تفسیر آیاتی از سوره طور؛ بخش پایانی
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ * أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ»[1] گاه به ذهن میآید که این همه طول و تفصیل و دقت در یک آیه برای چیست؟ یک جواب است که حوزههای ما دارند و یک جواب است که ندارند. جواب اول که حوزههای ما دارند این است که آقایان مدرسین و علما روی بعضی از مطالب دقّتهای پشت سر هم بسیار بسیار میکنند و حال آنکه ثمرهای هم ندارد یا ثمره در نظر ظاهر بشود یا در نظر ظاهر نشود. یا مطالبی که فرض کنید فایده دارد، ولی آنچنانی نیست، چون محور بحث ندارد، زیاد روی آن بحث میکنند دقّت میکنند نمیخواهیم بگوییم درست است. دوم اینکه قرآن از بس پشت سر بوده و از بس مورد توجّه نبوده، ما باید در این عمر کوتاه مقداری جبران کنیم. چهارده قرن قرآن پشت سر بوده و محوریت و اصالت در تفکرات ما نداشته، پس باید تا آن مقداری که امکان داریم این جنبه اثباتی را توجّه کنیم.
«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ» ما در «مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ» هستیم که مقابلش «خلقوا من شیء» است. این «خلقوا من شیء» چنانکه بارها عرض کردم دو بُعدی است، «خلقوا من شیء خالقٍ خلقکم من شیء، خلقوا من شیء خالق خلقکم لا من شیء». «خلقکم من لا شیء» این طبعاً غلط است. حالا ما مرحله اولی را گذشتهایم که این هیئت انسانی ما و کیفیت انسانی ما این ازلیت ندارد، بلکه مخلوق است. امّا خالق این کیفیت انسانی ما، آیا مادّه اصلیه جهان مادّه است که مادّیون میگویند که خود مادّه با قدرتی که خودش دارد به طور اتوماتیکی قدرتی و اتوماتیکی علمی این همه تنظیمات بارئه را و کیفیات خاصّه را در مخلوقات ایجاد کرده که مادّیون میگویند این بحث بعد است. بحث الآن این است که این خلقت که هم دارای کمیت است و هم دارای کیفیت، آیا کمیت و کیفیت با هم خلق شده یا قبلاً کمیت بوده، بعد کیفیت؟ «معلوم أنّ الله تعالی لم یخلق السّماوات و الارض سماواتاً و أرضاً انّما خلق شیئاً لا من شیء ثم المادّة الاولیة ثمّ خلق السّماوات و الارض من هذه المادّة الاولیة».
همه انسانها چه مادّیین و چه غیر مادّیین میدانند تطوّرات و کیفیتهای مادّه بعدیت دارد از نظر حدوث و زمان نسبت به اصل مادّه. «و انسان مادّیاً کان أو غیر مادّی تعرف الانسانیة برمّتها أنّ الکیفیة الانسانیة لیست سابقةً ازلیة انّما کیفیةٌ حادثة علی قرار المادّة الاوّلیة» همه میدانند که دو بخش حدّاقل در بنیه خلقت وجود دارد، بخشی که ما در آن بخش زندگی میکنیم، بخش کیفیت حادثه است، کیفیت خاصّه است «الکیفیة الانسانیة و الفرسیة و الابلیة و الارضیة و السّماویة و الکذا و الکذا و الکذا» این کیفیات، کیفیاتی است یا به تعبیر دیگر ماهیاتی است که بر محور مادّه و بر محور خلق اوّل مقرّر شده است. قرآن شریف در چند بُعد این بحث را به ما نشان میدهد بهطور وافی و کافی. یک بُعد که قبول داریم، امّا خصوصیت را نمیدانیم. قبول داریم که سماوات، سماوات نبوده است، سماء اولی سماء اولی نبوده است، انجم انجم نبودهاند، کواکب کواکب نبودهاند، اجواء اجواء نبودند، ارض، ارض به این کیفیت نبوده است. «الکیفیة الارضیة و السماویة و المجرّات السماویة بالبلیارات البلیارات البلیارات لم تکن دون اوّلٍ ازلیةً بهذه الکیفیة الخاصّة» این را همه قبول دارند و معلوم است.
قرآن شریف در آیات مبارکات سوره فصّلت این ستة ایام را بخش کرده است، دو و دو صریحاً نسبت به ارض و سماوات سبع و دوی دیگر ظاهراً ذکر نشده، ولی واقعاً ذکر شده، شما به آیات فصّلت مراجعه بفرمایید و تفسیرش. «قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في يَوْمَيْنِ» این یومین از ستة ایام است دیگر. «قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ * وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ»[2] این اربعه از آن ششتا نیست «اربعة لیست اصلیة اربعة تکمیلیة». دو یوم و دو دوران این زمین آفریده شد، امّا چهار دوران تکامل زمین بود، «سِتَّةِ أَيَّامٍ» بحث تکامل که نیست. «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ»[3] خلقا اصلیاً لا خلقاً تکاملیاً الخلق التّکاملی مستمرّ حتّی الآن الی یوم القیامة الکبری» ما یک خلق اصلی داریم، این انسان در فلان روز خلق شد، یک دقیقه، یک ساعت. ولی جهت تکاملی داریم، پنجاه سال، شصت سال، صد سال عمر کرد، میشود آن عمر او را ضمیمه کرد به آنی که او خلق شد. «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ» یعنی خلق الارض ارضاً» در اصل ارضیت «و خلق السّماوات سماواتٍ» در هفت بودن. امّا این مادّهای که آسمان از او آفریده شده که دخان است، نفرموده چند روز. «خَلَقَ الْأَرْضَ في يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ»، بعد «و جعل» این فرعی است، این از آن شش یوم دیگر نیست. که شیخ طوسی در اینجا گیج شده که میگوید: «اربعةٌ داخلة فی السّتة» که ایشان شدرسنا کرده. نمیخواهم بگویم اهلش نبوده، واقعاً نبوده دیگر.
«وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ» اینها، این سه کار تکمیلی است، این خلق اصل اصل نیست. «ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ» «استواء فی القدرة، استواء فی القیومیة، استواء فی الارادة الخالقیة ثمّ استوی الی السماء» سماء بود؟ نه، سبع بود؟ نه، «وَ هِيَ دُخانٌ» دخان مادّه خلق سماء و سماوات است. «ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ * فَقَضَاهُنَّ»[4] «هنّ» به اعتبار ما یئول است، دخان که «هنّ» نیست، سماء واحده که «هنّ» نیست، این به اعتبار ما یئول است. جمع ضمیر به اعتبار ما یئول است، بعضی وقتها جمع به اعتبار ما کان است، الآن مفرد است، بعضی اوقات جمع به اعتبار فعل است، حالا جمع است، بعضی وقتها جمع به اعتبار ما یئول است، مستقبل است. «الجمع ثلاث، جمع اعتبار بالسابق و اعتبار باللاحق و اعتبار بالحال، هذا جمع اعتبار بالاحق» «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ» و الّا تحصیل حاصل است. اگر هفتتا بود، آن را هفتتا کرد یعنی چه؟ نه، این «وَ هِيَ دُخانٌ» این دخان را «هنّ» به دخان به اعتبار سبع بعدی برمیگردد. و الّا دخان مفرد است و مذکر، «هنّ» نیست، «هی» هم نیست، بلکه «فَقَضَاهُنَّ» یعنی «فقضی الدّخان سبعاً و تحصّل السّبع من القضاء الرّبانی القیومی بالنّسبة للدّخان». «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ» نه «خلق سبع سبعاً، خلق الواحد، الواحد الدخان سبعاً» «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في يَوْمَيْنِ» یومین برای چیست؟ هفتتا درست کردند، برای دخان که نیست، برای مادّه ثانوی سماء نیست، چون سماء یک مادّه اولیه دارد یک مادّه ثانوی دارد، مادّه ثانوی است. «المادّة الاوّلیة للسّماوات و الارض الماء کما فی سورة هود، المادّة الثّانیة للسّماوات الدّخان و الثّالث فقضاهنّ الدّخان اعتباراً بما یئول «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في يَوْمَيْنِ» قضاء الدّخان السّماوی سبعاً یتطلب یومین» پس یومین برای اصل دخان نیست، برای انفجاری که در مادّه اولیه حاصل شد، دخان درست شد و سماء و چه، برای آن نیست. این یومین که مرحلتین که زمانین که دورین، یوم 24 ساعت هم نیست، «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في يَوْمَيْنِ» این چهارتا، دوتای دیگر چطور؟
«وَ أَوْحى في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ»[5] چند کار شد، کار اوّل از نظر ذکری «خَلَقَ الْأَرْضَ في يَوْمَيْنِ» دو مرحله است، بحثش جای دیگر. یومین دو 24 ساعت نیست، دو دوران است، دوران اوّل بیشتر از دوم باشد دوم بیشتر از اوّل باشد، مثل اینکه یوم من یعنی عمر من، 65 سال، یوم فلانی یک سال، یوم فلانی صد سال. مطلق زمانی یوم در کلّ قرآن مطلق زمان است اصلاً، یوم القیامة یعنی یک روز است یا 24 ساعت؟ یوم مطلق زمان است، منتها ما زمان خاصّی در نظر گرفتیم برای زندگی خودمان. این را اشارتاً عرض میکنم. دو یوم برای ارض، اصل بنیه ارض. دو یوم برای دخان سماوی را هفت کردن، آن دو یوم و احتمالاتی که ما دادیم، هم در ستارگان، هم عمیقتر در تفسیر، سوره فصّلت و هم در سوره هود که از اینجا به بعد مورد بحث محوری ما خواهد بود.
آن دو یوم دیگر چیست؟ دو دوران، یا دو دوران برای دخان سماء است، خلق دخان سماء است یا یک دوران برای خلق دخان سماء است، یک دوران «وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ» که وقتی هفت آسمان را خلق کرد که هنوز مصابیح نیامده بود، بعد مصابیح خلق کرد. این مصابیح خلقت اصلی است، تطویری نیست. یک مرتبه زمین را خلق میکنند و تطوّر میدهند، خلق زمین مناط است، تطوّر جزء این ایام نیست. اینجا صحبت سر «وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ» خلق کردن بیلیاردها بیلیاردها کهکشانها و ستارگان در آسمان اوّل، آسمانهای دیگر را ذکر کرده؟ خیر، این یک دوران میخواهد یا نه؟ دوران میخواهد. اینها احتمالات است، پس دوتا اینجا از بین نرفته، اشارتاً ذکر شده و صریحاً ذکر نشده است.
– «یومین» که برای زمین نیست.
– «یومین» برای اصل زمین است، حالا «یومین» برای اصل زمین است، چهار یوم برای تطوّرش است.
– چهار فصل نیست؟
– نخیر، چهار فصل هم نیست. باید بحث بشود، نیست.
– [سؤال]
– این تطوّر نیست. ببینید هفت طبقه آسمان را آفرید، هنوز ستارگان نیستند، هفت آسمان را از چه خلق کرد؟ از دخان. ستارگان را در سماء اولی از چه خلق کرد؟ از دخان.
– [سؤال]
– میفهمم «زَيَّنَّا» یعنی آنچه زینت نبود، زینت کردیم. مثل هفت آسمان که هفت آسمان نبود، از دخان درست کردیم، یومین شد. ستارگان، ستارگان نبود، زینت نبود، ولی مادّه اصلیهاش چیست؟ دخان است، از دخان دو چیز درست شد. «خلقنا من الدّخان السّماوات السّبع اوّلاً و الانجم و المصابیح ثانیاً» حالا نمیخواهیم ترکیز کنیم، اشارتاً عرض میکنیم که آقایان مراجعه بفرمایید، من استدعا میکنم مراجعه کنید. من خودم مطالعه میکنم، شما حتماً مراجعه بفرمایید چون من نمیتوانم بحث را اینجا تفصیلی عرض کنم. من این احتمالی که ایشان دادند ذکر کردم، ولی رد کردم. نمیخواهم بگویم که حالا چون مدّت زیاد است، شاید چهل سال سابقه دارد، چهل سال این بحث سابقه دارد در کارهایی که ما کردیم شب و روز که یک نمونهاش فارسی ستارگان است و نمونه عمیقترش تفسیر است که ما حالا اشاراتی عرض میکنیم.
پس این مراحلی است. «المادّة الاوّلیة ثمّ تفجّر المادّة الاوّلیة دخان للسماوات و الزّبد للارض، ثمّ «وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ». ما از این حرفها این را میخواهیم به دست بیاوریم که خلقت دارای دو بخش است. «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ». ما «خُلِقُوا» را بحث میکنیم. «خُلِقُوا» دارای دو بخش است: یک خلق مادّه است، یک خلق کیفیت، «کیفیة برمّتها و المادّة برمّتها و المادّة برمّتها هی الخلق الاوّل و الکیفیة برمّتها هی خلقٌ بعد الخلق الاوّل منذ المادّة الاوّلیة الّتی جعل السّماوات و الارض الی یوم القیامة الکبری» این است. برمیگردیم به آیات هود.
– [سؤال]
– زینت دادیم. زینت دادن دو نوع است: یک مرتبه ستارهها را جایی خلق کرده، آورده اینجا و زینت داده است. یک مرتبه نه، اصلاً خلق کرده و زینت داده است.
– [سؤال]
– آن مطلب دیگری است، بله، زینت داده هم برای ما «زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرينَ»[6] منتها «زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرينَ» فقط ناظرین ارض است؟ نه، «و زیناها للنّاظرین، النّاظرین ارضیاً النّاظرین سماویاً النّاظرین مجرّاتیاً» کلّ مجرّات، کلّ کهکشانها همه ناظر دارد، اینطور نیست که فقط این زمین ماست که انسانها دارد و ناظر دارد، نخیر، آنقدر خداوند خلق دارد که ما گیج هستیم.
– خود نظر هم ابعادی دارد، نظر افعالی، نظر بصری…
– بله، نظر بصری است، نظر بصیرتی است، همه اینها هست. حتّی اگر با چشم نبیند، کور باشد، ولی بداند هست. حالا منتقل میشویم به آیه 7 سوره هود. این را حضور برادران عرض کنم، ما یک ترکیباتی را قبلاً فکر کردیم و یک ترکیباتی در ذهن میآید، نه موادّ مطلب، در ذهن از نظر ترتیب میآید، این را هم من قبلاً فکر کردم. ببینید «السّماوات و الارض فی القرآن برمّتهما تعنی الکون کلّه، الکون المخلوق کلّه، الّا اذا قورنت السّماوات و الارض بشیء فیهما، بشیء منهما السّماوات و الارض و الکرات» این کرات در مقابل سماوات و ارض است، پس مراد از کرات سماوات و ارض منهای کرات است، ولی از خود سماوات و ارض است. «السماوات و الارض و ما بینهما» خود السماوات و الارض ما بینهما را میگیرد، ولی «ما بینهما» توضیح است، مصداق بارزی از مصادیق سماوات و ارض ما بینهما است. «ما بینهما من الغازات من الکواکب من الانجم من السّیارات من الکذا من الکذا من الکذا، جامدات أو غیر جامدات».
این قسمت اوّل که السماوات و الارض ذکر میشود و هیچ، همه را میگیرد. السماوات و الارض ذکر میشود، «ما بینهما» میآید «ما بینهما» السماوات و الارض است. گاهی نخیر، السماوات و الارض ذکر میشود، مقصود کلّ سماوات و ارض و کلّ ما بینهما و کلّ کونی است که این هیئت موجوده دارد، کلّ کونی که ما میشناسیم یا از نزدیک و یا از دور میشناسیم. «السماوات و الارض یعنی الخلق المکیّف بالکیفیة السّماویة و الکیفیة الارضیة» این محور نیست، اصل محور نیست، اصل مورد بحث نیست. اینکه «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ» یا «سماواتٍ سبع» این اصلاً کاری به مادّه اولیه ندارد، این خلق ثانی است. «الخلق الاوّل خلق ما خلق من فی السماوات و الارض» آن را اصلاً اینجا بحث نمیکند، در هیچ آیهای بحث نمیکند، مگر آیه هود. «و الخلق الثّانی خلق السماوات و الارض، السماوات عن الدّخان و الارض عن الزبد و الدّخان و الزبد من المادّة الاوّلیة».
پس این آیاتی که خلق سماوات و ارض را بحث میکند، اینها کاری به مخلوقٌ منهِ اینها ندارد. البته مخلوق منه دارند، چون خلق اوّل اینها نیستند، اینها کیفیتاند و خلق اوّل مادّه است. امّا آیه هود اینطور نیست، آیه هفتم سوره هود را ملاحظه بفرمایید. در تفسیر ما از جلد چهاردهم، صفحه 196 حدود بیست صفحه راجع به این یک آیه ما بحث کردیم. البتّه اینجا من از لطف خدا تشکر میکنم که حوصله به ما داد و عمقی داد و این فکر را داد که روی قرآن باید کار کرد و الّا شما به تفاسیر دیگر مراجعه کنید، این آیه یک نصف صفحه، دو خط، یک خط مثلاً. از مهمّترین آیات مشکله قرآن همین است. از مهمترین «فی قمّة التّشابه فی اعلی قمم التّشابه من النّاحیة التکوینیة، من ناحیة الخلق الاوّل عبارة عن الآیة السّابعة من سورة هود». آیه: «وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ» جای دیگر است، سماوات سبع است، ارض هم این ارض است و چند ارض دیگر طبق آیات سوره طلاق، «وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ» ما دو ماء داریم. البته تفصیل آن را عرض میکنیم، اینجا جای شایستهای است که تفسیر آن را عرض کنیم. در تفسیر تسلسلی ما این را بحث کردیم یا نکردیم؟
ما دو ماء داریم، یک ماء است همین مائی که در سماوات و ارض است، در ارض است، در سماوات است، در بحار و اینها هست. این مثل «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما»[7] که «بینهما» از خود سماوات و ارض است. همانطور که سماوات و ارض کیفیت است و نه اصل خلقت، مرحله ثانیه خلقت است و نه مرحله اولی، همانطور هم ماء مرحله اولی نیست، این آب خوردنی، آب خوردنی یا آب منوی یا آب هر چه، این آبی که از بنیه کیفیتی سماوات و ارض است، این خودش است، امّا اینجا آن را نمیگوید. «وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ» که «و کان قبل خلق السماوات و الارض، قبل خلق الکیفیات السّماویة و الارضیة، قبل خلق الکیفیات برمّتها» اینطور میشود. ما تحمیل نمیخواهیم بکنیم، از آیه این دارد درمیآید. اینطور نیست که من چون فکر میکنم اینطور است پس آیه هم این را بگوید. بنده غلط میکنم این کار را بکنم! نخیر، این «وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ» سماوات، عدد هفت «و الارض» بنیه ارضی، این کیفیت بنیه ارضی جنساً یا فرداً و کیفیت بنیه سماوی فرداً و عدداً، خلق این را میگوید، خلق مادّه اوّلیه را که اینجا نمیگوید «وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ» قبل خلق السماوات و الارض عرشه بنائه فی خلقة السماوات و الارض علی مخلوقٌ منه و المخلوق منه یسمّی هنا بالماء و هذه هی مرّةٌ وحیدة منقطعة النّظیر یتیمة فی الذّکر الحکیم، ذُکِر الماء و لم یعنی من الماء لا الماء المشروب و لا المنی و لا الکذا و لا الکذا و لا الکذا، المادة الأولیة» از کجا درآوردیم؟ البته چرای آن بحث دیگری است. پس دو خلق است که خداوند دارد.
– «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ».[8]
– آن چیز دیگر است، آن ماء اینجاست، این، این ماء است. «كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ»، اینجا «كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» هر دو است. سماوات و ارض هم حی دارند، هم میت دارند. این مائی که اینجا است هم حی را و هم میت و نبات و حیوان و جماد و انسان و ملک و جنّ، همه را میگیرد. ولی آن «مِنَ الْماءِ» آب خوردنی است.
– آب خوردن را بعد به وجود آورده، بعد خلق کرده است.
– بله، همینطور است. ماء نطفه، از ماء نطفه حیوانات که زنده هستند، از ماء انسان، انسان که زنده است و چه و چه. حالا این را آقایان دقّت بفرمایید، اگر نظری دارید که خلاف این است بفرمایید ما استفاده میکنیم. اینکه مدام تکرار میکنیم، ما گدایی میکنیم در محضر کتاب الله و در محضر الله که بفهمیم و راه فهم هم باز است، آنقدر عبارت ساده است، آنقدر ساده است و آنقدر ما احمقیم که دوریم. امّا اگر در این عبارت ساده ما از نظر ادبی دقّت کنیم که «ما کان» یا «کان»؟ «یکون» که نیست، «و هو کائن» که نیست. «وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ» خود ستّة مطلبی است. سماوات و ارض مقداری اشارتاً. پس اینجا «ربّنا فی مقام خلق الکیفیة و لیس فی مقام خلق المادّة الاوّلیة الکمّیة، فی خلق الکیفیة «وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ» یعنی قبل خلق سماوات و الارض «کان ازلیاً؟ مستحیل، الماء مادّة ایاً کان و المادة لیست ازلیاً و کان عبارة عن الزّمان، زمان الکون و زمان الکون لیس الّا للزّمانی و الزّمانی زمانیاً، زمانیٌّ عن المادّة الاوّلیة و المراد هنا و زمانی الکیفیات، الّتی تلحق و تتلاحق علی المادّة الأولیة».
– عرش چطور؟ ازلی نیست؟
– این را باید بحث کنیم. 21 آیه در قرآن شریف راجع به عرش داریم، یک آیه راجع به کرسی. 21 آیه در کلّ قرآن لغت عرش داریم که مواردش مختلف است و راجع به عرش هم باید مقداری بحث کنیم که البتّه داخل بحث ماست اصلاً و یک آیه راجع به کرسی که آیة الکرسی است. آیة الکرسی چند آیه است؟
– یک آیه.
– چرا پس آقایان میگویند سهتاست؟ در روایت دارد که 250 حرف است، این همان آیه اول است. دوتای دیگر را هم مرحوم سید یزدی در عروه میفرماید: اگر کسی نذر کرد آیة الکرسی بخواند، یکی بخواند کافی نیست. میگوییم شما به قرآن مراجعه کنید، یکی است، سهتا نیست 255. «وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ» یعنی کان زمنیاً کان حادثاً، کان فیه الاوّل اوّلیاً مخلوقاً و کان عرشه علی الماء، فالماء هو المخلوق منه لکافّة الکیفیات المخلوقة اوّلاً و ثانیاً و ثالثاً و الی یوم القیامة الکبری و هنا خالق و هو ربّنا سبحانه و تعالی و الخلق الاوّل یسمّی هنا بالماء و المادّة الاوّلیة بلا کیفیةٍ متکیفة، بلا کیفیةٍ متغوّرة». ما خمیر داریم، این خمیر را به هیچ شکلی درنیاوردیم، ریخت دارد، ولی آن ریختی که ما میخواهیم ندارد، یا گربه دربیاید یا ببر دربیاید یا شیر دربیاید.
اینجا هم خمیرمایه و مادر اصلی جهان که کیفیت مرغوبه ثانویه ندارد، کیفیت مرغوبه اوّلیه کیفیت مادّیه است، مادّه بدون کیفیت نمیتواند باشد. «فی المادّة کیفیتان اثنتان کیفیة هی لزام کونها مادّة» این هدف نیست که اینطور باشد، نخیر، خلقش کردیم و لازمه خلقت این است که این یک ابعادی داشته باشد که حدّاقل دو بُعد هندسی و دو بُعد فیزیکی است. بعد کیفیات مرغوبه از این نظر که خاک برای خاک نمیآید، برای اینکه این خاک گل بشود، چه بشود. چوب برای چوب نمیآید، برای اینکه در بشود، به در بزنند مثلاً. اینجا هم مادّه اوّلیه «و کان عرشه من المعانی و کان بنائه لأنه العرش عبارةٌ […] و ما یعرشون و ما یبنون» بلند است. «و کان بنائه فی خلق السماوات و الارض بالکیفیة السماواتیة و الکیفیة الارضیة علی الماء» این مخلوقٌ منه شد. «خالقٌ الله مخلوق السماوات و الارض الکون کلّه فی الجهة الکیفیة و مخلوق منه الله» برای اینکه ما مقداری وارد نشدیم این چند دقیقه را از روی تفسیر مقداری با هم میخوانیم.
– «وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ» عرشه به چه برمیگردد؟
– «ه» به خدا برمیگردد و کان عرش الله. «آية وحيدة منقطعة النظير في صيغة التعبير». جلد 14 صفحه 196: «آية وحيدة منقطعة النظير في صيغة التعبير» ما میگوییم در صیغه تعبیر، چرا؟ برای اینکه همه آیات مثل هم هستند در اینکة ربّانیه النّزولاند. «الآیات القرآنیة کلّها متشابهة فی کونها ربّانیة النّزول ولکن فی صیغة التّعبیر عن المعبر عنه، الوحید» «عن مرحلتي الخلق الأوليين» المرحلة الأولی خلق المادة الأوّلیة، المرحلة الثانیة»، حيث الثانية تتبنى الأولى كما تتبناها الثالثة و على طول الخط». ثانیه چیست؟ ثانیه اوّل خلقی است که کیفیت خاصّه خداوند به او داده است بر محور مادّه اوّلیه، از مادّه اوّلیه چه خلق کرد؟ مرحله ثانیه همین مخلوق است که مخلوقٌ منه آن مادّه اوّلیه است. مرحله ثالثه چیست؟ آن خلق اوّلی که خداوند به کیفیت خاصّهای از مادّه اوّلیه خلق کرد، این مرحله اولی بود. بعد خلائقی که خداوند خلق کرد همینطور از این کیفیت ثانویه از آسمان، از گاز، از زمین، از خاک، از فضا، از چه از چه، از این کیفیت ثانویه خداوند چیزهای دیگر را خلق کرد، از نطفه انسان خلق کرد، از نطفه خر خلق کرد، از نطفه سوسک خلق کرد، اگر نطفه داشته باشد، البته تخم دارد. که این مرحله ثالثه است و الی یوم القیامة الکبری.
«هذه الآية قد تتحدث عن المادة الفردة الأولى» چرا میگوییم «قد»؟ چون فعلاً نمیخواهیم نرخ طی کنیم، حالا میگوییم شاید. ««الماء» حيث «كانَ عَرْشُهُ» في «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» «عَلَى الْماءِ» حين تعني «عرشه» بناءه تعالى في خلقهما، و قد يعني معه كانت سلطته التدبيرية «عَلَى الْماءِ»». «سلطته الخالقی، سلطته الخالقیة فی مرحلة الثانیة» سلطه خالقی در مرحله اولی «اراد و خلق بارادته المادّة الاوّلیة» مخلوق منه ندارد. پس سلطۀ این، سلطه اوّلیه است «السّلطة الثّانیة خلق من المادّة الاوّلیة سائر الخلق» این «الحالة السلطویة بالنّسبة للخلق الثّانی».
«لقد تحدثنا في قول فصل عن خلق السماوات و الأرض في ستة أيام على ضوء آياتها، ففصلناه في «فصلت» و البقرة و النازعات و ما أشبه، و ما فصلت في «فصلت» هي أفصل و أحصل رغم أنها أعضل مما سواها و لكنها أفضل تبياناً» بسیار بسیار بحث عمیقی است در آیات نه تا دوازده فصّلت مراجعه بفرمایید که اشاره کردیم. «و هنا نتحدث عن ذلك «الماء» الذي هو مادة خلق الأرض و السماء، بكل إمعان و إتقان و عن «عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ» و اللّه هو المستعان فعليه التكلان».
اینجا یک اشاره عرض کنم، ببینید در روایات ما راجع خلق اوّل عباراتی دارد: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلُ»،[9] «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي»،[10] «أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمَاءُ»[11] چگونه جمع کنیم؟ بحثش بعد خواهد آمد. اوّلیتها فرق میکند. «التّعنی الاوّلیة الاوّلی الزّمنی البدائی قد تعنی الاوّلی فی الرّتبة مثلاً أنا اوّل النّبیین میثاقاً، أنا أوّل العابدین» «قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ»[12] زمانی است دیگر.
– [سؤال]
– همین را بحث میکنیم. مثلاً «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمَ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ»[13] ایشان نبی بودند؟ نه، در میثاق نبی بودند. یا همین آیه «قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ» اوّل العابدین در بُعد وجود و تکلیف، وقتی که در عام الفیل پیغمبر بزرگوار متولّد شدند، بعد هم بزرگ شدند و بعد…. قبل موسیها و عیسیها و نوحها و ابراهیمها و یونسها و ایوبها بودند، پس اوّلیت اوّلیت زمانی نیست، رتبی است. «فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ»، «أنا اول من اسلم» «قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ»[14] «إِنِّي» چه کسی؟ پیغمبر که الآن هست و چند سال قبل متولّد شده «قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» «أوّل من اسلم أوّلیة رتبیة یعنی اسلام الرّسول محمّد (ص) فوق کلّ اسلامٍ فی السّماویین و الارضیین الملائکة الکرّوبیین الجنّ و النّاس اجمعین و من کلّ العالمین الّذین یعبدون الرّب و یستسلمون الرّب».
– [سؤال]
– آن وجودی که وجودِ اینگونه سخن گفتن است و این مرحلهها نبوده، وجود مبعوث بودن و…
– [سؤال]
– آن چیز دیگری است، میخواهیم ببینیم «أسلم» چیست، یعنی آنطور که میتوانیم بفهمیم.
– [سؤال]
– حالا اینها را بگذارید، این سه بُعد را ما داریم، ببینیم چه میشود. این اوّلیت میخواهیم بگوییم فرق دارد. «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي»، «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلُ»، «أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمَاءُ» آیا این اوّلیتها با هم دعوا دارند؟ میگوییم نخیر، به چند جهت؛ جهت اوّل این است که اوّلیت دو نوع است: یک اوّلیت رتبی است، یک اوّلیت زمانی است. این «أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمَاءُ» زمانی است. «وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ». «هل النّبی محمّد و المعصومون من السماوات و الارض أو من غیرهما؟ السماوات و الارض الکون کلّه، محمّد و محمّدیون و ابراهیم و ابراهیمیون کلّهم من السماوات و الارض روحاً و جسماً، جسماً معلوم، روحاً مخلوق من جسم» «ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ»[15] این معلوم است، این که ما میفهمیم، بحث میکنیم. اینکه «أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمَاءُ» اوّلیت دارد، یعنی الماء فی الاوّلیة، آن مخلوقٌ منه، اوّلین چیزی که خداوند خلق کرد، قبل از او هیچ نبود جز خدا، این عبارت است از ماء، ماء هم آب نیست، ماء این تعبیری است از چیزی که ما نمیفهمیم، فقط لغتی را آورد که ما مأنوس بشویم به مقدار مختصری با آن اوّلی. «کلّ الهیئات المادّیة لها نظرات لها تبلورات لها ترکبات قریبة بعیدة و ما إلی ذلک، و لکن المادّة الاوّلیة لم تکن لها کیفیة الّا الکیفیة المادّة الاصیلة» کیفیت اولی بوده، کیفیت ثانوی نبوده است.
همان مادّه اولیه خمیرمایه کلّ سماء و سماواتیان و ارض و ارضیان و محمّد و محمّدیون و علویون همه از نظر روحانی و جسمانی و این حرفها. پس «الاوّلی الزّمنیة من المادّة الاوّلیة الماء، ثمّ فی هذا الماء طبعاً محمّد و المحمّدیون و العقل و العقلاء کلّهم موجودون بلا کیفیة الخاصّة» در این خاک جرز موجود است، دیوار موجود است، آجر موجود است، در این سنگی که هنوز نبریدند سنگهای صاف موجود است، ولی به اعتبار آینده است. «الله تعالی هل خلق محمّدا و المحمّدیین قبل المادّة الاوّلیة أو مع المادّة الاوّلیة أو بعد المادّة الاوّلیة لا منها» تمام سماوات و ارض را که کیفیت مرحله ثانیه مادّه است، این را از مادّه اولیه آفرید، مادّه اوّلیه خمیرمایه است، از خمیرمایه همه را آفرید. «کلّ الارواح، کلّ الاجساد، ارواح عالیة، ارواح دانیة، اجساد انسانیة، اجساد جنّیة، اجساد حیوانیة» تمام از یک مادر است، در این مادر همه اینها هستند، ولی حالت فعلی ندارد. «الحالة الفعلیة المحمّدیة روحیةً لم تکن فی المادّة الاوّلیة و الحالة الفعلیة الجسدانیة محمّدیةً لم تکن فی المادّة الاوّلیة» این حالت شأنی است، این حالت فعلی نیست. حالات فعلیه «وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ» همانطور که قبل از اینکه خداوند چیزی خلق کند، نه محمّدی بود، نه علی بود، نه یوسف بود، نه سلیمان بود، هیچکس نبود. نه نورش بود، نه خودش بود، نه جسمش بود، نه روحش بود، اینها ازلی نیستند، حادثند. این مرحله اولی، در مرحله بعد هم بودند، اما بالفعل نبودند. تمام موجودات از اعالی و ادانی و عرشیین و فرشیین و ملأ اعلی و ملأ ادنی و همه و همه و همه تمام بودند و حالت شأنی در مادّه اوّلیه، بعد فعلیت پیدا کردند، نوبت سماوات، نوبت ارض، نوبت آدم، نوبت نوح، نوبت محمّد، نوبت علی، این نوبتهای حالت شأنی است که بعد مرحله فعلیت پیدا کرد.
قبول است که «لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ»[16] نمیخواهد بگوید اگر تو نبودی بقیه را خلق نمیکردم، نه، این «لَوْلَاكَ» این اوّلیت مکانتی و اوّلیت مقامی را میرساند که اگر چنانچه بنا نبود محمّد باشد، هیچ جا را خلق نمیکردم، درست هم هست. چون جان و روح جانان خلقت عالم عبارت است از محمّد بن عبدالله (ص) و محمّدیین، شکی ندارد. ولکن این نمیخواهد تقدّم زمانی را برای ما بیان کند، این تقدّم رتبهای است. این تقدّم رتبهای از نظر زمان متأخّر است، ولی از نظر اهمیت متقدّم است. اینها همه مقدّماتاند. «کلّ الکائنات برمّتها، کلّ الکائنات بصورة المستغرقة محلّقة برمّتها من مقدّمات تکوّن محمّد بن عبد الله (ص)» حتّی موسیها و عیسیها و ابراهیمها، حضرت عیسی در انجیل برنابا میفرماید: «ای محمّد خدای با تو باد و مرا لایق آن نمایاد که دوال نعل تو را پاک کنم». ما همه پیامبران مقدّمۀ تو هستیم و تو موخّره و اصل و اساس هستی. در انجیل برنابا که اگر انجیلی مسیح دارد نود و چند درصد این است، بقیهاش که چیز دیگری است.
پس این چندتا با هم منافات ندارد «وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ» اسم خمیرمایه ماء است، مادّه اولیه و «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلُ» آیا در این مادّه اوّلیه که بناست از آن عقل درست شود و بناست جسم درست شود و بناست روح درست شود و بناست ملائکه، آنکه اوّلیت رتبی دارد قوّه است بالفعل نیست، چیست؟ «العقل» همه عقول است، عقول ملائکه، عقول جنّ، عقول انس، همه عقول، این اوّلیت اوّلاً رتبی است و ثانیاً اگر هم اوّلیت زمنی حساب کنیم، اوّلیت زمانی نه به حالت فعلی، در حالت اولیه عقل نبود، جسم انسان نبود، جسم فرس نبود، عقل محمّد نبود، عقل علی نبود، این نبود، بودِ بالفعل نبود بلکه بود بالشأن است، امّا این بود بالشأن اوّلیت رتبی دارد. از اینجا میفهمیم که «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي» آیا اوّل ما خلق الله زمانی است؟ یعنی نور پیغمبر را خداوند خلق کرد لا من شیء، پس از نور محمّد ابوجهل درست کرد مثلاً؟ از نور محمّد معذرت میخواهم زمین و آسمان را درست کرد، سوسک درست کرد، مورچه درست کرد، این نیست. آن اصل مخلوقٌ منه کلّ سماوات و ارض از خوبشف از بدش، از بینهما، از نور محمّد درست کرد؟ از نور محمّد که ابوجهل درست نمیشود.
– [سؤال]
– همین را بحث میکنیم. اگر اوّل خلق شده زماناً، این درست نیست. آن که اوّل خلق شده زماناً، اگر خاتم النّبیین اوّل زماناً خلق شده، مگر خاتم النّبیین از سماوات و ارض نیست؟ کیفیت است، محمّد کیفیت محمّدیه است، این کیفیت محمّدیه در ضمن کیفیات با کیفیات دیگر خلق شده، هر کدام به نوبت خودشان. اینکه قبلاً عرض کردیم که السماوات و الارض، اگر در مقابلش چیزی از خودش باشد مطلبی نیست، امّا چیزی قبل از خودش باشد.
– ما اصلاً از این سنخ اینها نداریم.
– سنخ مادّه است، همه سنخ مادّه است، تمام موجودات خلقت…
– شما قائل به مجرّد نیستید؟
– ابداً، حالا بحث میکنیم.
– [سؤال]
– معنی آن هم همین است، قبل از خلق سماوات و ارض، این من بودم دو بُعد دارد: یک بعد شأنی و یک بعد فعلی. بُعد فعلی در مادّه اولیه هیچکس نداشته، چون هنوز کیفیاتی در کار نیست، بعد شأنی داشته. منتها بُعد شأنیاش آنقدر عالی است که اوّلیت رتبی آمده است. ولکن در جای دیگر طور دیگر است، مثلاً «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمَ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ» این چه میخواهد بگوید؟ چرا قبل را نگفت؟ چرا نگفت «کنت نبیاً و لم یکن خلقٌ اطلاقاً»؟ نه «وَ آدَمَ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ». چرا؟
– این در مقابل همه انبیاء است.
–
یکی از اشکالات همین است، ولی جواب دارد. در مجلس آقای خویی (ره) بودیم، یک کسی سؤال
کرده بود، ایشان هم فرمودند: بله، نبوت ایشان سبقت دارد، وقتی آدم بین الماء و
الطین بود. گفتم: همه نبوت همینطور است، یعنی در علم خدا مراد است؟ اگر «کنت نبیاً
فی علم الله» همه انبیاء همینطورند، تنها خاتم النّبیین نیست. پس این «كُنْتُ»
چیست؟ «كُنْتُ» در اخذ میثاق بر حسب آیه آلعمران: «وَ
إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ»[17]
این کسی که هنوز خلق نشده، در بُعد فعلی، ولی بعداً خواهد شد. هنوز خلق نشده، همه
انبیاء وقتی نبی میشوند باید اقرار کنند به نبوّت این آینده؟ هیچ نبیای اینطور
نیست. پس «كُنْتُ نَبِيّاً» به این معناست. آدم همینطور
«آدَمَ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ»
بود، وقتی خلق شد، وقتی میخواست نبی بشود، آدم باید اعتراف کند که یکی از فرزندان
من محمّد بعداً میآید، من از حالا به او ایمان آوردم و آیه منحصر به فرد در این
زمینه همان آیه آلعمران است که عرض ما دارد تمام میشود. «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ
ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ
مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ». نسبت به هیچ پیغمبری
«آمن به» نداریم، «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ»،[18]
«آمن معه» داریم «آمن به» نسبت به الله داریم، نسبت به انبیاء داریم، ولی غیر نبی
«آمن بالنّبی» ولکن «نبیٌّ آمن بنبیٍّ» هیچ در قرآن نداریم. «نبیٌّ آمن بنبی» اصلاً
در قرآن نداریم، بلکه «کلّ الانبیاء کان علیهم أن یومنوا بخاتم النّبیین قبل
خلقته». این در این آیه 81 سوره آلعمران است: «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ
قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا
وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدينَ»…
[5]. همان, آیه 12.
[9]. عوالی اللئالی، ج 4، ص 99.
[10]. همان.
[11]. بحار الأنوار، ج 54، ص 312.
[13]. مناقب آل ابیطالب (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص 214.
[16]. بحار الأنوار، ج 16، ص 406.