پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-ادامه ی شرح آیه ی «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا» از آیات لقاء رب ۲-بیاناتی حول ریا کردن و آیا اینکه ریا با تمامی درکاتش مبطل عمل است؟ ۳-اثبات مبطل نبودن هر عملی که نتیجه اش لقاء رب نباشد. ۴-بحث حول آیه ی «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ...» که ریا را موجب ابطال عمل دانسته است.

جلسه سیصد و هشتاد و هفتم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

لقاء الله – ریا

ابطال اعمال صالحه با شرک و ریا

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».

دو مقدّمه است که امروز حضور شما عرض می‌کنم و بارها تکرار شده است. یک مقدّمه که سابقه هم دارد از استادنا الاعلم الاعظم الاتقی، آیت الله العظمی بروجردی (رض) و آن این است که مطلبی را با ادّله قانع‌کننده‌ای ظاهراً یک روز یا دو روز یا چند روز ایفاء می‌کردند و اثبات می‌کردند، بعداً همان مطلب را خراب می‌کردند. از ایشان سؤال شد که چرا این‌طور می‌کنید؟ فرمود: برای اینکه تبلور استعدادها است. وقتی آباد می‌کنم، کسانی که استعداد آن‌ها قوی است اعتراض می‌کنند و آن‌هایی که استعداد آن‌ها قوی نیست اعتراض نمی‌کنند. وقتی هم که خراب می‌کنم همچنین؛ برای اینکه مجتهدین در درس حضور دارند یا قریب الاجتهادهایی در درس حضور دارند که باید مطالب با ان قلت و قلت حل شود، این یک مقدّمه.

مقدّمه دیگر که ما عرض می‌کنیم این است که درست است آیات مقدّسات قرآن در تفسیر کتبی گذشته مطبوع و در تفسیر لفظی گذشته غیر مطبوع تکرار شده است، اما با مراجعات جدیدتری، با فکر قوی‌تری، مطالب زیادتر و نورانیت بیشتری نصیب ما می‌شود. راجع به آخرین آیه سوره کهف مطلب در هر دو بُعد چنین است. بُعد اوّل بُعد لفظی است و بُعد دوم ابعاد معنوی است. اما بُعد لفظی، «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً».[1] در عرض یکی، دو روز مکرّراً عرض کردم که «وَ لا يُشْرِكْ» باب افعال است و مفعول واحد لازم دارد. چون اگر «شَرَکَ» هم استعمال شود متعدّی نیست، ظاهراً استعمال نمی‌شود. «أشرَکَ» که باب افعال است متعدّی است و متعدّی به یک مفعول است و آن یک مفعول «أحداً» است. بنابراین عرض کردیم که بای «بِعِبادَةِ رَبِّهِ»، باء تعدیه است. بای تعدیه است به حساب اینکه مفعول دوم است. مفعول اوّل «أَحَداً» است، «عِبادَةِ رَبِّهِ» مفعول دوم است و این باء، بای تعدیه است.

احتمالاً گفتیم باء، بای تعدیه است، ولکن رد کردیم، گفتیم اگر بای تعدیه باشد، چون «أَشرَکَ» و «یُشرِک» مفعول واحد دارد، بنابراین چنین نخواهد بود. دو احتمال دادیم، یک احتمال که بای سببیه باشد و نه تعدیه و یک احتمال بای سببیه در اصل باشد و به معنای «فی» در فرع باشد. حالا هر دو احتمال را رد می‌کنیم، برای اینکه «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» مفعولٌ به مستقیم آن «أَحَداً» است. «بِعِبادَةِ رَبِّهِ» مفعولٌ به ثانی است که باید با باء تعدیه شود. «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»، «وَ لا يُشْرِكْ أَحَداً فی بِعِبادَةِ رَبِّهِ» پس باء، بای تعدیه است. نه بای سببیه است و نه بای به معنای «فی» است و نه سببیه در ضمن «فی» است، بلکه بای تعدیه است. «وَ لا يُشْرِكْ أَحَداً بِعِبادَةِ رَبِّهِ»، باء که تعدیه باشد، قاعدتاً آن‌طور که می‌گویند -البته ما طور دیگری عرض می‌کنیم- بای تعدیه و یا حروف جارّ تعدیه معنایی جز تعدیه نمی‌دهد.

ما دو مطلب را عرض می‌کنیم، یکی اینکه باء در این‌جا بای تعدیه است که مفعولٌ به ثانی به واسطه و به وسیله باء معیّن شده است و ثانیاً تعدیه بودن باء یا «إلی» یا «مِن» یا «عَلی» یا «حتّی» یا حروف دیگر هجده‌گانه جَر منحصر به تعدیه نیست. اگر انحصار به تعدیه داشته باشد فقط باید باء باشد، فقط «إلی» باشد، فقط «حتّی» باشد. حروف جارّه که هم برای تعدیه است و هم از برای غیر تعدیه است، اگر مقصود در جایی فقط تعدیه باشد، چرا فقط باء بیاید؟ خوب «علی» بیاید، «إلی» بیاید، «مِن» بیاید، «حتّی» بیاید. بنابراین با تعدیه بودن باء منافات ندارد که معانی دیگر شایسته باء هم درکار باشد. بنابراین جمع و جور بین مطالب و احتمالاتی که عرض کردیم، این است که در اصل باء تعدیه است، ولکن در ضمن معنی سببیت هم می‌دهد، معنای ظرفیت هم می‌دهد. «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»، «أَحَداً» مفعول اوّل است که مؤخّر است، «بِعِبادَةِ» که عبادت مفعول دوم است، مقدّم است و با باء تعدیه شده است و آن معانی که معنی سببیت و معنی «فی» است و همچنین معانی دیگر. معانی دیگری که از برای باء است در «بِعِبادَةِ رَبِّهِ» قابل قبول است و جمع آن أحسن است. این در بُعد ادبی است که دیروز و دو روز قبل اصرار داشتیم که باء چه چیزی است؟ باء، بای تعدیه نیست، باء سببیه است یا باء به معنی ظرف است. یا در اصل سببیه است و ظرف به معنای «فی» است.

ولکن از نظر ادبی ما به این حرف اشکال داریم که باء، بای تعدیه است، منتها تعدیه‌ای که شامل بر معانی دیگر باء است که سببیت باشد و ظرفیت باشد، این از نظر ادبی. از نظر معنوی درست دقّت بفرمایید، من هم دقّـت می‌کنم، مراجعه مکرّری به آیه می‌کنیم، گرچه مطالبی تکراری در ذهن است. اگر مطالب تکراری گفته نشود، مطالبی که اضافه بر مطالب گذشته فهمیدیم، قابل ذکر و قابل تفهیم و تفّهم نیست. «قُلْ إِنَّما»، «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ» که چه؟ «أَنَّما إِلهُكُمْ‏» نه «ربّکُم»، نه «معبودُکم»، «إِلهُكُمْ». «إله» که هست پس رب هم هست، پس معبود هم هست. ولکن ممکن است معبود باشد –امکان خارجی- رب نباشد، رب باشد إله نباشد. ولکن «إله» که هست، رب هم هست، إله و رب. إله و رب که باشد معبود هم هست. این‌جا موضوع «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ»، مقتضای وحدت الوهیت در الله وحدت ربوبیت است و مقتضای وحدت الوهیت و ربوبیت، وحدت معبودیت است. در این‌جا «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ»، نه به الوهیت «ربِّهِ»، نه به ربوبیت «ربِّهِ»، «بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً». یعنی بُعد سوم الوهیت بروز کرده است.

بُعد اوّل الوهیت، الوهیت است که شرک در الوهیت یعنی دیگری را با خدا «إله» دانستن، بُعد دوم بُعد ربوبیت است که شرک در ربوبیت دیگری را هم با خدا رب دانستن، ولی این بُعد سوم است. «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ» بُعد معبودیت است. چون «إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ» بنابراین الوهیت واحده به ربوبیت واحده و ربوبیت واحده به معبودیت واحده انتقال می‌یابد. «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ»، این هم نکته دوم است. نکته سوم: «صالِحاً» چطور؟ عمل صالح مراتب دارد. یکی اینکه صالح در حدّ ادنای صلاحیت که قبول باشد، ولو لقاءآور نباشد، معرفت‌آور نباشد، مقام‌آور نباشد. حدّ ادنای صحّت عبادت، صلاحیت است، حدّ اعلای عبادت صلاحیت است، حدّ متوسط عبادت صلاحیت است، بنابراین صلاحیت عبادت مراتب و درجاتی دارد. این‌جا کدام صلاحیت مراد است؟ این‌جا «عَمَلاً صالِحاً»، «عَمَلاً صالِحاً للقاء ربّه»‌ نه «عملاً صالحاً للصحّة»، «عَمَلاً صالِحاً للقاء ربّه» ممکن است، امکان زیاد است، انسان نماز می‌خواند و در نماز ارکان معنوی و معرفتی را انجام نمی‌دهد، فقط لفظ است، اما الفاظ و رکوعات و سجودات و تشهّدات و قیامات و قعودات همه از نظر فقه ظاهری صحیح است، اما حضور در محضر رب ندارد. آن معرفتی که باید داشته باشد ندارد، آن حضوری که باید در حال طاعت داشته باشد ندارد. این‌ چیست؟ این‌جا «عَمَلاً صالِحاً» در بُعد صحّت هست، در بعد لقاء رب نیست.

عمل به سه شکل است، یک عملی است که انسان را «عن الرّب» بعید می‌‌کند، یک عملی است که انسان را إلی الرب قریب می‌کند، یک عملی است که هیچ کدام، نه قریب می‌کند و نه بعید می‌کند. عملی که انسان را «إلی الرّب» قریب می‌کند عمل صالحی است که لقاء الرّب ایجاد می‌کند. عملی که انسان را «عن الرّب» بعید می‌کند در بُعد اوّل عمل حرام است و در بُعد ثانی عمل مرجوح و مکروه است. ولکن عملی که لقاء رب در بُعد صحّت می‌آورد چه چیزی است؟ یا آن را لقاء رب نمی‌گویند یا فقط در بُعد صحت است. عملی که نه انسان را از خدا دور می‌کند و نه نزدیک می‌کند. صلاة، صلاتی که باطل است و ارکان ظاهری آن را درست انجام ندادید صلاة است، اما صلاتی که انسان را از رب بعید می‌کند، بعید می‌کند. اما صلاتی که ارکان فقه ظاهری آن را انجام داده‌اید اما روح ندارد، معنا ندارد، قرب ندارد، توجه ندارد، این نه از لقاء رب بعید می‌کند و نه به لقاء رب نزدیک می‌کند، نه بعید می‌کند، نه نزدیک می‌کند. بعید نمی‌کند؛ چون حرام نیست، قریب نمی‌کند و لقاء رب نمی‌آورد؛ چون معنا ندارد، چون ارکان معنوی آن انجام نشده است.

اما «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» به مناسبت لقاء رب، نه «فمن کان یرجوا صحّة عمله»، صحّت عمل مرحله اولی است. «مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» کسی که از عبادت نورانیت، قرب، زُلفی می‌خواهد، رجاء دارد، «فلیعمل صالحاً للقاء ربِّه» نه عملاً در اصل صحّت. بُعد اوّل بطلان است که بُعد «عن الرّب» است، یا نماز باطل می‌خواند یا نماز را باطل می‌کند. بُعد دوم صحّت است که باز مشمول آیه نیست. بُعد سوم «فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً» به حساب سابق آن «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ»،‏ نه «يَرْجُوا» مثلاً عدم عِقاب، نه «يَرْجُوا» ثواب، «يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» در کلّ مراحل دنیوی و مراحل برزخی و اخروی با درجاتی که لقاء الرب دارد. بعد اوّل «لقاء الرّب» معرفت بیشتر و توجه بیشتر و حضور بیشتر است، توجه و معرفت و حضور بیشتر در صلاة در صورتی است که صلاة صحیح باشد؟ خیر. صلاة صحیح باشد در نقطه اولی معلوم و در نقطه دوم هم در هر درجه‌ای از درجات صحیح باشد. یعنی مقداری توجه، مقدار بیشتر، مقدار کامل‌تر، درصدی توجه معنوی در نماز داشتن درصدی لقاء می‌آورد. ولکن اگر در نماز هیچ درصدی توجه نباشد، اتوماتیکی نماز می‌خواند، از «بسم الله» تا «السّلام علیکم»، از رکوع تا سجود، از قیام تا قعود، از تشهد و غیر تشهد هیچ توجهی به رب ندارد، توجه به کفایه دارد، توجه به تفسیر دارد، توجه به نانوایی دارد، توجه به قصّابی دارد، توجه به زراعت دارد. این نماز صحیح است، او را کتک نمی‌زنند که چرا نماز نخواندی، ولی لقاء رب نمی‌آورد. نورانیتی که به وسیله نماز باید ایجاد شود، حضوری که، نورانیتی که، معرفتی که به وسیله نماز باید حاصل شود حاصل نمی‌شود. این نکته دوم.

«فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً» آن وقت «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» که باز بحث دارد. این شرک به عبادت رب این نیست که تمام مواردی که شما می‌گویید و می‌شمارید، تمام موجب بطلان صلاة است، خیر، بعضی موارد موجب بطلان صلاة است، ریا و مانند ریا که دیروز عرض کردیم. بعضی موارد موجب بطلان صلاة نیست، موجب باطل شدن نماز نیست، بلکه سبب لقاء رب نخواهد بود، ولو درصدی. نمازی که بی‌روح است و خالی از توجه و ابراز حضور است، اصلاً لقاء رب نمی‌آورد. بنابراین به این آیه نمی‌شود تمسّک کرد که تمام درکات «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»، تمام موجب بطلان صلاة است، نه، موجب بطلان صلاة نیست. بعضی موجب بطلان صلاة است و بعضی هم نه موجب بطلان است نه موجب لقاء است، بلکه قشر صلاة است، پوست صلاة است و معنای صلاة در کار نیست. این بحث دوم.

بحث سوم: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» در کلّ ابعاد، «فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً للِقاءَ رَبِّهِ»، «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً». إشراک در عمل عبادت سه نوع است: یک إشراک در معبودیت است، یک إشراک در طاعت است، یک إشراک در احترام است. فرق می‌کند. گاه چون حاج آقا، کربلایی، آیت‌الله می‌بیند من «وَ لاَ الضَّالِّين‏» را قوی‌تر می‌گویم، ولی عبادت آن‌ها نیست، به احترام آن‌ها است، عبادت غیر از احترام است. ممکن است احترام باشد، عبادت نه، خضوع باشد عبادت نه، طاعت باشد عبادت نه، ولیکن وقتی عبادت است عبادت هم طاعت است هم احترام است. بین عبادت از طرفی و طاعت و احترام از طرف دیگر عموم و خصوص مطلق است. «کلّ عبادةٍ تشمل طاعةً بحسبها و تشمل احتراماً بحسبه». ولکن این نیست که اگر به هر کسی احترام کردید عبادت کردید، نه، احترام لازم است. به مؤمن باید احترام کرد، و طاعت، اگر ما رسول را طاعت کنیم عبادت کرده‌ایم؟ خیر. بنابراین اگر عبادت است طاعت هم هست، احترام هم هست. ولکن اگر احترام است و یا طاعت است و یا هر دو است ممکن است عبادت باشد، ممکن است نباشد. اگر احترام، احترام کلّی صددرصد بود و طاعت، طاعت کلّی صددرصد بود، ملازم با عبادت است. اما اگر احترامٌ مّا بود که دون احترام الرب، طاعةٌ مّا و طاعت مختصری بود طاعة الرّسول، دون طاعة الرّب، اگر دون طاعة الرّب و دون احترام رب بود، عبادت نیست. این هم یک نکته.

مطلب دیگر، «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»، در معبودیت شریک قرار ندهید، نه در احترام، نه در طاعت. ممکن است پدر امر کند نماز بخوان، نماز می‌خوانیم، ولکن پدر را عبادت نکرده‌ایم، پدر را احترام کرده‌ایم، پدر را طاعت کرده‌ایم. حالا به ریا و غیر ریا کار نداریم، در اصل. آیا در این‌جا اشراک به عبادت رب است؟ نه، برای اینکه… کما اینکه اشراک در الوهیت در مثلّث ابعاد آن، اشراک در ربّانیت در مثلّث ابعاد آن، اشراک در معبودیت هم در مثلّث ابعاد آن. اشراک در الوهیت، مثلّث ابعاد تصوری‌اش این است که کسی را در الوهیت رب شریک قرار می‌دهیم که برابر با رب است. دو إله، یا فوق رب است، یا دون رب است. در مثلّث ابعاد اشراک در الوهیت آیه نفی می‌کند و نفی نمی‌کند. ربوبیت، مثلّث ابعاد ربوبیت یا ربوبیتی مستقل همچون ربوبیت رب یا فوق رب، یا دون رب، دون رب هم یا با اجازه رب یا با استقلالی که تصور می‌شود، در عبادت هم همین‌طور است.

در معبودیت، خداوند در الوهیت إله واحد است، در ربوبیت إله واحد است، در معبودیت إله واحد است. همان‌طور که اگر در الوهیت یک در بیلیارد هم برای کسی الوهیت قائل شوید مشرک هستید، یک در تریلیاردها الوهیت برای محمّد (ص) قائل شوید این اشراک است و همچنین در بُعد ربوبیت اگر ربوبیت که مخصوص بلاواحد است، یک در تریلیاردها ربوبیت از برای غیر خدا قائل شوید، ولو تخویلاً و توکیلاً و تحویلاً باشد، این حرام است. کذلک در باب عبادت. در آداب عبادت که سجود ظاهری و باطنی است و رکوع ظاهری و باطنی است، بندگی به معنای صحیح است، گرچه دارای ابعاد و مراتبی است، اگر برای خداوند در معبودیت یک در بیلیارد هم معبودی قائل شوید، این اشراک است. مثلاً می‌گوییم هزار نفر شرکت سهامی در کارخانه دارند، آیا هر یک نفری شریک است یا نه؟ بله، یک هزارم شریک است، دو هزارم شریک است، سه هزارم شریک است، شریک هستند، اگر یک در بیلیاردم هم باشد باز شریک است. تا آن‌جا که عقل می‌فهمد و می‌پسندد شریک مالی است، این سهامی که در کارخانه‌ها و تشکیلات قرار می‌دهند، سهامی که چند میلیارد است، من صد تومان، شما دویست تومان، شما پانصد تومان، شما هزار تومان، شریک هستند. کذلک، مطلب خیلی رقیق و دقیق است.

«وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» نه سبباً، نه ظرفاً، نه غایتاً، نه مقدّمتاً، نه نتیجتاً، در معبودیت رب شریک قائل نباشد. اگر در معبودیت رب شریک قائل باشد، لقاء رب برای او حاصل نمی‌شود، ولو صحیح بخواند، نماز او صحیح باشد. ولو نماز از نظر ارکان فقه ظاهری صحیح باشد، اما لقاءرب‌‌آور نیست. اگر باطل باشد که دور می‌کند، کما اینکه اگر صحیح باشد و ارکان معرفتی حاصل نشود لقاء رب نمی‌آورد. عدم لقاء رب دلیل بر بطلان صلاة نیست. صلاتی که لقاءآور نیست، صومی که، جهادی که، امری که، نهی‌ای که، زکاتی که، خمسی که، امور حالی و امور مالی که عبادت است، اگر چنانچه از حضور و معرفت و اخلاص که ارکان معنوی عبادت است خالی باشد، صحیح است، در بُعد فقه ظاهر صحیح است، ولکن در بُعد فقه باطن لقاء‌آور نیست.

بنابراین «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً». حالا مثال؛ البته با توجه به این جهت در تمام بحوث تکلیفی که از برای صحّت صلاة است تکلیف عام است که اکثراً بتوانند انجام دهند، نه تکلیف خاص. اگر تکلیف خاص در «لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ» باشد و این مناط صحّت صلاة و صوم باشد، اکثر قریب به اتّفاق‌ صلاة‌ها و صوم‌ها و اذکار باید باطل باشد، با توجه به این جهت داریم بحث می‌کنیم. ببینید در سرتاسر قرآن راجع به اینکه ریا شرک خفی است و مبطل است پنج آیه داریم، برای شما می‌خوانیم و این آیه آیه‌ای است که شامل معانی آن پنج آیه و شامل معانی دیگر نیز هست. بی‌جهت نیست که در روایت رسول الله (ص) است که اگر خداوند جز این آیه آخر سوره کهف را نازل نمی‌کرد «لَکَفَرتُمْ». کافر می‌شدید. واقعاً کافر می‌شدیم. اگر در کلّ 6666 آیه، فقط همین آیه بود «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ‏»، اگر درست دقّت کنیم، با رقّت، با فکر، شب، روز، خواب، بیدار، اگر در تمام آنات فکر کنیم، اشراقات ربّانیه متسلسل است و به انسان می‌رسد. گوینده ادعا ندارد، ولکن از بس گدایی کردم مطالبی به دست آوردم، گدایی زیاد آن هم از کسی که رب است، رئوف است، رحیم است.

«وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» اگر چنانچه نماز می‌خواند صددرصد داعی او الله است، یک درصد، یک هزار، یک میلیونیم، یک تریلیونیم، یک بی‌نهایتم، اگر یک بی‌نهایتم غیر خدا در اصل نماز من، در شکل نماز من، در مادّه آن، در معنای آن، در وقت آن، در شرایط استحبابی آن، در ترک مرجوحات آن، یک بی‌نهایتم شرکت داشته باشد، لقاء حاصل نمی‌شود. نماز درست است، ولی لقاء حاصل نمی‌شود. لقاء در صورتی است که نماز صددرصد برای رب باشد تا صددرصد لقاء حاصل شود و این لقاء صددرصد در صددرصد نیّت صلاة لِلّه، گرچه درجات دارد ولی ادنی درجه آن این است که مقداری لقاء حاصل شود. مقداری لقاء به الله حاصل شود به شرطی که لقاء دیگری نباشد. در صلاة، لقاء دیگری، معبودیت دیگری، توجه به دیگری در اصل صلاة، در کیفیت آن، در کمّیت آن، در مستحبّات آن نباشد. مثلاً، یک مثال از خودم می‌زنم، اگر کسی باشد من نماز را طور دیگری می‌خوانم، کسی نباشد پایین‌تر، کسی نباشد تند تند، اما کسی باشد در قنوت انتخاب آیه مفصّل، در سوره بعد از حمد انتخاب سوره مفصّل، با الفاظ خیلی عالی، با القاب خیلی عالی، با حالات خیلی عالی. اگر چنین است این نماز لقاءآور نیست گرچه صحیح باشد، صحیح باشد، ولی لقاءآور نیست.

 نمازی لقـاءآور است که تمام خصوصیات آن، زمانی آن، اوّل وقت آن، مستحبّات آن، القاب آن، لغات عالی آن، فصاحت آن، بلاغت آن، حال آن، ظاهر آن، باطن آن فقط لِلّه باشد، این لقاءآور است، غیر از این لقاءآور نیست. اگر در روایتی داریم، در نکاتی که از آیه استفاده کردیم که بسیاری از عبادت‌های ما، نماز‌های ما، روزه‌های ما، حج‌‌های ما، عبادت‌های ما، تا چه رسد به غیر عبادت، عبادت‌های ما خراب است، تا چه برسد به غیر عبادت. عبادت‌های ما لقاءآور نیست، اگر بُعدآور نباشد. البته اگر بُعد هم بیاورد، بُعدی که موجب بطلان صلاة باشد نیست.

-‌ [سؤال]

-‌ خیر، اصل قرب. شما قبل از نماز قربی داشتید، نماز که خواندید این قرب بیشتر می‌شود. قرب بیشتر شود، حضور بیشتر شود، معرفت بیشتر شود. این نماز، صلاة، صِلاء است، صِلاء وقود النور است. وقود است، یعنی گیرانه است. گیرانه‌ای است که ظلمتی را بین شما و رب برطرف می‌کند، نه همان ظلمت باشد، نه همان نور باشد، بالاتر نباشد، اگر نور است بالاتر نرود، اگر ظلمت است کم نشود، اگر ظلمت است از بین نرود، این لقاء نیست.

– [سؤال]

-‌ معرفت و غایت خدا یکی است، دو لفظ برای یک معنا است. بنابراین «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» یعنی این نمازی که من می‌خوانم به این وضعیت، به این کیفیت، به این زمان، به این مکان، به این الفاظ، کسی باشد یا نباشد، بداند یا نداند، تعریف کند، لعنت کند، اذیت کند. در این صورت این نماز موجب لقاء الرب است. لقاء رب در بُعد ربوبیت یعنی خداوند فکر را تربیت می‌کند، حضور بیشتر، عقل را تربیت می‌کند، حضور بیشتر، قلب را تربیت می‌کند، حضور بیشتر. در کلّ مراحل وجودی بر حسب درجات لقاء الرب حاصل می‌شود، اگر «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» و این هم خوف‌آور است و هم خوف‌آور نیست. خوف‌آور است که تمام عبادات ما خالی از این است، خوف‌آور نیست که بحث لقاء رب است، بحث صحّت صلاة نیست. […] ما نماز خود را از نظر مقدّمات و از نظر ارکان و از نظر واجبات و ترک محرّمات، از نظر فقه ظاهری درست انجام بدهیم. در بقیه آن کُمیت ما نوعاً لنگ است، بلکه در ارکان ظاهری آن هم نوعاً یا بعضاً لنگ هستیم. پس «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً».

حالا بحثی که زیاد عرض کردیم، مثلّثی از اشراک به عبادت رب وجود دارد. قبل از عبادت، بعد از عبادت، با عبادت. مقدار مسلّم آن کدام است؟ در بُعدی هر سه، در بُعدی یکی. «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» یعنی در حالی که نماز می‌خواند داعی بر نماز، غایت نماز، سبب نماز، جهات دیگر نماز، هیچ کس جز الله دخالت ندارد، ولو عبادة العبید باشد، عبادة التّجار باشد، منافات ندارد. عبادة العبید باشد، عبادة التّجار باشد، ولکن احدی غیرُ الله مؤثّر نیست. در عبادة العبید فقط الله مؤثّر است، الله دوری جهنم را خواسته است، در عبادة التّجار «الله» مؤثر است، چون «الله» «جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»[2] داده است. در عبادة الاحرار که مطلبی نیست، واضح است.

حالا در بُعد وسط و ظلع قاعده وسط این مثلّث این است که در حال صلاة «لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»،[3] قبل نیست، بعد نیست، قبل و بعد فرق می‌کند. اگر قبلاً می‌گوید یا می‌خواهد یا می‌گوید به کسانی که نماز شب خواهند خواند، یا می‌خواهد، این خواستن فرق می‌کند. یا می‌خواهد و می‌داند کسی مطلع نخواهد بود، یا می‌خواهد و احتمال می‌دهد که کسی مطلع خواهد شد یا می‌خواهد و مطمئن است کسی مطلع خواهد شد، یا می‌خواهد و إخبار می‌کند، این‌ها درکات خواست غیر الله در «عِبادَةِ رَبِّهِ» است. این مراتب و این درکات و این درجاتی که در بُعد «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» وجود دارد، در بُعد قبلی و در بُعد وسط و در بُعد بعدی. در بُعد قبلی: اگر چنانچه نیّت او این است که نماز شب می‌خواند و دوست دارد کسی بداند و می‌گوید، می‌گوید و یا نمی‌گوید، می‌داند که از ادا و اطوار او خواهند دانست که زود می‌خوابد و به وضعی انجام می‌دهد که می‌دانند مثلاً امشب می‌خواهد بلند شود. یا این اشراک «بِعِبادَةِ رَبِّهِ» تا صلاة لیل استمرار دارد، صلاة لیل باطل است یا استمرار ندارد. اگر استمرار ندارد، این صلاة لیل قرب رب ایجاد نمی‌کند. چرا؟ مقدّمه آن خراب است.

این عبادت رب در مثلّث زمان باید طاهر باشد، قبلاً، معاً، بعداً. اخلاص در زوایای ثلاث «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» باید باشد تا قرب ایجاد کند. و اما اگر قبلاً چنین بوده، ولو نماز شب را نماز شب نمی‌کند، نقصان دارد، باطل نیست، نقصان دارد. تا اندازه‌ای قرب هم ایجاد کند بسم الله، ولی آن قربی که مطلوب است ایجاد نمی‌کند، اگر استمرار نداشته باشد. اگر استمرار داشته باشد که باطل است و بعداً. بعداً که روایت هم داریم، روایات متعدّده‌ای بر تأیید آنچه از آیه می‌فهمیم، داریم که اگر کسی عبادت را خالصاً و مخلصاً انجام داد و بعداً بازگو کرد و بعداً فهمیدند خوشحال شد و بعداً گفت، این ریا است، ولی هر ریایی مبطل صلاة نیست. ما ریا زیاد داریم، اشراک زیاد داریم، ریا زیاد داریم، اگر بخواهیم همه اشراک‌ها و همه ریاها را از بین ببریم، فقط عبادت محمّدیین (ص) درست است، بقیه درست نیست. کما اینکه هر اشراکی عبادت وثن نیست، عبادت وثن هست، کفر است، ریا است، همه آن‌ها اشراک است. همان‌طور هم هر ریایی مبطل صلاة نیست. آن ریایی مبطل عبادت است که در پنج آیه مخصوص آن بحث خواهد شد.

-‌ در مورد نهی از منکر فرموده: نمازی که نهی از منکر نکند، باطل است.

– بله، باطل است.

– نهی از منکر شرط کمال نماز است.

-‌‌ خیر، شرط بر صحّت است. ببینید «إِنَّ الصَّلاةَ»[4] کدام صلاة؟ صلاة صحیح. ادنای صحّت صلاة، ادنای نهی می‌آورد، ادنای نهی؛ دیگر در نماز منکر انجام نده. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» بنابراین اگر صلاة ادنای نهی نداشته باشد یعنی در حال صلاة ترک واجب، در حال صلاة فعل حرام، پس این صلاة نیست.

– آیا ادنای صلاة نباید موجب ادنای لقاء بشود؟

-‌ خیر، صلاتی موجب لقاء است که به نصّ این آیه 110 سوره کهف «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً»، عملی که صلاحیت برای لقاء داشته باشد، اینکه برای لقاء صلاحیت ندارد.

-‌ [سؤال]

-‌ صلاةِ باطل است. صلاتی که در آن ترک واجب می‌شود یا فعل حرام می‌شود این صلاة نیست، یعنی صلاة هست، ولی صلاةِ باطل است. آیه 28 سوره نساء، اوّلین آیه‌ از پنج آیه‌ای است که راجع به ریا است. آن ریایی که مبطل عبادت است، حالا لقاء پیشکش، مبطل عبادت است آیه 28، سوره نساء، صفحه 85.

 صفحه 44، بقره، آیه 264: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ». ببینید این «كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ» ضلع وسط را شامل است، یعنی در حالت انفاق «رِئاءَ النَّاسِ» است. اگر قبل از انفاق «رِئاءَ النَّاسِ» است و در حالِ آن نیست، اگر بعد «رِئاءَ النَّاسِ» است، در حال آن نیست، آیه شامل آن نیست. ببینید «كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ» نتیجه:‌ «وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر». «لا يُؤْمِنُ» یعنی ایمانی که مقبول باشد و ایمانی که عمل را صالح کند و درست کند ندارد، نه اینکه اصلاً ایمان ندارد. چون خیلی از مُرائی‌ها هستند که ایمان دارند، خیلی از مؤمنین هستند که مرائی هستند. پس آن رئائی که انفاق فی سبیل الله را ابطال می‌کند که زکات است، که خمس است، که صدقه است، که دیه است، هر چه هست، آن چیست؟ «كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ»، بنابراین این حد وسط را شامل است، در حالی که انفاق می‌کند «رِئاءَ النَّاسِ»، اگر ناس نباشد، انفاق نمی‌کند.

-‌ [سؤال]

-‌ وقتی رئاء این‌طور است، صلاة به طریق اولی.

– [سؤال]

-‌ نه، نفی نمی‌کند، نه نفی می‌کند نه اثبات، حالا عرض می‌کنم.

-‌ [سؤال]

-‌ بله، متوجه هستم. وقتی در مال این‌طور است، در صلاة به طریق اولی. برای اینکه این انفاق عبادت است یا نه؟ زکات عبادت است یا نه؟ وقتی در عبادت دانیه رئاء مبطل است در عبادت عالیه چطور؟ در عبادت ادنی که رئاء مبطل است در عبادت اعلی چطور؟ چون که صد آمد نود هم پیش ماست. به صلاة هم خواهیم رسید. «كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ»[5] هیچ چیزی به دست او نمی‌آید. نه تنها چیزی به دست او نمی‌آید، بلکه باطل است این انفاقی که «بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏» است. اگر انفاق کنید منّت بگذارید، اگر انفاق کنید اذیت کنید، برخلاف رضای خدا است و مثال آن: «كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ». حالا اگر انفاق می‌کند و ریا ندارد، انفاق می‌کند، ریا ندارد، ولکن منّ و أذی است، باز باطل است.

-‌ [سؤال]

-‌ بله، یعنی به بنده خدایی که شما زکات می‌دهید منّت می‌گذارید، نباید بگذارید، حرام است.

– صلاة چطور؟

– به طور اعلی بالاتر است. «كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ» اگر منّ و أذی بود و ریا نبود، باطل است. ولکن مصداق اجلی و اعلای منّ و أذی «يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ‏» است. بر کسی منّت می‌گذارد و کسی را اذیت می‌کند، بنابراین عمل او خالص لله نیست. اذیت و منّتی که در بُعد اعلی و در بُعد اسوء باشد، مصداق اجلای آن «يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ‏ِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ» است. پس بنابراین این وسط را شامل است، نمی‌خواهد نفی قبلی و بعدی را بکند، نفی رئاء قبلی و نفی رئاء بعدی نمی‌کند. ریایی که در وقت عمل عبادی است که اگر کسی نباشد مال نمی‌دهد، مال بد می‌دهد، مال کم می‌دهد یا مثلاً مال نمی‌دهد، با تأخیر می‌دهد. یعنی فرق می‌کند، کسی باشد این مال را در فلان وقت و خوب و زیاد و درست می‌‌دهد، اگر کسی نباشد یا اصلاً نمی‌دهد یا کمتر می‌دهد یا تأخیر می‌کند یا چیزهای دیگر. با درکاتی که این مطلب دارد.

– «وَ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ». این را بفرمایید.

-‌ حالا وقت ما تمام شد، تتمّه مطلب برای بعد إن‌شا‌ءالله. برای اینکه خداوند ما را آهوفهم کند که هیچ چیزی نیستید، نشانه گذاشتم، نشانه غلط درآمد. نشانه پنج آیه را گذاشتم، ولی نشانه غلط درآمد. برای اینکه بفهماند ما غلط هستیم، همیشه صحیح نیستیم.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. کهف، آیه 110.

[2]. بقره، آیه 25.

[3]. کهف، آیه 110.

[4]. عنکبوت، آیه 45.

[5]. بقره، آیه 264.