جلسه دویست و پنجاه و ششم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

حقوق و وظایف زن و شوهر نسبت به یکدیگر

تفسیر آیاتی از سوره نساء؛ حقوق زنان در اسلام

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

به دنباله رفع این دو تهمت که به قرآن شریف داخلاً و خارجاً زده شده است که دو روز مفصل بحث کردیم، یکی ارتباط صدر و ذیل آیه سوم سوره نساء «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى‏ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ»[1] الی آخر، که با آیات دیگر دفع تهمت کردیم. و دیگر اگر «مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ»[2] جایز است و یا احیاناً واجب است برای فرار از یک خطر و گناهی، پس آیه 129 سوره مبارکه نساء که می‌فرماید: «وَ لَنْ تَسْتَطيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَميلُوا كُلَّ الْمَيْلِ» چیست؟ این را هم جواب دادیم.

به دنباله این دو بحث اولاً یک بحث کلی اشاره‌ای داریم و ثانیاً یک بحث جزئی خصوصی داریم راجع به نساء. بحث اول کلی اشاره‌ای که دشمنان اسلام انتقاد می‌کنند و دوستان اسلام هم سؤال می‌کنند و جواب درستی نمی‌یابند این است که چرا اسلام نسبت به زن‌ها که ضعیف‌تر از مردان هستند اجحاف کرده است؟ در بُعد زندگی زناشویی مردان بر زنان مسلط باشند و حقوق مردان بر زنان بسیار بسیار زیاد باشد که حتی در بعضی از روایاتی که از رسول‌الله (ص) نقل شده مثلاً حضرت –معاذ الله- فرموده باشد: «لا و لا واحد بالمائة» یک صدم مرد هم زن بر مرد حق ندارد، ولی مرد بیش از صد برابر بر زن شرعاً حق داشته باشد، با آن مقدمه منکری که در آن حدیث است.

یا در باب اطاعت زنان نسبت به مردان، بعضی‌ها به واجبات و محرمات هم کشانده‌اند که هیچ، این فقاهت نیست، سفاهت است و فقها این مطلب را نمی‌فرمایند و بعضی‌ها که تقریباً کل فقهای احکامی هستند، می‌گویند: زن در مباحات، در مستحبات، در مکروهات، در نفی و اثبات این‌ها باید تابع مرد باشد، حتی نماز شب خواندن او، نذر کردن او، عهد کردن او، قسم به جا خوردن او، روزه گرفتن او و غیره، همه باید تحت نظر مرد باشد. آیا این اجحاف نیست؟ این دو که با هم شریک در زندگی هستند، چرا یک شریک این‌قدر حق داشته باشد که حتی بتواند جلوی فعل مستحبات را بگیرد، حتی جلوی ترک مکروهات را بگیرد، حتی مباحات را بتواند منع کند که اگر جلوی مستحبی را گرفت، اگر زن این مستحب را انجام داد، مستحب حرام بشود و اگر به مکروهی امر کرد انجام بدهد و انجام نداد، ترک واجب کرده است، اگر از انجام یک مباحی نهی کرد و این زن این مباح را انجام داد، او این حرام را انجام داده، ولو ضرری به حالت زوجیت و وضع زناشویی هرگز نداشته باشد؟

با این افکاری که نسبت به زنان در برابر شوهران متأسفانه و عوذاً بالله جا افتاده است در میان مسلمان‌ها، نه از نظر وعظ و خطابه فقط و از نظر نوشته‌ها فقط، بلکه از نظر فتواها نیز، یا در باب میراث که زن‌ها را محروم کرده‌اند از اعیان ماترک، فقط منقولات، اما غیر منقولات کلاً زنان محرومند، مگر از قیمت خانه مسکونی، اما خانه غیرمسکونی یا ساختمان‌های دیگر که مسکونی نیست، آن‌ها عیناً و قیمتاً از آن‌ها محروم هستند. و چرا زن‌ها که می‌شود متعدد باشند و شوهر یکی است، این مرد احیاناً نصف و احیاناً ربع از ماترک زن می‌برد، اما زن که می‌شود چهارتا باشد، این احیاناً ربع و احیاناً ثمن که آن مطلبی است، ولکن اشکال و سؤال در اینجا است که چرا ربع را که اگر شوهر فرزند ندارد یا ثمن را که اگر شوهر فرزند دارد، فقط از منقولات می‌برد؟ و حال آنکه در زمان نزول وحی آیا املاک منقوله بیشتر بوده است یا املاک غیر منقوله؟ آیا باغ‌ها و زراعت‌ها و زمین‌ها و ساختمان‌ها بیشتر بوده است یا درهم و دینارها و اموال منقوله؟ اکثریت مطلقه و یا اکثریت ساحقه با اموال غیر منقوله بوده که زن از آن‌ها ارث ندارد، مگر از قیمت خانه مسکونی، و از اموال منقوله هم آن یک چهارم یا هشتم مطلب دیگری است.

پس در کل ابواب برخورد زن‌ها با مردها مستشکل مستشرق یا مستشکل مسلمان روشن این سؤال را می‌کند، منتها مستشکل مستشرق مسیحی یا غیر مسیحی به‌عنوان اینکه این سؤال و اشکال وارد است و جوابی هم از ما حجج اسلام نمی‌شنوند، چون کار ما که با کتاب الله نیست. و مسلمان هم اگر به خود آزادی بدهد و این سؤال را بکند، باز جوابی دریافت نمی‌کند و احیاناً با کمال تأسف برای این ظلم‌هایی که نسبت به زنان در برابر مردان شده است، استدلال به آیاتی از قرآن مقدس می‌شود. اگر اصلاً به قرآن مراجعه نکنند چنانکه نمی‌کنند، چنانکه فقه ما، اصول ما، فلسفه ما، منطق ما، عقاید ما، معارف ما، اخلاق ما، علوم ما، همه چیز ما از قرآن در حوزه‌های ما فاصله دارد، اگر مراجعه نکنند یک ظلمت و ظلم است و اما اگر مراجعه می‌کنند و اینطور، «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ».[3]

به قرآن استدلال؛ آیه مجمل است. به قرآن استدلال؛ آیه را مطابق فکر أنا تأویل می‌کنیم، آنچه را شهرت یا اجماع می‌گوید و آنچه را در میان ما نقش بسته است از نظر فکر عقیدتی یا فکر فتوایی احکامی و یا از این قبیل‌ها. مظلوم‌ترین اشیاء در کل طول تاریخ و عرض جغرافی اسلامی تا حالا قرآن بوده است. از رسول‌الله مظلوم‌تر است، از کتاب‌های انبیاء کلاً مظلوم‌تر است. نمی‌گوییم از وسائل‌الشیعه مظلوم‌تر است، وسائل‌الشیعه مظلوم نیست، چند روایت می‌گیریم فتوا می‌دهیم، سند هرچه درست‌تر باشد، ما بهتر فتوا می‌دهیم. مظلوم‌ترین کتاب‌ها و لگدخورده‌ترین کتاب‌ها که اصحاب آن هم لگد می‌زنند. بر حسب فرموده امیرالمؤمنین (ع) که اینجای این را اگر قبول کنند، چون آنچه برخلاف میل است که قبول نمی‌کنند، که «فَالْكِتَابُ يَوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّانِ وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ لَا يُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ»[4] چرا ما هر حسینیه و مسجد و مدرسه یا هر خانه‌ای اجاره می‌کنیم، الواط حمله می‌کنند و کسی جلوگیر نیست؟ گناه ما گناه بزرگ رسول‌الله (ص) است.

بالاخره نسبت به مظلومیت زنان در برابر مردان، چه در بُعد کل زنان در برابر کل مردان یا چه زن‌ها در برابر شوهران یا خواهران در برابر برادران یا مادران در برابر فرزندان، در کل ابعاد خصوصی و عمومی، ظلم‌ها و خلاف عدالت‌هایی که نسبت به زنان شده است، به کتاب الله نسبت می‌دهند و اگر به کتاب الله درست مراجعه شود، همان‌طور که شما به حدیث سفینه این‌قدر دقیق مراجعه می‌کنید، سندش چطور است، عمه‌اش چندتا زاییده، چندتا سقط کرده! این حدیث چندتا احتمال دارد، آخرش معلوم می‌شود دلالت هم ندارد! این‌قدر وقت مصرف می‌کنید، اما راجع به آیه‌ای که صریح است در قرآن شریف در یک مطلبی «حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ»[5] می‌گوییم محرومیت است، مکروه است، که اگر در عروة الوثقی بنویسد: «حُرِّمَ»، چه معنا می‌کنید؟ اینطور ظلم به کلام الله و کتاب الله می‌شود. هر کس که حرف می‌زند ولو دیوانه است، ما می‌گوییم همین مطلبی که می‌گوید مراد است، ولی قرآن را می‌گوییم خیر، این مضمون را دلالت ندارد، باید بدلالتانیم.

ما آیات مبارکات سوره نساء را که عرض کردیم، آیه 34، این آیه از آیاتی است که به‌عنوان محوری مورد بحث در الفرقان قرار گرفته و حالا بحث می‌کنیم. سؤالاتی که در این آیه وجود دارد: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» یعنی چه؟ آقایانی جزوه مرقوم فرمودند و کتاب چاپ کردند، ولکن چه عرض کنم! «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ». یک سؤال، طبق آنچه آن‌ها نفهمیده فهمیدند و دقت‌نکرده گفته‌اند و نوشته‌اند، مردان بسیار بسیار پایه‌ها و نگه‌دارندگان بر زنان هستند. کسی که زیربنا است و پایه است و فرماندهی دست او است و قدرت دست او است، بنابراین او فضلیت دارد بر کسانی که تحت‌الشعاع هستند. مثلاً اینطور گفته می‌شود.

«بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ». چرا «بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» است؟ نفرمود «بما فضلهم الله علیهم» نخیر، «بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ». این «بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» یکی از نکات بسیار رقیق و دقیق و عمیقی است که می‌تواند جوابگوی آن معنای غلط «قَوَّامُونَ» باشد که تفصیل آن را در الفرقان مراجعه می‌فرمایید، ما امروز مقداری بحث می‌کنیم. «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» چون مردان به زنان خود اموالی را انفاق می‌کنند از باب مهریه و از باب نفقه، از این جهت قوّام هستند.

عجیب! اگر شما رفتید پولی دادید نان خریدید، حالا کدام بر دیگری قوام هستید؟ شما پول دادید به اندازه پول نان خریدید. اگر مرد به زن خود مهریه می‌دهد مجانی که نیست، زن گرفته است. آیا اگر شما مالی را بگیرید پول بدهید مهم‌تر است یا کسی در اختیار شما در خانه شما باشد و مورد بهره‌برداری از هر جهتی قرار بگیرد؟ مگر شما مجانی به زن مهریه می‌دهید یا نفقه می‌دهید؟ اینجا هم این سؤال می‌آید که حالا «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» بنابراین این جریان که «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» تقویت می‌شود. من امروز تا آنجایی که فرصت است، سؤالاتی که وجود دارد و آقایان یا جواب نفرمودند یا مطلب را قبول کردند یا بر خلاف حق استدلال به آیه کردند، من سؤالات را مطرح می‌کنم.

 «فَالصَّالِحاتُ» زن‌ها سه دسته‌اند: یک دسته صالحات هستند، یک دسته طالحات هستند، یک دسته بین ذلک. صالحات زن‌هایی که شایستگی دارند، شایستگی در بُعد انوثیت فردی و شایستگی در بعد انوثیت زناشویی و اجتماعی و شایستگی در بُعد مادر بودن و سایر جهاتی که مربوط به زن است، چه از نظر فردی و چه از نظر اجتماعی با فرزندان و شوهران و چه این بر مبنای حکم خدا شایستگی دارد.

«فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ» این معلوم است. دسته دوم: دسته دوم یعنی دسته سوم، چون دوم را ذکر نفرموده است. دسته دوم کسانی هستند که نه چندان صالحات هستند و نه چندان قانتات هستند، احیاناً تخلفاتی در زندگی فردی یا در زندگی زناشویی دارند، اما ترساننده نیست، تخلفی نیست که مرد را در زندگی زناشویی بترساند. این‌ها وسط هستند. سوم که در مقابل اول قرار گرفته، اوّلی‌ها بسیار خوب و سومی‌ها بسیار بد که به حد طلاق می‌رسد و وسطی‌ها مورد ذکر قرار نگرفته؛ چون حکمی بتّی نسبت به آن‌ها سلباً و ایجاباً وجود ندارد.

«فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ» سه صفت، «وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ». در اینجا بفرمایید که آقایان مفسرین چه تفسیر فرمودند. «وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ» را اینطور تفسیر کردند که مورد اشکالات زیاد است، می‌گویند: اگر بترسید که زنی نشوز کند، بترسید که تخلف کند از واجبات زوجیت، نه اینکه این کارها را کرده، بترسید که فردا یک کاری کند که این بر خلاف تکلیف زوجیت است، از حالا شما بزنید. «فَعِظُوهُنَّ» است دیگر. از حالا «فَعِظُوهُنَّ»، از حالا «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ»، از حالا بزنید «وَ اضْرِبُوهُنَّ». این چه شد؟ این بر خلاف تمام قوانین حیوانی و انسانی و اسلامی است. اگر کسی را می‌دانیم، نه اینکه یقین داریم، یک مرتبه یقین داریم فردا این کار را می‌کند باز حق نهی از منکر نداریم، اگر می‌دانیم کسی فردا چنین کاری می‌کند، منکری انجام نداده که نهی از منکر کنیم. بله، موعظه می‌کنیم که آقا یا خانم این کار را مثلاً نکن. اما زن‌هایی که می‌ترسیم، به این معنایی که این‌ها می‌کنند، مثل اینکه به لغت هم توجه نمی‌کند، نوعاً هم اینطور است.

– [سؤال]

– «تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ» اینها اینطور معنا می‌کنند، می‌گویند شما می‌ترسید که بعداً نشوز کنند، چون نشوز ترفّع است. «نشزت الارض» یعنی «ترفّعت». نشوز ترفع است؛ یعنی سرپیچی کردن از وظیفه زندگی، زناشویی، یا سرپیچی کردن از وظیفه فردی به‌عنوان ایمان. هرگونه سرپیچی نسبت به حکم خدا کردن چه در بُعد ترک واجبات، چه در بعد فعل محرمات، این سرپیچی است، منتها سرپیچی بالاتر که «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» است؛ یعنی سرپیچی در زندگی خانوادگی که زندگی را به اختلال یا نابسامانی زیاد یا کم می‌کشاند. این‌ها اینطور می‌گویند. می‌گویند: «وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ» آن زن‌هایی که شما می‌ترسید ناشزه گردند. حالا «نُشُوزَهُنَّ» که مضارع نیست، ماضی هم که نیست، حال هم نیست. این‌ها اینطور می‌گویند: «وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ» زن‌هایی که می‌ترسید ناشزه گردند، هر نشوزی، چون نشوز… فردا نمازش را تأخیر کرد و شب خواند. از حالا احتمال می‌دهم، می‌ترسم چون این زن مهمان دارد و کار دارد نماز عصرش تأخیر شود، از حالا «فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ» کتک‌کاری. این یک حرفی است که این‌ها می‌زنند. حالا هر گونه تأویل و توجیهی که تقبیح است واقعاً و این تأویل درستی نیست، مطلبی نیست.

این اشکالی که جواب این اشکال را چه کسی باید بدهد؟ ما باید بدهیم؟ ما از جیب خود باید بگذاریم؟ باید بیاییم آیه را بزک کنیم؟ معنای توجیه این است، توجیه یعنی مطلبی وجیه نیست، ما توجیه می‌کنیم. یک زنی می‌خواهید بگیرید زیبا نیست، بزکش می‌کنند، شما را فریب می‌دهند. آیه مبارکه وجیه نیست؟ یعنی وجیه‌تر از خدا کسی صحبت می‌کند؟ فصیح‌تر و بلیغ‌تر و روشن‌تر و زیباتر و بجاتر از خدا کسی می‌تواند صحبت کند که بنده که عصمت ندارم، اگر هم عصمت داشته باشم… پیغمبر هم همین توجیه را بکند، مگر عصمت پیغمبر فوق خدا است؟ مگر قدرت روشن‌بیانی او در فصاحت و بلاغت فوق خدا است که بیاید توجیه کند؟ اصلاً توجیه غلط است. تأویل به آن معنایی که می‌گویند و توجیه که می‌گویند غلط است. غیر وجیه را باید توجیه کرد. اگر یک آدمی یک حرفی زد، نادرست بود ما می‌آییم می‌گوییم اینطور باشد خوب است، شاید مراد این باشد مثلاً. به این می‌گویند توجیه. اما اگر یک کلامی است که در بالاترین قله روشن‌بیانی و از نظر فصاحت و بلاغت بالاترین است، از نظر معنا، از نظر التیام، از نظر مطابقت با فطرت، با عقل، با عدالت، با فرد، با اجتماع، در بالاترین مرحله است که غیر خداوند نمی‌تواند، این توجیه یعنی چه؟

حالا بعضی‌ها می‌خواهند توجیه کنند. یکی از توجیهات را دیروز عرض کردم. یک آقایی که نماینده آقای بروجردی در هامبورگ بودند، در جلسه زنان که صحبت می‌کردند، بعضی از زنان سؤال کردند که «وَ اضْرِبُوهُنَّ» دیگر چیست که زنان را بزنید؟ همین که بترسید بعداً آبگوشت را شور کند بزنید. بترسید که بعداً یک شانه بالا بیندازد از حالا بزنید. در کدام قانون است کسی را که گناهی نکرده بزنید؟ اگر گناهی هم بکند مگر هر گناهی زدن دارد؟ مگر هر نشوز و هر گناهی کتک دارد؟ مگر زن‌ها الاغ هستند؟ آن کتک برای آخرین مرحله است که اگر یک انسانی به اندازه حیوان شد و گاز گرفت و لگد زد و اصلاً زیر بار نرفت، آن وقت است که شلاق می‌خورد، مثل زنای با آن خصوصیات چه محصن و چه غیر محصن. اما اصلاً شما در هیچ قانونی از قوانین حیوانی هم ندارید که این خر احتمال می‌دهد که آن خر بیاید کاه این را بخورد، از حالا گازش بگیرد. در میان حیوانات نیست، در میان انسان‌های وحشی در جنگل آمازون نیست. شما می‌خواهید به اسلام نسبت بدهید که «وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ» به معنای غلطی که شما کردید، می‌ترسید که این تخلفی کند، هر نشوزی، چون هر نشوزی تخلف است دیگر. زمین یک مقدار بالا بیاید «نَشَزَ»، بیشتر بالا بیاید «نَشَزَ»، انسان گناه کوچک کند «نَشَزَ»، گناه بزرگ کند «نَشَزَ»، گناه فردی کند نشوز است، گناه اجتماعی کند نشوز است، مشرک بشود نشوز است، یک دروغ کوچک بگوید، این هم نشوز است.

– [سؤال]

– «تَخافُونَ»؟ برساند. می‌ترسد، ولی می‌ترسیم چه زمانی ناشزه شود؟ آقایان می‌گویند که بعداً ناشزه بشود. آن وقت ایشان اینطور جواب داده، گفته: «وَ اضْرِبُوهُنَّ» دو معنا دارد. دیروز عرض کردم باز هم تکرار می‌کنم که اگر یک وقتی یک جایی رفتیم ما بیهوده از خودمان نبافیم. ضرب دو معنا دارد کما اینکه مثال هم داریم. ضرب یعنی زدن ایجابی است، اضراب یعنی نزدن. «وَ اضْرِبُوهُنَّ» هم «وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ»[6] یعنی مسافرت کردید. «وَ اضْرِبُوهُنَّ» یعنی این‌ها را مسافرت دهید.

سفیه! عاقل! در خانه که هست، پالانش کج است، مسافرت برود که پالانش کج‌تر می‌شود! «وَ اضْرِبُوهُنَّ»، نه «فاضربوا فی الارض»، یا «اضربوهن فی الارض». اگر می‌گفت «اضربوهن فی الارض» باز غلط بود، ولی «فاضربوهن فی الارض» اولاً لغتاً غلط است، ثانیاً اینجا متعدی بنفس است، «فی» در کار نیست. به من این را در بُن گفتند. خدا او را رحمت کند، بالاخره مطلب این نیست، مطلب آن است که قرآن می‌گوید.

این هم یکی از ایرادات که اگر معنای «وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ» این باشد که اگر می‌ترسید که این‌ها بعداً ترفّعی کنند، از حالا موعظه کنید. موعظه چه؟ موعظه کنید که بعداً این کار نشود؟ چه می‌دانیم می‌شود یا نه! «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ» نه «عن المضاجع». با زن بخوابید، اما پشت خود را به او کنید. این خیلی اهانت است. آدم با زن مخصوصاً زن جوان، تازه‌عروس هم هست، چنین هم هست، چنان هم هست، این چون می‌ترسد که فردا آبگوشت را شور کند و می‌ترسد فردا برود مسجد مسئله گوش کند، چون می‌گویند باید به امر شوهر باشد، می‌گویند اگر شوهر اجازه نداد که این خانم که عفیفه هم هست، نجیبه هم هست، سلیمه هم هست، ضرر هم به وضع زندگی زناشویی ندارد، این برود در یک مسجدی، در یک جایی ختم انعام یا اینکه مسائل گوش بدهد، این نشوز است دیگر. این آقا می‌ترسد که فردا شب که در فلان‌جا جلسه است و زن‌ها مسئله گوش می‌دهند، می‌ترسد این نشوز کند، از حالا «فَعِظُوهُنَّ»، شب هم که می‌خوابد به زن پشت می‌کند. نه تنها، بلکه وقتی بیدار هم شد او را کتک می‌زند.

این چه شد؟ این سؤال است دیگر. این سؤال را چه کسی باید جواب بدهد؟ اگر بلد هستید جواب بدهید، بدهید، بلد نیستید بگویید ما خیلی چیزها را نمی‌دانیم یا مراجعه کنید به کتاب الله و از قضا خود آیه جواب می‌دهد. خود آیات مقدسات قرآن جوابگو است. جوابگوی چیست؟ جوابگوی آن چیزی است که ما نفهمیدیم، نخواستیم بفهمیم و توجه نکردیم. «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ». «فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ» در چه؟ مگر این‌ها در آن حالی که «فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ» تخلف کرده بودند؟ شما که دارید می‌گویید «وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ» یعنی بعداً تخلف کنند. اگر کسی بعداً تخلف کند و شما این سه کار را انجام دادید، بعد اطاعت کند، حالا که مطیع است، حالا کاری نکرده است. شما برای تخلف بعدی می‌گویید الآن اطاعت کنند.

«فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيراً». بعد می‌رسد به کجا؟ بعد می‌رسد به «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما»[7] یعنی این خوف نشوز به جایی رسیده که با خود زن، این شوهر نمی‌تواند این قضیه را حل کند. نه با «فَعِظُوهُنَّ»، نه با «اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ»، نه با «اضْرِبُوهُنَّ»، هر بلایی سر این زن می‌آورد، این خوف نشوز موجود است. آخرش چه می‌شود؟ مرحله دوم: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ» خود که نتوانستید اصلاح کنید، یک حکمی از اهل زن و یک حکمی از اهل مرد بیایند و این اختلاف بزرگ را که شیرازه زندگی را دارد می‌پاشد، با آبگوشت شور درست کردن و این حرف‌ها، این را برطرف کند. «إِنْ يُريدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً خَبيراً». برگردیم.

ما قبل از «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»[8] بحث می‌کنیم چون وقت زیادی نداریم. خود آیه را توجه کنید. اول قوامیت رجال بر نساء که برخلاف آنچه فرموده‌اند و نوشته‌اند و می‌فرمایند، مطلب طور دیگر است. «قوام» یعنی پاسدار. مردها پاسدار زنان هستند، چون پاسدار قدرت دارد دفاع کند، این آقا قدرت ندارد. این آقایی که پاسدار دارد، حالا این پاسدار قوام بر اوست برای حفظ جانش یا نه؟ بله. پس پاسدار بزرگتر از این آقا است؟ اینطور می‌شود دیگر، پاسدارند. این نکته را اشاره کردم، بعداً تفصیل عرض می‌کنم.

«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ». مقابل آن چیست؟ مقابل آن «الطالحات غیر قانتات غیر حافظات للغیب» است. یعنی زنی که صالحه نیست، قانته نیست، نه خدا را عبادت می‌کند نه اطاعت از شوهر در زندگی زناشویی. «حافظات للغیب» این زن‌هایی که صالحات هستند و قانتات هستند، وقتی شوهر نیست، ناموس شوهر را حفظ می‌کنند. مقابل آن چه کسانی هستند؟ مقابل این ناشزه‌ها هستند که وقتی شوهر از در بیرون می‌رود، جای دیگر می‌روند. یک کسی را نقل کردند و نگفتند کجا است که این زن تازه شوهر کرده، معلوم شد در عرض دو سال با دوازده مرد رابطه داشته است. یعنی شوهر که از خانه بیرون می‌رفت، این زن می‌رفت یک روز اینجا، یک روز آنجا و… مشغول بوده است. این حافظ للغیب نیست. این آبگوشت شور کرده مثلاً یا ممکن است مثلاً فردا برود مسئله گوش کند که تخلف از امر شوهر است؟

پس «فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ» این قدم اول. قدم اول در جوابگویی آیه مبارکه از این افترائاتی که می‌زنند و زده‌اند که…

– «قانِتاتٌ حافِظاتٌ» که خبر می‌شود برای «فَالصَّالِحاتُ». پس بنابراین…

– می‌فهمم. در مقابلش «وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ» غیر این‌ها.

– صالحات را دارد تفسیر می‌کند. صالحات چه کسانی هستند؟ این‌ها هستند.

– شما که ایراد نمی‌کنید. شما دارید تأیید می‌فرمایید. صالحات کسانی هستند که «قانتات» و «حافظات للغیب» هستند «بِما حَفِظَ اللَّهُ» و این «حافظات للغیب» دو غیب است؛ یکی غیب الوهیت، یکی غیب شوهر. شوهر نیست، باشد، نباشد، عفت این زن، مال شوهر، خانه شوهر، وضع شوهر، رفت و آمد خانه همه محفوظ است. بود و نبود شوهر در عفاف و خودداری این زن تأثیر نمی‌کند. مقابل «بِما حَفِظَ اللَّهُ» چیست؟ «وَ اللاَّتي». یعنی این‌هایی که صالحات نیستند، قانتات نیستند، حافظات للغیب نیستند، این است دیگر، چون اول را ذکر فرموده است.

«وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ». «نُشُوزَهُنَّ» برای چه کسی است؟ کسی که بعد ناشزه می‌شود یا حالا ناشزه است؟ حالا دیگر. کسی که بعد ناشزه می‌شود که نمی‌گویند ناشزه. مگر آقایان در اصول نمی‌گویند که مشتق آینده را نمی‌گیرد؟ همه این را می‌گویند. کسی که بناست فردا نماز نخواند، امروز نمازش را خوانده، نمی‌گویند تارک الصلاة، می‌گویند؟ امروز یک کسی عادل است، فردا احتمال دارد از عدالت خارج شود، الآن با او نماز نخوانیم؟ الآن عادل است دیگر.

کسی که الآن متلبس به خیر است و بعداً احتمال می‌دهیم یا قطع داریم چنین شود، حالا چطور است؟ زنی که بعداً ناشزه می‌شود به هر نشوزی، الآن ناشزه است؟ نه. اگر الآن هم ناشزه باشد، نشوز دو نشوز است: یک نشوز و تخلفی است که این در زندگی زناشویی ایجاد خوف می‌کند، یک نشوزی است که نه، آن نشوزی که می‌شود اغماض کرد، می‌شود ملاطفت کرد، ملایمت کرد، چشم به هم گذاشت، اینکه نه موعظه دارد، نه پشت به او کردن در رختخواب دارد، نه کتک دارد، این‌ها را ندارد، چون دو نوع گناه است؛ یک نوعی گناهی که فاحش است تجاوزگر است، این زن -معاذ الله- کاری می‌کند که بر امر زندگی زناشویی تجاوز می‌کند. از نظر عقیده، اخلاق، ناموس، مال، از هر نظری که کار این زن باعث از هم پاشیدن زندگی باشد و وضع عفاف و سلامت زندگی را بر هم می‌زند، این را نشوز مخیف می‌گویند. اما اگر کاری را الآن می‌کند، این زن الآن یک تخلفکی از رأی شوهر می‌کند، لازم بوده موافقت کند، ولی این نه خانه را به هم می‌زند، نه ناموس را به هم می‌زند، نه عفت را به هم می‌زند، نه مال را به هم می‌زند، نه حال را به هم می‌زند، این دیگر «فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ» این چیزها را نمی‌خواهد. قرآن چیز دیگر می‌گوید. اصلاً آن مطلبی که آن‌ها می‌گویند بی‌ارتباط است. کلاً بی‌ارتباط است، بر خلاف موازین حیوانی و انسانی و اسلامی است که کسی که انسان می‌ترسد بعداً نشوز کند از حالا بزن، از حالا امر کن، از حالا نهی کن، از حالا چه کن. این حرف‌ها نیست.

«وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ». نشوز مربوط به حال را دارد می‌گوید. حالا دو نوع نشوز ممکن است زن داشته باشد؛ یک نشوز مخیف است و یک نشوز غیر مخیف. اینجا نشوز مخیف را دارد بحث می‌کند. اگر نشوز غیر مخیف باشد، پس دائماً باید کتک‌کاری باشد، دائماً پشت مرد به زن و پشت زن به مرد. آن‌هایی که کوچک است و برای زندگی زناشویی خطر ندارد تا چه رسد زندگی خارجی، قابل اغماض است. نه «وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ». «نُشُوزَهُنَّ» فعل هم نیست. نشوز مصدر است. ضرب مصدر است. این ضرب که مصدر است، اگر حالا حاصل شود ضرب است یا اینکه حالا نیست، بعداً هست ولی حالا بگوییم ضرب؟ پس «وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ» یعنی شما می‌ترسید از نشوزی که این زن دارد. نشوز دارد، ولی نشوز خانمان‌برانداز است، نشوزی که وضع عقیدتی و یا اخلاقی و یا عرضی، عفافی و یا مالی را کاملاً زیر سؤال می‌برد، در داخل خانه و احیاناً نسبت به خارج هم افتضاح ایجاد می‌کند، چه کار باید کرد؟ می‌گوید طلاق ندهید. اینجا یک حسابی در مورد طلاق‌ها است. اشخاص تا یک اتفاقی می‌افتد، مثلاً یک زن بهتر و زیباتری می‌خواهد بگیرد طلاق می‌دهد، نمی‌شود.

من این سؤال را از برادران می‌کنم، شما از کل فقها سؤال کنید. مگر عقد دائم از عقود لازمه نیست؟ لازمه است. در عقد لازم یک طرف می‌تواند به هم بزند یا نه؟ نمی‌تواند. چرا در بیع و اجاره نمی‌تواند، در مضاربه نمی‌تواند، چرا در عقد نکاح می‌تواند؟ چرا در عقد نکاح که این دوتا با هم عقد لازم کردند، شوهر هر وقت بخواهد بتواند طلاق بدهد؟ چرا؟ این سؤالی است که جواب می‌خواهد دیگر. قرآن این مطلب را تأیید می‌کند که طلاق اینطور نیست که فقط این زن نشوز کوچکی دارد یا نشوز بزرگ، نخیر، نشوز زنا هم داشت -معاذ الله- باید موعظه کرد، ادبش کرد که توبه کند. اگر توبه نکرد بر حسب آیه مبارکه سوره نور بدون طلاق اصلاً جدا است، «وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ»[9] که این استمراراً است.

پس زن به هر وضعی از اوضاع رسید، حتی نشوز دارد و می‌ترسید که این نشوز زندگی را از هم بپاشد، هنوز نپاشیده است، می‌ترسید این نشوز استمرار پیدا کند، زندگی را از هم بپاشد و خوف بر وضع عالی و زندگی زناشویی دارد، علاج کنید. علاج سه پایه دارد: «فَعِظُوهُنَّ» اگر خود می‌توانید، خودتان، نمی‌توانید کسی که می‌تواند. چون بعضی از شوهرها سوادی ندارند معرفتی هم ندارند، باید معرفتی داشته باشند که بتوانند زن را از نظر معرفتی اداره کنند. «فَعِظُوهُنَّ» اول، کافی نشد، دوم: «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ»، نه «عن المضاجع». بعضی‌ها «فی» را در اینجا «عن» گرفتند. یعنی با این زن که می‌خوابید، معمولاً زن با مرد باید رو به هم باشند دیگر، می‌گوید به زن پشت کنید. این به وضع انثویت زن شکست می‌دهد.

شما ببینید یکی از جاهایی که بسیار زن می‌تواند غلبه داشته باشد کجا است. اگر زن، مخصوصاً زن جوان، مرد را محروم کند که در خیلی از موارد مخصوصاً نیست، اگر زن جوان زیبای چنین و چنان، مردی را که چنین و چنان است از جریان عمل جنسی محروم کند، می‌گوید مگر چنین، مرد زیر بار این مگر می‌رود. این مگرها است که این مردها را درست زیر بار زن‌ها قرار می‌دهد و تابع آن‌ها می‌کند، فلذا الآن می‌بینیم خانم جلوی آقا است. آقا باید جلو باشد یا با هم بروند، خانم جلوی آقا است. خانم هر چه بفرمایند، خانم هر طور بفرمایند. این چیست؟ این خانم از لحاظ فوق نیست، از لحاظ غیر فوق است. آن غیر فوق است که از نظر لذت جریان زناشویی باید تابع مرد باشد.

در آنجایی که در قله فرماندهی زن است، کجا؟ در قله فرماندهی در رختخواب. در رختخواب که در قله فرماندهی است که اگر در قله جمال و جاذبه جنسی باشد، به این مرد می‌گوید: «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ» به این زن پشت کن. بله، با تو خوابیدم، اما به تو احترام نمی‌کنم، تو که آدم نیستی. تو این نشوزی که داری نشوز مخیف است باید اصلاح شوی. فایده نکرد، اگر زن از این قله هم استفاده نشد که اصلاح شود «وَ اضْرِبُوهُنَّ» دیگر. مگر «وَ اضْرِبُوهُنَّ» برای زن‌ها است؟ ما در مقابل داریم که «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً»[10] مرد هم ناشز می‌شود. هم زن ناشزه می‌شود، هم مرد ناشز می‌شود، منتها راجع به زن خداوند طوری تعبیر فرموده، راجع به مرد طور دیگر که بعداً باید عرض کنیم.

قاعده کلی «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[11] گاه مرد زن را نهی می‌کند اول، دوم، سوم کتک، گاه زن مرد را اول، دوم، سوم کتک؛ یعنی اگر اصلاح نشد. اگر بنا نشد که با موعظه اصلاح شود و بنا نشد که در قله فرماندهی که رختخواب است باز اصلاح شود، پا روی موعظه گذاشت و پا روی آن قله فرماندهی انثویت و جریان جنسی گذاشت، این دیگر حیوان شده است، البته این مراتب بحث دارد باید بحث کنیم. این حیوان شده، کتک می‌خواهد دیگر.

چرا زانی و زانیه در حضور مسلمان‌ها که چهار نفر در ضمن مشاهده کنند «کالمیل فی المکحلة» این را باید شلاق بزنند؟ شلاق را خر می‌خورد، اسب می‌خورد، گرگ می‌خورد، سگ می‌خورد، چرا به این آدم می‌زنند؟ برای اینکه آدم نیست. اگر در خانه باشد و مخفی باشد حساب با خدا است، معلوم است، ولکن اگر چنانچه در جایی باشد که چهار نفر مرد، نه اینکه چهار نفر از بالای پشت‌بام بیایند، این اصلاً غلط است.

من یک موقعی به آقای مقتدایی گفتم که شما تمام این تعزیرهایی که کردید و حدهایی که کردید، این‌ها حرام است و در دادگاه‌ها را گل بگیرید. گفت: چطور؟ گفتم: کجا در ایران شده است که چهار نفر مرد عادل در عبور ببینند که یک مردی روی زن و «کالمیل فی المکحلة» است؟ شما با خیال، با پاسدار از بالا رفتن و پریدن، با تهمت، با این حرف‌ها این درست نیست. چرا باید به این شلاق زد؟ هر کسی را نمی‌شود شلاق زد. صنار گران فروخته شلاق. صنار چه کار کرده شلاق. این حرف‌ها نیست. شلاق برای خرها است، برای غیر انسان‌ها است. اگر یک کسی غیر انسانیت عمل کرد، یعنی یک آدمی آن‌قدر عفت عمومی را لکه‌دار می‌کند و آن‌قدر وضع عفت عمومی را از بین می‌برد که در بازار خان دو‌تایی روی هم افتادند، در مسجد امام یا مسجد اعظم یا در صحن یا… اسلام می‌خواهد این وضع در ممالک اسلامی ایجاد نشود، نمی‌خواهد بگوید هست، ولذا در طول بعثت رسول‌الله (ص) و در طول حضور ائمه یکی دوتا مثل اینکه اتفاق افتاد، آن را هم خیلی نمی‌توانیم باور کنیم. می‌شود باور کرد زمانی که اول اسلام بود دیگر. تازه اسلام آمده، تازه آمده این‌ها را آدم کند. بعضی‌ها هنوز آدم نشدند و… بله در پاریس، در کجا، در کجا، آنجا می‌شود. یک جا در خیابان شما دارید راه می‌روید کلیسا آن طرف است، آن طرف هم در پارک آن‌طوری هستند. آنجا اینطوری است. اسلام می‌خواهد در جو اسلامی چنین وقاحت و بی‌عفتی نشود.

پس بنابراین این «وَ اضْرِبُوهُنَّ» اینطور نیست که تا چیزی شد فوری ضرب. پس نه آن حرف اول است که آن آقایان نوعاً می‌زنند و نه حرف دوم است که بله «وَ اضْرِبُوهُنَّ» یعنی «اضربوهن فی الارض» مثلاً، مسافرت بروید. چنانکه در بعضی روایات دارد که اگر زنی زنا داد، این را چنین کنید و چنان کنید، بعد اگر زنا داد این را تغریب کنید. اینکه بدتر می‌شود. تغریب تقریب می‌شود. این تغریب که دور کردن او از خانه زوجیت است، او را در عمل زنا و انحراف آزادتر می‌کند.

– [سؤال]

– حق ندارند فشار بیاورند. اصلاً اعتراف به گناه، گناه است. اگر کسی یک گناهی کرده است اعتراف به آن گناه است و لذا وقتی غامدیه خدمت رسول‌الله (ص) رفت گفت «إنی زنیت» فرمود: «ارجعی و استغفری». یعنی رسول‌الله -معاذ الله- این‌قدر کودن بود، از اقرار او نفهمید؟ او خودش آمده بود. خود غامدیه آمده نزد رسول‌الله با حماقت خود می‌گوید: «إنی زنیت»، پیغمبر فرمود: «ارجعی و استغفری». یعنی به او راه نمی‌داد. برگرد استغفار کن. یعنی راه تطهیر تو این نیست که بیایی و حد بخوری، دفعه دوم ولی… آیا اگر علم حاکم شرع کافی است آن هم با قرائن و شواهد، نه حضور. تازه اگر حاکم شهر حضور دارد، زن و مردی زنا می‌کنند، اگر حاکم شرع برود جای دیگر بگوید، خود حاکم شرع را می‌خوابانند و هشتاد تازیانه می‌زنند، طبق نص آیه نور که «لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ»[12] چهار شاهد باید بیاید.

کسی که می‌گوید علم پیدا کردم که فلان کس طبق فلان، فلان زنا، علم کافی است؟ پیغمبر که دو بُعدی علم داشت؛ یکی اینکه معصوم است دیگر. آیا دفعه اوّلی که… پیغمبر این زن را نیاورده بود، احضار نکرده بود، این‌ها احضار می‌کنند با شلاق سیمی اقرار می‌گیرند! پیغمبر که احضار نکرده، خود این زن آمده بود و گفته بود: «یا رسول الله انی زنیت» پیغمبر علم پیدا نکرد؟ این‌قدر کودن بود؟! شما با قرائن غیر بتّیه علم پیدا می‌کنید و حد جاری می‌کنید، پیغمبر -معاذ الله- این‌قدر کودن بود که با اقرار اول، با اقرار دوم علم پیدا نکرد، آن وقت شما علم را در حدود حجت می‌دانید؟!

این «وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ» مرحله اول است که باید در مورد آن صحبت شود، «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ» مرحله دوم است. آقایان به الفرقان مفصل مراجعه بفرمایید باز هم فکر می‌کنیم. «وَ اضْرِبُوهُنَّ» مرد و زن ندارد. اگر زن دید مرد دچار انحراف است، پول درمی‌آورد قمار می‌کند، هروئین مصرف می‌کند، دزدی می‌کند و غیره، آیا زن از نشوز این مرد نمی‌ترسد؟ می‌ترسد.

– [سؤال]

– نخیر، در آیه نشوز مرد اینطوری است که زن هم اگر قدرت داشته باشد، باید مرد را بزند. سیلی به گوش او بزند که سرخ شود تا دیگر این غلط‌ها را نکند. حالا می‌خوانیم. می‌گوید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[13] مؤمن مؤمنه را، مؤمنه مؤمن را، منتها چون زن‌ها نوعاً قدرت ندارند، صریح خدا نفرموده است «وَ اضْرِبُوهم»، بلکه فرموده: «فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً»[14] چون بعضی خیال می‌کنند جناح است. گناه است که زن یک دست به مرد دراز کند که می‌خواهد او را تأدیب کند. می‌گوید «فَلا جُناحَ». این صلح مقتضی این سه مرحله است و این سه مرحله را خداوند صریحاً نگفته به چند جهت؛ یکی اینکه زیاد به زن رو ندهد، چون به زن رو بدهد سوء استفاده می‌کند. یکی اینکه زن قدرت ندارد.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. نساء، آیه 3.

[2]. همان.

[3]. نور، آیه 40.

[4]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 205.

[5]. همان، آیه 3.

[6]. نساء، آیه 101.

[7]. همان، آیه 35.

[8]. همان، آیه 34.

[9]. نور، آیه 3.

[10]. نساء، آیه 128.

[11]. توبه، آیه 71.

[12]. نور، آیه 13.

[13] توبه، آیه 71.

[14] نساء، آیه 128.