بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
بحث ما که مساعله مستحدثه است این استحداث دارای چند بعدست یک بعد فروع احکامیست و یک بعد موضوعات احکامی ، مستحدثه بودن موضوعات احکامی بینست که مثلن معامله بیمه و چه و چه سرقفلی و از این قبیل سابقن نبوده است و بعدن تحقق یافته ، مستحدثه حکمی البته مستحدثه حکمی هم دارای ابعادیست
یک بعد اینکه در قرآن و سنت یا در قرآن تنصیص شده است یا ظاهره قرآن بر ایجاب یا تحریم مطلبیست اما اجماع یا شهرت یا اطباق یا حتا ضرورت فقهیه ظاهری برخلاف اونست اینو اگه بگیم مستحدث درسته قدیم ترین حکم همین حکمست و مستحدث از نظر نظر و از نظر فتواست و در جمع حرفهای ما تقریبن کلن مستحدق است از جمله مطلبی که امرو میخوام عرض کردیم و اون است که ما با سوال شروع کنیم
آیا اصولن فهم دین یسرست یا عسرست یا حرجست ؟دین کلن ، اگر فهم دین حرجیست یا عسریست این هم برخلاف عقلست و هم برخلاف نقلست . چون اصولن پذیرش دین کار اسانی نیست چو نبخ شهوت است برخلاف تمایلات است و این دین که محدود میکند اعمال سلبی و ایجابی مکلفان را مکلفان نوعن میل دارن کلن ازاد باشن بنابراین تحتو شعاع تکالیف دینی قرار گرفتن و در سلبو ایجاب ها محدود به حدود ببانی بودن این کار ساده ای نیست .
حالا این کاری که ساده نیست ایا صحیح است که راه دریافتش حرجی باشد یا عسری باشد ، ضنی باشد و قطعی نباشد . سالیان دراز انسان وقت و حوصله و استعداد مصرف کنه تا به حقیقت برسد و یا نرسد . بنابراین پاسخ سوال اول که دین عسرست یا یسرست یا حرجی اینست که یسرست
نه حرجیست و نه عسرست ، مطلب دوم اینست که اگر در ادیانی مانند شریعت تورات بعضی احکام سخت بوده از نظر ابتلاع و از نظر تخلف اونها بوده و وَعَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ ۖ بعد ذَٰلِكَ جَزَيْنَاهُمْ بِبَغْيِهِمْ ۖ تقصیبر خودشون بود که خدا بعضی احکام رو برشون مشکل گرفته و الا اصل دین یسر است و عسر نیست ولاکن بر حسب آیاتی در قرآن مخصوصن آیه بقره رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا و همچنین و همچنین و همچنین ، اونچه را ما طاقت ندارین تحمل نداریم عسرست سخت است محرجست بر ما حکم نفرمود
وانگهی ما در چهلو سه آیه قرآن که لفظ یسر درش ذکر شده است در چهلو آیه احکام اسلام را عملش را بدست اوردنش را تفهم قرآنی برای بدست آوردن احکام رو یسر دانسته فقط در سه آیه یسر مضموم است میسر میسر که از مصادیقش قمارست یعنی با اسانی مال مردم رو خوردن به اسانی کار حرام کردن به آسانی ترک واجب کردن پس این چلو سه آیه چهل در چهل آیه دین را یسر معرفی کرده
مخصوصن در آیاتی متعدد از جمله آیه هیفده بیستو دو سیو سه ، چهل ،از سوره قمر در این سوره مختصر آیه یسر تکرار شده وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ یسر در مقابل حرجست و در مقابل عسرست مثلن در آیات روزه روزه را بر سه قسم مقررفرموده اندروزه یسر روزه حرج نه به لفظ حرج 0608 و روزه عسر
یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ ، یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ یعنی اراده واجبات در صورتیست که یسر باشد اگر واجبی یسر نباشد یریدو نیست البته لا یریدوم نیست استحباب دارد کمااینکه مواردی داره
وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ اراده ندارد یعنی حرامست . اگر واجبی عسر آور بود احیانن این واجب از وجوب میوفتد حداقل و حد بالاش خود این واجب حرام میشود وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ اطامم حرجه کسانی که روزه جلوگیرشون میشود تمام قدرت و طاقتشون رو از بین میبرد ولی خطری ندارد ضرری ندارد عسر ندارد فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ ۖ یعنی واجب نی روزه فدیه بده
فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ ۚ وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ ۖ تفوعه این روزه که خیرست در صورت عسر و اطاقه که به زحمت انجام میشود طاع نیست تفوعه است تطوعه یعنی به زحمت افتادنه مثلن ، کسی که برای روزه گرفتن روزه را به مشقت میگیرد و اطاقه است و جلوگیر اوست و عسر نیست یسر هم نیست این فهو خیرالله بهترست ، عرض می شود که وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ ۖ مخاطب محرجین هستند کسانی که روزه برشون حرجه اینها اگر روزه بگیرند عرض می شود که بهترست در هر صورت در سراسر قرآن ما آیاتی راجبه یسر داریم راجبه حرج به الفاظ مختلف داریم و راجعه عسر هم داریم
بله بعضی احکام مبنی بر عسرست مبنی بر حرجست اونارو بحث نداریم مثلن جهاد کردن و کشتن و کشته شدن این عسره دگه ولی جهاد اصلن مبنیست اصلن بنای کل جهاد بر حرجه یا فرض کنید امر معروف و نهی از منکر کردن یسر نیست چقدر شرایط لازم داره تحمل اذیت ها لازم داره صبر لامز داره کوچیک شدن لازم داره بنابراین جهاد امر به معروف نهی از منکر اینها کلن مبناش حرجست
یسرم هست ولی کلن حرجه ولاکن روزه گرفتن نماز خوندن و سایر واجبات و سایر محرمات اینا مبناشون نفین و اثباتن بر حرج نیست مبنا بر یسره بنابراین مبنای کل واجبات الا مستثنی و مبنای کل محرمات الا مستثنی بر یسرست .
حالا حالا کل دین یسرست یا عسرست یا حرجست ، کل دین سرجمع یسره برا اینکه احکام بسیار قلیلی پیدا میشود که عسره مثه جهادو امرو نهی ولیکن کل احکام عرض می شود که یسره ، حالا سوال ، این دین اسلام که یسرست ، روی اون مبانی که عرض کردیم عقلن و عملن و روی مبنای آیات که يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ و وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ ما معسر کردیم یا محرج کردیم یعنی به دست اوردن واجبات و محرمات را ما فقها به عسر اندداخته ایم
به حرج انداخته هایم در چند بعد از ابعاد اولن بر حسب نصوص آیاتی مانند آیه سوره اسراع که وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فقط علم و علمیست که شایسته است انسان پیروی کند در اسلام ، حالا یا قرآن ضنی دلاله باشد آیاتم ضنیست با وسیله ضن میشود علم پیدا کرد مقدمه که ضن نیست قرآن که میگن ضن دلالست متعسفانه و روایتم ضنیو سندو صنیو صدورو صنیو دلاله و صنیو وجه تقیست ایا با ضن امکان وصول به احکام 1051 هست نخیر
اگرم باشد عسرست چقدر باید کوشش دقت بالا پایین تا احیانن انسان واجب برسه بنابراین وسیله وسول به احکام الاهی که بلاعو للناس است جحتن بالغه است وسیله اش وسایل ضنیه نیست اگر قرآن ضنی دلاله بگیریم ما دین نمیخوایم اصلن دین یسرست و ضن انسان رو به یقین نمیرساند
روی این اصل این وضعیتی که حوزه های ما دارند در استدلال به عدله گوناگون منهای قرآن ،و اگر هم به قرآن میرسند یا تحمیلست یا برخلاف نصست یا برخلاف ظاهرست عرض می شود که این وسیله یسری از برای وصول به احکام نیست رو این جهت یا دین را قبول کنیم یا قبول نکنیم
اگر دین را قبول کنیم دین یسرست تکلیف یسرست وسیله وصول به تکالیف از نظر علمی یسرست وسیله عمل یسرست پس این عسر هایی که در مقدمه آقایون مقرر فرمودن که برای بدست آوردن واجبات و محرمات انقدر کوشش کردن فکرو استعداد مصرف کردن انقدر دقت کردن انقدر انقولتو قلت کردن بنابراین این دین یسر نیست و دینی که یسر نیست و عسرست قابل پذیرش و قابل قبول نیست مثلن چنانکه عرض کردیم قرآن شریف که مبدع و منتهای عدله اسلامیه است فقط در یک سوره از این چهل آیه در عرض می شود که چهار ایه در سوره قمر وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فرموده که
اگر قرآن ضنیست یسرن قبوله اصلن اگر …/
بله تذکر، برای تذکر به احکام الله قرآن را اسان نازل کردیم فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ بلغتک نیست ها بلسانک لسان اعم از لغته در سوره عرض می شود که نوزده آیه نودو هفت فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا قوم لود که هیچ سرشون نمیشه اگر بیان قرآن آسان فهم نباشد خب زیر بار نیمرن ولی این قوم لد در عین اینکه زیر بار حرف حساب نمیرن انقدر قرآن باید بیانش واضح باشد فصیح باشد بلیغ باشد روشن باشد که اینها نتوانند بگن که ما نفهمیدیم
بله کسایی میگن نفهمیدیم خودشونو به نفهمی میزنن و الا لغت قرآن از نظر فصاحت وبلاغت افصح و ابلغ کل لغاته حتا از کل کتب اسمانی هم افسح و ابلغست فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ نه به لغتک لسان پیغمبر دو لسان است یک لسان عادیه بشریه محمدی صلوات الله علیه عربیست یک لسان رسالتیست لسان رسالت دو لسان است لسان رسالت قرآنی لسان رسالت سنت
مثلن اگر پیغمبر به عایشه میگد 1437 این لسان رسالتی نیست لسان بشریست براکه نه قرآنه نه سنت ولاکن قرآن لسان رسالتی اصلیست و سنت لسان رسالتی سنتی و فرعیست .
پس این اخص از لغته یعنی نه تنها لسان لغت عربی بلکه لغت عربی اوضح اصن عربی چرا عربی میگن عربی برا اینکه در روایت دارد یبینو السن ولا تبینو السن اصولن لغت عربی در کل از تمام لغات روشن تره روشن ترین لغت عربی لغت قرآن است که این لسانکست در بعد اول و در بعد دوم سنت رسول الله صلوات الله علیه ، خب و همچنین آیه پنجاهو هشت سوره چهلو چار فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ کین ؟همونایی که مشرکندو یا ملحدندو یا بلخره قوم لود هستند
قوم لود که هیچ وقت زیر بار شریعت نمیخواهن برن اگر ما با لغت ضنی دلالت و گنگ باهاشون صحبت کنیم از حال معذورند بنابراین باید که لغت به قدری درخشان به قدری واضح به قدری بیان روشن باشد که اینها عذری از نظر تفهم احکام لکیفی هرگز نداشته باشند
خب این بحث اینکه قرآن ضنو دلالست اشاره کردیم قبلن که این غلطه بعدن بحث میکنیم حالا روی این اصل ما باید دنبال وساعللی و مقدماتی از برای تفهم احکام اسلام بگردیم که این وسایل یسرست وسایل اول یسرست ثانین معصومست برای بدست اوردن احکام اسلامی که معصومند بایستی دلالت معصوم مقدمه معصوممه وسیله معصومه داشته باشیم اما اگر دلالت گنگ باشد این دلالت گنگ ولو معصوم باشد قابل قبول نیست تا چه رسد هم دلالت گنگ باشد هم معصوم نباشد
مثلن مجموعن شیعه و سنی سرجمع به ده دلیل تمسک میکنند از برای احکام چهار دلیل اصلی شیعه سه دلیل اضافی سنی که هفتاست و سه دلیل دیگر ، شیعه میگوید که عدله اربعست کتاب سنت عقل اجماع، و در ضمن اجماع شهرت را میاورند . و ضرورت رو میاورند ضرورت و سنت و شهرت ببخشید در ضمن اجماع در حاشیه اجماع عرض می شود که شهرت و عرض می شود که استفاضه و ضرورت فقهی رو میارند
اگر تعبیر مستقیم وحدانی بخوایم بکنیم چنانچه آقای بروجردی رضوان الله علیه تکرار میکردن در این مطلب که اطباق قدمای فقها حجته اطباق یعنی چه یعنی اون دسته اول فقهای قدیم که بعد معصوم بودن اگر همشو اطباق کردن و حکمی از احکام چه روایت مطابق باشد و چه نباشد میگفتن حجته ما میگیمم که اجماع چه اجماعه منقول باشد اجماعه شهرتی باشد اجماع اطلاقی باشد اجماع جایز باشد بلخره اجماعه اجماعات فرق میکنه گاه یا منقولست که اقلشه گاه یا معسرست
گاه شهرت است شبه اجماعه گاه اطباقست گاه ضابطه تمام اینها عدله قطعیه نیست اولن و ثانین دلیل نیست. ما یک دریم که دلیل شریعت است دلیل شریعت دلیل وحیانیست قرآن دلیل اول و سنت قطعه دلیل دوم اما عقل دلیل شرعی نیستش که عقل پیدا کنندست عقل کاشفه قرآن کاشف نیست خود وحیست سنت کاشف نیست خود وحیه سنت قطعه ولاکن عقل اجماع ضرورت و بقیه تمام اینها غیر از کتابو سنت اینا جوز عدله نیستن پس شما اگه 1920 چرا میگید چهارتاست میگیه دوتاست دوتا دلیل داریم و دوتا یا سهتا یا چهارتا یا پنجتا کاشف دلیل داریم پس دلیل بهش نگید والا اگه میخواید دلیل بگید لغتم دلیله لغتم از 1932 اگه کسی لغت عربی بلد نباشد میتونه کتابو بفهمه بنابراین کتاب سنت عقل اجماع لغت صرف نهو و لغت همه همه وسایل مقدمات مقدمات تفهم و کواشف را چه کاشفه لفظی باشد چه کاشف معنوی باشد باید در ضمن گرفت
پس این اعتراض بر کل علمای شیعه که عدله رو چهارتا میدانند واردست دلیل چارتا نیست دلیل دوتاست یکیش کتاب یا دوتاش کتاب و سنت ولیکن بقیه دلیل نیست بقیه کاشفه از دلیل میتاند باشد که در کشفشم ما بحث داریم حالا شیعه که چهارتا یا هفتا میگوید و سنیا اضافه میکنند عرض می شود که قیاس ، عرض می شود که استحسان و قیاسو استحسانو بله ، نخیر
بله ، قیاسو استصلاحو استحسان استصلاح مکتب قیاس مکتب استحسان مکتب استصلاح اگر قیاس کاربر بود حکم میکنند اگر کاربرد نبود استحصان اگر استحصان کاربرد نبود میگن استصلاح مصلحت چیست مجلس تشخیص مصلحت که حجت بود خب پس این دهتا شد این دهتا دلیل هشتاش دلیل نیست دوتاش کتابو سنتست دلیله
این هشتام که دلیل نیست کاشفه از دلیل هم نیست . ایا اجماع منقول کاشف بر دلیل قطعیست حتا اجماع محصل کاشفه شهرت کاشفه عقل که معصوم نیست کاشفه حتا ضرورت کاشفه 2125 ما ضرورت های فقهی داریم که کاشف نیستند ولی ضرورته مثالی دیرو عرض کردیم از 2132 آقایون کلن شیعه و سنی فقها فتوا میدن که محرمات رضاییه هفتاس و چارده تا قرآن میگه دوتاست پس ضرورت فقهی البته ضرورت فقهایی که ما میشناسیم اگه نمیشناسیم که که خبر نداریم اصن اجماع کلی امکان نداره
ضرورت نظرات فقهیه فقهایی که 2157 کلن صددرصد تا اینجایی که ما اطلاع داریم بر اینست که محرمات رضایی هفتاست تا چهارده تا یا هفتاست یا بیشتر تا چاردهتا ولی نص قرآن وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ که بحثشو اشاره کردیم باید بحث کنیم
بنابراین اولن اشکال اولست که هیچکدامه از این هشت دلیل دلیل نیستند دلیل نیستند راهنما هم نیستند دلیل شرعی دلیل وحیانیست که قرآن سنت است و این هشتای دیگر چه عقلش چه اجماعش چه قیاسش چه استحصانش چه اصطصلاحش چه شهرتش چه ضرورتش اینا هیچکدام عرض می شود که خودشون دلیل نیستند یعنی خود اونچه که قرآن قرار داده شهرتو قرار نداده اجماعو حجت قرار نداده هیچ دلیلی بر عرض می شود که حجت بودن اینها نیست اولن ثانین
کاشفم نیستن برا اینکه کاشف باید قطعی باشه این کاشف قطعی نیست ثالثن بر حسب ضرورت آیات قرآنی و روایتی خدا تمام احکام را در کتاب و سنت یا در کتاب و یا در سنت در این جهات دوگانه قرار داده حتا روایت داریم که ما من امرن یختلف یسنان الا و لهو اصلن فی کتاب الله ولاکن لا تبلغهو عقولو رجال رجالی که رجال نیستند رجالی که رجالت معنوی دارن میفهمن
اصولن کتاب و سنت حجت بالغه هستند آیا قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ حجت بالغه خدا احکام خدا هست یا نه احکام عقلانی و احکام فرعی ، این احکام خجت رسا هستند حجت رسا با لغت قرآن حجت رسا با لغت سنت و نمیشود خدا یک حکمی داشته باشد که نه در قرآن باشه نه در سنت در قرآن نیست پس کجا بالغ است بنابراین کشف هم در کار نیست. اشاعه سوم عرض می شود که آیا میشود کاشفو مکروه با هم تناقض داشته باشند ؟اگر قرآن نص است در اینکه حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ در آیه سوم سوره نور ، که الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ این آیه با بحثی که داره نص است در اینکه مرد پاک با زن ناپاک
زن پاک با مرد ناپاک ازدواجش کلن چه عقد منقطع چه عقد عرض می شود که دائم این حرامست. خب حالا اگر شهرتی داریم اجماعی هم داریم 2450 شهرت که داریم اجماع موثر داریم که بر این مرجوحست نمیگیم مکروهه مرجوهست ایا این شهرت و اجماعی که میگیم مرجوحست کاشفست از حکم وحیانی کاشفو مکشوف با هم تناقض دارن حکم وحیانی یعنی حرم شما میگید کشف میکنین که لم یحرم چی حرم مکشوفه یا مکشوف چیز دیگره
اگر مکشوف حکمی غیر قرآن است مطلب دیگری شد غیر اسلامیست امااگر مکشوف قرآن اینه اولن کشف نمیخواد خود آیه نص داره و ثانین این کشف از مناقض میکنه بنابراین در کاشفه اینها هم خطشه است و این اصل ما بابید که اسلام رو از نو مطالعه کنیم بر حسب اینکه اولن به دست اوردن احکام اسلامی مانند تفهمش مانند عمل کردنش کلن یسرست مگر اونهایی که اصولن موضوعن عسرست مثه جهاد یا موضوعن عرض می شود که حرجست مثلن
و ما هرچه تفتیش کنیم در کتاب و سنت سبیلی غیر از علم وحیانی ما نمیابیم علم وحیانی یا کتابست یا سنت است وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقوا دیروز عرض کردیم حبل الله نیست حبادالله نیست حبل الله حبل الله قرانه و این آیه که حبل الله است اگر فرمود اطیعو رسول ما به سنت اهمیت نمیدادیم ولی اطعیو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم سه بعدیه سه بعد دو بعده دو بعدم یک بعده
اطیعو الله فی محکمه کتابه و اطعیو رسول ایا رسول میشود برخلاف قرآن حرف بزنه در سوره کهف دارد وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا احدی را در حاکمیت خودش چه در تکوین چه در تشریح خدا شریک قرار نداده بنابراین پیغمبر شریک خدا نه پیغمبر رسوله شریک خدا اینکه خدا بگه حرامه رسول بگه نخیر واجبه رسول نقض کنه مثلن اینا بحثاییست که بعدن خواهد آمد
بنابراین در جمع و سر جمع عرایض امروز ما اینست که این عدله ای که آقایون ذکر کردن چند دلیل اضافی که شیعه ذکر کرده و چند دلیل اضافی سنی اولن قطعی نیست ثانین وحیانی نیست .
بله ، از باب دیگر راجبه عقل ما بحث میکنیم ایا عقل اصولن حجتست در ابعاد گوناگونش یا عقل حجت نیست . اصولن اگر عقل حجت نباشد بنابراین ما تکلیف نداریم برا اینکه ما چرا مکلفیم چون عقل داریم اگر عقل تشخیصش درست نیست اگر تشخیص عقلانی مورد رضای شریعت نیست مورد دستور نیست بنابراین ما هیچ تکلیفی نداریم و در آیات قرآن به مقدار عرض می شود که زیادی راجبه تعقل عرض می شود که بحث شده
کسانی که تعقل نمیکننند مورد مضمت اند اصولن چون عقل راه نمای به دست اوردن وظاعفه مکلفینست بنابراین عقل باید حجت بشه ما با عقل خدارا می شناسیم با عقل رسالت را با عقل معادرا با عقل قرآن را اگر عقل حجت نباشد بنابراین ما دلیلی علمی و راهی صحیح و درست از این بدست آوردن دین نداریم
خب بنابراین این عقل که حجتست از برای دریافت دین دارای ابعادیست گاه عقل مطلقه بدون خدشه است گاه عقل با خدشه است . عقله مطلق بدون خدشه عقلیست که تمام عقلا بهش اتفاق دارن دودوتا چارتاست اجتماع نکردنش محاله ، یا چیزهایی که مطالبی که برگشت واضح دارند سلبن یا ایجابن سلبن به اجتماع نقیضن و ایجابن به اجتماع نقیضین
و اما مطالبی دیگری که عقلا 2923 اختلاف دارند حجت نیست . پس حجت عقل معصوم است عقل بر مبنای فطرت در مطالبی که مانند خورشید روشنه اگر عقل مدخول و عقل غیر معصوم و عقر غیر مطلق عقلی که عقلا 2944 درش اختلاف دارند اگر این حجتباشد پس حجت متناقض است یکی عقلش اوونو وادار میکنه این دینو قبول کنه دیگری اون دینو دیگری اون دینی این عقلهایی که در زمانواحد گوناگون رو دارند این عقلهای مدخولند عقلهای مورد پسند کل عقلا نیستند
عقل عقلا نیستند بلکه اون عقلی حجتست که راهنمای به حقیقت باشد و به طور قطعی و یقینی کمااینکه آیات بر این مطلب دلالت دارد که مارو تهریج و تهریک کردن به عقل مثلن فرض کنید که یه نمونه از آیات در سوره نحل آیه شصتو هشت وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ یعقلون چیو ؟
مگر حکم خدا باید عقل احاطه داشته باشه نخیر ولاکن اگر حکمی رو عقل رفض کند کلن حکم خدا نیست نمیشم هواپیما فرودگاهشو 3049 هواپیمای دریافت کننده و بدست آورنده فرودگاه شرع عقله چطور با عقل مطلق با عقل صحیح همگانی دین رو بپذیریم و در دین برخلاف عقل مطلبی باشد پس اونچه برخلاف صریحه عقل است در دین این نه عقلانیست نه دینیست
برخلاف عقل است و برخلاف دینست که ما خیلیم ازین فتاوا عرض می شود که زیاد داریم حالا این عقل که حجتست حجتست در بعد علم عقلانی ، و عقل علمی یعنی اگر با عقل صاف و روشن بدون اختلافه عقلا مطلبی رو دریافتیم اون حجته منتها ایا این حجت وحی است نخیر ، این عقل کاشفه از مطلبی شرعیست .
ولی اینجام اشکال داره برا اینکه وقتی که خدا تمام واجبات رو و تمام محرمات رو در کتاب و سنت ذکر کرده نصه کتاب نصه سنت ظاهر کتاب ظاهر سنت است پس عقل کشف از چی میخواد بکنه عقل دارای سه بعد است یک بعد برابر چیزیرو انسان تعقل میکند صددرصد دوتا چارتاست خفی 3212
یک بعدو فوقانیست عقل میداند هست نمیداند چیست خدا را عقلا میدانند هست نمیدانند چیست چون که نمیدانن چیست میتانن انکار کنند ، میداند هست نمیداند چیست . صدای ازپشت در میاد میداند این صاب صدا ادمه نمیداند کیست چون نمیداند کیست میتاند بگد هیچی نیست نخیر بعد مادون ، اگر عقل چیزی را بعنوان عقل انکار کند نه تنها عاقل بلکه مجنون اونو انکار کند این قابل قبوله نخیر
بنابراین در سه بعد عقل ما بحث میکنیم بعد اولو دوم حجتست ، بعد سومم حجته بعد اولو دوم حجتست در نفی و اثبات که در پذیرفتن منفی و پذیرفتن مثبت ، پذیرفتن محرم پذیرفتن واجب ،که در بعد عقلی که صددرصد محیط بر مطلبیست یا عقلی که اصل مطلب رو فهمیده صددرصد قبول داره ولی نمیداند چیست
تنیمداند کیست ولی میداند هست ولاکن اونچه را که عقل مطلق رفض میکند یا اجماع نقیضن است یا منتهی به اتفاق اجتماع نقیضین است به طور واضح اینجا قابل قبول نیست بنابراین اگر مطلبی را در روایاتی در اجماعی در شهرتی حتا در ضرورتی نسبت به دین دادن که برخلافه این عقل است میگیم این از دین نیست.
و مثال هم ما زیاد داریم متعسفانه فقها فتوایی دادن که این فتوا برخلاف عقل مطلقست مثلن از جمله عرض می شود که مثه اینکه وقت نداریم ها ، بله ، بعله
مثه اینکه دنبالش مقداری مفصلست باید که بحث عقلو بزاریم برای شنبه انشالله راجبه دلالت عقلی یا کاشف بودن یا استناد مستقل باید که روز شنبه انشالله بحث کنیم .
تاب چیه آیا مسلمان عرض می شود که ازدواج حرام براش تیب داره ، سوال میکنم دیگه ببینید ، ما تاب لکم، نه ناسخم نیست ببینید نه ناسخ نیست ببینید در مومنین حرامست ازدواج زانی درسته، آیا چیز حرام برای مومن طیبست ؟ طیبه ؟برای مومن ،همین بنابراین ما ناسخ نیست
میگد که و حرم ذلک علی المومنین یعنی بر مومن حرامست اونجا میگه 3506 مومنه پس تاب لکم … زنی که در عده است زنی که شوهر دارد زنی که اینها تاب ،اونی که ممنوعه اونی که ممنوعست تابه نیستش که بله یک تابه بشری داریم یک تابه بشری داریم تابه بشری به هر جایی وصل کنن این تابست ولی اینکه تابه ایمانی نیست پس در بعد ایمان اونچه را که در بعد ایمان نهی شده است مثله عرض می شود که زنا مثله عرض کنیم نکاح زنه متعده نکاح زن شوهر دار نکاح زنی که راضی نیست اون نکاح هایی که در قرآن نهی شده این تابه نیست که چون تابه دو بعد داره
یک تابه بشری تابه ایمانی ، این تابه بشری باشه ولی تابه ایمانی نیست .
اونم همینطوره ببینید، صبر کنید حرم ذلک علی المومنین مومنین کین هم زنن هم مردن چون ، نه مثلن ، صبر کنید مثلن آقایون میگن یا ایها الذین امنو فقط مردا هستن؟
حالا اینجام همینطوره خطابی نیست در اینجام الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ پس هم مرد ذکر شده هم زن ، بر مومنین حرامست مومن چه مرد باشه چه زن اگر مومن زن باشد شوهر زانی نمیگیرد اگر مومن مرد باشد زانیه نمیگیرد بنابراین نصه قبلن قبلن نصه هم زن هم مرد
هم مرد پاک با زن ناپاک هم عرض می شود که زن پاک با مرد ناپاک هردو حرام است پس المومنین اضافه بر اینکه المومنین در مرحله ایمانست کلو شامله قبلن هم زن ذکر شده هم مرد ذکر شده
کسانی که ایمان به خدا دارندو مسلمانن، بله ولی در این آیه زانی و زانیه رو از ایمان مثله مشرک کمااینکه مشرک از ایمان خارجه زانیو زانیه رو از ایمان خارج کرده که
بله ببینید ، ایمان دارای مراتبی هست یا نه ، هر مرتبه ، بله درسته این عرض می شود که حتا نسبت به شراب خوار قرآن میگه مومن چرا برا اینکه در سوره نسا دارد که عرض می شود که بعله لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى کین مومنین ، مومنه مسته شرابخور رو میگه مومن ولاکن همین مومنه مست را زوالیون میخواند در آیات و روایاتی برخلافه ایمانن
پس هم ایمان دارد و ایمان دارد اصله ایمان ایمان ندارد شرایط ایمان پس ایمانه با شرایط در اینجام همینطوره سه تا ذکر شده زانی مومن مشرک ، زانی مومن مشرک بنابراین مشرک در مقابل هم زانیست هم در مقابل مومن 3812 چون … عرض می شود که الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ مومن زانی مشرک بنابراین چون مشرک فقط نیامده اگه مشرک امده بود ما بله ولاکن مشرکو زانی مومن بنابراین مومن کسیست که نه مشرکست نه زانیست حالا بحث مفصلی خواهیم کرد ایشالا
نخیر چرا ، ببینید ببینید الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً الزانی کیه ،
بله بله از قضا 3850 الزانی کیه ؟زانی کسی که زنا کند چه مومن چه غیر مومن وانگهی
چرا ببینید چون مشرک در مقابل زانی در مقابله مومنه اگر مشرک در مقابل مومن بود همون همینطور میفرمایید ولاکن مشرک در مقابل زانی و مومنه یعنی زانی هم در برابر مومنست هم در مقابل مشرک ببینید زانیو زانیه هم در مقابل مومنند هم در مقابل مشرک بنابراین مراد از اشراک کیه بت پرستیست
مراد از مومن ایمان منهای شرکستو ایمانه منهای زنا پس اگر مشرک باشد که معلومه اگر مومن باشد یا زانی باشد این مومنه زانیست مومنه زانی رو به حساب مومن نیاورده و حرم ذلک علی المومنین یعنی شخصی که ایمان دارد مقتضی اینست که نکاح ناجور نکند اگر مرد پاکست زنه ناپاک اگه زن پاکست مرده ناپاک ازدواج نکند
البته شما حق دارید باید بیشتر بحث شه چون این آیه معرکه من با اقای خونساریم بحث کردم آقای آسید احمد خونساری به ایشون عرض کردم که شما چرا احتیاط مطلق کردین در اینجا گفتند علامت مطلق وجوبن اینست که با زن زانیه ازدواج نکند
بهشون گفتم که احتیاط کردن گفتن روایت مختلفه گفتم آیه رو چی میگید و حرم ذلک علی المومنین فرمودن که خب ممکنست ائمه به آیاتی برخورد کردن که آیه نص کرده گفتم که خب قرآن که معلومه در قرآن ما فقط دو آیه داریم راجبه حرمت یکی آیه نورست یکی آیه ماعده بعد فرمودن خب درسته 4029
بعد به آقای گلپایگانی صحبت کردم رحمت الله علیه گفتم شما چی میفرمایید ایشون گفتن اشاره مطلق کردن گفتم کجا فرمودن در حاشیه حره خطی ،4043
و از این قبیل زیاد داریم حالا ما تازه به هم رسیدیم بعد با هم آشناتر میشیم و مطالب روشن تر میشه انشالله