پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-بررسی آیه ی «وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ...» ۲-بیان منظور از «سلاما» و «أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ» در آیه ی «قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ...» ۳-اثبات صحت استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا در قرآن کریم ۴-بیاناتی حول اسامی پنج تن لر روی کشتی حضرت نوح (ع)

جلسه صد و هشتادم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

رسالت (حضرت نوح)

طوفان نوح

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي‏ ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعي‏ وَ غيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ» (هود، آیه 44) یک مرحله اثبات دارد و ایجاب طوفان نوح و یک مرحله سلب، همان آبی که از آسمان اضافه بر سهم زمین آمد و آب­هایی که خداوند از زمین بیرون آورد که کل آب­های درونی زمین که کأنّه همه زمین عیون و چشمه­ها شد، این مرحله ایجابی بود، چون با آب عادی سطح الارضی و آب‌هایی که به عنوان بخار آب‌های زمین به آسمان می­رود و به چهره باران یا برف یا تگرگ برمی­گردد، این آب‌ها از برای طوفانی که تمام کره زمین را غرق کند، شامل نیست. بنابراین اگر می­خواهد کره زمین در طوفان آب غرق گردد و جریان غرق شدن کل مکلفین کافر انجام گردد، آب سطح الارض و حتی آب تحت الارض و آب­هایی که به عنوان باران نصیب برگشت آب­های زمین است، کافی نیست.

بعد از اینکه جریان طوفان محقق شد، «وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي‏ ماءَكِ» سؤال: چرا و قلنا نیست؟ چرا و قلتُ نیست؟ چرا و قالَ نیست؟ چرا «وَ قيلَ» است؟ چرا خداوند که معلوم‌تر از هر معلوم است، مخصوصاً در جریان این آیت ربانیه که هر دو آیت است، هر دو معجزه است که این از معجزات نوح (ع) است به اراده رب‌‌العالمین که دعایش مستجاب شده تا این کفار را غرق کند، چرا خداوند این آیت را نسبت به خود نمی‌دهد، و قلتُ یا و قلنا؟

جواب: احیاناً فعل را معلوم می­آورند، معلوم آوردن فعل برای اینکه معلوم کنند فاعل را، اینجا که فاعل معلوم است، معلوم است که کسی که دستور داد کشتی ساخته شود و کسی که اراده فرمود ابواب آسمان باز گردد «وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً» (قمر، آیه 12) حق سبحانه و تعالی است، پس آوردن فعل معلوم که برای معلوم کردن فاعل است، در اینجا بدون اینکه فعل معلوم بیاید، فاعل معلوم است.

گاهی اوقات فعل معلوم آورده می­شود با آنکه فاعل معلوم است، برای اینکه یک شأنی از شئون فاعل را بیان کند، این آقا چنین کرد، اما در اینجا بُعد دوم منفی است، و لذا فعل مجهول باید بیاید؛ یعنی اینکه خداوند «يا أَرْضُ ابْلَعي‏ ماءَكِ» که اراده تکوینی است «وَ يا سَماءُ أَقْلِعي» که اراده تکوینی است، زمین آبت را فرو ببر که به اراده است و آسمان آب­های شخصی خودت را برگردان که به صرف اراده است، می­خواهد بگوید اینها ناچیز است در برابر اراده رب‌‌العالمین، غرق کردن اینها که قبلاً هم داشت: «وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ» (هود، آیه 33) در جواب فرزندش نوح فرمود: وقتی که آب همه جهان را گرفت، تو گفتی «سَآوي إِلى‏ جَبَلٍ يَعْصِمُني‏ مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» (هود، آیه 43) عاصمی وجود ندارد و در جواب کفار که گفتند چرا این معجزه را و این آیت و این عذاب را نمی­آوری «قالَ إِنَّما يَأْتيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ»، نمی‌توانید در برابر اراده الهی استقامت و پایداری کنید، در اینجا می­خواهد ناچیز نشان بدهد، من چنین گفتم، این در حقیقت مثل اینکه چیزی است، چنین شد، گفته شد چنین گردد.

  • این آب همه جهان را پُر گرفت یا فقط عراق را؟
  • همه جهان را، حالا بحث می­کنیم. این بحث دوم است. «وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي‏ ماءَكِ» سؤال: آیا این…
  • شما در بحث خلقت انسان فرمودید خود «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعيفاً» (نساء، آیه 28) برای عظمت فاعل است، همان حرف را اینجا هم بزنید، بگویید به خاطر عظمت فاعل اینجا قیل آورده شده.
  • نه، آنجا برای عظمت فاعل هست، ولکن برای کوچک بودن مفعول است، اینجا هم همین است دیگر، ما می­گوییم، اینجا برای کوچک بودن این فعل، من همین را دارم عرض می­کنم. کوچک بودن این فعل که عظمت فاعل به قدری است که نمی­گوید قلتُ یا قلنا، نه، «قیلَ» من همین را دارم عرض می­کنم.
  • در نحو کوچک بودن و بزرگ بودن را به فاعل نسبت می­دهند.
  • نسبت به فاعل عظمت است، نسبت به مفعول کوچک بودن.
  • اگر اینطور باشد پس سُرِقَ المال را هم باید همین‌طور بفرمایید.
  • ما در آیات قرآن داریم بحث می­کنیم تا ببینیم در مواردی که مجهول آمده چه حسابی دارد، آن مواردی که معلوم است چه حسابی دارد.
  • – [سؤال]
  • بله، مثال بزنند، ما کاری به مثال آنها نداریم، ما می­خواهیم بگوییم در اینجا که قیل است، چرا قال نفرمود و این دو بُعد دارد: یکی اینکه این امر، امری است که بزرگ نیست تا صریحاً قال، این امر در برابر اراده رب‌‌العالمین خیلی کوچک است، بله به نظر ما تمام کره زمین را آب بگیرد، درها باز شود، آب­های آسمان بریزد، تمام چشمه­های زمین و آب‌های زمینی بیرون بیاید، به نظر ما کار مهمی­ است، در مرحله اولی و در مرحله ثانیه، آسمان آب­هایش را برگرداند و زمین چشمه­هایش را فرو بدهد، این در نظر ما کار بزرگی است، خدا می­­خواهد بگوید نه، کوچک است. آنقدر خدا بزرگ است که این عملی که در نظر شما بزرگ است، نسبت به او کوچک است، و لذا درباره إحیاء یوم القیامة می­فرماید که حیٍّ است این، در آیات متعدد دارد که آیا خلق اول که سابقه ندارد مشکل‌تر است یا خلق ثانی؟ خلق اول که مشکل‌تر است، مشکل‌تر به نظر ما، نه به نظر خدا، از نظر اصل خلقت آیا خلقت آغازین، آفرینش از اول مهم‌تر است یا بعد از خراب شدن دوباره درست کنند؟ اینجا از یک بُعدی در قیل، عظمت فاعل و در بُعدی کوچک بودن این آیت بزرگ الهی که در نظر ما بسیار بزرگ است که تمام جهان را می­گیرد، این را می­خواهد بگوید کوچک است.

«وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي‏ ماءَكِ» سؤال: آب زمین دو بعدی بود دیگر، یک بعدش روی زمین بود، خوب دریا­ها که ابلعی ندارد؟ آیا دریا­ها هم خشک شد؟ «ابْلَعي‏ ماءَكِ» آیا هر دو بُعد آب را ابلعی؟ هم آبی که روی زمین در بحار و انهار و عیون و این حرف­ها بود و هم آبی که «وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً»؟ جواب: ابلعی همان آبی که در زیر زمین بود و آمد بالا، آن که رو بود که هیچ، کما اینکه «يا سَماءُ أَقْلِعي». «يا سَماءُ أَقْلِعي» یعنی ای آسمان، همه آب‌ها را ببر بالا یا نه؟ آب­هایی که «فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ» (قمر، آیه 11) آب­های اضافه، و اما آب‌هایی که از زمین به صورت بخار به آسمان رفته، به صورت باران می­­آید، تگرگ می­آید، برف م‌آید، اینها اقلعی دیگر نیست. پس ابلعی در آنجا آب اضافه­ای است که برای ایجاد طوفان بود و یا «يا سَماءُ أَقْلِعي» هم آب­هایی که مخصوص آسمان بود و ربطی به زمین نداشت.

«وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي‏ ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعي‏ وَ غيضَ الْماءُ» این غیض الماء دو بُعدی است، بعد اول غیض الماء زمینی است که عیون است «وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً» رفت زمین. غیض دوم، غیض ارتفاعی است، یعنی فرو رفت، یک فرو رفتن تحت الارضی است، یک فرو رفتن فوق الارضی است. فرو رفتن تحت الارضی است، چشمه­های زمین که همه باز شد آمد روی زمین، همه برگشت، یک فرو رفتن فوق الارضی است، آب­هایی که «فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ» آمد روی زمین و زمین را غرق کرد، آنها برمی­گردد. پس غیض در انحصار آب زمین نیست، بلکه غیض هم آب زائد زمین را و هم آبی که از آسمان آمده است.

«وَ غيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ» امر و اراده­ای که رب‌‌العالمین داشت این بود که تمام کفار باید غرق شوند، غرق شدند. یک مرتبه است که کفار مشغول شناوری هستند و هنوز غرق نشدند، کشتی «اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ» فایده آن چه شد؟، نه «وَ قُضِيَ الْأَمْرُ» تنها این نبود که این طوفان تمام کره زمین را بگیرد، خوب شناگران هستند، شنا می­کنند، یک ساعت، دو ساعت، بیشتر، کمتر، نه، «وَ قُضِيَ الْأَمْرُ» قضی الامر ُبعد دوم است، امر اول طوفان شامل کل کره زمین است، امر دوم تا اندازه­ای باید این سیل جهان‌شمول باقی بماند که تمام این جانداران انسان و غیر انسان که نمونه­هایش در کشتی بود، اینها تمام وقتی که مردند «وَ قُضِيَ الْأَمْرُ»

«وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ» که بحث مفصلی در سوره هود داریم، مراجعه کنید که هفت سؤال است در اینجا، یک سؤال این است که این جودی کجاست؟ و کشتی نوح در کجا فرود آمد؟ و خصوصیات کشتی نوح چه بوده؟ کاری به عرض و طولش نداریم، البته یکی از این خصوصیات که هنوز هم باقی است و قرآن هم اشاره می­کند که تصریح می­کند در سوره حاقه و جاهای دیگر که مفصلاً مراجعه بفرمایید، که ما این را برای اذن واعیه، یک اثر باقی قرار دادیم. خداوند این کشتی را یک اثر باقی قرار داد برای اذن واعیه «وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ» (حاقه، آیه 12) کجاست؟ خوب اخیرا پیدا شد دیگر، یک تکه چوبی در کشتی نوح که در آرارات پیدا شد، در نخجوان، نخجوان عبارت است از فرودگاه کشتی، فرودگاه کشتی نوح در نخجوان که نخجوان لغت ارمنی است و معنایش این است و بسیار بسیار مورخین و قدیم‌نویسان و جدیدنویسان و کسانی که مسلمان نیستند و ربطی به اسلام ندارند، به‌طور متواتر و به طور متصل این مطلب را گفته‌اند. این چوب پیدا شد و این چوب را تحقیق کردند که با لغت آرامی در آن پنج جمله است که این پنج جمله همان پنج تن است که محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین که جناب نوح از خدا خواست، پروردگارا به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین، این کشتی نجات را به نجات قطعی برسان و ما را به‌طور کلی نجات بده. کما اینکه راجع به آدم (ع)، «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ» (بقره، آیه 37) همین کلمات است، ما یک کلمات لفظی داریم و یک کلمات معنوی و معرفتی داریم، آن کلماتی که «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ» یعنی فتاب الله علیه، چون توبه سه مرحله است: تاب الله علیه؛ لیتوب الی الله؛ ثمّ لیقبل الله توبته. سه مرحله­ای است، خوب این در مرحله اولی که باید خداوند رجوع کند به این عبد که گناه او قابل بخشایش باشد که اگر توبه کرد خدا ببخشد، این «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ» این لوح خشبیه موجود است، در جلد بیست و نهم آقایان ملاحظه بفرمایید. در جلد بیست و نهم در سوره حاقّه، این لوح خشبیه موجود است، من فقط اشاراتی عرض می­کنم و شما ملاحظه خواهید فرمود.

«وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ» این مرحله، بعد آیه 49.

  • […] که همه هلاک شده باشند یا همه را خداوند قبض روح کند، و حال آنکه در اینجا همه قبض روح نشده‌اند، اصحاب نوح ماندند، این را چطور توجیه می­کنید؟
  • این را قبلاً توضیح صحبت کردیم و شما می­دانید که این مردم مکلف دو دسته بودند، یک دسته «ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليلٌ» (هود، آیه 40) که به کشتی رفتند، دسته دیگر که به کشتی نرفتند و حق به کشتی رفتن را نداشتند، تمام اینها غرق شدند کلاً، یک نفر از این­ها نماند، اما این سؤال پیش می­آید که یک نفر نماند، پس بچه­ها چه؟ ذرّیه بعدی چه؟ قبلاً عرض کردم، باز هم صحبت می­کنیم.

این راجع به نزول نوح، در آیه 48: «قيلَ يا نُوحُ» وقتی که امر انجام شد، «قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا» باز قیل، قیل در دو بُعد: در آنجایی که عذاب جها‌ن‌شمولی است که تمام کفّار را نابود کرده است، در ایجاب آب و در سلب آب که کار بسیار مهمی است، قیل است، در عذاب بزرگ، در رحمت بزرگ هم قیل است، یعنی همان‌طور که عذاب بزرگ که به عنوان آیت ربانیه است برای خدا چیزی نیست، رحمت بزرگ هم که جناب نوح را و مؤمنین با نوح را و ذرّیه مؤمن نوح را الی یوم القیامة خداوند بسلامٍ و برکات حفظ کند، این هم چیزی نیست. خدا می­گوید این چیز­هایی که در نظر شما بسیار چیز است، در نظر ربوبیت و به اراده الهی این ناچیز است.

«قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا» هبوط کن، اما خود نوح فقط؟ نه، نوح با کسانی که با نوح بوده‌اند طبعاً. «قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا» این بسلامٍ منّا چیست؟ سلام لفظی نیست، سلمی که، سلامتی که، رحمتی که خداوند به مؤمنین می­دهد به حساب ایمان. خداوند دو جزاء به مؤمنین می­دهد: یکی جزاء یوم التکلیف است، یکی جزاء بعد الموت است. جزاء بعد الموت درصد بالایی است در برزخ و صددرصد است در قیامت که «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى * وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى» (نجم، آیات 39 و 34)، برزخ، «ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏‏» (نجم، آیه 41) یوم القیامة. و یک جزاء است یوم الدنیا، یوم الدنیا هر قدر انسان به طرف حق برود، خداوند بیشتر او را تأیید می­کند و لذلک «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (اعراف، آیه 96) اگر واقعاً مردم خوب بشوند و خوب به دستور خداوند عمل کنند، نه تنها نتایج اعمال خود را آن‌طور که عمل می‌کنند سعی می‌کنند بگیرند، نه، «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ». در اینجا هم همین‌طور است، «قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا» این «بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ» دو بُعد است، سلامٍ منّا، سِلم از نظر عقیدتی و معرفتی و ایمانی و عملی است. وقتی که شما علم صالح و عقیده صالح، اخلاق صالح و عمل صالح را قدم نهادید در سلوک الی الله، خداوند دست می­گیرد و کمک می­کند. این سلامٍ منّا. بعد: «وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ» برکاتی که نتیجه سلامٍ منّا است که «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ». «بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ» اینجا یک نکته ادبی داریم که مفتاح است برای نکته معنوی و روی آن دقت کنید. «قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ» علیک معلوم است، «أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ» چه کسانی هستند؟ اگر مراد همان مؤمنینی هستند که با نوح در کشتی بودند، پس علی من معک است.

  • ذریات شاید باشد.
  • ذریات نخواهد بود دیگر، آن احتمال دوم است. پس ببینید، ما چند احتمال می‌دهیم: یک احتمال این است که «أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ» فقط کسانی هستند که با نوح در کشتی بودند. احتمال دوم: نه، فقط ذرّیه آنها، احتمال سوم: هر دو، ببینیم از این عبارت از نظر ادبی چه درمی­آوریم. «بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ». معک چیست؟ اگر معک، معیت بالفعل است در دو بُعد: یک بعد ایمان مع نوح، یک بعد بودن با نوح، این در انحصار کسانی است که در کشتی بودند فقط. اما اگر معک اعم است از معیت زمانی و مکانی و معیت ایمانی، پس هر کس با نوح است در ایمان بالله الی یوم القیامة، معک است. آیا دومی اشکالی دارد؟ مثلاً «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» (فتح، آیه 29)، آیا مقصود فقط معیت زمانی و مکانی و لغوی است؟ اینها هیچ‌کدام نیست، بلکه معیت ایمانی است. معیت ایمانی زمان و مکان و دوری زمان و مکان و بُعد زمان و مکان و دوری و نزدیکی قرابت و خویشاوندی اصلاً نمی­شناسد، آن کسانی که با رسول‌الله هستند در حمل رسالت ربانیه هزار­ها سال فاصله دارند، معه هستند، اما ابولهب که عموی پیغمبر است و نزدیک خانه پیغمبر است معه نیست، مراد معیت رسالتی است، چون «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ» نه و الذین مع محمدٍ، محمدٍ المکّی، نه، «اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ» یعنی و الذین مع محمّدٍ الرسول. پس این معیت رسالتی است، معیت رسالتی در تقبّل این رسالت است، علماً و عقیدتاً و اخلاقاً و عملاً، هر قدر تبلور این معیت بالاتر باشد، این معیت بالاتر است، ممکن است هزار سال، دو هزار سال، فاصله دارد با رسول‌الله (ص) ولیکن معیت او بسیار بسیار بالاتر است از حتی مؤمنینی که در زمان رسول‌الله (ص) بودند.

در اینجا بُعد دوم معیت «وَ عَلى‏ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ»، کسانی که معیت… و لذا راجع به فرزند نوح: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» (هود، آیه 46)، معه ولادتاً، معه مکاناً، معه زماناً، همه اینها، این معیت­ها نادیده انگاشته می‌شود، چرا؟ برای اینکه بحث، بحث بیت نبوت نوح است، بحث، بحث نوح بن کذا نیست که عنوان بشری است، بحث، بحث رسالتی است. در اینجا، این احتمال دوم، ما احتمالات لغوی را عرض می­کنیم تا بعد معانی محتمله.

«وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ»‏ مِن چه‌کاره است؟ آیا من در اینجا تبیینیه است، بیانیه است، یا من فقط تبعیضیه است یا فقط بیانیه است؟ حالا مرحله اولی: اگر چنانچه مِن فقط بیانیه باشد، چه می­شود؟ «وَ عَلى‏ أُمَمٍ»، این امم چه کسانی هستند؟ بیان، «مِمَّنْ مَعَكَ» کسانی که با تو هستند در معنای اول معه، جسماً با تو در کشتی هستند، روحاً هم با تو در ایمان هستند، این من در اینجا مِن تبیینیه است، تبعیض نیست. یعنی کل کسانی که در کشتی، کل مکلفینی که در کشتی با تو بودند، اینکه تبعیض نیست در اینجا، کل کسانی که در کشتی نجات با نوح بودند، کل این­ها مورد سلام و برکات الهی هستند، پس من در اینجا تبیین می­شود.

«أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ» اما کسانی که از ذرّیه این مؤمنین در کشتی هستند که هنوز نیستند، تبیین برای آنها چطور می­شود؟ برای آنها تبعیض خواهد شد، پس من در اینجا هم تبیین است و هم تبعیض است در این احتمال و چه اشکال دارد که با یک لفظ، یا اسم، یا فعل، یا حرف، خداوند چند معنا اراده کند؟ اینکه آقایان اصولیین زحمت کشیدند که استعمال یک لفظ در چند معنا درست نیست، برای خودشان اگر درست نباشد، برای خدا که درست است، چون خدا مقام جمع‌الجمعی دارد ذاتاً، یعنی در هر آنی خداوند توجه به همه چیز دارد، اراده سلب و ایجاب به همه چیز دارد، این نسبت به انسان است که «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في‏ جَوْفِهِ» (احزاب، آیه 4)، اما خداوند که در هر آنی «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في‏ شَأْنٍ» (الرحمن، آیه 29)، در هر آنی از آنات، که کوچک‌ترین آن، کوچک‌ترین وضع تبلور مادّی و وجود مادّی است که از ثانیه و غیر و اینها کمتر است، در هر ذره بسیار ذره­ای، ذره اولای از زمان و ذره اولای از مکان و کل دوران­های خلقت، خداوند علماً و قیومیتاً، ارادتاً، سلباً و ایجاباً به کل موجودات کار دارد، این‌طور نیست که اگر خداوند به آسمانیان توجه کند، مقارن به زمینیان نه، خیر، به تمام موجودات توجه علمی و توجه قیومی دارد.

بنابراین این حرفی که آقایان در اصول می­زنند، اولاً و ثانیاً باطل است. اولاً شما در اصول می­خواهید ثابت کنید که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد به لحاظ واحد درست نیست، به حساب کتاب و سنت دارید بحث می­کنید دیگر، چون اصول مقدمه است به قول شما که از کتاب و سنت استفاده کنید. کتاب، کتاب الله است که مقام جمع الجمع دارد، سنت هم برای رسول‌الله و ائمه معصومین (ع) است که ناقلین از آن حضرتند، اینها مقام جمع‌الجمع فرعی دارند. مقام جمع‌الجمع اصلی مربوط به خداست، مقام جمع‌الجمع فرعی مال اینهاست. و لذا ما معتقدیم الآن که امام زمان (عج) تشریف دارند، خداوند احضار می­کند کل نیات، کل عقائد، کل معارف، کل اعمال کل مکلفین را برای ولیّ امر، ولیّ امر از شهداء الاعمال است، کما اینکه رسول‌الله شهید الشهداء است، معصومین ما شهود هستند، ولی امر که شهود است چطور می­تواند امام زمان یا رسول‌الله یا ائمه شهادت بدهند بر افکار و اعمال زشت و زیبای ما یوم البرزخ و یوم القیامة الکبری و حال اینکه تلقی نکرده‌اند، پس تلقی باید کرده باشند.

آن وقت تلقی دو نوع است: یک تلقی بدون عمل است که اصلاً تمام جهان روشن است، این مربوط به خداست، یک تلقی با عمل است. تلقی با عمل به این معنا که خداوند احضار می­کند تمام حاضر و غائب و زشت و زیبا و در مثلث زمان از مکلفین برای کسی که یوم القیامة می­خواهد شهادت بدهد. بنابراین در اینجا استعمال لفظ در اکثر از معنا با لحاظ آیات برای خدا مطلبی نیست، برای رسول‌الله، فرعاً به احضار رب‌‌العالمین مطلبی نیست و اگر یک موقع برای خودتان بگویید که این اصول برای خودتان خواهد بود. ثانیاً حتی نسبت به انسان‌ها، آیا اگر انسانی که نمی­تواند در یک آن لحاظ­های متعدد به مطالب متعدد داشته باشد، چون «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في‏ جَوْفِهِ» […] من آدمی هستم که می­خواهم مختصر حرف بزنم و مفصل اراده کنم، پس من هر لغتی را گفتم، هر چه معنا دارد، تمام آن معانی مراد است، لزومی نداد در آن واحد اراده کنم. خیر، اصلاً لازم نیست اراده کنم، من وقتی می­گویم عین، تمام هفتاد معنا مراد است و مقتضای فصاحت و بلاغت این است، زیرا اگر عین خاصی مراد بود، قرینه می­دادم. پس در اینجا هم حرف اصولیین فاشل است.

در مرحله اولی، همان‌طور که اسم «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» (بقره، آیه 125)، مثابة چهارده معنا دارد، هر چهارده معنا مراد است، اینکه آقایان مفسرین اختلاف می­کنند که بعضی می­گویند مثابة یعنی مرجع، بعضی متاب، بعضی مستقی، بعضی چه، بعضی چه، درست نیست، مثابه تمام چهارده معنا را خدا اراده کرده است در لحاظ واحد و اگر بعضی از معانی را دون بعض اراده کرده بود، قرینه می­آورد و این خلاف فصاحت است، خلاف بلاغت است، اگر مراد از مثابةً ملجأ بود می­فرمود و اذ جعلنا البیت ملجأً، متاب: متاباً، مستقیً: مستقیً، متواتراً: متواتراً. چهارده معناست و از خصوصیات قرآن شریف این است که چون خداوند احاطه علمی به کل الفاظ و معانی و حقایق دارد و قرآن کتاب مختصرگوست و در عین حال تبیین بسیار بسیار روشن که از مفصل­ها روشن‌تر است، بنابراین به جای اینکه چند لفظ برای چند معنا بگوید، یک لفظ می‌گوید که دارای تمام آن معانی باشد. این در فلسفه ما، در عرفان ما، در فقه ما، در لغت ما، در همه چیز ما در قرآن شریف این‌طور است.

  • اگر این معیت ایمانی را ما بگوییم خود خداوند در آخر قرآن فرموده […] مراد ذرّیه است دیگر، درست است؟ ولی اینجا معیتی که می­فرمایند هم معیت جسمی و ظاهری باشد و مراد آن حیوانات هم باشد، چون برای حیوانات هم استعمال امم شده است. «أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ» (انعام، آیه 38)
  • این یک مورد است. سلامٍ منّا و برکات، این در اختصاص حیوانات نیست و حتی شمولش نسبت به حیوانات کمرنگ است، آنچه محور اصلی است انسان­هاست، سلامٍ منا بر الاغ و گاو و گوسفند و سوسک و خر و مار و اینها نیست.
  • – [سؤال]
  • متوجه هستم. ولی آن برکاتی که مربوط است به امت ناجیه، این مربوط است به کسانی که ایمان آوردند. اینجا «مِمَّنْ» مِن چه اشکالی دارد هر دو معنای مِن را بدهد؟ من تبیینیه برای کسانی که با نوح بودند هم جسماً و هم ایماناً، من تبعیضیه که ذرّیه­ای که از آن چند نفر مؤمن در کشتی نجات، ذرّیه مؤمنی که حاصل شده الی یوم القیامة. تمام مؤمنین طول تاریخ که نقطه اولی مؤمنین در کشتی نوح‌اند و نقطه ثانیه، ذرّیه مؤمنه­ای که از اینها الی یوم الدین حاصل می­شود، کفار نه، کفار اکثریت دارند، کفار در زمان نوح طوری اکثریت داشتند که «ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليلٌ» بسم الله، و همچنین از ذرّیه نوح مکلفینی که به دنیا می‌آیند الی یوم الدین، کفارشان بیشترند، ولکن دعا برای کیست؟ دعا برای آن جمعیت قلیل در کشتی است اولاً، «مِمَّنْ مَعَکَ» که من تبیینیه است. برای جمعیت قلیل دیگری است در مقابل کثرت کفار، ذرّیه مؤمنه نوح الی یوم الدین که البته کفار خیلی بیشترند. پس در بعد دوم مِن چه می­شود؟ من تبعیضیه، پس «وَ عَلى‏ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ» یعنی اممٍ ممّن معک، تبیینیه، اممی که با تو هستند، اممٍ ممّن معک، تبعیضیه؛ یعنی اممی که از من معک حاصل می­شوند. اممٍ، تمام مؤمنینی که از ذریه این چند نفر مؤمن در کشتی هستند، از آنها مُنتشئ شده‌اند و ذرّیه آنها هستند که مِن برای تبعیضیه است. مگر فرزند انسان بعض انسان نیست؟ خود انسان نیست. خود انسان خود انسان است، پس «أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ» مِن تبیینیه است، بیان می­کند آنهایی که با تو هستند و ذرّیه انسان از انسان هستند و بعض انسان هستند، پس «أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ» به این معناست.

ولکن احتمال سوم، احتمال سوم این است که خیر، مِن تبیینیه است، منتها تبیین دو مرحله دارد: یک مرحله، «أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ» تبیین می­کند کسانی که با تو هستند، «أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ» یعنی اممی که با تو هستند، معیت ایمانی دارند الی یوم الدین، اممی که با نوح بودند در کشتی دو معیت بود: معیت جسمانی بود و معیت ایمانی، ولی اممی که بعداً می­آیند باز من معک هستند یا نه؟ ممّن معک، تبیینیه هم هستند، منتها اینها بعداً متولد خواهند شد، معیت ایمانی با نوح دارند ولو فاصله زمان دارند و فاصله مکان دارند. و این معیت در قرآن شریف، آیات متعدده­ای ذکر شده، مثلاً آیاتی داریم که خواهیم خواند که خداوند «وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ» (صافات، آیه 77) یعنی چه؟ فقط ذرّیه نوح باقی ماندند، مگر کسانی که در کشتی نجات بودند، همه بچه‌های نوح بودند؟ مگر بچه­های مؤمنین در کشتی نوح، نوه­های نوح بودند؟ نه، ذرّیه، این ذریة الایمان است، ذریة الجسم نیست. کسانی که در حواشی بیت رسالت نوح بودند و خواهند بود الی یوم الدین، این من معک معیت ایمانی است الی یوم الدین. پس من در اینجا تبیینیه باشد مانعی ندارد.

و من المؤیدات اینکه این «أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ» نسبت به آن گروهی که در کشتی نوح بودند، امّةٌ واحدة بودند، امم چیست؟ امّةٌ واحدة چون همه تابع شریعت نوح (ع)، اما بعد از نوح امت ابراهیم، امت موسی، امت عیسی، امت خاتم‌النبیین الی یوم الدین امم هستند یا نه؟ این امم نسبت به ذرّیه نوح هستند، چند امت هستند، یک دسته امت نوح هستند تا ابراهیم نیامده، ولی در زمان کشتی نبودند، بعد از ذرّیه این مؤمنین حاصل شدند. بعد امت ابراهیم هستند، امت موسی هستند، امت عیسی هستند و بعد این پنج امت که ذرّیه این افرادی هستند که در کشتی هستند، اینها ذرّیه هستند و خود کسانی هم که در کشتی هستند، ذرّیه هستند. «وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ».

آیه دیگر می­گوید که فقط اهلش را ما نجات دادیم، یعن اهلیت نسب؟ نه، آن­هایی که اهلیت ایمانی دارند، کسانی که معیت ایمانی دارند، کسانی که معیت ایمانی دارند با نوح هم اهل او هستند، چون اهلیت نجات دارند، هم ذرّیه او هستند، کسانی هستند که زیر دعوت نوح و در حاشیه دعوت نوح دارای مقام ایمان هستند. بنابراین هم می­توانیم مِن را اول تبیینیه برای گروهی که در کشتی هستند بگیریم و هم تبعیضیه برای کسانی که از نسل نوح آمدند و هم می­توانیم کلاً تبیینیه بگیریم. «الْقُرْآنَ حَمَّالٌ‏ ذُو وُجُوهٍ» (نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 465) به این معنا درست است.

  • اینجا احتمال این داده شده است که مَن باید مختص به ذوی‌العقول باشد و حال آنکه اعم است.
  • و ظاهر مَن هم این‌طور است، اعم نیست، ظاهر مَن این است که ذوی‌العقول هستند بر خلاف…
  • اگر احتمال دادیم که برای غیر ذوی‌العقول هم هستند که هست.
  • احتمال نداریم، دلیل نداریم. اگر در جای دیگر مثلاً، مَن در غیر ذوی‌العقول استعمال شد با قرینه یا من در جای دیگر استعمال شد، مراد هم ذوی‌العقول بودند و هم غیر ذوی‌العقول، آیا قرینه بر اینجا می‌شود؟ نه، در اینجا مَن است، مَن ممحّض در ذوی‌العقول است، اگر قرینه­ بود که غیر ذوی‌العقول بسم الله.
  • آیا خود امم اینجا قرینه بر این نیست که مراد از مَن غیر ذوی‌العقول است؟
  • از قضا خود امم دلیل است بر اینکه انسان‌ها هستند به چند دلیل.
  • در جاهای دیگر برای آنها استعمال امم شده است.
  • بله، ولکن در اینجا اممِ من است، در آنجا امم ما است، در اینجا امم من است. چون امم من است، پس مَن قرینه قطعیه است بر اینکه مراد از امم انسان­ها هستند و لا سیّما «بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ».
  • در آیه 40 دارد: «وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ» یعنی غیر از آنهایی که سوار کشتی شده بودند همه غرق شدند، در کشتی حیوانات هم بودند و در اینجا مَن به حیوانات هم اطلاق شده است.
  • آنجا بله، ولی اینجا چه؟ صبّحکم الله بالخیر، آنجا بله، اینجا چه؟
  • یعنی شما می­فرمایید بائک تجرّ و بائی لا تجرّ.
  • خیر، هر دو تجرّ، منتها باء در آنجا تجر، منتها منصوب به نزع خافض است، چون نسخ دارد. در اینجا تجر منصوب به نزع خافض نیست، چون نسخ ندارد.
  • شما خودتان قبول دارید که اشکال ندارد یک لفظ در دو معنا استعمال شود.
  • به دلیل.
  • این خودش دلیل است.
  • نشد. اصلاً وضع مَن برای چیست؟ برای ذوی‌العقول، ما برای غیر ذوی‌العقول. مَن که وضعش برای ذوی‌العقول است، اگر بخواهد هم در ذوی‌العقول، هم در غیر استعمال شود، استعمال در غیر مجازی است، قرینه می­خواهد که نداریم.
  • خود امم، اگر حیوانات نبودند…
  • جوابتان را دادم، «بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ» اولاً و مَن ثانیاً، دیگر ما در اینجا دلیلی نداریم، ما اصراری نداریم که فقط انسان باشد.
  • یعنی شما قبول ندارید که سلام و برکات برای حیوانات هم لازم است؟
  • اما برکات و سلام در اینجا، برکات و سلام ایمانی است، گوسفند چه با مؤمنین باشد، چه با مؤمنین نباشد، دنبه‌اش همان دنبه است، گوشتش هم همان گوشت است، استخوانش هم همان استخوان است.
  • برکت خدایی فرق می­کند، چرا گوسفند سالی یکی می­زاید ولی سگ شش‌تا؟
  • همه آنها برکت دارند. از قضا برکت سگ بیشتر از گوسفند است.
  • اگر برکت ایمانی باشد، پس چرا در ادامه می­فرماید «سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ» (هود، آیه 48
  • این هم دلیل آخر است که امم، امم مکلفین هستند، ما داشتیم می­گفتیم، شما زودتر فرمودید. «مِمَّنْ مَعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ» دلیل آخری بود که می­خواستم عرض کنم، شما جلو فرمودید. این اممی که سنمتّعهم، حیواناتِ کافرند؟ نه، حیوانات کافر و ایمان ندارند. بلکه «ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ»، «أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ»، هر دو امت، امت­های مکلف هستند و کاری به غیر مکلفین اصلاً ندارد، ولو انسان باشند، انسان غیر مکلف، نه سلامٍ و برکاتٍ هست که ایمانشان بالا رود، نه «سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ» هست که عذابشان بالا رود. این یک مرحله.

وقت ما تمام شد، این لوحه نوح را توجه کنید، در جلد 29 صفحه 90: «سفينة نوح و البشارة المحمدية على أنقاضها» البته اینجا من یادم است و در سوره هود هم نوشتم که بنده مشرّف به مکه بودم در دو سال اخیرِ هفده سال هجرت از شر شاه و این جلد در مطبعه لبنانی بود که صاحب مطبعه مسیحی بود، و لبنان جنگ شد و مطبعه آتش گرفت و من ناراحت بودم در مکه که اگر این آتش بگیرد، چه کنم؟ این لوحه سفینه نوح و بشارت در اینجا موجود است. بعد به لبنان رفتم که یک چند روزی باشم و برگردم به مکه، رفتم به آن چاپخانه، رئیس چاپخانه مسیحی بود. گفتم آقا این کتاب‌ها چه شد؟ گفت کتاب‌ها چیست؟ همه سوخت، چاپخانه آتش گرفت، تمام، کلاً سوخت. گفتم حالا شما بررسی کنید من دو سه روز دیگر می‌آیم، بررسی کنید ببینید که این هست یا خیر. بعد از دو سه روز رفتم، دیدم با کمال تحیّر البته از من استقبال کرد، گفت این چیست که مانده است؟ این حروف را چیده بود، حروف‌چینی، حروف را چیده است و همه حروف و همه تشکیلات و کاغذ و دستگاه، همه آتش گرفته، آب شده، این مانده. گفتم می­دانی چرا؟ برای اینکه در اینجا «سفينة نوح و البشارة المحمدية على أنقاضها». این چوبی که مانده است در کشتی نوح و به زبان آرامی است که به چند زبان هم ترجمه شده، به زبان عربی، انگلیسی، فرانسه، آلمانی، ترکی، روسی و… ترجمه شده و این از یک ملتی که به خدا ایمان نیاوردند، السوفیت، از شوروی ظهور کرده پیدا است.

«في تموز 1951 عثر على قطع متناثرة من أخشاب قديمة متسوسة و بالية» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج ‏29، ص 90) یک چوبی است که بسیار قدیمی است و موریانه خورده، ولی موریانه اینجا را نخورده است. زورش نرسیده اینجا را بخورد. «اكتشفها جماعة من العلماء السوفييت المختصين بالآثار القديمة، إذ كانوا ينقبون في منطقة بوادي قاف، مما دعاهم إلى تنقيب أكثر و أعمق» داشتند جایی را می‌کندند در وادی قاف. «فوقفوا على أخشاب أخرى متحجرة و كثيرة كانت بعيدة في أعماق الأرض، و من بينها عثروا على خشبة مستطيلة الشكل طولها 14 سنتيمترا و عرضها 10، سببت دهشتهم و استغرابهم، إذ بقيت سليمة غير متناثرة بين الأخشاب الأخرى! و في أواخر 1952 أكمل التحقيق حول هذه الآثار الغريبة، فتبين أن اللوحة و سائر الأخشاب هي انقاض سفينة نوح (ع)» اول کسانی که این را ابراز کردند، مجلّه روسی بود که این را بدون توجه به اینکه به کجا می­خورد، پخش کردند.

«التي استوت على الجودي حسب القرآن، و قد ظلت عليها حتى القرن الحاضر. و قد شوهد على هذه اللوحة بعض الحروف التي تعود إلى أقدم اللغات، و للكشف عنها ألفت الحكومة السوفييتية لجنة قوامها سبعة من علماء اللغات القديمة» هفت لغت قدیمی. «و بعد ثمانية أشهر من الدراسة لهذه اللوحة و الكتابة المنقوشة عليها، أجمعوا أنها من نفس الخشب الذي صنعت منه سفينة نوح» کسانی که می­دانند آثار قدیمه را، همان کشتی که سفینه نوح بوده است. «و أنه وضعها في السفينة للتبرك و الاستحفاظ بعد أن تحققوا أن تلك الحروف كانت باللغة السامانية أو السامية» اقدم لغات، لغت سامانی بوده است. «لغة نوح و قد ترجمها العلماء الروس المعنيون باللغات القديمة إلى اللغة الروسية، ثم العالم البريطاني (اين ايف ماكس) أستاذ الألسن القديمة في جامعة (مانشستر) ترجمها إلى الانجليزية و هي بالعربية» این صورت همان چوبی است که به همین لغت آرامی است. «و قد ترجمت كما سبق كالتالي: يا إلهي و يا معينى، برحمتك و كرمك ساعدني، و لأجل هذه النفوس المقدسة: محمد- إيليا- شبر- شبير- فاطمة، الذين جميعهم عظماء و مكرمون العالم قائم لأجلهم، ساعدني بحق أسمائهم، أنت فقط تستطيع أن توجهني إلى الصواب. و لقد سبق نوحا إدريس النبي (ع) في ذكر أسمائهم باللغة السريانية» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج ‏29، ص 93)

در لغت سریانی که تفصیلش در کتاب رسول الاسلام فی الکتب السماویة عربی و در کتاب بشارات عهدین هست. «پارقليطا- إيليا- طيطه- شپبر- شپيير «لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً» (حاقه، آیه 12)» در سوره حاقه «لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً» همین کشتی نوح. آخر چطور می­شود کشتی نوح، تذکره باشد؟ کجاست؟ تذکره باید باشد. می‌گوید: کتاب را نوشتیم که مطالعه کنید، خوب نیست، چه را مطالعه کنیم؟ اما یک قسمت از این کتاب مطالعه جریان نوح مانده است. ««لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ» الأذن التي تعي الحقائق الناصعة إنها تعي آية سفينة نوح، بما على لوحتها من آيات، و أوعى الآذان آذان النبيين، و أوعاها بينهم جميعاً أذن الرسول الأقدس محمد (ص) فحياته وعي للحقائق دون نسيان، و يخلفه في وعيه الشامل أذن علي (ع)» که در روایت دارد یک مصداق «اذنٌ واعیةٌ» امیرالمؤمنین است. «و على حد قوله (ص) لما نزلت آية الأذن، «سألت ربي أن يجعلها أذن علي قال مكحول فكان علي يقول: ما سمعت من رسول اللّه (ص) شيئاً فنسيته» و عن علي: ضمني رسول اللّه (ص) و قال: أمرني ربي أن أدنيك و لا أقصيك و أن تسمع و تعي».

مفصل این را آقایان ملاحظه خواهید فرمود. بعد بحثی که ما شنبه خواهیم داشت، و منتقل به خانه خواهد شد، راجع به جریانات دیگر قضیه نوح است که آیا کل من فی الارض غرق شدند؟ البته ادله از خود آیات است و آیا این طوفان کل کره زمین را گرفت؟ بله و جهات دیگر که ظاهراً یکی دو روز دیگر ما بیشتر بحث نداریم.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».