پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-بیان اینکه حرام بر سه نوع است : ۱-حرام دائم در همه ازمنة مثل زنا ۲-حرام موقت مثل ازدواج با زن عمو در شریعت تورات ۳-حرام عقوبتی مثل حرمت خورد برخی پرندگان بر یهود ۲-بیان اینکه فروع نه گانه در اسلام در شرایع قبلی نیز وجود داشته است. ۳-اثبات حرمت ازدواج با دو خواهر در شریعت تورات ۴-اثبات حرمت ازدواج با زناکار در شریعت تورات ۵-اثبات عقلی برای حرمت شراب خواری در شرایع گذشته

جلسه صد و پنجاهم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

رسالت (احکام اشتراکی و اختلافی میان شرایع)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

بر حسب بحثی که چند روز قبل و مخصوصاً دیروز داشتیم، احکام مشترکه بین دو شریعت مفصله مترامیة الأطراف بسیار بسیار زیاد است. مثلاً در واجبات، واجبات که در تورات به عنوان احکام ناموسی یا نوامیس عشره نامیده شده است، این­ها در اسلام شریف هم هست. گرچه بعضی از اشکالش احیاناً مانند نماز یا مانند روزه از نظر زمان، از نظر تعداد، از نظر أشکال فرق دارد. ما در واجبات اسلام، وقتی فحص می­کنیم نمی­یابیم که در اصل این واجبات، اختلاف جوهری با واجبات شریعت اسرائیلی باشد، نمونه­هایی از آن را عرض کردیم و نمونه­هایی را هم عرض می­کنیم. البته واجباتی که در شریعت اسرائیلی هست ثقیل­تر است، سنگین­تر است، زمان بیشتر است، در ترکش عقوبتِ زیادتر است، توبه­اش مشکل­تر است، و چنانکه آیه آخر سوره بقره و آیات دیگر اشاره به این مطلب دارند.

و در محرّمات، محرّماتی که در شریعت تورات است، در شریعت قرآن است ولی کمتر، حتی محرمات اصلی نه محرمات عقوبتی، محرمات عقوبتی در شریعت توارت هست که شریعت انجیل تحلیل کرده «وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ» (آل­عمران، آیه 50) اما بعضی از محرمات اصلیه که یعنی عقوبتی نیست، نه اصلی اصلی، ما سه گونه محرَّم داریم: «محرماتٌ أصلیةٌ لا حِولَ عنها، و لا غیار فیها اطلاقاً علی طول خطوطِ الشرائع القدسیةِ الإلهیة لا حِول عنها و لا غیار فیها» این‌ها معلوم است «محرّماتٌ أخری هی فی الدرجة الثانیة لیست عقوبیة و لا تأدیبیة، إنما محرَّمات وقتیة، کما سوف نبیّن، و محرمات ثالثة هی محرمات عقوبیة کحرمة بعض اللحوم مثلاً کما أحل المسیح (ع) «وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ» أو «وَ عَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ» (انعام، آیه 146) إلی غیر ذلک»

سه نوع محرمات است: «و عدید المحرمات فی الشرعة الإسرائیلیة أکثر من عدید المحرمات فی الشرعة القرآنیة» منتها این عدد در چه بُعدی است؟ «عدید المحرمات فی البعد الأول؟ لا» محرمات اصلی در شریعت اسرائیلی، در شریعت قرآن در کل شرایع، عدداً یکسان است. زنا است، قتل است، سرقت است، غیبت است، لواط است، چه است، چه است، این محرمات اولیه در کل شرایع الهیه محرَّم است، کم و زیاد نیست. محرماتی که کم و زیاد است در بُعد دوم و بعد سوم است. بُعد دوم محرمات وقتیه است. مثلاً از جمله محرمات وقتیه که در تورات خواهیم خواند: زن عمو اگر عمو او را طلاق داد، حق ندارید با او ازدواج کنید. در سفر لاویان می‌خوانیم. در اسلام این­طور نیست. و از جمله زن برادر «إذا طلّقَ أخوک إمرأته لا یجوز لک أن تنکحها حسب التوراة». این از محرمات اسرائیلیه است.

و هم‌چنین محرمات دیگری در باب ازدواج هست که تفصیلاً بعد از بیان بُعد واجبات خواهیم خواند. این­ها محرمات عوان است. «لا محرّماتٌ الأصلیة الأولی و لا محرمات عقوبیة، ثالثة، محرمات عوان بینهما» که این حرمت، حرمت وقتی است، حرمت عقوبتی نیست ولی حرمت وقتی است، در وقت معیّن.

و اما محرمات عقوبیه کلاً ازاله شده است، محرماتی که روی عقاب است، و روی تأدیب است، این­ها کلاً إزاله شده است. حالا مقداری بحث در واجبات می­کنیم که تتمه بود، مختصراً، قبلاً هم در مورد آن صحبت کردیم. عرض کردیم راجع به صلاة، صوم، زکات، حج، امر، نهی، تولی، تبری، خمس، این احکام عشره فرعیه قرآنیه که واجبات هستند که نوامیس عشره هستند، این نوامیس عشره در کتاب ناموس -که تورات را به کتاب ناموس می­شناسند- هم هست.

– خمس هم هست؟

– خمس هم هست، بله. ما در باب زکات و خمس این را بحث کردیم ولی اشاره کردم. حالا، مثلاً فرض کنید که در سوره انبیاء «الآیة الثالثة و السبعون سورة الأنبیاء بالنسبة لکافة النبیین بصورةٍ طلیقة «وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلاَةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ» (انبیاء، آیه 73) «إِقَامَ الصَّلاَةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ» نسبت به کل انبیاء است، خب انبیاء به عنوان چه؟

 – آیه چند است؟

آیه 73 سوره انبیاء. قاعده این است که بر انبیاء الهی کاری واجب شد به عنوان رسالت است، به عنوان شخص نیست، به عنوان رسالت است، بنابراین بر کلِ «مرسلٌ ­إلیهم منذ آدم إلی خاتم النبیین إلی یوم الدین هذان الواجبان المفروضان لا حول عنهما إطلاقاً».

آیه دیگر سوره لقمان، سورة اللقمان الآیة السابعة عشر: «يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» (لقمان، آیه 17) ببینید، اقامه صلاة است، امر به معروف است، نهی از منکر است، امر به معروف و نهی از منکر در انحصار امت اسلام نیست، ولی می­شود که باشد. چون قاعده دعوت الهی این است که دارای ابعادی است که خود انجام بدهد و دیگران را وادار کند که انجام بدهند. خود ترک کن حرام را و دیگران را وادار کن که حرام را ترک کنند. این قاعده آن است، حتی اگر نص نباشد. ولکن آیات متعدده­ای بر این مطلب داریم.

«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» (آل­عمران، آیه 110) یعنی کل أمم، کل أدیان، در آن‌ها، یک دسته خاصی هستند که آمرین بالمعروف و ناهین عن المنکر هستند. ولی «خیر الآمرین و خیر الناهین فی کافة الأمم الشرعیة عبارةٌ عن الأمة الآمرة الناهیة المسلمة بمن فیهم رسول الهدی (ص) و الأئمة المعصومون (ع)».

سورة هود الآیة السابعة و الثمانون: «قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَ صَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا» (هود، آیه 87) «لا فقط المکلفون من الناس و غیرهم، بل و الطیر». سورة النور، الآیة الواحدة و الأربعون: «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ» (نور، آیه 41) نماز در انحصار مکلفین انسان نیست، مکلفین جن و انسان فقط نیست. «وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ» منتها آن‌ها مقلد نیستند. خداوند به ایشان این را الهام فرموده است. البته میان آن‌ها هم رسلی هست ولیکن کلاً «قَدْ عَلِمَ» این «قَدْ عَلِمَ» حساب دارد، برای این‌که اگر رسالتی بود بعضی‌ها می­دانند بعضی­ها نمی­دانند. مثل زنبور عسل.

– «و الطیر» است؟

– والطیر دیگر، بلی.

– «وَ الطَّيْرُ».

– من چه گفتم؟

– شما گفتید «و الطّیرَ».

– من اعراب ندادم. «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ» راجع به این‌که نمازهای کل أمم دارای رکوع و سجود بوده مسیحیان منکر هستند، ولی یهودی­ها قبول دارند. یهودی­ها، نمازشان، رکوع دارد و سجود دارد، مسیحیان خیر، و این علت دارد. «الشرعة المسیحیة لیست تخالف الشرعة التوراتیة فی واجباتها و لا فی محرّماتها بصورة طلیقة فی مثلث المحرّمات إلا المحرّمات العقوبیة» این هم هست: «وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ» مطلبی نیست، ولی بقیه احکام هست. چه محرمات اصلیه که قابل تغییر نیست و چه محرمات وقتیه، چون وقت محرمات شریعت اسرائیل تا زمان آمدن خاتم النبیین (ص) است. فقط بعضی از محرمات را که محرمات عقابی بوده است، این برطرف کرده است.

ولکن یک زیر و زبری و یک انقلابی صوفی­گری در انجیل ایجاد شد. پولس، «پولس اللص، لصٌّ فی شرعة الله تعالی، جعل شرعة التوراتیة شرعة الناموس، شرعة 10:20؟؟» این را بعداً بحث خواهیم کرد. ایشان آمد گفت که مسیح (ع) ما را از شریعت عمل عفو کرده است. «المسيح افتدانا من لعنة [شرعة] الناموس» (الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن و السنة، ج ‏1، ص 395) یعنی احکام نیست، واجب نیست، حرام نیست، همه را به قبل زد. «لأنه لعن لأجلنا کما نلعن، صلب لأجلنا و لعن فلا یلعن» هر واجبی را ترک کنیم، مطلبی نیست، هر حرامی را انجام دهید مطلبی نیست، فقط شما ثالوث را معتقد باشید، صلیب را معتقد باشید، تعمید داشته باشید، و لذا منکراتی که در میان مسیحیین است بسیار بسیار زیادتر است از یهودی­هایی که یهودی هستند، کاری به اسرائیل نداریم، یهودی­هایی که به شریعت یهود عمل می­کنند تقید آن­ها خیلی خیلی بیشتر است؛ چون این انحراف در آن‌ها –ولو تحریف بوده است- نبوده است. ولکن در مسیحی­ها، پولس آمد و تهدید کرد، حالا بحث می‌کنیم مفصل، پولس تهدید کرد و گفت: هر کس مقید به شریعت عمل باشد از مسیح نصیبی ندارد. ببینید به طور کلی زده است. مثلاً «الختان إنما یجب أن یختن القلب» قلب ختنه بشود. معلوم می‌شود قلب او عورت داشته است! قلب ختنه بشود. زنا «الزنا فی القلب» زنای در عورت که مطلبی نیست که، و هم‌چنین تمام واجبات را به قلب نسبت داد کما این‌که بعضی از صوفی­های مسلمان هم این راه را می­روند، که می‌گوید: ظاهر مطلبی نیست و همه­اش باید باطن باشد، شما باید در باطن خدا را بپذیرید، نماز بخوانی یا نخوانی، روزه بگیری یا نگیری، حج بروی یا نروی، البته بعضی از صوفی­ها.

– قلب باید پاک باشد.

– بله، قلب باید پاک باشد. بعضی از مسلمان­ها هم همین حرف را می­زنند که قلب باید پاک باشد. خب «التصوف العارم التصوف العاصی تماماً هذا الذی هو قضی علی شرعة الله سبحانه و تعالی» چون بعضی هستند که می­گویند شریعت، بسم الله، بعضی می­گویند ما اصلاً دین نداریم، أعوذ بالله. بعضی نیز می‌خواهند دین داشته باشند ولی بی‌دین باشند. هم دین داشته باشد و هم بی‌دین باشد، می­گوید دین داریم اما به قلب. نماز در قلب است، روزه در قلب است، زکات در قلب است، خمس در قلب است، زنا در قلب است، همه در قلب است، پولس این کار را کرد. اگر هم یک کمی مانده است، نماز، نماز در شریعت تورات، رکوع دارد، سجود دارد، قیام دارد، ذکر دارد، اما این­ها نمازشان ایستاده است، می‌ایستد و مزخرفاتی را می‌گوید. «عوان الذی فی السماء» یک کفریاتی را در همان جملاتی که من مقارنه کردم بین سوره حمد و نمازی که مسیحیان درست کرده­اند در بحث سوره حمد «یبرّون من هذا الإختلاق البولسی الصوفی المسیحی ربنا سبحانه و تعالی یعمّم حکم الرکوع و السجود فی کافة الشرائع الربانیة».

سورة ص الآیة الرابعة و العشرون: «وَ ظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رَاكِعاً وَ أَنَابَ» (ص، آیه 24) رکوع بوده است. سورة البقرة الآیة مائة و خمسة و عشرین: «وَ عَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعَاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» (بقره، آیه 125) حج بوده است، رکوع بوده است، سجود بوده است. مخصوصاً رکوع برای نماز است، سجود اعم است اما رکوع برای نماز است، «وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ» (آل­عمران، آیه 43) یا «وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ» (بقره، آیه 43) «وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ» خطاب به یهود است، «وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ» خطاب به مریم (س)، در شریعت یهود، که مریم هم تابع همان شریعت است، عیسی(ع) هم تابع همان شریعت هستند، این رکوع داشته، سجود داشته، و حتی نماز جماعت هم داشته است که در تورات هم مقداری برای شما اشاره کردیم. یا در سوره حج آیه 26: «وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقَائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» علی طول الخط، هنا طائفون، قائمون، تخضعاً لله، رکّع جمع الراکع، و السجود جمع الساجد».

این یک بخشی است از مقارنه واجبات بین شریعت مفصله تورات و شریعت مفصل­تر قرآن، بینهما دیگر شریعتی نیست، انجیل است، و شرایع قبل هم که بوده است به این تفصیل نبوده است، و تورات شریف در ابعادی بر آن‌ها رجحان دارد، یکی ابعاد تفصیل بیشتر، نَسخ ما پیدا نمی­کنیم، تکامل هست، و تفصیل هست و این­ها هست.

اما در بعد محرّمات، در بعد محرمات، من دیروز عرض کردم و قبلاً هم نمی­گفتیم مگر احتمالاً که: «أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ» (نساء، آیه 23) ما فکر می­کردیم این‌‌طور است که جمع بین أختین در شریعت تورات جایز بوده است و حتی موسی هم دارای دو خواهر بوده است. ببینید جو ما چقدر جو عجیبی است که ما که صد درصد می‌خواهیم قرآنی بشویم این‌جا را اشتباه کردیم. ببینید، بعضی از چیزهایی که ضروری است و از اول تا حالا شنیدیم تا بمیریم شنیدیم، دیگر دنبال آن نمی‌رویم، بی‌حساب نیست که علامه حلی فتوا می­دهد که «لا تقبل شهادة الولد على والده» (تذكرة الفقهاء، ج ‌15، ص 231) خلاف دو نص قرآن است. این را اعتماد کرده است به سخن شیخ طوسی، درست است که اعتماد به آن‌ها را که نود درصد است، 95 درصد است، ما 99 درصد اعتماد نداریم ولی یک درصد این است. یکی از یک درصدهایی که اعتماد بوده است حتی بر حسب نقلی که از تورات می­کنند و چه و چه و چه، این است که جمع بین أختین در شریعت تورات جایز بوده و حتی موسی دو خواهر را گرفته است، دروغ اول، دروغ دوم. این‌طور نیست.

قدم اوّلی که ما دیروز آمدیم پیش از آیات تورات را الآن برای شما بخوانم که «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ» سلف شرکی ممکن است باشد، احتمالش کافی است. حالا عرض می­کنیم که نخیر، سلف شرکی بوده است حتماً، در نص شریعت تورات هست که جمع بین أختین حرام است.

– [سؤال]

– خیر، این از چیزهایی که تحریف شده، نیست.

– [سؤال]

– ببینید، چون تحریف در جایی می­آید که یک حرامی را حلال کنند، یک واجبی را از وجوب بیندازند، این­ها قیود را می­خواستند بردارند، در تحریف، در تحریف قید برداشتن بوده است، حرمت زیادتر قید زیادتر است، هیچ وقت در تحریف، قید زیادتر نمی­آید. این اولاً، و ثانیاً قرآن این مطلب را تأیید می­کند.

ملاحظه کنید، این توراتی که در دست من است أقدم تورات­ها و أصح تورات­هایی است که 59 کتاب آسمانی در آن جمع است، و من از کلیسای انجیلی تهران گرفتم که بر مبنای همین هم المقارنات را نوشتیم و رسول الإسلام و عقائدنا را، استناد به این است و موضوع این است که در حاشیه­هایش این کشف الآیات است، یعنی هر آیه­ای را که در کل این 59 کتاب آسمانی هست، آدرس گذاشتیم، و بر حسب آنچه خود علمای انجیل و تورات قبول دارند، می­گویند این أصح نسخه­های تورات و انجیل است که لا قِبَل لها. و خصوصیات را به خوبی در حاشیه‌ پاورقی ذکر کرده است.

در این‌جا «الأصحاح، الآیة الثامنة عشر: «و لا تأخذ امرأةً على أختها للضر لتكشف عورتها معها في حياتها» این آیه در سفر لاویان. مگیر زنی را روی خواهرش که او هووی او گردد. دو خواهر با هم هوو شوند.

– [سؤال]

– هوو دیگر، بله. «و لا تأخذ امرأةً على أختها للضر» هوو «لتكشف عورتها معها في حياتها» یعنی حیات دو معنا دارد: تفسیر کنیم که بتوانیم مفسر قرآن بشویم تورات برای ما ساده‌تر است. این «لتكشف عورتها معها في حياتها» یکی حیات زندگی است، یعنی مادامی که زنده است، این دو را با هم جمع نکنید. اگر مُرد چه؟ اگر مرد می­شود. اگر آن خواهر مرد، یعنی خواهری که زن شما بود، با دیگری ازدواج می­کنید، این مطلبی نیست، این حیات زندگی است. اما یک مرتبه حیات زوجی است، مادامی که این خواهر در حیات زوجیت شما است، آن خواهر را با این جمع نکنید، اگر او را طلاق دادید، حیات زوجیت تمام شد، بعد از عدّه با این ازدواج کنید، این بُعد دوم است.

پس «و لا تأخذ امرأةً على أختها للضر لتكشف عورتها معها في حياتها» این، نص تورات شریف است و قابل تحریف هم نیست، به جهات متعدده­ای، از جمله این که در قرآن شریف دارد «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ» سلف آن این‌جا تأیید می­شود که سلف شرکی است، سلف کتابی نیست، بله.

– تعدد زوجات هم در شرایع قبلی ثابت بوده است؟

– بله، بوده است. «الأصحاح الثامن عشر» محرمات ازدواج را ذکر می­کند. در محرمات ازدواج همه، محرمات ازدواج قرآن هست. سه یا چهار مورد در این‌جا اضافه دارد. حال ملاحظه کنید: «الأصحاح الثامن عشر: و کلّم الربّ موسی قائلاً کلِّم بنی اسرائیل و قل لهم أنا الربُّ إلهکم» این زیاد تکرار می­شود کما این‌که در قرآن شریف، ذیل‌های آیات و ابتدای آیات، توجه به حق است، در تورات هم همین‌طور است.

«أنا الربّ إلهکم مثل عمل [أرض] مصر التي سكنتم فيها لا تعملوا» مصری­ها قبطی بودند، مشرک بودند، اعمالشان حرام بود، آن‌طور عمل نکنید، «و مثل عمل ارض كنعان التي أنا آتٍ بكم إليها لا تعملوا» أرض کنعان هم تبعیتٌ­مایی داشتند راجع به شرک مصری، آن کار را هم نکنید، «و حسب فرائضهم لا تسلكوا» فرائض آن­ها فرائض شرکی بوده است، فرائض شرعی نبوده، چیزهایی را برای خود واجب کرده بودند ایجاباً، و واجب کرده بودند سلباً که حرام است، آن­ها هم خیر، این اول «لا إله»، «أحكامي تعملون و فرائضي تحفظون لتسلكوا فيها أنا الرب الهكم فتحفظون فرائضي و أحكامي التي إذا فعلها الانسان يحيا بها». «لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرينَ» (یس، آیه 70) اگر ما واقع تورات را با قرآن که همه­اش واقع است، تطبیق کنیم اگر اختلافی هست در تحریفات است و این‌جا جای تحریفات نیست.

«لا يقترب إنسان إلى قريب جسده ليكشف العورة أنا الرب» قریب: خویشاوند، با خویشاوند هم‌بستر نشوید کلاً. خب توضیح، «أنا الربّ، عورة أبيك و عورة أمّك لا تكشف» عورة أبیک دو بعد دارد: یک بعد عورة أبیک معاذ الله در لواط است که معلوم است، یک عورة أبیک زن پدر، با زن پدر ازدواج نکنید.

«و عورة أمّك لا تكشف» این بیِّن است، «إنّها أّمك لا تكشف عورتها، عورة امرأة أبيك لا تكشف» که نساء آباء است «وَ لاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ» (نساء، آیه 22) که شرکی است، «إنّها عورة أبيك. عورة أختك بنت أبيك أو بنت أمك» أخت، چه أخت ابوینی باشد چه أخت أبی باشد، چه أخت أمی باشد کلاً حرام است، درست مطابق نص آیه نساء.

«عورة أختك بنت أبيك أو بنت أمك المولودة في البيت أو المولودة خارجاً» فرقی ندارد، در این‌جا یا جای دیگر، جای دیگر زن گرفته است، اینجا «لا تَکشفُ عورتها» کشف عورت ازدواج است، نه این‌که زنا، زنا که با همه حرام است. زنا که با کل حرام است. این «لا تَکشفُ عورتها» در بُعد ازدواج است.

«عورة ابنة ابنك أو ابنة بنتك لا تكشف عورتها» دختر پسرت، دختر دخترت «أنها عورتک، عورة بنت إمرأة أبیک المولودة من أبیک لا تَکشفُ عورتها إنها أختک» بنت إمرأة أبیک. این‌جا حرف است، اگر پدر انسان زنی دیگری را گرفت، و آن زن دیگر دختری داشت، اگر آن دختر از پدر است، حرام است، و اما اگر دختر از پدر نیست حرام نیست، این را هم قرآن می­گوید. «عورة بنت إمرأة أبیک المولودة من أبیک» درست است که از مادر دیگری است ولکن از پدر تو است، «لا تَکشفُ عورتها إنّها أختک» و «عورة» این‌جا است که قرآن نسخ می­کند، ببخشید برای بعد است. «عورة أخت أبیک لا تَکشفُ» که عمه است، حرام است. «عَمَّاتُكُمْ» (همان، آیه 23) «أنّها قریبة أبیک».

«عورة أخت أمک» خاله، این هم معلوم است که حرام است. «عورة أخت أمک لا تَکشف إنها قریبة أمک» اول یک قاعده داد. گفت با اقرباء و خویشاوندان، ولی کدام خویشاوندان؟ این خویشاوندان، نه کل خویشاوندان، دخترخاله و دخترعمو و این­ها که طوری نیست.

«و عورة أخی أبیک لا تَکشف» این‌جا نسخ است. «عورة أخی أبیک لا تَکشف إلی إمرأته لا تقترب» برادر پدر که عمو است، عورت او، زنش است، با زن عمو ازدواج نکن، نه این‌که زنا نکن، زنا که کلاً حرام است، ولکن در اسلام این­طور نیست، در اسلام، زن عمو حرام نیست، البته این‌جا زن دایی را نگفت، فقط زن عمو را گفت، زن عمو را اگر طلاق داد یا مُرد، با او ازدواج نکن. در این‌جا قرآن نسخ می­کند؛ چون قرآن سکوت کرده و سکوت نسخ است. نه تنها سکوت، بلکه موارد محرَّمه را در سوره نساء کلاً بیان فرموده است، نسبی باشد، سببی باشد، رضاعی باشد، یا این‌که نه نسبی، نه سببی نه رضاعی، در سوره نور و در سوره مائده دارد با زن زانیه ازدواج نکن، در تورات هم داریم، تورات هم می­گوید با زن زانیه ازدواج نکن. با زن کثیف ازدواج نکن. تورات قبل است و قرآن هم بعد است، هر دو سکوت نیست، نص است، یعنی آیات نساء که تحریم کرده است، موارد تحریم مواردی است که منحصر است و دیگر ورای این حرمتی در کار نیست. اگر سکوت بود، نه از باب استصحاب، از باب این‌که حکم قبل بوده و قرآن ساکت شده است، ما قبول می­کردیم، ولیکن نص است. این که گفتم سکوت، سکوت نصی است.

– عده‌ای می­گویند مثلاً شما سنت را در مقابل قرآن به کلی محو می‌کنید.

– چه چیزی را؟ سنت چه چیزی را؟

– می­گویند سنت هم جزئیاتش را بیان کرده است.

– ما جواب می­دهیم که ما سنت جعلی را قبول نمی­کنیم، نه خدا قبول دارد نه پیغمبر و نه ائمه، آن سنتی که بر خلاف قرآن است و بر خلاف ائمه است را قبول نداریم، در چاه می­اندازیم. در چاه‌های بدر می‌اندازیم، با خود آن کسانی که این را حرف می­زنند.

– آن آیه‌ای که می­گوید: «أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ» اگر «إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ» را نمی‌گفت، با این معنایی که الآن شما می‌کنید چه فرقی می­کرد؟ هیچ فرقی نمی­کرد.

– فرقش این است که اگر نمی­فرمود: «إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ» کسانی که قبلاً مسلمان نبودند و جمع بین أختین کردند باید گناهشان الآن هم ثابت باشد؛ چون قبلاً این کار را کردند، می­گوید نخیر، آن کاری که قبلاً کردید، حرمتش را از بین بردیم و اشکال ندارد، اشکال ندارد به این معنا، ببینید مثلاً «لاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ» چه می­خواهد بگوید؟ می­خواهد بگوید «مَا قَدْ سَلَفَ» گذشته حرام بوده، اما حالا که شما مسلمان شدید «قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ» (انفال، آیه 38) توجه کردید؟

– پس یک تغییری ایجاد شده، برای آن موقعی بوده که زمان پیغمبر بوده است، این آیه آمده است، فقط برای آن‌جا است دیگر، برای الآن که دیگر نیست.

– بعد شما صحبت کنید دیگر. ما صحبت­هایمان که بلد بودیم را عرض کردیم.

«عورة أخی أبیک لا تَکشِف إلی امرأته لا تقترب إنها عمتک، عورة کِنَّتک لا تَکشِف» کِنَّة زن پسر است، عروس، با عروس نباید انسان ازدواج کند، بله درست است، قرآن هم می­گوید. «وَ حَلاَئِلُ أَبْنَائِكُمُ» (نساء، آیه 23) حلائل أبنائکم حرام است، اما حلائل أدعیاء چه؟ چون آقایان در این‌جا سه بعدی می­فرمایند. یک بُعد زن پسر انسان، معلوم است حرام است، دوم زن پسر رضاعی می­گویند حرام است، اصلاً پسر رضاعی ما نداریم. پسر رضاعی یعنی چه؟ اصلاً در باب رضاع در باب شیر، حرمت ازدواج است، اگر پسری از زن شما شیر خورد بر شما حرام است، آیا یعنی ازدواج او؟ این چه چیزی است می­گویید؟ آن وقت قرآن تنصیص دارد که «وَ حَلاَئِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ» این را هم گفته است برای ما قابل فهم بشود. اما سوم که أدعیاء باشد هیچ، پس تورات چه می­گوید؟ تورات هر دو را رد کرده است، فقط «عورة کِنَّتک لا تکشف» کنَّة زن پسر است، دیگر زن پسر رضاعی موضوع ندارد، زن پسر دعیّ (پسرخوانده) هم که معنا ندارد.

«عورة امرأة أخیک لا تکشف» این را هم قرآن نسخ کرده است، که زن پسر، چون قرآن شریف بوجهٍ عام تحلیل کرده است کل نکاح­ها را، این بعد سوم. در این‌که حصر است، کل نکاح­ها را حلال کرده است إلا، ما إلا را أخذ می­کنیم و کل نکاح­ها حلال خواهد بود. بنابراین به عموم قرآن و استثنائی که راجع به محرمات در ازدواج هست ما استفاده می­کنیم که این چند مورد را قرآن نسخ فرموده است، با عمومی که در مقابلش استثناء است، «عورة امرأة أخیک لا تکشف إنها عورة أخیک».

«عورة امرأةٍ و بنتها لا تکشف» ظاهرش جمع است، یعنی جمع بین زن و دخترش، قرآن نمی­گوید جمع حرام است، قرآن جمع بین الأختین می­گوید حرام است، اما جمع بین زن و دخترش حرام نیست، بله مادرزن حرام است. «وَ أُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَ رَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ» (نساء، آیه 23) جمع حرام نیست، و لذا ما در آن‌جا این­طور عرض می­کنیم که: اگر کسی زنی را گرفت، و آن زن دختری داشت، هنوز با این زن نخوابیده است، مسئلةٌ: آیا جایز است قبل از آن‌که آن زن را طلاق بدهد و با او هم نخوابیده است، می­تواند با دختر او ازدواج کند یا خیر؟ آقایان می­فرمایند که خیر، ما عرض می­کنیم بلی، به نص قرآن، برای این‌که قرآن می­فرماید که: «وَ رَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ» این‌جا «لَمْ تَكُونُوا» است یا خیر؟ هنوز با زن نخوابیده است، طلاق هم نداده است، با دخترش ازدواج می­کند. چه اشکالی دارد؟ آقایان گیر می­کنند، می­گویند جمع است، می‌گوییم جمع حرام نیست. جمع بین مادرزن و دختر حرام نیست، چه چیزی حرام است؟ مادرزن حرام است، آن آنی که دخترش را عقد کرد، همان آن، مادرش منفصل شده و مادرزن است، انفصال بدون طلاق است، لزومی ندارد که قبلاً طلاق داده باشد.

– این‌جا که جمع نشده است؟

– ما می­گوییم جمع نیست دیگر. اولاً جمع نیست؛ چون منفصل می­شود فوراً، ثانیاً اگر انسان کاری کرد که آناً مّا این دختر زن شما است و مادرزن شما بوده است، این جمع را آقایان می­گویند نه، ما می­گوییم این جمع نیست بلکه مادرزن را داشته باشید کلاً، چه این زن شما باشد چه نباشد، طلاق داده باشید، مرده باشد، مادرزن به طور مطلق، دخول در زن شرط نیست، در این‌جا هم عرض می­کنیم که طبق نص آیه مبارکه «فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ» هیچ جناحی اصلاً نیست. نفرمود که «فإن طلقتم أمهاتهنَّ فلا جناح علیکم» خیر، «فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ».

حالا در این‌جا «عورة امرأةٍ و بنتها لا تکشف» یعنی با هم جمع، این یک، بعد «و لا تأخذ ابنة ابنها و ابنة بنتها لتکشف عورتها». «و لا تأخذ ابنة ابنها» ببینید، اگر چنانچه زنی که انسان با او ازدواج می­کند، این زن، فرزندی دارد، پسری دارد و این پسر دختری دارد، یا این زن دختری دارد و این دختر، دختری دارد. در یک بُعد قرآن قبول می­کند در بُعد دیگر این حکم تورات را نسخ می­کند.

چطور؟ قرآن شریف دارد: «وَ رَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ» ربیبه کیست؟ دختر زن، نوه هم همین­طور است، دختر زن، اگر این زنی که شما ازدواج می­کنید، پسری از جایی دیگر دارد، دختری از جای دیگر دارد، پسر که هیچ، پسر که مطلبی نیست، نمی­شود گفت پسر بر شما حرام است؛ چون قضیه ازدواج است، بله دخترش برای شما حرام است، قید دارد، تورات قید نمی­زند. تورات می­گوید که اصولاً دختر زن را نمی­شود گرفت، چه دخول در زن شده باشد چه خیر، قرآن می­گوید به شرط این‌که دخول «وَ رَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ» این یک.

دوم: قرآن حرمت را برده بر روی ربیبه، دختر زن، اما دختر پسر زن، ربیبه نیست، چون ربیبه آن است که معمولاً در دامن انسان قرار می­گیرد. اما نوه پنجم، نوه ششم، نوه دهم، نوه سوم، این­ها یا یک صدم هم پیدا نمی­شود که وقتی انسان زن می­گیرد، نوۀ نوۀ نوۀ نوۀ نوه، آن‌که معمولاً هست این است، و إلا اگر، اگر دختر زن به عنوان دختر زن با شرط دخول به زن حرام بود، نمی­فرمود «وَ رَبَائِبُكُمُ» می­فرمود «بناتِ أزواجِکم اللاتی دخلتم بهنّ» بنات هم نزدیک را می­گیرد هم بعد و بعد را، هم بنت بنت را می­گیرد، هم بنت ابن را می­گیرد، همه را می­گیرد، ولکن «ربائب» فرمود، ربائب أخص از بنات است، و دارای خصوصیتی است که در باب خودش ذکر شده است. پس این نسخ دوم که قرآن شریف می­فرماید: «وَ رَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ» ولی در تورات اضافه می­شود. می­گوید: دختر پسر دختر زنت، دختر دختر زنت، نخیر، آن­ها را قرآن تحریم نکرده است. «و لا تقترب إلی امرأةً فی نجاسة» این مطلب دیگری است.

حال، در باب زنا، إصحاح 21 آیه 13. 21 سفر لاویان تورات که کل آن أحکام است، آیه 13. نمی‌خواهیم تأیید برای قرآن بیاوریم، می‌خواهیم عرض کنیم که قبلاً هم ازدواج با زن زانیه که غیر تائبه است حرام بوده است، چه ازدواج دائم باشد چه ازدواج منقطع، در شریعت تورات هم حرام بوده است در شریعت قرآن هم به دو نص حرام است، در شریعت تورات به دو نص حرام است در قرآن هم به دو نص حرام است. منتها دو نص قرآن تتابعی و تکاملی است، ولی دو نص تورات مانند هم است.

تورات، آیه 13 فصل 21 و آیه 7. فصل 21 دو آیه است، یکی آیه 7 و یکی آیه 13. «امرأةً زانیةً أو مدنّسةً لا یأخذوا» بعدش هم مطالب دیگری است که ما نداریم فعلاً. «امرأةً زانیةً أو مدنّسةً لا يأخذوا» حرام است، حالا بیاییم بنشینیم برای تورات اصول درست کنیم که آیا نهی حقیقت دارد، حرمت است یا خیر؟ امر حقیقت دارد و… این­ها در هیچ شریعتی، در هیچ علمی، در هیچ زراعتی، در هیچ باغداری، در هیچ تجارتی وجود ندارد که ما در فقه خود مطرح می­کنیم.

حالا، «امرأةً زانیةً أو مدنّسةً لا یأخذوا» قرآن هم دو نص دارد. یک نص در سوره نور است که «الزَّانِي لاَ يَنْكِحُ إِلاَّ زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لاَ يَنْكِحُهَا إِلاَّ زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذٰلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» (نور، آیه 3) حرام است، نص است، حرام است که زن زانیه را، البته غیر تائبه، اگر تائبه باشد خیر، مطلب دیگری است که «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ». (الکافی، ج 2، ص 435) اگر زن زانیه باشد، ازدواج با زن زانیه، چه دائم باشد چه منقطع باشد، حرام است و در این مسئله اختلاف است بین خدا و بسیاری از بندگانش، حالا کاری نداریم. و در سوره مائده، «وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ» (مائده، آیه 5) «مُحْصَنَاتُ»، أحلَّ بر روی «مُحْصَنَاتُ» رفته است. زن زانیه محصنه است؟ محصنه به چهار معنا است: یک معنا این است که پاکدامن است، می­گوید شرط است وقتی شما ازدواج می‌کنید، زن پاکدامن باشد، که «وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ» پس سوره مائده بالاتر رفت.

سه بعد دارد زن. زن یا واقعاً عفیفه است، یا زانیه است واقعاً، یا کثیف است، اگر زن واقعاً عفیفه است «وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ»، اگر زن واقعاً زانیه است «حُرِّمَ ذٰلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» که «الزَّانِي لاَ يَنْكِحُ» إلی آخر، و اما اگر بینابین است، نمی­شود حکم عفت بر او بار کرد، نه حکم زنا، نه می­شود تهمت زنا زد که او را تعذیب کنند، و نمی­شود عفیفه که با ازدواج کنید، در این‌جا مدنّسه است. تورات می‌گوید «أو مدنَّسَة».

ببینید «امرأةً زانیةً أو مدنّسةً» «لا تردُّ ید لامسٍ و لا قُبلَة مُقبِّلٍ و لا لمس» این است، در روایات ما داریم، زنی که نمی­دانیم زنا کرده است یا خیر، زنا می­کند یا خیر، نمی­دانیم، ولکن روی خود را باز می­کند، نگاهش می‌کنند، اگر دست به او بزنند مانعی ندارد، ابرو بالا و پایین می­اندازد و فلان، این­ها را که نمی‌توانیم حکم کنیم زانیه است، عفیفه هم نیست، آیا این زن عفیفه است؟ آخر معنی عفت این نیست که زنا نداده باشد، نخیر، زنا نمی­دهد، ولی چیز دیگر می­دهد؛ لمس و غیره. این را تورات می­گوید: «امرأةً زانیةً أو مدنّسةً لا یأخذوا».

قرآن هم همین را می­گوید با تعبیر خیلی خیلی زیباتر، که اول لفظ زانیه است در سوره مبارکه نور، و بعد در سوره مبارکه مائده «وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ محصنه باشد. منتها محصنه دارای چند بعد است، سه بعد است: یک بعد محصنه این‌که بدانیم واقعاً عفیفه است، بعد دیگر این‌که نمی­دانیم عفیفه است، و نمی‌دانیم زانیه است، طوری هم عمل نمی­کند که انسان بگوید این ناپاک است. این مرحله دوم، سوم این است که نخیر نمی­گوییم زانیه است اما ادا و اطوار او طوری است که به این مطلب می­خورد، تهمت هم نمی‌زنیم. این چیست؟ این «مُدنّسَة» است. و در قرآن شریف این غیر عفیفه است، غیر عفیفه یا زانیه است، یا این‌که زانیه نیست ولکن بینابین است، یعنی «لا تترک ید لامسٍ و لا قُبلَة مُقبِّلٍ و لا کذا».

و هم‌چنین در آیه سیزدهم همین أصحاح بیست و یکم می­فرماید که: «أما الأرملة» البته این اضافه است، نمی­خواهیم بگوییم واقعاً این‌طور است یا خیر، نسخ شده است یا خیر، ولی حالا آیه را می­خوانیم: «أما الأرملة و المطلَّقَة و المدنّسَة و الزانیة فمن هؤلاء لا یأخذ» ببینید، حالا ما کاری به تفسیر کل آن نداریم، که زانیه و مدنسه را در این‌جا اضافه کرده است. بنابراین ملاحظه می­فرمایید آن قاعده کلی که عرض کردم در تورات شریف که اولین شریعت مترامیة الأطراف است و قرآن شریف که شریعت مترامیة الأطراف دوم است إلی یوم القیامة الکبری، اختلاف جوهری نه در واجبات است نه در محرمات، بله، محرمات اضافه­ای در تورات هست که قرآن برمی­دارد.

دو نوع محرمات را قرآن برمی­دارد. یک نوع را هم انجیل برمی­دارد. انجیل یک نوع از تورات را برداشت؛ محرمات عقوبتی «وَ عَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ» (أنعام، آیه 146) این تورات می­گوید که «وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ» (آل­عمران، آیه 50) این رفت. یک نوع دیگر از محرمات باقی ماند. نوع دیگر از محرمات –همان­طور که عرض کردیم سه نوع بود، که نوع اول محرمات همیشگی، نوع دوم محرمات موقت، نوع سوم محرمات عقوبتی- محرمات همیشگی را هیچ شریعتی نمی­تواند حلال کند علی طول الخط منذ آدم إلی خاتم إلی یوم الدین، محرمات عقوبتی را هم شریعت انجیل برطرف کرد. محرمات دسته سوم باقی ماند. محرمات موقت. محرمات موقت مانند با زن عمو ازدواج نکن. یا دختر دختر ربیبه را، یا دختر پسر ربیبه را، یا زن برادرت را، این­هایی را که تورات شریف گفته است، قرآن شریف حرمت این­ها را نسخ می‌کند؛ چون این‌ها حرمت‌های موقته بوده است.

بنابراین اختلافی که بین تورات و قرآن مشاهده می­کنیم و بسیار زیاد است بسیاری از آن­ها از تحریفات است. از جمله که –ما شنبه باید بحث کنیم ان‌شاءالله اگر زنده ماندیم- راجع به حرمت شرب خمر است، متأسفانه یهود و نصاری و حتی گروهی از مسلمین و حتی گروهی از علمای اسلام، این حرف را زده­اند که شراب در همه ادیان حرام نبوده است، حتی در اسلام، در اسلام، احیاناً حتی بعضی از نویسندگان آیات الأحکام و فقهاء (رض) می­گویند که این خمر از اول حرام نبوده است، در عهد مکی حرام نبوده است، یا تردید داریم، در عهد مدینه حرام شده است، و حال آن‌که به نص هجده آیه از تورات و انجیل و به نص 48 آیه و پنج آیه، 48 آیه اثم، مکی و مدنی، و پنج آیه مکی مدنی شراب در کل شرایع الهیه حرام بوده است و نمی­شود حرام نباشد اصلاً، برای این‌که خمر چه کاری می­کند؟ عقل را موقتاً زائل می­کند. مگر عقل فرودگاه شرع نیست؟ شرع، فرودگاهش عقل است، کسی که مجنون باشد معنی ندارد که مکلف باشد. آیا ممکن است هواپیما بمبی بیندازد که فرودگاه را خراب کند و خودش هم نابود شود؟ شرع هواپیما است، این احکام آسمانی که از طرف خداوند به وسیله پیغمبران وارد می­شود، زمینه و ظرفش کجا است؟ فرودگاهش عقل است، اگر عقل نباشد، نه پذیرش است، و اگر پذیرش باشد، پذیرش جنونی بوده و قابل عمل عاقلانه نیست، چطور امکان دارد؟ حالا با صرف نظر از کل آیاتی که در قرآن شریف و در تورات و انجیل هست بر حرمت شرب خمر که در تورات می­گوید کسی را که شرب خمر کرد بکشید، قرآن نمی­گوید بکشید، که این تخفیف است.

گذشته و صرف نظر از آیاتی که در تورات و انجیل و قرآن و کتب انبیاء –این‌که می­گویم تورات، کتب انبیاء به صورت مطلق مراد است یعنی کتاب اشعیاء، کتاب ارمیا، کتاب دانیال، کتاب نحمیاء، کتاب حبقوق نبی، نه فقط اصفار خمسه تورات، در 59 کتاب آسمانی که در قسمتی از آن هست و در قسمتی نیست، هجده آیه، چهار در اناجیل و چهارده آیه در تورات بر حرمت مغلظه شرب خمر هست. ما اگر این­ها را نداشتیم، این «من القضایا التی قیاساتها معها» است که شریعتی بیاید و بگوید خوردن شراب حلال است، مست شدن حلال است، می­گوییم: پس قبول نکردن شریعت شما حلال است، بلکه واجب است، چرا؟ برای این‌که حتی اگر کسی مسلمان است و مؤمن است «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَ أَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَ لاَ جُنُباً إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ» (نساء، آیه 43) حتی مسلمان هم که هست در حالی که خمر خورده و مست شده و نمی­داند چه می‌گوید، می‌گوید حرام است نماز بخواند. چرا؟ برای این‌که یک کسی نماز خواند، در آن موقع امام هم بود، امام شده بود، گفت: «قل یا ایها الکافرون أعبد ما تعبدون» در نماز کفر گفت. آیه نازل شد که «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَ أَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ» تا چه رسد به این‌که این بخواهد ایمان و اسلام را قبول کند. اگر بخواهد شریعت خدا را قبول کند، باید عاقل باشد که این عقل فرودگاه شرع است. بنابراین آنچه را که سایر برادران می­فرمایند که در بعضی از شرایع خمر حلال بوده یا در شریعت اسلام اول حلال بوده و بعد حرام شده است، این هم بر خلاف عقل است و هم بر خلاف نصوص کل تورات و انجیل و قرآن است.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».