پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-بیان تقسیمات جبر که عبارتند از جبر در اعمال تکلیفی و غیر تکلیفی ، جبر از زمان خلق و جبر از زمان تکلیف ۲-اشاره به ابعاد سه گانه که مُثبِت ظلم بودن جبر است. ۳-بیان تقسیمات تفویض و ادله ای که اختیار مطلق را نفی می کند. ۴-بیان منظور از (امر بین الامرین) در حدیث (لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین)

جلسه چهارصد و شصت و سوم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

ابعاد و مراحل جبر و تفویض

ابعاد و مراحل جبر و تفویض

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».

از مهم‌ترین بحوث عقلی و فلسفی و علمی و عرفانی و جهات دیگر در الهیّات، بحث جبر و اختیار و قضا و قدر است و چون قضا و قدر از فروع جبر و اختیار است، ما مقدّمتاً جبر و اختیار را بحث می‌کنیم، گرچه ذی المقدّمه است و از فروع جبر و اختیار یا امر بین امرین، قضیه قضا و قدر است. ما از نظر نصوص قرآن و نصوص سنّت و ادلّه عقلیه و ادلّه علمیه، راجع به اثبات امر بین امرین غنی هستیم و بهترین تعبیری که به طور سبر و تقسیم و تردید تشکیکی درباره این سه بُعد است، روایت مشهوره است که «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ»[1] منتها در مواد و موارد جبر و تفویض و امیر بین امرین، موضوعاً باید صحبت کنیم تا در نفی و اثبات این موضوعات سه‌گانه و در ابعادی که هر یک از این موضوعات سه‌گانه دارند، بتوانیم درست بحث کنیم. اوّل بحث جبر و بعداً بحث تفویض و بعداً بحث «أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ».

جبر دارای مراحلی است، تفویض هم دارای مراحلی است که تمام مراحل جبر و تفویض با ادلّه اربعه کتاب و سنّت و عقل و علم چنین است و به عکس جریان امر بین امرین که نه جبر صد درصد در افعال اختیاری و تکلیفی است و نه تفویض صد درصد در افعال اختیاری و تکلیفی است، ادلّه اربعه‌ به وضوح دلالت دارد. صحبت‌ها در این‌باره‌ها زیاد شده است، امّا ما ناقل صحبت‌ها نیستیم، نقل صحبت‌ها گیج‌کننده است، بلکه بر مبنای سبر و تقسیم عقلی و علمی و کتابی و سنّتی بحث می‌کنیم.

نقطه اولی بحث جبر است. البتّه بحث جبر در افعال اختیاری مورد نظر است. چون افعال انسان، ذات انسان، صفات انسان، افعال انسان، افکار انسان، دو نوع است: یک نوع جبری است که اختیاری در سلب و ایجاب آن نیست و موردِ تکلیف هم نیست و یک مورد اختیاری است که مورد تکلیف سلب و یا ایجاب است.

اینکه ما در جبر بحث می‌کنیم و جبر را تقسیم می‌کنیم، جبرِ کلّی نیست، بلکه جبر در افعال تکلیفی است. آیا در افعال تکلیفی که ثواب و عقاب دارد، جبر است، تفویض است، امر بین امرین است؟ امّا در افعالی که کلّاً جبر است، صد درصد جبر است و ما اختیاری در آن‌ها نداریم، اصلاً مورد بحث نیست. وجود ما جبری است. فکر داشتن، عقل داشتن، فطرت داشتن، بدن داشتن، روح داشتن، هضم غذا در معده، گردش خون، رشد نباتی انسان و سایر رشدهایی که جبری است، اصلاً مورد بحث نیست. نه اثبات آن و نه نفی آن احیاناً. اینکه عرض می‌کنم احیاناً، چون وجود یافتن و تولّد انسان نسبت به خود شخص متولّد جبری است. امّا انتحار کردن جبری نیست. احیاناً انسان را جبراً می‌کشند، مانند تولّد جبری است. احیاناً انسان خودکشی می‌کند، مانند تولّد جبری نیست.

– [سؤال]

-‌ داریم بحث می‌کنیم، ما ابتدای بحث هستیم. جبری که ما می‌خواهیم تقسیم کنیم و ابطال کنیم، اوّلاً جبر در اعمال تکلیفی است که اعمال تکلیفی مقتضی اختیار و امر بین امرین است. امّا کسانی از الهیّین و از مسلمین هستند که در افعال تکلیفی هم جبر قائل هستند، چه سلباً و چه ایجاباً. بنابراین نقطه اولای بحث ما در جبر مطلق، این است که آیا جبر مطلق در افعال تکلیفیه هست و یا نیست؟ نه در افعال جبریه، نه در وجود یافتن انسان که جبری است، نه در صفات انسان که صفاتی که خلقی است، جبری است. در ذات و در صفات و در افعال جبریه ما بحث نداریم که مورد تکلیف هم نیست. تولّد یافتن انسان یا تولّد نیافتن او مورد تکلیف نیست تا بحث جبر بیاید. سلب و ایجاب گردش خون انسان مورد تکلیف نیست تا بحث پیش بیاید، نموّ انسان، هضم غذای انسان در معده، عقل داشتن انسان، فطرت داشتن انسان و چیزهایی از این قبیل که مورد تکلیف نیستند و جبری است، ما نفی آن را نمی‌کنیم، بلکه آن مثبت است و ثابت است. بلکه بحث ما در افعال تکلیفی است.

آیا ما در افعال تکلیفیه مجبور هستیم چنانکه احیاناً در افعال غیر تکلیفیه مجبور هستیم -اینکه می‌گوییم احیاناً حساب دارد- افعال غیر تکلیفیه احیاناً جبری است، احیاناً غیر جبری است. ولکن آیا در افعال تکلیفیه ما صد درصد مجبور هستیم یا صد درصد مجبور نیستیم؟ این جبر اقسامی دارد. قسم اوّل جبر بر حسب تصوّر عقلی ما این است که این جبر ذاتی ما باشد، خِلقی نباشد. خداوند ما را خلق کرده است و ذاتاً مجبور هستیم، نه اجباراً مجبور هستیم. گاه ذاتاً انسان نفی و اثباتی را می‌کند و اجبار ذاتی دارد، خِلقی دارد. یک وقت نخیر، خداوند انسان را که خلق کرد، در افعال تکلیفیه خلقاً مجبور نکرد، بلکه بعد الخلق، وقت تکلیف و عقل تکلیفی انسان را مجبور می‌کند.

پس جبرِ در افعال تکلیفیه دو بُعد دارد: یک بُعد، بُعد خَلقی است، یک بعد، بعد ذاتی است. بعد ذاتی این است که خداوند انسان را خلق کرد، ذات انسان را و ذات انسان را که خلق کرد، جبر در افعال تکلیفی انسان را نیز با ذات انسان خلق کرد. این ذاتی است، ولو در بُعد خلقی غیری است. یا نخیر، خداوند ذات انسان را خلق کرد، صفت اجبار در افعال تکلیفیه را در انسان خلق نکرد، بلکه وقتی عاقل و مکلّف شد، در او خلق کرد. پس جبر در دو بُعد: در افعال تکلیفیه خلقاً اوّلاً و در افعال تکلیفیه خلقاً ثانیاً عند التکلیف و عند العقل. این دو بُعد جبر است.

در این دو بُعد جبر، آیا استحاله دارد یا استحاله ندارد؟ اگر ممکن است، عدل است یا ظلم است؟ اگر ظلم است، نسبت به خدا که ما را در افعال تکلیفیه اجبار کند، درست است یا درست نیست؟ ما در هر گوشه‌ای از گوشه‌های جبرِ صد درصدِ افعال تکلیفیه جستجو کنیم و دقّت کنیم، می‌بینیم محال است. ظلم است، ظلم است، ظلم است، ظلم است، در ابعادی ظلم است. چه این جبری که در انسان تصوّر می‌شود، جبر در حین خلقت است. انسان را مجبوراً خلق کرد یا جبر عند التّکلیف است، انسان را مجبوراً خلق نکرد، بلکه عند التّکلیف در افعال تکلیفیه جبر کرد. این در چند بُعد ظلم است:

آیا فعل واجب و ترک واجب، فعل حرام و ترک حرام اگر جبری باشد، نسبت به شخص مظلوم ظلم است یا ظلم نیست؟ در چند بُعد ظلم است: اگر خداوند شخص را مجبور به گناه کند -گناه البتّه- کاری را که خداوند بر مکلّفین حرام کرده است، به رغم اینکه بر مکلّفین حرام کرده است، آن‌ها را بر فعل حرام مجبور کند، مجبور کردن بر فعل حرام، مجبور کردن بر کار بد است یا نه؟ خدا انسان را بر کار بد مجبور کند، این ظلم به انسان است یا ظلم نیست؟ ظلم است، این ظلم اول.

ظلم دوم: انسان را بر گناه مجبور کند و عقاب هم بکند. این ظلم دوم. سوم: گروهی را مجبور به گناه کند، گروهی را به واجب مجبور کند. این تفضیل است نسبت به کسانی که به واجب و کار خوب مجبور کرده است بر کسانی که به کار بد مجبور کرده است.

پس در سه بُعد ظلم است. «أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ»[2] که در بعضی از آیات است، نظر به ابعاد ظلم دارد. اگر ظلم یک بُعدی باشد «لَیسَ بِظَالِمٍ» است، امّا اگر ظلم دو بُعدی باشد و سه بُُعدی باشد و چند بُعدی باشد، ظلّامیت است. در آیاتی که «أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ» از جمله جبر را نفی می‌کند. چون جبر در افعال تکلیفیه، حداقل در سه بُعد ظلم است.

گروهی را مجبور به عصیان، گروهی را مجبور به طاعت، گروهی را که مجبور به عصیان می‌کند سه بُعد ظلم است، گروهی را هم که مجبور به طاعت می‌کند سه بُعد ظلم و عمل لغو است. در گروه اوّل مطلب بیّن‌تر است، باز تکرار می‌کنیم. این کسانی را که مجبور به گناه می‌کند، گناه است یا گناه نیست؟ نقص است یا نقص نیست؟ مجبور کردن کسانی به گناه و نقص ظلم به آن‌ها است یا نه؟ ظلم است. این اوّل.

دوم: با اینکه مجبور به گناه کرده است، وعده عقاب هم داده است. عقاب بر ترک واجب و فعل حرامی است که اختیاری باشد، امّا اگر اجباری نباشد، عقاب بر امر غیر اختیاری هم ظلم است. این بُعد دوم ظلم. بُعد سوم ظلم، امتیاز قائل شدن است که گروهی از بندگان را بلااستحقاق مجبور به ظلم، مجبور به گناه و گروهی دیگر را بلااستحقاق مجبور به ترک گناه، مجبور به فعل واجب. به عبارت دیگر، خداوند گروهی را مجبور به ترک واجب کند و فعل حرام و گروهی را مجبور کند به فعل واجب و ترک حرام. این امتیاز دادن آن گروهی است که مجبور می‌کند سلباً و ایجاباً، ترک واجب و فعل حرام. در سه بُعد این ظلم است. البتّه این تقسیم که داریم عرض می‌کنیم به طور اجمال است. پس «لَا جَبرَ» «لَا جَبرَ» چون در سه بُعد ظلم است.

تفویض: تفویض هم دارای مراحلی است، یا تفوّض است یا تفویض است. ما کاری به لغت تفویض نداریم، اصولاً سبر و تقسیم عقلی می‌کنیم. یا مکلّفان در اعمال تکلیفیه صد درصد اختیار دارند، ذاتاً، نه خدادادی است و نه دادۀ دیگران است، بلکه این‌طور هستند، خدا آن‌ها را از اوّل این‌طور خلق کرده است. خداوند همان‌طور که ذوات مکلّفین را خلق کرده است، اختیار و اراده مطلق بی‌قید و بی‌حد در اعمال را خلق کرده است. چه خلق کرده است اوّلاً، چه اعطا کرده است ثانیاً. چه فرق می‌کند؟ مثل قضیه جبر. چه جبر در خلق اوّل باشد، چه جبر در مرحله تکلیف باشد. این‌جا هم تفویض، تفویض که معنای آن صد درصد واگذار کردن تروک و افعال به شخص مکلّف است. این واگذار کردن چه در آغاز خلقت باشد، با خلقت اصل روح و جسم باشد یا در موقع تکلیف باشد، فرق نمی‌کند. ما از برای تفهیم شئون مختلف را بیان می‌کنیم. این دو یک‌کاسه هستند و دارای یک معنا هستند. این تفویض در کلّ ابعاد محال است، امّا ابعاد تفویض.

-‌ [سؤال]

-‌ این هر دو باشد فرق نمی‌کند. چه اوّل باشد، چه بعد بیاید باشد، فرق نمی‌کند.

-‌ [سؤال]

-‌ هیچ کدام نیست، هر دو باطل است. هم با خلق انسان تفویض نمی‌آید، هم بعد از خلق. چون هر دو باطل است. چون هر دو باطل است، بنابراین در ابطال فرقی نمی‌کند.

– [سؤال]

-‌ آن مطلب دیگری است. آن در بحث امر بین امرین می‌آید. ما در بحث تفویض صحبت می‌کنیم. بحث جبر: ذاتاً اوّلاً یا عند التّکلیف، بحث تفویض: ذاتاً اوّلاً یا عند التکلیف، بحث امر بین امرین: ذاتاً اوّلاً یا عند التّکلیف. مهم عند التّکلیف است. برای اینکه قبلاً چه فرق می‌کند. چه جبر باشد، چه اختیار باشد. قبل از تکلیف چه انسان به گناه و طاعت مجبور باشد، چه نباشد، چه فرقی می‌کند. چون عقابی در کار نیست، آن هم البتّه بد است. مثلاً قبل از تکلیف، طفل مادامی که تکلیف ندارد، مجبور به دروغگویی باشد. این هم بد است، ولی بدی عند التّکلیف بیشتر است.

اصولاً اگر از هنگامی که خداوند انسان را خلق کرده است، مجبوراً خلق کرده است، این جبر، ظلم است هم قبل از تکلیف، هم بعد از تکلیف. منتها بعد از تکلیف ظلم آن بیشتر است. قبل از تکلیف ظلم آن کمتر است. ظلم قبل از تکلیف مجبور کردن به بدی است اوّلاً، امتیاز دادن بعضی است بر دیگری ثانیاً، امّا عقاب نیست. ولکن بعد التّکلیف یک زاویه بر این اضلاع اضافه می‌شود که عقاب است. بنابراین چه دو ظلم باشد، جبر قبل از تکلیف. چه سه ظلم باشد جبر بعد از تکلیف، در هر دو صورت این باطل است و محال است.

-‌ [سؤال]

-‌ عملی که برای انسان ضرر دارد، کتک خوردن، مریض شدن، سم خوردن ضرر دارد، حالا یا مکلّف و یا غیر مکلّف. اینکه ضرر دارد، خداوند ذاتاً انسان را مجبور کند سم بخورد، مجبور کند کتک بخورد، مجبور کند کتک بزند، مجبور کند اذیت بشود، مجبور کند اذیت بکند، ولو عقاب نیست، امّا این بد است. این در بُعد جبر.

در بُعد تفویض هم چه اوّلاً باشد، چه از زمان تکلیف باشد. در هر دو استحاله دارد. حالا اجمالاً عرض می‌کنم. چطور؟ برای اینکه تفویض یا تفوّض به این معنا که شخص مکلّف در کلّ افعال و تروک غیر مستحیله، البته غیر مستحیله، چون مستحیل افعال ندارد، فعل مستحیل معنا ندارد. در کلّ افعال و تروک غیر مستحیله که راجح می‌داند و انتخاب می‌کند، هیچ رادع و مانعی، نه الهی، نه درونی، نه برونی نداشته باشد. برای اینکه دوافع و موانع انسان به افعال خیر و شر از سه حال خارج نیست: یا درونی است، یا برونی است. یا هم درونی است، هم برونی است.

درونی: درونی انسان مفوّض باشد و برونی هم انسان مفوّض باشد هم الهی، هم خلقی. یعنی انسان هم در درون صد درصد اختیار دارد، هم در برون مانعی نباشد. نه الهی و نه غیر الهی مانع از تصمیم بر فعل، چه فعل حرام و چه فعل واجب نداشته باشد، یعنی مثل خدا باشد. اراده و اختیار خداوند بر ممکناتی که رجحان دارند و مصلحت دارد، این اختیار مطلق است. نه مانع درونیِ الهی دارد، نه مانع برونی خلقی دارد، مانع برونی زمانی، مانع برونی مکانی، مانع برونی خلقی اصلاً ندارد، چون «إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ»[3] این تفویض کلّی است.

آیا این تفویض صد درصد کلّی یا اختیار -تعبیر بهتر آن- اختیار و اراده صد درصد کلّی که هیچ مانعی از انجام و یا ترک در مثلّث درون و برون الهی و برون غیر الهی نباشد، این برای غیر اله امکان دارد یا امکان ندارد؟ برای اله معلوم است. علم او، قدرت او، حکمت او محیط است بر آنچه امکان دارد و مصلحت دارد. آنچه امکان وجود دارد و مصلحت وجود دارد، مصلحت راجحه دارد، یا مصلحت ذاتی دارد، هیچ مانعی از برای آن فعل خداوند وجود ندارد. نه مانع خالقی و نه مانع خلقی.

مانع خالقی جهل النّاس، عجز النّاس. بخل است، عجز است، جهل است که این‌ها را ندارد. مانع درونی. مانع برونی، هیچ قدرتی از قدرت‌ها و هیچ علمی از علم‌ها نمی‌تواند مانع فعل الهی بشود. نمی‌تواند دافع فعل الهی بشود و نمی‌تواند مانع بشود. چون فعل بین دافع و مانع است. خداوند افعالی که امکان دارد و مصلحت دارد، نه دافع غیر ذاتی برای آن وجود دارد، نه مانع غیر ذاتی. ذاتاً مصلحت می‌داند، عمل را انجام می‌دهد. ذاتاً مصلحت نمی‌داند، عمل را انجام نمی‌دهد. هر دو در بُعد امکان است. این به معنی اختیار مطلق است. اختیار مطلق صد درصد ربّ العالمین.

آیا این اختیاری که تفویض می‌شود، این اختیار را که از آن تعبیر به تفویض می‌شود، می‌شود خداوند به خلق بدهد؟ یعنی خداوند همان‌طور که خود اختیار مطلق دارد، بلارادع داخلی و خارجی، بلارادع ربّانی و خلقی، امکان دارد به خلق تفویض بکند؟ نخیر. چون اعطای الوهیت است. از لوازم الوهیت و از صفات الوهیت این است که خداوند اختیار مطلق دارد بر مبنای علم مطلق و قدرت مطلقه و مصلحت مطلقه اختیار مطلق دارد در فعل آنچه صلاح بداند و در ترک آنچه صلاح بداند.

پس چون مبنای اختیار مطلق، بدون مانع داخلی و خارجی، مبنای آن علم مطلق است، قدرت مطلقه است، مصلحت مطلقه است و این مطلقات را غیر خدا ندارند، بنابراین این منحصر به فرد است. تفویض این معنا امکان ندارد. تفویض این‌ معنا تفویض الوهیت است. کما اینکه نمی‌شود قدرت خداوند تعلّق بگیرد به اینکه ذاتی همانند خود ایجادی بکند. صفاتی مانند خود، افعالی مانند خود «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ»[4] در بُعد ذات و صفات ذات و صفات افعال وجود دارد، همچنین نه مانند ذات می‌تواند تفویض کند، نه مانند صفات می‌تواند تفویض کند، نه مانند افعال.

حالا از جمله صفات الهیه اراده مطلق است. «كُنْ فَيَكُونُ‏»[5] آنچه که امکان کون دارد و مصلحت کون دارد، چه مصلحت ملزمه و چه مصلحت راجحه، دیگر مانع درونی و برونی در کار نیست. مانع خالقی که ضعف علم، ضعف قدرت، ضعف مصلحت باشد در کار نیست. مانع خارجی هم در کار نیست. قبل از مادّه اوّلیه خارجی غیر از خدا وجود ندارد. بعد از مادّه اوّلیه هم هیچ قدرتی، هیچ علمی، هیچ اراده‌ای نمی‌تواند مانع اراده سلب و ایجاب خدا بشود. بنابراین این از صفات فعلیه یا از صفات ذاتیه منتقل به فعلیه حق است که اراده آن در عملی که ممکن است و مصلحت دارد هیچ گیری ندارد، چون قابل اعطا نیست.

آیا می‌شود خداوند قدرت مطلقه خود را به کسی اعطا کند؟ علم مطلق خود را، ذات خود را، مانند ذات خود را. علم خود را که بی‌علم بشود یا مانند علم خود را. قدرت مطلقه خود را که بی‌قدرت بشود. مثل ما که مال داریم، همه آن را می‌دهیم. یا همه مال را می‌دهیم یا مانند همه مال را به دیگری می‌دهیم. آیا قدرت خدا تعلق می‌گیرد که کلّ علم خود را بدهد، بی‌علم بشود یا مماثل آن را؟ کلّ قدرت خود را بدهد، بی‌قدرت بشود یا مماثل آن را. کل مصلحت را بدهد، بی‌مصلحت بشود یا مماثل آن را. وجود خود را بدهد، خود او معدوم بشود یا مماثل آن را. تمام این‌ها ذاتاً مستحیل است و عقلاً مستحیل است.

-‌ این بحثی که می‌فرمایید راجع به تفویض است؟ اینکه فرمودید ربطی به تفویض ندارد.

-‌ کاملاً به تفویض ربط دارد. پس تفویض دارای ابعادی است. بُعد اوّل تفویض چیست؟ یعنی همان‌‌طور که اراده خداوند مطلق است و اصلاً گیری ندارد، نیاز به کمک دیگری ندارد، دوافع و موانعی نمی‌تواند جلوی اراده خداوند را بگیرد، همین را به مکلّف تفویض کند. می‌شود یا نمی‌شود؟ تفویض نمی‌شود. هم تفوّض نیست، هم تفویض نیست. تفوّض یعنی چه؟ تفوّض یعنی همان‌طور که خداوند چنین است، خلق او هم چنین شود از پیش خود. خداوند خلق کرده است، مکلّفان را بلاتفویض خلق کرده است، ولکن تفوّض در آن‌ها ایجاد شود، یعنی الوهیت، این محال است؟ خداوند خلق را خلق کند با تفویض اوّلاً یا عند التّکلیف. در هر سه بُعد محال است. مکلّف را خلق کند با تفوّض، محال است، بی‌تفوّض، بعد تفوّض بدهد، محال است. خلق کند بی‌تفوّض، تفوّض را خود خلق تحصیل کند، محال است. چون در هر سه بُعد الوهیت دارد.

در هر بُعدی از ابعاد، اختیار و اراده مطلقه که هیچ گیری، رادعی، مانعی نداشته باشد که مقتضای علم مطلق و قدرت مطلقه و حکمت مطلقه است، این در هیچ بُعدی از ابعاد امکان‌پذیر نیست. ظاهراً این مطالب در جای دیگر نیست. ما مطلب را در جبر و اختیار باز می‌کنیم که بحث جبر و اختیار به طور کلّی و عمیق بحث بشود. یعنی سبر و تقسیم در کلّ موضوعات جبر و اختیار و امر بین امرین می‌کنیم، بعد هر فرعی از فروع آن را بحث می‌کنیم.

بنابراین در بُعد اوّل اختیار و اراده مطلقه بلامانعه، در هر مرحله‌ای از مراحل آن محال است. مخلوق این مقام را خودیابی بکند، خدا کردنِ خود است. مخلوق را خداوند در حین خلقت چنین مقامی بدهد، اعطای ربوبیت است. بعد از خلقت در زمان تکلیف بدهد، اعطای ربوبیت است. یا ربوبیت را خود مکلّف در خود تحصیل کند، تفوّض است یا خداوند این ربوبیت و اختیار مطلق را اوّلاً در زمان تکلیف به مکلّف بدهد، اعطای ربوبیت است. یا انعطاء ربوبیت است یا اعطای ربوبیت است که در هر دو بُعد محال است، این تفویض مطلق است.

تفویض نسبی، تفویض نسبی این است که خداوند یا اوّلاً خلق کند یا عند التّکلیف خلق کند و به انسان اختیاری بدهد که خداوند در آن اختیار اراده نداشته باشد. برای اینکه عمل دو بُعد دارد، عمل و یا ترک دو بُعد دارد: یک بُعد این است که مانع درونی نباشد، بُعد دوم مانع برونی الهی نباشد، بُعد سوم مانع برونی خلقی نباشد. از هر سه مانع دور باشد. اگر موجودی دارای اختیار در عمل ممکنِ صالح و شایسته هیچ گیری نه درونی داشته باشد، نه الهی داشته باشد، نه خلقی. این تفویض مطلق است.

در مقابل تفویض مطلق، تفویض نسبی است. یعنی چه؟ یعنی خداوند به انسان تفویض نسبی را بدهد. یا انسان تفویض نسبی را خود یابد یا بعداً خداوند بدهد یا از قبل بدهد، در هر سه صورت یک معنا دارد که حالت اراده نسبیه انسان در اعمالی که می‌خواهد انجام می‌دهد، منتها منهای اراده خدا. اراده خداوند در کار نباشد، خداوند انسان را ایجاد کرده است و در حال تکلیف، در حال تکلیف اعمال تکلیفی را انجام می‌دهد، نفی و اثبات این اعمال، اراده نفی و اثبات خدا نباشد. بلکه دوتای دیگر داشته باشد، دو جزء دیگر. یعنی اراده خود انسان در نفی و اثبات، درونی و اراده غیر انسان و غیر خدا در نفی و اثبات، برونی باشد. این‌ها در تمام مراحلش با اختلاف مراحل استحاله، مستحیل است. برای چه؟ برای اینکه فرض کنید انسان را خدا داد یا خود یافت؟ اراده نسبی غیر مطلقه. یعنی چه؟ یعنی نسبت به اراده الهی مسلوب است. اراده الهی در فعل طاعت و ترک معصیت یا ترک طاعت و فعل معصیت اراده الهی اصلاً نباشد که این تفویض از لحاظ اراده الهی است.

تفویض از اراده الهی، آیا تفویض در اراده درونی هم هست؟ این هم هست. ولی تفویض در اراده برونی چطور؟ یعنی اراده الهی در کار نیست، اراده من در کار است، ولکن خلق جلوگیر اراده من است. خداوند در این سیری که من می‌خواهم انجام بدهم چه طاعت و چه معصیت، فرض کنید خداوند اراده ندارد، تفویض است، ولکن دیگری مانع می‌شود. دیگران که مانع می‌شوند، بنابراین تفویض مطلق نیست، مربوط به اراده من است و اراده موافق خلق که اگر اراده من باشد و اراده موافق خلق نباشد، عمل انجام نمی‌شود. اگر اراده خلق هم باشد، اراده من نباشد، انجام نمی‌شود. اگر نه اراده من باشد، نه اراده خلق باشد، انجام نمی‌شود. باید هر دو اراده باشد. اگر هر دو اراده در انجام طاعت و ترک عصیان یا در ترک طاعت و انجام عصیان توافق داشته باشند، این تفویض نسبی است دیگر. چون اراده الهی در کار نیست. این هم محال است.

بُعد سوم: بُعد سوم این است که نخیر، اراده خارجی هیچ، اراده الهی هم معاذ الله هیچ، اراده من. یعنی خداوند تفویض کرده است به من کلّ اعمال را منهای اراده الهی و منهای سلب و ایجاب دیگران، به این تفویض مطلق می‌گویند. این تفویض مطلق مانند تفویض مطلق اوّل مستحیل است. در هر صورت اگر ما دقیقاً فکر کنیم و دقیقاً توجّه کنیم، تفویض در کلّ ابعاد آن اگر صد درصد است، محال است. اگر صد درصد خداوند اراده‌ در افعال ما ندارد، این انعطال ربوبیت است از نفی و اثبات در عالم. اگر نخیر، خداوند اراده خدایی خود را به ما بدهد، که هیچ مانعی نداشته باشد، این هم صد درصد محال است. چرا؟ برای اینکه اعطای ربوبیت است، تفویض ربوبیت است و اعطای ربوبیت است و اگر نخیر، خداوند منهای اراده خود، با اراده ما و دیگران افعال را مقرّر کند، این تفویض نسبی است. این تفویض نسبی هم محال است، چرا؟ برای اینکه انجام عمل و عدم انجام آن بدون اراده الهی، این نقض است و نقص است در توحید الوهیت.

وانگهی ملاحظه کنید. اعمالی که ما انجام می‌دهیم -حالا منهای خدا فرض کنید- اعمالی که ما داریم انجام می‌دهیم، آیا در این اعمال ما مطلق العنان هستیم؟ خدا نباشد فرض کنید، فرض کنید اراده الهی نباشد. آیا در انجام اعمال مطلق العنان هستیم یا دیگران هم هستند؟ دیگران بین دافعٍ و مانعٍ، یا ما را کمک می‌کنند یا ما را منع می‌کنند، اگر عمل اجتماعی باشد. اگر هم عمل انفرادی باشد، چنین است. یعنی نفی برای شخص خودم و دفع ضرر از خودم، این عمل انفرادی هم ممکن است موانعی در کار باشد، دوافع و موانعی در کار باشد.

 بنابراین دافع و مانع، وادارکننده و جلوگیرکننده از اعمالی که می‌خواهم انجام بدهم، بالاخره هست، چون خلق وجود دارد. بنابراین من چطور می‌توانم تفویض مطلق و تفوّض مطلق داشته باشم؟ تفوّض و تفویض مطلق گاه در یک بُعد، گاه در دو بعد، گاه در سه بعد و چند بعد مستحیل است. این اجمال در تفویض است.

و امّا امر بین امرین، امر بین امرین که نه جبر مطلق است در افعال تکلیفیه، نه تفویض مطلق است. بلکه این اراده درونی من اجبار نیست، تفویض هم نیست. وقتی انسان اراده می‌کند در عمل طاعت و در ترک معصیت یا در ترک طاعت و فعل معصیت که عمل تکلیفی است، این سه بُعد دارد، یک بعد ندارد، دو بعد ندارد، سه بعد دارد: یک بُعد اختیار من که اراده درونی است. بُعد دیگر توافق جوّ خارجی از نظر زمان، مکان، اشخاص […] سوم: اراده الهی. تا این سه اراده و مخصوصاً و اراده من و اراده الله منضم نشود، نفی و اثباتی در افعال تکلیفیه حاصل نمی‌شود. یا سه بُعدی و یا دو بُعدی. اگر عمل، عمل اجتماعی باشد که موافقت اجتماع هم در انجام و یا ترک آن عمل شرط باشد، این امر بین امرین سه بُعدی است.

یعنی من می‌خواهم بروم تجارت کنم، استفاده کنم. این سه عامل لازم دارد: عامل من که بروم، عامل و دافع کسانی که با من تجارت می‌کنند، در تجارت موافقت کنند. این دو عاملِ پیدا است و عامل پنهان، اراده الهی است. اگر خداوند اراده نکند، تمام موجودات عالم ارادۀ درونی و برونی در فعل یا ترک چیزی کنند و خداوند اراده نکند، محال است انجام شود. تا اینکه اگر مردمان اراده کنند و من اراده نکنم و خدا اراده نکند، محال است. اگر من اراده کنم و دیگران اراده کنند و خداوند اراده نکند، پس این مثلّث است. این سه مثلّث متمّم یکدیگرند، یعنی: اراده الله، اراده مکلّف، اراده دیگران در عمل اجتماعی. اگر هر سه با هم توأم شد در فعل و یا در ترک تأثیر دارد. اما اگر من، من‌ها اراده دارند ابراهیم را آتش بزنند، چنانکه جحیمی درست کردند و کمک کردند که ابراهیم آتش بزنند. من‌ها از نظر برونی ارادی و از نظر درونی اجتماعی اراده کردند که ابراهیم را آتش بزنند، آتش هم درست کردند، ولکن خدا اراده نداشت. «يا نارُ كُوني‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهيمَ‏».[6] بنابراین اگر یکی از این سه اراده و یکی از این عوامل و دوافع نباشد، عمل تحقق پیدا نمی‌کند و این امر بین امرین است. ما اصول و اوسط مطلب را داریم عرض می‌کنیم. امر بین امرین است آن است که نه صد درصد جبر است و نه صد درصد اختیار است. البتّه مطلب معظم بود، ولی به یاری خدا در روزهای دیگر باز خواهد شد.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. عیون أخبار الرضا، ج ‏1، ص 124.

[2]. آل‌عمران، آیه 182.

[3]. بقره، آیه 20.

[4]. شوری، آیه 11

[5]. بقره، آیه 117.

[6]. انبیاء، آیه 69.