« بِسمِ اللهِ الرَّحمانِ الرَّحیِمِ »
ألحَمدُ للهِ ربِّ العالَمینَ وصلّی اللّه عَلَی مُحمّدٍ وَعَلَی آلهِ الطّاهِریِن
بحث در اعجاز قرآن و حدّ متکاملِ اعجاز قرآن نسبت به سایر معجزات پیامبران بوده است. سؤال این است که:
قرآن در چه زمان و برای چه کسانی و از چه بُعدی، معجزهی قانعکننده است؟
آیا تنها اعجاز علمی است که از اختراعات و اکتشافات آینده خبر میدهد؟ این مربوط به زمان نزول نیست بلکه مربوط به آیندههای دور و دراز است که اکتشافاتی و اختراعاتی انجام میشود که قرآن از آنها خبر داده، بنابرین اعجازِ علمی قرآن برای زمان نزولش و نزدیک به زمان نزولش ، فعلیّت ندارد.
و یا اعجاز قرآن در بُعد توافقِ معنویِ آیات است؟ که دارای دو توافق است: توافق درونی و توافق برونی. توافق درونی آیات در بُعدِ عدم تضاد و عدمِ تناقض است اوّلاً، و در بُعد عدم تکامل است ثانیاً. چون خدا تکاملی ندارد تناقض و تضادی در علم ندارد، مخصوصاً در کتابِ وحیانی اخیرش، نه از نظر معنوی تناقض دارد نه تضاد دارد و نه حتّی تکامل. جواب این است که این بُعد معجزه برای همگان نیست، عرب بیابانی بیسوادِ بیشعور گرچه در حدِّ ادنای تکلیف است این مطالب را چندان نمیفهمد.
یا بر مبنای ابلغ بودن و افصح بودن الفاظ قرآن است؟ که از بلاغتِ بالغِ بشری و از فصاحتِ فصیحِ بشری ابلغ و افصح است. فهم این جریان هم مربوط به بُلغاء و فُصحاء است امّا اعراب بیابانی چادرنشین بیشعور بیسواد که اصلاً از بلاغت و فصاحت خبری ندارند. بر این مبنا اینگونه اعجازهای قرآن برای همه مکلّفان نیست بلکه برای گروه خاصّی است چه در زمان نزول قرآن و چه در زمانهای آینده.
اگر در قرآن چیزی باشد که برای غیر خدا ناممکن باشد؛ این اعجاز است و میفهمیم که قرآن ربّانی است
پاسخ این اشکالات چندگانه این است که اوّلاً اگر در قرآن جهاتی یافتیم که از نظر غیر ربّانی ممتنع است (یعنی در قرآن چیزی را بیابیم که غیر از ربّ نتواند انجام دهد؛) میفهمیم که قرآن ربّانی است. و این جهاتِ ممتنعِ برای غیر ربّ در قرآن زیاد است و تداوم دارد. چون قرآن احکامِ متداوم است، معجزهی وحیِ قرآن هم دارای تداوم است. همانطوری که در زمان نزول باید معجزهی همگانی باشد؛ در زمانهای بعد از نزول، در تاریخِ قرآن، جغرافیای قرآن، در همهی زمینها، زمینهها، زمانها، و کلّ مکلّفان، بایستی دارای تداوم باشد. یعنی قرآن بایستی هم از نظر احکام همگانی باشد و هم از نظر معجزات.
معجزات سایر پیامبران برخلاف پیامبر اسلام برای همه زمانها و همه مکانها نبودهاست
معجزاتِ پیامبرانِ پیشین همگانی بوده است ولیکن همهزمانی نبوده است. ولیکن معجزهی رسول گرامی اسلام همگانی است، همهزمانی است، همه مکانی است و در بُعدِ کلِّ افکار از نازل و عالی و میانگین و متوسط، قرآن معجزه است. ما ادّعا نمیکنیم و قرآن هم چنین ادّعایی ندارد که همهی معجزاتِ قرآن برای همه است؛ نخیر، ولو یک معجزه از معجزاتی متداوم قرآنی همگانی باشد در هر زمانی کافی است.
حالا، شروع میکنیم:
حداقل اعجازِ قرآن این است که آورندهی آن فردی درس نخوانده و امّی بوده است
مثلاً کسی که همگان از دوستان و دشمنان میدانند هرگز درس نخوانده، کتابی نخوانده، کتابی ننوشته و در اجتماعِ بیسواد بوده، و بیسوادترین، بیفرهنگترین و کمعقلترین مردمِ کلِّ زمین عربها بودند. یعنی نظیری در بیسوادی و بیفرهنگی و کمشعوری و کمعقلی نداشتند. پیغمبر بزرگوار در چنین اجتماعی چهل سال گذراند «فَقَد لَبِثتُ فِيكُم عُمُراً مِن قَبلِهِ أفَلا تَعقِلُونَ» (یونس،16) عُمُر که چهل سال است که از سهـچهار سالگی تا چهل سالگی بایستی درس خوانده باشد، کتابهایی نوشته باشد، فکری کرده باشد، نوشته باشد، در کلّ این سنین هرگز ملامح (امکانات) و اسباب یادگیری نبوده حتی الفبا را نمیتوانست بنویسد.
حتی کافران و مشرکان نیز کاملاً میدانستند که پیغمبر اسلام هرگز درس نخوانده و سوادی نداشته است
بر این مبنا که کلّ کسانی که حضرتش را میشناختند، چه کافر، چه مسلمان، چه مشرک، چه کتابی یا هر کس، میشناختند که آن حضرت هرگز درس نخوانده، ننوشته و یک کلمه از کسی یاد نگرفته، بلکه عمرش تا زمان چهل سالگی تجارت و رفت و آمد تجارتی بوده است و در بُعدِ امین بودنش محمّد امین نامیده شده، محمّدِ عالم نبوده، محمّدِ پیغمبر نبوده، محمّدِ عالم و دانا نبوده، فقط اعمالش و افکارش انسانیِ سالم و درست بوده است.
اگر پیغمبر یک کتاب الفبای ساده را هم مینوشت برای اثبات رسالتش کافی بود
حالا اگر این شخص حتّی یک کتابِ الفبا را بنویسد و بگوید، آیا اعجاز هست یا نه؟ کسی که الفبا را نخوانده است، نه خوانده است و نه نوشته است، و نه به گوشش رسیده است، این کتاب الفبا را بنویسد و تحویل بدهد این معجزه است، همین وحیانی است برای اینکه بشر بِما هو بشر، به طور عادی در اجتماعِ بیسوادِ بیفرهنگِ کمشعور، غیر ممکن است که بدون هیچ وسیلهای حتّی الفبا را بتواند بنویسد؛ تا چه رسد قرآنی که در لفظ و معنایش برای همهی مکلّفان ممتاز است. ولو وجه امتیازش را ندانند ولی برای همهی مکلّفان ممتاز است.
برتر بودن قرآن نسبت به کتابهای وحیانی پیشین، اثبات میکند که قرآن وحیانی است
مثلاً در آیه «وان كُنتُم فِي رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلَى عَبدِنا فاتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِهِ» (بقره،23)، کلمهی «مِثلِهِ» را قبلا عرض کردم، که به دو معناست: مِثلِهِ در بشریت، و مِثلِهِ در کتابهای مثل آن. در هر جهتی مُماثلش را بیاورید، این قرآن مماثل با آنها نیست؛ حتّی کتابهای وحیانی. مثلاً اگر با اهل کتاب احتجاج کنیم، میگوییم شما اهل کتاب، یهودیان و نصرانیان که قائلید تورات و انجیل وحیانی است، با اینکه میدانیم اینها محرَّف هستند، ولو تورات و انجیلِ غیر محرّفش (غیر تحریف شدهاش) را بیاورید و با قرآن مقایسه کنید؛ از قرآن برتر نیست قطعاً، بهتر نیست، حتی برابرش نیست. قرآن افضل است. یا فرض کنید برابر است، فرض کنید قرآن در لفظ و معنا برابر است با کتابهای وحیانی غیر محرّف، آیا این تثبیت نمیکند (که قرآن) وحی است؟ ولیکن بالاتر، این قرآن در بُعدِ وحیانیّتِ خالصِ کتابهای آسمانیِ دیگر برتر است و نسبت به تورات و انجیل که محرّف است برتریش خیلی بالاتر است. پس این مُماثِلتِ در وحی، نفیِ غیرِ وحیانی بودن قرآن را میکند؛ بلکه اثباتِ وحیانی بودنِ قرآن را حداقل در مماثل بودن و حداکثر امثَل و افضل و اکمل را میکند.
آیه 23 سوره بقره در درجه اول، به شخص رسول الله تحدّی میکند
یا فرض کنید مماثلِ بشری: مانندِ محمّد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کسی را در طولِ تاریخِ بشریّت، در طولِ تاریخِ تکلیف بیاورید که اصلاً درس نخوانده و حال آنکه کتابی عالمانه، فاضلانه، فصیح، بلیغ و با درجات دیگر آورده باشد. حتی عرض کردم که از صفر شروع میکنیم، حتّی کتابِ الفبا را بدون درس خواندن، و بدون نوشتن اگر بلد باشد این خودش معجزه است تا چه رسد به کتابی که از کلّ کتابهای وحیانی مقدّم است.
حتی اگر قرآن فصیح و بلیغ هم نبود و بعضاً تضاد هم میداشت چون آورندهاش درس نخوانده، باز معجزه است
بنابرین در طول تاریخ تکلیف از زمان نزول قرآن تا پایان جهان تکلیف، این قرآن دست کم در بُعد لفظی؛ اعجاز است، ولو فصیح نباشد، بلیغ نباشد، حتّی تضاد داشته باشد، تناقض داشته باشد ولی در بُعد نوشتن، کسی که مینویسد این را و نوشتن را یاد نگرفته است در این بُعد اعجاز است. ولو این اعجاز احیاناً عاجزانه است که اعجاز در بُعد تضاد و تناقض است، ولیکن اگر تضاد و تناقض نداشته باشد این خودش اعجاز است در این بُعد که برای بشر بدون تعلّم بشری و یا وحیانی علمی حاصل نیست.
بله بعضی علمها هست که تعلّم نمیخواهد در این مطلبی نیست ولی علمهایی که تعلّم میخواهد یا بشری است یا ربّانی است، و اگر بشری نباشد ربّانی است. بنابرین این کتاب قرآن شریف در بُعد نخستینِ أقلِّ کمترش، منهای علوم، منهای فصاحتها، منهای بلاغتها، منهای عظمتها، حداقل این است که کتابی است که پیغمبر بدون درس خواندن، بدون نوشته بلد بودن، بدون اینها این کتاب را آورده! این خودش معجزهی وحیانی قرآنی است برای کلِّ مکلّفانِ بیسواد و باسواد و عالم و جاهل، از زمان نزول تا بعد. این مرحله اول.
اعجازِ بَعدی قرآن این است که حتی اگر مانند پیامبر و همه عالم جمع شوند و کتابی بیاورند باز مثل قرآن نخواهد بود
حتی اگر شما مثل پیامبر در ممکن الوجود بودن بیاورید، مِثلِهِ علمای بشری، مِثلِهِ علمای جنّی، مِثلِهِ هر عالمی، هر کسی که امکان تعقّل و تفهّم دارد، هر کسی که امکان تمیز عقلانی دارد، هر کسی را بیاورید و جمع کنید «قُل لَئِن اجتَمَعَت الإنسُ والجِنُّ عَلَى أن ياتُوا بِمِثلِ هَذا القُرآنِ لا ياتُونَ بِمِثلِهِ وَلَو كانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهِيراً» (اسراء،88). «لو» به معنای استحاله (محال بودن) است. دو امتناع است: محال است که در یک زمان کلّ مردهها، کلّ کسانی که بعداً زنده خواهند شد، کلّ موجودین با هم جمع میشوند و تکافؤ کنند و مساعده کنند تا مثل قرآن بیاورند. حالا آیه میگوید بر فرض محال اندر محال، اگر هم جمع شوند مانند قرآن نمیتوانند بیاورند، حتّی حداقل، مانند قرآن از مانند محمّد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) که هیچ درس نخوانده و هیچ سواد نداشته و هیچ معلّمِ مکتبی ندیده است بیاورند.
محال ذاتی نیست (محال وقوعی است). مگر محال نیست که کلّ گذشتگانی که مردهاند، کل موجوداتی که زندهاند، کلّ موجوداتی که زنده خواهند شد کلّاً این مثلّث یکجا جمع شوند، مردهها زنده شوند، کسانی که زنده نیستند زنده شوند، کسانی که زنده هستند همه با هم جمع شوند این محال نیست؟ محال است دیگر، و إلاّ محال ذاتی نیست، خدا میشود مردهها را زنده کند، زندهها هم باقی هستند، آیندگان را هم زنده کند و یکجا جمع کند. ولی این محال وقوعی است. این بُعد اول (پاسخ اول به سوال). بنابرین پاسخ آن سه سؤال که راجع به عدم امکان عمومیّت اعجاز قرآن شد جوابش این است.
در ثانی پاسخ کسانی که میگویند چرا «لَولا أُنزِلَ عَلَيهِ آياتٌ مِن رَبِّهِ» (عنکبوت،50) کلّ مکلّفانِ قبل از نزول قرآن، به معجزات بصری عادت کردهاند: عصا اژدها شود، ید بیضاء و از این قبیل… . از روی این عادت که معجزات رسالت بود میگویند که چرا پیغمبر آخرین معجزات نیاورده؟ با اینکه پیغمبر آخرین بزرگترین پیغمبر است معجزه هم باید بزرگترین باشد.
معجزه در انحصارِ معجزاتِ بصری نیست، قرآن معجزهی بصیرتی و عقلی است
جواب چند جهت است: یک جهت این است که، مگر معجزات منحصر به معجزات بصری است؟ آیا معجزاتِ بصیرتی و علمی و عقلی مهمتر است یا معجزات بصری؟
در معجزهی بصیرتی و عقلی دیگر شُبههی سحر وجود ندارد
در معجزهی بصری امکان سحر هست، گرچه آن معجزات سحر نبوده با ادلهاش، ولی در معجزهی عقلی سحر نیست. معجزه عقلی، علمی، معرفتی سحر در آن راه ندارد ولی در معجزات بصری امکان سحر هست اوّلاً.
معجزات بصری موقت است و قرآن معجزهی جاوید است
ثانیاً معجزات بصری موقّت است، معجزه موسی (برای) زمان موسی است، معجزه عیسی زمان عیسی است، و سایر پیامبران، ولی معجزه رسول آخرین که کتابش و اسلامش باقی تا پایان جهان تکلیف است، باید این معجزه تداوم داشته باشد. تداومِ معجزهی خالدِ قرآنی برای کلّ مکلّفان تا پایانِ جهانِ تکلیف ممکن نیست که معجزهی بصری باشد. اگر هم احیاناً معجزاتی بصری در زمانِ ظهور قرآن بوده است؛ فقط برای اشخاصِ موجود بوده است و برایشان هم کافی نیست، چرا؟ برای اینکه قرآن که کتاب خالد است و اکملِ کتب وحیانی است، و «مُهَیمِن» (ماتده،48) (محیط و نگهبان) است، باید معجزهاش اکمل باشد بنابرین اگر صد تا عصا اژدها بشود، صد تا معجزه بکند همان است. بنابرین در چند بُعد از ابعاد اصلاً معجزاتِ بصری برای رسالت اسلامی وجود ندارد.
در قرآن هیچ اشارهای به این نیست که پیامبر معجزهی بصری کرده باشد
قرآن هم منکر معجزات بصری است، مثلاً معراج پیغمبر که بصری نبود، شقّ القمر هم معجزه نبوده. «إقتربتِ السّاعة وإنشَقَّ القمر» (قمر،1)، أتَتِ الساعة که نیست بلکه «إقترب» است. پیغمبر میخواهد بگوید که من نبیّ الساعة هستم یعنی این از جملهی أشراطِ ساعتِ پیامبر «إنشَقَّ القمر» است. معجزه نبوده برای اینکه اگر معجزه بود؛ عبارت أتَت الساعة میبود. یعنی ساعتی مقرّر میشد بین مشرکین و بین پیغمبر که در فلان ساعت از شب یا روز «إنشَقَّ القمر» بشود ولی «إقترب الساعة» است، در هیچ جای قرآن حتّی اشارهای هم بر معجزات بصری نیست، چرا؟ برای اینکه معجزات بصری موقّت است؛ و ثانیاً أدنی است.
معجزات علمی و عقلی قرآن تداوم دارد
ولی معجزاتِ عقلانی و علمیِ قرآن تداوم دارد و تکامل دارد. یعنی قرآن امام العقل است، امام العلم است، امام الاختراعات است، امام اکتشافات است. هر قدر بشر عاقلتر شود، عالمتر شود، مخترعتر گردد، مکتشفتر بشود قرآن جلوتر از آن است.
وجودِ موجودات فضاییِ عاقل، از معجزاتِ علمی قرآن است که بشر هنوز به آستانه کشف آن هم نرسیده است
حتّی در یک آیه از آیات چند معجزهی علمی هست که بشر هنوز به آستانهی اولیّهاش هم نرسیده؛ مثلاً «وَمِن آياتِهِ خَلقُ السَّمَواتِ والأرضِ وَما بَثَّ فِيهِما مِن دابَّةٍ وَهُوَ عَلَى جَمعِهِم إذا يَشاءُ قَدِيرٌ» (شوری،29) وجودِ دوابّی (جانداران) در آسمانها هنوز کشف نشده، احتمالی است. «دابّه» نیازمندِ فضای استنشاق (تنفس) است، نیازمند به ماء (آب) است، ماء در آسمان احیاناً کشف شده ولی دوابّ کشف نشدهاند. در ثانی انسانها: «وَهُوَ عَلَی جَمعِهِم» ضمیر «هم» برای ذوی العقول است. انسانهایی مانند زمین در آسمان هستند که هنوز بشر احتمالش را هم سخت است بدهد. کم کم در اثر پیشرفت علم و ترقّیِ اختراعات و اکتشافات، نمونههایی و مرزهایی نزدیک یا دور از اخبارِ علمی قرآن پیداست.
اشارهی زیبای قرآن به دکلهای فرستنده و گیرنده رادیویی در آیه 38 سوره طور
مثلاً ما دهها آیه داریم در انعکاس اعمال، انعکاسِ صدا و سیما، فرستندههای صدا و سیما. مثلاً در آیه «أم لَهُم سُلَّمٌ يَستَمِعُونَ فِيهِ فَليأتِ مُستَمِعُهُم بِسُلطانٍ مُبِينٍ» (طور،38) یادم است شیخ عبدالله بِن حُمَید که رئیس اشراف دینی مکّه بود و وزیر قضاء بود، از اعلم علما بود با هم بحث میکردیم. گفتش که شما چیز تازهای از قرآن دارید؟ گفتم که قرآن همهاش تازه است، گفت مثلاً این آیه «أم لَهُم سُلَّمٌ يَستَمِعُونَ فِيهِ فَلياتِ مُستَمِعُهُم بِسُلطانٍ مُبِينٍ» گفتم شیخ توجه کنید «یستمعون فیه» است و «یستمعون علیه» نیست، پس نردبان حسّی نیست. «فیه» دلیل است بر اینکه استماع در نردبان است نه بر نردبان، پس این آیه دلالت میکند بر نردبانها و دکلهای گیرنده صوتی. گفت من چهل سال در قرآن فکر کردم به اینجا نرسیدم، گفتم در هر صورت.
معجزات و ابعادِ بصیرتی و علمی و عقلیِ قرآن تا پایان زمان تکلیف از کلّ خلایق مقدم است
قرآن مطالبی علمی را تدوین کرده است که در اثرِ پیشرفتِ علمی و عقلیِ بشر، هم مطالب عقلی و معرفتیاش، هم مطالب علمیاش، مطالب تکلیفیاش، مطالب کَونیاش، فوق کلّ افکار مخترعین و مکتشفین است. بنابرین لابد است که قرآن معجزه بصری نداشته باشد، که اگر داشته باشد فقط در زمان نزول است. ولیکن چون (معجزهی قرآن) شامل کلّ زمانهاست تا پایان تکلیف، برای کلّ جنّ و انس، عالم و جاهل، عاقل و غیر عاقل، مخترع و غیر مخترع، در کلِّ ابعاد، در بالاترین مراحلِ عقلانی، علمی، لفظی، معنوی، در کلّ مراحل، که معجزاتِ بصیرتی است، معجزاتِ عقلانی و علمی است، بر کلّ مقدّم است.
در طول چهارده قرن هنوز کسی نتوانسته است حتی یک نقطه بر قرآن اشکال بگیرد
و تاکنون در چهارده قرن که میگذرد هیچ کس حتّی یک نقطه بر قرآن نتوانسته غلط بگیرد. بله، مانند حدّاد بیروتی و دیگران اشکالاتی میگیرند ولی جواب اشکالاتشان از خود قرآن داده میشود. از خود آیات قرآن جواب اشکالات آنها داده میشود. هنوز یک نقطه، یک زیر، یک زِبَر، یک اشکالِ حتّی ادبی بر قرآن نیست. قرآن حتّی از نظر قِشری و لفظی اعجاز است تا چه رسد از نظر معنوی.
تطابق با فطرت و عقل در گذر زمان و عدم تضادّ معنوی از مراتب اعجاز قرآن است
از نظر معنوی تطابق با فطرتها، با عقلها، با علمهای غیر متغیّر و مطلق این یک اعجاز. عدم تضادّ معنوی و لفظی: شخصی که بیسواد بوده است اوّلاً، ثانیاً در طول بیست و سه سال جنگ و صلح، راحتی و ناراحتی، فرار و قرار، در کلّ ابعادِ متضادّ و متناقض یکسان سخن گفته، هم از نظر لفظی هم از نظر معنوی، این ممکن نیست که ربانی نباشد.
بشر در حالات گوناگون سخنان مختلف بر زبان میراند اما قرآن در طول 23سال دارای انسجام معنایی و لفظی است
بشرِ متکامل، بشر متضادّ الحیاة و متناقض الحیاة در حالاتِ مختلف، گوناگون میفهمد. گوناگون سخن میگوید. سخن گفتن یک واعظ در حالت عادی خوب است، در حال عصبانیّت و غیر عادی میگوید منبر نمیروم، نمیتوانم صحبت کنم! بنابرین حالاتِ متضاد و متناقض و زمینههای متناقض و متضاد موجب است که حتی از لحاظ لفظ انسان گوناگون صحبت کند، کوتاه، بلند، پایین، بالا، کج، درست، تا چه رسد از نظر معنوی، ولیکن پیغمبر بزرگوار که «ما أوذی نبیٌّ مِثلَ ما أوذیت» : «هیچ نبی مثل آنچه من اذیت شدم، اذیت نشد»، اذیّتهایی که آن حضرت شد در عهد مکّی، در عهد مَدَنی، فرارها، اذیّتها، کتکها، جنگها که راحتیهایش کم بود و ناراحتیهایش زیاد بود، در کلِّ این مراحل، در کلِّ الفاظِ قرآنی و معنای قرآنی یکسان سخن گفته، این ربّانی است.
به آیات قرآن جمله نمیگوییم چرا که هر جمله از قرآن، آیه و نشانهای از ربّ و ربّانی بودن آن است
ولذا خدا خود را شاهدِ نخستین و مهمترین شاهد بر وحیانیّت قرآن دانسته. چطور؟ مگر ما خدا را میبینیم؟ میشنویم؟ نخیر، یعنی اگر خدا پیدا بود، بیشتر از این مقدار نبود که قرآنش پیداست، یعنی از قرآن خودش که جملاتش، همهاش آیات است. آیه یعنی چه؟ آیه نشانه است، جمله نیست. آیات است. آیت یعنی نشانه. تمام الفاظ قرآنی آیات است، یعنی نشانههای ربّانی بودن و غیر ممکن الوجود بودن، و غیر بشری بودن است. بنابرین در کل، الفاظ قرآن از نظر فصاحت، از نظر بلاغت، از نظر اصل الفاظ، از نظر معانی، در عدم تضاد، عدم تناقض، عدم تحافت، عدم تکامل کلّاً دلیلی بر وحیانی بودن أعلای قرآن شریف است.
در قرآن، ترتیب، تألیف، جمع، اسماءِ سُوَر، ترتیب سور، ترتیب آیات، تمام وحیانی است
و اگر سؤال بشود که این قرآنی که متکامل است در بُعدِ اعجاز علمی و معنوی، گروهی میگویند تحریف شده، و باید از تحریف آن را بیرون بیاوریم. میگوییم آخر بودن و پایانی بودنِ وحیِ قرآن، از جملهی ادلّهی قطعیِ عدم تحریف است، چون اگر تحریف بشود بنابرین معجزهی قرآن از بین میرود، هم دلالت احکام قرآن، هم معجزهی قرآن از بین میرود. «وَلَم يَجعَل لَهُ عِوَجا» (کهف،1) و آیاتی از قبیل «إنّا نَحنُ نَزَّلنا الذِّكرَ وانّا لَهُ لَحافِظُونَ» (حجر،9) و آیاتی دیگر دلیل است بر اینکه قرآن بر مبنای ادلّه زیادی همان است که نازل شده، ترتیبش، تألیفش، جمعش، اسماءِ سُوَرش، ترتیب سورش، ترتیب آیاتش، تمام وحیانی است.
خدا جلوی تحریف کتابهای وحیانی سابق را نگرفته است تا مؤمنین عاقل به دنبال حجّت الهی بگردند
و امّا در مورد کتابهای قبلی اگر سؤال بشود چرا تحریف شده؟ میگویم خدا بعضی وقتها جلوی شر را میگیرد و بعضی اوقات جلوی شر را نمیگیرد. مثلاً جلوی آتش زدنِ ابراهیم را خدا گرفت ولی جلوی کشته شدن امام حسین(علیه السلام) را نگرفت. امام حسین در بُعدِ عصمت فوق ابراهیم(علیه السلام) بوده اما جلوی کشته شدنش را نگرفت. حالا خدا جلوی تحریف قرآن را گرفته ولی جلوی تحریفِ سایر کتابها را نگرفته از چند جهت: یک جهت آن است که اگر تورات و انجیل تحریف نشده بود، حجّت از نظر یهود و نصاری ثابت نمیشد ولیکن وقتی خودشان اعتراف دارند که تورات و انجیل صدهزار تا یک میلیون غلط دارد! بنابرین مجبورند تفحُّص کنند، تفتیش کنند، گردش کنند، بگردند وحیِ خالصی را.
چون مسلّم است نزد کلّ عقلای متدیّن و عقلای غیر متدین که خدا بشر را بدون حجّت باقی نمیگذارد. حجّتی که متداخل است، حجّتی که مخلوط است با وحیِ بشری، با وحیِ شیطانی، با حرفهای غلط قابل قبول نیست. بنابرین بر مبنای این حکمت، خدا جلوی تحریف را در کتاب تورات و انجیل نگرفته ولیکن جلوی تحریف قرآن را گرفته است در چند مبنا، که مبنای اصیلش ابلغ بودن، افصح بودن، اعرف بودن و در کلّ جهات افضلِ مطلق بودن قرآن است از نظر لفظی و معنوی، که معجزهی متداوم است، همانطور که احکامش متداوم است معجزهی متداوم هم هست.
والسّلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
پرسشها
[شما میفرمایید که شق القمر معجزه رسول نیست؟]
شق القمر واقع شده است اما حتماً معجزه نبوده بلکه نشانهای بوده است
یعنی اگر معجزه است معجزه فرعی است. این را در تفسیر هم داریم که «اقتربت السّاعة»، اقتربت یعنی چه؟ یعنی ساعت نزدیک است. مثلاً یک ساعت قبل از قرار شقُّ القمر شود، این که معجزه نیست. این خودش تخلُّف است، تخلّف که معجزه نیست. اگر این ساعت، ساعتِ قرار مشرکین با پیغمبر بود باید «دَنَتِ السّاعة» یا نخیر «وَقَعَتِ السّاعة»، یا باید «أتَتِ السّاعة وإنشَقَّ القمر» میبود. برای اینکه «وان يَرَوا آيَةً يُعرِضُوا وَيَقُولُوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ» (قمر،2). این در بُعدِ اصلی معجزه نیست؛ از اشکال ساده است ولی در بُعدِ فرعی معجزه است، معجزه برای کیست؟ برای کسانی که دیدند، برای همه نیست.
[واقع شده یا نشده؟] ـ واقع شده است. شکی نیست که واقع شده است.
[ما دلیلی که داریم فقط همین یک آیه است] ـ همین کافی است.
[این آیه هم شاید اشاره به ساعتِ قیامت است]
بله درست است. دو بُعد است، یک بعدِ اصلی است که ساعتِ قیامت است. یک بُعدِ فرعی ساعت قراردادی است. ساعت قراردادی فرع است. اگر ساعتِ قرارداد را قبول کنیم، شقّ القمر هم معجزه است هم دلیل بر اختلاف ساعتهاست، ولیکن معجزهی صرف نیست، اگرمعجزهی صِرف بود باید همگانی باشد، آفاق مختلف است، در افق مکّه گروهی که طبق قرارداد بودند، دیدند فقط برای اشخاص خاص است برای همه نیست.
[معجزه پیغمبر برای اثبات نبوّتش است] ـ برای همه
[پس این نمیتواند معجزه باشد؟]
معجزهی خاص است، ببینید معجزه گاه وقتی است؛ گاه معجزه همگانی است. انشقاق قمر اگر معجزه باشد معجزهی وقتی است. معجزهی وقتیِ خاص برای اشخاص خاصّی است. ولی این را هم ما اطمینان نداریم، ما دلیل قاطع برای معجزه بودن شقّ القمر نداریم فقط مگر در حاشیهی اقتراب ساعت این معجزه باشد که گروهی آن را دیدند. گروه خاصّی در مکّه طبق قرارداد دیدند، ولی معجزهی عمومی نیست. معجزهی اسلامیِ صد درصدِ کلّی همگانی هرگز نیست. بنابرین قرآن باید معجزه همگانی داشته باشد و معجزهی همگانی قرآن معجزه بصیرتی است و بصری نیست، معجزه بصری وقتی است.
[این معجزه در قرآن با واژهی آیه آمده، بعد ما میبینیم در بعضی امور طبیعی رایج یک آیه است برای متفکّرین، برای متعقّلین، آیا میتوانیم بگوییم این نشانهی خدا خودش میخواهد اعجاز را نشان بدهد؟ یعنی همین معنای اعجاز هم درونش هست. ببینید موقعی که میگوید خورشید در آسمان در جریان است، ماه به دنبال او دارد حرکت میکند و این آیاتی است برای متعقّلین، خوب این آیت یعنی چه؟ یعنی بشر نمیتواند چنین کاری را بکند، این خودش معجزه است]
آیت یا تکوینی است یا تشریعی، قرآن کلّ آیاتش آیات است، کلّش این اخبار را میدهد؟ مثلاً آیا «قل هو الله أحد» این اخبار را میدهد؟ نه. پس هم آیاتِ تکوینی است، هم آیاتِ تشریعی است. آیات تشریعی است کلاًّ، و آیات تکوینی است بعضاً. منافات ندارد.
[میدانم هر دو هست، این که میگویند هم آیات تکوینی است هم تشریعی، این یعنی معجزه؟]
یعنی هم در تکوین، غیر خدا امکان ندارد مکمّل باشد هم در تشریع، هر دو بعد. یعنی پس مجزه روی معجزه است. قرآن معجزه است، هم در تکوین هم در تشریع.
[یعنی تمام آیات قرآن تک تک معجزه است، آیات تکوینی هم کلّاً معجزه است]
[اما با این حال در همه جا آیه به معنای معجزه نیست]
بله، در قسمتی از آیات معجزه هست در قسمتی معجزه نیست. آیات تکوینی معجزه نیست برای اینکه آیا خدا معجزه میکند!؟
[من سؤالم این است که موقعی که مطرح میکند این اموری که رخ داده مثلاً لیل و نهار در حال گردشاند، یعنی تحدّی دارد]
معجزه برای اثبات نبوت است. و «فی کُلُّ شیءٍ له آیةٌ» این آیت تکوینی است. آیتِ دالِّ بر وجود خدا است، درست است؟ ولیکن آیاتِ معجزاتِ تشریعیِ قرآن دلیل است بر وحیانی بودنش، پس این دلیل بر تکوین دارد و این دلیل بر تشریع دارد.
[این تحدّی دارد، آیات تکوینی هم تحدّی دارد، خوب این میشود معجزه]
معجزه کی؟ معجزهی خدا؟ خدا که معجزه نمیکند. نه…
[اثبات الوهیتش و ربانیّت است!] ـ آن که اعجاز نیست.
اعجاز برای اثبات نبوت و رسالت است
[اعجاز یعنی چه؟] ـ یعنی غیر خدا عاجز است. حالا، ما در مقامِ اثباتِ نبوّت بحث از اعجاز میکنیم.
[اثبات نبوّت تنها نیست، اعجاز عمومیّت دارد، هم برای اثبات ربّانیّت و الوهیّت…]
اثبات نبوّت است؛ اثبات الوهیّت هم هست. اثباتِ نبوّت؛ اثبات وحی است و اثبات ربّانیت و اثبات آخرت است. بنابرین ما بحثمان در اعجاز، اعجازِ برای اثبات نبوّت است، اعجازِ اثبات ربّانیّت آیات تکوینی است ولی اعجاز برای اثبات نبوّت آیات تشریعی است.
[پس آیه را میتوانیم به هر دو اطلاق کنیم]
هر دو هست منتهی بعضی جاها فقط تکوینی است، بعضی جاها فقط تشریعی و بعضی اوقات هر دو است [..] یا تکوینی یا تشریعی یا هر دوست. بنابرین آیاتِ تشریعیِ وحیانیِ قرآن برای اثبات رسالت است و آیاتِ تکوینیِ قرآن هم برای اثباتِ هم رسالت است و هم برای اثبات الوهیّت است.
[فقط اینجا یک سوال است که بعضی از معجزات برای اثبات خود پیامبر است]
اثباتِ رسالت است مثل معجزهی عیسی و موسی و این حرفها..
معجزات پیامبران گذشته برای اثبات رسالت بوده و بعد از آن معلوم میشده که کتاب آنها وحی است
[اینها برای اثبات خود پیامبر است یا رسالت پیامبر؟]
دو بعد است، یک بعد برای اثبات وحیانی بودنش است یک بُعد برای اثبات نبوّت رسول است؛ دو بُعد است. «یس * والقُرآنِ الحَکِیمِ * إنّکَ لَمِنَ المُرسَلین».
برعکس معجزات سایر رسولان، خودِ قرآن اثباتگر وحیانی بودنِ آن است
[به نظر من آن بُعدِ اثباتِ رسالت، أکمَلتر از آن بُعد است]
نه، بحث وحیانی بودن أحکَم است؛ بر مبنایِ وحیانی بودن، اثبات میکند که آورندهاش صاحب وحی و رسالت است.
[یعنی یک وقتی معجزه برای اثبات خود پیامبر است، یک وقتی برای اثبات رسالت پیامبر است]
اثبات خود پیامبر در بُعد رسالت یا در بُعد غیر رسالت؟ اثبات خود پیامبر در بُعد رسالت هست، ولی اثبات وحیانی بودن که فوق پیغمبر هم هست میباشد؛ اوّل اثبات میکند وحی است یعنی محال است که این آیات از غیر خدا باشد، بنابرین آورندهاش، رسولِ این وحی است.
[خوب وقتی این ید، بیضاء شد یا عصا جان پیدا کرد… ]
برای وحیانی بودن قرآن به معجزهی دیگری نیاز نیست. قرآن وحیانی بودن خود و رسالت پیغمبر را ثابت میکند
آن فقط اثبات رسالت میکند. ببینید معجزات انبیاء، فقط اثبات رسالت میکند بطور منفصل. ولی در قرآن، خودِ قرآن اثباتِ رسالت میکند، معجزهی دیگری در کار نیست، نه معجزات بصری نه بصیرتی دیگری در کار نیست. خود قرآن است. و لذا قرآن فرقان است کتب دیگر فرقان نیستند «واذ آتَينا مُوسَى الكِتابَ والفُرقانَ» (بقره،53) به موسی کتاب و فرقان داده شد. فرقان معجزاتش است، کتاب که کتاب است.
[به نظر من در این بحث بیشتر جای تأمُّل است که یک وقتی این معجزه برای اثبات خودِ آن شخص به نام نبی هست. یک وقت نه، برای شخصی است که آمده است و میخواهد ابلاغ بکند رسالت قبلی را به مردم]
معجزات انبیاء همین است دیگر همان بُعد اول هست که اثبات رسالت است.
[وقتی که این عصا اژدها شد این نبی است]
تورات و انجیل لازم نیست معجزه باشند چون معجزات دیگری حقانیت و وحیانیت آنها را اثبات کرده است
بنابرین لازم نیست که تورات معجزه باشد، چرا؟ برای اینکه معجزه برای اثبات رسالت است، اثباتِ رسالتِ با وجودِ معجزه بصری شد دیگر هرچه بگوید وحیانی است. ولی پیغمبر اکرم که معجزهی حسی ندارد با چه چیزی اثبات رسالت میشود؟ با قرآن. خود قرآن دلیل است بر رسالت پیغمبر.
[گفتید که یکی از دلیل اعجاز این است که هیچ کس نمیتواند در کلامش تناقض نباشد و این محال ذاتی که نیست]
عدم اختلاف و تکامل در آراء و نظرات، برای غیر خدا محال ذاتی است
چرا هست. شما یک نفر از علماء پیدا بکنید ولو اعلم علماء که ….
[خب این میشود وقوعی، ذاتی که نیست، چون پیدا نکردیم شاید باشد…]
ذاتی هم هست برای اینکه ذات خلایق با ذات الله متفاوت است. ذات الله تغیّرپذیر و تبدّل پذیر و حالی به حالی نیست ولی ذات خلائق کلّاً متحَوِّل است. تحوّلِ حداقل از کمال به اکمل است، حداکثرش تناقض است، بعدش تضاد است، بعدش کمال به اکمل است. ولیکن خدا یکسان سخن گفته، کمال و اکمل نیست، تناقض و تضاد نیست «وَلَو كانَ مِن عِندِ غَيرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اختِلافاً كَثِيراً» (نساء82) اختلاف ولو یک اختلاف دلیل بر این است که ربّانی نیست ولیکن قرآن که هیچگونه اختلافی در ظاهر و باطن ندارد، اختلاف تکامل ندارد، اختلاف تضادی، تناقضی، تکاملی، لفظی، معنوی ندارد این دلیل است بر اینکه موحیاش (وحی کنندهاش) فقط خداست چون غیر خدا محال ذاتی است که بدون اختلاف نگوید. همانطور که محال ذاتی است که غیر خدا، خدا شود، محال ذاتی است که فعل غیر خدا فعلِ خدا شود، که فعل خدا فعل غیر خدا شود.
[یعنی خود معصومین هم در کلامشان تناقض هست؟]
معصومین هم در پرتو قرآن است که کلامشان یکسان است و تکامل ندارد
این در بُعد قرآن است. (یعنی اختلاف نداشتنشان با اتکا به قرآن است).
[یعنی در پرتو قرآن است؟]
بله. برای اینکه این ثقل اصغر در پرتو ثقل اکبر است که تناقض ندارد. و إلّا اگر ثقل اکبر نبود، بالاتر از دیگران بودند ولی تکامل داشتند. حداقل تکامل را داشتند، بنابرین این عدم وجود هیچ اختلافی در قرآن، دلیلِ قاطعِ لا مَرَدَّ لَه (غیر قابل انکار) است بر اینکه قائل (گوینده) غیر خدا نمیتواند باشد. چون غیر خدا هر که باشد و هر چه باشد، حداقل تکامل دارد، ولو اعلمِ علما، نظرش (در طول زمان) فرق میکند. نظراتش در چند روز تا چه رسد در 23 سال! نظرات (کسی) در 23 سال هیچ فرق نکردن دلیل است بر اینکه این قائل بشر نیست. اگر کلّ جنّ و انسان جمع شوند نمیتوانند کتابی بیاورند که در آن هیچ اختلافی و هیچ تکاملی نداشته باشد، غیر ممکن است.
[معجزه روند علّت و معلولی دارد و یا علّت معلولی سریع شده است]
معجزات بصری پیامبران از نظر علمی امکانِ وقوع دارد اما انجام آن در آن زمان برای غیر خدا ناممکن است
بله، باید این موضوع را بحث کنیم؛ مثلاً فرض کنید که اژدها شدنِ عصا امکان طولانی دارد، عصا چه بشود، چه بشود تا بالاخره اژدها شود (یعنی شاید یک روزی بشر بتواند با طی مراحلی این کار را انجام دهد)، ولیکن عصا آناً اژدها بشود غیر ممکن است. علّت، اراده الهی است. معلول، تحوّل عصا به اژدهاست. ولی تحوّلِ عصا به اژدها در یک آن، یک حالت (یک لحظه)، این غیر ممکن است.
[یعنی منظور روند دراز مدّت سریع شده یا نه یک چیز جدیدی شده است؟]
اوّلاً روند درازمدّت در بُعدِ امکانِ وقوع، فقط چند درصد. مثلاً عصا اژدها شود، این در بُعد چند هزار سال هم یک در هزارش ممکن است. حالا این یک در هزارمی که ممکن است باید طول و مدّتی در کار باشد؛ اگر طول مدّت در کار نباشد یک در بینهایت هم ممکن نیست که عصا آناً اژدها شود یا سوسک شود…
[نمیشود بگوییم نسبت به این عصا زمان را لحاظ کنیم ولی به ارتباط این اشیاء با این عصا توجه نشود، یعنی صرفاً زمان را بر این سریع کنیم تا این تحوّل پیدا کند ولی اطرافش تحول پیدا نکند]
معجزه به معنای امر محال نیست بلکه امری است که برای غیر خدا ناممکن باشد
در هر صورت، معجزه امرِ محال نیست. بعضیها خیال کردند معجزه یعنی کارِ محال را ممکن کردن است! نخیر، ممکن است ولی فقط امکانِ الهی دارد. معجزه آن است که فقط امکان الهی دارد.
[بگویم بداء است] ـ بداء چیه؟
[یعنی یک چیزی را یک تحوّلی در آن ایجاد کردیم] ـ تحوّلی که غیر خدا ممکن نیست ایجاد کند…
[منظور این است که همین نظام علّت و معلولی که در آفرینش هست، همین است که سریع شده؟ یا یک چیز جدید است؟] ـ بله همین است سریع شده. همین (امکان) بشری است که ربّانی شده، یعنی اگر همین (امکان) نباشد این محال میشود. آیا بدون علّت، ایجاد معلول اصلاً ممکن است؟
[شاید یک سیستم دیگر است] ـ سیستم غیر از سیستم علت و معلول است؟
[نه، یک سیستم غیر از این که هست]
بله، علل ممکنه و علل خَلقی نیست، علل الهی است. یعنی به ارادهی الهی است. کما اینکه خدا لا مِن شَیء خلق کرد شیء را، این چیست؟ این ذاتاً از غیر خدا غیر ممکن است؛ لا مِن شَیء را (نه از عدم) لا مِن شَیء را ایجاد کرد شیء کرد. کُن فَیَکون، مخاطب کُن چیست؟ وجودِ علمیِ نخستین ماده در عالم است [..] در کُن مخاطب این وجودِ علمی است که تحوّل پیدا کرد و وجودِ فعلی پیدا کرد.
[یعنی میتوان گفت علّت و معلول هست ولی علت و معلولِ مخصوص ما نیست، خارج از حیطهی علمی ماست]
علّتِ ربّانی است، علّت ربّانی در دو بُعد است: یک بُعد، ارادهی ربّ است. بُعدِ دوم، ارادهای که زمانِ بلند را کوتاه میکند، در بُعدِ احتمالات یک در هزارها، این را صد در درصد انجام میدهد.
[تحریف تورات و انجیل اگر انجام نمیشد بهتر نبود؟ این دالّ بر وجود حضرت رسول میشد اگر تحریف نمیشد و اینها بهتر میپذیرفتند…]
در تورات و انجیل تحریف شده هنوز حدود 60 بشارت وجود دارد اما اهل کتاب زیر بار نمیروند
اوّلاً با اینکه تورات و انجیل تحریف شده هنوز بشاراتی در آنها وجود دارد. در همین توراتِ محرَّف، حدود شصت بشارت دلیل هست. ثانیاً جلوی تحریف را اگر خدا میگرفت حجّت برای آنها بیشتر بود، میگفتند کتابِ ما که عیبی ندارد چرا باید مسلمان شویم؟ بنابرین حالا که تحریف شده در آن غلط است، بلا حجّت هستند، باید دنبال حجّت بگردند. دنبال حجّت گشتن زمینهاش چیست؟ زمینهاش تحریف تورات و انجیل است. نمیخواهیم بگوییم خوب است، شیطان کارش بد است، ولی برای کسانی که سالک إلی الله هستند کار خوبی است. نظرش بد است ولی نتیجهاش سلوک إلی الله است.
[آیا تورات و انجیل وحی هستند یا که از گفتار انبیاء هستند؟] ـ وحیاند دیگر: «اوحینا إلی موسی…» و…
[پس اگر وحی باشند نباید در آنها انحراف و تحریف باشد] ـ این انحراف را بشر درست کرده است.
[آن وقت آیا قرآن ما محفوط هست…]
قرآن نسبت به کتابهای وحیانی پیشین، «مُهَیمِن» است یعنی نگهبان و حاکم و محیط.
بله، محفوظ است، شکی نیست. منتها قرآن که مهیمن (محیط و نگهبان) است؛ «لِتُبَيِّنَ لَهُم الَّذِي اختَلَفُوا فِيهِ» (نحل،64) قرآن بیانگرِ اختلافاتی در تورات و انجیل است. مثلاً در تورات میگوید که خدا آسمان و زمین را در شش روز آفرید و روز هفتم خسته شد و رها کرد! قرآن در سوره ق میگوید که «وَلَقَد خَلَقنا السَّمَواتِ والأرضَ وَما بَينَهُما فِي سِتَّةِ أيّامٍ وَما مَسَّنا مِن لُغُوبٍ» (ق،38)، غلطگیری میکند. و تحریف در قرآن، در حقیقت نقضِ تکلیف است. اگر در قرآن تحریف میشد، امکانِ تحریف در آیات قرآن بود؛ بنابرین تکلیف از بین میرفت.
[این یک مسئله است که بعضی از آقایان که خدمتشان رسیدیم، میگویند که قائل به تحریف ازدیاد در قرآن نیستیم قائل به کم شدن از قرآن هستیم!!]
کم شدن (آیات آیا) کم میکند احکام قرآن را یا نه؟ کم شدن معارف احکام را کم میکند یا نه؟ حالا إن شاء الله در این بحث میکنیم، چه إزدیاد و چه کم شدن هر دو نقصان هست، آیا ما مکلّف هستیم به وحی ناقص؟ پس وحی کامل چیست؟ در تورات و انجیل که الآن وحیِ ناقص است و وحیِ بشر است و با وحیِ خدا، مخلوط است اینها مجبورند بر مبنای ایمان بگردند، یا تورات و انجیل اصلی را پیدا کنند یا کتابی سرتاسر وحیانی پیدا کنند. بنابرین این حجّت قویتر است. حجّت در تحریفِ تورات و انجیل برای یهود و نصاری قویتر است که دنبال قرآن بگردند. پس تقصیرشان در نگشتنِ دنبالِ کتابِ وحیانیِ خالص تقصیر بیشتری است.
[آن فَترة (زمان خالی) بینِ تحریف انجیل و تورات و نزول خودِ قرآن، آیا در آن فترة حجّت تمام بوده یا نه؟ یعنی بعد از تحریف انجیل و تورات، خوب ما میبینیم که کتاب قرآن هم نیامده آیا حجّت بر اینها تمام بوده؟]
علمای اهل کتاب قبل از قرآن باید درست را از نادرست جدا میکردند اما نکردند، و الآن هم ما باید احادیث جعلی را از صحیح جدا کنیم
بله، برای اینکه آیاتِ محرّفِ تورات و انجیل از غیرِ محرَّف، بَیِّن است. بیّن است منتها اینها زیر بار نمیروند. یعنی آیاتِ بیّنات بر مبنای توحید و نبوّت و معاد در تورات و انجیل بیّن است، منتها برای فهمش زحمتش زیادتر است، زحمت بیشتر، کوشش و کاوش زیادتر لازم است و این کار را نمیکنند. اگر این کار را بکنند مثل فرض کنید که در بحار الانوار روایتِ غلط دارد و صحیح هم دارد، اگر ما همه را قبول کنیم تقصیر است، ولیکن اگر بر مبنای صحیحِ عقلانی و علمی و قرآنی راه برویم، میرسیم به کتاب «غوصٌ فی البحار» که نقد بر همه اینهاست (این کتاب نوشتهی آیت الله صادقی است که نقدی بر کتب حدیث شیعه و سنی میباشد)…