پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هشتصدم درس خارج فقه

مسائل مستحدثه (اجتهاد و تقلید)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

مبانیه اجتهاد و تقلید و یا احتیاط روی اصل تکلیفست ، اصل تکلیف هم بر مبنای آیاتی قرآنی تثبیت میشود ، از جمله سوره مبارکه انعام صفحه صدوسی آیه نوزده ، واز باب اینکه تکلیف موستوجب علمست البته اینارو بحث میکنیم همرو اگر انسان مکلف به کاری یا عقیده ای یا چیزی باشد بایستی جستجو کند در حد امکان که مکلفو به را به دست آورد زیرا معقول نیست مخصوصن در شریعت وحیانیه ربانی که کسانی مکلف به چیزهایی کارهایی عقاعدی نفی و اثبات هایی باشند ولی اونهارو ندانند.

ندانند و نتوانند بدانند اگر میدانند که فبها اگر نمیدانند واجبست انهارا بدانند یا دانستن نخودی با اجتهاد مطلق یا دانستن غیر مطلق در تقلید مطلق یا دانستن تجزی بعضی را که میتوانند با اجتهاد و بعضی را که نمیتوانند با تقلید اجتهادی که تقلید هم در اسلام اجتهادیه همانطور که اجتهاد اجتهاد است تقلید هم روی اجتهاد هست که بحث خواهیم کرد

حالا این آیات را به طور مترتب بایستی در نظر بگیریم اولن آیاتی که گروهی را مکلف میکند و از چه سنی تکلیفست ، آیا چنانکه علما میگویند نوعن که دختر از سن نه سالگی و پسر از پونزده سالگی یا نخیر تکلیف وضع دیگری دارد

هم سنین دیگری دارد و هم درجات و مراتبی گوناگون دارد ، بعدن بعد از آیه تکلیف و آیه سوال به آیه ضمر میرسیم ، که آیه هیجده سوره زمر تبیین میکند مراتب هفتگانه ای را از برای به دست آوردن تکلیف ، چون به دست آوردن تکلیف یا ناقص است یا کامل

آیه هیجدهمه سوره زمر بدست آوردن وظایفه سلبو ایجاب را در بعد تکلیف همه مکلفان در هفت مرحله تبیین و تعیین کرده است . فعلن از جمله آیاتی که سوال را از برای مکلفان واجب کرده است بعد  از توجه به آیه تکلیف بحث میکنیم ، آیه تکلیف سوره انعام صفحه صدو سی قرآن آیه نوزدهم ، صفحه صدو سیوم ، بعله آیه نوزده قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ ۚ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ ۚ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَىٰ ۚ قُلْ لَا أَشْهَدُ ۚ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ این آیه بر مبنای من بلغ تعیین میکند تکلیف را در زمینه بلوغ که اگر کسی  بلوغ ندارد تکلیف هم بر مبنای بلوغ ندارد

چون مبنای تکلیف بلوغست و بلوغ هم موجب سوالست و سوال هم دارای شراعطیست که در آیه زمر تبیین و تعیین شده است حالا با دقت در آیه ما میزان هایی از برای بلوغ بدست میاریم اولن بلوغ یا بلوغه عقلانیست در توان تشخیص عقلانی و بعد از توان تشخیص عقلانی مانند توحیدو نوبتو معادو از نظر اصول و صلات از نظر فروع بعدن بلوغ جسمانیست در توان صوم در توان روزه

اینطور نیست که از اغاز بلوغ عقلانی بلوغ جسامنی و توان جسمانی هم باشد کسانی هستن که بلوغ عقلانی دارن چه پسر چه دختر در سنینی مانند ده سالگی ولی بلوغ جسمانی برای روزه هرگز ندارند . و اینو بحث میکنیم که ایا بلوغ جسمانی روزه در پسر و دختر یکسانست یا ناهمسانست ،‌بنابراین مرحله نخستین بلوغ بلوغ عقلانیست در تکلیف عقلانی نسبت به اصول دین و فرعی از فروعش مانند صلات

و مثلن زکات ، مرحله دوم بلوغ جسمانیست یعنی مکلف که تکلیف  دارد در بلوغ عقلانی بعد از این هرگاه بلوغ جسمانی و توان جسمانی پیدا کرد انگاه مامورست به روزه ، و بعدن بلوغ جهادی امر به معروف نهی از منکر و همچنین بلوغ اقتصادی ، اینها مراحلی شش گانه است که تفسیرشو بعدن عرض میکنیم

حالا آیه میفرماید که قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ خب ۚ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ وحیه این قرآن که وحی مختصرست در شب قدر اولن و وحی مفصلست در طول بیست سه سال ثانین این وحی قرآن مخصوصن در بعد دوم که موجب انظارست لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ انزار کند شماهارا و من بلغ را ، انزار چگونه بکند با قرآن بهی،‌ لانزرکم بهی معنیش این نیست که پیغمبر با قرآن با اضافاتی کهخودش دارد با تبیینات و روشن گریهایی که خودش دارد نخیر قرآن روشن ترین روشن ها و روشن گرترین روشن گرهاست لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ مانند اینست که به کسی بگیم که شما در شب تاریک این چراغ رو بگیر این چراغ برق را یا نورافکنو بگیر با این چراغ روشن کن آیا بدون این چراغ میتاند روشن کند

و آیا با چراغ روشن میکند دو چراغست یک چراغ چراغ دار یک چراغ خود چراغ نخیر بلکه خود پیغمبر متنورست به نور قرآن ، نور قرآن انورست از نور پیغمبر مگر در حد جمعی که ثقل اکبر و ثقل اصغر با هم جمع باشند اما اگر جدا حساب کنیم نور عصمت قرآنی انورست ابینست و روشنترست از نور عقل محمدی  صلوات الله علیه منهای قرآن ، حالا لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ ۚ کم کیه کم کسانی که مکلفند ،‌تکلیف در چه حده ، و من بلغ خب این بلغ هم لازمست هم متعدی

کسی که بالغست رسیده است نخستین مرحله رسیدن انسان به حد تکلیف مرحله عقلانیه عقیدتیست که عقلش جوری باشد که بتواند عقاید اصلیه اسلام را و بعدن عقاید فرعیه اسلام را بپذیرد این بلوغه حالا و من بلغ تبیین وتعیین میکند که بلوغ دارا یک مرتبه نیست چون ما میدانیم رساییه به انجام احکام اسلامی رساعی های گوناگونست رسایی عقلانی اولست ، رسایی بدنی بعدست اقتصادی بعدست امر به معروف نهی از منکر بعدست رسایی نکاح برای دختر قبل از پسرست برای پسر بعد از دخترست بنابراین رساییها گوناگونست

رسایی های به دریافت عقیدتی یکسان است دریافت عقیدتی اصول و فلروع اسالمی یکسان است ولاکن رسایی به عمل کردن به اونچه دریافت کرده ایم عمل کردن به دریافت صلات مقارسن با عقیده به صلات ولاکن عمل کردن به دریافت و تحقق دادن صوم ای رسایی کافی نیست که رسایی عقلی باشد عقل میرسد می داند روزه واجبه ولی نمیتواند میداند روزه واجبست ولی نمیتواندن بگیره

چون رسایی بدنی ندارد پس رسایی عقلی و رسایی بدنی توامان در باب عمل کردن به صومست ولاکن در باب صلات رسایی بدنی نمیخاد بچه پنج ساله میتونه نماز بخونه ولیکن عقلش از نظر عقلانیت وحیانی رسا نیست حالا و من بلغ و من بلغ هم لازمست و هم متعدی

لازمست ، قرآن را باز کنید صفحه صدوسی ، در بلوغ داریم بحث میکنیم که نقطه نخستین در تکلیف بنابراین است نقطه دیگر سوالست نقطه دیگر کیفیت سوال است که در این چند آیه ذکر شده حالا وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ ۚ کم کیه کم مکلفینند دیگه حالا مکلف کیست ؟‌من بلغ ، کسی که رسایی فکری و رسایی عقیدتی و تفهمی به مطالب شرعی داشته باشد چه اصلی و چه فرعی

حالا ایا رسایییه دختر از نظر عقل جلوتر از پسرست ؟‌ یا رسایی پسر جلوترست یا دستکم همسانند. ایا فکر دختر پنج سال شش سال قبل از فکر دختر میتواند بپذیرد اصول سه گانه را و فروع اسلام رو ؟ اگر فکر دختر کمتر نباشد بیشتر نیست. دستکم برابر ، بنابراین هرزمان که دختر ها به وجه قاعده کلی بلغت شدند پسرها هم بلغ میشوند .

پس این درست نیست که دختر در سن نه سالگی نماز واجب باشد و پسر در سن پونزده سالگی چرا ؟‌ مهم بلوغست ، مهم در قاعده کلی البته اثتسنام دارد این کلی استثنا دارد در قاعده کلی مهم بلوغ فکری عقیدتیست که بتواند در توانش باشد ‌که اصول معرفتی را و فروع احکامی رو دریافت کند . خب حالا البته این بحث مفصلی دارد بحث مستقلی دارد بلوغ حالا بعنوان تفهیم داریم عرض میکنیم.

فمن بلغ حالا کم کین ، کم کسانی هستند که در زمان نزول قرآن موجودند ، یعنی در طول بیست سه سال کم مشمولند چون کم مشمولند بنابراین این کم کسانی هستند که مکلفند ولاکن آیا مکلفان کیا هستند من بلغ و هر که بالغ باشد یعنی بعد اول کم علا وجهل قضایل واقعیست نه حقیقیه برا اینکه اگر علا وجهل قضاعل حقیقیه بود من بلغ لازم نبود برا  اینکه لانزرکم قضیه حقیست این کسانی که از مکلفان موجودند مکلفان انسانی مکلفان جنی مکلفانی که مکلفند به تکالیف الاهی موجودند این کم شامل اونهاست

بنابراین تمام مکلفانی در زمان نزول قرآن موجودند در حد تکلیفند کم هستند. حالا و من بلغ دو بعد دارد یکی هرکس که بالغ باشد بعد از زمان رسالت بعد از رحلت رسول الله صلوات الله علیه هرکس که بالغ باشد جزو کمست ، پس کم دارای دو بعده یک بعد حضوری که حاضرند یک بعد غیابی بعد حضوری کمست و من بلغ و هرکس بالغ باشد ، این معنیه لازمشه چون معنی متعدیم داره بنابراین این من بلغ دو تبیین دارد یک تبیین اینست که انزار به قرآن در انحصار مکلفان زمان نزول قرآن نیست

بلکه هرکس مکلف بشد در طول زمان و عرض زمین الا یوم دین دوم ، من بلغ معنی میکند که تبیین میکند که مکلف کیست کسی که بالغ باشد ، کسی که از نظر فکری بالغ باشد رسا باشد و بتواند احکام اصلی و فرعیه قرآن را دریافت کند ولو در حد عدنا این لزومش

متعدیش و من بلغهو چون بلغ مثه جاعه جاعه در قرآن هم لازم استعمال شده هم متعدی ،‌جاعه الاه هسته جاعم هست إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ. در سوره عرض می شود که یاسین . حالا این من بلغ بعد لزومی رو عرض کردیم بعد متعدیش من بلغهو کسی که قرآن به او برسد . قرآن هست رسول قرآن هست ولاکن اگر رسول قرآن قرآن را نرساند به مکلفین به بالغین اینها تکلیفی ندارند تکلیف در حد دو بلوغ است یک بلوغ و رساعیه لازم که بتوانند احکام و معارف الاهی رو بفهمند بعد دوم بلغهو این قرآن به اونها برسد ، اگر قرآن قصورن یا تقصیرن از طرف مبلغ یا متبلغ نرسد این از طرف مبلغ نرسد تکلیف نیست از طرف صاحب تکلیف نرسد که کوتاهی کند این مقصره بنابراین بین قصور و تقصیرست ، پس من بلغهو هم لازمست هم متعدی

روی این بعد سه جهت ما داریم در تحقق عقیده و عمل تکلیفی بعد اول بلوغه وحیانی ، که قرآن دارای بالغ ترین بلوغ وحیانیست دو ، ابلاغه من اوهیه علیه در رتبه اول رسول در رتبه بعد اعمه من ال رسول و در رتبه سوم شرع مداران قرآنی که اینها معمورند تا حد امکان ابلاغ کننند معارف الاهی را به وسیله قرآن بلوغ سوم این که کسی که بش ابلاغ میشد از نظر فکری و معرفتی بالغ باشد بنابراین هر یک زانیه این سه یا دو یا هرسه نباشد در یک مرحله یا دو مرحله یا سه مرحله تکلیف تحقق پیدا نمیکند اگر بالغ نباشد لانزرکم به نیست اگر بالغ باشد و ابلاغ قرآن نشود و تقصیر از مبلغ باشد باز مکلف نیست

اگرم عرض می شود که مبلغ برساند و مورد تبلیغ قبول نکند گوش فرا ندارد و احتمام نکند اینجا مقصرست خب أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ الی اخر این بحث بلوغ رو به طور مختصر عرض کردیم چون مقدمه ایست از مقدمات بحث اجتهاد  و تقلید حالا عرض می شود که شخص بالغ در احکام اسلامی از نظر معرفتی نه از نظر عملی از نظر معرفتی بلوغ بین پسر و دختر یکسانست چه ده سال چه بیشتر چه کمتر که بحث خواهیم کرد

حالا شخصی که بالغست باید سوال کند مواد تکلیفی را ، کسی که معموریت دارد چنان کند باید بتواند چنان کند توانش بلوغه بداند چنان کند ، بتواند در ضمن بلوغست بداند هم در نتیجه بلوغه کسی که رسیده است به مرحله ای که فهمیده است واجباتی و محرماتی هست باید رسیدگی کند کوشش کند کاوش کند فعالیت کند که این واجبات و محرمات به دست بیاره بله دیگه

خب بنابراین انسان دارای چند حاله انسان مکلف یا میداند مواد تکلیفی و اوامر و نواهی تکلیفی را که سوال نمیخواد رسول الله صلوات الله علیه مرکز وحیست ،‌در بعد اول اعمه مرکز الهامند در بعد ثانی اینا میدانند یا مجتهدانی که با شرایط اجتهاد صحیح راه درست بر مبنای قرآن احکامی بدست اوردن اینا سوال نمیخوان

ولاکن اکثر مردم سوال میخوان ایا اکثرن در حد عصمتند  ،‌عصمت چهاردتاست فقط ایا اکثرن در حد عالی اجتهادن تخصص دارند در بفهم معارف قرآن در فهم معارف جوری تخصص دارن که محتاج به سوال نیستند نخیر بنابراین اکثر مطلقه مکلفان کسانی هستند که باید سوال کنند سوال از که چجور شکل سوال در سوره مبارکه انبیاع صفحه سیصدو بیست دوی قرآن آیه عرض می شود که هفت ، وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ در بعد رسالت وحیست که گروهی قبول نمیکردن و گروهی هم  قبول میکردن وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ یا شما میدانید که رجال وحی قبلن امده اند اگر میدانید این رجل محمدی صلوات الله علیهم رجل وحیست و ارقا و اولاع و بهتر حقایق وحیانی به او نازل شده که از خود وحی دریافت میشد یا میدانید یا نمیدانید

فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ اگه نمیدانید پس از دانایان سوال کنید پس سوال از دانایان در اونچه انسان نمیداند یا نمیتواند بداند یا نمیداند میتواند بداند یا نمیداند و نمیتواند بداند در هر دو صورت عرض می شود که اونجایی که توان دانستن ندارد باید سوال کند از اهل ذکر اهل ذکر که یا معصومان یا تالیتلب معصومان بر مبنای کتاب معصومن

خب کسی بیاد بگه این مورد خاصه ، خاصست به عقاعد اصلی ، از جمله عقیده رسالتی میگیم نخیر این فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ 2242 کسی که نمیتواند بداند و باید بداند باید سوال کند درسته اینجا مورد عرض می شود که اصل رسالتست ولاکن در فرع رسالت که احکام رسالتست اگر اصل رسالت انسان میداند و فروع و احکام رسالت نمیداند نباید سوال کند همینطور جاهل بماند کسی که مکلفست و بالغست اگر مواد تکلیفی رو نمیداند و یا بیشتر نمیتاند بداند همینطور سوال نکند و عرض می شود که جاهل بماند ؟

این آیه سوره انبیاع، آیه مفصل تر که شراعطه سوال و مسعول عن را بیان کرده است سوره نحل ،  سوره نحل آیه چهلو سه و چهلو چار ، البته این آیاتو ما بررسی میکنیم مختصر آقایون فکر بفرمایید یعنی حدود پنج شیش روز باید بحث کنیم وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ ۚ همان بحث که در سوره انبیا بود فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ خب سوال ؟‌ما از اهل ذکر سوال کنیم به حساب اینکه کسی داناست ، ولیکن این دانا فرق دارد

یا دانای معصوم است که خودش بیناتو است یا دانای غیر معصوم است اگر دانا معصوم است که خودش بیناتست خودش زبرست خودش دلیلست هرچه بوده روی چشم ولاکن اگر مورد سوال معصوم نیست و جایزول خطاست چی میشه بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ این سوال که میشه سواله اجتهادی باید بشه

اکثریت که جاهلند یا جاهلند نمیدانند یا بالاتر نمیتوانند بدانند اینا واجبست سوال کند سوال از هرکس نخیر بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ این بینات و زبر در قبل از رسالت اسلام بینات جداست زبر جداست بینات معجزاته رسالتی و وحیانی انبیاست که اثبات میکند رسالتشون رو ولی زبر اینطور نی کتاب تورات معجزه نیست انجیل معجزه نیست صحف معجزه نیست اینا معجزه نیست اینا معجزشون با کتاب رسالتشون فرق داره ولیکن قرآن فرقانه یعنی قرآن هم بینات است هم زبرست قرآن که خلود دارد الا یوم دین دیگه اعجازی مانند عصای موسا و زنده کردن مرده عیسا و این حرفا ندارد بلکه بالاترین زبرست و بالاترین بیناتست

چنانچه در خود قرآن انسان دقت کند و آیاتی خاص که منکران مارو به قرآن ارجاع داده است خود قرآن افتاب امد دلیل افتاب برای یافتن افتاب به ماه توسل نمیکنیم خود آفتاب روشن گره چیز دیگره حالا فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ  اهل ذکر کیا هستند چرا فرمود بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ برا اینکه اهل ذکر مطلقه کسانی که میدانند همانطور که نادانان گوناگونند یا نادانست و میتواند بداند یا نادانست ونمیتواند بداند

همانطور دانایان هم گوناگونند  اهل ذکر یا داناییست که مطلقت و معصوم است یا داناییست که عالمست اعلمست اطقاست ولی معصوم نیست به همینجهت بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ اورده برا اینکه عامه دیگه ،‌اون دانایانی که مطلقند خودشون بیناتن خودشون زبرن خود موسا اعجازست با عرض می شود که عصاش و با کتابش عصاش اعجاز برای تثبیت رسالت است کتابشم بیانگر مورد اعجازست که رسالت اوست

ولیکن نسبت به قرآن چیه نسبت به قرآن خود قرآن بیناتست و خود قرآن زبرست بلکه قرآن حاوی کل زبر وحیانیست و اضافه هم دارد و در تمام جهاته قشری و عرض می شود که معنوی بر کل کتابهای وحیانی مقدمست حالا رو این اصل اگر کسی جاهلست جاهله در اصلی دینیست . یا جاهله در فرعی دینیست . جاهلست در دین وحیانی و وحیانیت دین اگر جاهلست یا میتواند بداند یا نمیتواند در هر  دو صورت صورت دوم ذکر دشه در اینجا عرض می شود که إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ یعنی محور اصلیه واجبه بدون استثنای وجوب سوال إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ إِنْ لَا تَعْلَمُونَ  با إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ فرق داره ، إِنْ لَا تَعْلَمُونَ یعنی نمیدانید ولی کسی که نمیداند شاید نمیداند ولی میتواند بداند

آقای خویی میفرمودن که من موقعی حج رفتم که اجتهاد در حج نکرده بودم معطل شدم اجتهاد در حج کردم رفتم، این نمیدانست ولی میتوانست بداند کسی که نمیداند و میتواند به خودی خود بداند این دیگه جای سوال نیست باید خودش بداند حالا در بحث اجتهاد مفصل بحث خواهیم کرد که مطلب اجتهاد مطلب عمومیست هرکس هر مقدار امکان دارد استنباط کند از اصل شریعت که قرآن است باید استنباط کند اگر نمیتواند 2830

حالا پس بنابراین این جا بعد دوم که إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ اگر کینونته علم و یادگیری نداریم اگر به خودی خود جاهلیت و نمیتوانید عالم بشید ۖ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ حالا اگر هم جاهلید و وقت نداریم فرصت ندارید باز سوال کنید ولاکن اگر جاهلید و میتوانید بدانید چرا سوال کنید . کسی که میتواند نانشو به دست بیاره چرا از کسی بگیره نان ندارد نان ندارد بگیره یه مرتبه نان ندارم و نمیتوانم نان تهیه کنم خب سواله ،‌ولاکن اگر نان ندارم و میتوانم نان تهیه کنم  اینجا سوال معنی نداره

حالا اینم بحث مفصلیست بعدن خواهد شد حالا بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ این بینات زبر تمام شرایع و معجزات و کتب وحیانی رو شامله منتها اگر 2924 کنیم بینات زبر قران همون قرآنه بنابراین قرآن هم بینه است معجزه است هم زبورست زبر جمعه زبوره زبور نوشته است نوشته وحیانی  و دلیل وحیانی بودن دلیل وحیانی بودن و نوشته وحیانی بودن هردو عرض می شود که قرآن پایاپایه یکدیگر موجوده

بنابراین تقلید صحیح اینست که حد عقل باید بداند که این آقا موافق کتاب الله فتوا میدهد اگر نداند یا بداند برخلاف کتاب الله فتوا میدهد تقلیدش حرامه اصلن تقلید اجتهاده تقلید تقلید کورکورانه نیست ولذا در حدیث احتیاط طبرسی مفصله بعد خواهیم خوند عرض می شود که و اما من کان من فقها سائلن لنفسه حافظن  لدینه مخالفن علا حوا مطیعن لامر مولا فللعوام ان یقلدو این بحث خواهیم کرد به طور مفصل ولی اشاره میکنیم

ببینید من کان من الفقها فقها کیا هستن فقیه در بعد اول تفقه وحیانی قرآنی باید داشته باشه بنابراین اگر فقیهه بر مبنای اجماعاتو شهرتها و روایت متضاد باشد این فقیه نیست بلکه بعضیا صفیحن بعضیا فقیه نیستند بعضیا فقیهن حالا شرط فقاهت و تفقه بدست آوردن معارف الاهیست اصلن و فرعن از قرآن ،

خب حالا بنابراین شخص عامی هر قدر عامی باشد حداقل ترجمه قرآن را باید بداند که حالا اقای مفتی اقای مرجع اعلم اقای مرجع اطقا در رسالش نوشت که ازدواج مرد پاک با زن ناپاک حلالست مرجوهه مکروه میگن یا ازدواج زن پاک با مرد ناپاک حلالست ،  خب این نوع شخص عامی هرقدر عامی باشد سواد نداشته باشه میتواند وادار کنیم کسیرو بخونه آیه رو آیه سوم سوره نور رو بخوان

الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ ۚ وَحُرِّمَ ذَٰلِكَ خب سوال باید بیان کنیم این بینه این زبور قرآنی این نوشته وحیانی که لایحرفست و ابینست من کل بیان این میگد حرامست شما میگید حلال است بنابراین تقلید از چنین اقایی جایز نیست .

درست است معصوم نیست ولاکن باید که استدلال معصومانه داشته باشد و استدلال و اجتهاد و اثتنباط معصومانه اینست که بر محور قرآن باشد صددرصد و بر محور سنت در حاشیه قرآن بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ ۗ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ تا اخر ، حالا بعد از اینکه البته این اشاراتیست  و مختصراتی که عرض میکنیم بعد تفسیر میدیم

بعدن مرحله سوم چیه مرحله سوم چجوری سوالکنیم همینقدر چشم به هم بزاریم چون آقا آقا سوال کنیم قبول کنیم نخیر ، نخیر به دو جهت یکی بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ اینجا و یکیم در سوره زمر ،‌ سوره زمر آیه هیجده چی میگوید صفحه چهارصدو شصت ، بعله ، آیه هیجده ،  خب ببینید باز نکات اصلیرو عرض میکنیم بعد آقایون روش فکر بفرمایید رو این چند آیه ای که عرض کردم روی هر چند آیه فکر بفرمایید دقت بفرمایید تا برای فردو و پس فردا و فرداهای دیگر مطلب برای هردومون روشن بشه

ببینید وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا اینجا هفت مرتبه به طور متتالی و پیاپی کسانی که خواهنده و پوینده و جوینده ی احکام حقیقی اسلام هستن احکام اصلیو فرعی سیر داده ، سیر در بعد منفی و در بعد مثبت بعد منفیش وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا مثه لا اله الا الله لا اله جلوست الا الله عقبه چون الاه زیادست الاهه درونی الاهه برونی الاهه مجسم الاهه غیر مجسم زیاده ولیکن از اول میگم اصن خدایی وجود نداره الا الله پس اول نفیست بعد اثبات ‌کمااینکه اگر در حوزی آبست لجنست کثافطه اول باید اینارو بیرون ازدواج تا آب بمونه دیگه آب بیاد

اول باید تنزیه کرد بعد عرض می شود که تطهیر کرد بعد مواد طهارت رو ایجاد کرد حالا کساین که پرستش های گوناگون دارند عبودتیها و پیروی های گوناگون دارن اول باید کلن منکر شوند لا اله بعد الا الله حالا وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا این لا اله  ، وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ این الال لاهه لَهُمُ الْبُشْرَىٰ ۚ فَبَشِّرْ عِبَادِ این سومه

الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ چهارمه فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ پنجمه ، أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ ششمه وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ بنابراین ما گرد کعبه ی معرفت اصلی و فرعی اسلام باید هفت بار بگردیم ، در بعد اول سلب کل معبودها الا الله و در ابعاد دیگر ایجابها 3529 وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ الا آخر

حالا ما کلمه کلمه این آیه رو باید در نظر بگیریم اولن پرستش دارای سه بعده ، یک بعد پرستش بسیار بسیارر غلط که در درکه هفتوم غلط بودن در پرستشه و این پرستشه طاغوته چون طاقوت مبالغه طاقیست ‌کمااینکه عاشورا مبالغه عاشورست و عاشور مبالغه عاشر طالغوت هم عرض می شود که مبالغه طاقیست .

خب ما یه طاقی داریم یه طاقوت طاقی طغیانگره کسی که عصیان میکند مخصوصن عصیان های بالا و از این امر این طغیان گره ولی ممکنه موحدم باشد ، مسلمم باشد مگر مسلم عمل خیلی بد انجام نمیدهد مگه مسلمان ها همه عادلن مسلمانی که خیلی فاسقه ولی مسلمانه از نظر عملی منکرات خیلی بد را انجام میدهد واجبات خیلی بد را ترک میکند این طابعه طاغوت نیست این طاغیه این طاغی و طابعه طاغیست ولاکن اگر عبادت میکند شیطان را طاغوت را طاغوت طاغیه مبالغه است یعنی بالاترین و بدترین و پست ترین درکات طغیان را دارد

مثلن کسی که دعوت میکند به الوهیت خود این فقط عصان گر نیست بلکه خدارو کنار زده و خود را به جای خدا گذاشته أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی این طاغوته دیگه طاغوت در بعد معرفتی در بعد عملی این  سه بعدست طاغوت درونی و دوتاغوت برونی

طاغوت درونی نفس اماره ی به سوعست که فقط باید عقل پیروی از این نفس کنه اصن عقل بیکارست عقل پیرو کامل و صددرصد این نفس امارست این طاغوته همین نفس است که أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ  أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا خدایش را هواش گرفته یعنی خدایی در برون در کار نیست خدا هواش گرفته این بعد اول

بعد دوم سوم طاغوت برونی ،‌طاغوت برونی شیطان رجیمست و شیاطین انسان ،‌شیاطینن جن ولعنس پس این سالوثه ثالوثه با سه با سین این سالوسه سالوسه طاغوت را اجتنبو ،‌خب حالا سوال از نظر ادبی طاغوت مذکرست و یا مونث ؟‌

جمعست یا فرد ؟‌ طاغوت مذکره مونث نیست که طاغوت علامت تعنیث اصلن ندارد وانگهی طاغوت ها فرعون طاغوته نمرود طاغوت شیطان طاغوت اینا مذکرن معنثم هستند عرض می شود که الاهه مثلن هست ولاکن طاغوت این مونث نیست پس أَنْ يَعْبُدُوهَا  چرا ضمیر تعنیث به طاغوت مذکر چرا برمیگرده این دلیل است عرضی که ما میکنیم که طاغوت در قرآن هم مفردست هم جمعست

دلیل  اینجایی که ها امده جمعه کل طاغوت ها کل طغیان گرای بسیار طغیان گر که یا خودرا شریک با خدا میدانند یا خدارو کنار میزنن میگن ان ربکم الاعلی این طاغوته ، پس بدترین طبعیت در مکلفین طبعیت از طاغوتست چه درونیس و چه برونیش

خب البته لفظ طاغوت و لفظ مستضعف از نظر عدد یکسان است در کل قرآن و اینم لطفیست و لطف خاصیست در مقابل هر طاغوتی مستضعفیست ، حالا اینجا طاغوت معلومه مفرد نیست مثه قوم قوم هم مفردست هم جمعه معنن جمعست لفظن مفرده ولی طاغوت اینطور نیست طاغوت بعضی وقتا لفظن و معنن مفردست بعضی وقتا لفظن مانند قومست مثه اینجا ولیکن معنن جمعست . به دلیل یعبدوها بنابراین طاغوت به معنی طواغینه در حقیقت چه بگید طواقین که جمعه رسمیه چه بگید طاغوت که مثه قومه مثه رجالو قوم رجال جمع رسمیست قوم جمع غیر رسمیست .

خب ،‌بله ،‌فاعول بله بله ،‌  وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا  عبارتم دارای درکاتیست که عرض کردیم باز عرض میکنیم وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ  انابو رو چی معنا کرده اند ، انابورو معنی کردن به سوی خدا نوبه نوبه رفتن این نابسوت انابونیست مثه مفلحون مفلحون رو کل مفسران قرآن و کل مترجمان اشتباه کردن مفلح فالح رستگارست مفلح رستگار کننده است .

مثلن در سوره مومنین عرض می شود که قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ تا وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ  کسی که زکات میدهد خود را زکات کرده یا نه هم خودرا و هم گیرنده زکات رو پس مفلح با فالح عرض می شود که فرق داره انابوهم با نابو فرق داره چون وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ انابو مفعولش محزوفه الاهه رجال برا تعدی هست انابو متعدیه به یک مفعوله و اون یک مفعولم محزوفه یعنی انابو  انفسهم و غیرهم الی الله و الا  اگر مقصود این بود که به سوی خدا نوبه خدا توجه کنند انگار بود نابو الی الله که الا تعدیه میکرد نابو الا الله یعنی خود به سوی خدا نوبه نوبه توجه کنند

ولی انابو الی الله پس درجه اول محتدین و قائمین الا صراط مستقیمو بیان میکند درجه 4135 بیان نمیشه ،‌بدترین درکات شیطنت و بالاترین درجات عبودیت در اینجا ذکر شده میانگین ذکر نشده چنانچه بعد بحث میکنیم ببینید وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ یعنی خود را در بعد اول و دیگران را نوبه نوبه گاه گاه گاه در هرگاهی که اماکن دارد به سوی خدا بروند

لهم البشری لهم بشرا نیست البشرا هست ببینید هم اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ بعد بالای ایمان رو میپوشاند هم أَنَابُوا إِلَى اللَّهِ که 4211 لَهُمُ الْبُشْرَىٰ کل بشارتها ،‌برا اینکه شخصی که مومنه متوسطت است و مومن میانگین کل بشارات بر اون نیست چون هم زحمت دارد هم رحمت دارد هم عذاب دارد هم ثواب دارد هم مقام متوسط دارد و این لهم البشرا اون بشارت بسیار عالی بشارت بسیار 4232

فَبَشِّرْ عِبَادِ عباد یا عباد تکوینیست یا عباد تشریحیست . عباد …

بله ، بعله ، این البشرا رو داره تبیین میکند البشرا برا کیه برا کسانی که الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ  کسانی هستند عقل دارن عقل ایمانی دارند لب ندارند اینها مذکور نیستن ولاکن کسانی که عقل ایمانیشون لب شده متبلور شده عقل خالص شده اینا هستند که هدایت اصلیه صددرصد ربانی دارند و لبه عرض می شود که صددرصد دارند .

حالا سه مرحله است دو مرحله اینجا ذکر شده که اینو بعد تفسیرن عرض میکنیم که یک مرحله عرض می شود که یک مرحله طابعین طاغوتن که در مقابلش یجتنبو طاغوته و یک مرحله از این استمعون ،‌خب لَهُمُ الْبُشْرَىٰ ۚ فَبَشِّرْ عِبَادِ عباد عباده خاصه ،  عباد دارای سه مرحله است یک مرحله عباد کلیه جهان شمولست که إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَٰنِ عَبْدًا  تمام سماواتیان عرضیان جنیان انسیان فرشتگان عرض می شود که بزرگان کوچکان نباتات جمادات همه عبدند چون در مقابل اراده خدا خازعن ، این یه بعدش بعد دو عبودی داریم عبودیت تشریعی و شرعی تکلیفی دو مرحله ایست یک مرحله اعلاست که مال همون لَهُمُ الْبُشْرَىٰ ۚ ست انابو الی الله ، اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَىٰ ۚ پس این دو مرحلست

خب اینا کین الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ این بحث برای بعد باشه چون اگه بخوایم صحبت کنیم وقت میگذره و عرض می شود که ناقص میمونه

هم ارسلنا این گفتم اشاره میکنم هم ارسلناست هم اهل ذکره هم تسعلوست سه متعلق داره ببینید فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ فاسعلو به بین الزبر ارسلنا بلبینات والزبر فسعلو بابینات والزبراهل ذکر 4521 این تعلقاته به پنج مورد داره پنج مورد متعلقه منتها مورده عرض می شود که اصلیه چیزشو ما گفتیم که عرض می شود که سوال باید باشه

یعنی کل اونچه قبل از به بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ قابلست و شایسته است که متعلق باشه به بِالْبَيِّنَاتِ ببینید .

این یکی ، این بعله درسته ، کله ،‌کله ، کتابای قبلی که درسته بله ولیکن این عرض می شود که بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ به چی میخوره ؟به همه میخوره ببینید وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ یکی  بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ ۗ ،‌ وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ  إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ اهل زبر در هر پنج مورد برای بیان زبر این اشاره کردم حالا تفسیرشو عرض میکنم هر پنج مورد متعلق است از برای عرض می شود که بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ ۗ

بله فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ، بعله بعله ، چرا نمیشه داشته باشه ، باشه ،‌باشه ،‌چه منافات داره ، از قضا میتونه ش