جلسه هشتصد و نهم درس خارج فقه

مسائل مستحدثه (مشورت و شوری)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

بحث ما  بحثه شوراست ، و این شورا در کل ابعاده فتوای احکامی و فتوای سیاسی رهبریه احکامی و رهبری سیاسی شمول دارد . در قرآن شریف دو آیه راجع به شورا بحث کرده یک آیه سوره آل عمران آیه صدو پنجاهو نه وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ۖ آیه دیگر سوره مبارکه شورا وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ اصولن در لغت شور یا شور یا شورا یا مشورت یا اشاره بایستی بحث دقیق و عمیقه ادبی بکنیم بعدن در دو آیه شورا دقت و بررسیه کامل بکنیم.

اصولن شور و شور و شورا و اشاره از یک مبناست الا اینکه بعضیا مصدر و فعل عادیست بعضی ها افعلو تفضیلست . شورا فوعلا از اشورست ،‌اشور شورای برتره مذکر و شورا شور مونثه افعلست

بنابراین وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ با امرهم شورون بینهم یا اشارتن بینهم فرق دارد . وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ فقط در سوره شوراست ولاکن در آیه صدوپنجاه نهم سوره آل عمران شاورهمست ، شاورهم با وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ فرقها دارد . حالا در آیه آل عمران بحث کنیم،‌فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ

سوالاتی درباره مشاورت رسول الله صلوات الله و سلام علیه  با این پنجاه تیر افکنه متخلف در جنگ احد کردن و اکنون جوابش و اگر مطالبی دیگر برادران دارند در آخر بحث میفرمایند ما روش نظر میکنیم. پاسخ این سوال که چرا پیغمبر مشورت میکند با دیگران حتا مشورت با سایر معصومان هم برای پیغمبر بعنوان استفاده رای درست نیست.

تا چه رسد سایر مومنان و تا چه رسد متخلفان در جنگ احد کسانیکه در جنگ برخلاف امر امیر لشکر امیر لشکر که هم مبنای قیادت و رهبریه شرعی و احکامی دارد و هم قیادت و رهبریه سیاسی دارد. چنانکه دیروز به بعضی از آیات استشهاد کردیم إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ ۚ این اراعه الاهی فقط نصوص و ظواهر و احکام قرآنی نیست بلکه اعمست

به دو دلیل اعمست یک دلیل اگر مقصود از اراعه الاهی اراعه ی وحیانیه خصوصیه قرآن بود بجای به ما اراک الله بهی بود إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بهی اگر مخصوص فقط قرآن بود پس مقصود اوسعه از قرآن است این اولن ، ثانین به ما اراک الله اراعه الاهی دارای دو بعدست یک بعد اراعه وحیانیه قرآنی و در حاشیه اش اراعه وحیانی سنتی

بنابراین بما اراک الله هردو اراعه را شاملست ، حالا این دو اراعه آیا اراعه ی احکام فرعیه معمولیست فقط یا اراعه ی احکام سیاسی نیز هست ، لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ ۚ از لتحکم میفهمیم که حتا قدر مسلم قطعیه این اراعه ی وحیانی که در کتاب چه در سنت اراعه ی حاکمیت است آیا حاکمیت در احکام فردیه فرعیه فرعی هست

حاکمیت در وضو هست در غسل هست ، حاکمیت در امر اجتماعی سیاسیست گرچه سیاست های اسلامی تمام شرعیست اما شریعت اسلام دارای دو بخشست یک بخش جامع و شامل و کافل در سیاست اسلامیه عادلانه مسلمان ها و بخش دیگر بخش حکم در احکام فرعی و یا اجتماعیه غیر سیاسی

بنابراین از این آیه استنباط میکنیم که پیغمبر بزرگوار نه تنها در بعد احکام فرعی فردی یا اجتماعیش غیر سیاسی حاکمست بلکه در احکام اجتماعیه سیاسی نیز حاکمست ،‌آیات در این مطلب زیاد داریم مثلن وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ترتب پیغمبر را از حوای نفس و حتا از هوای عقل دور داشته چون هوای نفس که شیطانیست و هوای عقل هم مطلق نیست مخصوصن در بیانه مطالب وحیانی مطالب وحیانی صرفن ربانیست و عقل نمیتواند منهای وحی رب وحی خدا چه کتابن چه سنتن نظری بده

حالا عرض می شود که وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ هوا چیست ؟ هوا تنها هوای نفس است خیال میشه اینطوره ولیکن إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ دو هوا را استثنا کرده یک هوای نفس و دو هوای عقل ، چون وحیون یوحا مطلقست وحیون مطلقه حقست هوا مطلق باطلست هوای نفس مطلق باطلست هوای عقل مطلق نیست بنابراین بین این سه زاویه در این سه مرحله تنتقات رسول الله تنطق لفظیش کتبیش عملیش ایجابیش سلبیش اشاره اش تمام وحیون یوحاست

روی این اسالت و آیات دیگر گرچه قرآن جوریست که برای یه مطلب چند آیه بخوایم ، یک آیه به یک اشاره حتا کافیست این حدیثست که در صورتیکه نه موافق و نه مخالف قرآن باشد برای قطعیت به حدیث باید تواطری استفاده بشه

ولی قرآن یک کلمش متواطره یک حرفش یک نقطه اش یک زیر زبرش همه چیزش ترتیب صور ترتیب آیات نقاط حروف کلمات حرکات تمام فوق حد تواترست بنابراین در قرآن نباید بدونیم که چند آیه داریم نخیر یک آیه کافیه مگر یک آیه کافی و کافل تبیین تمام معنای مقصود نباشد اون وقت الْقرآنُ يُفَسِّرُ بَعْضُهُ بَعْضاً

حالا وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ شدید قوا  جبرعیل نیست جبرعیل متعلم بود، جبرعیل حامل لفظ وحی بود  با مقداری از معنا ولاکن زانو میزد در حضور رسول الله صلوات الله علیه درس خاندن وحی تلمظ میکرد  روح القدس فی جنان الصاقوره ذاق من حدائقنا الباکوره  درست است که او حامل لفظ وحی بود با معنایی اما حامل کل معانی وحی نبود

بله حامل لفظ در بعد صریحش و در بعد ظاهرش در بعد اشاره اش در بعد رسالتش بود ولی در بعد حقایق الی الانبیا جبرعیل نبود نبود که انبیا کلن فوق جبرعیلند حالا در این بحث نمیخوایم وارد شیم چون بحث مربوط به خودشه

حالا روی این اصل پیغمبر که اونچه تلفظ میکند اونچه با اشاره با فعل با نهی با سلب با ایجاب با هر وسیله ای که دلالت دارد بر وجوب یا در حرمت چه در بعد احکامی و چه در بعد سیاسی نیازی به غیر وح ربانی ندارد پس چطور مشورت میکند اگر پیغمبر بزرگوار مشورت با موساها و عیساها و نوح ها و ابراهیم ها بکند درست نیست با علی ها حسن ها حسین ها بکند درست نیست

چون اگر مشورت و استشاره بر اینست که رعیش کامل نیست میخواد رعی تکمیل شود با حوال و مصاحبه و مباحصه رای کال درست رسیده شود درست نیست برای اینکه رعی پیغمبر رای الله است یا با وح قرانی یا با وحی سنتی یا وحی هردو

پس چرا در اینجا پیغمبر معمورست که با این پنجاه تیر انداز جنگ احد که تخلفشون از قرارگاه جنگلی بعد از غلبه مسلمان ها تخلف کردند دویدن قرارگاشون دویدند دنبال دشمن که وسایل دشمن رو غنیمت بگیرند چرا پیغمبر به جای تهزیب اینها به جای اخراج اینها به جای اونچه در تکلیف جنگیه بینول ملل هست کشتن اینها بجای اینها معمورست سه امر ،‌بعد امر چهارم

ببینید فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ بما رحمتن به به رحمتمن فرق میکنه ، به رحمتنبه رحمتی به ما رحمتن به اونچه رحمتیست و رحمت خاصه ربانیست که متوجه به رسول الله شد در ابعادی چند در بعد عصمت درونی محمدی صلوات الله و سلام علیه  که انک لعلا قرب عظیم و در بعد عصمت برونیه اعتصام ربانی ‌کمااینکه در آیاتی به این مطلب اشاره شده است که عصمت سوم عصمت ربانیه برونیست که در بالاترین خطرات و در بالاترین مشکلات عصمت درونی حتا احیانن کافی نیست

در آیاتی مصلن فرض کنید که وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا لولا دو امتنای است ، اگر در فرض محال خدا و رسول گرامی تثبیت نمیکرد نزدیک بود مقداری کمی 1348 اگر عصمت بشری نبود مقداری زیادی به این نسناس ها نزدیک میشد اگر عصمت درونیه رسالتیه محمدی نبود مقداری کمتر

ولاکن همین مقدار کمتر را عصمت برونی و نگهداشته ربانی این رو نگهداشت و آیات دیگر از این قبیل حالا فبما رحمتن ،رحمته دارای دو بعد ربانی بر مبنای یک بعد بشری رحمت بعد بشری عصمت بشریست قبل از رسالت رحمت میانگین که بعد رحمت ربانیست عصمت درونی رحمت منفصله ربانی همین رحمت خاصست که ببینید مقتضای قاعده در این جنگ احد که شکست خوردن مسلمان ها چقدر کشته دادن زخمی دادن ضرر دیدن بی آبرویی که شد 1451 پیغمبر حدقل به اینها بی اعتنایی کنه

تادیب نکند و تنبیه نکند و چه نکند حداقل بی اعتناییست حداقل برای انک لعلا خلق العظیم ، پیغمبر با خلق عظیم در عصمت بشری و خلق عظیم در عصمت درونی ربانی باز کافی نبود که به اینها محبت کنه پس این محبت نسبت به جانی ترین جانیان در تاکتیک جنگی محبته فوقول عاده فوقل عاده اینست که لنت لهم ،‌با اینها ملایمت کردی صحبت کردی مهربانی کردی محبت کردی به جای بی مهری و به جای کمتر از بی مهری بی اعتنای و عرض می شود که تهذیب و جزا لنت لهم،وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ جریان اسلام جریان جلبست ، جریان سلب نیست

تا مقداری که حتا یک درصد امکان دارد مسلمان متخلفه عقیدتی اخلاقی علمی عملی فردی اجتماعی تا مقداری که امکان جلب دارد نباید دست رد بر سینش زد دست رد در صورتی بر سینه کسی میزنیم که معاند صددرصد باشد همانطور که بیمار اگر پزشک عاقل باشد پزشکه دانای صحیح باشد مادامیکه احتمال کم هم در بهبود این بیمار هست باید تحملش کنه بیمار جسمانی

تا چه رصد بیمار روحی بیمار علمی اخلاقی بیمارعقیدتی بیمار عملی بیمار در بعد روحیت انسانی اگر کسی بنا باشد یک درصد احتمال اصلاحش است یک درصدو بالا ببره کم کم بهتر میکنه درصد بالا میره کم کم بالا میره و انسان کامل میشه

حالا قضیه اسلام قضیه ی برخورد شایسته ی اسلامی در بالاترین مراحل عدالت و فضیلت اینست که برخورد با کسانیکه استنکار دارند اسلام را تخلف دارند عصیان دارند هر عصیانی دارند قضیه معالجست این بیماره بیمار را باید معالجه کرد نباید کشتش

بیماری که امکان معالجه دارد نباید کشتش پیغمبر بزرگوار صلوات الله علیه بعد از فتح مکه چیکار کردن اذهبو  و انتم التلکا به کیا فرمودن ؟‌ به مشرکینی که سیزده سال با پیغمبر دارند جنگ میکنن سیزده سال مکه همیشه جنگو گریزو اذیتو فلان فلان نسبت جنون نسبت ساحر نسبت متخلف دادن

همینها در بیت ابی سفیان که سر سلسله مهاجمین و جنگجویان بود در طول سیزده سال مکه اذهبو  فانتن طلقا خانه ابی سفیان معمنست ،‌هرکسی از مشرکین به خانه ابو سفیان برد مالش جانش عرزش همه چیزش محفوظست این روش اسلامست که ما یادمان رفته

حالا وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ هرچه امکان دارد باید جلب کرد ، حتا المعلبتو قلوبم کیا هستن؟ یک بحث از هشت بحث زکات مال المعلبتو قلوبن کسانیکه دلشون تا اندازهای به اسلام نزدیکه یا میشود نزدیک بشه

کسانیکه بعد از حججت بعد از براهین قاطعه یا دلشون به اسلام نزدیک میشود به وسیله مالی اول وسیله حالیست نه اینکه با پول مردم رو مسلمان کنند با پول مسلمان شدن با پول بیشتر ضد اسلام میشه نخیر دو بعده ،‌جلب غیر مسلمان ها یا مسلمان های ضعیفول ایمان که فاسق باشند هرچه باشند جلب غیر کامل ها دو بعد دارد یک بعد کمال معرفتی دادن به اونهاست با عدله قاطعه ی وحیانیه عقلانی و عقلانیه وحیانی اونها را نزدیک کردن

اگر عناد کردن مطلبیست ،‌اما اگر عناد نکردن مقداری نزدیک شدن اگر مقداری بیشتر نزدیک بشن با بعد از اتمام عدله کامله عقلانیه وحی المعل قلوب یک هشتم از زکات به اینا داده میشه حالا مسلمان نباشند مسلمان منحرف باشن هر لفظی داشته باشند بعد از تبیینه حقیقت با عدله قاطعه قانع کننده است اون وقت یه مقداری مال بشون میدن این مال روکش در حقیقت است

یعنی مقداری کمک میکند مثلن فرض کنید کسیکه ملحدست یا مشرکست یا یهودی یا نسرانی این قانع شد ولی در عین قناعت محتاج محبت است یا نه ؟‌کسانی هستن قانع میشن ولی اگر دست از کفرشون بردارند گرسنه میمانند ، یا گرسنه میامند ولی محتاج محبتست بنابراین این محبت مالی و اقتصادی دنباله عرض می شود که توجهات عقلی و استدلالات قوی عقلیست

خب ، اگر فقیر باشد دو بعدی فقیر باشد یک بعد فقرست یک بعد جلب نظرست اگر فقیر نباشد انسان هرقدر غنیم باشد 2110

مگر اینکه مانع بشه ، اگر مانع شود هدیه دادن مال تلف کردن و تضییع کردنه حالا وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ بعد چیکار کنه ؟ سه کار کنه فَاعْفُ عَنْهُمْ ببخشه،‌ کم اینا تخلف نکردن خود بخشیدن کعفو تعنکم ،‌فرمانده کل قوای محمدی صلوات الله و سلام علیه  اگر از این متخلفانه جنگی که برخلاف تاکتیک اصلی جنگی عمل کردن اگر عفو کند مقدرای محبت زیاد میشه

اگر اینطور نبود خودشون در میرفتند فرار میکردن متخلفین خودشون فرار میکنه ، قبل از اینکه اورو بگیرن و تهذیب کنند خودش فرار میکنه ،‌این اول جلوی فرار رو میگیره فَاعْفُ عَنْهُمْ کافیه نخیر ؟ اینجا دو حقست یک حق فرمانده کل قوای بشریست یک حق رحمانیست ممکنست بشر ببخشد خدا نبخشد ممکنست خدا از حق خودش بگذرد بشری که فرمانده هست نبخشد این جلبه بین هردوست فَاعْفُ عَنْهُمْ اولن ،‌اولن تو که برخلاف حق فرماندهیه لشکری عمل کرده اند تخلف کرده اند ببخش یک

بله ، بله بله ،‌امره دیگه امره ، نبودن ، ببینید جهالت بوده ،‌اگه عناد که فَاعْفُ عَنْهُمْ حرامه اگر کسی ظلمی کند اورا ببخشد و به ظلمش پایدار باشد یا ظلم بیشتر کند این الظالم مظلوم کتاب فی النار این مظلومی که عرض می شود که در مقابل ظالم اقدام و قیام نمی کند و ظالم ظلمش بیشتر میشد این مظلوم هم در حقیقت ظالمه

پس در صورتی ظالم را باید بخشید که از ظلمش صرفنظر کنه ، ظلم رو ترک کنه یا ظلم کم کنه فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ بعدن برای تکمله رفع تقصیر وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ از خدا پوشش بخواد ،‌پوشش در دو بعد یک پوششه سلبی یک پوششه ایجابی

پوشش سلبی کهاونچه قبلن بوده است خدا ببخشاید پوشش ایجابی خدا به اینها عقل بیشتر ایمان بیشتر مروت بیشتر بدهد که دیگر تخلف نکنند سوم وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْ پیغمبر ،‌تو که رعیس کل قوا هستی تو که در مقامه عصمت و رسالت فوق کل معصومین و رسل هستی با اینها مشورت کن ،‌با همین متخلفین که موجب سقوطه لشکر اسلام شدن مشورت کن، خب اینجا چطور آیا پیغمبر کم داره بله فَاعْفُ عَنْهُمْ درست وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ درست ولی بعدش چی فَاعْفُ عَنْهُمْ مقتضای جلب اونهاست

وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ مقتضای تکمیل جلبه

بله ، بله ،‌ بله بله،‌این هم سمره ،‌هردوش هم اعْفُ عَنْهُمْ هم وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ هم سمره فرعی دارد هم سمره اجتماعی سمره فردی اینست که اینا نزدیک بشن نزدیک بشن اولن با فاعف انهم ،‌ دوم نزدیک بشن با وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ همانطور که عرض کردم ممکنست پیغمبر عفو کنه خدا از حقش نگذره خدا از حقش بگذره پیغمبر نگذره

مثلن کسی مال کسی رو خورد ظلمن کسی مال کسی را سرقت کرد خیانت کرد برد اینجا دو حقست یک حقه کسی که مالشو بردن یک حق ربانی مادامیکه این کسی که مالشو بردن نبخشد خدا نمیبخشه اگر بخشید خدا ممکنست ببخشه ممکنست نبخشه

خدا ممکنست از حق ربانیت خود بگذرد عذاب بر مبنای تخلف این شخص که سرقت کرده نکند ولاکن از حق صاحب حق نمیگذره ،‌بنابراین دوتا باید ضم منضم بشه فَاعْفُ عَنْهُمْ تو شخصن ،  وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ تو شخصن هم اثر اجتماعی دارد هم اثر …

اثرش شخص که این اشخاص جلب بشن به اسلام اثر اجمتاعی دارد که دیگران هم معیوس نخواهند بود دیگران که تخلفاتی دیگر دارند در غیر جنگ و در جنگ این جریان در باره اونها استمرار پیدا میکند پس این عرض می شود که هم بعد فردی دارد و هم بعده اجتماعی دارد بعد وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ این معضلیست

بعضی آقایون بدون توجه بدون تعمق استناد به این آیه کردن که پیغمبر مشورت میکرد در جنگاه در جنگ احد مشورت کرد پیغمبر رای پیغمبر چیزی بود رای اکثر چیز دیگر پیغمبر بزرگوار رای اکثرو مقدم داشت این قابل قبول نیست اصلن ، استنادشون احیانن به این آیست وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ بابا اگرم مشورت میکنند با اشخاص مومنه فهمیدیه ی کاردانه درست فکره درست کار ، نه کسانیکه که امروز جنگ رو از دست دادن و تخلف کردن

جواب اینست که مشورت دارای سه بعد است ،‌مشیر و مستشار سه بعد دارند در اشاره و استشاره،‌یک بعد اینست که مشیر میخواد از مستشار استفاده کنه خودش کسری دارد نقصان فکری دارد نقصان عقلانی دارد نقصان فقاهتی دارد نقصانی در بعضی جهات دارد که با این نظر کم بینه عرض می شود که کوتاه نمیتوانه مصلحت خودشو تشخیص بده

بنابراین مشورت میکند با کسی که واردست این مشورت برای استفاده است مشورت برای استفاده است و نه افاده بعد دوم ،‌بعد دوم نخیر دو نفرن یا چند نفرن که هرکدام به تنهایی مطلق نیستند در امری متهیرن ولاکن اگر عقلهایشون را روی هم بگذارند افکارشون را نظراتشون را و مصلحت اندیشیشون را روی هم بگذارند نتیجه یک رای خوبی خواهد بود

اون رعیهای کال و نارسیده به رای رسیده و درست میرسد اینم یه جوره جور سوم اینست که نخیر نه اولیست نه دومی بلکه مستشیر مشیرست ،‌یکی مستشیر طلب میکن رعی را یکی مستشیر طلب دو رای با همست یا نخیر مستشیر مشیر اصلی نیست ، ولی اینکه زیر بار طرف را بگیرد بر اون عقلی فکری درایتی فهمی قاعل باشد ، اولن او را داخل آدم میکنه شما نظرتون چیه ثانین در اینکه شما نظرتون چیه اگر طرف اشتباه کند راهنماییش میکند اگر درست برود تثبیت میکند پس دو بعده یا طرف در این استشاره درست گفته میگه باریکلا منم نظرم همینه

من کیه،‌ من مرجع تقلیده با یه طلبه بحث میکنه مرجعه بزرگه تقلید اعلم اطقا با یک طلبه استشاره میکند اگر طلبه درست گفت خب باریکلا طلبه پرواز میکنه پرو بال میگیره تشویق میشه بهجای جاهل را بر عالم بحثی نیست برو گمشو نخیر تو هم فکر داری توهم نظر داری مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالا علیه میفرمودن که من درسته مفسر قرآنم ولاکن از کوچکترین افراد استفاده میکنم تواضع میکنم چون تمام معرفت علم مخصوص من و مثل من نیست که

اشخاص یک موهبتهایی دارند از موهبت های کوچکترین اشخاص استفاده میکنم حالا این استفاده است ولاکن رسول گرامی برای افاده است مشورت میکند آقایی که دیروز در جنگ فرار کردی حالا که این جریان انجام شد عفو شد استغفار شد حالا عقلت اینجا بده ،‌عقلتو در تاکتیک جنگی چون فلعمر اینجا چیه ؟‌ عمل جنگیست وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ کدوم امر ،‌امر الف لام الف لامه ذکریست

در امر جنگی که مسلمان ها مغلوب شدن در همین امر جنگی مشورت کنید چجور کنیم غلبه کنیم اول تخلف کردن مغلوب شدن چجور کنیم که تاکتیک صحیحه عاقلانه درست جنگی را عمل کنیم تا غلبه کنیم خب حالا اینارو بالا برد اگر کم عقلن عقلشون بره بالا اگه تو سری خوردن عرض می شود که تو سری خوردن میره کنار یعنی پیغمبر او رو جزو انسان های مومنه عاقله کاردانه فهمیده بعد از فَاعْفُ عَنْهُمْ  و بعد از وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ دانسته

حالا اگر درست بگویند پیغمبر میفرماید که رای من همینه درسته این باعنه اگر اشتباه بگویند پیغمبر با لحن خیلی ملایم محبت آمیز عرض می شود که دل انگیز میگد که آیا اگه اینجوری بود بهتر نبود ؟

میفهموند بهشون که درست درسته و میفهموند با لسان لین که این راه بهتر نبود؟ طرف با اشاره رسول الله با دلیل وحیانی که رسول الله ترجیح میدهد کاری را فکری ار مطلبی را نفیی را اثباتی طرف بر این مراحل قبول میکند بنابراین اینجا شاورهم تشاوم معهم که نیست شاورهم ، فاعله مشورت رسول الله است یه مرتبه تشاوره طرفین مشورت میکنن یا اشاره است یه مرتبه شاورهم

ضارب زیدون امرن، فاعل اول زیده تضاربه زیدون امرو هردو فاعلن اینجا شاورهم یعنی فاعله مشورت نسبت به این ،‌ولی فاعله مشورت که 3217 است این فاعلیت از برای فعلی دادن فعلیت دادن رای صحیح است برای مورد مشاورت

دلیل که بر این مطلب داریم اضافه بر عصمت مطلقه ممکنه ی رسول الله صلوات الله و سلام علیه  اینست که فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ پیغمبر در امر تاکتیک جنگی دو بعدیست ،‌یک بعد بعد وحیانی درونیست که هست ،‌یک بعد بعد تسلیمه

بعد وحیانی درونی قبل از تصمیمه فعلیست ،‌در بعد وحیانی درونی شاورهم نیست در بعد اینکه تصمیم رو اظهار کند تصمیم بگیرد اینجا فاذا عظمت ، خب اگر مقصود مشورت عادی بود که طرفین با یکدیگر شور میکنند تا اکثریت آرا رو در نظر بگیرند اگه اینطور بود میفرمود فذا عظمتم فتبعو اکثرل آرا ،‌ عظمت استقلاله ،‌ تو رسول گرامی وقتی عظم کردی که بعد اول بعد وحیانیه رسولیست بعد دوم این بعد وحیانی هدایت کردن

بعد وحیانی رسولی اول اظهار نکند ، برا  اینکه اینها احترام بشن سربلند بشن فکر کنن دقت کنن،‌ ولیکن وقت بعد اظهار این جریان رسولی فَإِذَا عَزَمْتَ بعد چیه ،‌بعد وشاورهمه ، بنابراین وقتی که مشورت کردی عظم تو میکنی ، عظم پیغمبر بنا بر اکثریت آرا نیست یا تساوی آرا نیست بلکه عظم عظمه شخصیست

و اگر اینجا از مشورت پیغمبر استفاده میخواست بکنه بنابراین مبنا اکثریته آرا بود عظم شخص نبود. شخص مستفیظ عظم مربوط به شخصه مستفیظ نیست یا عظم مربوط به هردوست یا یکیست ،‌اینجا اگر عظم مربوط به طرفین بود فَإِذَا عَزَمْتم فرجع اکثریت،‌یا به تعبیر دیگر فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ توکل کن بر خدا همان الاهی که به تو وحی کرد همون الاهی که به تو حاکمیت داد

حاکمیته منحصر به فرد در عصمت 3456 إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ این مربوط به آیه عرض می شود که ، حالا …

بله؟ البته فرق میکنن اشخاص خود مشورت ها فرق میکنه ، اشخاصم فرق میکنن بقیه مومنین اگر تالیتلب مقام رسالت باشند شرع مداران وحیانیه قرآنی باشند دنباله پیغمبر را در ریاست کل قوای جیشی و در سایر جهات باید بگیرند حالا

بعله، مثلن در جنگ اسلام در جنگ اسلامی اگر جاهلانه گروهی از سربازان یا افسران تخلف کردن حتا موجب شکست شوند باید بیرونشون کرد کشتشون حبسشون کرد نخیر همین ،‌منتها مادونه رسالت مقام رسالت اینست که اگر خدا کمک نمکیرد پیغمبر عصبانی میشد

حالا مادونه اون عصبانی بره کنار زدن گفتن عرض می شود که تنبیه کردن بره کنار و حتا با اینا مشورت کنه از حق فرمانده کل قوا بگذرد از خدا طلب مغفرت کند و بعد مشورت کند منتها مشورت اینجوری با این سربازی که اینکارو کرده رعیس کل قوایی که خیلی از اون بالاترست علمن تقون عملن فکرن عقلن این بعنوان اشارست

ولاکن در موارد دیگر که مشورت گفتیم سه بعده دیگه یک بعد بعد افاده است فقط و ترتبیت است و احترامه یک بعد بعد استفاده است یک بعد بعده طرفینیست که انشالله در آیه عرض می شود که سوره شورا آقایون ملاحظه کنید تفسیر رو در جلد عرض می شود که بیست چهار بیست پنج الفرقان از صفحه دیویستو هیجده تا حدود عرض می شود که دیویستو چلو شیش این بحث شورا شده از نظر لغوی باید بحث کنیم که اشاره میکنم شورا فعلاست اینو آقایون فکر کنید

شورا افعلو تفصیل دیگه ،‌امرهم شورا بینهم البته قبول بعدو باید بحث کنیم، امر مذکره یا نه ،‌پس امرهم شوروم باید باشه چرا شورا شد ؟‌ اگر امرهم اشور بود خب مقتضای تناسب مذکر با مذکر 3741 اینست که امروهم اشور امرهم شوراست

پس چیزی در اینجا محزوفه امرهم حالتن شورا حبارون شورا هدایتن شورا بلخره یکی باید محزوف باشد که این محزوف کلمنطوقه باید دقت کنید تدبر کنیم در آیه که امرهم شورا بینهم امرهم شورا نیست اگر امرهم شورن بود یا بالاتر امرهم اشور بود هردو مذکر بودن ولی امرهم شورا ،‌شورم قابل تفسیره

یعنی شور دارای چند بعده یک بعده دانی یک بعده واسطه یک بعد اعالی بعد اعلای شور در اینجا مراده نه هر شوری ،‌هر شوری بدون شرطی مورد امر نیست بلکه قسمتی از شورها مورد نهی، شوری که به انسان فایده نمیدهد وقت او را تلف میکند یا شور با نادان نادانی می افزاید یا شور با نادانان اکثریت نادانی میارد این غلطه

بنابراین شورا شورا یعنی بالاترین شور و شور از شارول عسلست ،‌عسل را از موم ها از چیزهایی که غیر عسل است خارج کردن عسل خالص را از مکمل و از معواش بیرون آوردن میگن شارل عسل اشارم به همین معناست فاشارت علیه قالو کیف نکلم من کان اشاره چیه ،‌اشاره یا سیع داریم یا عرض می شود که درست

این اشاره خیرست یعنی اشاره کرده است به بهترین وسیله ای که نه تنها تهمت از ساحت مقدس مریم را دور میکند بلکه اعجاز ربانی را درباره این ولادت والده و ولد اثبات میکند

چون اذان گفتن باید که داعی الله را اجابت کرد و بعد بحث رو تتمه شور را در آیه شورا باید که صحبت کنیم انشالله