تکلم عیسی (ع) در بدو ولادت
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا» (مریم، آیه 30) این عبودیت که دارای مراحلی است، آیا عیسی (ع) وقتی که در گهواره بودند و طفل نوزادِ روز اول، روز اول است. چون «فَحَمَلَتْهُ» (مریم، آیه 22) حمل کرد مسیح (ع) را و آمد نزد قوم، همان آن در گهواره گذاشت، همان روز اول یا روز دوم. آیا عیسی (ع) روز اول و دوم مکلف بودند نماز بخوانند، روزه بگیرند، زکات بدهند، عبودیتهای دیگر را انجام بدهند؟ حتی در مورد یحیی (ع) «وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا» (مریم، آیه 12) فی المهد نیست، بلکه مادون حد تکلیف است. اما اصلاً سراغ نداریم و نمیتواند باشد که طفلی یکی دو روزه که در گهواره است، موظف باشد، ولو بهطور خرق عادت به تکالیف مکلفان. حتی کسانی که در دون سن تکلیف مانند یحیی (ع) رسول هستند و مکلف به تکالیف کبار هستند، تا چه رسد اینکه رسول باشد. این طفلی که در گهواره است در روزهای اول تولد، «رسول إلی الناس» باشد، تا چه رسد بعد از رسول، نبی باشد. یا اینکه «أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا» (مریم، آیه 31) این «ما دُمْتُ حَيًّا» را از همان نقطه در گهواره شامل باشند. اینها نیست.
عیسی (ع) از وضع کنونی خود نمیخواهد صحبت کند. عیسی (ع) در دو نقطه سخن دارد. یک نقطه تبرئه ساحت خودش و مادرش از اینکه معاذ الله مولود زنا باشد، این نقطه اولی است که آخر فرموده است. چون آن چیزی که اهم است رسالت است. و نقطه دیگر رسالت و بالاتر، نبوت ربانیه است که بعداً حاصل خواهد شد. بنابراین نمیتوانیم ما به این آیه حتی به خود این آیه، بدون نظر به آیات دیگر استدلال کنیم که عیسی (ع) در گهواره کتاب داشت، رسول بود، نبی بود، صلاة داشت، زکات داشت و… وانگهی در بعضی از آیات دیگر که خداوند معرفی میکند، دو کیان و دو نقطه درخشان موقعیت مسیح (ع) را «وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحينَ» (آلعمران، آیه 46) بینش چطور؟ «فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً»، «فی المهد الی کونه کهلاً» که نیست. «فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً» تکلم اول تکلم اعجازی است، رسالتی نیست، برای دفع تهمت است و گزارش از آینده رسالت و کهلاً فعلیت رسالت است.
– «آتانِيَ الْكِتابَ» چیست؟
– این «آتانِيَ الْكِتابَ» مضارع است که به زبان ماضی متحقق الوقوع آمده است و دلیل از خود این آیه و آیات دیگر ما داریم. ما در چند جهت دلیل داریم. بله، اگر چنانچه نظره اولی را بکنیم و دقت نکنیم، همه اینها هست. «آتانِيَ الْكِتابَ» الآن، «جَعَلَني نَبِيًّا» الآن، «أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ» الآن، اما ما ادله قطعیهای داریم که اینها را به بعد منتقل میکند. فقط مسیح (ع) در روزهای اول که در گهواره هستند و سخن میگویند، اصل سخن گفتن ایشان برای اثبات رسالت فعلی نیست. «فَأَشارَتْ إِلَيْهِ» (مریم، آیه 29) چرا؟ سؤال: اینکه حضرت مریم (س) اشاره به مسیح کرد، اشاره برای چه بود؟ محور اشاره این بود که ثابت شود این فرزند، فرزند زنا نیست. مطلب این است.
«قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ» اضافه بر این مطلب که این تهمت را از مسیح و مریم (س) برطرف کرد، موقعیت آینده رسالتی و نبوتی را و طهارت در کل ابعاد زندگی سهگانه حضرت؛ دنیا و برزخ و آخرت، اثبات کرده است. حالا یک به یک. در خارج حتی هیچ مسیحی که اینقدر غلو دارند در مسیح (ع)، هیچ مسیحی اصلاً احتمال هم نداده که عیسی در مهد، حتی سن یک سالگی و دو سالگی دعوت رسالت داشته و نداشته است. یحیی (س) که «أنا صوت صارخ فی البریة» موقعی بود که مسیح را نمیشناختند. ایشان بشارت میدهد که کسی خواهد آمد به نام مسیح و رسول خواهد شد. یحیی قبل از مسیح رسول است و مسیح هم متولد است. این را از آیات قرآن و آیات انجیل ما کاملاً استفاده میکنیم. این جهت خارجی است. جهت درونی نظیر ندارد، چنانکه عرض کردیم که یک طفلی در گهواره دارای این مقامات باشد. نمیگوییم محال است. جهت سوم، آیا مسیح (ع) در گهواره مأمور به صلاة و زکات و این حرفها بود؟ جهت چهارم، آیه دیگر که تبیین میکند، «القرآن یفسر بعضه بعضاً» «وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحينَ» دو تکلم است، سهتا نیست. «يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ» این تکلم در مهد است. تکلم چه بود؟ تکلم دو بُعد بود. یک بُعد، بعد سلبی و بُعد دوم ایجابی. بُعد سلبی دفع تهمت از خود و مادرش، بعد ایجابی رسالت آینده او. رسالت آینده را «وَ كَهْلاً» ببینید «وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً» اگر گفته شود زید در تهران و اهواز امام جمعه است، یعنی همه شهرهای بین راه هم امام جمعه است؟ نمیشود. اگر گفتیم زید در تهران و آلمان پول دارد، یعنی در قم هم دارد؟ در کرمان هم دارد؟ در آذربایجان هم دارد؟ نه، این دوتا را معیّن کردیم. مقتضای فصاحت عادیه تا چه رسد فصاحت قرآن شریف این است که آن موردی که فرموده، بقیهاش چیست؟ بقیهاش مانند سایر بشر جناب عیسی (ع) در مهد تکلم کردند و کهلاً تکلم کردند. بین تکلم دارند، تکلم بشری، تکلم خارقالعادهای که عیسی (ع) داشتند در دو بُعد است. نقطه اولی نقطه درخشان فی المهد، هر چه فرمودند و نقطه دوم نقطه درخشان «و کهلاً» که از سن سی سالگی است. سه سال تقریباً حضرت در زمین رسالت کردند، بعد هم صعود کردند. و هیچ فردی از مسیحی و یهودی و مسلمان و مشرک و… اینها احتمال ندادند که عیسی از سن کودکی که در مهد بود یا بالاتر حتی، رسالت داشتند.
پس در این سه بُعد، دو بُعد را قرآن در جهت رسالتی تثبیت میکند، بُعد اول بشارت به رسالت آینده است و دفع تهمت از خود و مادر است. بُعد دوم، تحقق بشارت دوم است که در مهد داشت. در مهد بشارت دوم «آتانِيَ الْكِتابَ»؛ «جَعَلَني نَبِيًّا؛ «أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ» این بشارت دوم بود. این بشارت دوم از زمان مهد نیست، بلکه «وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحينَ». این چیزی است که از آیات مقدسات قرآن و هم انجیل و هم جریان خارجی ما استفاده میکنیم. «آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا» چرا و جعلنی رسولاً نیست؟ چون هر رسولی کتاب ندارد. مگر نمیخوانیم در آیاتی از جمله آیه آلعمران و سایر آیاتی که کتاب را مربوط به نبیین دانسته است، مرسلین اعم از نبیین است و کتاب ندارند. «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ» (آلعمران، آیه 81) هیچ جا ندارد که المرسلین کتاب دارند. رسالت مادون نبوت است. نبوت، «نَبوةٌ فی الرسالة»، رُفعت در مقام رسالت است. مثل اجتهاد و مرجعیت، اجتهاد اعم است از مرجعیت. مرجعیت اخص است.
– [سؤال]
– بینات چیست؟ اعجازها است، این بینات کتاب است؟ اگر کتاب باشد متعلق به رسل نبی است، همین یک آیه کافی است. روایت نیست که چندتا بخوانیم. «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ» آیا رسل همه کتاب داشتند؟ 124 هزار پیغمبر، 124 هزار کتاب بوده است؟ این را هیچکس نمیگوید. احدی احتمال هم نمیدهد. خیلی بالا بردند 113 تا یا کمتر یا بیشتر، این بحثهایش قبلاً گذشته در بحث عام نبوئتها و رسالتها و نبوتها و امامتها که مرحله اخیر باشد که پنج پیغمبر اولوالعزم است.
اینجا چرا فرمود «وَ جَعَلَني نَبِيًّا»؟ علت معلوم است. البته اول جعل رسالت است و بعداً جعل نبوت است. چرا «جعلنی رسولاً» نگفت که اول گفت «آتانِيَ الْكِتابَ»؟ کتاب دادن به چه کسی است؟ به کسی که نبی باشد. به هر رسولی کتاب نمیدهند. پس «وَ جَعَلَني نَبِيًّا» به این حساب است. ««وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا» ترى كيف تأخرت النبوة عن إتيان الكتاب» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 18، ص 309) این هم مطلبی است. چرا نبوت از اتیان کتاب متأخر شده است؟ این مطلب دیگری است. صفحه 309:«الذي يضم النبوءة و الرسالة كلتيهما» جواب: «لأن النبوّة للرسول هي الرفعة في رسالته. فهناك نبوءة ثم رسالة ثم نبوّة، فمن نبيء ليس برسول و من رسول ليس بنبيّ، و كما تتأخر النبوة الجامعة مع الرسالة عنها في سائر القرآن، تدليلاً على أنها أخص من الرسالة: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا» (مریم، آیه 51)» الی آخر.
«وَ جَعَلَني مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ» (مریم، آیه 31) در قرآن شریف نسبت به رسولالله (ص) دارد: «الَّذي يَراكَ حينَ تَقُومُ * وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدينَ» (شعراء، آیات 218 و 219) خدا که میبیند تو را هنگامی که قیام میکنی چه قیام صلاة باشد، چه قیام للنبوة باشد، تمام قیامهای للّه «إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى». (سبأ، آیه 46) «يَراكَ حينَ تَقُومُ» 1- این «حينَ تَقُومُ» مربوط به حین دعوت به رسالت و نبوت است الی آخر. قبلش چه؟ قبلش «وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدينَ». این طرف و آن طرف شدن تو در سجدهکنندگان. کدام را میخواهد بگوید؟ نماز را میخواهد بگوید؟ آیا از امتیازات پیغمبر بزرگوار است که اول العابدین است، از امتیازات او این است که در نمازخوانهاست؟ نمازخوانها چه کسانی هستند که او در آنها باشد! باید آنها در نماز پیغمبر باشند، نه پیغمبر در نماز آنها. نمیشود گفت مرجع عالیقدر آنقدر عظمت دارد که در میان طلاب، طلاب در خدمت او هستند. محور او است. پس این «وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدينَ» که روایت دارد، بسیار این روایت عالی است که مراد از «وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدينَ» یا فقط این است، یا شامل نمازگزاران هم باشد، مطلبی نیست. ولی عمده این است که امام معصوم میفرماید: یعنی کل آباء و کل امهات رسول از زمان آدم تا عبدالله تا آمنه همه ساجد حق بودند. همه موحد بودند. که «أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تَلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمَّاتِ ثِيَابِهَا» (مصباح المتهجد، ج 2، ص 721) مطلب درست است. «وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدينَ»، این تقلب است. تقلب یک مرتبه «سجودک فی الساجدین» اگر هم واقعاً میخواست بفهمد که در میان نمازخوانها نماز میخواندی که این را قبول نداریم. «سجودک فی الساجدین»، «کونک فی الساجدین» نه «تَقَلُّبَكَ» تقلب از این طرف به آن طرف رفتن. یعنی از صلب ساجدی به رحم ساجدهای، از صلب ساجدی به رحم ساجدهای، تمام آباء و تمام امهات رسولالله (ص) ساجدین هستند. ساجدین لحق هستند و بهترین تعبیر از توحید این است. چرا؟ ممکن است پدر و مادری موحد باشند، ولی کتابی نباشند. پدر و مادر موحد باشند، کتابی باشند، نمازخوان نباشند. نماز مرتب نباشد. اما نه «الَّذي يَراكَ حينَ تَقُومُ * وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدينَ».
این مطلب را راجع عیسی (ع) این آیه این را بیان میکند. «وَ جَعَلَني مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ» هر جا بودهام من مبارک هستم. آیا صلب زانی مبارک است؟ آیا رحم زانیه مبارک است؟ مبارک نمیشود. پس در تمام مراحلی که از صلب آدم و رحم حوا تا رحم مریم (س) بدون پدر اینجا رسیده، همهاش مبارک است. و مبارک هم دو نوع است.
– [سؤال]
– نه مبارک تثنیه نیست.
– باب مفاعله مگر نیست؟
– «و جعلنی فی برکة» نفرمود. «جَعَلَني مُبارَكاً» دو بُعد است: یک مرتبه این دو بُعد اختصاصی است، یک مرتبه عادی. دو بُعد عادی این است که پدر و مادر هر دو از راه صحیح آمدند و برکت این ولد حاصل شد. مبارک است. این «نطفة مبارکة، بارک الرجل زوجته و بارکة الزوجة رجلها» طرفینی است، یک مرتبه عادی است، یک مرتبه نه. این برکت، برکت ربانی است، روی حساب است. کما اینکه راجع موسی (ع) میفرماید که «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي» (طه، آیه 41) «وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْني» (طه، آیه 39) این روی رقابت خاص وحی تکوین باید موسی (ع) پرورده شود. تمام اصلاب و تمام ارحام و حتی شیری که میخورد، تمام اینها باید طاهر باشند. کوچکترین نقصان و تاریکی و انحراف و کجی بر این نطفه مبارکه که بعداً باید «رسول الله الی الناس» گردد و بالاتر؛ مقام نبوت پیدا کند، این نخواهد بود. «وَ جَعَلَني مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ» این یک جوابی است به شطحات الاقوال، شطحات الاقوال در انجیل است، در تورات است، در حرفها و روایات است. که عیسی (ع) -معاذ الله- نه تنها خودش مولود زنا است، بلکه منتهی میشود نسب او در انجیل یک جا بیستتا یک جا چهلتا، اصلاً بین بیستتا و چهلتا اشتباه کرده است. در بعضی اناجیل بیست پدر سلسله سند ذکر کرده است، در بعضی چهلتا. در هر دو صورت رساندند به موآب و بن عمی و عمون. مراجعه کنید به بشارات العهدین، مفصل بحث کردیم. هر سه بر حسب نسب تورات از اولاد زنای از طریق محارم هستند. و در تورات دارد که اولاد زنا حق ندارند در جمعیت رب وارد شوند، ولو تا ده پشت، ولو الی الابد. نتیجه: عیسی بن مریم طبق این نسبنامهها حق ندارد در جمعیت رب وارد شود تا چه رسد رهبر ربانیین گردد. این مزخرفات دارد.
و اینجا با یک کلمه جواب میدهد: «وَ جَعَلَني مُبارَكاً» جعلِ خدا است، یک مرتبه جعل پدر و مادرها است که خوب اینطور شده است که از اول تا آخر زنایی در کار نبوده است. یک مرتبه جعل الهی است، در جعل پدر و مادرها، قصورهایی، تقصیرهایی، اشتباهاتی هست و اگر هم نباشد، آن تبلور کامل ربانی نیست. اما و جعلنی خدا، همان خدایی که «آتانِيَ الْكِتابَ» و بعداً «جَعَلَني نَبِيًّا» و بعداً در مرحله چهارم، که «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ» اول بود، ««جَعَلَني مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ» بركة شاملة تكرس كيانه ككل» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 18، ص 310) کرّاس دفتر است، دفتری که همه چیز در آن است، کراس است. دفتری که آنچه شما میخواهید در آن است، کرّاس است. آنچه را خداوند میخواهد در یک رسول عالیمقدار باشد، مجموعاً در مسیح (ع) است.
«تسلب عن ساحته كل المثالب و المآلب التي اختلقته أيدي الدس و التجديف، ف «أَيْنَ ما كُنْتُ» تضرب إلى أعماق الماضي في أصلاب شامخة و أرحام مطهرة حيث تنقل من كل الى اخرى و الى امه الطاهرة العذراء، ما يطهر ساحته في ماضيه و بأحرى حاله و مستقبله كما يشملها مثلث السلام» که بعداً میخوانیم «فلم تكن في هذا البين مقاربة محرمة على أية حال، و لا مقارفة» نه مقاربه است، نه مقارفه، نزدیک هم نیست. و انجام. «و لا مقارفة لها في كل حلّ و ترحال و من مستقبله المجيد. إنه لم يخلد بخلد مريم الطاهرة إلا رجاء الذود عن ساحة هذه الولاد» این را مریم خواست. «فَأَشارَتْ إِلَيْهِ» فقط این را خواست. عیسی اضافه بر این مطالب دیگر را هم به امر خدا گفت. «فإذا هي تجد وليدها: «جعلني نفاعا للناس أين اتجهت» و معلما و مؤدبا»
این مربوط به بعد از مرحله است. مرحله تا اندازهای قبل از رسالت، بعد رسالت، بعد نبوت. ولکن مراحل قبلی که از اصلاب شامخه و ارحام مطهره است که شامل است. «في بركة كاملة كافلة لكافة الأصلاب و الأرحام التي تنقلا بينها. و ذلك تعريض عريض على كل التقولات الكتابية في عهدي القديم و الجديد، مما تدنّس هذه الساحة المباركة بمن قبلها من ساحات النبوات و سواها من أصلاب و أرحام!» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 18، ص 311) بعدش را نمیخوانم. چرا؟ هم به تفسیر مراجعه بفرمایید، هم در بشارات عهدین این نسبهای غلط که تورات و انجیل گفته است ما یادداشت کردیم. صفحه 312: «وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا» این مرحله پنجم است. مرحله پنجم از اعترافات بالوحی خارقالعاده مسیح (ع) «وَ أَوْصانِي» اوصانی ماضی است. «جَعَلَني مُبارَكاً» ماضی است. «جَعَلَني نَبِيًّا» ماضی است. اما مضارعی است متحققالوقوع که به لسان ماضی آمده است، به ادله ثلاثهای که عرض کردیم.
«وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا» از جمله دلالاتی که این اعتراف دارد این است که صلاة در شریعت تورات و شریعت انجیل بوده است. در خود انجیل و تورات هم بوده است. در کل ادیان بوده است. کما اینکه از آیات مقدسات در قرآن شریف این مطلب را استفاده میکنیم. «وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا». سؤال: آیا مسیح (ع) پولدار بود؟ این اقسام تسعه را داشت که آقایان میگویند، یا بالاتر از آن اموال دیگری هم داشت که زکات بدهد؟ حضرت آنقدر گرسنه بود که بر حسب آیاتی از انجیل و روایاتی از ما ایشان دائماً در حال تنقل بود.
– [سؤال]
– داشت و نمیخورد؟
– [سؤال]
– زکات چیست؟ زکات مالی است که انسان در راه خدا بدهد، یکی برونی است، درونی تزکیه نفس است. تزکیه نفس که «جَعَلَني مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ»؛ «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ» اینها همه شد. پس آنچه خیلی درخشان و روشن است از زکات، زکات برونی است. یا از نظر کلام یا از نظر قوه بدنی، از نظر تعلیم، مقداری برونی است. یا از نظر مالی که انسان دارد، مقداری به دیگران بدهد. یکی از آیاتی که ما در باب زکات استدلال کردیم همین است که جناب مسیح (ع) که مأمور است مادام حیّاً زکات بدهد. ایشان مادام حیّاً، مادامی که بود، صعود کرده که چیزی نیست، آن بالا کسی نیست که فقیر باشد. مادامی که در اینجا بود، حیّ در کره ارضیه، نه حی در کره سماویه، آیا ایشان چیزی داشت که زکات بدهد؟ اینقدر علف میخورد که از شکمش میگفتند سبزی پیداست. نه اینکه داشت و نمیخورد. ایشان نه کاسبی داشت، نه شغلی… و یکی از جهاتی که ایشان ازدواج نکرد، کما اینکه مادرش (س) ازدواج نکرد، خودش ازدواج نکرد، نقص نبود. اگر نقص بود، مادر که دوبله قدرت داشت، بدون شوهر پسر آورد. این نقص نبود، چون نقص در انبیا درست نیست. نه نقص بدنی و نه نقص معنوی و روحی و عقلی و این حرفها. بلکه نمیشد ازدواج کند. کسی که دائماً اینجا و آنجا همهاش دنبال او هستند، میخواهند او را بکشند، هم از این جهت که در سلبی است. هم جهت ایجابی که این وقت کمی که دارد، عیسی (ع) با این وقت کم و با کمی انصار و با غلظت کفر بیت بنیاسرائیل که چهها کردند و چه کار میخواستند بکنند. نمیتوانست یک جا بماند و زن و بچه داشته باشد.
جناب موسی چه کار کرد؟ جناب موسی وقتی یکی از دختران شعیب را گرفت و بعد جریان وحی بر او وارد شد که من الشجرة، دیگر از اهلش هیچ صحبتی نیست. نه فرزندی، نه اهلی، چیزی در کار نیست. اهل ملحق به پدر شد و اهم را در اینجا موسی (ع) مقدم دانست، ولی قبل زن گرفت. عیسی (ع) اصلاً ازدواج نکرد، نمیخواهیم بگوییم رجحانی است، زمینه اینطور بود. بعضی وقتها زمینه مقتضی است که انسان زیاد ازدواج کند. پیغمبر 26 مرتبه ازدواج کرد. از نه موردش رها شد. این لازم بود. بعد هم «لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ» (احزاب، آیه 52) ولی عیسی (ع) خوب ازدواج نکرد، چون همهاش این طرف و آن طرف بود. به جهات مختلف این طرف و آن طرف بود. ایشان کجا مال داشت که زکات بدهد؟ از اینجا میفهمیم این حرف بسیار بسیار حرف عجیبی است که میگویند زکات فقط در نُه چیز است. آن هم نه چیزی که یکی مُرد و یکی مُردار شد، یکی به عذاب خدا گرفتار شد. گوسفند و گاو آنطور، گندم و جو آنطور، طلا و نقرهاش هیچ. طلا و نقره باید مسکوک بشود. زراعت جو و گندم و خرما و انگورش هم که آقایان نوعاً شرط میفرمایند در یک زمین باید باشد. خوب آدم زرنگ و غنی میگوید من صدتا هزارتا زمین جدا میکنم از هم جدا با چند متر فاصله و هیچ زکاتی نمیدهم. در گاو و گوسفند و شترش هم میگویند به شرطی که این از علف بیابان بخورد. که بعضیها میگویند اگر یک روز هم علف دست شما بخورد، مشمول زکات نیست. تازه اگر این شرطهای سلبی نبود و از تمام اینها زکات داده میشد، مگر چقدر است؟
این از آیات است که مسیح (ع) که مأمور به زکات است، یعنی آنچه میتواند بدهد، نه گاو و گوسفند و شتر دارد، نه طلا و نقره دارد، نه گندم و جو و خرما و انگور دارد. آن چیزی که دارد، پس آن چیزی که انسان میتواند بخشش کند، چه از نظر کلام و قدرت و چه از نظر مال انسان باید کمک کند. «وَ أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا». در «دُمْتُ حَيًّا» سؤال است. عیسی که چند سالی بیشتر در ارض دعوت نبودند، بعد صعود کردند. «إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ» (آلعمران، آیه 55) الی آخر. اینجا زکات چیست؟ ممات. حیات مسیح (ع) سه بُعدی است. مگر انسان مادامی که زنده است باید زکات بدهد، یعنی مادامی که زنده است مال زکوی داری؟ نه، مادامی که زنده است در عالم تکلیف است. اگر مال زکوی داشت بدهد، اگر نداشت ندهد. بعضی وقتها دارد بدهد، بعضی وقتها ندارد ندهد. زندگی جناب مسیح (ع) سه بُعدی است. بُعد اول آن مقداری که در ارض دعوت بود. زکات، آن مقداری که میشود. بُعد دوم وقتی که صعود به آسمان کرد که هزارها سال است الآن عیسی (ع) زنده است و بر حسب نص آیات این مطلب است که از جمله آیه سوره نساء است از 150 به بعد است که «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهيداً» (نساء، آیه 159) این نص است. یعنی قبل از موت او تمام اهل کتاب به او ایمان میآورند، حتی مسیحیان هنوز درست به او ایمان نیاوردند، تا چه رسد یهودیها، آن وقت است که مسیح نزول میفرمایند، نزول اجلال میفرمایند و پشت حضرت مهدی (عج) نماز جماعت میخوانند. وقتی که مسیحیان و یهودیان که به مسیح ایمان آوردند، با این خارق الهیه بیایند پشت حضرت مهدی نماز بخوانند، آنها هم مسلمان میشوند. مگر آنهایی که خیلی کودن هستند. این بخش دوم حیات است. در آسمان که هست، دیگر چه زکاتی بدهد و به چه کسی بدهد؟ کسانی هستند، بله، ادریس هست. حضرت ادریس آنجا تشریف دارند، اما ادریس هم محتاج است که مثلاً زکات بگیرد؟ اما بخش سوم؛ وقتی نزول میکنند عالم تکلیف است و مکلف به شریعت اسلام است. باز زکات میدهند. مگر در زمان امام زمان زکات نیست؟ زکات در آنجا وسعتش بیشتر است.
– این بعد درونی تزکیه که الآن هم هست.
– این زکات بعد از «آتانِيَ الْكِتابَ» و نبوت منحصر به این نیست، ما هر دو را میگوییم، ولی بُعد اقوی کدام است؟ اگر گفتند فلان شخ باید زکات بدهد، بدهد. «بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ»، زکات باید بدهد، آن بُعد درونی باشد، مطلبی نیست، نمیخواهیم نفیش کنیم، ولی بُعد برونی خیلی درخشان و بیّن است. «وَ أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا * وَ بَرًّا بِوالِدَتي» (مریم، آیات 31 و 32) اینجا است که مؤمن باید فریاد بزند از دست این حرفهای لعنتی مسیحیان که در انجیل آوردند علیه مسیح (ع). شما در میان انبیا، حتی در میان مؤمنین، در میان عدول، آیا در میان مؤمنین عدول از امتیازات این است که به مادرش خشمگین نیست؟ غیر عادل هم همینطور است. به مادر خشمگین شدن، آن هم چطور! “ای زن مرا با تو چه کار! مادر من کسانی هستند که به شریعت خدا ایمان آوردند.” یعنی مادرش را کافر میداند. حتی اگر مادر انسان کافر باشد دستور شرعی ما چیست؟ دستور شرعی ما: «وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ» (لقمان، آیه 15) آنچه که از نظر سلبی برای مؤمنین عادی است و از نظر اثباتی هم برای مؤمنین عادی است. سلبی جبار شقی نسبت مادر بود. و اثباتی آن که نسبت به او محبت دارد و لطف دارد، ولو کان مشرک باشد، اما «وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً». این را خداوند بیاید برای یک پیغمبری از بزرگترین انبیای اولوالعزم آن هم در حالتی که در مهد است، بهعنوان یکی از امتیازات مسیح ذکر کند. مثلاً فرض کنید در این «وَ جَعَلَني مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ» ابعادی بود که من محول کردم به بشارات عهدین مراجعه کنید. یکی از موارد «وَ جَعَلَني مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ» این است که نه خودش کار لعنتی کرده است، نه تحمل لعنت، این را میگویند تحمل لعنت. در صلیب میگویند تحمل لعنت. در از بین بردن شریعت ناموس به نص تورات که کسی که این شریعت ناموس را ترک کند، مورد لعنت است و قوم بگویند آمین، پس با آمین گفتن قوم اسرائیل به نص تورات موجود مسیح (ع) در چند بُعد باید ملعون باشد. «وَ جَعَلَني مُبارَكاً» در تمام مراحل مبارک است. نه اینکه نه این، نه آن.
آن وقت در اینجا «وَ بَرًّا بِوالِدَتي» دو بُعدی است، این ایجابش است. «وَ لَمْ يَجْعَلْني جَبَّاراً شَقِيًّا» (مریم، آیه 32) «بَرًّا بِوالِدَتي» خاص است، نسبت به مادرم من بارّ بودم. و چرا نباشد؟ اگر مادری مشرک هم باشد باید بارّ بود. تا چه رسد مادر معصومهای که در میان کل زنان جهان هستی درجه دوم است. درجه اول فاطمه زهرا (س) است و درجه دوم مریم (س) است و بعداً آسیه و خدیجه و حوا خواهند بود. چهارتا یا پنجتا هستند. نسبت به مادر «وَ بَرًّا بِوالِدَتي» این رد است بر کل مزخرفاتی که در انجیل آمده است. پنج جا فقط در انجیل مریم ذکر شده است. در هر پنج جا اهانت است و در قرآن شریف 34، 35 جا ذکر شده است و همه آنها تجلیل و احترام است.
««وَ بَرًّا بِوالِدَتِي» جعلني برا بوالدتي و يا للعجاب أن يصبح البِرّ بالوالدة من الميزات الرسالية» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 18، ص 313) بِرّ مصدر است، بَرّ صفت مشبهه است. «من الميزات الرسالية و هو من النواميس العامة، و الرسالة تتخطى براً بوالدتي أما ذا من قبيله» یا هر چه از این قبیل باشد. «و تختص بالميزة القمة التي لا تشارك فيها الأمة أم أدنى من القمة كإقام الصلاة و إيتاء الزكاة» نمازخوان است. آن مطلب دیگری است. «دون البر بالوالدة»، نمازخوان و زکاتده برای همه هست. منتها نماز خواندن آنها و زکات دادن آنها طور دیگر است، بالاتر از این است. ولی «بر بالوالدة» اصل محبت والده چگونه است؟ «و لا نجد في سائر القرآن» یعنی همه قرآن. سائر در لغت فارسی یعنی دیگر، ولی در لغت عربی یعنی همه، سیرکننده.
– در مورد حضرت یحیی هست: «وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ» (مریم، آیه 14)
– بَرّ صفت مشبهه است. بِر با بَر فرق دارد. قرآن میگوید: «بَرًّا بِوالِدَتي» ما خواستیم عبارتی که اینجا نقل کردیم درست باشد. «أن يصبح البِرّ بالوالدة» نه «البَر بالوالدة» بِر یعنی خوبی کردن، اینکه بِر را از بَر دربیاوریم. «دون البر بالوالدة، و لا نجد في سائر القرآن، يعتبره» یعنی برّ بالوالدة را «ميزة رسالية اللهم إلا بر الرحمة الالهية» مطلب دیگری است. «إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ» (طور، آیه 28) خدا برّ رحیم است. «و في يحيى «وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ»» چرا؟ در آنجا هم همینطور است. هم اصلی هم بشارتی. هم اصلی که نسبت به مادر یحیی نسبت دادند که یحیی نسبت به او بدرفتاری میکند. دوم: بشارتی؛ یعنی یحیی که مبشّر عیسی است، یحیی که عمده رسالت او بشارت به آمدن عیسای رسول است، نسبت به پدر و مادرش بَر است. منتها والدیه است در آنجا، چون پدر و مادرش، ولیکن عیسی که مبشرٌ به است و محور در این بشارت رسالتی است، نسبت به مادرش مهربانی نداشته باشد.
««وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّاراً عَصِيًّا». ثم و آيات الإحسان بالوالدين تعم الأمم! و لكن «بَرًّا بِوالِدَتِي» في المسيح تعني ايجابية البر بها التي لا اثر عنها في الكتابات الإنجيلية، و كما أن: «وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا» مرحله دوم است که در حقیقت تکرار معنوی میشود. «تعني الذود عن ساحته ما مست منه هذه الكتابات إنه كان بها جباراً شقياً! المسيح و أمه حسب الإنجيل». خواندن اینها واقعاً نگرانکننده است، آقایان مراجعه میکنید. ولی یک جمله آن، مثلاً «نبدأ هنا بقصة قانا الجليل» قانای جلیل یک جایی در شهر جلیل بوده که عروسی درست کردند. «ما أسوءها لمريم و عيساها إذ تنسب الى المسيح معجزة صناعة الخمر كاولى معجزاته التي دعت تلاميذه إلى الايمان به» هم مسیح را اذیت کرده، هم مریم را.
«و ذلك باستدعاء مريم و هو يهتكها في استدعائها رغم أنه يطبّقها: «و لما فرغت الخمر»» در قانای جلیل خمر ظاهراً پخش میکردند. هفت خمره خمر بود، این نص است. با اینکه در شریعت انجیل و تورات و همه شرایع خمر حرام است. «و لما فرغت الخمر قالت ام يسوع: ليس لهم خمر» مادر گفت: فرزندم شراب تمام شد، باید چه کار کرد؟ «قال لها يسوع مالي و لك يا امرءة» به من و تو چه ای زن! به مادرش میگوید ای زن، آدم به مادرش میگوید ای زن؟ ای مادر هم بگوید، «مالي و لك» یعنی چه؟ به من و تو چه؟ «لم تأت ساعتي بعد» ساعت اعجازی که با اعجاز من از آب شراب درست کنم، نیامده است. و حال اینکه این دروغ است. چرا؟ «و من فوره يأتي ساعته قائلاً: املأ و الاجران ماء» تمام این هفت خمره شراب را پر از آب کنید. تا آخرش: «فلما ذاق رئيس المتكأ الماء المتحول خمراً» الی آخر.
آخر مطلب این است که رئیس المتکأ که رهبر این جلسه جشن عروسی بود و خدمتگزاران تحت نظر او بودند. دید چه خمر خوبی است. سؤال کرد این خمر خوب چیست؟ گفتند از معجزه عیسی است. از معجزه عیسی خمر خوب آمد. سؤال کرد چرا این خمر خوب را اول ندادی؟ گفت اول نبود. آن اوّلی تمام شد، این خمر خوب از معجزه عیسی است. در اینجا هتک است هم نسبت به ساحت قدس مسیح که با معجزه از بین بردن عقل را درست کرد. با معجزه ربانیه فرودگاه وحی را که عقل است نابود کرد معاذالله و نسبت به مادرش (س) همچنین.
مطالب را شما آقایان مطالعه بفرمایید. و بعد: «مريم في القرآن» بعد: «مريم في القرآن» بعد «وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا» (مریم، آیه 33) که آخرین مراحل است، ظاهراً منتقل به روز یکشنبه خواهد شد. چون روز شنبه وفات امام جعفر صادق (ع) است که البته همه عزادار هستیم. و خدا رحمت کند مرحوم آیتالله کاشانی (رض) یادم است ایشان در زمان شاه (علیه لعنة الله) رئیس مجلس که شدند، شاه داشت فرار میکرد. رئیس مجلس با اتفاق آراء شدند. مجلس هم نرفتند. یکی از کارهایی که در مجلس کردند، فرمودند این ماده را بگذرانید که روز شهادت امام صادق باید تعطیل رسمی بشود. از آن وقت، از سی و چند سال پیش به رغم عنف شاه و دیگران تعطیل رسمی شد.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».