا واقعا راضی نیست ما حق قصاص نداریم برای اینکه تدرء الحدود بالشبهات اولا بلکه قبل از این اول باید محرز باشد که این تقاضای قصاص دارد چون قصاص عرض می­شود که حق بعد اول است، تقاضای حق بعد دوم است. حق دارد وارث دم، باید تقاضا کند. اگر حق دارد و تقاضا نکند و خوف در کار نیست این حق ساقط می­شود چرا؟ برای اینکه تقاضای حق نکرده است. بنابراین در موردی قصاص را حاکم شرع باید دنبال کند اعدام یا عرض می­شود که دیه که تقاضا کند. این هم بعد دوم.

(سوال) بله؟ از نظر اجتماعی رو چهارشنبه عرض کردیم یعنی روز قبل بحث کردیم که اگر از نظر اجتماعی باشد شخص وارث دم نمی­توند ببخشد اصلا. اگر آدم است که افساد فی الارض جانی دارد اینو کشت باز می­کشد باز می­کشد باز می­کشد اصلا حق ندارد. اگر تقاضا کند خواهش کند که من هم جان و هم مال رو بخشیدم گوش نمی­دهند برای اینکه داخل آیه محاربه فی الارض محارب میشه يَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ.

(سوال) بله؟ قتله تعمد داره ولی در اینجا تموم شد. تعمد دارد در این قتل ولی بعد پشیمون شد توبه کرد دیگه نمی­کنه عرض می­شود قتل دیگه انجام نمیده. بنابراین عنوان ساعی فساد فی الارض نیست و اصرار در آدمکشی ندارد. اصرار در آدمکشی ندارد، قتل بایمانه نکرده است، چه نکرده است و اخوت محفوظه. اخوت محفوظه گاه واجب است بخششش که عرض کردیم گاه راجح است بخشش. بین رجحان و بین عرض می­شود که واجب.

 (سوال) برای اینکه كُتِبَ عَلَيْكُمُ قصاص قصاص نکرده قصاص رو دنبال نکرده. برای اینکه اگر دنبال کند الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ ، اگر دنبال نکند چی؟ قصاص دنبال کردنه آخه. ببینید دو بعده یکی حق یکی دنبال کردن. اگر حق است دنبال نکند که هیچی، اگر حق نیست دنبال کند که هیچی، حق باشد و دنبال کند. چهار بعده: نه حق است نه دنبال هیچی، اگر حق است دنبال نکند هیچی، اگر حق نیست دنبال کند هیچی، بنابراین در یک مورد در این چهار زاویه فقط یک زاویه است حق است و دنبال کند چون قصاص دنبال کردنه قصاص کشتن نیست. قصاص اگه کشتن باشه بله. قصاص دنبال کردنه. دنبال نکرده است با علم و با اختیار و با اطلاع و بدون ترس دنبالش نکرده.

 (سوال) خب واجب است دنبال کند استثناء داره فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ چیه؟ پس این از نظر قاعده کلی كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ منتها قصاصم دو بعد داره. قصاص بعد ایجابی دارد و بعد سلبی دارد. بعد ایجابیش دنبال کردن است اگر واجب باشد یا راجح باشد، نکته­ایست­ها و بعد سلبیش دنبال نکردن است در جایی که دنبال کردن حرام باشد پس هر دو كُتِبَ است، كُتِبَ سلبا، كُتِبَ ایجابا. مثل عرض می­شود که قضیه طلاق قبل از …. در طلاق قبل از … من بیده عقده النکاح چیه؟ عقده سلبی است و عقده ایجابی. عقده ایجابی خود عقد است، عقده سلبی سلب عقد است. عقده النکاح در جوی قرار گرفته است که ذوبعدینه. بعد ایجابی مقداری به دست مرده، بعد سلبی فقط به دست مرده.

در اینجا این نکته رو قبلا عرض نکرده بودم حالا عرض می­کنم كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ قصاص پیگیری است: پیگیری ایجابی، پیگیری سلبی.

پیگیری ایجابی پیگیری کردن در صورت وجوب در صورت رجحان.

پیگیری سلبی یعنی پیگیری نکردن. پیگیری نکردن و دنبال نکردن جانی یا مالی یا جانی و مالی احیانا پیگیری نکردن واجب است مثل اون مثالی که عرض کردم. کسی است که اهم است اهمیت دارد بقایش از نظراتی که نافع است از برای مسلمین در این صورت اگر شخص ولی دم تقاضا کند تقاضاش … نیست چون دوران امر بین مهم و اهم است اهم به طریق الزامی. اگر دوران امر بین مهم و اهم به طریق الزامیست در اینجا فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ است. مِنْ أَخِيهِ یا مِنْ أَخِيهِ ذات أَخِيهِ در بعد اول تقاضا کند، در بعد دوم، در بعد سوم، در بعد چهارم که نخیر اصرار دارد بر قتل ولکن بر مبنای اهمیت لزوم شرعی نباید قتل بشه. بنابراین از جانب اخ … نخواهد فریاد کند یقه پاره کند از جانب اخ عفو عفو خواهد شد. عفو وارد خواهد شد بر کسی که این مصلحت اهم وجوبی و الزامیش ترجیح دارد بر عرض می­شود که مصلحت مهم خاطره شخص ولی دم رو انجام دادن.

عرض می­شود که بحث­های دیگری که در کار هست البته بحث­های ریشه­ای بحث­های محوریست که باید آیات رو باید تفسیر کنیم.

از جمله چرا قیمت مرد بیشتر از زن است؟ ممکن است مرد آدم بی­سواد بی­عرضه فاسقی باشد و زن باسواد مرجع تقلید باعرضه  عاقل عالم باتقوا نمازشب­خون. پس چرا مرد کلا بر زن کلا رجحان دارد و زن کلا نصف مرد است عرض می­شود که از نظر دیه؟ خون­بها، هم از نظر قصاص جانی و هم از نظر خون­بها عرض می­شود خون­بها مادی.

ما میگیم که ارزش­ها دو بعد دارند. یک ارزش مالی است و یک ارزش غیرمالی. ارزش غیرمالی که ارزش علمی و معنوی و تقوایی و پذیرش شرع مناط قصاص هرگز نیست به علل این شصت سال که اگرم ندانیم معذوریم. فرض کنید که نص است نص است که ارزش اقتصادی و ارزش جنسی مناط است. حالا حر و عبد رو کاری نداریم که عبد در کار نیست الان. اونم اقتصادیه برای اینکه حر قیمتش از نظر اقتصادی بیشتر از عبده.

حالا در ارزش اقتصادی بین مرد و زن ارزش معنوی و علمی و تقوا و این حرفا مناط نیست. نص داریم وقتی که نص داریم اگر علت و حکمت نفهمیم مطلبی نیست. ولکن ما علت و حکمت هم می­فهمیم. و نوعا قرآن شریف در احکام علت و حکمت و … رو بیان می­کند.

حالا در اینجا فرض کنید بیانی ندارد که چرا مرد دو برابر زن است از نظر جانی و از نظر مالی. خب مطلب واضح است در جریان قاعده اسلامی برای اینکه اولا انتاجی که مرد دارد بیشتر از زن است. زن در یک سال بیش از یک دو فرزند نمی­تواند تولید کند ولی مرد در یک سال می­تواند صد تا فرزند تولید کند دو تا فرزند، چهار تا، بیشتر می­تونه برای اینکه مرد می­تواند با زن­های دیگر جریان رو انجام بدد و تولید از این زن اون زن اون زن اون زن. ولی زن ولو معاذ الله با چند مرد همبستر بشد تولیدهای گوناگون ندارد. بنابراین تولید مرد نوعا بیشتر از زن است حداقل دو برابر حداقل، حد اقل اقل دو برابر.

خب (نظر) بله اونم هست. حالا مثلا مثال این اهانت به زنم نیست برای اینکه اهانت به زن و بالا بردن مرد در صورتی که از نظر روحی و معنوی فضیلت مناط باشه، نخیر. فرض کنید ما دو تا مرغ داریم هر دو همشهری­اند، هم­دهاتی­اند، ­هم­وزن­اند، هم­رنگ­اند یکی روزی دو تا تخم می­کند چنانکه بعضی مرغا داریم یکی روزی یه تخم می­کنه کدوم گرون­تره؟ اونی که روزی دو تا تخم می­کنه دیگه، اونی که انتاجش بیشتره. اونی که انتاج اقتصادیش بیشتر است اون گران­تر است از کسی که از مرغی که انتاج اقتصادیش کمتره.

همچنین مرد چون نوعا امکان و فعلیت، هم در بعد امکان هم در بعد فعلیت حد اقل اقل اقل انتاجش دو برابر زن است بنابراین قیمت مرد دو برابر زنه.