جلسه سیصد و هشتاد و نهم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

لقاء الله – ریا

مبطلات عبادت؛ مراحل شرک

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

ظاهراً اصول مطالبی که در باب اختصاص عبودیت و استعانت بالله است و لقاء الله است و لقاء الرب است و لقاء یوم الآخر است، امروز –البته اصول مطالب- خاتمه پیدا می‌کند. در تتمّه بحث آیه آخر سوره کهف را باز تکرار می‌کنیم.

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً».[1]

آن محور اصلی که ریا مبطل است یا کمک گرفتن در حالی که عبادت شخصی است مبطل است، خودِ عبادت است، خود صلاة است. در حالی که انسان نماز می‌خواند این نماز خالص برای عبادت رب نباشد، درصدی هم غیر رب معبود باشد که این شرک است، شرک رسمی است، ریا است. ولی پایین‌تر از این، این است که این نماز را که به عنوان عبادت خالص رب و توحید در عبودیت انجام می‌دهند، احترام غیر هم مدخلیت دارد. احترام غیر، طاعت غیر، حبّ غیر مدخلیت دارد. البته در این ابعاد درجه دوم، شرک نیست، شرک در عبودیت اله واحد نیست؛ چون عبودیتی در کار نیست.

اگر چنانچه قلب این مصلّی را بشکافید که حتی یک درصد هم در صلاة عبادت رب ندارد، این شرک نیست. ممکن است ریا باشد. اصل این نماز را، شکل این نماز را، وقت این نماز را، حالت این نماز را به عنوان عبودیت رب انجام می‌دهد، اما احترام غیر هم مدخلیت دارد. طاعت غیر، احترام غیر، توجه غیر هم مدخلیت دارد. بنابراین فقط شرک در عبودیت نیست، بلکه در سه بحث است. دو بحث آن شرک است، ولو ریا نباشد، یک بحث آن غیر این‌گونه است. اگر در نمازی که انسان می‌خواند درصدی غیر رب معبود است و بقیه آن رب، این شرک است، معلوم است، بالاتر از ریا است.

– در ریا هم همین‌طور است؟

– نه، عبادت نیست. مثلاً کسی که ریا می‌کند حاج‌آقا را درصدی عبادت می‌کند؟ عبادت است؟ عبادت نیست. عبادت غیر الله را موحّد انجام نمی‌دهد، ولو در ادنی درکات.

– در نماز خواندن خود شریک قرار داده است دیگر.

– در نماز خواندن، نماز خواندن چند بُعد دارد: یک بُعد نماز خواندن به عنوان عبادتِ الله است. در بُعد عبادت الله شریک قرار نمی‌دهد. اگر در بُعد معبودیت شریک قرار بدهد یعنی 99 درصد خدا را در نماز عبادت می‌کند، یک درصد هم حاج‌آقا را و چنین چیزی برای مسلمان و موحّد نیست. اگر چنین چیزی باشد این نه تنها نماز را باطل می‌کند، بلکه ایمان را باطل می‌کند. این کفر است، این شرک است.

ابعاد دیگری که وجود دارد در عبادت رب کسی را دخالت دهد نه در اینکه رب معبود است، در احترام، در طاعت، در خوش‌آمد. خوش‌آمد حاج آقا این است که من سه‌تا «سبحان الله» بگویم و «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ» را بهتر بکشم، اما خوش‌آمد حاج آقا در عبادت رب، نه اینکه خوش‌آمد حاج آقا، حاج آقا را معبود می‌کند. معبود که نیست، حاج آقا معبود نیست. «عَبدٌ ذَلِیلٌ» و… ولیکن چون انتظاری از او دارم، انتظار حالی، انتظار مالی، به احترام او، به خوش‌آمد او، به امر او، چون او امر می‌کند من رجحان می‌دهم نماز را این‌طور بخوانم، ولکن نماز را به امر او برای خدا می‌خوانم. به احترام او برای خدا می‌خوانم، به احترام او، به امر او، برای خوش‌آمد او، نماز را برای خدا می‌خوانم. این‌جا ریا است، چرا؟ برای اینکه نماز نه تنها در یک بُعد باید برای خدا باشد، در بُعد عبودیت، در بُعد احترام، در بُعد طاعت، در بُعد رضا، در کلّ ابعادی که نماز دارد باید برای خدا باشد.

بنابراین اگر بُعد عبودیت منفی شد ولو درصدی، این شرک رسمی است، ولو زائد باشد یا ناقص باشد، ولکن ریا نیست. ریا که شرک خفیه است و شرک نیست و چرا شرک خفی است؟ چون شرک جلی یعنی اشراک در معبودیت. منتها گاه درصد این جلی بالا است، گاه درصد آن پایین است، گاه متوسط است. بالاخره همه آن‌ها شرک است؛ شرک بالا، شرک پایین. ولکن از شرک جلی که مرحله عبودیت است گذشت، فقط عبودیت البته، این «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»[2] شرک در الوهیت نیست، در ربوبیت نیست، از عبودیت به بعد است. شرک مرحله سوم که شرک در عبودیت است شرک جلی است. شرک در الوهیت، اشراک در الوهیت جلی است. اشراک در ربوبیت جلی است. اگر کسی اشراک در الوهیت دارد یا اشراک در عبودیت دارد اصلاً نماز نمی‌خواند.

پس «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» نماز می‌خواند، یعنی اشراک در الوهیت ندارد، اشراک در عبودیت ندارد، بلکه اشراک احیاناً در معبودیت دارد. اشراک در معبودیت دارای درکاتی است یک درک این است که یک درصد، چند درصد محسوس و ملموس در این صلاة غیر خدا معبود است. درست است اگر غیر خدا در کار نباشد، نماز را می‌خوانم احیاناً و درست می‌خوانم، ولکن او هم علّیةٌ مّا دارد. علّیت منحصر متنی ندارد، ولکن علّیت رجحانی دارد. این بُعد اوّل که از این بُعد بگذریم ریا می‌شود.

بنابراین «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» در بُعد عبودیت و معبودیت، ولو درصد خیلی کم باشد این ریا نیست، بلکه این اشراک در عبودیت است و نه تنها ابطال صلاة است، بلکه ابطال ایمان است. شرک خفی از کجا شروع می‌شود؟ البته اشراک جلی درکات دارد، اشراک خفی هم درکات دارد. درک اوّل شرک خفی این است که من نماز می‌خوانم برای عبادت رب، ولکن اضافه است، احترام فلان، طاعت فلان، خوش‌آمد فلان. خوش‌آمد فلان از نظر احترام روحی یا مادّی، احترام فلان، امر فلان، این فلان‌ها این را از عبودیت رب خارج نمی‌کند، بلکه لواحق عبودیت است. از لواحق عبودیت احترام است. از لواحق عبودیت رضا است، رضای طرف. از لواحق عبودیت که متن است و رکن است در صلاة، امر است. امر است، احترام است، رضا است که در بُعد عبودیت لله انسان نماز را می‌خواند، ولکن عبودیت‌ها قوی و ضعیف دارد.

اگر عبودیت نسبت به الله در صلاة قوی باشد، احترام هم منحصر به اوّل است، احترام به غیر نیست. همان‌طور که عبودیت منحصر است، احترام که از لوازم است و طاعت و رضوان، رضا و طاعت و احترام که از لوازم عبودیت فوقی است یا عبودیت وسطی است، آن‌ها هم هست، ولکن اگر عبودیت به قدری ضعیف است، به قدری ضعیف است که حتی در احترام شرکت می‌شود، در طاعت شرکت می‌شود، در امر شرکت می‌شود، اگر پدر امر نمی‌کرد، اگر آیت‌الله امر نمی‌کرد، ممکن است نماز می‌خواندم ولی ضعیف‌تر یا نماز نمی‌خواندم.

بنابراین ریا در متن عبادت، نه مقدّمه و مؤخّره، مقدّمه و مؤخّره را بحث نمی‌کنیم، ریای در متن عبادت که ذی‌المقدّمه است، ممکن است عبادتی مقدّمه عبادتی دارد، عبادتی مقدّمه عبادتی ندارد. در عبادتی که متن عبادت است چه مقدّمه عبادی دارد و چه ندارد، در آن داریم بحث می‌کنیم. در آن نقطه بسیار روشن، بعد نقاطی که ملحق است بحث می‌کنیم که آیا ریا است، ریا نیست. ریا هست، مبطل عبادت است یا نیست. مبطل عبادت نیست حرام است یا نه که مراتب بعدی است.

حالا نماز می‌خواند از نظر وقت آن، از نظر لفظ آن، از نظر الفاظ اضافه آن، مستحبات آن، این اصلاً عبودیت لله است، ولکن به احترام غیر و طاعت غیر و محبّت غیر و رضوان غیر هم در کار است. چه اگر آن‌ها نباشد نماز را تارک است، چه اگر آن‌ها نباشد نماز را می‌خواند. اگر آن‌ها نباشد نماز را ترک می‌کند ریای غلیظ است و اما اگر آن‌ها نباشد، نماز را می‌خواند این ریای خفیف است.

– این ریا مبطل نماز است یا نه؟

– مبطل نماز بله. ریا چه خفیف آن و چه ضعیف آن و چه قوی آن مبطل نماز است، ریایی که در متن عبادت باشد. باز تکرار می‌کنم؛ چه اگر احترام و یا طاعت و یا رضای غیر خدا نباشد، چه نماز را نخواند چه ناقص بخواند، چه درست بخواند و چه با تشکیلات بخواند، ولکن غیر خدا منهای عبودیت در جهات دیگر که از لوازم عبودیت کامل است در کار بود، بنابراین این نماز باطل است. هم ریا حرام است هم مبطل صلاة است.

ممکن است انسان ریا بکند، اما مبطل عبادت نباشد مثل ریای قبلی، ریای بعدی. مثلاً اگر کسی در حضور جمعی بگوید که: من امشب نماز شب خواهم خواند، برای چه؟ نه اشراک در عبودیت، نه، برای اینکه محبّت و طاعت و احترام کسانی را جلب کند، اضافه بر برای خدا، برای غیر خدا منهای عبودیت در ابعاد ثلاثه باشد، این حرام است.

– [سؤال]

– فرق نمی‌کند. مثلاً من امشب نماز را در حرم حضرت معصومه پشت سر فلانی می‌خوانم یا واجب یا مستحب. چه مستحب باشد باطل، چه واجب باشد باطل یا غیر باطل. پس بُعد اوّل ریا بیّن شد، در عبادت محوری.

– [سؤال]

– برای خدا نذر کردید، برای غیر خدا که نیست. برای خدا که «لا يُشْرِكْ أَحَداً» نیست. احد که نیست. مال که احد نیست.

بُعد دوم. ببینید، این ریا که مبطل عبادت است این است که عرض کردم با درکات ریا احیاناً. احیاناً ریایی است قبل و ریایی است بعد. آیا ریای قبل که منتقل به متن عبادت نشود و ریای بعد آیا مضرّ به عبادت است یا نه؟ آیا ریای قبل و ریای بعد که حرام است مبطل هم هست یا نه؟ این را باید بحث کنیم.

الآن به گروهی خبر می‌دهد منهای عبودیت نسبت به آن گروه، بلکه از لوازم عبودیت صحیح و درست که احترام باشد و رضایت باشد و امر باشد، می‌گوید: چون شما امر فرمودید نماز شب می‌خوانم. به احترام شما نماز شب برای خدا می‌خوانم. برای رضایت شما نماز شب برای خدا می‌خوانم، برای خدا. نماز شب برای خدا عبودیتاً به احترام شما و خدا، به امر شما و خدا. امر خدا اصل است. امر خدا، احترام خدا و رضایت خدا اصل است، ولکن اصلی است که بعضی وقت‌ها فرع دارد.

در این صورت آیا وقتی که ریای قبلی انجام می‌شود نه در خود صلاة و نه در مقدّمه عبادتی صلاة، بلکه قبل از آن، آیا صلاة را باطل می‌کند یا نه؟ دو صورت دارد: یا آن ریایی که قبل می‌کرد منتقل می‌شود به حالت صلاة، در حالت صلاة هم همان ریا را دارد. مثل اوّل است دیگر. اگر در حالت صلاة هم همان ریای قبل از صلاة را داشت باطل می‌کند. به چه دلیل؟ به دلیل اوّل.

اما اگر از آن ریا توبه کرد و نماز را خالصاً و مخلصاً لوجهه الکریم انجام داد چرا نماز باطل باشد؟ «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ» نیست، برای اینکه «بِعِبادَةِ» «فی عبادة» است، در ظرف عبادت است. ما دلیلی نداریم کتاباً و سنّتاً که نماز باطل باشد. بله، آن ریا باطل است، آن ریا حرام است. ریایی که قبل از عبادت بشود و به خود عبادت نرسد، آن ریا حرام است، مستلزم توبه است و موجب فسق است و خروج از عدالت است، ولکن مبطل عبادت بودن دلیل می‌خواهد. این اوّل.

دوم: دوم این است که انسان بعد از اینکه عبادت را انجام داد، بعد از انجام عبادت واجبه یا عبادت مستحبّه ریا کرد، آیا ریای بعدی صلاة قبلی را باطل می‌کند یا نمی‌کند؟ این‌جا هم دلیل می‌خواهد. عبادت قبلی که مخلصاً لله انجام شد، چند روز قبل احتمال دادیم که مبطل باشد، ولی دلیلی بر مبطل بودن نداریم. ریا است و نشر می‌کند و به صلاة سرایت می‌کند، اما سرایت به صلاة طوری نیست که صلاة را ریایی کند.

– [سؤال]

– روی احتمال عرض کردم، چون مبانی را بعضی وقت‌ها عرض می‌کنیم بعد خراب می‌کنیم. این از مبانی‌ است که اگر گفتیم خراب می‌شود.

بنابراین این عبادت که نماز در حالت اخلاص از کلّ جهات انجام شده، آیا ریای بعدی این نماز را باطل می‌کند یا نه؟ دلیل می‌خواهد. وانگهی از نظر فلسفی مؤثّر بعدی در متأثّر قبلی اثر نمی‌کند، بلکه از نظر فلسفی هم نباشد، عبادتی که قبلاً انجام شده است خالصاً و صالحاً ابطال آن دلیل می‌خواهد. بله، احباط دلیل دارد. شرک حبط می‌کند. شرک رسمی به دلیل آیات قرآن، شرک رسمی و کفر رسمی اعمال صالحه قبل را باطل می‌کند، نه عقلاً بلکه به نصوصی از قرآن. اما ریا چطور؟ برای ریا دلیل نداریم. راجع به ریا فقط…

– [سؤال]

– آیات شرک و آیات کفر ریا را شامل نیست. ریا فقط یک آیه دارد، همین یک آیه و همین یک آیه دلالت بر قبل و بعد نمی‌کند. بله، ریای قبلی و ریای بعدی حرام، ولی مبطل صلاة باشد دلیل می‌خواهد. چون آن ریایی که در خودِ عبادت است و در حال عبادت است مدلول متن آیه آخر سوره کهف است. اما ریای قبلی حرام، ولی چرا مبطل باشد؟ ریای بعدی حرام، چرا مبطل باشد؟ مبطل بودن قبل و بعد دلیل می‌خواهد. البته ما دلیل نقلی احباط داریم، احباط اشراک، احباط کفر. اگر کسی کافر شود بعد الایمان و مشرک شود بعد الایمان، این اشراک و این کفر، اشراک رسمی یا کفر رسمی احباط می‌کند. اگر قرآن نداشت، ما نمی‌گفتیم احباط می‌کند، می‌گفتیم که برای آن ایمانی که داشته و عمل صالحی که داشته جزای خیر می‌بیند و برای این کفر جزای شرّ.

ولکن دلیل نقلی نصوص قرآنی داریم که این شرک بعدی، کما اینکه شرک قبلی–مثال است- و کفر قبلی صلاتی که با ایمان است ابطال نمی‌کند، کذلک ریای قبلی در حال اسلام صلاتی را که ریا ندارد ابطال نمی‌کند. کذلک شرک بعدی و کفر بعدی، اگر دلیل قرآنی نداشتیم مبطل اعمال صلاة نبود. ولکن دلیل قرآنی منحصر و مختص به خروج از دین است. اگر خروج از دین به اشراک باشد یا به کفر رسمی و شرک رسمی باشد، این احباط می‌کند، اما آیا چیز دیگری را هم احباط می‌کند؟ مثلاً اگر کسی قبلاً عمل طاعتی انجام داد بعد عرق خورد، عرق خوردن نماز قبلی را باطل می‌کند؟ نخیر.

ریا: ریای بعدی حرام است که البته روایت داریم، ولی قبول نمی‌کنیم. آن روایت هم دلالت بر بطلان نمی‌کند، دلالت بر حرمت می‌کند. وانگهی خود آیه. خود آیه دلیل نیست بر اینکه «يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ» عبادت را ابطال کند، خیر، حرام است، حرمت اعم از ابطال است. ممکن است اشراک باشد، حرام است، ولی ابطال نمی‌کند. ابطال می‌کند اشراک «بِعِبادَةِ رَبِّهِ» که ریا است، در صورتی که در خودِ عبادت رب باشد. اما قبل دلیل می‌خواهد، بعد دلیل می‌خواهد. حتی در خود عبادت رب اگر برای ابطال ریا دلیل نداشتیم، نمی‌گفتیم باطل است، ولی چون دلیل داریم. دلیل آن همین آیه است و مصداق اجلی و متیقّن و مسلّم این است که در حال صلاة ریا کنند که در آن مثلث ریا است. اما اگر در قبل از صلاة باشد چرا مبطل باشد؟ البته حرام است. بعد از صلاة باشد چرا مبطل باشد؟ حرام است. قبل از صلاة معالجه دارد. قبل از صلاة معالجه این است که در حالی که می‌خواهد عبادت را انجام بدهد اخلاص کند، ولکن بعد از صلاتی که با اخلاص انجام شد، این ریا بخواهد آن صلاة را باطل کند دلیل می‌خواهد. بله، صلاة را ناقص می‌کند. صلاة را اوّلاً ناقص می‌کند، نه در حدّ ابطال، برای اینکه کسی که بعداً ریا کند و کسی که بعداً ریا نکند، در آن صلاتی که خالصاً انجام دادند یکسان هستند؟ نه. کسی که نماز خالص می‌خواند و شراب می‌خورد بعداً یا نماز خالص می‌خواند و شراب نمی‌خورد، یکسان هستند؟ نخیر، حتی در صلاة یکسان نیستند.

بنابراین این اشراک بعدی که بخواهد تجاوز کند به عبادت، از عبادت یک مقداری می‌کاهد، ولی ابطال نمی‌کند، چرا؟ برای اینکه اصل صحّت است. مگر اصل در صلاة که ارکان آن را انسان انجام داده است صحّت نیست؟ شما ارکان ظاهری صلاة را رکوعاً، سجوداً، لفظاً مقدّماتاً انجام دادید، این صلاة شما صحیح است حالا یا مقبول باشد یا مقبول نباشد. مقبول بودن آن به شرط اینکه ریای قبلی و ریای بعدی فرض کنید نباشد. اما اگر ریای قبلی باشد یا بعدی باشد، این به صحّت صدمه نمی‌زند، البته از مقبولیت می‌کاهد. یا مقبولیت را کم می‌کند یا اصلاً مقبول نخواهد بود.

حالا روایتی که در بُعد دوم داریم. در بُعد اوّل این روایت را نداریم. در بُعد اوّل که ریای قبلی مبطل عبادت باشد و حال آنکه عبادت را خالصاً انجام می‌دهید، اصلاً نه آیه داریم و نه روایت، ولکن در بُعد دوم روایت داریم. در آیه کهف، صفحه 242 تفسیر الفرقان، از رسول‌الله (ص) است: «الإبقاء على العمل أشد من العمل». عملی که انسان انجام می‌دهد شدید است، صلاة با اخلاص انجام دادن، شدید است، انفاق در راه خدا کردن شدید است، ولکن همین‌طور بماند اشدّ است، به کسی نگوید، ریا نکند. چون ریای بعدی در ابعاد گوناگون عمل را ناقص می‌کند. «الإبقاء على العمل أشد من العمل».

«إن الرجل ليعمل فيكتب له عملٌ صالحٌ معمول به في السّرّ» در سرّ نماز می‌خواند، در سرّ زکات می‌دهد، کاری که سرّی ممکن است انجام بدهد، انجام می‌دهد. «يضعف أجره سبعين ضعفاً» چون اخلاصاً انجام داده و سرّاً انجام داده «يضعف أجره سبعين ضعفاً فلا يزال به الشيطان» زور شیطان در موقع عبادت نرسید، اگر جایی زور شیطان نرسد جای دوم می‌رود، جای ضعیف‌تر می‌رود، جای ضعیف‌تر می‌رود. اوّل به جای قوی می‌آید که در خود حالت صلاة است. در خود حالت صلاة و عبادات دیگر چه واجب و چه مستحب، زور او به آدم نرسید، بعداً که زور او می‌رسد. چون در نقطه خاصّی از زمان ممکن است انسان بر شیطان غلبه کند، ولی در استمرار زمان چه؟ قبل چه؟ بعد چه؟

«الإبقاء على العمل أشد من العمل إن الرجل ليعمل فيكتب له عملٌ صالحٌ معمول به في السّرّ يضعف أجره سبعين ضعفاً فلا يزال به الشيطان» شیطان او را رها نمی‌کند «حتى يذكره للناس» می‌گوید: من دیشب نماز شب خواندم. «يذكره» فقط، این مقدّمه ریا است. مقدّمه ریای بعدی است. «حتى يذكره للناس و يعلنه فيكتب علانية». این عبادتی که سرّاً انجام داده، علانیه نبوده، ولی حالا علانیه می‌شود، چرا؟ برای اینکه گفت. منتها علانیه یا در وقت عبادت است یا بعد از عبادت است.

«و يمحى تضعيف أجره» اجرش کم می‌شود. تضعیف اجر، اصل اجر هست، ولکن اجر کم می‌شود. «ثم لا يزال به الشيطان» شیطان او را رها نمی‌کند «لا يزال به الشيطان حتى يذكره للناس الثانية و يحب أن يذكر و يحمد عليه فيمحي من‏ العلانية و يكتب رئاءً». از علانیه بودن هم محو می‌شود. این نه سرّاً مقبول است نه علانیتاً مقبول است. آیا صحیح است یا نه؟ باید ببینیم. «و يکتب رئاءً». «يکتب رئاءً» یعنی این عمل او رئاء است. کدام عمل؟ عملی که قبلاً انجام داد ریا است؟ نخیر، ریا نبود. عملی که بعداً انجام داد، ریا است. پله اوّل بین ریا و غیر ریا بود که علانیه شد. ممکن است علانیه باشد و ریا نباشند، ولکن پله دوم نه سرّ است نه علانیه. اینکه نه سرّ است نه علانیه، حالت اصلی عبادت در بُعد اجر از بین رفت «و يکتب ریاءً». حالا «یکتب ریاءً» یعنی چه؟ یعنی «یکتب» آن عمل قبلی ریا؟ نخیر، قبلی ریا نیست. عمل بعدی ریا است. این عمل بعدی که ریا است اثر می‌کند.

– این سرّاً و علانیتاً مگر عمل قبلی نیست؟

– بله.

– این‌جا هم همان است دیگر.

– یک عمل است. این یک عمل دارای حالاتی است. یک حالت این است که در سرّ انجام می‌دهد و سرّ می‌ماند. در سرّ انجام می‌دهد و می‌گوید، علانیه می‌کند. مرتبه بعدی از علانیه هم می‌گذرد، باز می‌گوید. به اضافه در علانیه چه می‌شود؟ ریای فوق الرّیا. این ریای فوق الرّیا «و یکتب رئاءً»، «یکتب» چه؟ «یکتب» آن عمل یا «یکتب» آن کارش؟ آن کار او، عمل ریا نیست، آن کار او ریا است. حالا این کار که ریای بعدی است آیا حبط می‌کند عمل صالح قبلی را؟ دلیلی نداریم. اگر هم روایت نص در این مطلب بود قبول نمی‌کردیم، چون روایت قابل اطمینان نیست، قطعی نیست و آیه هم دلالت بر این مطلب ندارد.

«فأتقى لله امرءٌ صان دينه فإنّ الرياء شرك» ریا شرک است. ولکن این ریا که شرک است، خودش حرام است. ریایی که شرک است در عمل عبادی، غیر عمل عبادی، مقدّمه آن، مؤخّره آن، همه آن حرام است با درکاتی که دارد، ولکن آیا اگر قبل بود و منقطع شد یا بعد از عمل صالح بود، این شرک است، حرام است، ولی مبطل هم هست یا نه؟ حرام بودن اعم از ابطال است.

مثلاً در حال روزه. آیا در حال روزه کل محرّمات مبطل روزه است؟ نخیر، بعضی از محرمات. اکل است و شرب است و جماع است و این‌ها مبطل روزه هستند، ولکن روایتی بیاورد که سر زیر آب کردن… مثلاً در روایت است که «لَا يَرْتَمِسُ الْمُحْرِمُ فِي الْمَاءِ وَ لَا الصَّائِمُ».[3] این «لَا يَرْتَمِسُ الْمُحْرِمُ فِي الْمَاءِ وَ لَا الصَّائِمُ» فقط حرمت درست می‌کند، ولکن ابطال درست نمی‌کند، چون حرمت اعم از ابطال است.

البته اگر ابطال کند قطعاً حرام است، ولکن اگر حرام باشد قطعاً ابطال نمی‌کند، فلذلک شخص صائم در آب ارتماس کند حرام است، اما مبطل نیست، کما اینکه شخص محرم. شخص محرم در آب ارتماس کند، احرام او باطل است؟ نخیر. قطعی و ضروری عند الکل است که اگر شخص محرم در آب ارتماس کند حرام است، ولی مبطل نیست. پس بین حرمت شرک و ابطال آن «عمومٌ و خصوصٌ مطلق». احیاناً شبه رئاء هست، اما حرام هم نیست.

پس رئاء چند قسم است. سه قسم است که از عبودیت خارج می‌شود: یک قسم در خود متن عمل است که مبطل است. یک قسم قبل است و بعد است، عمل را ضعیف می‌کند، ولی مبطل نیست. قسم دیگر در خود عبادت، در خود صلاة ریا نیست، در وضوی آن هست. در وضو ریا است. اگر در وضو ریا باشد وضو باطل می‌شود، پس نماز را خواندی نه نماز از لحاظ ریای در نماز باطل است، بلکه از لحاظ مقدّمه نداشتن. پس اگر در خود طاعت ریا باشد یا در مقدّمه طاعت ریا باشد، در هر دو صورت طاعت باطل است، ولکن بطلان اوّلی برای ریای در خود عمل است، بطلان دومی برای اینکه صحّت ندارد. چون مقدّمه آن باطل است.

آیا مبطل نیتی و از این قبیل که عرض کردم، این فقط ریا است که در متن صلاة مبطل است یا غیر هم هست؟ غیر هم هست، دیروز عرض کردیم. مثلاً در نماز که از من خواسته‌اند تکیه به کسی بدهم، این هم اشراک است، منتها اشراک یا شرک خفی است زیاد یا شرکت است. اشراک شرکی و اشراک شرکتی هر دو مبطل عبادت است. دیروز تفصیلاً عرض کردم. اشراک شرکی ریا است به مراحل آن و اشراک شرکتی در وضو، کمک گرفتن در اصل وضو. در اصل آب به صورت ریختن نیت را من بکنم، ولی وضو دادن را دیگری، بدون اشکال.

اگر عسری و حرجی در کار نیست و من می‌گویم نوکر من یا غلام من یا هر کس یا پسرم من را وضو دهد، البته نیّت را او نمی‌کند، نیّت را من می‌کنم ولی نیّت را من بکنم و عمل وضو را او انجام بدهد. وضو را از من خواستند. وضو دو بُعد دارد: یک بُعد ظاهر و یک بُعد باطن. بُعد باطن نیّت است و بُعد ظاهر غسلتان و مسحتان است. همان‌طور که اگر نیّت در طاعت نباشد غسلتان و مسحتان شما کافی نیست، همان‌طور هم اگر نیّت باشد و غسلتان و مسحتان از شما نباشد، دیگری باشد، در غیر حال ضرورت و در غیر حال حرج و عسر، این مشمول آیه است. «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» شما شریک قرار دادید. شریک، نه شرک. یک مرتبه اشراک، شرک است، یک مرتبه اشراک در بُعد شرکت است. بنابراین آنچه عبادات را باطل می‌کند از این قرار است:

1- ترک واجبی از خودِ واجب در حال انجام آن.

2- ترک واجبی از غیر صلاة در صلاة.

3- فعل محرّمی که در خود صلاة محرّم است. کلام بی‌جا مثلاً.

4- فعل محرّمی که مربوط به صلاة نیست. نگاه کردن به اجنبی از روی شهوت.

5- شریک قرار دادن به عنوان شرکت، نه به عنوان اشراک. اشراک و کمک گرفتن از کسی در عبادت خاصّه چه در مقدّمه باشد چه در مؤخّره.

6- ریا است، منتها ریا در متن عبادت، اما اگر ریا در متن عبادت نباشد، قبل باشد یا بعد باشد، حرام است، ولی مبطل صلاة نیست.

این بحثی که به نظر ما رسید و عرض کردیم. حالا اگر تتمّه‌ای دارد من گوش می‌دهم و استفاده می‌کنم. بحث سوم که باز با اشاره برگزار می‌کنیم و کافی است، به آیات مراجعه کنید، لقاء یوم الآخر است. لقاء یوم الآخر در قرآن سه تعبیر دارد.

– فرمودید که این ریا هم شرک است.

– شرک خفی.

– همان‌طور که شرک عمل قبلی را باطل و حبط می‌کند، این ریا هم همین‌طور است؟

– اگر شرک رسمی عملی را باطل کند، شرک غیر رسمی مادون است یا نه؟ می‌توانیم مادون را به مافوق ملحق کنیم؟ نمی‌‌توانیم. البته مافوق را به مادون ملحق کردن درست است. «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ»،[4] «وَ لا تَنْهَرْهُما» را شامل است، ولکن اگر به جای این داشت: «وَ لا تَنْهَرْهُما»، از«وَ لا تَنْهَرْهُما» «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» در می‌آید؟ قیاس قطعی است. یا قیاس مساوات است یا قیاس ادنی. قیاس سه قسم است.

– مطلق شرک را آورده است.

– شرک چیست؟

– شریک قرار دادن.

– ما شرک در قرآن چند نوع داریم: یک شرک عبادت وثن است. عبادت وثن، طاغوت، وثن، این‌ها. یک شرک خفی داریم. شرک خفی ریا است. مثلاً آیاتی که می‌گوید: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ»[5] حجّاجی که ریا می‌کنند حق ندارند بروند؟ این‌طور که نیست. مرتبه اولی و درک اعلای اسفل شرک همان شرک رسمی است، ولو یک درصد باشد، ولو یک درصد عبادت رب باشد، ولکن اصلاً یک درصد عبادت غیر رب نیست، اما ریا است. بُعد اوّل، بُعد دوم، بُعد سوم، در متن عمل است. اگر در متن عمل ریا است، این آیات «الْمُشْرِكُونَ» شامل آن نمی‌شود.

مثلاً «لَمْ يَكُنِ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكينَ»،[6] «الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ» که قائل به تبنّی هستند، قائل به تثلیث هستند، این‌ها را در مقابل مشرکین آورده است. کسی که اهل ثالوث است، اهل تثنیه است، اهل تجسید است، این‌ها بوجهٍ عام و واسع موحّد هستند، ولو توحید آن‌ها غلط است. مشرک به معنی وثنی نیست.

پس مشرک در قرآن مگر به دلیل. مثلاً این‌جا دلیل داریم. این‌جا «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» چون «عبادة ربّه» است پس شرک رسمی نیست. بله، آن مرحله ادنای اشراک در عبودیت را شامل است که یک درصد، درصد خیلی کم عبادت و طاعت ملارمضان را بکند و این را هم در مسلمان‌ها نداریم.

– مرحله ادنای شرک همان ریا است؟

– نخیر. مرحله ادنای شرک جلی، چون شرک یا جلی است یا خفی. اگر شرک جلی باشد اعلی دارد، ادنی دارد، اوسط هم دارد. ما شرک خفی داریم. شرک خفی یعنی بطن آن را بشکافی، ملحق به شرک است، ولیکن الحاق رسمی به شرک ندارد. بنابراین دو بُعد در قرآن داریم: یک بُعد شرک رسمی عبادت غیر الله. یک بُعد دیگر عبادت غیر الله نیست، احترام است، طاعت است، رضا است، فلان است که این شرک جلی نیست و الّا اگر این هم شرک بود، بنابراین باید محکوم به احکام شرک باشد کلّاً، یعنی مرتد باشد، یعنی کسانی که مرائی هستند باید مرتد بشوند همه را باید چنین کرد.

اگر هم باز سؤالی و بحثی وجود دارد ما صحبت می‌کنیم. بحث لقاء یوم الآخر. چون لقاء الله داشتیم و لقاء الرّب داشتیم و لقاء یوم الآخر. لقاء یوم الآخر سه تعبیر در قرآن شریف دارد. یکی «لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا»[7] داریم.

– [سؤال]

– ریا است، شرک نیست. آخر شرک جلی موجب آن احکام خاص است. شرک جلی است که موجب اعدام است و موجب نجس است و موجب چه است. این شرک خفی است. کما اینکه نفاق هم همین‌طور است، خود نفاق. نفاق رسمی در قرآن جایی است که قلب او کلّاً مشرک است، ولی ظاهراً ایمان دارد، ولکن کسی در قلب خود کلّاً مشرک نیست، ایمان او ضعیف است. ایمان او که ضعیف است، نفاق‌هایی دارد، ولی این نفاق‌ها مراتبی دارد. پس نفاق‌ها درکاتی دارد و شرک‌ها درکاتی دارد. آن درک اسفل نفاق و درک اسفل شرک است که احکام خاصی دارد.

بحث سوم که لقاء یوم الآخر است. لقاء یوم الآخر در چند آیه‌ای که دارد لقاء یوم الآخر دارد، لقاء یوم الحساب دارد، لقائه یوم الحساب دارد؛ این سه تعبیر با هم فرق می‌کنند. لقاء یوم الحساب یعنی لقاء وقت حساب. ممکن است یوم الآخر باشد و حساب نباشد. «لقائه» در یوم حساب که آیه داریم، البته نه با این تعبیر. لقاء خدا در یوم حساب یعنی چه؟ در چند بُعد است، بُعد اوّل: لقاء معرفتی. چون کسی که کافر بالله و مکذب بالله بود، لقاء از طرف او نبود دیگر. لقاء در بُعد عالم تکلیف نداشت، ولکن بعد از اینکه قیامت می‌شود، در آن‌جا همه حقایق روشن می‌شود.

«لَقَدْ كُنْتَ في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ»[8] ولی کشف غطاء. کشف غطاء جهالت گاه به عمل است، به فعالیت است، گاه اتوماتیکی است. آن کشفی که به عمل باشد، به تقوا باشد، به جهاد باشد، به ایمان باشد، به چه باشد، معلوم است. آن تبلور پیدا می‌کند در یوم الآخر. ولکن کسی که در عالم دنیا منکر بوده است و مکذّب بوده است و ملحد بوده است و مشرک بوده و چه بوده، این لقاء از طرف او نسبت به حق نبوده، در یوم الآخر لقاء است. اوّلین حسرتی که شخص منکر خدا خواهد دید این است که خود منکرین الآن کاملاً می‌دانند، ولی دانستن حسر و شناختن حسر در آن‌جا کافی نیست. این لقاء اوّل.

لقاء دوم، لقاء خود تحوّل عالم تکلیف است به عالم قیامت، لقاء یوم الآخر. لقاء سوم لقاء حساب است و لقاء چهارم لقاء ثواب یا عقاب است. پس چهار لقاء در آن‌جا حاصل می‌شود. اوّل از مرحله زمانی لقاء یوم الآخر که انقلاب عالم تکلیف به عالم آخرت است. با لقاء یوم الآخر لقای شناخت رب به طور اتوماتیکی و بدون زحمت حاصل می‌شود. چون کاذب است. لقاء سوم لقاء حساب است و لقاء چهارم لقاء عذاب و ثواب است.

إن‌شاءالله ما روز دوشنبه که بعد از تعطیل خواهد بود که روز جمعه به جای خود، روز شنبه و یکشنبه هم که به عنوان فاطمیه است. اگر روز جمعه زنده بودیم این آیات را خواهیم خواند و بعد از خواندن آیات بحث عوض می‌شود، بحث دومی از آیات مشکله قرآن باذن الله تعالی خواهد بود.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. کهف، آیه 110.

[2]. کهف، آیه 110.

[3]. الکافی، ج 4، ص 353.

[4]. اسراء، آیه 23.

[5]. توبه، آیه 28.

[6]. بیّنه، آیه 1.

[7]. اعراف، آیه 51.

[8]. ق، آیه 22.