بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ علی آلِهِ الطَّاهِرِينَ».
کتابالله در میانه روایات فرقین یا هر یک از دو فریق و آراء، دارای مراحلی از موافقت و مخالفت است. احیاناً روایاتی که از طریق فرقین به ما رسیده است با کتابالله موافق است و مخالفی در کار نیست. احیاناً روایات و اقوال هر دو با کتابالله مخالف هستند. احیاناً روایات موافق هستند و اقوال مخالف هستند، اینها مراحل گوناگونی است که نسبت به محور اصلی آخرین دیانات و کل دیانات الهیه تحقق یافته است و اگر تمسک صحیح ما به کتابالله باشد موافقت و یا مخالفت روایات چه از فریق خود ما باشد یا از فریق دیگر و همچنین موافقت یا مخالفت آراء از هر فریقی باشد، از برای ما مطرح نخواهد بود. نه سلباً و نه ایجاباً، مادامی که تمسک به عروة وثقی زدهایم.
با کمال تأسف بعضی از نظرات ضروریه بین کل مسلمین برخلاف کتابالله و برخلاف سنّت رسولالله است، این خیلی عجیب است. بعضیها هم برخلاف کتابالله است، موافق روایات است، نمیگوییم سنّت، موافق روایات و آراء است. اما أعجبالعجاب جایی است که بعضی از مطالب احکامی یا عقیدتی یا تاریخی و یا هر چه که هر کدام هم نمونه و یا نمونههایی دارد برخلاف کتابالله است و برخلاف سنّت رسول (ص) است. از جمله قضیه المسجدالاقصی است. المسجدالاقصی هم بر محور آیه اسراء و هم بر محور روایات شیعه و سنّی این مسجد قدس نیست، این مقابل آن است. دیروز اجمالاً عرض کردم، ولکن چون عرض کردم باید مطلب تکمیل شود، باید تفصیل شود.
از خود این آیات مقدسات و همچنین روایات فریقین ما این مطلب را استفاده میکنیم که المسجدالاقصی قطعاً بلاشکٍ و لاریب مسجد قدس نیست. بله، در السنه مسلمانها، در کتابهای آنها، در گفتههای آنها غیره المسجدالاقصی که گفته میشود فقط مسجد قدس فهمیده میشود. اما وقتی ما مراجعه به ثِقلین میکنیم، ثِقل اکبر کتابالله از جهاتی، و ثقل اصغر روایاتی که از رسولالله و ائمه معصومین (ع) چه از طریق شیعه و چه از طریق سنّی نقل شده است، قدس جایی است و المسجدالاقصی در بالاترین مکانات کون است. این یکی.
و از جمله مطالبی که بر سر زبانها زیاد است و بر خلاف کتابالله و بر خلاف سنّت رسولالله است قضیه اولیالقبلتین و ثانیالحرمین است، اولیالقبلتین و ثانیالحرمین که از رادیوها میشنویم، در کتابها است، در نوشتهها است، در گفتهها است، گمان میشود که قبله اولای مسلمانها قدس است و قبله ثانیه کعبه است، اینطور نیست. بر حسب آیات اولای جزء ثانی قرآن شریف در بقره، ما از خود آیات و بر محور آیات از کل روایات استفاده میکنیم که قبله اول، قبله اولی مسجدالحرام است، نه فقط در اسلام بلکه در کل دیانات.
در کل دیانات و شرایع الهی از آغاز تکلیف تا آخر سیزده سال عهد مکی تا اوایل ده سال عهد مدنی قبله، مصلّی و مطاف کعبه بوده است. بعد در مدینه منوره چند ماهی قبله به حساب ابتلاء و امتحان در جهات گوناگون محول به قدس شد. آن هم در بعضی روایات دارد که طوری به قدس محول شد که کعبه هم در بین بود.
- قدس یا مسجدالاقصی؟
- قدس، همان مسجدالاقصی که میگویند، قدس همان است که اسم آن را مسجدالاقصی میگذارند. قدس یک جای وسیعی است که یک قسمت آن را مسجدالاقصی میگویند که ما در آنجا قبل از اینکه اسرائیل احتلال کند، نماز جمعه هم خواندیم. و بعداً «قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها»[1] بعد از قبله دوم است که قدس است، قبله به کعبه مکرمه محول شد، «علی طول الخط إلی یوم القیامة الکبری» و ما دیدیم، شنیدن مطلبی نیست، دیدیم قبور انبیاء را، قبور انبیاء را که عوض نکردند، قبور انبیاء و هفتاد پیغمبر را در قدس که مسجدالاقصی هم میگویند و انبیاء دیگر، موسی (ع) که بین عمان و شام است، قبر ابراهیم (ع) را در خلیل، قبر یوسف و یعقوب و اسحاق و هفتاد پیغمبر در خود خلیل و قبر بعضی از انبیاء در خود ایران، همه توجه به قبله دارند. یعنی چه؟ قبله کعبه، به قدس توجه ندارد. شما یک قبر پیدا نمیکنید ولو از مشکوکالنبوة که نسبت نبوت به او داده شده است و به طرف قدس باشد، تمام به طرف مسجدالحرام است. نمیخواهم تفصیل بدهم.
– این احتمال نیست که بعداً اینها را درست کردند؟
- بعداً چه کسی درست کرده است؟
– مسلمانها.
– در قلب یهودیها، در قلب مسیحیها، چه کسی به طرف قبله کرده است؟ وانگهی خود قرآن شریف میفرماید: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمينَ»[2] این چیست؟ «وُضِعَ لِلنَّاسِ» در چه بُعدی است؟ حیاً و میتاً. حیاً طواف و میتاً توجه دادن میت به قبله. این از آیات قطعیه است، یعنی همه آیات قطعیه است. از نظر دلالت بسیار بیّن است که «إِنَّ» اوّلیت مطلقه است «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمينَ» عالمین در طول تاریخ تکلیف و در عرض جغرافیای تکلیف همه را شامل است.
قدس مکان بسیار مقدسی است، از زمان داود درست شد، سلیمان آنجا را تعمیر کرد، بعد استمرار پیدا کرد و… جریان دارد. پس اولیالقبلتین قدس نیست، مسجدالاقصی نیست. اولیالقبلتین مکه است، اخریالقبلتین هم مکه است، در وسط به عنوان ابتلاء خداوند مسلمانها را در مسجد قبلتین در مدینه محول کرد. مسلمانها را به طرف قدس برای امتحان دو بُعدی محول کرد. یک امتحان مسلمانها که علاقه داشتند قبله همیشه به طرف کعبه باشد و یکی یهودیها که علاقه داشتند قبله به طرف قدس باشد. هم برای مسلمانها و هم برای یهودیها این امتحان بود.
برای مسلمانها امتحان بود که این مسلمانهایی که سیزده سال در کعبه و در کل قرون تشریعی موحدین به طرف کعبه توجه داشتند، حالا در مدینه که پیغمبر آمده است، مظفر شده است، تشکیل دولت اسلامی داده است، حالا به طرف قدس. این امتحان بزرگی است. «لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ»؛[3] «لِنَعْلَمَ» از «عَلم» است، از «عِلم» نیست، علامتگذاری است. علامت اینکه ایمان قوی است این است که مسلمانهایی که سالها در مکه با آن زحمات و تشکیلات به طرف کعبه توجه کردند و در کل قرون تشریع و تکلیف هم به طرف کعبه توجه بوده است، حالا در بین نماز، جبرئیل پیغمبر را به امر خدا به طرف قدس برگرداند، برای مسلمانها امتحان است و برای یهودیها هم امتحان است. برای یهودیها که طرف قدس شد، یهودیها احیاناً اعتراض هم میکردند. «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتي كانُوا عَلَيْها».[4] خود این آیات دلیل بر این است که این تولیه، تولیه چه بوده است؟ «ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتي كانُوا عَلَيْها» کدام است؟ کعبه است. «القبلة الَّتي كانُوا عَلَيْها» مسلمانها، هم این مسلمانها هم قبل، کعبه است، چرا به قدس برگشتند؟
این امتحان یهودیها و امتحان مسلمانها است. امتحان مسلمانها که برگشت به قدس پیدا کرد. امتحان یهودیها که بعد از چند ماه که بر حسب روایات شیعه و سنّی -و بیشتر سنّی- حداکثر هفت ماه است. بعد از هفت ماه به مسجدالحرام و کعبه مبارکه برگردانده شدند که «قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ» یهودیها اینجا امتحان شدند. چه شد؟ از اول در مکه و بعد اینجا به طرف کعبه بود، حالا یک مدتی به طرف قدس بود و بعد برگشت.
جریانهای تاریخی و جریانهای احکامی هم داریم که تکرار نمیکنم. در جریانات احکامی بالضرورة القطعیة بر حسب نص جلی قرآن شریف محرّمات رضاعیه دوتا هستند. شیعه و سنّی میگویند هفت تا چهاردهتا است. «و قس علی ذلک فعلل و تفعلل» من در تفصیل مطلب نمیخواهم بگویم، حالا چون دیروز عرض کردم باید مقداری تکمیل شود.
ما در صفحه 17، جلد 17، که سوره اسراء است به این صورت یادداشت کردیم: «و اما منتهى سرى المعراج هنا سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى». ببینید خداوند که میخواهد سیر معراجی رسولالله را بیان کند، اگر فرعی هم در سیر معراجی است که پیغمبر بزرگوار به قدس هم رفت و رفته است، اما خدا فرع را باید بگوید یا اصل یا هر دو را؟ خوب اگر بین الفرع و الاصل است که مقصد اول در این سیر معراجی، سیر معراجی زمینی از مسجدالحرام بوده است که به فاصله بسیار کم به قدس رسیدند، ولکن این سیر معراجی مقدماتی است و این کمتر است. سیر معراجی اصیل که سوره اسراء و سوره نجم راجع به آن صحبت میکند این عبارت از سدرةالمنتهی است. چرا اینجا مراد از مسجدالاقصی آن نباشد که دارد اصل را بیان میکند؟ این اولاً.
ثانیاً: «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى».[5] «أقصی المساجد إِلَى الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» نمیتواند قدس باشد. کوفه است، کوفه اقصی است. مسجد کوفه بود و پیغمبر بزرگوار در سیر معراجی بالای مسجد کوفه که رسید، بر حسب روایت شیعه و سنّی جبرئیل عرض کرد: اینجا مسجد کوفه است، حضرت فرمود: اینجا دو رکعت نماز میخوانم، بعد به معراج برویم. مسجد کوفه به کل ادله بود، به ادله تاریخی و ادله سنّت بوده است. پس مسجدالاقصی که این تسمیه وصفی است نمیتواند مسجد قدس باشد. بله مسجد قدس را فرعاً اقصی میگویند، چون از نظر برابری هندسی در زاویه مقابل سدرةالمنتهی است.
سوم: آیا مسجدالحرام مبارکتر است یا قدس مبارکتر است؟ معلوم است. «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ» و آیاتی، و آیاتی، و مخصوصاً در شریعت اخیره که شریعت اسلامیه است، آنکه قبله است و مطاف است و مدار است و همه چیز برای کل مسلمانها است، این مسجدالحرام است، پس آن مبارکتر است. برکاتی را که خداوند در مسجدالحرام مقرر کرده است، حتی در آن مسجدالاقصی که در سدرةالمنتهی است قرار نداده است. پس چطور میفرماید: «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ» چه شد؟ یعنی خود آن مرکز برکت است و اطرافش برکت؟ برکت چیست؟ نان و آب است؟ برکت پرتقالهای خوب آنجا است؟ برکت زیتون است؟ برکت، برکتی است که مربوط به رسالت محمدیه (ص) است. برکت، برکت معنوی و برکت روحانی است، فقط برکت مکان نیست، برکت مکانت از برای مکان است.
پس چطور به این صورت تعبیر میکنند؟ مثل اینکه شما میگویید فلان شخص از نزد آیتالله فلان به نزد آیتاللهالعظمی فلان رفت. آیتالله اول العظمی است دومی عظمی نیست، ولی به عکس. آیتاللهالعظمیها در میان کل مساجد عالم وجود مسجدالحرام است، چطور میفرماید: «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» فقط همین؟ «إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ» و بعد تتمه مطالب در سوره مبارکه نجم: «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى * فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»[6] الی آخر، این مرحله سوم.
«بارَكْنا حَوْلَهُ» بعضی میگوید قبور انبیاء است. عجب! دیدن قبور انبیاء برای خاتمالانبیاء برکت است؟ خود انبیاء خدمت ایشان در برزخ حیات تکلیف رسیدند، «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونُ»[7] الی آخر. پیغمبر بزرگوار محور کل رسالتها و کل نبوتها است. در روح رسولالله را زیارت کردند، رسولالله به قدس بیاید «بارَكْنا حَوْلَهُ» قبرها را ببیند، دیدن قبرها برای پیغمبر برکت است؟! برای پیغمبر که از مسجدالحرام که بالاترین مکانها و بالاترین مکانتها است آمده به اینجایی که آیتالله صغری هم هست، او هم که زنده نیست.
انبیاء که در آنجا نبودند، پیغمبر که آمد انبیایی که دفن شدند، هفتاد پیغمبر در خلیل است که ابراهیم خلیل در آنجا دفن هستند و هفتاد پیغمبر در آنجا است و در خود قدس هم مقداری هستند. «بارَکْنا حَوْلَهُ» قبر است؟ آن هم برای پیغمبر؟ آن هم از مسجدالحرام به اینجا آمده است؟! آن وقت در سوره نجم: «لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى»[8] در کجا؟ در منتهیالمعراج. منتهیالمعراج اگر مسجدالاقصای زمینی است «آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى» در مسجدالاقصای زمینی کدام است؟ قبرها است؟ مسجد است؟ مسجد بالاتر مسجدالحرام است. خود پیغمبر از همه صاحبان قبر مهمتر است. خود پیغمبر هم زنده است، هم پیغمبر زندهای است که بر تمام مردهها و زندهها از کروبیین و مقربین و سابقین مقدم است. اگر آیتالله بروجردی یک طلبه کوچک را زیارت کند، این خیلی برای او مهم شد؟ یا قضیه برعکس است. برابر را هم اگر زیارت کند، این برای او مقام نیست. «لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا»،[9] «لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى»،[10] «لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى» بزرگترین آیات ربالعالمین برای بزرگترین انبیاء ارائه میشود، این قبرهای انبیاء در مسجدالاقصی است؟
«ثُمَّ» اهمیت مکانت مهمتر است یا اهمیت مکان؟ یک مکانی است که چیزی شده، مکانت مهم است. مکانت کعبه مکرمه به حساب تمکین ربالعالمین است و مکانت دوم به حساب این است که مولد و مبعث رسولالله (ص) است و لذا قرآن شریف میفرماید: «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ»[11] خداوند نسبت به مکه میفرماید: «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ * وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ»[12] این بُعد دوم است. بعُد اول، بُعد ظاهری است، خداوند «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ»[13] بُعد دوم: «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ» دو معنا دارد. «أُقْسِمُ» نیست، «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ» یعنی قسم به مکه نمیخورم، بُعد اول را عرض میکنیم، این را احترام نمیکنم. چرا؟ «وَ أَنْتَ» واو حالیه، «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» و حال آنکه «تستحلّ حرمتک بهذا الْبَلَدِ». تو محمد که آقای همه آقاها هستی و گُل سرسبد کل موجودات هستی، از همه، از اولین و آخرین مقدم هستی در این شهر مکه به تو اهانت کنند، دیوانه بگویند، در شعب ابیطالب تو را حبس کنند، نان و آب بر تو ممنوع باشد، خدیجۀ تو در آنجا فوت کند و… بعد روی سر تو معده گوسفند بریزند، «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ»، احترام ندارد. به این معنا است.
دوم: «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ * وَ أَنْتَ حِلٌّ» دوتا است: یکی تو، یکی مکه. مکه مهمتر است یا محمد (ص)؟ محمد. این دومی به معنای غیر اوّلی است، من قسم نمیخورم به مکه در حالی که تو هستی، به تو باید قسم خورد. «لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ».[14]
ببینید آیا مکانت مهمتر است یا مکان؟ مکان به حساب مکانت است، یا مکانتی است که خداوند مقرر فرموده است که «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ» این را خداوند مقرر کرده است که در آنجا مراسم و مناسک حج و عمره انجام داده شود و محور عبارت از طواف است. ولکن آیا پیغمبر در مکه مکرمه «دَنا فَتَدَلَّى * فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى» بود یا در مسجدالاقصی؟ سدرةالمنتهی؟ آنجا بود. آنجایی که پای جسم او بر فرق جسم کائنات و پای روح او بر فرق ارواح کل کائنات؛ حتی پای روح او بر فرق جبرائیلها و کل کروبیین و مقربین بود که جبرئیل در بین راه عرض کرد: یا رسولالله، من دیگر نمیتوانم بیایم. جبرئیلی که پر و بال او تمام آسمانها را سیر میکند، این پیغمبر خاکی بیپر و بال ظاهری با پر و بال معنوی محمدی به گونهای طیران میکند که جبرئیل میگوید: «يَا رَسُولَ اللَّهِ … وَ لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ»[15] پر و بال من میسوزد، به آن مکان هم نمیتوانم بیایم، مکانت به جای خود، به آن مکان نمیتوانم بیایم. پیغمبر تنها رفت. این متفقٌ علیه بین روایات است و جهات دیگری که مفصّلاً بحث شده است، مراجعه میکنیم.
پیغمبر رفت. کجا رفت؟ رفت و پا بر فرق کل کائنات گذاشت، دو پا؛ یک پا، پای جسم، پای جسم رسولالله محیط بر کل کائنات و پای روح او محیط بر کل مقرّبین الی الله. «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى * فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى» ولیّ امر در دعای ندبه میفرماید: «دُنُوّاً وَ اقْتِرَاباً مِنَ الْعَلِيِّ الْأَعْلَى»[16] دو مرحله دنو، یک مرحله «لَیْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَحَدٌ»[17] که حالت وحی اینطور بود، آنجا حالت اشراقی وحیِ بالا است که وحی خاص است «فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى»[18] «ما أَوْحی» چیست؟ ما نمیدانیم. چون آن یک مرحله تجرد خاص است که «لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَحَدٌ».[19] فقط اینجا؟ خیر. «أَوْ أَدْنى» یعنی «لَیْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَحَدٌ» حتی «نفسُه» از خود هم غفلت کرد.
از آن دیدن که غفلت حاصلش بود دلش در چشم و چشمش در دلش بود
آنجا مسجدتر است یا مسجدالاقصای زمین؟ آنجا از نظر مکانت و قرب الی الله مسجدتر است یا مسجدالحرام؟ آنجا. پس آنجا مقصدالاقصی است. اقصیالمساجد، دورترین مساجد در دو معنا است. یک معنا: از نظر مکان دورترین مساجد در کل کائنات است به مسجدالحرام، از نظر مکانت دورترین مساجد از بُعد معرفتی ما است. جبرئیل هم حق ندارد در آنجا پا بگذارد. جبرئیل عرض کرد که: شما به جایی خواهید رفت که «لَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ»[20] هیچ کس در آنجا نمیتواند پا بگذارد.
مطلب دیگر: عظمت آن مکانی که فوق کل مکانها بود و مکانتی که کل فوق مکانتها بود به اندازهای است که «بارَكْنا حَوْلَهُ»[21] یک حول آن جنتالمأوی است، جنتالمأوی که مکان کل صالحین در طول تاریخ تکلیف است، «حَوْلَهُ». فلان آقا از اطرافیان امام زمان است. یکی از آقایان خواب دید، من منقلب شدم. ما که لایق نیستیم. در بیداری هم هست، ولی ادعا نداریم. در حیاط وضو میگرفتم، یکی از برادران رسید و گفت: خوابی راجع به شما است، گفتم: من چه کسی هستم؟ گفت: در خواب دیدم یک مرد بزرگواری با تشکیلاتی آمد، گفت: من از طرف ولیّ امر هستم، خود شما بفرمایید چه کسی بود؟
- […]
- آقا، ما چه لیاقتی داریم؟ اما در راه شما هستیم، راه شما کتابالله است. هر قدر که میخواهند حرف بزنند، بگویند، اذیت کنند، فحش بدهند، شما در خواب دیدید، ما هم در بیداری نوکران امام زمان (ع) را دیدیم که در سال دوم اقامه ما در مکه به مُنا که رفتیم، من با پسرم راه را گم کردیم، چادر خود را گم کردیم. خود حضرت را ندیدم، مدام نشستم و بلند شدم، این کاروانها ما را تعارف کردند، گفتم: نه، ما چادر خود را گم کردیم، در مُنا آدم گم میشود. برای آخرین بار ایستادم، چون از بلند شدن و ایستادن خسته شدم، دیدم چند نفر جوان دارند از آنجا میگذرند، به صورت دیگری هستند، وضع دیگری دارند، شکل دیگری دارند. رسیدند یکی از آنها ایستاد گفت: «سلامٌ علیک شیخنا، ماعلیش، ماعلیش، قریب، قریب، هنا قریب» پسر من گفت: چه میگوید؟ گفتم: بعداً به تو میگویم. خوب آنها از دل ما خبر داشتند، از چادر ما خبر داشتند، ما را از کجا میشناسند؟ من به این صورت فهمیدم که آنها دنبال ولیّ امر میرفتند، ولیّ امر جلو تشریف میبردند، خوب ما قابل نبودیم که ایشان را حضوراً دیدن کنیم، دستور داده بودند که این شیخ فلکزده گم شده است، راه را به او نشان دهید.
این مقام عالی که اعلیالمقامات است که رسولالله پای جسم بر فرق کل کائنات نهاده است و پای روح بر فرق کل کائنات «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى * فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى» این مطلب اول. مطلب دوم: تتمه بحث در آیات.
- [سؤال]
- با هم حرکت میکنند. یکی از حرفهای فخر رازی این است. فخر رازی به آیاتی که دلیل بر حرکت زمین است میرسد، میگوید: این را باید تأویل کرد، خیلی آیات داریم. چرا؟ برای اینکه برخلاف حس است. من که روی زمین ایستادم و بالا میپرم به همانجا برمیگردم پس مشخص میشود که زمین حرکت نمیکند. باید به فخر رازی گفت: شما عجله کردید، کره فضا هم با کره زمین در حرکت است. کل کائنات «وَ كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُونَ».[22]
- [سؤال]
- روایات در تفسیر است بعضی از آنها را برای شما میخوانم.
- [سؤال]
– معلوم است، همه در حرکت هستند. «تفسير القمي بإسناد عن أبي مالك الازدي»[23] صفحه 16 تفسیر الفرقان: «عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ قَالَ كُنْتُ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ قَاعِداً وَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) فِي نَاحِيَةٍ فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَنَظَرَ إِلَى السَّمَاءِ مَرَّةً وَ إِلَى الْكَعْبَةِ مَرَّةً ثُمَّ قَالَ: سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى…» ببینید امام به چه صورت دارد بیان میکند، نظری به کعبه انداخت، بعد نگاهی به آسمان انداخت بعد آیه را خواند: «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً» الی آخر. «وَ كَرَّرَ ذَلِكَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ: أَيَّ شَيْءٍ يَقُولُونَ أَهْلُ الْعِرَاقِ فِي هَذِهِ الْآيَةِ يَا عِرَاقِيُّ! قُلْتُ: يَقُولُونَ أَسْرَى بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْبَيْتِ الْمُقَدَّسِ» تازه اینجا مسجدالاقصی نگفته است. «فَقَالَ: لَيْسَ كَمَا يَقُولُونَ، وَ لَكِنَّهُ أَسْرَى بِهِ مِنْ هَذِهِ إِلَى هَذِهِ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى السَّمَاءِ» کجای سماء؟ اعمق اعماق سماء. «وَ قَالَ: مَا بَيْنَهُمَا حَرَمٌ» مابین مسجدالحرام و المسجدالاقصی که در سدرةالمنتهی است حرم است، نورالثقلین، جلد 3، حدیث 98. «و من حديث مالك بن صعصعة مطوّلاً ان المسجد الحرام مبدء المعراج متفقٌ عليه» بعد دنبال آن میگوید که مسجدالاقصی هم عبارت از سدرةالمنتهی است.
«و فيه أيضاً عن سالم الحنّاط» تفسیر قمی، «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَسَاجِدِ الَّتِي لَهَا الْفَضْلُ فَقَالَ: الْمَسْجِدُ الْحَرَامُ وَ مَسْجِدُ الرَّسُولِ (ص) قُلْتُ: وَ الْمَسْجِدُ الْأَقْصَى جُعِلْتُ فِدَاكَ» آن باید دوم باشد، «فَقَالَ ذَلكَ فِي السَّمَاءِ» مسجدالاقصی آن بالا است. «أُسْرِيَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَقُلْتُ إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّهُ بَيْتُ الْمَقْدِسِ؟» بیتالمَقدس است، چون بیتالمگدس اصل عبرانی آن است، بیتالمَقدس. «فَقَالَ: مَسْجِدُ الْكُوفَةِ أَفْضَلُ مِنْهُ» مسجد کوفه که از بیتالمَقدس افضل است. «و مما يدلّ على وجود…» روایات دیگر هم هست. راجع به همین موضوع قرآن را باز کنید و ملاحظه بفرمایید. در سوره مبارکه اسراء.
- معراج در مدینه بوده است؟
- معراج در مکه بوده است. «مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى». در مکه بوده است.
- پس روایتی که از عایشه نقل میکرده است؟
- این را عایشه جعل کرده است. عایشه گاهی حرفهایی میزند که خود او هم متوجه نیست.
- یک معراج که نداشته است؟
- فقط یک معراج داشته است. برای اینکه «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى * عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى»[24] فقط یک مرتبه است، معراج یک مرتبه است. «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً» فقط یکی است، «لَيْلاً» یک لیل است. البته بحث معراج را نخواستیم بکنیم، فقط اشاره بود.
- [سؤال]
- نخیر، البته این بحثی است که باید انجام دهیم، همینطور که ایشان اشاره کردند ما نخواستیم بحث محوری و اصلی بکنیم، یک اشاره بود. در بحث معراج شما هم آیات اول سوره اسراء را ملاحظه بفرمایید، هم سوره نجم را. رسولالله یک معراج بیشتر نداشته است، بعضیها میگویند دو معراج، بعضی سه معراج، بعضی سیصد و چند معراج میگویند، بعد در معراج هم مطالبی را آوردند که ما نمیخواهیم بگوییم.
بحث در اینجا بود، سوره اسراء: «وَ قَضَيْنا إِلى بَني إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ»[25] ما در طول تاریخ تکلیف سه افساد و سه اصلاح داریم، این را اشارتاً عرض کردم. افساد اول افساد جهانشمول نیست، چنانکه اصلاح اول هم اصلاح جهانشمول نیست و تاکنون هم همینطور بوده است. تاکنون اصلاحها و افسادهایی هم بوده است، نه اصلاح جهانشمول بوده است، که همه عالم را دولت حق بگیرد و نه افساد جهانشمول بوده است که تمام عالم را دولت باطل بگیرد، نه دولت حق برای باطل زمینه بگذارد، نشده است و نه دولت باطل برای حق زمینه بگذارد، نشده است، اکثراً دولت باطل است که قدرتها، پولها، تفنگها را به دست گرفته است و دولت حق هست، نفسی میکشد، کار هم میکند و صددرصد هم نابود نیست. این مرحله اولای افساد و اصلاح است.
ثُمّ ما دو مرحله دیگر داریم، مهم این دو مرحله است. این دو مرحله را ما از همین آیات مبارکات اسراء استفاده میکنیم، دو افساد جهاد شمول خواهد شد که هنوز نشده است، دو افساد جهانشمول که تقریباً صددرصد است، یعنی درصد صلاح بسیار کم است و کسانی که صالح هستند و در این افساد جهانشمول کلی هستند، نفس آنها دیگر دارد قطع میشود، ولکن تبلور ایمان در آنها بسیار زیاد است. قدرت ایمان و صبر ایمان، معرفت ایمان، عمل ایمان در این اقلیت بسیار زیاد است، اما بسیار بسیار از نظر وجود کمرنگ هستند. چون اقلیت بسیار زیاد است، دو افساد جهانشمول.
افساد اول جهانشمول از یهود است و افساد دوم جهانشمول هم از یهود است و در مقابل این دو افساد جهانشمول دو اصلاح جهانشمول وجود دارد.
افساد جهانشمول اول یهود که کاملاً کره ارض را گرفت و مؤمنین بسیار در اقلیت قرار گرفتند، همان اصحاب ولیّ امر (عج)، اصحاب قبلی و اصحاب بعدی. در اقلیت قرار گرفتند که فقط 313 نفر اصحاب خاص و اصحابالالویه است و ده هزار نفر زیر پرچم هستند در اقلیت قرار گرفتند و همه اینها هم زندهها نیستند، مقداری از آنها مردهها هستند که در رجعت رجوع میکنند، افساد جهانشمول اول را این «عِباداً لَنا» از بین میبرند، در خود این آیه است.
مرحله دوم: بعد از آنکه این افساد جهانشمول بنیاسرائیل را این «عِبادَاً لَنا» از بین بردند، «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفيراً * إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ…»[26] این هم مرّةالآخرة است. افساد جهانشمول دوم است.
افساد جهانشمول دوم بسیار از اول قویتر است، خود آیه میگوید: «وَ قَضَيْنا إِلى بَني إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا». «عُلُوَّیْن» نیست، «وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً» اول علو کبیر نیست، بعد علو کبیر میشود. پس این دو افساد جهانشمول است. افساد جهانشمول اول ضعیفتر است، علو است، کبیر نیست. افساد جهانشمول دوم قویتر است، علو است و کبیر است که آن قرب ظهور مهدی (عج) است.
پس بین ما تا آنجا فاصلههایی است. فاصله چقدر است؟ صد سال؟ دویست سال؟ چه عرض کنیم. پسفردا نیست که بعضیها میفرمایند: بله، امام زمان دارند تشریف میآورند. پشت دیوار هستند. نه، به آن صورت نیست، دو افساد جهانشمول باید بشود، تاکنون نشده است و دو اصلاح جهانشمول هم باید بشود تاکنون نشده است.
کلیاتی را که باید عرض کنم میگویم، بعد تکتک روی الفاظ آیات دقت میکنیم. الفاظ آیات که «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا»[27] بعد از تعبیراتی که قرآن شریف راجع به مقرّبین و معصومین دارد بالاترین تعبیر از بهترین بندگان خدا که تالیتلو معصوم هستند، «عِباداً لَنا» است؛ هیچجای دیگر نداریم. در قرآن شریف «عِباداً لَنا»، عباد اختصاصی، بندگان اختصاصی. این بندگان اختصاصی هستند که در مرّه اولی، اختصاصی غیر معصوم هستند و در مرّه ثانیه، بندگان اختصاصی هم معصوم و هم غیر معصوم هستند که در رجعت در دولت ولیالامر (عج) بر حسب آیات و روایات تمام انبیاء، مرسلین و مؤمنین درجه اول، آنها که از دنیا رفتهاند یا شهید شدهاند زنده میشوند.
«عِباداً لَنا»ی اول مرحله اولی است، «عِباداً لَنا»ی دوم مرحله ثانیه است و این چه حرفی است که یک روایت، صد روایت هم بود قبول نمیکردیم، بر خلاف قرآن است. یک روایت از طریق سنّیها است که این «عِباداً لَنا» بختالنصر است، بختالنصر وثنی بتپرست که رفت یهودیها را از قدس بیرون کرد و قدس را خراب کرد، بیتالمقدّس را خراب کرد، احتلال کرد، این «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما». وعد یعنی این افساد جهانشمول اول را بنیاسرائیل میکنند وقتی که به مرحله آخر رسید، آن بدترین افساد را که در حیطه قدرت آنها بود انجام دادند، اینجا باید عذاب بشوند. «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما»، یعنی اولیالمرّتین. «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً * فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا.»[28] این یک. «بَعَثْنا»، «بَعَث» در کل قرآن «بَعَث» برای رسالتها است، مگر بعث تکوینی. «فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً»[29] بحث دیگری است.
بعثهای که در بُعد تکلیف است بعث رسالتی است، خداوند لفظ بعث را که مربوط به رسل است از برای این «عِباداً لَنا» آورده است، در مرحله اولی که غیر معصومین هستند. مرحله دوم که بعث برای معصومین و غیر معصومین است.
«بَعَثْنا»، «نا»، 1- «بَعَثَ»، 2- «نا» که جمعیة الصفات الرحیمیة است. خداوند با مجموعه صفات رحیمیه تمام رحمتهایی را که در بعث علیه مفسدین باید درست کند «بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا»؛ «عِباداً لَنا» چنین تعبیری را بعداً بحث میکنیم. در کل قرآن شریف منقطعالنظیر است، تمام آیاتی که در این باب است، «عبدنا، عبادنا، عبداً لَنا» من تمام را جمع کردم، در تفسیر ملاحظه خواهید فرمود.
1- «بَعَثْنا»؛
2- «عِباداً لَنا»؛
3- «أُولي بَأْسٍ شَديدٍ»؛
4- «فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ»، کل دیار.
البته حرف مقابل اینجا حرفی است که درست چسبیده است، در ذهنها هم رفته است، فقط آقای خوئی (رض) یک پله به جلو رفتند، آن پله را هم ما قبول نداریم، ما پله سوم هستیم که این مربوط به قبل نیست، ما سه مرتبه در مسجد قدس که أقصی گفته میشود باید وارد شویم. یک مرتبه که قبلاً وارد شدیم که زمان خلافت عمر (رضی) مسلمانها یورش کردند و رفتند قدس را گرفتند و وارد مسجدالاقصی شدند. این مرتبه اول است.
آیه اینها را نمیگوید، آیه دو مرتبه ورود در مسجد قدس را برای آینده میگذارد، یک آینده بعد از افساد جهانشمول نخستین یهود است که وارد آن میشویم، آینده دوم بعد از افساد جهانشمول دوم یهود است که قُرب ظهور ولیّ امر است که وارد میشویم، دیگر در مسجدالاقصی خواهیم بود، یکی از مساجد ما مسجدالاقصی خواهد بود.
پس سه مرتبه در مسجدالاقصی، سه مرتبه افساد، سه مرتبه اصلاح، نمیخواهیم ترتیب هندسی بگوییم، سه، سه، سه. سه مرتبه اصلاح، اصلاح با افساد، بعد افساد جهانشمول و بعد اصلاح جهانشمول؛ بعد افساد جهانشمول قویتر، اصلاح جهانشمول قویتر الی یومالقیامة که سه مرتبه اصلاح است، سه مرتبه افساد است، سه مرتبه ورود مسلمین در مسجدالاقصی است. مرحله اول گذشته است، مرحله دوم نیامده است، آقایی خوئی گفتند که آمده است. مرحله دوم نیامده است، چرا؟ برای اینکه قرآن میفرماید: «وَ قَضَيْنا إِلى بَني إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ» ارض کجا است؟ اگر ارض قدس است، «الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ»[30] قرآن شریف تعبیرات مختلفی دارد، «الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ». خدا دارد میگوید زمین، اگر زمین خاصی است که فقط زمین قدس بود، تعبیر میکرد و میآورد.
«لَتُفْسِدُنَّ»؛ «وَ قَضَيْنا إِلى بَني إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ». «الْأَرْضِ» که میفرماید یعنی ارض تکلیف. ارض تکلیف فقط کره زمین ما نیست. بلکه «وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ»[31] شش زمین دیگر هم هست و لذا در روایت دارد: ولی امر که تشریف آوردند حکومت جهانشمول اسلامی را در کل عالم تکلیف که یکی از آنها زمین ما است تشکیل خواهند داد و در جاهای دیگر آسمان و در کرات دیگر که ستة ارضین اخری است به چه صورت است؟ بحث آن در جایی دیگر است، من فقط به عنوان اصلی موضوع اشاره میکنم.
- شما میگویید «عِباداً لَنا» یا در مورد متقین است یا نسبت به معصومین، پس رجعت آنها باید قبل از ظهور امام زمان باشد.
- آن رجعت نیست، «عِباداً لَنا» اول رجعت نیست. مرحله اولی که جلوی افساد جهانشمول را میگیرند، این رجعت نیست، هنوز هم نیامده است، مرحله دوم رجعت است.
– آن وقت باید «ثَلاثَ مَرَّاتٍ» میفرمود، در حالی که فرموده: «مَرَّتَيْنِ».
- میفهمم، این مرتین که که داریم میگوییم دلیل بر آن است که آن مرّه اولی جزء اینها نیست. مرّه اولی بعد از افساد جهانشمول است. آیا وقتی که عمر با قشون اسلام رفتند و قدس را گرفتند، یهودیها افساد جهانشمول داشتند؟ دولت نداشتند. نه مال، نه قدرت، نه دولت، آواره بودند و در آنجا بودند، این را دیروز هم عرض کردم. اصلاح جهانشمول قدرت میخواهد و افساد جهانشمول هم قدرت میخواهد، اما اگر قدرت طرفینی باشد هر طرف قویتر است افساد یا اصلاح او بیشتر است. اما اگر افساد بخواهد جهانشمول باشد، باید قدرت جهانشمول باشد، یعنی مرکز اعلی و نقطه اولای قدرت مالی، حالی و سیاسی و… برای بنیاسرائیل باشد، تاکنون نشده است، هنوز هم نشده است. آنها قدس را احتلال کردند، در آمریکا اثر دارند، در کجا اثر دارند… ولی هنوز افساد جهانشمول نشده است، پس هنوز مرّه اولی حاصل نشده است.
من روی این آیه خیلی فکر کردم، شاید حدود سی سال است که روی آیات فکر میکنم، منتها فکر کردن روی آیات با توجه کردن به جریاناتی که انجام میشود، نمیخواهیم جریانات را بر آیات تحمیل کنیم؛ ما به خود الفاظ آیات استدلال میکنیم. آنچه را واقع است، واقع. آنچه را نیست، در انتظار هستیم که واقع شود.
مطالبی که در انتظار خواهد بود که مربوط به دو اصلاح جهانشمول است که اوّلی هنوز اتفاق نیفتاده است، از خود آیات استفاده میکنیم. «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ» در کل زمین افساد جهانشمول یهود خواهد بود، در مرحله اولی.
سؤال: آیا در مرحله اولای افساد جهانشمول یهود که اول خواهد بود یأجوج و مأجوج هم خواهند بود؟ نخیر. آیات انبیاء آن را مربوط به دوم میداند. «وَ حَرامٌ عَلی قَرْيَةٍ» مربوط به رجعت است «وَ حَرامٌ عَلی قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ * حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ * وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ»؛[32] «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ» رجعت میشود، رجعت نشده است.
مرحله اولی رجعت نیست، مرحله اولی افساد جهانشمول قبل از رجعت است و اصلاح جهانشمول است که این افساد را از بین میبرد، این رجعت نیست، مرحله دوم رجعت است که از امام باقر (ع) سؤال میکنند: المرّةالاولی چه زمانی است و از چه کسی است؟ فرمود: «هُمْ وَ اللَّهِ أَهْلُ قُمَّ»[33] از قم بروز خواهد کرد. حالا تطبیق کنیم یا نکنیم، بعداً باید صحبت کنیم.
و
مرحله ثانیه: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ»[34]
آخرت در مقابل دنیا نیست. «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ» یعنی وعد المرّة
الآخرة. یعنی خداوند در افساد جهانشمول دوم میخواهد حساب این سردمداران کفر و
ضلال را برسد، در اینجا است که یأجوج و مأجوج هستند. یأجوج و مأجوج مرحله دوم
هستند، در حاشیه بنیاسرائیل مفسد، و مرحله سوم کل کفره تاریخ «وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ
مَحْضاً»[35] که
زنده هستند -هنوز رجعت نشده است- اینها هم رجعت میکنند این در مرحله ثانیه است.
[1]. بقره، آیه 144.
[2]. آلعمران، آیه 96.
[3]. بقره، آیه 143.
[4]. همان، آیه 142.
[5]. اسراء، آیه 1.
[6]. نجم، آیات 8 تا 9.
[7]. زخرف، آیه 45.
[8]. نجم، آیه 18.
[9]. اسراء، آیه 1.
[10]. طه، آیه 23.
[11]. بلد، آیه 1.
[12]. همان، آیات 2 تا 3.
[13]. مائده، آیه 97.
[14]. حجر، آیه 72.
[15]. بحار الأنوار، ج 18، ص 382.
[16]. همان، ج 99، ص 108.
[17]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 30، ص 177.
[18]. نجم، آیه 10.
[19]. التوحید، ص 115.
[20]. الأمالی(للصدوق)، ص 354.
[21]. اسراء، آیه 1.
[22]. یس، آیه 40.
[23]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 17، ص 16.
[24]. نجم، آیات 13 تا 15.
[25]. اسراء، آیه 4.
[26]. همان، آیات 6 تا 7.
[27]. اسراء، آیه 5.
[28]. همان، آیات 4 تا 5.
[29]. آلعمران، آیه 31.
[30]. مائده، آیه 21.
[31]. طلاق، آیه 12.
[32]. انبیاء، آیات 95 تا 97.
[33]. بحار الأنوار، ج 57، ص 216.
[34]. اسراء، آیه 7.
[35]. تفسیر القمی، ج 2، ص 131.