امر بین امرین؛ دخالت اراده خداوند در افعال انسانها
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».
مقتضای ربوبیت حضرت حق سبحانه و تعالی در کلّ جهات ربوبی تکویناً و تشریعاً این است که هیچ فعلی از افعال افرادی که مکلّف و مختارند حاصل نشود، مگر اینکه اراده خدا در آنها مدخلیت دارد. اگر اراده خدا در عملی از اعمال هرگز مدخلیت نداشته باشد، این نفی بخشی از ربوبیت است. عقلاً و کتاباً و سنّتاً هیچ جریانی از نظر تکوین و تشریع، تکوین اوّلِ مادّه اوّلیه و تکوینات بعد، تکوین اشیاء و تکوین افعال حاصل نمیشود، مگر به اراده خداوند یا اراده مستقله که اراده دیگران دخل ندارد یا با ارادةٌ من الارادات، دخل دارد اراده خداوند چنانکه در افعال تکلیفیه و اختیاریه چنین است.
از نظر کتاب مثلاً «هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ»[1] استفهام انکاری است. آیا خالق و پدیدآوردندهای غیر از خدا هست؟ و این خالق یعنی ایجادکننده. ایجادکننده اعم است از مواد اشیاء یا افعالی که به اشیاء تعلّق میگیرد. آیا افعالی که انسان یا غیر انسان از مکلّفان انجام میدهند، شیء است و یا لا شیء است؟ شیء است. شیء در انحصار مواد مخلوقه نیست، بلکه افعال هم از اشیاء است. بلکه نقش شیئیت در افعال نقشی است یا بیّنتر یا مانند نقش شیئیت در اشیاء.
- [سؤال]
– نخیر، خدا هم شیء است. و همچنین آیه مبارکه «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ * وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ».[2] این «وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ»، «ما تَعْمَلُونَ» آن دو بُعد دارد: یک بُعد ظاهر که همگان میفهمند و یک بُعد خفی که مراد است و باید فهمید. بُعد ظاهر «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» این استفهام انکاری است نسبت به کسانی که عبادت میکنند مصنوعات و منحوتات خودشان را. بتهایی را میسازند و این مصنوع و منحوت خود را –منحوت یعنی تراشیده شده- عبادت میکنند «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ * وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ» که واو، واو حالیه است و حال آنکه خداوند شما را که عابد هستید و معبودتان را که مصنوع شما است خلق کرده است. «ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ»[3] خداوند شما را که اصنام و بتها را عبادت میکنید، خلق کرده است و بتها را نیز خداوند خلق کرده است.
چطور مخلوق خدا، مخلوق خود را میپرستد؟ اگر مخلوق خدا، مخلوق خدا را بپرستد غلط است تا چه رسد مخلوق خدا مخلوق خود را بپرستد و آنچه را شما میسازید، مخلوق شما است بوجهٍ ما. شما مخلوق خدا هستید صد درصد، غیر خدا دخالت در خالقیت شما مکلّفین ندارد، امّا بتهایی که شما میسازید مخلوق شما است از بُعد اختیار که «وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ» این بُعد اوّل که بیّن است.
بُعد دوم: «ما تَعْمَلُونَ»، «ما» دو معنا دارد: یکی «ما الذی» یکی ما، مای موصوفه است. مای موصوله و مای موصوفه. مای موصوله محور مراد در این آیه است که استدلال است و استفهام انکاری است و حال اینکه خدا شما را و آنچه را شما – که مای موصوله است- از بتها میسازید خلق کرده است، چگونه شما مصنوع خود را میپرستید؟ وجه دیگر ما، مای مصدریه است. «وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ عَمَلَکُمْ» که ما، مای مصدریه است. خدا هم شما را خلق کرده است، هم مصنوع شما را خلق کرده است، هم عمل و صنع شما را خلق کرده است، خدا در مثلثی خالق است، خالق «عابدین من دون الله» است و خالق مصنوع این «عابدین من دون الله» است و خالق عمل شما است. این عملی را که شما میکنید و بتها را میسازید، خالق عمل شما است، گرچه این خالقیتها فرق دارد. بعضی از این سه خالقیت، خالقیت مستقله ربانیه است که دیگران هیچ در آن دخالت ندارند «خَلَقَكُمْ» و بعضی دیگران در آن دخالت دارند «وَ ما تَعْمَلُونَ» هم «عملکم»، هم «مصنوعکم». مصنوع شما دو خالق دارد، عمل شما دو خالق دارد. مصنوع شما که سنگ را یا چوب را یا فلز را برمیدارید و اینها را میسازید به صورت انسان یا به صورت هر کس، اصل مواد این مصنوعات مخلوق الهی است. امّا شکل این مواد مصنوعات را شما درست میکنید، گرچه از باب استقلال اراده نیست، شما دخالت دارید به عنوان اختیار و خدا هم اراده میکند که انجام دهید. بنابراین خدا در این مثلث خالق است، در بُعد «کُم»، در بُعد «ما تَعْمَلُونَ» که «الَّذی تَعْمَلُونَ» و در بُعد «عَمَلَکُم». در بُعد شما که خدا مستقلاً خالق است. در بُعد آنچه که شما میسازید، مادّه سازمان شما و مادّه صنع شما صد درصد خلق الهی است، امّا عمل شما، صنع شما، صورتی که از عمل و صنع شما به دست میآید، این بین الله و بینکم است. بنابراین به این آیه میشود استدلال کرد که تمام مواد که مخلوق خدا است، اعمال مکلّفان نیز مخلوق خدا است. منتها مخلوق خدا بودن فرق دارد: یا استقلال یا غیر استقلال. این مختصری است که از برای جریان تبیین امر بین امرین مقدّمه است.
ما در دو جلسه قبل استحاله تفویض مطلق را در کل ابعاد بیان کردیم. استحاله جبر مطلق را هم در کل ابعاد بیان کردیم. به هر دلیلی از ادلّه مناسبه، عقلاً، علماً، حساً، کتاباً، سنّتاً، درونی، برونی، آنچه میتواند دلیل باشد، نافی مطلب مورد بحث باشد یا مُثبِت مطلب مورد بحث باشد، تمام این ادلّه دلالت میکنند بر نفی تفویض مطلب و نفی جبر مطلب.
الآن جریان امر بین امرین است. امر بین امرین یعنی جبر مطلق نیست، در افعال تکلیفی انسانها جبر مطلق نیست، چه جبر از طرف خدا باشد، چه جبر از طرف خلق خدا باشد، چه جبر مشترک باشد. «لا جَبْرَ» نفی جنس جبر را از عمل مکلّف میکند، نه نفی جبر ربانی را. آقایان نوعاً خیال میکنند جبر ربانی است، نخیر، این شخصی که مکلّف است و عمل تکلیف را انجام میدهد «لا جَبْرَ» صد درصد جبر ورای اختیار و اراده مکلّف نیست. این صد درصد یا جبر صرفاً الهی است یا جبر صرفاً غیر الهی خارج از شما، یا جبر مشترک از الهی و غیر الهی خارج از شما. هر سه بُعد جبر منفی است. جبر صرف الله منفی است که خداوند اجبار کند صد درصد شما عمل اختیاری را انجام بدهید. نمیشود. واضحتر از آن جبر خلقی است که در نماز خواندن شما و روزه گرفتن شما، کار بد، کار خوب اختیاری تکلیفی، محیط، اجتماع، دیگران شما را صد درصد جبر کنند که اختیاری در آن است. بله اکراه است، اضطرار است. ولی اکراه و اضطرار باز خالی از اختیار نیست.
اختیار آنقدر کمرنگ میشود، کمرنگ میشود که شخصی که مضطر است یا شخصی که مکره است، مجبور میشود فعل را اختیار کند. تازه اگر هم اکراه و اضطرار انسان را جبر کند، تکلیف نیست. اگر انسان را مجبور به عملی کنند، مجبور به لفظی کنند، مجبور به کاری کنند، ایجاباً یا سلباً که اختیار انسان کلاً سلب شود، اختیار در اینجا نیست. بحث ما در اعمالی است که اختیار است. در اعمالی که اختیار است و تکلیف است، در اعمالی که نفیاً یا اثباتاً ما تکلیف داریم، جبر نیست. جبر خالقی صد درصد نیست، جبر مخلوقی صد درصد نیست؛ چون اگر جبر خالقی صد درصد باشد، تکلیف نیست. اگر جبر مخلوقی صد درصد باشد که اکراه صد درصد باشد که اجبار صد درصد باشد، باز تکلیف نیست. ما در نوع اعمال اختیاری بحث میکنیم. نوع اعمال اختیاری تکلیفیه و اعمال تکلیفیه اختیاریه در نوع آن، در جذور آن، در اصل آن ما بحث میکنیم که جبر ربانی نیست صد درصد. جبر غیر ربانی نیست صد درصد. جبر مجموع ربانی و غیر ربانی نیست، اصلاً «لا جَبْرَ»، «لا جَبْرٌ» نیست، بلکه «لا جَبْرَ» یعنی شما که مکلّف به یک عملی هستید، در تکلیف شما به این عمل طوری نیست که صد درصد مُلجأ باشید. مُلجأ در جهات سهگانه: یا الهی، یا خلقی و یا هر دو، بوجهٍ عام. البته استثنائاتی وجود دارد. مثلاً فرض کنید کسانی که میخواستند ابراهیم را آتش بزنند، فرداً، جمعاً، از تمام جهات استفاده کردند و جحیمی درست کردند که «فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحيمِ»[4] یعنی جهنّمی درست کردند و ابراهیم را در این جهنّم آتش انداختند، ولکن اینها تمام فعّالیتها و تمام ارادههای خود را انجام دادند، ولیکن خداوند نخواست؛ یعنی اراده نفرمود که آتش بسوزاند، نه اراده کرد نسوزاند. نخیر، چون خدا باید اراده کند، سوزاندن آتش سوزاندن علیت تامه و اتوماتیکی نیست، سرد کردن یخ، سرما ایجاد کردنِ اتوماتیکی نیست، بلکه با اینکه خداوند آتش را داغ و سوزنده خلق کرده است و یخ را سرد و سردکننده خلق کرده است، ولکن اگر بخواهد آتش بسوزاند باید خداوند اراده سوزاندن بکند. اگر یخ بخواهد سرد کند باید خدا اراده کند، اگر اراده نکند استقلال یخ بودن و یخ کردن و استقلال آتش زدن و سوزاندن باید در کار باشد و حال آنکه استقلالی در کار نیست. بله، اینها استثناء است. خداوند اراده نکرد آتش بسوزاند، ولکن آیا معاقب هستند یا نه؟ بله. برای اینکه آنچه در اختیارشان بود انجام دادند، ولکن مصلحتاً خداوند اراده نکرد آتش بسوزاند، آتش نسوزاند. اینها محرِق ابراهیم هستند، اینها ملحد هستند، اینها کافر هستند، اینها عملی که باید انجام دهند انجام دادند، کما اینکه بر عکس آن.
خداوند به ابراهیم امر کرد اسماعیل را ذبح کند. ابراهیم، اسماعیل را آنچه قدرت و اختیار درونی و برونی در اختیار داشت انجام داد، ولکن خداوند اراده نکرد کارد ببرد. ابراهیم در اینجا مثاب است یا نه؟ بله. نمرود و نمرودیان معاقب هستند، چون کاری که باید انجام میدادند انجام دادند. ابراهیم مثاب است، چون کاری که باید انجام دهد انجام داده است، اینها استثنائات است. ما در کلّیت امر بحث میکنیم، یعنی اعمال تکلیفیه را میگوییم باید اختیارٌ مّایی در کار باشد، ولو یک درصد که اگر این یک درصد اختیار را شخص مکلّف انجام ندهد، آن 99 درصد کال است؛ چون علّت موجده باید صد درصد باشد. اگر درصدی از علّت موجده در کار نباشد، این معلول ایجاد نمیشود. بحث ما این است.
– [سؤال]
- این بحث دیگر است، باید جای دیگر بحث کنیم. ما در حال اختیاری و امر بین امرین بحث میکنیم، آن بحث جای دیگر است که عرض میکنیم. این هم این بحث. در این امر بین امرین چیست؟ جبر است و اختیار با هم، اختیار است و جبر با هم. اگر صد درصد جبر بود، «لَا جَبْرَ»، اگر صد درصد اختیار بود، تفویض بود، این هم «لَا تَفْوِیضَ» که نفی کلّ است، ولکن «بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ».
این «أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ» برای شخص مکلّف اختیار و ارادهای را باقی میگذارد. حالا اختیار یا اراده کمرنگ است، پررنگ است، پررنگتر است، اجواء فرق میکند، کسی که در جو مسجد الحرام است، خودش اراده نماز دارد و جو هم به او کمک میکند. کسی که در پاریس است، در میان رقاصخانهها و آن جریانات لهو مطلق، جو میگوید نه، اراده میگوید نماز بخوان. جو میگوید نه. پس اراده نماز در مسجد الحرام با اراده نماز در پارکهای پاریس فرق میکند. درصد اراده در مسجد الحرام ضعیف باشد برای انجام کافی است، چون جو کمک میکند. ولکن درصد اراده در پاریس باید قوی باشد و لذا کسانی هستند که در بلد اسلامی، در میان مسلمانها که هستند، نماز و طاعت آنها به جاست، ولکن تا پا به اروپا میگذارند، به جو فسق و فساد و فجور که پا میگذارند، مثل انسانی که لباسی از یخ بپوشد و در مقابل تنور قرار بگیرد، لخت میشود، لخت میشوند.
یکی از بزرگان تعبیر قشنگی داشت، میفرمود: این دانشجویان مسلمان که به اروپا میروند، مادامی که در خانه پدر و مادر و در میان مسلمانها هستند، نمازی، روزهای، تا اندازهای، کمی، زیادی، ولی تا پای آنها وارد اروپا، پاریس یا انگلیس میشود مثل کسی که لباسی از یخ پوشیده است و در مقابل تنور قرار میگیرد، این لباس آب میشود و به آن جایی میرود که عرب بلد نیست نی بیندازد. بنابراین ما اختیار را ادغام میکنیم، در امر بین امرین اختیار است منتها اختیار کم باشد، زیاد باشد، زیادتر باشد، این هم میشود.
بحث دیگر: در اموری که اجتماع دخالت دارد بحث میکنیم و در اموری هم که اجتماع دخالت ندارد. حالا مضمون آن: در اموری که شخصی میخواهد عمل تکلیفی را انجام دهد، اجتماع هم دخالت دارد، دخالت نفی و دخالت اثبات. در واجب اراده من، اراده اجتماع، اراده خدا. در حرام اراده ایجابی. در حرام اراده سلبی من، اراده سلبی اجتماع، اراده سلبی الله. این سلب و ایجاب در تقسیمات است. سؤال: آیا اراده الله موازی است و مساوی است و همسان است و هموقت است و هموضع است با اراده اجتماع و اراده من؟ یا اراده الله اوّل است، بعد اراده اجتماع و اراده من؟ یا اراده الله آخر است؟ اگر اراده الله قبل از اراده اجتماع باشد سلباً و ایجاباً. اراده اجتماع چه کاره است؟ اگر خدا اراده کند این فعل طاعت از منِ مکلّف صادر شود، قبل از اراده من و قبل از اقتضای اجتماع پس اراده الله کافی است، این جبر است. اراده اجتماع یعنی چه؟ آیا میشود خداوند اراده کند چیزی را و تمام عالمیان اراده سلبی کنند، میشود که سلب اراده خدا بشود؟ نخیر یا به عکس. اگر خداوند چیزی را اراده نکند یا بالاتر اراده سلب و نفی آن چیز را بکند، آیا تمام عالمیان میتوانند اراده کنند و آن چیز را انجام بدهند؟ نخیر.
پس اراده صد درصد ایجابی و اراده صد درصد سلبی که ارادة الله اراده صد درصد است. بعضیها میگویند بعض الارادة. بعض الارادة برای کسی است که عاجز باشد و خداوند اراده میکند کاری انجام شود یا اراده میکند کاری انجام نشود، دیگر در شود و نشود انتظار اراده مکلّف و اراده دیگران اصلاً نیست؛ چون الله است. طبق ربوبیت کامله و عبودیت کامله اراده که میکند انجام شود، انجام میشود، ولو کل عالمین مخالف باشند. اگر اراده کند انجام نشود، انجام نمیشود اگر کل عالمین اراده کنند.
بنابراین در این سه بُعد، در این سه اراده که این سه اراده امر بین امرین را درست میکند، یا دو اراده؛ در جایی اجتماعی در کار نیست، در بیابان است، جو و اجتماع سلباً و ایجاباً در کار نیست، دو اراده است. اراده الله و اراده مکلّف. در جایی که جوّ و اجتماع در کار است، سه اراده است. حالا ما دو اراده را حساب میکنیم، بعد سه اراده را میگوییم.
آیا در فعل واجب اختیاری و در فعل حرام اختیاری در ایجاد واجب، در ایجاد حرام، در ترک واجب، در ترک حرام، این دو اراده که اراده الله و اراده مکلّف است، چه فرقی با هم دارند؟ آیا با هم هستند؟ آیا اراده الله قبل است؟ آیا اراده من قبل است؟ یک بُعد آن صحیح است. یک بُعد صحیح این اخیر است. یعنی شخصی که عملی را از روی تکلیف و اختیار انجام میدهد، باید اوّل اراده کند، اوّل که اراده کرد و تمام مقدّمات را اختیاراً انجام داد، بعداً هیچ ارادهای، هیچ شرطی نمانده است، مگر ضمیمه اراده خدا، خداوند اراده میکند برای اینکه فعل از روی اختیار باشد، از روی اضطرار نباشد؛ چون اگر تمام مقدّمات فعل را انجام دادهام و خداوند اراده نکند، پس در ترک فعل مضطر هستم و همچنین به عکس. بنابراین اراده الله در این سه بُعد و در این سه احتمال، اراده الله بعد از اراده شخص است.
سؤال: آیا این بَعد بودن اراده خدا در ذی المقدّمه است یا در مقدّمات هم هست؟ در مقدمات هم هست. هم در مقدّمات، هم در ذی المقدّمه. مقدمات اختیاریه عمل و ذی المقدّمه اختیاریه عمل، این دو اراده میخواهد: یک اراده الله و یک اراده خلق. اراده خلق قبل است و خداوند این اراده را به خلق داده است، این اختیار را به خلق داده است، به مکلّف داده است و اختیار داشتن خودش اجبار است. کما اینکه اضطرار اجباری است، جبر اجباری است، تفویض اجباری است، اختیار هم اجباری است. خداوند در مقدّمه و در ذی المقدّمه اختیار داده است، یک جانب را به من، جانب دیگر را نه.
این عملی که یا مقدّمه است یا ذی المقدّمه است دو بُعد دارد: یک بُعد ربانی است که در اختیار ما نیست، یک بُعد بشری است، خلقی است که خداوند به من اختیار داده است که چنین کنم، اختیار داده است که چنان کنم، اختیار داده است چنین نکنم و چنان نکنم. در مقدّمات افعال اختیاریه و در ذی المقدّمه افعال اختیاریه دو اراده پیاپی در کار است، نه با هم. چون سه احتمال است: یکی اینکه اراده خدا جلوتر است، عمل اجباری میشود. اراده خدا با اراده من ضمیمه است، باز اراده خدا مقدّم است. این دو را قبول میکنیم. سوم: اراده خدا بعد از اراده من است. یعنی بعد از اینکه من به اختیاری که خداوند به من داده است، اراده این فعل را با اختیار کردم، چه اختیاری که درونی است و چه اختیار کمک برونی در سه بُعدی. در دو بُعدی اختیار درونیِ فقط، اختیاری که من کردم، تصمیم گرفتم و دیگر هیچ مقدّمهای برای انجام این مقدّمه و برای انجام این ذی المقدمه نمانده است، هیچ چیز مگر اراده خدا. صد درصد اختیار خود را انجام دادم، آنچه باید و شاید که بر عهده من است، در توان من است و در اختیار من است انجام میدهم، دیگر هیچ نمانده است مگر اراده خدا. اگر اراده خدا نباشد این فعل انجام نمیشود، پس خدا لابد اراده میکند. پس مشیت خدا به فعلی تعلق میگیرد که من اختیار کردم. اراده حتمیه خداوند به فعلی تعلّق میگیرد که من اختیار کردم، فعلی که من مقدّمات و موخّرات آن را اختیار کردم و با اختیاری که خدا داده است. اگر به دنبال این اختیار اراده الله نباشد، اختیار کال درمیآید. اختیار هیچ اثری ندارد. اثر اختیاری که خداوند در مقدّمات فعل یا در ذی المقدّمه به من داده است، در صورتی است که پشت بندش اگر صد درصد من اختیار خود را انجام دادم، پشت بندش اراده الهی است. اراده الهی مکوّن فعل من است، مکوّن فعلی است که من به اختیار آن فعل را میخواهم انجام بدهم و به اختیار اراده کردم این درست است. حالا چه فعل بد باشد چه فعل خوب.
مثلاً شمر میخواهد امام حسین را بکشد، شمر با کل اختیاراتش میخواهد این عمل را انجام بدهد. این دست تکان دادن شمر، بریدن شمشیر شمر، بریده شدن گردن امام حسین، مقدّمات و مؤخرّات آن در دو بُعد است: یک بُعد اختیار شمر است، شمشیر بخرد، تیز باشد، نزدیک برود، دست دراز کند، چه کند. بُعد دیگر: گردن امام حسین گردنی باشد که قابل بریدن باشد، سنگ نباشد، آجر نباشد، آهن نباشد، این هم هست. چه مانده؟ هر قدر شمر و شمرها، اگر همه عالم شمر باشند، اگر تمام عالم وجود شمر بشوند، یک امام حسین را قدرت ندارند کشته شدن او را تعهد بدهند، مگر اینکه اخیراً اراده خدا باشد.
پس اراده خدا چه کار میکند؟ اراده خدا اختیار را تحقّق میدهد. اراده خدا فعل را از اجبار بیرون میبرد، ایجاد فعل را و ترک فعل را از اجبار بیرون میبرد. اگر اراده خدا اصلاً نباشد، هیچ فعلی نمیشود انجام داد. اختیار هر قدر باشد، هر قدر مُصر باشد، هر قدر دقیق باشد، هر قدر تشکیلات اختیار قوی باشد، بدون اراده اخیر ربّ العالمین انجام نمیشود. بنابراین تعبیر بسیار دقیق و رقیق و عمیق اختیار این است که «الله یرید تحقیقاً لمشیئة المختار» چون اراده شخص مختار چه اراده شخصی باشد، چه اراده خودش باشد، چه اراده مجتمع، چه اراده دوبله باشد، چه اراده یک بُعدی باشد. اراده یک بُعدی خودش کافی نیست، اراده دوبله که خودش و اجتماع است، کافی نیست. اراده خدا قبل از این ارادهها نیست که اجبار بیاورد، اراده خدا منضم با این ارادهها نیست باید اجبار بیاورد، اراده خدا برای جلوگیری از جبر است، برای تحقیق اختیار است؛ یعنی عملی را که شخص اختیار کرده است، هیچ اجباری ندارد، نه اجبار درونی دارد و نه اجبار برونی، نه اجبار هر دو بُعدی، این عملی که فقط مانده خداوند اذن تکوینی بدهد، اگر اذن تکوینی ندهد، نه عمل شر انجام میشود و نه عمل خیر. یا عمل شر به اضطرار انجام میشود، عمل خیر انجام میشود به اضطرار، اگر جبر و تفویض است و اگر اختیار است، اختیار در صورتی تحقّق پیدا میکند بوجهٍ عام، به وجه قاعدهای، نه استثنائی مثل نار ابراهیم و قضیه ذبح اسماعیل، نخیر. بوجهٍ عام و به وجه قاعده کلّی و ضابطه کلّیه اراده و اختیار مؤثّر است در جایی که خداوند اراده کند آنچه من اراده کردم در مقدّمات و موخّرات انجام بشود، اگر اراده نکند انجام نمیشود.
این اصل مطلب در ابعاد علمی و تقسیماتی که من کردم. حالا کسانی بگویند که اجتماع اجبار میکند. جبر اجتماع، جبر الله، جبر اجتماع، جبر درونی. هم جبر درونی صد درصد منفی است، هم جبر اجتماع صد درصد منفی است، هم جبر الله صد درصد منفی است مگر در موارد خاصه. آتش «يا نارُ كُوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهيمَ»[5] ما موارد عامه و ضابطه و قاعده را عرض میکنیم، قاعدتاً در کلّ اعمال الّا ما استثنی، در کل اعمال تکلیفیه و اختیاریه جبر مطلق در کار نیست، نه الهی، نه بشری. اختیار مطلق در کار نیست، نه الهی و نه بشری، بلکه امرٌ بین الامرین. منتها این امر بین امرین مرکّبی است از اراده من و اراده غیر من. اراده غیر من گاه فقط اراده خدا است، در صورتی که جبری در کار نباشد. گاه اراده خدا و غیر خدا با هم است. این امر بین امرین یعنی این عملی که من انجام میدهم، مرکّب است از اختیار من و اختیار خدا، منتها اختیار خدا بعد از اختیار من است. ولو اختیار من و دیگران موازات داشته باشد یا اختیار من قبل از دیگران باشد یا اختیار دیگران قبل از من باشد، در مثلث آن تا اختیار خدا ملحق نشود، این فعل انجام نمیشود.
بنابراین خلاصه مطلب این است در اعمال اختیاریه مطلقاً چه جو در کار باشد، چه جو در کار نباشد، اراده جو مقارن باشد، مقدّم باشد، مؤخّر باشد، در هر بُعدی از ابعاد چون اراده و اختیار من مؤثّر است و تأثیر اراده و اختیار من ولو درصد آن کم است، به اراده و اختیار جو تتمیم نمیشود، بلکه اراده الهی بعد از همه جریانات، بعد از فعّالیتهای اختیاری درونی و بعد از فعّالیتهای اختیاری برونی که اکراه نیست و اضطرار نیست، بعداً اراده خدا تعلق میگیرد به تکوین آنچه را مکلّف اراده کرده است. کجای این ظلم است؟
کسانی این تعبیر را میکنند که پس خدا شریکی قائل است، خدا شریک نیست، نه خدا شریک دارد، نه شریک است. شریک در کجا؟ شریک در جایی است که این عمل اختیاری دو عامل پیوند با هم، همسان با هم، همزمان، همقدرت، هموزن با هم شرکت دارند، اینطور نیست، شرکت نیست. بلکه ما مقدّمات عمل اختیاری را انجام دادهایم و کنار رفتهایم. بعداً خدا اراده میکند، خدا شریک چیست؟ مثلاً اینکه فرض کنیم یک ساختمانی است، ساختمان را میسازند کاملاً کاملاً برای معمار و بنا. بعد در و پنجره آن با در و پنجرهساز است، شریک نیستند. در کل ساختمان شرکت بگوییم، بله، ولکن در قسمتی معمار و بنا است، در قسمتی پنجرهساز است. در اینجا هم در قسمتی از فعل خداوند به ما اختیار و اراده داده است که با اراده و اختیار خودمان انجام بدهیم، ولیکن کال است، تا اراده خداوند منضم نشود، این کال است. اراده خداوند چه موقع منضم میشود طبق قاعده کلّی و ضابطه عمومی؟ موقعی که اگر خداوند اراده نکند فعل یا ترک اختیاری فعل یا ترک اجباری خواهد شد.
-[سؤال]
- اراده کرده بود، منتها اراده لاحقه است. اراده خدا هم در مقدمات و هم در غیر مقدمات اراده لاحقه است. میخواهد وضو بگیرد، رو به قبله بایستد، لباس بپوشد، نماز بخواند. نماز ذی المقدّمه است، همانطور که در نماز که ذی المقدّمه است اراده خداوند بعد از اراده من است، در وضو هم همینطور است. طرف آب رفتن، وضو گرفتن، منتها اوّل اراده من است بعد اراده خدا. اگر اراده خداوند هرگز نباشد چطور میتوانم دست را تکان بدهم؟ ولکن اراده خدا نه قبل از اراده من است، نه ضمیمه است، بلکه بعد است، اختیار است، معنی اختیار این است. خداوند به من این اراده را اعطا کرده است، فرق بین اراده من و خدا این است که خداوند اراده میکند، دیگر شریک نمیخواهد، من شریک دارم. اراده فعلی که خداوند در تکوینیات و در تشریعیات و در اختیاریات استثنایی میکند، شریک معنا ندارد. ولکن مکلّفین اگر لغت شریک صحیح باشد، شریک یعنی تا اراده خداوند ملحق نشود و بعد نیاید، محقّق نمیشود آنچه که من اراده کردم، نه در مقدّمات و نه در ذی المقدّمات. «و للتفصیل بحثٌ آخرٌ».
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. فاطر، آیه 3.
[2]. صافات، آیات 95 و 96.
[3]. حج، آیه 73.
[4]. صافات، آیه 97.
[5]. انبیاء، آیه 69.