جلسه هفتصد و هشتاد و هفتم درس خارج فقه

قصاص

796

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

تتمه­هایی است در قتل عمد و قصاص قتل عمد که من تاکنون در کتب فقهیه ندیدم و در کلمات فقها هم کسانی که پهلوشون درس خوندیم نشنیدم.

قتل عمد چند حالت دارد: حالت ایجابی، حالت سلبی، حالت ایجابی و سلبی هر دو و حالت ایجابی و سلبی یا از یک نفر یا از دو و چند نفر. در حالت ایجابی و سلبی هم یا شرکت است بین اشخاصی یا شرکت نیست. کسی حالت ایجابی دارد در قتل و دیگری حالت سلبی دارد یا حالت ایجابی و سلبی قتل مربوط به یک نفر است. در صورت قبل هم که یکی حالت ایجابی دارد و دیگری حالت سلبی دارد اون دیگری یا مقتول است که حالت سلبی دارد قبل از کشته شدنش یا غیرمقتول است که حالت سلبی دارد.

و اما بیان حالت ایجابی و سلبی قتل: کسی را با ضربه­ای مهلک زده­اند که به نیت کشتن است یا به غیر نیت کشتن، حالا به نیت کشتن کسی را به نیت کشتن با ضربه مهلکه زده­اند، اینجا دو حالت دارد یا کسی را که با ضربه مهلکه زده­اند چاره­ای از برای علاجش است یا چاره­ای از برای علاجش نیست. اگر چاره­ای از برای علاجش نباشد و ضربه هم ضربه مهلکه است و به نیت قتل است این مورد مسلم قتل عمد است که نتیجه­اش قصاص است در ابعادش.

اما کسی که ضربه زده ضربه به قصد قتل زده اولا، ضربه هم مهلکه است ثانیا که قصد را از ضربه مهلکه می­فهمیم. بین الهلالین کسی که زده است کسی رو کشته از کجا معلوم است که قصد قتل داره؟ از ضربه. اگر ضربه هفت­تیر است، شمشیر است، غرق است، چه هست چه هست ضربه­ای که قاعدتا هلاک می­کند و درصد هلاک کردنش زیاد است و درصد هلاک نکردن ندارد یا کم است و قابل توجه نیست از ضربه مهلکه می­فهمیم قتل عمد است.

حالا کسی که ضربه مهلکه به دیگری زده است از دو حال خارج نیست: یا ضربه مهلکه­ایست که قابل جبران نیست، هر قدر دوندگی و علاج شود این شخص می­میره یا نخیر قابل علاج است. اگر صورت دوم باشد عرض کردیم قتل عمد است یعنی شخصی مستقلا با ضربه مهلکه و نیت قتل کسی را کشته و قابل جبران هم هرگز نیست. کمکی هم در قتل ندارد. نه کمک غیری دارد و نه کمک خودی دارد. استقلال صد در صد در قتل است، اینجا مورد قصاصه. اما اگر کسی با نیت قتل با ضربه مهلکه کسی را ضربه زد اما این ضربه قابل علاج است. در ترقی طب و در ترقی قسمت­های جراحی و معالجاتی که فعلا هست قبلا نبوده است حتی ضربه­های مهلکه احیانا قابل علاج است.

حالا اگر ضربه دو بعد قاتلیت رو دارد نیت قتل بوده است و ضربه هم ضربه مهلکه بوده اما در عین حال قابل علاج است. درصورتی که قابل علاج است یا شخص مضروب اهمال می­کند در علاج یا اهمال در علاج نمی­کند، شخص ضارب اهمال در علاج می­کند یا نه ضارب اهمال در علاج می­کند، نه مضروب اهمال در علاج می­کند، کسانی که می­دانند و مطلع­اند اهمال در علاج می­کنند در اینجا فرق می­کند. اگر شخص ضارب کسی را ضربه­ای زد که ضربه مهلکه است و این قابل علاج هست و اهمال در علاج می­کند این ضربه ضربه مستقله قاتله است و درش قصاصه چون یک نفر هم ایجاب هم سلب. هم ایجاب قتل با اون یک نفر است هم جهت سلبی، می­توانست معالجه کند و معالجه نکرد. اگر می­توانست معالجه کند و معالجه نکرد بنابراین قتل صد در صد منسوب به اوست.

اگر نمی­توانست معالجه کنه و معاجه نکرد اما شخص مضروب قادر است در اینکه خود را معالجه کند یا دیگری قادر است که او را معالجه کند و معالجه نکرد، در اینجا شخص قاتل و ضارب مستقل در قتل نیست چرا؟ برای اینکه استقلال صد در صد در قتل در صورتی است که این علت تامه قتل است و چاره­ای از برای جلوگیری از موت نیست. این شخص مضروب چاره دارد، چاره دارد فرض کنید که چاره دارد که جلوگیری کند از موتش با معالجه یا اگر او خودش چاره ندارد دیگری که اطلاع دارد چاره دارد. در اینجا قاتل شریک پیدا کرد. یک جنبه ایجابی است و یک جنبه سلبی. جنبه ایجابی قتل … . این قتل اماته تحقق می­شود به وسیله­اش در صورتی که علاج نشود ولکن میشد علاج بشه. یا این میشد از طرف مقتول بود یا از طرف غیرمقتول بود. مقتول کمک کرد به موت خودش بنابراین شریک در قتل خودشه. انسانی که خودکشی می­کند دو بعد دارد خودکشی: یا خودشو می­زند می­کشد، غرق می­کند، به دار می­زند فلان این عرض می­شود که قاتل خودشه یا نخیر خودکشی در بعد عدم معالجه است. کسی که می­تواند با ضربه مهلکه قاتله خود را معالجه کند که نمیرد بنابراین خودش شریک است در خودکشی. بخشی از کشتنش مربوط به قاتل است و بخشی هم مربوط به اهمال خودشه. این یک بعد.

بعد دیگر: اگر چنانچه خودش قادر بر علاج خودش نیست، دیگری قادر بر علاج او هست و سستی کرد و تنبلی کرد و موت … کرد بنابراین در اینجا قاتل شریک دیگری پیدا کرد یعنی دو نفر قاتلند : یک نفر از نظر ایجابی که ضربه مهلکه به نیت قتل ایجاد کرد این صد در صد نیست، دومی چه شخص مضروب باشد و چه غیرمضروب باشد در اثر اهمال جلوگیری از موت نکرد، می­توانست جلوگیری از موت کنه ولکن جلوگیری از موت نکرد بنابراین در اینجا قاتل شریک دارد. ما تاکنون نه در نوشته­ها دیده­ایم و نه گفته­ها شنیده­ایم ولی بحث هست دیگه.

حالا مثال بیّن، مثال بیّن: اگر کسی دارد می­میرد به علتی از علل یا تقصیر است یا قصور است دارد می­میرد ولکن منِ پزشک یا منِ غیرپزشک قادر هستیم، توانایی داریم به هر وسیله مالی، حالی، عملی که او را از مرگ نجات بدیم. اگر او را از مرگ نجات ندیم چی؟ قاتلیم ولکن بعض قاتلیم، شریک در قاتلیم. یعنی دو نفر شرکت دارند در کشتن این آدم: یک نفر خودش اگر مقصر باشد یا خودش اگر قاصر باشد علت مرض است. مرض که علت است و من دون تقصیر باشد این شریک شریک غیرمکلف است. شریک مکلف کسی است که در محضر او و با اطلاع او و با قدرت او دارد این شخص می­میرد و این شخصی که می­بیند اطلاع دارد می­تواند با مالش، با حالش، پزشک است، معالج شخصی است یا پزشک نیست ببرد و در … او را معالجه کند، در اینجا شریک است در قتل. بنابراین شرکت در قتل فقط شرکت ایجابی نیست بلکه شرکت سلبی هم هست.

حالا این موارد را که مشمول چهار آیه است اون­هایی که مشمول این چهار آیه است قطعا مشمول، اونایی که ظاهرند باز مشمول، اون­هایی که مشمول نیست مشمول نیست. ما چهار آیه در باب قصاص خون داریم. دو آیه آیات عامه است و دو آیه از آیات خاصه.

عرض می­شود که كُتِبَ عَلَيْكُمُ فی الْقِصَاصُ ، كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى که یک بعدش این است که خون به خون این عرض می­شود که عامه.

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ ببخشید فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ این عامه.

عرض می­شود که بله. فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ این عام است اعتدای جانی باشد، مالی باشد، قطع عضو باشد، جرح باشد اون اعتدایی که قابل جبران است. این یک.

دوم: أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ. أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ خاص است، مَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ عام است.

و همچنین كُتِبَ عَلَيْكُمُ عرض می­شود که كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى این قصاص فِي الْقَتْلَى هم هم می­شود گفت عام است هم می­شود خاص است. عام است قصاص کشتن و نکشتن رو شامل است، خاص است قدر مسلّم کشتن است با کشتن عمدی و نیت عرض می­شود که قتل.

حالا و همچنین أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ. أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ، كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى، فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ این سه چهار آیه شریکند در استدلال عرض می­شود که قصاص. قصاص یا خون ریختن در مقابل خون ریختن یا دیه است بعضا و یا کلا.

حالا اون قدری که مسلّم است در نوشته­ها و گفته­ها این است که شخصی ایجابا عامل قتل باشد، کسی کسی را بکشد. حالا یا می­شود از مردن او جلوگیری کرد یا نمی­شود. آقایون حرفی ندارند هیچ حرف ندارند. چه بشود از، وقتی که این ضربه ضربه­ایست به نیت قتل و ضربه مهلکه است اعم است قصاص چه بشود از مرگ او جلوگیری کرد و چه نشود جلوگیری کرد. ولکن باید فرق قائل شد برای اینکه اگر چنانچه بشود از مرگ او جلوگیری کرد و جلوگیری نشد و این جلوگیری نکردن که جریان سلبی است چه از طرف مضروب باشد و چه از طرف غیرمضروب بنابراین در قتل شرکت است، قتل مستقل نیست. یعنی جان این شخص را گرفتن صد در صد براثر این ضربه نیست.

 اگر در اثر ضربه­ای صد در صد قتل است این به هیچ وجهی من الوجوه در مثلث در مثلث مرسوم نمی­شود جلو قتل رو بگیره. یک: شخص قاتل که ضربه مهلکه زده است نتواند جلو موت رو بگیر چه پزشک چه غیرپزشک. شخص مقتول نتواند با حرکات و فعالیت جلو مرگشو بگیرد. سوم: اشخاص دیگر که مطلع بر جریانند نتوانند. اگر نتواند و نتواند و نتواند نتواند این ضربه مهلکه قاتل ضربه صد در صد است پس اعتدای به مثل، النفس بالنفس، القصاص در اینجا قطعا جاریست.

اما اگر توان جلوگیری از موت باشد، اگر توان جلوگیری از موت نسبت به مضروب باشد شرکته. اگر شخص مضروب بتواند جلوگیری از مرگش کند و نکند ولو با دزدی ولو شخص مضروب با دزدی، با هجوم، غیر آدمکشی، با ضرب، با شتم، با دزدی، با هرچه چون دوران اهم دوران بین اهم و مهمه تا چه رسد مهره حلال. وسیله حلال، وسیله حرام شخص مضروب بتواند جان خود را حفظ کند و اهمال کند در این صورت قاتل عمد شریک دارد قاتل عمد خودش شریک اول است ایجاب و شخص مضروب شریک سلبی است که سلب کرده است از خود فعالیت جلوگیری از مرگ رو. این بعد اول.

بعد دوم: نه شخص قاتل و نه شخص مضروب قدرت بر جلوگیری از مرگ ندارند اما شخص یا اشخاص دیگری هستند که قدرت جلوگیری از مرگ دارند. باز اینجام شرکته.

ولکن در یک بعد این شرکت نیست: اگر شخص قاتل ضربه قاتله زده است و صد در صد قاتل نیست اگر مقتول رو همینطور بگذارند میمیره ولکن شخص قاتل می­تواند خودش معالجه کند یا او رو ببرد معالجه کنند، در این صورت شرکتی در کار نیست. شرکت در شخصه یعنی ایجاب از خود قاتل است و سلب هم از خود قاتل است بنابراین تحقق صد در صد قتل در بعد چیه؟ در بعد ضربت است اولا و اهمال است ثانیا ولو چند درصد ضربت شامل باشد و چند درصد اهمال، صد در صد منوط است مرگ این شخص مضروب به کار قاتل. این …

اما در بعد دوم و سوم که شخص مضروب اهمال کرده است در معالجه و می­توانست معالجه کند یا اشخاص و شخص دیگر می­توانستند کمک کنند و کمک نکردند در این صورت این قتل شریک دارد. وقتی قتل شریک دارد نه اعتدای به مثل است، نه النَّفْسَ بِالنَّفْسِ است، نه الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى است مخصوصا مماثله­ای در کار نیست. مماثله هم در ماده قتل، هم در کیفیت قتل، هم در ملحقات قتل باید باشه. در ملحقات قتل هم باید که مماثله داشته باشد. در سه بعد کیفیت قتل، کمیت ضرب و عرض می­شود که و مخلفات قتل.

اگر قتلی است که دنباله­اش مردن صد در صد است که هیچکس کاری نمی­تواند بکند این قتل عمدی مستقله. اما اگر قتلی است که ولو درصد مردن بالاست اما درصد نجات مضروب هست یا به وسیله خودش یا به وسیله دیگری در این صورت شرکت در قتل است و شرکت در قتل باشد باید تقسیم بشه. باید ببینیم چند درصد قتل مربوط است به قاتل، چند درصد مربوط است به کسی که فعالیت نکرده (سوال) شریک حساب میشه بله شریک قاتله (سوال) نه نخیر چون شریک در قتله چون شریکه چرا؟ این مثال رو اول گفتیم ببینید کسی (نظر) بله کسی که مریض است مریض است همینطور رهاش کنند می­میرد و شما هم می­دانید بنابراین در اینجا شریک در مرگ است. یک: مرض، دو: اهمال شما شریکه. بله اگر شما مریضش کردید و شما معالجه­اش نکردید و شما غذا ندادید و مرد شما صد در صد قاتلید. اما اگر شرکت در کار باشد مرض از خودش است قصورا یا تقصیرا، این درصدی از عامل قتل. درصد دوم از عامل قتل این است که شما می­توانید به او غذا بدید بخوره نمیره و ندادید شما شریکید در قتل. شریک با کی؟ شریک با این شخص. یعنی اون شخص بعض قاتل است نسبت به خودش و شما هم بعض قاتل. شرکت بین شخص میت و شخصی که قدرت داشت او رو از عرض می­­شود که مرگ نجات بده.

بنابراین قتل فقط ایجابی نیست. مشت زدن مثلا فرض کنید کسی افتاده تو آب داره غرق میشه قصورا هم هست فرض کنید، قصورا افتاده است در آب داره غرق میشه و شما می­توانید او را نجات بدهید و غرق نشید، اینجا شما قاتلید یا نه؟ قاتلید اینجا شریک شریک … برای اینکه اگر در آب نیفتاده بود مطلبی نبود. در آب افتادن قصورا یا تقصیرا عاملی است از غرق شدن یا نه؟ بله. پس بعض عامل برای کسی است که در آب افتاده یا قصورا یا تقصیرا. و بعض متمم عامل نجات ندادن شماست شما می­توانستید او رو نجات بدید ولی نجات ندادید بنابراین شما خون­بها باید بدید. باید بخش بشه یعنی باید تحت کنترل بیاد تحت حساب. آیا درصد مردنش مال تو آب افتادن است مال تو آب افتادن و غرق شدن درصدش چقدره؟ و درصد نجات ندادن شما چقدره؟ باید بخش شه. پنجاه درصده، شصت درصده، هفتاد درصده، نود درصده، هر درصدی هست باید که خون­بها بدید. شما که می­توانستید او رو نجات بدید از غرق، شما غرقش نکردید ولکن از نظر سلبی شما قاتلید.

(سوال) آیا، صبر کنید، قتل یعنی چه؟ قتل یعنی سبب رو کشتن. سبب رو کشتن یا سبب ایجابی است یا سبب سلبی است. هدف سببه دیگه. اگر چه با چه انداختن و غرق کردن این کشتنه. چه کسی غرق شده است و شما نگاه می­کنید شما می­توانستید نجات بدید یا نه؟ می­توانستید؟ شما که می­توانستید نجات بدید و نجات ندادید شما عامل سلبی در عدم بقا حیات هستید یعنی شما عامل مردن او هستید. عامل مردن او تو آب افتادن نیست. بله عامل مردن او در صورتی  تو آب افتادن است که کسی نتواند شما نتوانید و غیر هم نتواند نجات بدهد. اگر هیچکس نتواند او را نجات بدهد شما هیچ عاملیتی در قتل او ندارید ولکن شما بخشی در غرق او بخشی در عرض می­شود که فوت او به وسیله غرق دارید چرا؟ می­توانستید نجات بدید. شما که توانایی نجات دادن او را دارید و نجات ندادید بنابراین شما عامل قتل هستید بعضا. عامل قتل بعضا یا ایجابی است و یا سلبی است یا هم ایجابی است و هم سلبی. مثلا اونجا که مجمع الامرینه، کسی رو که شنا بلد نیست انداخته تو آب خب این عامل صد در صد قتل  نیست چون ممکن است که کسی او رو نجات بده ولکن اگر کسی نبود و شما منفردا ایستادید تا او خفه شد و غرق شد شما در بعد ایجابی تو آب انداختن و در بعد سلبی نجات ندادن، شما در بعد ایجاب و سلب هر دو عامل قتلید. یعنی صد در صد عامل قتل این آدم شما هستید. ایجابا تو آب انداختن صد در صد نبود و سلبا نجات ندادن بود. بنابراین عامل قتل در انحصار عامل ایجابی نیست عامل ایجابی باشد، عامل سلبی باشد، شرکت باشد، وحدت باشد.

بنابراین در کل صور در کل صور قتل عواملی که درصد موثر است در قتل ایجابا یا سلبا اگر صد در صد مربوط به شماست شما قاتل عمدی مستقلید اما اگر صد در صد مربوط به شما نیست ولو پنج درصد ولو پنج درصد مربوط به شما نیست نود و پنج درصد مربوط به شماست نود و پنج درصد دیه بدید نه اینکه شما رو می­کشند.

بنابراین ضیق پیدا می­کند بسیار دایره قصاص اعدام کسی که عرض می­شود که قاتل است. برای اینکه ما استناد به آیه می­کنیم.

فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ آیا این اعتدایی که کرده است کسی که کسی رو غرق کرده اعتدای صد در صد کرده؟ نخیر اعتدای صد در صد در صورتی است که اون غرق جوریست که هیچکس قدرت بر نجات دادن اون ندارد. اما اگر شما قدرت غرق کردن او رو دارید و دیگری که حاضر است و اطلاع دارد و قدرت دارد می­تواند اونو نجات بدهد بنابراین این صد در صد قتل مربوط به شما نیست. درصدی مربوط است به شما که تو آب انداختید و درصدی مربوط است به خود شادیگران که نجات ندادند. مثلا شخصی است که شنا مقداری بلده ولی با فعالیت، با داد زدن، با چه با چه می­تواند خود را به مرحله نجات بندازد، در اینجا قاتل عمدی صد در صد نیستید بلکه قاتل دو نفرند یکی شما، یکی کسی که غرق شده و اهمال کرده است در نجات یافتن. چه شرکت از طرف عرض می­شود که غریق و مضروب باشد یا شرکت از طرف شخص صاحب … باشد.

و اعتدای به مثل در اینجاست؟ یا النَّفْسَ بِالنَّفْسِ؟ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ در اینجا نیست. نه اعتدای به مثل است در اینجا نه النَّفْسَ بِالنَّفْسِ است نه فِي الْقَتْلَى هست. كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى، الْقَتْلَى یعنی قتلی که صد در صد مربوط به شماست. النَّفْسَ بِالنَّفْسِ نفسی که موتش صد در صد مربوط به شماست. اعتدای به مثل اعتدای جانی که صد در صد مربوط به شماست. اما اگر اعتدای جانی و اعتدای نفس صد در صد مربوط به شما نباشد بلکه عامل درصدید شما چه ایجابا چه سلبا چه شرکت با مضروب چه شرکت با غیر، در اینجا نه اعتدای به مثل است نه النَّفْسَ بِالنَّفْسِ است نه قصاص است بنابراین اینجا منتقل به عرض می­شود که خون­بها و دیه خواهد شد.

(سوال) راضی نه، راضی به قتل که شریک نیست. ببینید قتل یک عمل است این عملی که انجام می­­­شود و قتل تحقق پیدا می­کند یا عمل سلبی است یا ایجابی، رضایت نه. رضایت مثلا اگر کسی به کسی دستور بدهد شما اینو بکش قاتل کیه؟ قاتل کسیه که می­کشد اما کسی که دستور داده است جزای دیگری دارد صلاحیت دارد که حبسش کنند. تا چقدر حبس کنند کاری ندارم. یک جزایی دربارش که جزاش قتل نیست. بنابراین اون کسی که شرکت دارد عملا یا عمل ایجابی یا عمل سلبی. فعل که میگن مگه فعل فقط ایجابیه؟ خوردن فعل است نخوردن هم با اراده فعل است، دیدن فعل است ندیدن هم فعل است، راه افتادن فعل است راه نیفتادن هم فعل است مگر اینکه راه رفتن اتوماتیکی باشد فعل نیست، مگر راه نرفتن اتوماتیکی باشد فعل نیست. ولیکن راه رفتن به اختیار و نرفتن هر دو فعل است. کشتن و جلوگیری از مرگ نکردن هر دو فعل است.

بنابراین به وجه الکلی کسانی که درصد قتل صد در صدش مربوط به اون­ها نیست بلکه درصدی از قتل مربوط به اونهاست چه کم چه زیاد چه سلبا و چه ایجابا این­ها عرض می­شود که قصاصشون کشتن نیست. این یک.

(سوال) بله؟ بله کسانی که از قتلش راضی بودن باید کشتشون؟ اگر مرتد باشند مطلبیه اگر مرتد نباشند چی؟ (نظر) بله گناه دارد. کسانی که راضی به قتل­اند، دستور به قتل دادند و تیر قتل رو فراهم کردند این­ها گناهکارند، عقوبت دارند دنیاً عقباً اما باید کشتنشون؟ نخیر بنابراین کشتن در صورتی جایز است که استقلال صد در صد در قتل باشد این مال اینجا تا چه رسد به جای اینکه شرکت ایجابی باشد اگر شرکت مخلوط از ایجابی و سلبی باشد قاتلی که صد در صد قاتل نیست ایجابا نباید کشت تا چه رسد اگر چند نفر شرکت دارند در قتل کسی که بحثش گذشت و روایتشو امروز می­خونیم.

یازده روایت در این باب داریم. یازده روایت این است که هر یازده روایت بر خلاف قرآنه منتها بعضی بیشتر و بعضی کمتر. که اگر چند نفر شرکت کردند در کشتن یک نفر می­شود دیه گرفت و می­شود هر چند نفر رو کشت اضافه دیه رو داد و می­شود یک نفر از این چند نفر رو انتخاب کرد و عرض می­شود که از بقیه اضافه دیه رو گرفت.

روایاتش در وسائل الشیعه جلد نوزدهم صفحه 29، فصل 12: بَابُ حُکْمِ مَا لَوِ اشْتَرَکَ اثْنَانِ فَصَاعِداً فِی قَتْلِ وَاحِدٍ

تمام یازده و دوازده ، یازده روایت یازده روایت این باب تماما مخالف قرآن شریفه خیلی عجیبه­ ها. و ما از … داریم که روایاتش کلا یا اکثرا بر خلاف نص یا بر خلاف ظاهر مستقر قرآن است. کسانی که متن جعل کردند سند جعل کردند و کسانی که جعال بودند علیه قرآن همت داشتند زیاد جعل کنند تا مقبول واقع شه. متن زیاد، سند زیاد، سند صحیح، سند موثق جعل کنند تا مقبول فقها واقع بشه. و فقها که فقط با یک چشم به حدیث نگاه می­کنند نه با دو چشم، با یک چشم سند قوی، متن زیاد، متن بیشتر. اما چشم دیگرشون کمه چشم دیگر که محوریت قرآن باشد کم است و به قرآن توجه ندارند بنابراین فتاوا فوق فتاوا ظلمات بعض …

حالا روایت اول: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ صحیحه است متاسفانه صحیحه است. صحیحه یا سندا است یا اعتمادا. عرض می­شود که ابن بابویه قمنی در آخر یا در اول … نوشته است که آنچه را من نقل می­کنم ولو مرسلا نقل می­کنم بهش اعتماد دارم. پس صحیحه میشه دیگه.

حالا عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی رَجُلَیْنِ قَتَلَا رَجُلًا قَالَ إِنْ شَاءَ أَوْلِیَاءُ الْمَقْتُولِ أَنْ یُؤَدُّوا دِیَهً وَ یَقْتُلُوهُمَا جَمِیعاً قَتَلُوهُمَا.

اینو بحث کردیم خون­فروشی حرام است. چه جانتون رو کلا بفروشید چه جانتون رو بعضا. اگر جان شما هدر نیست کلا، می­تونید بفروشید؟ نخیر. اگر جان شما هدر است بعضا، دو نفر قاتل یک نفرند 50 درصد جان او هدر است50 درصد جان او هدر است. 50 درصد از جان رو بفروشید معنا دارد اصلا؟ نخیر جان فروختنش اصلا غلط است و بحث کردیم تکرار نمی­کنیم. این یک.

دوم: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ فِی کِتَابِهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ یَرْفَعُهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ أَرْبَعَهِ أَنْفُسٍ قَتَلُوا رَجُلًا مَمْلُوکٍ وَ حُرٍّ وَ حُرَّهٍ وَ مُکَاتَبٍ قَدْ أَدَّی نِصْفَ مُکَاتَبَتِهِ قَالَ عَلَیْهِمُ الدِّیَهُ عَلَی الْحُرِّ رُبُعُ الدِّیَهِ وَ عَلَی الْحُرَّهِ رُبُعُ الدِّیَهِ وَ عَلَی الْمَمْلُوکِ أَنْ یُخَیَّرَ مَوْلَاهُ فَإِنْ شَاءَ أَدَّی عَنْهُ وَ إِنْ شَاءَ دَفَعَهُ بِرُمَّتِهِ لَا یَغْرَمُ أَهْلُهُ شَیْئاً وَ عَلَی الْمُکَاتَبِ فِی مَالِهِ نِصْفُ الرُّبُعِ وَ عَلَی الَّذِینَ کَاتَبُوهُ نِصْفُ الرُّبُعِ فَذَلِکَ الرُّبُعُ لِأَنَّهُ قَدْ عَتَقَ نِصْفُهُ.

این روایت اصن ربطی به موضوع ندارد. چون موضوع بحث مَا لَوِ اشْتَرَکَ اثْنَانِ فَصَاعِداً فِی قَتْلِ وَاحِدٍ است که می­شود همه رو کشت. اینجا همه رو کشت نداریم، این همه رو دیه گفته. در اینجا از دو حدیث این یکی فراره یعنی عرض می­شود این حدیث مثل حدیث قبلی نمی­گوید که می­شود کشت با دادن دیه. نخیر دیه تقسیم میشه.

سوم: عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی عَشَرَهٍ اشْتَرَکُوا فِی قَتْلِ رَجُلٍ قَالَ یُخَیَّرُ أَهْلُ الْمَقْتُولِ فَأَیَّهُمْ شَاءُوا قَتَلُوا وَ یَرْجِعُ أَوْلِیَاؤُهُ عَلَی الْبَاقِینَ بِتِسْعَهِ أَعْشَارِ الدِّیَهِ.

هر کدوم رو خواستید بکشید. خب این ده نفر بر فرض خیلی نادر که هر کدام درصدی از عاملیت قتل دارند بنابراین هر یکیشون ده درصد کشتند. هر یک ده درصد کشتند اینجا اولیای مقتول می­تواند انتخاب کند تو رو، خب چرا منو؟ او رو، چرا منو؟ او رو. هیچکدوم رو برای اینکه همه این­ها عرض می­شود که نه دهمشون مهدور نیست، یک دهمشون مهدوره. یک دهم دم مهدوره یک دهم دم میشه بریزه یا نه؟ نمیشه باید بره خون بگیره ازش. یک دهم رو نمیشه کشت، چون یک دهم رو نمیشه کشت و نه دهم هم مالک هم و هدر نیست بنابراین مبدل به عرض می­شود که دیه خواهد شد.

حدیث چهارم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی رَجُلَیْنِ قَتَلَا رَجُلًا قَالَ إِنْ أَرَادَ أَوْلِیَاءُ الْمَقْتُولِ قَتْلَهُمَا أَدَّوْا دِیَهً کَامِلَهً وَ قَتَلُوهُمَا وَ تَکُونُ الدِّیَهُ بَیْنَ أَوْلِیَاءِ الْمَقْتُولَیْنِ فَإِنْ أَرَادُوا قَتْلَ أَحَدِهِمَا قَتَلُوهُ وَ أَدَّی الْمَتْرُوکُ نِصْفَ الدِّیَهِ إِلَی أَهْلِ الْمَقْتُولِ وَ إِنْ لَمْ یُؤَدِّ دِیَهَ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یَقْتُلْ أَحَدَهُمَا قُبِلَ الدیه قَبِلَ الدیه من صاحبه قُبِلَ الدیه من صاحبه ببخشید قَبِلَ الدِّیَهَ صَاحِبُهُ مِنْ کِلَیْهِمَا وَ إِنْ قَبِلَ أَوْلِیَاؤُهُ الدِّیَهَ کَانَتْ عَلَیْهِمَا.

این هم مفروضه. همه یه لسان دارند منتها بعضی اضافه دارند بعضی کم دارند.

عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا قَتَلَ الرَّجُلَانِ وَ الثَّلَاثَهُ رَجُلًا فَإِنْ أَرَادُوا  قَتْلَهُمْ تَرَادُّوا فَضْلَ الدِّیَاتِ همه رو بکشید هر سه نفر رو بکشید

فَإِنْ قَبِلَ أَوْلِیَاؤُهُ الدِّیَهَ کَانَتْ عَلَیْهِمَا وَ إِلَّا أَخَذُوا دِیَهَ صَاحِبِهِمْ. وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ یُونُسَ وَ الَّذِی قَبْلَهُ.

حدیث ششم: عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ للباقر علیه السلام عَشَرَهٌ قَتَلُوا رَجُلًا قَالَ إِنْ شَاءَ أَوْلِیَاؤُهُ قَتَلُوهُمْ جَمِیعاً این یعنی چی؟ هر ده تا رو بکشید

 وَ غَرِمُوا تِسْعَ دِیَاتٍ وَ إِنْ شَاءُوا تَخَیَّرُوا رَجُلًا فَقَتَلُوهُ وَ أَدَّی التِّسْعَهُ الْبَاقُونَ إِلَی أَهْلِ الْمَقْتُولِ الْأَخِیرِ عُشْرَ الدِّیَهِ کُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ قَالَ ثُمَّ الْوَالِی بَعْدُ یَلِی أَدَبَهُمْ وَ حَبْسَهُمْ.

بقیه که نکشتن تعدیل می­کنه به حبس و به … کشتن.

حدیث هفتم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا اجْتَمَعَ الْعِدَّهُ عَلَی قَتْلِ رَجُلٍ وَاحِدٍ حَکَمَ الْوَالِی أَنْ یُقْتَلَ أَیُّهُمْ شَاءُوا وَ لَیْسَ لَهُمْ أَنْ یَقْتُلُوا أَکْثَرَ مِنْ وَاحِدٍ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً

این باز نصفش درسته نصفش درست نیست. همه رو نمیشه کشت برای اینکه فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ. و کشتن چند نفر برای یک نفر این اسراف فی القتل است. ولکن یک نفر رو می­تونیم، میگه یک نفرم نمیشه. نصف این حدیث درست است و نصفش درست نیست.

متاسفانه شیخ طوسی (سوال) خب اینو اون روز عرض کردم که اگر کشتن یک نفر هم (سوال) اونی که خواسته استدلال کنه امام همینه که بیشتر از یه نفر نمی­تونه اما یه نفر رو می­تواند یا نمی­تواند، یه نفرم نمی­تواند چرا؟ برای اینکه (سوال) یه نفر یه نفر رو نمی­تواند چرا؟ برای اینکه این یک نفر مستقل در قتل نیست چون مستقل در قتل نیست هم اعتدای به مثل نیست، هم النَّفْسَ بِالنَّفْسِ نیست دو آیه هست یه آیه که نیست. یه آیه نفی می­کند که چند نفر رو برای یه نفر کشتن، آیه دیگر که مَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ، النَّفْسَ بِالنَّفْسِ نفی می­کند قتل کسی را که صد در صد قاتل نیست. این صد در صد قاتل نیستش که، شریک در قتل دارد.

(سوال) بله؟ می­فهمم، نخیر قطع داره نخیر. این آیه فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْله. فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ این سُلْطاناً لِوَلِیِّهِ کجاست؟ آیا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً سلطان در قتل واحد است کلا؟ نخیر بعضا. بعضا می­توند بعضا نمی­توند. اونی که نمی­تواند کجاست؟ اونجاییست که مواردشو ذکر کردیم. اونجایی که عرض می­شود که قاتل صد در صد نیست. اینجا که قاتل صد (سوال) چرا؟ (نظر) خیلی خب (نظر) یک نفرم بکشه یک نفرم بکشه (نظر) نه یه نفرم بکشه اسراف در قتله. چه ده نفر رو بکشه چه یک نفر رو بکشه ده نفر اسراف در قتله از نظر عدده، یک نفر از نظر اینکه قاتل صد در صد نیست.

(سوال) خب قتل نیست خب قتل نیست. می­خواید بگید که فَلا یُسْرِفْ می­خواید بگید فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْله اصل قتل رو ثابت می­کنه؟ بله؟ اگر اصل قتل رو ثابت می­کند فرض کنید ظهور دارد در اثبات اصل قتل درسته؟ این ظهور در اثبات اصل قتل با نصوص آیات النَّفْسَ بِالنَّفْسِ و مَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ برطرف میشه برای اینکه قاتل صد در صد نیستش که. وانگهی محور آیه اسراف در قتله مثل عرض می­شود که آیه ربا که لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً که ظهورم نداره. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً یعنی کمترش اشکال نداره؟

 اینجام فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْله اسراف در قتل نیست اصل قتل اشکال داره یا نه؟ …. اشکال نداره و دلیل اینکه (سوال) بله … فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ ببینید عرض می­شود که وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا آیا دارد قاتل چند نفر باشند؟ نه. قُتِلَ مَظْلُومًا قاتل یک نفر باشد چند نفر باشد. فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فقط موردش کجاست؟ اینکه قاتل یه نفر باشه اما اگه قاتل چند نفر باشد شامل نیست. بنابراین اصل قتل جایز است ولی اصل قتل جایز است در یه مورد، در موردی که قاتل (سوال) … بله ده نفر باشند اصلا نیست. بله از باب اسراف چرا، از باب فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْله میشه استدلال کرد. اسراف در قتل است که چند نفر را به جای یک نفر کشتن ولکن یک نفر را هم کشتن جایز نیست چون ظهور ندارد آیه مثل همون عرض می­شود که لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً. به دلیل آیات النَّفْسَ بِالنَّفْسِ و مَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ …

اینجا شیخ طوسی امر بر تقیه کرده متاسفانه. حالا این آیه این روایت استدلال به آیه است. استدلال به آیه در این بعد که چند نفر را برای یک نفر نمیشه کشت واضحه مع ذلک شیخ طوسی امر به تقیه کرده یعنی خدا سنیه دیگه. بر خلاف سنی­ها فتوا دادن درسته ولی بر خلاف کتاب الله چطور؟ اینجا کتاب الله رو اصن در نظر نگرفته حتی آیه­ای را که امام استدلال کرده است هرکه استدلال کرده، آیا به این استدلال شود که چند نفر رو نمیشه برای یک نفر کشت می­گوید که این امر بر تقیه میشه. عرض می­شود که خدا هم به نظر ایشون سنیه لابد.

حدیث دیگر: عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ زَادَ وَ إِذَا قَتَلَ ثَلَاثَهٌ وَاحِداً خُیِّرَ الْوَالِی خُیِّرَ الْوَالِی أَیَّ الثَّلَاثَهِ اینم مثل همون قبله.

نهم، دهم، یازدهم تمام این روایات عرض می­شود که بر خلاف آیات هستند منتها یکیش یه مقداری درسته که در اون بعدی که مفصل عرض کردیم.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

(سوال) عرض می­شود که … چون آیه نخیر چون آیه … الان عرض می­کنم چون آیه اعم است از اینکه قاتل یه نفر باشه یا چند نفر در جایی که یک نفر باشد صدق می­کند یا نه؟ خب، در جایی که چند نفر باشند؟ (نظر) جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ در (نظر) ببین آقا در مورد یک نفر صدق می­کند یا نمی­کنه؟ (نظر) … اینجا قاتل یا شریکه یا واحده. اگر قاتل واحد باشد برای قاتل واحد می­شود چند نفر رو کشت؟ اینجا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً نیستش که بله؟ اما اگر قاتل متعدد باشد اگر … آیه مورد داره ولی فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً مورد داره اونجایی که قاتل واحد است مقتولم واحده. اگر قاتل واحد است و مقتول هم واحد باشه ولی سلطان داره یا نه؟ این مورد، همین مورد کافیه. موارد دیگه، موارد دیگر سلطان لولیه نیست. بنابراین در این قتل چه شرکت باشد (نظر) بله (سوال) خب استدلال تا اندازه­ای درسته (نظر) در بعد شمولی استدلال درسته، در بعد شمولی آیه درسته چون دو مصداق داره آیه دیگه. یه مصداق قاتل واحد باشه، یه مصداق قاتل کثیر باشه.

(سوال) اگر قاتل کثیر باشد جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً نیست نیست دیگه. اگر قاتل واحد باشد جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً هست و بیشتر از یه نفر نباید کشت درسته؟ اگر قاتل کثیر باشد فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْل هست ولکن جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً نیست

ببینید اگر قاتل کثیر باشد جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً نیست ، فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْل هست. جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً در صورتیه که قاتل فقط واحد باشد مصداق داره. بنابراین مصداق داره.

(سوال) یک بعدش صریحش اینه یک بعد صریحش اینه ولکن اسراف فی القتل قاعده کلی است دیگه. ببینید جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ (سوال) چرا، نه اگر (سوال) اگر سلطان نیست اگر شریک در قتله سلطان نیست. اگر سلطان نیست نه قتل است نه اسراف فی القتل. گاه قتل است اسراف نیست در صورتی که قاتل واحد باشد، گاه نه اسراف است نه قتل است در صورتی که قاتل متعدد باشد … توجه کنید