جلسه سیصد و پانزدهم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

افساد یاجوج و ماجوج

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

[…] که بعد از آن خداوند متعال «عِباداً لَنا»[1] که قسمتی از همان «عِباداً لَنا»ی مرّه اولی باشد و قسمت دیگر موجودین در این زمان وعدالآخره باشند، و قسمت دیگر رجوع‌کنندگان بر حسب درجات و مراتب آن‌ها باشند که در زمان ولیّ امر (عج) رجوع می‌کنند، که بعد از «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفيراً * إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ»[2] این یک. «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ» یعنی «وَعدُ مرّةِ الآخرة»، «لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبيراً»[3] این «عِباداً لَنا»ی اقوای اشد اکثر اغنای در هر بُعد قوی‌تر و نیرومندتر، از نظر عدد و عُدد بیشتر، به معیّت صاحب‌الامر (عج) و زیر پرچم عدل جهان‌شمول آن حضرت، ریشه کل فساد اسرائیلی را که سرمنشأ فساد، اسرائیل است و خواهد بود، می‌کَنند و تا دامنه قیامت حکومت عدل الهی استقرار خواهد داشت.

خصوصیاتی که به ظهور ولیّ امر (عج) مربوط است، ظاهراً به نیمه شعبان منتهی خواهد شد، البته چند روز قبل از آن باید بحث کنیم و روز نیمه شعبان نتیجه‌گیری کلی و خلاصه‌گیری کلی راجع به قیام صاحب‌الامر (عج) از جهات گوناگون داشته باشیم.

پس ما این‌جا دو بحث داریم: بحث اول، قیام افسادی جهان‌شمول دوم و آخر بنی‌اسرائیل است با کسانی که با بنی‌اسرائیل معیت دارند که مقادیری هم عرض کردیم و بحث دوم عبارت است از قیام ایجابی که این فساد جهان‌شمول را از بین می‌برد، که قیام ولیّ امر و راجعین در زمان ولیّ امر (عج) است. در افساد جهان‌شمول نخستین بنی‌اسرائیل رأس‌الزاویه هستند، دیگرانی با آن‌ها نیستند، مگر کسانی که همیشه مفسد هستند. از جمله کسانی که در قیام اول افساد جهان‌شمول با بنی‌اسرائیل نیستند، یأجوج و مأجوج هستند.

بحث یأجوج و مأجوج خیلی مشکل است. از مشکل‌ترین بحث‌ها در کل قرآن، جریان یأجوج و مأجوج است. خیلی با دقت باید صحبت کرد. من به یاد دارم وقتی که راجع به این آیات در سوره کهف در نجف بحث می‌کردیم و بعد هم در قم بحث می‌کردیم و بعد هم تنظیم کردیم و بعد هم در تفسیر سوره کهف نوشته شده است، آقایان مراجعه بفرمایید، من هم مراجعه می‌کنم، بعد روی آن فکر کنیم. سؤالاتی درباره قیام یأجوجی و مأجوجی است که آیا این یأجوج و مأجوج دسته دومی هستند که افساد جهان‌شمول خواهند کرد و بعد در رجعت ولیّ امر (عج) افساد کلی جهان تنها به دست آن‌ها است و ولیّ امر آن‌ها را از بین می‌برد، یا اینکه این‌ها با بنی‌اسرائیل در افساد دوم معیت دارند. احتمالاتی در کار است که نه به حساب اینکه ما احتمال می‌دهیم، بلکه بر مبنای آیاتی است که افسادهای جهان‌شمول را در قرآن تبیین می‌کند. تنها آیاتی که دو افساد جهان‌شمول کلی را بیان می‌کند آیات سوره إسراء بود یا سوره أسراء، هم أسراء می‌گوییم هم إسراء، أسراء به حساب فعل است و إسراء به حساب مفعول. سوره بنی‌اسرائیل، سوره إسراء یا أسراء، که بحث کردیم.

اما آیا این یأجوج و مأجوج که بر حسب دو آیه از آیات مقدسات قرآن آیه انبیاء و آیات مفصلات سوره کهف، این‌ها هم افساد جهان‌شمول خواهند داشت، آیا این‌ها فرع هستند، بنی‌اسرائیل اصل هستند؟ در افساد دوم. یا این‌ها اصل هستند و بنی‌اسرائیل فرع هستند؟ یا هر دو با هم هستند؟ یا سه افساد خواهد بود؟ دو افساد اول که مرّتین است در سوره أسراء از بنی‌اسرائیل است و افساد دوم از یأجوج و مأجوج است؟

– شاید یأجوج و مأجوج از بزرگان بنی‌اسرائیل باشند؟

– این هم یک احتمال است. ولکن اصولاً آیا دو طائفه هستند که افسادگر هستند یا یک طائفه در اصل هستند و در رأس هستند و بقیه در حاشیه هستند؟ در سوره انبیاء «وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ‏»[4] این را یک مقدار بحث کردیم. «قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها» که «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً»[5] هستند «وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ‏». حرام است بر آن‌ها که رجوع نکنند، یعنی باید رجوع کنند، ولی چه موقع؟ «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ»[6] این را بدانید. ببینید رجوع گروهی از مفسدین فی الارض که رجوع بعدالموت است و در زمان رجعت کلی است که «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» است. «وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها» چه؟ «أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ‏» تا چه موقع؟ «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ‏»، «يَنْسِلُونَ‏» «ینزلون» فقط نیست. «من کلّ حدبٍ ینزلون و یتکافرون» دو مرحله است: اولاً «حَدَبٍ»، «حَدَبٍ» مرتفع است. از مرتفعات این‌ها سرازیر می‌شوند و جهان را پر از فساد می‌کنند، مرتفعات هم فقط مرتفعات ارضی نیست. مرتفعات بری و بحری و جوی است. از کل مرتفعات به بشریت هجوم می‌کنند. چه «عَذاباً مِنْ فَوْقِكُم‏»[7] چه «مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُم‏» چه «أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً».

«قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى‏ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ» عذاب‌هایی که خداوند از آسمان بفرستد و عذاب‌هایی که بشر شرور از آسمان بمباران کند، موشک‌باران کند. «عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ» همین‌قدر که خداوند جلوی بمباران‌های شرور آسمانی را نگیرد «يَبْعَثَ». «مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُم‏» خصم است، زلزله است، همان انفجارات ارضی است. یا اینکه «أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً» اختلافاتی را بر شما بپوشاند که تفرق در میان شما حاصل شود، هم از بالا عذاب، هم از زمین عذاب، هم در بین خود شما عذاب است. این فساد جهان‌شمولی است که در مرحله دوم اقوی است. «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ»، «كُلِّ حَدَبٍ» احداب برّی و بحری، مرتفعات بری، مرتفعات دریایی که اوج می‌گیرند در دریا و هجوم می‌کنند. مرتفعات بری که اوج می‌گیرند بر برّ، بر مرتفعات برّی، چه خداساخته، چه خودساخته و هجوم می‌کنند. مرتفعات جوی، در مرتفعات جوی، کارهایی می‌کنند که در این زمین به طور کلی ایجاد فساد کنند.

ما سؤالاتی در آیات یأجوج و مأجوج داریم، در تفسیر این سؤالات است، اما به طور روشن‌تر و مفصل‌تر و بیشتر این سؤالات را مطرح می‌کنیم، آقایان روی آن فکر بفرمایید. نه حرف‌های این و آن را که در روایات است یا در انظار است یا در خیالات است. طوری نباشد که ما چیزی را بر قرآن شریف تحمیل کنیم، یعنی عوامل درونی ما و عوامل برونی ما مطلبی را تحمیل کند، آن هم در یک چنین موضوع بسیار بسیار مهمی که احیاناً نگویند: الآن بشر همه جای جهان را کشف کرده است. یأجوج و مأجوج کجا، این سد کجا، این یأجوج و مأجوج ارتباط به ما ندارند؟ ارتباط رادیویی ندارند؟ تلویزیونی ندارند؟ تلفنی ندارند؟ اطلاعات کتبی بین طرفین نیست؟ تناسب وجود ندارد؟ فقط همان سدی را که ذوالقرنین ردمی درست کرد و این ردم که بینهما بود، موجود بود، این ردم همین‌طور است «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا».[8]

به این آیات توجه کنید. سوره مبارکه کهف در مرحله سوم آن، سیر جهان‌شمول ذوالقرنین (ع)، نبی بوده یا نه، باز هم علیه‌السلام. چون رحمت‌های اختصاصی رب‌العالمین به ذوالقرنین توجه کرد، هر کسی ‌که بوده است، خود این جای بحث دارد. این بحث اصلی ما نیست. در آغاز جریان که از آیه 83 سوره کهف شروع می‌شود. بعد از جریان موسی و خضر «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً»[9] نه همه چیز را، «ذِكْراً». منتها «ذِكْراً» که قرآن شریف دارد امهات مسائل ممتازه‌ای که راجع به ذوالقرنین بوده است، همه آن نه. قرآن کتاب تاریخ نیست و لذا «یقصّ القصص». قَصّ است، برش‌های تاریخی است. قرآن به عنوان اصالت، مطالبی را در اصول معارف، در فروع معارف، در جریانات سلب و ایجابی که سازنده مکلف است دارد و ملحق به این جریانات تأسیسی، برش‌های تاریخی دارد. از برش‌های تاریخی نیکان و بدان خداوند در قرآن آورده است، البته نه همه را. فقط یک سوره است که همه آن قصه است، آن هم قصه نیست، قَص است، برش است. و این برش دارای دو بُعد است: اولاً برش تاریخی ممتازهای سرگذشت گذشتگان، چه خیّر باشند، چه شرّیر باشند، بیان می‌کند که ما آگاه باشیم و آگاهانه ایمان بیاوریم و سابقه ایمان را بدانیم و سابقه کفر را بدانیم. «هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنَ‏ََ»[10] در این‌جا تکمیل گردد، نَجد خیر را در دورنمای تاریخ بر مبنای قرآن بنگریم و دور نمای شر را بنگریم و سبک و سنگین کنیم و بزرگترین خیری را که خداوند به وسیله قرآن فرستاده است، ما درست در نظر بگیریم. این قص اول، قص یعنی برش.

قص دوم غیر از این است، ما از برش‌های تاریخی پیروی کنیم، قص پیروی است، هم برش است و هم پیروی است. برش برای پیروی، پیروی از برش. ما دو گونه پیروی داریم؛ در شریعت اخیر الی یوم القیامة الکبری ما دو گونه پیروی صالح داریم. یکی پیروی صالح آخرین بر مبنای بیان‌های تأکیدی قرآن و چون شریعت قرآن کل شرایع است و نبی قرآن کل انبیاء است و وحی قرآن کل وحی‌ها با زیاده است، و لذا قرآن شریف، نه تنها آنچه را که برای آخرین سخن است، الی یوم القیامة برای مکلفین بیان کرده است، بلکه برش‌های تاریخ‌های انبیاء را در برابر مکذبین و مؤمنین نیز بیان کرده است. ما دو تبعیت داریم: یک تبعیت اصلی که از بحث‌ها و معارف قرآنی که تأسیسی است و یک تبعیت حاشیه‌ای و فرعی که از برش‌های تاریخی که قرآن شریف از جریانات دعوت‌های رسل دارد، برای ما بیان می‌کند، حتی برای خود پیغمبران.

«فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ‏»،[11] «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ»[12] چنانکه رسلی صبر کردند، تو نیز صبر کن، اما این کجا و آن کجا. کما اینکه رسلی مورد تکذیب واقع شدند «وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ»[13] تو هم مورد تکذیب واقع می‌شوی. اما هر چه بلا به سر آن‌ها آوردم، به سر تو بیشتر می‌آورم. چرا؟ برای اینکه نور هدایتی که آن‌ها آوردند، سرجمع به اندازه نور هدایت آخری نیست. هر قدر بر خلاف شهوات و بر خلاف حرف‌ها وسیع‌تر و قوی‌تر و مبرهن‌تر و مستدل‌تر قیام شود، طبعاً شیاطین جن و انس و مخالفین شریعت خداوند بیشتر مصادمه خواهند کرد.

در این‌جا خداوند جریان ذوالقرنین را که کلاً بیان نمی‌کند. سه مرحله و سه نقطه درخشان از تاریخ قیام اصلاحی جهانی ذوالقرنین را بیان می‌کند که این قیام اصلاحی مانند دو مرّه «عِباداً لَنا» نیست. یک قیام اصلاحی است مانند ذوالقرنین، مانند داود، مانند سلیمان که همه عالم را نگرفت. صحیح بود، ولی همه عالم را نگرفت. ولکن دو قیام اصلاحی است که بعد از دو قیام اصلاحی جهان‌شمول است که مفصل عرض کردیم. که این به مرتین بنی‌اسرائیل و مرتین «عِباداً لَنا» مربوط است.

در این‌جا «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً» این «سَأَتْلُوا» دو بُعد دارد: یک بُعد آن در سوره کهف است و یک بُعد آن در سوره انبیاء که ارتباط در آن عدید است. در سوره انبیاء ارتباط مماس می‌دهد جریان یأجوج و مأجوج را به رجعت، اما در این‌جا خود مطلب را بیان می‌کند و ارتباط را بیان نمی‌کند. اصل را بیان می‌کند. «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً * إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً» کل اسباب خارق‌العاده را در اختیار او قرار ندادیم، بلکه «مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً» اسباب سماوی است، اسباب ارضی است، اسباب فوق‌الارضی و تحت‌الارضی است، اسباب سماوات که غیب است و مربوط به حق است، اسباب ارضیه هم آن قسمتی که غیب است، مربوط به حق است، و اسباب تحت‌الارضی هم مربوط به حق است.

آن اسبابی که مربوط به حق است «إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً» سه سبب در این‌جا است. «وَ أَتْبَعَ سَبَباً» دنبال کرد سببی از اسباب غیب را، نتیجه: «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ»[14] به «مَغْرِبَ الشَّمْسِ» رسید، به مغرب اقصی رسید، به مغرب اقصی رفت، نه پیاده، نه با مال سواری، بلکه سرعت سیر به قدری قوی بود و به قدری زیاد بود که این خارق‌العاده بود، چون سبب هم سبب خارق‌العاده الهی است. نمی‌خواهیم تفصیلی بگوییم، می‌خواهیم برسیم به مطلبی که بحث می‌کنیم. «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ في‏ عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً» بعد «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» آیه 89، سبب دوم، این سبب دوم سبب اول نیست. چرا؟ نفرمود «ثُمَّ أَتْبَعَ السَّبَبَ»، خیر، در آن سببی که سیر کرد به طرف مغرب اقصی آن یک سبب دیگر بود، نمی‌دانیم چیست. «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» سبب دوم است و الّا می‌فرمود: «ثُمَّ أَتْبَعَ السَّبَبَ» «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ‏»[15] مشرق اقصی. این مرحله دوم.

– [سؤال]

– نه نیست، این‌جا نیست، حالا می‌رسیم. در سبب سوم است.

– [سؤال]

– منتها، مفسدین فی الارض یأجوج و مأجوج یک حساب دارد، مفسدین فی الارض مرتین یک حساب دیگر. و لذا ما می‌گوییم این افساد فی الارض یأجوجی و مأجوجی مرحله دوم بنی‌اسرائیل است. در مرحله دوم افساد فی الارض بنی‌اسرائیل، رجعت خواهد شد و در کل قرآن ما می‌گردیم افساد جهان‌شمولی پیدا نمی‌کنیم، مگر نسبت به یأجوج و مأجوج. و این افساد یأجوج و مأجوج نمی‌تواند مستقل باشد، باید در ضمن افساد جهان‌شمول اول یا دوم بنی‌اسرائیل باشد. چون فقط دو مرتبه است که بعد از مرتبه دوم رجعت خواهد شد.

– [سؤال]

– استمرار دارند تا رجعت. تا خود رجعت این طائفه یأجوج و مأجوج هر چه هستند زمان ذوالقرنین بودند افساد می‌کردند، و این استمرار دارد تا زمان رجعت که در آن‌جا است که «رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ» دکداک و از بین بردن این سد و تشکیلات است.

– در زمان یأجوج و مأجوج هم مفسد فی الارض بودند؟

– ولکن افساد، افساد مثل دو افساد جهان‌شمول بنی‌اسرائیل نبوده است، افسادکی بوده است.

– این‌جا می‌گوید: «إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ».[16]

– ارض را آن‌جا معنا می‌کنیم. برای اینکه در آن تفصیل بیانی که عرض کردیم دو افساد جهان‌شمول است که اول آن «عِباداً لَنا» و دوم آن «عِباداً لَنا» است، سومی در کار نیست. چرا؟ برای اینکه در افساد دوم بنا شد که «عِباداً لَنا» بیایند، به طور کلی مسجدالاقصی را بگیرند و دیگر حکومت صددرصد حکومت اسلامی باشد و دیگر مفسدی نه در بعض ارض، تا چه رسد در کل ارض وجود نخواهد داشت.

– «فِي الْأَرْضِ» است، کل ارض نیست.

– به قرینه، کل ارض به قرینه نیست، داریم بحث می‌کنیم. من سؤالات را عرض می‌کنم، آقایان فکر بفرمایید. «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» سوم. این سبب سوم، سبب اول نیست، دوم نیست؛ اگر دوم بود «ثُمَّ أَتْبَعَ السَّبَبَ» می‌فرمود. پس این یک وسیله سومی بود که با این وسیله سوم یک سیر خارق‌العاده ارضی کرد. «حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ»[17] این نه مشرق اقصی و نه مغرب اقصی است. چون دنیا از نظر بُعدین دو بُعد است؛ مشرق اقصی و مغرب اقصی. شمال و جنوب هم ضمن مشرق و مغرب است. پس در این‌جا باید شرق اوسط باشد، در این‌جا باید میانه باشد. بین مشرق اقصی و مغرب اقصی. کجا است؟ این را باید بحث کنیم. «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً * حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ» سؤال اول: این «السَّدَّيْنِ» کجا است؟ این «بَيْنَ السَّدَّيْنِ» کجا است؟ «بَيْنَ السَّدَّيْنِ» که قومی هم در آن‌جا بودند که «وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً»[18] نزدیک به فهم نیستند، نه اینکه فهم ندارند. یک وقت کسی فهم ندارد، می‌شود به او فهماند. یک وقت کسی نزدیک به فهم هم نیست. مثل «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏»[19] نمی‌گوید: زنا نکن، نزدیک به زنا نرو. یعنی مقدمات زنا را انجام نده.

در این‌جا «حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً» یعنی من دون سدین. این تا این‌جا دو سد است و سد معلوم است که یا کوه‌های بلند است که سد ربانی است یا سد ساختند. سدسازی حالا به آن قوّت نمی‌شود، چه برسد به آن موقع. حالا این را بحث خواهیم کرد. «حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ» سؤال اوّل: السدین کجا است تا ما بین‌السدین را بفهمیم؟ بعد عرض می‌کنیم. «وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً» نزد این بین‌السدین گروهی زندگی می‌کردند که خصوصیات آن‌ها این بود که «لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً» اصلاً نزدیک به فهمیدن سخنی نیستند. نه اینکه نفهمند، آن‌قدر ساده و نفهم و بی‌شعور که هیچ نمی‌فهمند؟ ممکن است هیچ نفهمند، ولکن به آن‌ها بفهمانند. بی‌سواد هستند، ممکن است باسواد بشوند. بی‌فهم هستند، ممکن است بافهم بشوند. اما این‌ها «لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً» اصلاً نزدیک نیستند که حرف را بفهمند.

سؤال دوم: اگر چنانچه نزدیک نیستند حرفی را بفهمند، چطور با ذوالقرنین صحبت کردند؟ با ذوالقرنین که مشرق اقصی و مغرب اقصی و آن صحبت‌ها و آن جریانات و آن سلطه‌ها و آن قدرت‌ها، چطور با ذوالقرنین صحبت کردند و جواب شنیدند؟ اگر هیچ نمی‌فهمند و بالاتر اگر نزدیک به فهم هم نیستند، چطور «لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً»؟ سوم، «قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ»[20] کدام ارض است؟ مگر این قوم در کل ارض زندگی می‌کردند؟ قرائن داریم، از قرائن آیات اسراء است، از قرائن می‌فهمیم. «إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ» یعنی یأجوج و مأجوج در ارضی که ما در آن ارض زندگی می‌کنیم، مفسد هستند. ما از دست آن‌ها کلافه هستیم و نمی‌توانیم زندگی کنیم. پس این ارض کل ارض نیست، برای اینکه قومی که «لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً» خودشان را نمی‌توانند بفهمند، آیا از کل کره ارض خبر دارند؟ یأجوج ومأجوج را می‌شناسند و از افساد جهان‌شمول کره ارضی یأجوج ومأجوج خبر ندارند؟ این تناقض است.

– افراد مظلوم می‌روند درخواست می‌کنند که: «قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ»، افرادی که نافهم هستند که درخواست نمی‌کنند.

– همین‌طور است. دقت کنید؛ «قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ» کل ارض است. به دلایلی؛ دلایل متصله و دلایل منفصله. دلیل متصل: این قومی که «لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً» آن‌قدر بی‌شعور هستند که نزدیک به فهم هم نیستند، آن‌قدر فهم آن‌ها بالا است، الآن که با این وسایلی که ما داریم، از کل ارض خبر نداریم، این‌ها با کمال نافهمی خود که نزدیک به فهمیدن هم نیستند، از کل افساد یأجوج و مأجوج خبر دارند. پس این ارض، ارضی است که آن‌ها در آن زندگی می‌کنند و کلافه شده بودند. «إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ».

سؤال دیگر: این یأجوج و مأجوج چیست؟ یأجوج و مأجوج از «أَجَّ، یَئِجُّ» است؟ «أَجَّ، یَئِجُّ»، تأجیج، برانگیختن، عربی است یا خیر، یأجوج و مأجوج معرّب از یاگوگ و ماگوگ است؟ این‌ها چیزهایی است که ما در تفسیر ذکر کردیم و باید روی آن فکر کنیم. از لغت یأجوج و مأجوج چه می‌فهمیم؟ «إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى‏ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا»[21] «بَيْنَ السَّدَّيْنِ سَدًّا» سدین یک مترفع آبی این طرف، یک مرتفع آبی آن طرف. آن طرف مرتفع یأجوج و مأجوج هستند و این طرف این قوم «لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً» هستند، آن‌ها می‌آیند این طرف و راه دارند، می‌آیند افساد می‌کنند. می‌شود شما سدی بین این سدین ایجاد کنید، که آن‌ها راهی برای تجاوز به این طرف نداشته باشند و نتوانند به ما تعدی کنند؟ «قالَ ما مَكَّنِّي فيهِ رَبِّي خَيْرٌ»[22] تا برسیم این‌جا «آتُوني‏ زُبَرَ الْحَديدِ»[23] براده‌های آهن. «حَتَّى إِذا ساوى‏ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ»[24] مرتفعین. نمی‌گوید «بَيْنَ السَّدَّيْنِ»، چون «بَيْنَ السَّدَّيْنِ» پایین می‌شود، بالا می‌شود «بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ»، بین المرتفعین، یعنی نوک این مرتفع این طرف و نوک مرتفع آن طرف را با براده‌های آهنی به هم وصل کرد که یک دیوار آهنی این‌جا ایجاد کرد. «آتُوني‏ زُبَرَ الْحَديدِ حَتَّى إِذا ساوى‏ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ‏».

– این آیه را نخواندید: «قالَ ما مَكَّنِّي فيهِ رَبِّي خَيْرٌ».

– آن را ما بحث نداشتیم، چون ما فعلاً سر سدین بحث داریم. می‌خواهیم ببینیم سدین چیست؟ یأجوج و مأجوج چیست؟ اگر خود آن را بخواهیم بحث کنیم باید یک هفته بحث کنیم و الآن بحث ما نیست. «قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُوني‏ أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً»[25] قیر می‌ریزند. یعنی براده‌های آهن و قیر با موادی که براده‌های آهن را منضم می‌کند، که این سد حجری نیست که بگویید دیوار چین است. اولاً دیوار چین سد آهنین نیست، ثانیاً 1500 کیلومتر طول دارد، ربطی به این ندارد که بعضی‌ها خیال می‌کنند که این سد ذوالقرنین دیوار چین است.

– [سؤال]

– همه این‌ها احتمالات است.


[1]. اسراء، آیه 5.

[2]. همان، آیات 6 تا 7.

[3]. همان، آیه 7.

[4]. انبیاء، آیه 95.

[5]. تفسیر القمی، ج 2، ص 131.

[6]. انبیاء، آیه 96.

[7]. انعام، آیه 65.

[8]. کهف، آیه 98.

[9]. همان، آیه 83.

[10]. بلد، آیه 10.

[11]. احقاف، آیه 35.

[12]. مائده، آیه 48.

[13]. انعام، آیه 34.

[14]. کهف، آیه 86.

[15]. همان، آیه 90.

[16]. همان، آیه 84.

[17]. همان، آیه 93.

[18]. همان.

[19]. اسراء، آیه 32.

[20]. کهف، آیه 94.

[21]. همان.

[22]. کهف، آیه 95.

[23]. همان، آیه 96.

[24]. همان.

[25]. همان.