797
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد
اواخر بحث ما دیروز راجع به آیه سی و سوم سوره اسراء:
أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا
اصولا ضمنی نمیشود به آیات توجه کرد. به آیات باید به صورت مستقل توجه کرد در سه بعد چنانکه عرض کردیم …
حالا نظری عمیق نسبت به این آیه محوری در بعد بحث یا ابحاثی که ما داریم راجع به قصاص نفس و قصاص دیه.
وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ، اولا نفس حتی حیوان را شامل است، جن را شامل است یا در انحصار انسان است. برحسب تسبق و استقرا در آیاتی که لفظ نفس وجود دارد فقط نسبت به انسان است و نسبت به خدا. نَفْسِي، تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ منتها این نفس در خدا مضاف است و در غیر خدا هم مضاف استعمال شده و هم غیرمضاف. بنابراین نفس انسان مراد است. نفس جنس هم در صورت دستیابی به جن البته میتوند مراد باشد چون از انفس مکلفین است.
قاعده کلی که از این آیه استفاده میشود وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ کشتن نفس انسانی به وجه العام به طور قاعده کلیه حرام است چون الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ. نفوس انسان در بعد قاعده اصلیه محترمه است. در بعضی موارد نفوس محظوره و منحظره است اما از باب قاعده کلیه نفس انسان هر انسانی باشد ولو کافر باشد ولو هر چه باشد این نفس مستقل نیست.
إِلَّا بِالْحَقِّ، قتل اگر قتل بالحق است که مواردش مذکور است در قرآن شریف و بحث شده است اشکال ندارد اشکال ندارد یعنی واجب است، دیگه مستحب و مکروه و مباح نداریم. (سوال) نخیر فقط نفس انسان، عرض کردیم.
وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا، ببینید قاتلی داریم، مقتولی داریم، قتلی داریم و از هر سه صد در صد استفاده میشه. قاتل که قتل صد در صد باشد، اگر قاتل قتلش درصد باشد قاتل مطلق نیست قاتل بعضی است و قاتل بعضی اینو شامل نیست. مقتول، مقتول که مقتول است مقتول صد در صد به این قتل باشد نه مقتول درصد به این قتل و درصدی به ثالث دیگر یا درصدی به اهمال خودش یا اهمال دیگران که نبردن معالجه کنند.
مَظْلُومًا ، مَظْلُومًا از طرف قاتل باشد یعنی قاتل در این قتلی که انجام داده است صد در صد ظلم کرده است نه اینکه قاتل شریک دارد و بعض ظلمه یا شریک غیری باشد یا شریک خودی که مقتول باشد یا هر چه.
خب فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا این سلطان چیه؟ آیا سلطان در قصاص دم است فقط؟ نخیر سلطان است در باب قصاص. كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى در قتلی و در مقتولین … قصاصه. قصاص تمام ابعاد رو شامله مخصوصا دو بعد … که بعد قصاص دم باشد و بعد دوم قصاص عرض میشود که مال و دیه باشد.
بنابراین وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا ، سُلْطَانًا فقط قصاص دم نیست. احیانا قصاص دم است قصاص مال نیست اگر راضی نباشد ولیّ قاتل ولیّ مقتول. احیانا قصاص دم است و قصاص مال نیست. احیانا فرض کنید مخیر است بین قصاص مال قصاص دم اصلا و قصاص مالی و دیه فرعا.
(سوال) حالا عرض میکنم حالا عرض میکنم، نخیر.
وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا حالا این این سلطان سلطان به حق است. سلطان به حق در چیه؟ در قصاصه. سلطان به حق در قصاص بر مبنای اطلاق آیه قصاص تمام مراتب و مراحل پیگیری قاتل را شامل است: پیگیری نفسی، پیگیری مالی، پیگیری سلبی اصلی، بعض العفو، کل العفو همه رو شامله.
حالا آیه دارد که فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ، اسراف فی القتل چند بعد دارد که در جاهلیت بوده. مثلا در جاهلیت اگر کسی مقتول بود اگر قاتل را پیدا نمیکردند اقارب قاتل رو میگرفتند میکشتند، این اسراف فی القتله. یا اگر هم قاتل را پیدا میکردند با قاتل اقاربشو میکشتند، این اسراف فی القتله. یا اگر قاتلینی بودند همه قاتلین رو میکشتند اگر قاتلینی بودند و مقتول شخص واحد بود همه قاتلین رو میکشتند، اسراف فی القتله. یا اگر قاتلی بود که شریک بود چه شرکت سلبی باشه و چه شرکت ایجابی باز این قاتل رو میکشتند.
بنابراین اسراف فی القتل یا اسراف در کمّه یا اسراف در کیفه یا اسراف در اصله. اسراف در قتل تمام ابعاد تجاوزگری و تعدی در کشتن رو میگیره. تعدی در اصل کشتن، تعدی در نوع کشتن، تعدی در تعداد قاتلین، تعدی در شخص غیرقاتل، تعدی در جمع قاتل و غیرقاتل، تمام اینا موارد تعدیه. فقط موردی که صحیح است سلطانی که خداوند قرار داده است سلطان بالحقه و سلطان بالحق مبیّن است در فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ.
بنابراین در این آیه به بعضی از آنچه در روایت استدلال شده قابل قبوله و به بعض دیگر قابل قبول نیست. اگر چند نفر قاتل یک نفر بودند اسراف فی القتل است چند نفر را کشتند. این استدلال قابل قبوله.
و اما یک نفر از این چند نفر رو بکشیم این چیه؟ این قابل قبول نیست برای اینکه اینم اسراف فی القتله. همانطوری که ده نفری که مشترکا در قاتل بودن بکشیم اسراف فی القتل است در عدد و همانطوری که اگر ده نفر را بکشیم کشتن سختتر از کشتن مقتول باشد در هیئت و در عرض میشود که کیفیت، همینطور اگر یک نفر قاتل است و بعض القتله و جنبه سلبی دارد، جنبه سلبی که میتوانست شخص مضروب خود را معالجه کند یا دیگران میتوانستند فعالیت کنند معالجه کنند، اینجام عرض میشود که اسراف فی القتله یعنی قتل فرع اسراف فی القتله، اصل قتل.
چون اسراف فی القتل شش زمینه است. ظرفی که ظرف قتل حساب میشود یا ظرف اصل قتل است اگر جا نباشد قتلش اسراف فی القتله یا ظرف تعداد قتل است تعداد جایزه یا ظرف کیفیت قاتل است جایز نیست. بنابراین لا یسرف کیفیتاً، لا یسرف عَدداً، لا یسرف عُدداً، لا یسرف اصلاً، تمام اسرافه. و حتی (سوال) بله بله اصل قتل (سوال) نه اگر فلا یسرف فی الاصل در اصل … منحصرا استناد شه حق با شماست ولی در جمعه آخه ببینید جمعه. جمعی است که پنج شش مورد داره. این پنج شش مورد که اسراف فی القتل بیّن است در اون چند موردش در این مورد یا استقلالاً به طور خفی یا ضمناً مشمول میشه.
فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ، حالا ما اصرار نداریم که فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ شامله، نخیر فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ و همچنین جَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا مماثلت در اعتدا مقتضی این جریان هست.
خب عرض میشود که ثمّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ ، النَّفْسَ بِالنَّفْسِ، وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ که در سوره بقره است در سوره مائده است بله.
وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ خب از نفس به نفس ما استفادههایی میکنیم از جمله اینکه نفسی که قاتل است صد در صد برای نفسی که مقتول است صد در صد کشته میشود. النفس یعنی کل نفس دیگه. النَّفْسَ کل نفسه و بِالنَّفْسِ هم کل نفسه ولکن اگر مقتول کشته شده است ولکن قاتل نفس صد در صد قاتل نیست بلکه نفس درصد قاتل است یعنی بعض از قتل عمد مربوط به اوست اینجا شامل النَّفْسَ بِالنَّفْسِ شاملش نخواهد شد. یعنی کسی که در قاتل بودن شریک دارد چه شریک سلبی است چه شریک ایجابی چه شرکت ایجابی و سلبی از مقتول باشد چه شرکت ایجابی و سلبی از غیرمقتول باشد در اینجا النَّفْسَ بِالنَّفْسِ نیست چون النَّفْسَ کل نفسه، بِالنَّفْسِ هم کل نفسه. در اینجا تعدی از قاتل به طور صد در صد حاصل نشده، مقتول به طور صد در صد مقتول شده ولکن مقتول شدنش درصدیش مربوط به قاتل است و درصدیش مربوط به خود است یا دیگران سلبا یا ایجایا.
و همچنین آیه قصاص: عرض میشود که بله يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ قصاص یعنی پیگیری، پیگیری به حساب عدالت در بعد خود پیگیری و به حساب النَّفْسَ بِالنَّفْسِ و به حساب مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا و به حساب جَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا، به تمام حسابهای نص قرآن و حساب فطرت و عدالت و عقل باید حساب بکنیم بعض در مقابل کل نیست، کل در مقابل بعض نیست. کل در مقابل کل است و بعض در مقابل بعض.
خب اما راجع به وضعیت دیه قتل مثلا اگر ضربهای به کسی وارد شده عمدا، ضربهای به کسی وارد شده عمدا به عنوان قتل و کشته نشد اینجا چیه؟ طبعا قصاص نیست. یا به طبیعت الحال کشته نشد یا رفت معالجه کرد، در اینجا عرض میشود که دیه است.
و اما اگر ضربهای به کسی وارد شد عمدا نه برای قتل ، این نه برای قتل از کجا معلوم میشه؟ از اینکه اون آلت ضرب چیه. اگر آلت ضرب چوب است، آلت ضرب … است، ولکن تصادفا طرف رو کشته، اینجا قتل قتل عمد نیست. پس قتل در صورتی جزای اولش قتل است که قتل عمد باشه و عمد از جهاتی … میشه از جمله از وسیله قتل.
حالا قتلی که انجام شده اینو عرض کردیم قتلی که انجام شده اگر با شمشیر است با شمشیر، اگر با یک ضربه است یک ضربه، اگر با دو تاست دوتا، اگر غرق است غرق، اگر دار است دار، اگر با تیر است تیر. بر خلاف آنچه علامه حلی و رضوان الله علیه میفرماید که فقط قصاص با شمشیره. در صورتی قصاص با شمشیره که شخص قاتل با شمشیر کشته باشه.
خب (سوال) یه ضربه در صورتی است که ضربه قاتله باشه اگر یک ضربه (سوال) باید … چون مماثلت با اصل قتله دیگه. مماثلت در فرعه دیگه ببینید باید که اصل قتل (نظر) ببینید اصل قتل باید حاصل بشه تا اعتدای به مثل باشه منتها اصل قتل شاید طرفی که کشته شد آدم ضعیفی بود با یه ضربه کشته شد ولی طرف قاتل آدم بسیار پهلوان قوی است با یه ضربه کشته نمیشود. یک ضربه در مقابل یک ضربه مقدمه است. ذی المقدمهاش چیه؟ ذی المقدمه قتله.
(سوال) هر دوشه هر دوشه. مماثلت محورا در نتیجه است، مقدمتا در اون عملی که انجام میشه. مماثلت در کل قتله. قتل مقدمهای دارد، نتیجه دارد، موخره دارد. در کل تا اونجایی که مقدور است و امکان دارد باید که انجام بشه. همانطوری که مثال زدیم (سوال) خب (سوال) باید اونقدر ضربه بزنیم بمیره چرا؟ برای اینکه (سوال) نه نشد چون چاره نیست چون محور چیه؟ محور قتله (سوال) فرق داره ببین آقا چون اگر با شمشیر بکشد مثلا دردش کمتره اما اگر فرض کنید بسوزوند درد بیشتره. حالا با شمشیر نتونست، بسوزند یا فلان کس فلان جا رو سوزونده، به جای سوزوندن با شمشیر چون ایلامش بیشتره دردش بیشتره. چون درد کمتر مانعی ندارد ولکن درد بیشتر در قتل اعتدای به مثل نیست اعتدای به زائد بر مثله.
مطلب دیگر که شرکت دارد در جریان اصل قتل در شرکت و در جروح. آقایون در هر دو بعد مخالف با عرض میشود که میزان قرآنه. در صورتی که قتل مشترک باشند روایات و فتاوا الّا یک روایت … اونم در نصفش قابل قبول است که ده نفر رو میشود کشت با پرداخت اضافه دیه. این قابل قبول نیست به دلیل خود آیات.
سوم: در جروح چی؟ آیا جروح که شامل بر دو بخش است. یک: جرحی که قطع عضو درش حاصل میشود. دو: جرحی که قطع عضو درش حاصل نمیشود، خونریزی میشه زخم میشه. والجروح شامل هر دوست …
دو تعبیر داره در اینجا: یکی قتل است، یکی جرح است. اگر قتل واقع بشود به حسابهایی که عرض کردیم میرسیم . و اگر جرح حاصل شود یا زخم کند عضو را بکند ببرد یا زخم کند مادون بریدن عضو. وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ شامل هر دو بعد است.
حالا سوال: آیا قتل نفس که به حسابش دارای دو بعد جزا است بعد اول قتل است و بعد دوم دیه است آیا این پیاده میشود در الْجُرُوحَ یا استقلال دارد؟
وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ در آیه عرض میشود که (نظر) بله؟ سوره بقره نیست؟ مائده، عرض میشود که بله مائده: وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ
خب آیا وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ استقلال دارد؟ تا به روایات متضافرهای که در باب جروح قطعا یا جرحا ذکر شده است عمل کنیم؟ یا استقلال ندارد؟ طبعا جروح انسان فرع است بر کشتن انسان … جرح زدن انسان چه قطع عضو باشد چه جرح غیرقتل باشد این فرع است بر انسان. وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ چون جروح دو بعد است: یک جرحی است که کشنده است، یک جرحی است که کشنده نیست. جرح کشنده هم جرحی که کشنده نباشد یا جرح است قطع عضو است یا قطع عضو نیست. این سه هر سه مورد قصاص است.
بنابراین وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ یعنی زخمهایی که وارد میشود بر نفس پیگیری دارد. آیا پیگیری فرع اصل است؟ یا پیگیری فرع فرع است؟ یا پیگیری فرع بیشتر از اصله؟ مسلّم پیگیری فرع بیشتر از اصل نیست مطابق اصل نیست و فرع با اصله.
بنابراین اگر نفس بالنفس عرض میشود که کشتن است وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ عین به عین است و انف به انف است و اذن به اذن است و سن به سن است و رجل به رجل است و ید به ید است … ولکن در بعد دوم آیا در بعد اول اگر دو دست کسی را قطع کردند میشود دو دستشو قطع کرد؟ بله اما اگر دو دست قطع شد باید خونبها کل بشه؟ خونبها کل بدل از کشتن کل است. بله؟ خونبها کل که دیه است بدل است از کشتن انسان، مرحله دومه. مرحله دوم قصاص عبارت است از دیه.
بنابراین هزار مثقال طلا بدل است از کشتنی که شما صرف نظر کردید (سوال) بله؟ حالا اما اینو دلالی بحث میکنیم. اینو قطع میکنند زیان داره، چشم داره، پا داره، دهن داره، معده داره، چی داره. پس بعضه پس کل فعالیت ، یه مرتبه است کل فعالیت تعطیل میشه این مرگه، یه مرتبه بعض فعالیت. اگر کل مال شما رو سرقت کنند بدتره؟ یا بعض مال شما رو؟ اگر کل کسی رو فلج کنند بدتره؟ یا بعضش رو؟ اگر کل عمر کسی برد بدتر است یا بعضش؟ این از نظر خارجی بیّنه و از نظر دلالی هم که وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ جروحی که نسبت به نفس واقع میشد قصاصه.
قصاص اصل نفس دو بعد است، قصاص جروح هم دو بعد دارد. نمیشود گفت که قصاص اصل نفس بعد اولش کشتنه، بعد دوم هزار مثقال طلاست ولی قصاص جروح بعد اولش اصل جرح است و بعد دوم زیاده بر جرحه. اصل جرح که … مثلا دماغشو بندازن. دماغشو که کلا بریدند بعد اولش جزاش بریدن دماغه و بعد دوم بیشتر عرض میشود که بیشتر از به اندازه کل نفسه. کل نفس که هزار مثقال طلا بود بریدن دماغ و بریدن زبان یا بریدن دو لب یا بریدن چانه یا تراشیدن سر یا تراشیدن ریش یا تراشیدن عرض میشود که عورت یا اینکه کل عورت رو کندن اینها تمام بیشتر است از اگه مجموع باشد که بیست برابر میشه … اگر مجموع نباشد بیست برابر یعنی بیست هزار مثقال طلا بدن و این آدم هنوز زنده است. این با هیچ میزانی جور نمیاد. نه با میزان عقل، نه عدل، نه حس، نه کتاب، سنتم که اگر روایت مخالف کتاب باشد قابل قبول نیست. این سنت این روایت مخالف کتاب است مخالف اعتبار است عقلاً و عدلاً و حساً و علماً و در هر بعدی از ابعاد. این اولا.
ثانیا: اگر وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ همونطوری که شما دارید میگید فرض کنید شما درست میگید اینطوری که شما دارید میگید درسته ولکن چطور یک انگشت و دو انگشت و سه انگشت زن … است اما از چهار انگشت مال زن میشه؟ اینجا تناقضه فوق تناقضه و تضاده فوق تضاده و قابل قبول هرگز نیست.
بنابراین ما خط قرمز میکشیم به کل روایاتی که زیاده فرع بر اصل قائلند چون حداقل ظهور مستقر و حد بالاتر نص آیه وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ این است که قصاص جرح به حساب نفس است. نفس کل است حساب جرح بعض این کل است و کل این کل طبعا نخواهد بود.
بحثی که تقریبا مانده است و اگه فردا هم حال داشته باشیم تشریف بیارین و فردا تعطیل بشه درس تموم بشه عرض میشود که یک نظری است راجع به عاقله. این هم لازم به گفتن ظاهرا نیست اینو قبلا هم داشتیم که یا دیه علی العاقله که قابل بحث نیست و اگر موافق باشید همین امروز ختم کنیم قضیه رو، بحث قصاص (سوال) بله؟ ضبط میشه بله. بنابراین فردا آقایون تشریف بیارید فردا بحث عاقله و قبل و بعد عاقله رو بحث میکنیم. والسلام علیکم و رحمه الله
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد
ظاهرا موفقیم امروز که مجموعه بحث رو در باب قصاص به عنوان اصول کلیه و بعضی فروع حضورتون عرض کنیم.
قتل از نظر تقسیم تقسیماتی دارد: یا قتل عمد است نسبت به مومن لایمانه یا قتل عمد است لا لایمانه و یا قتل خطأ شبیه به عمد است و یا قتل خطأ است. این … تقسیم که محتاج به بیان نیست چون قتل عمد معلوم است و قتل عمد شبیه به خطأ شما خواستید زید را بزنید اشتباها عمر را زدید پس انسان خواستید بزنید ولکن به جای این انسان اون انسان رو زدید ولکن قتل خطأ محض این است که شما خواستید حیوان بزنید، گنجشک بزنید، پرنده بزنید، به دیوار بزنید، به هدف بزنید، به انسان خورده این قتل خطأ محضه. یا در حالی که انسان خواب است میگرده میوفته روی یه نفر اون نفر میمیره، این خطأ محضه.
بنابراین قتل یا عمد است محضاً یا خطأ است محضاً یا مخلوط است خطأ و عمد است که خطأ شبیه به عمد یا عمد شبیه به خطأ است. حکم قصاص در بعد اول که بعد منتقل میشد به بعد دوم مربوط است به قتل عمد محض. اما قتل خطأ چه خطأ شبیه به عمد باشد و چه خطا محض باشد انتقال میکند به یکی از سه چیز: یا … رقبه و دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ یا فقط … رقبه یا فقط دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ. این سه بعد در آیه 92 سوره نساء مذکور است که محور بحث اصلی امروز ماست.
أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَإِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا
وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا
که هم قتل عمد بعد اول ذکر شده است و هم قتل خطأ در کل ابعاد. قتل عمد در بعد دوم ذکر نشده. قتل عمد در بعد اول وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا کسی که مومنی را بکشد لایمانه. چون قتل روی موضوع مومن وصف است و تعمد هم … است. تعمد قتل متعمدا لایمانه، چون مومن است او را کشته این قتل عمدی است که ارتدادآور است که بحث دیگری دارد.
و اما قتل عمل محض مومن لا لایمانه اینجا ذکر شده است و در آیات دیگر که بحث کردیم ذکر شده.
آیه اولی بحث در قتل خطأ است. قتل خطأ یعنی عمد محض نیست چه خطأ محض باشد چه خطأ شبیه به عمد باشد در هر دو صورت چه قاصرا باشد چه مقصرا باشد چون قتل خطأ مقصرا حرام است اما جزاش قتل نیست. قتل خطأ شبیه به عمد یا قتل خطأ محض مقصرا بدون تفتیش و بدون توجه و بررسی این حرام هست اما داخل حکم قتل عمد نیست منتقل به دیه است.
حالا (سوال) گفتیم منتقل به دیه است دیگه. منتقل به دیه است …
حالا وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً آیا مَا كَانَ حدرسان است؟ یعنی نبوده است در عمر تاریخ رسالات و تکالیف الهیه برای مومنی که مومنی را بکشد مگر خَطَأً . آیا إِلَّا خَطَأً یعنی خَطَأً جایز است؟ … مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِنًا این مستثنی منهه، إِلَّا خَطَأً استثناست یعنی مَا كَانَ روی خَطَأً نمیخورد.
حالا این مَا كَانَ که روی خَطَأً نمیخورد یا مَا كَانَ خاص است یا مَا كَانَ عام است. اگر مَا كَانَ عام باشد یعنی حرام است مومنی مومنی را بکشد چه در بعد اول چه در بعد اول و دوم ولکن إِلَّا خَطَأً یعنی اگر خطایی در کار باشد این مَا كَانَ در کار نیست و حرمتی هم در کار نیست. اعم از اینکه این خطأ عن تقصیرا باشد، خطأ عن قصورا باشد، خطأ مشکوک به عمد باشد، خطأ خطأ خالص باشد، در هر دو در هر صورتی مَا كَانَ یعنی حرام … و این قابل قبول نیست چرا؟ برای اینکه آیا اصل در نفوس انسانیه هدر است یا حذر است؟ اصل حذر است. اصل این است که کسی را نمیشود کشت مگر حقا پس باید احراز شه. باید احراز شود فلانی مهدور الدم و شما میتوانید مهدور الدم رو اعدام کنید تا او رو بکشید. اما اگر شک دارید، در جنگ مثلا آیا فلانی که میخوام بهش تیر بزنم آیا مسلمان است در میان کفار گیر کرده؟ یا مومن است؟ یا کسی بگد من گمان کردم کافر است آیا گمان من واقعیت دارد یا واقعیت ندارد؟
پس اگر از روی قطع به هدر دم نباشد کشتن چه ظن باشد چه شک باشد چه احتمال باشد فقط قتل به انهدار دم اون طرف ندارید در این صورت قتلتون قتل خطاست اما عن تقصیرنه. قتل عمد همش عن تقصیرنه. قتل عمد محض همش عن تقصیرنه ولکن قتل غیرعمد گاه عن تقصیرا است گاه عن قصورا است. قصور مثلا، کسی را قطع دارد انسان که این مهدور الدم است و هدر دم او هم حاکم شرع نمیخواد. کسی که … کرده است رسول الله صلوات الله علیه رو مصداق اعلاش، کسی که … کرده است رسول الله صلوات الله علیه رو هرکس که بشنود و بداند او را باید بکشد. حالا این طرفی که قاتل اون شخص بود یقین کرد که این … کرده است به … با گوش خودش شنید ولکن بعد معلوم شد اشتباه کرده اشتباه به … که اشتباه کرده. در اینجا خطأ محض است یعنی خَطَأً ، محضا، قصورا، مطلقا طرف رو کشت، این حرام نیست.
اما اگر شک دارد یا ظن دارد، احتمال راجح دارد، احتمال مرجوح دارد در این صورت توجه نکرد، اهتمام نکرد، برای تحصیل یقین کاری نکرد و او را کشت در اینجا چیه؟ در اینجا قتل عمد نیست، قتل خطأ است اما قتل خطأ از روی تقصیره چون اصل در نفوس چیه؟ حرمته دیگه. اصل در نفوس حرمت است مگر در جایی که یقین کنید که این نفس مهدور الدم است به اضافه اینکه این مهدور الدم رو شما حق دارید بکشید. مثلا مثال اگر کسی به حکم حاکم شرع مهدور الدم است اما نه حاکم شرع حکم کرده است اگر حاکم شرع رو ببرن پهلوش مهدور الدمه حکم میکنه اما حاکم شرع حکم نکرده. یا بردن پهلوی حاکم شرع، حاکم شرع حکم کرده ولی مقرر نکرده که شما اعدامش کنید. حالا یک فردی بدون امر حاکم شرع و بدون احراز امر حاکم شرع این مهدور الدم رو اعدام میکند. این قتل خطأ است قتل عمد نیست چرا؟ برای اینکه قتل عمد این است که ظلم خالصه. این قتل ظلم خالص نیست. مخلوط است بین ظلم و غیر ظلم. ظلم نیست چون نفسش هدر است، عدل نیست چون به اذن حاکم شرع باشه.
بنابراین قتل خطأ یعنی قتلی که عمد صرف عمد صرف نباشه، قتلی که عمد صرف نباشد این خطأ است، خطأ در حکم، خطأ در مصداق، خطأ در حکم مصداق، خطأ شبیه به عمد، خطأ محض، خطایی که مقصر باشد، خطایی که قاصر باشد. این احتمال دوم آیه است و احتمال دوم … چطور؟ مثل شبیه آیه شریفه لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً.
لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً اختصاص نمیدهد حرمت ربا رو به اینکه مضاعف باشه بلکه آیات سوره بقره ربا را به طور کلی منع کرده. کذلک اینجا مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً قتل خطأ استثناست از مَا كَانَ ولی مَا كَانَ در بعد عام نیست در بعد خاصه یعنی اون قتلی که بسیار حرمت مغلظه دارد قتلی است که خطأ درش نیست. اما قتلی که خطأ درش هست حرمت مغلظه و حرمت قتل عمد ندارد و لذا قصاص دم ندارد. ولو كَانَ مراحلش فرق میکند خطأ در موضوع است، خطأ در حکم است، تقصیر است، قصور است، چه است. اینو از کجا میفهمیم؟ از آیاتی که دیروز خوندیم و بحث شد که اصولا نفس محترم انسان قابل هدر نیست مگر حقاً. اگر ثابت شد که منهدر است در کل ابعاد و انهدار دم مربوط به کل اشخاص است شما هم شخصی هستید که این شخص را میکشید. بنابراین بعد اول از بحث در آیه مبارکه.
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِنًا اصن تعبیر تعبیر حرمت مغلظه است. یه مرتبه لیس لمومن، لیس لمومن. میگه مَا كَانَ در عمق ماضی میگوید، در کل اعماق ماضی تکلیف و ماضی رسالت میگوید که نبوده است برای مومنی که مومنی را بکشد عمدا . بله إِلَّا خَطَأً، إِلَّا خَطَأً بین حلال است و حرام است منتها حرام … (سوال) چرا، وقتی که در عمق ماضی میگوید حال و آینده هم مشموله. اگر در حال و آینده گفت ماضی ممکنه نگیره ولکن مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ تعبیر مَا كَانَ نفی اصلی است یعنی به طور کلی استحصال میکند قضیه رو. یعنی در مثلث زمان کسی که مومن است حق ندارد مومنی را عمدا بکشد. حق ندارد در بعد حرمت عادی نخیر، در بعد حرمت اعلی و حرمت مغلظه مثل عرض میشود که لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً. و دلیلش آیاتی است که … ما داریم که نفس انسان مومن مخصوصا، نفس انسان مومن محترم است الّا در صورتی که مهدور الدم باشد قطعا.
حالا در صورتی که این دم مهدور الدم نباشد قطعا نفس مومن اگر خَطَأً، اشتباها، موضوعا، حکما، قصورا، تقصیرا کشته شود آیا همش حلاله؟ نخیر خیلیاش حرام است و بعضیاش حلاله. ولی اون خیلی که حلاله مثلا کسی را نسبت دادهاند که این ملحد است، کافر است، مبلغ کفر است و شما تحقیق نکرده به حساب کشتن فاعل کشتید بعد میبینید سلمان فارسی است. در این صورت قتلتون قتل عمد نیست قصاص دم ندارد الّا اینکه دیه دارد … دیه. هم دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ و هم تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ. که تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ آقایون … نفرمودهاند. این آیه رو مفصلا ما بحث میکنیم و برود بحث و شعب بحث از این آیه استفاده میشه.
حالا (سوال) از مَا كَانَ میفهمیم اولا و از آیات این میگوید که نفس شخص دم شخص مومن محترم است الّا اینکه حقاً کشته شود.
حالا در جایی که انسان نمیداند طرف مومن است یا کافر است، نمیداند مهدور الدم است یا مهدور الدم نیست، بکشد این جایزه؟ یا این حداقلش یا جایی که گمان میکند مهدور الدم است، گمان نزدیک به یقین ولکن تحقیق نکرده، بررسی نکرده، تفتیش نکرده این شخص را به عنوان کافر مهدور الدم میکشد خطأ است یا نه؟ بله خطأ است موضوعا، خطأ است حکما یا خطأ است موضوعا و حکما. بنابراین نمیشود گفتش که قتل خطأ همیشه حلاله، نخیر همونطوری که مال شخص مومن محترم است. به مال خودتون و اموال دیگران باید که دقت کنید و بررسی کنید کاملا که هدر نرود نسبت به نفس مومن، عقل مومن، عرض مومن، نوامیس خمسه مومنین چه نوامیس خودتون باشد چه نوامیس دیگران اصل حفظه مگر اینکه قطع و یقین صد در صد باشد که هدر است، جان هدر است، عرض هدر است، چه هدر است. این بحث اول.
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً، سوال: آیا مومن اول و مخصوصا مومن دوم منافق رو شامل است؟ خب نه منافق مومن نیست. إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ. الّا اینکه اگر منافقی مومنی را کشت حکمش اغلط خواهد بود.
آیا کسی که مسلمان است وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قلبه اون مومن است یا نه؟ بله برای اینکه ایمان مراحلی دارد: یک مرحله مرحله لفظی است که با قلب نه موافقت دارد و نه مشکل …… شهادتین گفته …. و نه مومن، کافر نیست که انطباق از کفر، مومن نیست که وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ این مومن است؟ بله. بند اول ایمان و مرحله اولی ایمان اینه ، بعد مرحله دوم دخول ایمان در قلب است، مرحله سوم دخول ایمان در عمل است. بنابراین تمام اینها مومنند شیعه باشد، سنی باشد، زیدی باشد، میدی باشد هر چه میخواد باشه. همینقدر که ایمان بالله والیوم الآخر و رسول دارد ولو در بعد قشری اول، همینقدر که منافق نیست، همینقدر که کافر نیست این لفظ مومن هم در بعد اول هم در بعد دوم شامل است.
(سوال) بله؟ مومنه …(نظر) فاسقه
وَمَنْ قَتَلَ حالا وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً، مَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً خطا در کل ابعاد. چه خطایی که حرام است، چه خطایی که حلال است که بیشترش حرامه برای اینکه تصادف کشتن شخصی را خَطَأً با تحقیق کامل کامل صد در صد که یقین کنیم مهدور الدم است خیلی کمه خیلی کمه. بنابراین اکثریت خطاهای در قتل خطاهای بررسی نکردن است، دقت نکردن است، یقین نداشتن است، حکم ندانستن است، موضوع ندانستن است.
وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً حکمش چیه؟ اگر کسی مومنی را خَطَأً بکشد فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ خب تحریر کار کیه؟ آیا اینجا موضوع بحث کیا هستند؟ قاتل، مقتول. سومی در کاره؟ اهل قاتل؟ بله قاتل و مقتول و اهل مقتول. و اما اهل قاتل، ورثه قاتل اینها در کار نیستند.
بنابراین مَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ یعنی تحریر رقبه علی چی؟ علی قاتل. کسی که چنین کاری کند پس چنین است یعنی پس چنین مربوط به اون شخصه. نمیگوید این شخص یا شخص دیگر.
خلافا بالاجماع بین الفقها که میگویند الدیه علی العاقله … الدیه علی العاقله ابعاد گوناگونی است که هر بعدیش کافی است برای ابطالش که بحث خواهیم کرد.
حالا آیه رو از نظر … بحث کنیم.
وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً خب مُؤْمِنًا مقتول، مَنْ قَتَلَ قاتل.
فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ کی تحریر کند؟ مقتول تحریر کند؟ نه، قاتل تحریر کند؟ خب بله قاتلی که خَطَأً است نمیکشتنش ولکن جزا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ نه رقبه الفاسقه.
وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ ، … وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ المقتول. خب (سوال) حالا جواب داره. دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ چرا مُسَلَّمَةٌ فرمود؟ برای اینکه دیه را با کمال احترام باید تسلیم به اهل مقتول کرد که جبران رنجوری خاطر اون بشه. نه اینکه دیه رو مطالبه کند فحش بده بد بگه امروز بیا فردا بیا اذیت کنه که بدتر از قتله، نخیر وَدِيَةٌ بدون درخواست اهل مقتول دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ البته أَهْلِهِ کین؟ أَهْلِهِ مسلمانها هستند دیگه. اولا و ثانیا، اولا آیا دیه از میراث هست یا نه؟ بله. میراث مومن به کافر میرسه یا نه؟ نخیر میراث مومن به مومن میرسه بنابراین وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ اهلهم مومنین این اولا، ثانیا إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ثابت کرد که اگر وارث انسان مومن نباشد اهل انسان نیست پس ارث به او نمیرسد. به این دو دلیل وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ یعنی اهله یعنی وراثی که مومنند طبقه اول دوم سوم هرچند طبقه هر طبقهای باشه.
(سوال) أَهْلِهِ اهل مقتوله عزیزم. وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا مفرده، خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ یعنی الی اهل المقتول. مفعول مفرده دیگه.
حالا این دیه رو باید بنابراین در دو جا اختلاف هست با فقها: یک جا این است که آقایون میگن که دیه بر عاقله است و نه بر شخص قاتل خَطَأً.
سوم: میگن فقط دیه است ولی قرآن میگد که فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ اولا، وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ ثانیا.
(سوال) بله هم تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ است هم … نگاه نکردن آقایون دیگه ، هم فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ است و هم وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ.
راجع به تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ بحث خواهیم کرد آخرسر که حالا که رقبهای در کار نیست باید چه کرد؟ بحث میکنیم.
خب إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا، مگر اینکه تصدق کنند یا بگن رقبه نمیخوایم یا دیه مسلمه نمیخوایم یا هیچکدوم نمیخوایم. إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا (سوال) بله؟ الان عرض میکنم الان عرض میکنم. إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا (سوال) خانواده مقتول، خانواده مقتول در صورتی که مسلمان و مومن باشند اینها باید که اون چی میگیرند چیه؟ اونی که میگیرند دیه … حرف ایشون رو میخواستم عرض کنم. آیا تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ این پرداختی است به اهل مقتول؟ نخیر این وجه (نظر) بله این وجهه عام اسلامی دارد. بنابراین إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا، يَصَّدَّقُوا مربوط به به آنچه مربوط به اینهاست. آنچه مربوط به اهل مقتول است چیه؟ دیه است اما رقبه که نیست.
پس بنابراین إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا رقبه رو شامل نیست به دو جهت: یه جهت اینکه مورد یعنی حق اینها نیست یعنی حقی که مربوط به اینها باشد نیست و اینکه این تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ، تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ به نفع اینها نیستش که بلکه به نفع عموم اسلامه اولا و ثانیا تصدق تصدق مال است. خب این بعد اول.
(سوال) نه استثنا هم به آخری میخورد هم به اولی میخورد به طور کلی و … کلی ولی در اینجا آیا تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ این پرداخت به اهل است؟ نخیر دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ، إِلَى أَهْلِهِ که به رَقَبَةٍ نمیخوره که. رَقَبَةٍ، فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ إِلَى أَهْلِهِ؟ نخیر. دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ اونی که إِلَى أَهْلِهِ هست چیه؟ دیه است.
عرض میشود تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ چی شد؟ إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا ، إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا اون دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ را.
بنابراین این حرف درست نیستش که (سوال) بله خارج است به طور کلی خارج است برای اینکه إِلَى أَهْلِهِ نیست. (سوال) اون اون بحث … است اون بحثی است که راجع به تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ است.
خب فَإِنْ كَانَ این بعد اول. اگر عرض میشود که قاتل که مومن است، مقتول مومن است، اهل مقتول