عیسی (ع) در قرآن و انجیل
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
«فَكُلي وَ اشْرَبي وَ قَرِّي عَيْناً» (مریم، آیه 26) خطابات تمام از حضرت مسیح (ع) است. استمرار سخن، اضافه بر اصل سخن گفتن این طفل نوزاد، راهنماییها و ارشاداتی که در بعد عادی و غیر عادی دارد، مثلثی از اعجاز برای آن حضرت ثابت میکند. عادی آن که «فَكُلي وَ اشْرَبي وَ قَرِّي عَيْناً» و غیر عادی آن که رسولی است و یا رسالی، آن آیه جامعهای که «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ» (مریم، آیه 30) الی آخر.
«فَكُلي وَ اشْرَبي وَ قَرِّي عَيْناً»، چرا «قَرِّي عَيْناً»؟ با اینکه این ولادت بسیار مصیبتزا و افتراءآور بوده است، البته با این جریانات که «تَحْتَكِ سَرِيًّا». (مریم، آیه 24) «فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً». (مریم، آیه 26) «إمّا» شرط است، با «تَرَیِنَّ» که حصر است چطور میسازد؟ سازش به این معنا است که ما در قرآن کریم مکرر داریم. «فَإِمَّا» یعنی اینطور نیست که کلاً «فَقُولي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً» کسی را دیدی، ندیدی، آمد یا نیامد. «إِمَّا» اگر، منتها این اگر محقق است. «تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً» حتماً بشر، چون اگر ملکی از ملائکة الله را دیدی، با او صحبت کردن مانعی ندارد، و صوم الصمت که صمت دارای سه بُعد است، فقط بُعد بشری آن صوم است، اما با فرشتگان سخن گفتن یا با خدا صحبت کردن، این منافات با صوم صمت ندارد.
«فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا». مقتضای نزاهت مریم (س) و عیسی بن مریم (ع) این است که اصلاً با کسانی که به حضرتش افتراء میبندند، همسخن نشود. اصولاً این یک ادب برخورد سلبی است که با کسانی که قصد اهانت دارند، قصد اذیت دارند و برخورد ناصحیح دارند، با آنها سخن نباید گفت، حتی در قرآن شریف «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان، آیه 63) خیلی که بخواهد صحبت کند «قالُوا سَلاماً» خدا سلامتت بدارد؛ یعنی ناسالم هستی که اینطور هتک میکنی و اینطور برخورد بد داری.
همچنین عیسی (ع) به وحی الهی دستور میدهد به مادر نازنینش (س) که اگر بشری را دیدی و میبینند که تو بدون شوهر فرزندی داری «فَقُولي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً». این «قُولي» هم قبل از صوم است. یا اینکه «قُولي» اشاره است که عرض میکنیم. با اینها صحبت نکن. اگر آنها اعتراض کردند تو جواب نده که چنین شد، چنان شد. نخیر، بگذار جواب را خود آیت رب که عیسی بن مریم (ع) است بدهد که جواب دادن او دارای چند بُعد است. یکی اصل سخن گفتن او دلیل است بر اینکه این ولادت ولادت خارقالعاده است. دوم دفع تهمت از مریم (س) در این ولادت است.
«فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً». سؤال: چنانکه در کتاب الهدایه جمعیت مرسلین آمریکایی این اعتراض را با چشم بسته کردند، بدون توجه به آیه، حتی به نص آیه، اعتراضاتی در اینجا کردند. از جمله اعتراض این است که این تناقض است. اعتراض اول: اگر که ایشان نذر صوم صمت کرده است پس «قُولي» یعنی چه؟ اعتراض ثانی: «وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا * فَكُلي وَ اشْرَبي» (مریم، آیات 25 و 26) این «فَكُلي وَ اشْرَبي» را چرا عیسی به مریم (س) میگوید و حال اینکه ایشان صائم است؟ جوابش معلوم است؛ اولاً صوم صوم صمت است، ثانیاً «فَكُلي وَ اشْرَبي» چه زمانی است؟ قبل از اینکه بچه را بردارد «فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها» (مریم، آیه 27) قبل است. اگر هم این صوم، صوم جمع بود بین سکوت و بین صوم ما که غذا نخوردن و آب نخوردن بود، ولکن «فَكُلي وَ اشْرَبي وَ قَرِّي عَيْناً»، «فَكُلي وَ اشْرَبي» برای قبل از بردن عیسی نزد آنها است که به او افتراء ببندند و ثانیاً این صوم، صوم صمت بوده به حسب آنچه ما از خود آیه استفاده میکنیم که «فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا». نفرمود که «إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا و لن آکل و لن أشرب». نخیر، نتیجه این صوم این است که من با انسانی سخن نمیگویم، بنابراین این صوم، صوم صمت است و صوم سکوت است که اشارهای خواهیم کرد.
«فَقُولي»، جواب این «قُولي». اگر احدی از بشر را دیدی که ناگهان به تو افترا میبندند، کما اینکه بعد از آن میآید «أَنَّى لَكِ هذا» این را از کجا آوردی؟ «يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ» (مریم، آیه 28) و… افترائاتی که نسبت به مریم (س) زدند، در اینجا «فَقُولي». اعتراض این است که اگر مریم (س) الآن صائم به صوم صمت است چطور «قُولي»؟ پس بنابراین این تناقض است. ایشان میگوید که «إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً»، این «إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً» قول است، با صوم صمت منافات دارد. این دو جواب دارد؛ یک: «إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً» اولِ صوم چه زمانی است؟ نگفته است. آیا اول صوم صمت از حالا است که من دارم حرف میزنم؟ مناقض بشود؟ نگفته است. اگر من گفتم که من نذر روزه کردهام، مع ذلک دارم غذا میخورم منافات دارد؟ نه. مگر معنی نذر روزه این است که من امروز نذر روزه دارم؟ نخیر. من نذر دارم که روزه بگیرم، چه زمانی؟ زمان آن مشخص نیست. این زمان با بعد از امروز مناسبت دارد، چون امروز دارم غذا میخورم. جناب مریم (س) که مأمور است که «فَقُولي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً» من نذر کردم که برای خدا روزه بگیرم. از چه زمانی؟ از حالا که دارم صحبت میکنم؟ نخیر، از بعد از صحبتم.
– [سؤال]
– بله، منافات ندارد. «الیوم»، چه زمانی «الیوم»؟ مثلاً فرض کنید که چند دقیقهای به وقت آغاز «الیوم» داریم. این چند دقیقهای که به وقت آغاز «الیوم» داریم، بشری از بشرها حضرت را دید، اعتراضاتی کردند، اینجا میگوید که: «إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً». از چه زمانی؟ از اول «الیوم». «الیوم» چه موقع است؟ بعد از دقایقی چند. چه منافاتی دارد؟
– همان موقعی که آن را بیان میکند همان «الیوم» است دیگر.
– چه کسی میگوید؟ اگر کسی چند دقیقه به اذان صبح بگوید من نیت روزه کردم و روزه باید بگیرم و واجب است، یعنی از حالا که چند دقیقه داریم؟ نه، وقتش.
– از این استفاده میکنیم که صوم صمت آن موقع مرسوم بوده است.
– اینکه معلوم است بله.
– ولی اینکه میفرماید که شما بهوسیله اشاره به ایشان بگویید که من روزهام، با اشاره گفتن است.
– این یک جوابش است. جواب دوم این است که اشاره فرمودید. جواب اول این است که خیر، فرض کنید لفظ این را هم گفته، «إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا». «الیوم» از چه زمانی آغاز میشود که نباید سخن بگویم؟ از همین آنی که دارم حرف میزنم؟ چه کسی گفته؟ چند دقیقه، چند لحظه، به مقداری که بگوید من نذر صوم کردهام، به این مقدار داریم با آغاز الیوم که صوم صمت است، چه اشکال دارد؟ دوم: اشارهای که فرمودید که مگر سخن گفتن با اشاره نمیشود؟ مگر با نوشتن نمیشود؟ با اشاره. اشاره میکند، بعد از اشاره، به طفل اشاره میکند «قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا * قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ». (مریم، آیات 29 و 30)
اعتراضی دیگری جمعیت رسولین میکنند که میگویند اینجا قرآن هاجر را با مریم اشتباه کرده است، چون هاجر است کسی که در بیابان نخل دید و نخل را تکان داد و خرما خورد. شما کجا هستید؟! در بیابان اینجا اصلاً نخل نبود، هیچ چیز نبود. نه آب بود، نه گیاه بود، نه درخت بود، هیچ چیز نبود، شما کجا را میگویید اشتباه کردید! اینها استغراق میکنند که نخل در بیتاللحم و بیتالمقدس نبوده است. میگوییم نص انجیل است که نخل بوده و از قضا الآن هم این وجود دارد. عبارتی که جمعیت رسولی انجیلی دارند من اینجا نقل کردم، بعداً خود آقایان مطالعه بفرمایند.
«فَكُلي وَ اشْرَبي وَ قَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا». سؤال: آیا این صوم صمت که در شریعت تورات بوده اضافه به صوم دیگر در اوقات معینه و به وضع معین که صوم از اکل و شرب و جماع و… بوده، آیا میتوانیم بگوییم در اسلام هم صوم صمت وجود دارد؟ به چه حساب؟ نه به حساب اینکه قرآن میگوید صوم صمت در اسلام وجود دارد، و نه به حساب اینکه در سنت قطعیه میگوید صوم صمت وجود دارد، به حساب اینکه قرآن از شریعت تورات، از زبان مریم (س) که تابع شریعت تورات است، نقل میکند که «إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً»، پس صوم صمت در شریعت تورات بوده است. اگر قرآن نقض نکرده باشد، بنابراین صوم صمت استمرار دارد.
اگر بخواهد روایات نقض کند فایده ندارد، چون نمونه زیاد داریم. اگر بخواهد روایات نقض کند آیه قرآنی که حکمی را از شریعت قبلی نقل کرده است و در خود قرآن نسخ نکرده است، روایت نمیتواند نسخ کند، چون این نسخ قرآن است و نسخ قرآن چند نوع است که یک نوع آن همین است که قرآن حکمی را از شریعت قبلی نقل کرده و نسخ نکرده، پس در نتیجه این حکم در شریعت قرآن استمرار دارد. وقتی که این حکم در شریعت قرآن از زمان شریعت قبلی استمرار داشت، اگر بخواهد نسخ شود قرآن باید نسخ کند. اگر روایات نسخ کنند، عرض علی الکتاب میشود و ما رد میکنیم. پس در اینجا صرف اینکه ما روایات داریم، ثابت هم هست، خیلی روایت داریم که صوم صمت در شریعت اسلام نیست، بلکه در شریعت تورات بوده است، نمیشود این آیه را نسخ کنید. این سؤال.
جواب این است که قرآن نسخ کرده است. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره، آیه 183) چه چیزِ «کَما»؟ کدام صیام را؟ «فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا» (بقره، آیه 187) آنکه جایز است در شب این سهتا است، ممنوع است این سهتا است، پس صوم صمت کجا است؟ در حقیقت قرآن شریف این صوم صمت را نسخ کرده است به دلیل آیات صیام، چون آن صیامی را که قرآن بر ما واجب کرده است، آیه مثلث منع در آن ذکر فرموده است.
– [سؤال]
– اینجا نمیکند، چرا؟ برای اینکه در مقام بیان صومی است که در اسلام واجب است. صومی که در اسلام واجب است «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» (بقره، آیه 183) کدام صیام؟ «كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ». چه بوده؟ «ما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» هم صوم صمت بوده و هم صوم دیگری بوده است.
– […] چون به وسیله نذر واجب میشود.
– این یکی است. حالا فرض میکنیم واجب بوده است. فرض میکنیم، صوم صمت را میخواستم عرض کنم که در تورات دارد صوم صمت بر حسب نذر… پله دوم: فرض میکنیم که صوم صمت یکی از واجبات است. اگر صوم صمت یکی از واجبات بوده است، آن هم «كُتِبَ» به نذر میشود، ولی مشمول نخواهد بود. اگر صوم صمت از واجبات اصلی بدون نذر بوده، ولی قرآن میگوید که «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ * أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ». شهر رمضان و اکل و شرب و جماع، تثبیت میکند آن صومی که «كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» صوم صمت نیست، حتی اگر صوم صمت مفروض باشد. ولی همانطور که اشاره فرمودند در تورات دارد –که ما قبلاً خواندیم- صوم صمت بوده، اما با نذر بوده است، ولی در اسلام صوم صمت با نذر هم نیست، چرا؟ برای اینکه متعلق نذر باید راجح باشد.
– [سؤال]
– کجا؟
– در این آیه قرآن.
– همین. نه فقط متعرض نیست، یعنی نمیتوانیم بگوییم اثبات شیء نفی ما عدا میکند یا نمیکند. اینجا اثبات شیء نفی ما عدا میکند چون در مقام عرض صوم واجب است، چون در مقام بیان صوم واجب است، واجب از فعل است.
– اگر «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» […] اینجا نفی نذر دیگر نمیکند، فقط «کتب» را اثبات میکند.
– من جواب شما را دادم. عرض کردم اینجا دو کلیت دارد.
– [سؤال]
– نه، این دلیل نمیشود. ممکن است به وسیله اصل شریعت تورات هم واجب بوده، اما در اینجا واجب رفت. یک مقداری از واجب ماند که صوم است، اکل و شرب است، آن مقدار دیگر هم اگر واجب بود، با این اثبات رفت، چرا؟ چون در مقام گزارش و بیان صومی است که بر ما واجب است.
– [سؤال]
– با نذر هم میآید. داشتم همین را میگفتم که اگر کسی نذر صوم صمت بکند درست نیست، چون صوم صمت شرعی که نیست. وقتی که صوم صمت شرعی نباشد… مثلاً میشود انسان نذر کند که در غیر وقت رمی جمرات کند؟
– […] در شریعت قبل بوده و قرآن نفیاً یا اثباتاً متعرض آن نشده است.
– قرآن نفیاً متعرض شده، چرا؟
– این «کُتِبَ» مربوط به صوم و اکل و مباشره و اینطور چیزها است.
– نشد، آخر دو بحث است. یک بحث این است که آیا صوم صمت در اصل شریعت تورات واجب بوده یا نه؟ اگر نبوده که بحثی نداریم. اگر در تورات واجب بوده، در این صورت اینجا آنکه خداوند داخل «کُتِبَ» بهعنوان عرض و بیان حکم صوم ذکر کرده است، صوم فقط اکل و شرب و این حرفها است، پس آن دیگری نیست.
– واجب نبوده، ولی به نذر واجب شده.
– بله، به نذر باید متعلق آن راجح باشد. در اینجا راجح بودن صوم صمت در اسلام دلیل میخواهد، ما دلیل نداریم.
– [سؤال]
– به دلیل شرع باید راجح باشد. مگر هر چیزی را میشود نذر کرد؟ اگر چیزی در شرع اسلام مستحب باشد، ما نذر میکنیم، اما اگر استحباب آن ثابت نشود، باز نذر میکنیم؟
– نسبت به حضرت مریم این راجح بود.
– این مطلب دیگری است. ما در اسلام را داریم عرض میکنیم. «فَقُولي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا» (مریم، آیه 26) «كلي من رطب جني و اشربي من السري، و ما أحسنه و أسلمه اكلاً للنفساء رطب جني» (الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 18، ص 297) روایت: «أكرموا عمتكم النخلة فانها خلقت من الطين الذي خلق منه آدم و ليس من الشجر شجرة تلقح غيره» لقاح در شجرات دیگر نیست.
– [سؤال]
– تعبیر است دیگر. این به این معنا است که خواهر یعنی همسنخ پایینتر. همسنخ پایینتر غذایی است که به انسان نیرو میدهد و استمرار و قوت میدهد. اینطور باید توضیح بدهیم. «أطعموا نساءكم الرطب فان لم يكن رطب فتمر فليس من الشجر شجرة أكرم من شجرة نزلت تحتها مريم بنت عمران». مطلب هم همین است. خداوند که به خرق عادت این شجره را رطب داد و با حرکت کردن رطب ریخت و «فَكُلي وَ اشْرَبي» پس این بهترین میوه باید باشد، اگر میوه عادی بود که اعجاز […] «و لو علم الله طعاما هو خير لها من التمر لأطعمها إياه». بعد حرفهای جمعیت رسولی را نقل کردیم و اینها را شما در این جلد ملاحظه بفرمایید.
«فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ» (مریم، آیه 27) «تَحمِلُ» حال است. «قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا». «فریّ» عبارت است از چیزی که مورد افتراء است. یک مرتبه افتراء واقعی است، یک مرتبه مورد افتراء است، واقعاً مورد افتراء است. زمینه افتراء است با صرف نظر از اینکه قداست مریم چنین است و احتمال اعجاز الهی و این حرفها، از نظر عادی و وضع عادی، این مورد افتراء است. «لَقَدْ» هم «تأکیدان اثنان». حتماً و حتماً «جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا».
«يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا» (مریم، آیه 28) استعجاب آنها از این لحاظ است، اصولاً عامل تربیت از برای تربیت شدن فرزند بسیار مهم است و در اینجا تربیت مریم (س) دارای سه بُعد بسیار نزیه است؛ یک بعد هارون که اخت هارون است، دوم پدر و سوم مادر. پدر و مادر که در موقف تربیت نزدیکترین افراد هستند، اینها طاهر و پاک هستند. پدر که انحراف نداشته، مادر هم بغی نبوده و هارون که برادر حضرت مریم (س) بوده است، ایشان هم به قدری عادل و مقدس بوده که حتی نفی سوء هم از او نشده است.
بعضیها هستند اینقدر مقام آنها عالی است، مثل اینکه بگویند: مرحوم آقای بروجردی زنا نمیکردند. غلط است. اینقدر مقام در عدالت عالی است که اصلاً نفی گناه هم غلط است. در اینجا مطلب دو بُعدی است. نسبت به هارون نفی گناه هم نکرده، «يا أُخْتَ هارُونَ» تمام شد؛ نمیگوید هارون چنین نبود، ولکن نسبت به پدر و مادر نفی سوء کرده است. معلوم میشود که مریم (س) در میان دو حجر تربیت بوده است؛ یکی اینکه اینقدر مقام مقدس و عالی بوده است که حتی نسبت نفی بدی هم نمیشود کرد، اینقدر عالی بوده است. دوم که پدر و مادر هستند، نفی بدی از آنها شده است. پس در این سه ضلع هندسه تربیت جناب مریم (س) فائق است و خود مریم (س) هم که حلیف محراب بود و حلیفه مسجد بود، این هم مرحله چهارم است که موجب میشود یک چنین وضعی که الآن پیش آمده و زمینه افتراء است در کار نباشد.
اینجا سؤالاتی در کار است، از جمله جمعیت رسولیه میگویند: «يا أُخْتَ هارُونَ»، قرآن اشتباه کرده است، بین هارون برادر موسی و حضرت عیسی، و حال آنکه بین موسی و عیسی قرونی فاصله است. به اینها میگوییم که مگر بنا است لفظ هارون که برای برادر موسی بود برای کس دیگر نباشد؟ در روایت داریم که اینها عادت داشتند که اسماء انبیاء را بر خود میگذاردند، بنابراین این چه حرفی است که قرآن اشتباه کرده است و برادر موسی را بهعنوان برادر مریم در اینجا ذکر کرده است، این غلط است.
دوم: «يا أُخْتَ هارُونَ» چرا گفت؟ بعضیها خیال میکنند که «أُخْتَ هارُونَ» به حساب این است که هارون یک مرد بسیار مقدس زاهدی بوده است، اما برادر مریم نبوده، بلکه مریم در تحت تربیت او بوده است. این از چند جهت دور است؛ یکی اینکه یعنی چه؟ مریم (س) که در بیتالمقدس است و آمد و رفت برای زکریا بوده، آمد و رفت و تعهد برای زکریا بوده است، زکریا چه ربطی به هارون دارد؟ اگر فردی که از نظر نسب دور است، نسب نزدیک ندارد، او را بخواهیم به حساب بیاوریم، زکریا که مقدم است بر هارون و هر کس که شما حساب کنید، این اولاً. ثانیاً: چرا «أُخْتَ هارُونَ» فرمود؟ باید بگوید که «یا ربیبة هارون»، یا «مزکّاة بهارون»، «أُخْتَ هارُونَ» اخت نص است در اینکه جناب مریم (س) خواهر هارون بوده است. پس هارون یک شخصی بوده است که بسیار مقدس بوده است. صحبت قرب بعید نیست، بلکه قرب نزدیک است که برادر بلافصل مریم (س) بوده است. «یا أُخْتَ هارُونَ».
هارون آنقدر در میان بیت اسرائیل قداست داشته است و اشراف داشته است بر تربیت افراد نزدیک به خود، مخصوصاً مثل خواهرش مریم (س) که شوهری ندارد و در بیت است و این جریان بعد از جناب زکریا است. حتماً جناب زکریا باید فوت کرده باشند که هارون در میان میآید و الا مثلاً باید بگوید «یا قریبة زکریا». زکریا فوت کردهاند و شخصی به جای زکریا به نام هارون بوده است که مقام قداست او خیلی خیلی بالا بوده است و ممکن است از انبیاء هم بوده است و از رسل بوده است، چون اگر از انبیاء و رسل نبوده است که نمیشود این قداست ممتازی در میان بیت اسرائیل داشته باشد. پس این شخصیت بوده است.
این شخصیتی که بوده و نزدیکترین ارتباط را هارون با خواهرش مریم (س) دارد، پس این باید که نزدیک به این سوءها نشود و بعد «ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ» میدانید. «وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا» این را هم که میدانید. در متن ما داریم که…
– حرف قول است. نقل آن قول است […]
– جواب این است که اگر قرآن حتی از شیطان که چیزی را نقل کند و جواب ندهد، درست است.
– [سؤال]
– نشد. اینها دارند چه میگویند؟ اولاً اینها مؤمنین یهودند، یعنی بالاخره یهودی هستند، تابع شریعت اسرائیل هستند. اگر تابع شریعتی نباشند که زنا را بد نمیدانند. کسانی هستند که زنا را بد میدانند و اینقدر سر و صدا میکنند، برای این جهت است.
«فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها» (مریم، آیه 27) قوم مریم (س) که تابع شریعت تورات هستند، اینها با کمال تحیر دارند این اعتراض و سؤال را میکنند. «يا أُخْتَ هارُونَ» چرا هارون در میان میآید؟ برای اینکه هارون وسیله است که ایشان منحرف نشود. چرا پدر و مادرش در میان میآیند؟ برای اینکه این سه عامل از عوامل برونی است که مریم (س) انحراف پیدا نکند، اضافه بر عامل درونی خود مریم که حلیفة المحراب و حلیفة المسجد بوده است و این را که قوم میگویند، چون خداوند تصدیق دارد، چیزی نفرموده است و الّا اگر حرف اینها غلط بود، این مطلب به خودی خود باید درست باشد، چرا؟ برای اینکه پدرش معلوم بود که خیلی مقدس بوده، مادرش چنین بوده و در تحت تربیت صحیح رسالتی بوده است، بنابراین حرف اینها درست است و اصل مطلب این است که قرآن که رد نکرده، کما اینکه خدا از شیطان نقل میکند «و قال الشیطان» و رد نمیکند، این درست است.
– [سؤال]
– دلیل بر صحت این است که دو دلیل داریم؛ یکی اینکه واقع مطلب این است که جو مریم (س) جو طاهره بوده، معلوم است. دوم این است که خداوند رد نکرده است. اگر این مطلب غلط بوده و یک مقدار بالا و پایین بود و اشتباه بود، خداوند رد میکرد. قاعده کتاب هدایت همین است.
«فَأَشارَتْ إِلَيْهِ» (مریم، آیه 29) صحبت نکرد، چرا؟ آنجا که «فَقُولي» است، آدم احتمال میدهد که این واقعاً صحبت کرده و الّا اگر اشاره بود، اشاره میکرد دیگر و جواب «فَقُولي» هم همان است که قبل از وقت صوم صمت بوده است. در اینجا «فَأَشارَتْ إِلَيْهِ» به جناب عیسی (ع) «قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا» (مریم، آیه 29) تحیر فوق تحیر. با کسی که در مهد صبی بوده است، چطور صحبت کنیم؟ سؤال: این «مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا» برای چه؟ «من هو فی المهد؟» کسی که در مهد است، صبی است دیگر، پس «مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا» به چه حساب است؟
احتمال: احتمال میدهیم که «کانَ» کان تامه باشد. چه لزومی دارد کان همیشه ناقصه باشد؟ کما اینکه در جریان ربا داریم که لفظ کان، کان تامه است و کان ناقصه نیست، چون اسمی که آمده مرفوع است و خبر اصلاً ندارد. در اینجا هم «كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ». کسی که در مهد وجود داشته است، چون این از وقتی متولد شد، در مهد گذاشتند. «صبیاً» حال است، خبر «کانَ» است. این احتمال را نمیدهید؟ «قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ» یعنی «من وُجِدَ فی المهد». «من وجد فی المهد» یعنی این را وضع حمل کردم، در مهد گذاشتم. این دو حال دارد؛ گاهی اوقات است که این بزرگ هم میشود، بزرگ هم میشود، بزرگ هم میشود و از حالت صِبا بیرون میآید، گاهی اوقات نخیر، در حال صبا است و در مهد است. پس این لفظ «صَبِيًّا» که در اینجا روی این احتمال حال است، برای تأکید این مطلب است که این بچهای است که نوزاد است و حالت، حالت مهد است. «قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا» یعنی «من وجد فی المهد». «وُجِدَ» چطور؟ «مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ» که کینونت او، کون او در مهد است، اما در حال صباوت است، در حال «غُلمه» نیست، در حال «شباب» نیست، در حال صباوت است.
ما اینجا اینطور نوشتیم ««فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها» ان مكانها القصي لم يكن بذلك البعيد كالكوفة» (الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 18، ص 302) اگر روایت کوفه درست باشد، از کوفه تا اینجا هزار و چند صد کیلومتر راه است، این چطور «فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها»؟ طیاره سوار شدند، چه کار کردند؟ اصلاً چه لزومی دارد؟ مکان قصی، مکانی که دور از بیتالمقدس باشد «دون ان تتركه مخافة العار».
– طی الارض را قبول ندارید؟
– چیزهایی که ثابت نیست، چطور اینجا به قرآن تحمیل کنیم؟ این بحث قبلاً گذشت در اعجاز ولادت مریم، با آقا صحبت میشد که آنهایی که ثابت نیست ما چطور اینجا قبول کنیم؟
– [سؤال]
– اصلاً چرا این کار بشود؟ برای چه؟ این اعجاز چه فایده دارد؟ چرا به کوفه برود؟ این کار اصلاً چه فایده دارد؟ «و هنالك مندوحة للعذراء الوالدة مع الغض عن احتمال معجزة الهية علها اجتذبت نطفة الرجولة دون لقاح ان جلست مكاناً فيه النطفة» اینها این را احتمال ندادند. «و حالة المؤمن و فعله محمولة على الصحة، أ فلم يلمس قومها ايمانها و هي عائشة المحراب» اصلاً اخت هارون و این حرفها نمیخواست، خود قوم مریم را تا آن وقتی که این جریان شد، میدیدند که از مسجد بیرون نمیآید، مدام در محراب است، آیا این دلیل ذاتی کافی نیست؟
– [سؤال]
– چرا؟
– [سؤال]
– نه، اصلاً بیرون نیامده؟ این احتمال است دیگر. در اینجا ما یک مطلب داریم که نوعاً در این مطلب مشتبه هستند. پشت آقا نماز بخوانیم؟ چطور میشود؟ چه کسی شهادت میدهد؟ برای آن شاهد چه کسی شهادت بدهد؟ بهترین شاهد برای صالح بودن شخص خود شخص است. خورشید روشن است و روز میآورد، شاهد آن کیست؟ ستاره باید شهادت بدهد یا خورشید دیگر؟ اول شاهد خود شخص است و این جریان در زمان نبوات و غیر نبوات ادامه داشته است. پیغمبر بزرگوار ادعا کرد و اعجاز آورد، شاهد، ملکها بیایند. ملائکه بیایند شاهد اینها چه کسی است؟ این تسلسل است.
در اینجا شما زدید به اینکه «يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا» زدید به هارون و اب و ام، خود مریم که بهترین شاهد است بر صلاحیت خود، در طول مدتی که مریم (س) زندگی کرده است تا این وقت، ایشان در مسجد و محراب بوده است و به نماز بوده است و رفت و آمد با زکریا بوده است و غذا برای آن حضرت به خارقه الهی میآمده است. اینها کافی نیست که شما زدید به هارون و پدر و مادر؟ «أ فلم يلمس قومها ايمانها و هي عائشة المحراب صالحة الذهاب و الإياب، فالحة في حراب الشهوات؟!» (الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 18، ص 302) در حرب با شهوات همیشه فالح بوده است. اینها این را نمیدیدند؟ «ثم و لماذا «يا أُخْتَ هارُونَ»» که بحث کردیم. بعد «أشارت إليه» این آیه محور کل آیاتی است که درباره عیسی و مریم (س) وارد است که من آن روز اشاره کردم که از میشیگان از مرحوم آقای کاشانی سؤال شد، ما جواب دادیم، البته جواب اینجا مفصلتر است، چون با حدود سی سال فاصله است.
در اینجا مجمل و کافیِ جریان مسیح (ع) با مادرش ذکر شده و ما در اینجا با انجیل مقارنه میکنیم. قرآن که کتاب اسلام است و محمد بن عبدالله (ص)، آنگونه از مسیح و مریم (س) طرفداری کرده است که نه تنها در انجیل طرفداری نکرده، بلکه مسیح و مادرش را از جهات گوناگونی مورد لعنت قرار داده، مورد اتهام قرار داده است. در تمام این مراحلی که ما ذکر کردیم، مثلاً قرآن میگوید: مریم (س) «فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا * فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ» (مریم، آیات 22 و 23) جذع نخله کجا؟ و در انجیل میگوید که ایشان در آخور زایید. آخور؟! آخور جای زاییدن است! آخور جای حیوانات است. نص دیگر: مریم (س) عیسی را در آخور زایید.
دوم: غذایی را که قرآن شریف برای مریم (س) ذکر کرده، غذا و آب را، هر دو به اعجاز الهی بوده است. تورات میگوید: یک مقداری از حیوانات آسمان، حیوانات حرامگوشت را خدا فرستاد، مریم گفت من حرامگوشت نمیخورم، خدا گفت حلالش کردم. این را بنده نقل میکنم، چون در اینجا من مفصلش را ذکر کردم، ملاحظه کنید. اینجا در صفحه 299 ما نوشتیم: «فان زعمت الجمعية الرسولية أن مكانها القصي خلو من النخل». این اشکال را قبلاً کرده بودند که من اشاره به کتاب کردیم. میگویند این «مکانها القصي» نخل نبوده، نخل مربوط به قضیه هاجر است، شما نخل را برای مریم آوردید. «فان زعمت الجمعية الرسولية أن مكانها القصي خلو من النخل فإنجيل يوحنا يصرح: «ان الكثيرين في أورشليم أخذوا سعوف النخل و خرجوا للقاء المسيح»». شما دیدید؟ شما انجیل را هم مطالعه نکردید؟ مثل مسلمانی که خلاف قرآن حرف میزنی و قرآن را مطالعه نکرده است. البته این زیاد هست. آنها انجیل را بیشتر مطالعه میکنند، ما قرآن را مطالعه نمیکنیم.
«و بيت اللحم من ضواحي أورشليم و حين لا تسمح هذه الجمعية لمريم الطاهرة كرامة الرطب الجني تدنس ساحتها و تصدق الخرافة الهاتكة الانجيلية» آیه: «انها جاعت» وقتی که ولادت حاصل شد، «فانفتحت السماء و نزل عليها إناء فيه كل دواب الأرض و الزحافات» جانورها مثل فرض کنید قورباغه و خرچنگ، آن هم از آسمان! زمین کم بود، از آسمان میآید. «و نزل عليها إناء فيه كل دواب الأرض و الزحافات و الطيور و قيل لها: إذبحي و كلي» همین جانورها را. «فقالت: يا رب! اني لم آكل قط شيئاً نجساً؟» خوردن اینها حرام است، نجس است. «فقيل لها: ما طهره الله فلا تدنيسه». خدا این را نجس خلق کرده، خوک است، فلان است، مگر خدا سید علیمحمد باب است؟ به سید علیمحمد باب گفتند تو هر چه نجس است میگویی پاک است! گفت: «قد انغمست النجاسات فی بحر الطهارات فطهرت» اینطور است. خداوند چیزی را که نجس خلق کرده است، این را برای مریم پاک میکند مثلاً. یعنی خدا چیز طاهر ندارد که به مریم بدهد؟
– این «انها جاءت» نیست؟
– «جاعت» گرسنه شد.
– این «ما ظهره الله» نیست؟
– نه، «ما طهره الله» برای اینکه خداوند مگر خوک را ظاهر نکرده؟ خوک را خداوند برای خلقت ظاهر کرده است. «ما طهره الله فلا تدنيسه فهل إن اللّه ينزل على مريم شيئاً نجساً و يأمرها بأكله أن طهره أمره، ام كيف تعارض الطاهرة المتعبدة أمر ربها، أ تريد ابطال حكم إلهي تعبيداً لطريقة المسيح الذي يفتدي البشرية عن لعنة الناموس ابطالا لشريعة التوراة؟ و حين تحيل الجمعية الرسولية اخضرار النخلة» آنها میگویند که نخیر، این را قبول نداریم. قبلاً گفتند که اینکه نخل سبز شد و میوه داد، اینها از خرافات مسیحیها است، با اینکه خودشان هم مسیحی هستند، میخواهند مثلاً به قرآن اشکال کنند. «و حين تحيل الجمعية الرسولية اخضرار النخلة و اثمرارها من ساعتها بأمر اللّه، فلتحل مثل ذلك في عصى موسى». اگر محال است که درخت خرما سبز شود، پس عصای موسی بر حسب نص انجیل سبز شد. «وضعها في خيمة الشهادة و في الغد وجدها قد أفرخت فروخاً» یعنی شاخ و برگ داده است «و أزهرت زهراً و أنضجت لوزاً» این چوب بادام بوده است.
– فروخ؟
– بله، فروخ است. این جوجه درخت بود، شاخههایش اینطور بود. «فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا * قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ» (مریم، آیات 29 و 30) اینجا هشت در بهشت را خداوند به روی مریم و عیسی (ع) باز کرده و عدد گتره نیست. 1- «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ»؛ 2- «آتانِيَ الْكِتابَ»؛ 3- «وَ جَعَلَني نَبِيًّا»؛ 4- «وَ جَعَلَني مُبارَكاً» (مریم، آیه 31) 5- «أَوْصاني بِالصَّلاةِ» 6- «وَ الزَّكاةِ»؛ 7- «وَ بَرًّا بِوالِدَتي»؛ 8- «وَ لَمْ يَجْعَلْني جَبَّاراً شَقِيًّا» (مریم، آیه 32) و اگر صلاة و صوم یکی حساب بشود که معمولاً یکی است «وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا» (مریم، آیه 33) میشود هشت. کاری به عدد فعلاً نداریم.
روی تمام اینها حساب است. «تنزيهات سبع» (الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 18، ص 304) آن هشتمی را که ام التنزیهات است، مرحله بعدی است. «تغلق عليه السبع أبواب جحيم الافترائات الموجهة اليه، المفتحة عليه، و ثامنة هي تقديسة تامة هامة تكرس حياته الطاهرة و حياة امه الزاهرة العذراء: «وَ السَّلامُ عَلَيَّ» که صلاة و صوم را یکی حساب کردیم، بعد آخری که «وَ السَّلامُ عَلَيَّ» است، هشت میشود. «و الحق أقول إنه بيان صارم على اختصاره».
– [سؤال]
– صلاة و زکات یکی حساب میشود. «و الحق أقول».
– «قَوْلَ الْحَقِّ» (مریم، آیه 34) چطور؟
– هنوز به این نرسیدیم، در ابتدای کار هستیم. یعنی «أقول قول الحق، أعنی قول الحق» این مربوط به بعد است. «و الحق أقول إنه بيان صارم على اختصاره إنه بيان صارم على اختصاره يجرف عنها كل هرطقة عارمة». هر مزخرف برهنه بیکسی را، عارم یعنی لخت و عور، کسی که مزخرف میگوید. «تهرف او كلمة تحرف في كتابات مزورة «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ»» این اول سخن مسیح است و اول سخنی که مسیحیان دارند میگویند «ابن الله»، یا الله است یا ابن الله است در ولادت، یا ابن الله است در اتخاذ. این همه را کنار زد. هر سه را که اینها ادعا میکنند، کنار زد و حتی اگر ما به انجیل هم مراجعه کنیم مطلب این است. هشتاد مرتبه مسیح (ع) را بهعنوان بنده خدا در انجیل آورده است. «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ» اولش. «إن كلامه و هو في المهد صبي رضيع، و بهذه البداية المباركة يذود عنه تفريط المفرطين: انه ولد زنا. و إفراط المفرطين انه اللّه او ابن اللّه» (الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 18، ص 305) منتها ابن الله در دو بُعد؛ یکی ابن الله حقیقتاً که واقعاً از خدا متولد شده، یعنی به جای پدر نشسته است، یک ابن الله بهعنوان اتخاذ که هر دو اینجا مراد است.
«فكيف ينطق ولد زنا بخارقة الهية» یک ولد حلال در مهد صحبت نمیکند. ایشان ولد زنا است، این خارقه الهیه است. یعنی ولد زنا اینقدر احترام دارد که خداوند به زبانش چیزهایی بیاورد که او را از ولد زنا بودن هم خارج میکند. «بخارقة الهية اللهم إلّا من اصطفاه اللّه، و كيف يعترف اللّه او ابن اللّه ام اقنوم الالوهية انه عبد اللّه؟» دروغ میگوید؟ بعضی میگویند تنازل میکند، تنازل که دروغ است. اگر کسی بگوید که کاش من یک پاسدار بودم و خودش رهبر است، این مثل اینکه خیلی درست نیست، برای اینکه پاسدارها بخواهند از این کاش من یک پاسدار بودم سوء استفاده کنند. خدا رحمت کند ایشان را، خواستند پاسدارها را تشجیع کنند، ولی از آن طرف پاسدارها طور دیگر شدند.
«ففي حين أنه لم يصرح هنا بالطهارة عن الزنا استلزم كلامه في بعدية أنه الطاهر المصطفى آية للّه: «وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً» (الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 18، آیه 50) و هنا يتهدم صرح كل مفرط و مفرّط بحق المسيح و أمه (ع) حيث الأقاويل فيهما و لا سيما فيه متشابكة متشاكسة» متشابک دست به هم داده است، متشاکسه متناقص است. «لا يكاد تخمد نيرانها إلا بصراح القول من المسيح نفسه و هو في المهد صبي!» چه کسی از مسیح دفاع میکرد؟ خودش. اگر به من افتراء زدند، خودم باید دفاع کنم. اگر به من و منها افتراء زدند باید از خود ما عملاً و قولاً و حالاً جواب بیرون بیاید، البته دیگران هم وظیفه دارند، اما وظیفه اول نسبت به کسانی که در من و منها میخواهند حکم کنند، باید نظر به خود شخص بکنند.
در لبنان ما این ابتلاء را داشتیم، این حماقتها بود که این آقا را چه کسی تأیید کرده است؟ چه کسی تأیید کرده است موجب شد آقای خویی نامهای نوشتند که این نامه را به کسی هم نمیخواهم نشان بدهم، چون روی این نامه هم حرف زیاد زدند که حتماً باید که مرجع تقلید تأیید کند تا ایشان پیشنماز بشود. این حماقتها در میان مردم زیاد است. این آقا را چه کسی تصدیق کرده است که مجتهد است؟ آن آقا را چه کسی تصدیق کرده است؟ آن آقا را چه کسی؟ آیا هیچ امام معصومی این سلسله را تصدیق کرده است؟ تصدیق اجتهاد آقا، مثل تصدیق عقل آقا است. یک کسی که عاقل است، این آقا را چه کسی تصدیق کرد که عاقل است؟ آن عاقل، آن یکی را… محور اصلی خود انسان است که نفی و اثبات کمالات از خود انسان باید روش بشود و اگر کسی دور است و کور است و نمیبیند و نمیفهمد و نمیرسد، البته شهود دیگری که اینها ثابتند که صلاحیت شهادت را دارند.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».