جلسه صد و هشتاد و هشتم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

رسالت (دومین سالگرد حمله ی دوم به مسجد امام رضا)

محاجه ابراهیم با نمرودیان؛ جریان حمله به مسجد امام‌رضا

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

امروز بر حسب آنچه بعضی از برادران فرمودند و یادداشت فرمودند، دومین سال دومین حمله گروهی اوباش است که پشتوانه­های دیگری داشتند، در مسجد امام‌رضا (ع) در حال تفسیر قرآن و فقه. به این جهت مقداری منقلب هستم و جهت دیگر این است که قبلاً این برادر نوار را گذاشت و گوش کردم، ناراحتی ایجاد شد. ناراحتی انسان هنگامی که مورد حمله قرار می‌گیرد دو بُعدی است: گاه بعد خلقی دارد و گاه بعد خالقی دارد. گاه کسی با شخص شما بد است، در یک جریان مالی یا مقامی یا حسادت شخصی و یا هر جهت دیگر درست یا غلط. این یک مطلب است. گاه اگر با شما معارض است چون قدم در راه خدا نهاده­اید. رسول‌الله (ص) قبل از اینکه به مقام رسالت برسند و آیات مقدسات قرآن بر ایشان آغاز نزول کند، با آنکه یتیم بودند و مالی هم و ظاهراً مقامی هم نداشتند، هرگز مورد حمله و یا حتی اهانت لفظی قرار نمی‌گرفتند. حتی قبل از رسالت هنگامی که بنا بود حجرالأسود را به جای خود بنهند. قرار بر این شد که قبائل گوناگون عرب پارچه­ای را بگیرند و حجرالأسود را در آن بنهند و این قبائل گوناگون اطراف پارچه را بگیرند که در برداشتن و حمل کردن حجرالأسود شرکت داشته باشند. اما اتفاق رأی پیدا کردند که محمد (ص) حجرالأسود را به جای پیشین خود بگذارد. با این محمد به‌عنوان محمد بسیار خوب برخورد می­کردند. او را محمد امین می­گفتند، از نظر امانت­داری آن حضرت به اندازه­ای این مقام امانت­داری ظاهر و آشکار بود که مشرکین و بت­پرستان عرب و قبائل گوناگون عرب، نه تنها به آن حضرت اهانت نمی­کردند، بلکه احترام هم می‌گذاشتند.

از هنگامی که آغاز نزول آیات مقدسات قرآن شد، اذیت­ها و بی‌مهری­ها، اهانت­ها، مجنون گفتن­ها، ساحر گفتن­ها، کاهن گفتن­ها، محاصره کردن­ها، کارهای ابوجهل­ها و ابولهب­ها، معده پر گوسفند را در خانه خدا به هنگامی که رسول‌الله نماز می­خواند بر سر آن حضرت افکندن­ها، آغاز شد، تا به جایی که پیمبر بزرگوار در جایگاه بعثتش و جایگاه ولادتش و مرکز امن الهی که «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ» (مائده، آیه 97) «أَمْناً» (بقره، آیه 125) و «آمِناً» (آل‌عمران، آیه 97) محصور واقع شد. چند سال در شعب ابی‌طالب مورد محاصره قرار گرفت، حتی ممنوع بود که غذا و آب برای آن بزرگوار و مؤمنین به آن بزرگوار و خدیجه نازنین و دیگران که با پیغمبر بودند ببرند. در آخر کار خواستند حمله کنند آن بزرگوار را بکشند که لیلة الغار و لیلة المبیت پیش آمد.

اینها که عرض شد، شما همگان می‌‌دانید. به حساب امروز که دومین سالگرد حمله بدتر از بت‌پرستان در بزرگترین حوزه اسلام یعنی حوزه علمیه قم، در خانه خدا مسجد امام‌رضا به هنگام تفسیر و بیان آیاتی از قرآن شریف در بحث فقه تفسیری و تفسیر فقهی بود. به این مناسبت این مقدمه را عرض کردم.

پس حمله به رسول‌الله می­تواند دو بُعدی باشد. در بُعد قبل از رسالت حمله­ای نبود. در بُعد بعد از رسالت حمله بود. حمله به‌عنوان رسالت بود. اما اگر به خود شخص محمد بن عبدالله (ص) منهای رسالت، منهای اینکه حامل قرآن و کتاب­الله است حمله می­شد، قابل تحمل بود. اما به پیغمبر بزرگوار به گناه رسالت، به گناه قرآن، به گناه دعوت قرآنی اهانت کنند. بر حسب آیاتی در قرآن شریف اینها به تو ای محمد ظلم نکرده­اند، بلکه به آیات خداوند ظلم کرده­اند. ظلم به محمد که حامل رسالت و قرآن است، ظلم به قرآن است. ظلم به قرآن قابل تحمل نیست. اگر من و من­ها را بزنند. فحش دهند، زخمی کنند. حبس کنند، تبعید کنند، بکشند، قطعه قطعه کنند، نه در بُعد قرآنی، نه در بُعد حمل معارف قرآنی، این گرچه ظلم باشد، قابل تحمل است.

اما اگر من و من­ها را و هر کسی که حامل قرآن است به او فحش بدهند، اهانت کنند، اذیت کنند. بازی‌هایی که ابولهب درمی­آورد، همان بازی­ها را ابولهب­های با ریش و عمامه دربیاورند. «و هنالك الطامّة الكبرى» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج ‏5، ص 58) ابولهب چون عموی رسول‌الله (ص) بود، معروف هم بود، کسانی که می­خواستند با پیمبر بزرگوار که در آغاز دعوت بود ملاقات کنند، چون صیت و صوت رسالت آن حضرت را شنیده بودند و می‌خواستند از نزدیک و حضوراً دریابند جریان چیست، اگر حق است قبول کنند و اگر نه، نه، ابولهب چون مشهور بود می‌رفتند نزد او و می‌‌گفتند: این محمد که دعوای رسالت دارد، کجاست؟ می­گفت این محمد برادرزاده من دیوانه است. با لفظ دیوانه که بدترین حالات یک انسان است، بلکه بدترین حالات یک حیوان وحشی است، پیمبر بزرگوار را از رده خارج می­کرد. اما بعضی از کسانی که حقیقتاً تحرّی عن الحق داشتند و می‌خواستند بفهمند یا نه، یا بله، به حرف­های ابولهب گوش نمی­دادند و سراغ آن محمد می­رفتند. چنانکه شما سراغ این محمد می‌آیید، گرچه این محمد خاک پای او هم نیست.

روز بعد از حمله به مسجد امام‌رضا برادران جمع شدند اینجا و این زیرزمین پر بود، آمدند، کسانی که بودند یا نبودند، آمدند. من آن روز گفتم و نوارش موجود است که اگر مرا به جرم حمل قرآن شریف و دعوت به سوی قرآن و تفکر و دقت و گفتن و نوشتن قرآن، نوشتن تفسیر قرآن صدها بار بکشند، از برزخ صاحبدلان صدای مرا خواهند شنید که قاه قاه می­خندم. چون در راه خداست. در راه مال نیست. در راه مقام نیست. در راه خودخواهی و خودبینی و خودراهی إن‌شاءالله نیست. در راه دعوت به این کتاب مظلوم است که خودی­ها و ناخودی‌ها لگدمالش کرده­اند. دشمنان و دوستان این کتاب را از حوزه­های اسلام و از امت اسلام بیرون کردند. ما در یک مقایسه بین مشرکینی که با ابراهیم (ع) محاجّه داشتند، با مسلمین بدتر از مشرکین که دفعه اول هفتاد نفر و دفعه دوم حدود پانزده، شانزده نفر لات چاقوکش معروف، به سرکردگی یک لات معروف به مسجد امام‌رضا حمله کردند. فحش دادند، نسبت­ها دادند، اهانت­ها کردند. ما یک مقایسه می­کنیم و از اینجا وارد دنباله بحث راجع به محاجه ابراهیم خلیل‌الرحمن (ع) با نمرودیان می‌شویم.

ابراهیم با آزر که قرآن تعبیر می­کند: «لِأَبيهِ آزَرَ» (انعام، آیه 74) که در خانه آزر بود و ظاهراً تحت سرپرستی آزر بود، چون پدر خود را از کودکی از دست داده بود. هیچ‌گاه نشد که آزر او را بزند، فحش بدهد یا بیرون کند. بله، این مطلب بود که آخر سر گفت: «لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْني‏ مَلِيًّا» (مریم، آیه 46) از این «وَ اهْجُرْني‏ مَلِيًّا» ابراهیم فهمید که از «لَأَرْجُمَنَّكَ» هم که اهانت لفظی است دور شده است. «وَ اهْجُرْني‏ مَلِيًّا» یک مقدار صبر کن، یک مقدار دور باش. پس آزر آن کارهایی که اینها کردند نکرد. بعد مشرکینی که یا ستاره‌پرست بودند و یا ماه‌پرست بودند و یا خورشید پرست بودند، در برابر حجت ابراهیمیه فحش و داد و قال و جنجال و این حرف‌ها انجام ندادند، بعضی پذیرفتند و بعضی نه، و در مرحله سوم که در سوره مبارکه انبیاء آیاتش را بحث می‌کردیم«وَ تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ» (انبیاء، آیه 57) ابولهب‌هایتان را، ابوجهل­هایتان را، لات و عزّی‌هایتان را، مناة ثالثة الاخری، همه را نابود می­کنم. چیزی نگفتند، مشرکند، اینها در بت­پرستی ریشه‌دارند. اما آیات را ملاحظه کنید. «وَ تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرينَ» اینها که بت­پرستند و به بت­ها اینقدر علاقه دارند. قبلاً ابراهیم را حبس کنند، بکشند، با خودشان به زور ببرند. نخیر، این تصریح کرد که «وَ تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرينَ» بعد در آیاتی دیگر در سوره دیگر دارد که روز عیدی شد و بنا شد نمرودیان برای مراسم عیدشان از شهر خارج شوند، به ابراهیم گفتند که تو هم می­آیی؟ گفت: نه. «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ * فَقالَ إِنِّي سَقيمٌ * فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرينَ» (صافات، آیات 88 تا 90) اینجا دیگر نمی­تواند تصحیح کند. نه، من قبلاً گفته­ام که تمام بت­ها را می­شکنم. اینجا نمی­شود. «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ» عده­ای ستاره­پرست بودند. این هم به‌عنوان مماشات، «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ * فَقالَ إِنِّي سَقيمٌ» سقیم هم بود، چون پیغمبر و داعی إلی الله با این همه زحمات، این همه لطمات، این همه اذیت­ها، این همه دعوت­ها، در میان مردم اثر نکند. روحش ناراحت می­شود، روحش سقیم می­شود. سُقم روحی از چه جهت؟ انحراف روح ابراهیم؟ نه، چون روح ابراهیم در مقام دعوت و هدایت درخشان است، ناراحت می­شود. ولذا در بعضی از آیات خداوند به پیغمبر بزرگوار می­فرماید: «وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ» (حجر، آیه 88) حزن آنقدر زیاد بود که محمدیت محمد کافی نبود که آن حزن را بخورد. رسالت محمد (ص) کافی نبود. «وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ» چرا؟ برای خود که محزون نبود. یا «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ» (کهف، آیه 6) «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ» (شعراء، آیه 3)

– [سؤال]

– بله همین­طور، چرا؟ ما چه هستیم؟ پیغمبر، پیغمبر بزرگوار که ناراحت می­شد، نه اینکه می­گفتند: تو چنینی تو چنانی، سنگ می‌‌زدند، اذیت می­کردند، نه، برای اینکه حامل قرآن است. حامل دعوت ربانی است. حامل دعوت ربانی و کتاب الهی را به جرم این حمل مبارک، به جرم این دعوت مبارک، بزنند، فحش دهند، تهمت بزنند، چه کنند، چه کنند، چه کنند، از این جهت ناراحت است. برای خود که نیست. منهای خودش است.

«فَقالَ إِنِّي سَقيمٌ * فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرينَ» چه کرد؟ «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ كَبيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ» (انبیاء، آیه 58) بعد «رجعوا»، برگشتند، وقتی برگشتند، دیدند بت­ها شکسته است. هیچ‌کس هم جز ابراهیم نبود. فوری یقه ابراهیم را نگرفتند، بزنند، بکشند، نه، با اینکه بت­پرستند، مشرکند، حکومت، حکومت بت­پرستی است. نمرود در بت­پرستی عمیق است. مع ذلک فعلاً ابراهیم را نکشتند. چرا؟ چون ابراهیم می­خواهد احتجاج کند. در باب احتجاج ابراهیم در مرحله اولی، مرحله ثانیه، مرحله ثالثه، مرحله اخیره، احتجاج را تا آنجا که امکان داشت انجام داد و اینها گذاشتند احتجاج کند. در حال احتجاج او را اذیت نکردند. اما نمرودیانی که به مسجد امام‌رضا حمله کردند با ما احتجاج نکردند. نیامدند با ما بحث کنند. آن هم راجع به آن مطلبی که عمق مطلب را بشکافیم، خیلی حمق است که نسبت بدهیم امیرالمؤمنین نماز عصر را عمداً نخواند. خدا بارک الله گفت. چون امیرالمؤمنین نماز عصر را عمداً نخواند، خدا گفت بارک الله، خورشید، برای علی برگرد! برای محمد و علی نه، برای علی برگرد. که این بحث هم آنجا نبود. اصلاً این بحث آنجا نبود. این بحث سیزده سال پیش در مسجد امام‌حسن عسکری (ع) بود و در تفسیر سوره ص و در جاهای خودش هم آمده است. وانگهی اگر یک صاحب نظری در قرآن شریف نظری دارد، صاحب نظران دیگر در قرآن شریف اگر نظر دیگر دارند، با او بحث می­کنند. یا غالب می­شوند یا مغلوب می­شوند، دیگر فحش و داد و بیداد و تهمت که ندارد.

اما اگر یک لاتی از الوات که معروف به لاتی است، آن لاتی که من مرتب با گوشم شنیدم به مرحوم آقای خمینی سر این حرف فحش می­دهد. فحش عِرض به آقای خمینی می­دهد. این آدم آزاد باشد، با یک مشت لات و چاقوکش به مسجد حمله کنند، بریزند، فحش دهند. یک هفته در مسجد بنشینند. هر کس بیاید چنین و چنان کنند. که کتاب الله در مسجد نتواند مورد بحث و تفسیر قرار بگیرد. بعد همان شب، نصفه شب بیایند خانه مفسر را سنگ‌باران کنند. شیشه بشکنند، افرادی را بگذارند، کسانی که می­آیند درس و می­روند با خنجر و چاقو و این حرف‌ها تهدید کنند. نمرودیان بدترند یا اینها؟ نمرودیان گذاشتند که ابراهیم محاجّه کند. محاجّه او را گوش دادند. حرف­هایش را گوش دادند. بعداً تصمیم گرفتند آتش بزنند که نشد.

اما کسانی که در حوزه علمیه اسلام که بزرگ­ترین و وسیع­ترین حوزه علمیه اسلام است، یعنی قم و در قلب قم، خانه خدا مسجد امام‌رضا، آن هم به حجتی که حجت نیست، حجت نیست، ادعا است. در بین درسی که در اوقات نماز ما داریم بحث می­کنیم. آن مزخرفات را بگویند، آن حرف را بزنند. که من ساکت شدم، خدا خواست ساکت باشم. زیرا من فهمیدم پشت پرده مطالبی است. چنانکه در حمله اول این‌طور بود. فهمیدم بعداً معلوم شد همین­طور است. پشت پرده مطالبی است. این احمق­ها خودشان نیامدند. اینها را فرستادند. کسانی فرستادند که حرف آنها بر کرسی می­نشیند و هیچ اعتراضی هم بر آنها نخواهد شد. و هیچ مصیبتی هم نخواهد داشت، اگر ما به برادران که حدود دویست نفر آدم آنجا بودند اشاره می­کردیم، آن چند نفر را کلاً نابود می­کردند. ولی ما نمی­خواستیم در خانه خدا خونریزی بشود. در حمله اول که هفتاد پاکستانی به نام پاکستانی در خانه خدا ریختند و خونریزی کردند. چند نفر طلبه را زدند، مجروح کردند. قرآن پاره کردند، شیشه شکستند. آخر به جایی نرسید، در دفعه دوم بدتر بود. در دفعه دوم این اهانت­ها و این اذیت­هایی که به طلاب شد و الی آخر.

من نمی­توانم صحبت کنم، خدایا کمک کن بتوانم این چند دقیقه­ای که بناست صحبت کنم و ارتباط با درس عجیب است. مطلب با بحثی که ما داریم می‌کنیم راجع به جریان ابراهیم خلیل‌الرحمن (ع) ارتباط دارد. این پشتوانه داشت. چطور؟ چون بعداً برادران اینجا جمع شدند. برخلاف میل من، نزدیک شصت امضاء جمع کردند. گفتم نمی­خواهم، بردند این طرف و آن طرف و دولت و ملت و حوزه و دادگاه ویژه و شهربانی و دادگاه چنین و… همه بکلمة واحدة گفتند ما مسئول نیستیم. معلوم شد که توطئه این بود که یک سر و صدایی بشود، یک زد و خوردی و معاذالله خونریزی بشود. آن وقت قانوناً تفسیر قرآن تعطیل گردد. ما نخواستیم این قانون بیاید. چون اینها حجتی ندارند که نباید این درس باشد. نباید درس قرآن باشد؟ نباید قرآن در حوزه قرآن باشد؟ نباید این قرآنی که کفار لگد می­زنند، ما از زیر لگد مسلمان‌هایش دربیاوریم؟ از زیر لگد عمامه و ریش­ها دربیاوریم؟ از زیر لگد فقاهت­ها و فلسفه­ها و عرفان­ها و خرفان­هایی که برضد قرآن نظر می­دهند، فتوا می­دهند، دربیاوریم؟ این جرم است؟

«فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ كَبيراً لَهُمْ». «إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَكَى» (بحار الأنوار، ج ‏45، ص 160) خدایا تو ما را زنده کردی و تو ما را می­میرانی و به ما توفیق دادی که بتوانیم نسبت به این کتاب مقدس که چهارده قرن است مظلوم است و مسلمان­ها بیشتر به آن ظلم کرده­اند. سنی­ها ظلم کردند، شیعه­ها ظلم کردند، حوزه­ها ظلم کردند، روضه­ها ظلم کردند، منبرها ظلم کردند، فتواها ظلم کردند، کتاب­ها ظلم کردند، مفسرین ظلم کردند. آنچه که خدا می‌خواهد از ترس بیان نکردند. این توفیق بزرگی است. همان­طور که تو نخواستی اسماعیل کشته شود، چون بنا بر کشته شدن او نبود، فقط امتحان ابراهیم بود و جلوی ذبح امام‌حسین (ع) را نگرفتی و حسین، حسین‌تر شد. مقام بالاتری را با این شهادت در راه تو یافت. خداوندا این لطف را به ما هم بکن. من نمی‌توانم این مقایسه را ترک کنم. شیخ عذری درباره شهادت امام‌حسین (ع) می­گوید اینها کور خوانده بودند، اشتباه کردند.

«قد غيّر الطعن منهم كل جارحة                 سوى المكارم في أمن من الغير» (الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏7، ص 394)

این نیزه­ها و تیرها و شمشیرها فقط اعضای بدن امام‌حسین را قطعه قطعه کرد، روحش را نه. امام‌حسین ثقل اصغر است. روحش که روح قرآن است ثقل اکبر است. معارضین آمدند ثقل اکبر را نابود کنند، بدن او را تکه تکه کردند. بر بدن او اسب تازاندند، انگشت و انگشتر را بریدند. پیراهنی را که با خون به بدن چسبیده بود کندند. آنها بسیار کار بدی کردند که عاشورا باید در تاریخ زنده بماند. عاشورا باید در تاریخ زنده بماند که کسانی که به ثقل اصغر ظلم کردند، به حسین نازنین، به علی نازنین، به حسن نازنین که محور شهادت، امام‌حسین است. این بماند. ایام عاشورا گریه کنیم. چرا؟ به چند جهت: یک جهت اینکه روح مبارزه علیه ظلم نسبت به ثقل اصغر روشن گردد. این یک عاشورا است. ثقل اکبر که بالاتر است. آیا بدن امام‌حسین مهم­تر است یا روحش؟ روح را که نتوانستند بکشند.

«قد غيّر الطعن منهم كل جارحة                 سوى المكارم في أمن من الغير»

 روح را نتوانستند کاری بکنند. نتوانستند این مطلب را در بین مردم با گفتن، با نوشتن، با بحث کردن، با پخش کردن، تبلیغ کردن، روح امام‌حسین را نتوانستند بگویند این روح اسلامی نیست، قرآنی نیست، الهی نیست، ربانی نیست، نیست و نیست… بدن را تکه تکه کردند. اما عاشورای قرآن مهم­تر است. به خانه خدا ریختن، کتاب الله را در حمله اول لگدمال کردن، قرآن پاره کردن، هو و جنجال کردن، در حمله دوم که دومین سالگرد حمله دوم است، این اهانت کردن چرا؟

اگر من مکاسب می­گفتم که اهانت نمی­کردند. این همه مکاسب­گو هست. اگر من رسائل و کفایه می‌گفتم که این کارها را نمی­کردند. اگر درس خارج فقه یا اصول یا تفسیر آنطور که می­گویند، آنطور که موافق قرآن نیست، تفسیر را فعلاً منها می­کنیم. یا عرفان یا فلسفه یا ادبیات یا بلاغت یا فصاحت یا… این حمله ندارد، قرآن است که حمله دارد. قرآن حمله دارد. منتها دو قرآن است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «فَالْكِتَابُ يَوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّانِ وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ لَا يُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ» (نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 205) قرآن و قرآنیان در چنان روزی مطرودند، منکوبند، به آنها فحش می­دهند، اذیت می­کنند. هیچ‌کس هم کمک نمی‌کند.

آیا دو سال قبل در حمله دوم به مسجد امام‌رضا یک نفر تلفن کرد که آقا، ما همراهیم با شما در ناراحتی­تان؟ نه، نوشتند، تلفن کردند، آمدند، حوزه سی هزار نفری قم، حوزه صدها هزار نفری اسلام در کل ایران، به همه‌جا هم صدا رفت. من بد است که عرض کنم که سنی‌ها در پاکستان برای آن روز فاتحه می‌گیرند. حمله پاکستانی­ها، دیگران برای روز دوم که حمله به ما است فاتحه می­گیرند. کسانی که سنی هستند و شیعه‌ها هم شرکت می­کنند. الآن در پاکستان همان روز را روز عاشورای قرآن… امروز را به حساب دوم و روز حمله اول، به حساب اول فاتحه می­گیرند، عاشورای قرآن باید زنده بشود. امام‌حسین را که کشتند، هفتاد و چند نفر با آن حضرت کشته شدند، بودند. قرآن را که خواستند بکشند، صدای هیچ‌کس درنیامد. فقط عده­ای از برادران که با هم بودیم و تا مرگ در راه خدا خواهیم بود.

به این مطلب برمی‌گردیم که امام‌حسین میلیون­ها برابر و بالاتر از ما، ما که هستیم؟ میلیون­ها نفر از ما در مقابل عظمت ثقل اصغر امام‌حسین، اهمیتی نداریم، ولکن روح امام‌حسین که روح قرآن است، که خودِ قرآن است، که قرآن در کل مراحل است، در مراحل حقایق است. و در مراحل کل قرآن، با روح امام‌حسین که نشد کاری کنند و ظاهراً کاری نکردند. اما در حمله­هایی که به مسجد امام رضا شد. مخصوصاً حمله دوم که جهت عمومی داشت، خواستند قرآن نباشد. محمد و علی و حسن و حسین و تقی و نقی و هادی و مهدی، اینها مطلبی نیست. قرآن نباشد. کسانی که در محور قرآن فکر می­کنند و تدریس می­کنند و تدرس می­کنند و می­نویسند و تحقیق می­کنند، خواستند ریشه قرآن که ریشه بزرگترین ناموس اسلام در حوزه‌های ما است، خواستند این را بکنند، ولی نمی­توانند. خواستند و نمی­توانند. از یزیدی‌ها بدترند، از سنان‌ها بدترند، از معایه­ها بدترند. از ابولهب­ها و ابوجهل­ها بدترند. خدایا، مادامی که می­شود ما فریادگر معارف قرآن باشیم، در این حوزه هستیم و الا نخواهیم بود. یعنی ما زنده بمانیم و نتوانیم به قرآن فکر کنیم و تحقیق کنیم و بحث کنیم؟

و این عرایض من جنبه سیاسی ندارد، چون خود مرحوم آقای خمینی هم مظلوم بود. نسبت به ایشان چقدر ظلم شد؟ این دلیل نیست بر اینکه ما بخواهیم حکومت رابه‌طور کلی به باد تهمت بگیریم. مبتلا هست جمهوری مبارک اسلامی به کسانی که ماسک انقلاب زده­اند و بدترین ضد انقلاب­اند. خلاف انسانیت، خلاف اسلام، خلاف شعور، خلاف عقل، بلکه خلاف حیوانیت عادی کار می­کنند. ما باید بدن امام‌حسین را از کسانی که قطعه قطعه می­کنند نجات بدهیم و روح قرآن را از کسانی که نمی‌خواهند قرآن باشد، نجات بدهیم و نجات بدهیم جمهوری مبارک اسلامی را از کسانی که شاهنشاهی و بدتر از شاه هستند. بدتر از شاه ما داریم. بدتر از شاه: حاکم شرع، بدتر از شاه در فلان تشکیلات، بدتر از شاه در تشکیلات دیگر، باید تخلیص بشود.

بعداً نواری را خواهید شنید که مربوط به سنه شصت است. من در مسجد ارگ صحبت کردم و الآن که می­شنوم، خودم متحیرم که چطور توانستم اینطور صحبت کنم؟ و فقط توجیهش این است که خداوند عنایت فرمود. درآن نوار گفته­ام که سگ بخورد آن حکومتی را، آن ریاست جمهوری را، آن وزارتی را که نامش حتی جمهوری اسلامی است، ولی بر خلاف عدل علی عمل می­کنند، بر خلاف اسلام عمل می­کنند. و چه­ها شد و چه‌ها شد که الحمدلله آن تصمیم انجام نشد. ما با خون‌های خودمان، آوارگی‌های خودمان، برای من چیزی نیست، هفده سال، چیزی نبود. آوارگی‌های خودمان، خون‌ها، زحمت­ها، حبس­ها، تبعیدها، بعد از چهارده قرن خواستیم یک نفر غیرمعصوم حکومت اسلامی تشکیل بدهد. چه کردند و چه دارند می‌کنند؟

خدایا کمک کن به ما، به زبان­هایمان، فکرهایمان، قلم­هایمان، فعالیت‌هایمان، که لااله الاالله را محقق کنیم. «لااله» تمام ضد خدایی­ها را، تمام ضد اسلامی­ها را نابود کنیم، سست کنیم، ضعیف کنیم. تا ما بتوانیم زمینه­ای برای ظهور مهدی آل محمد (ص) باشیم. امام زمان که می­آید. عالم را ظلم گرفته­ است. کفر که معلوم است. ولکن ظهور امام زمان چند شرط دارد. یک شرط سلبی دارد. یک شرط ایجابی دارد در جمله مختصر. شرط سلبی: آه و فغان و فریاد و ظلم و ظالم و مظلوم از همه عالم برخاسته شود. این شرط سلبی است. سلب ایمان، سلب عدالت، سل چه، سلب چه. شرط ایجابی دارد.

افرادی که 313 نفر اولاً و ده‌هزار نفر ثانیاً و هزارها نفر دیگر ثالثاً، که دسته اول اصحاب الألویه‌اند. استاندارانند و فرماندهان لشکر امام زمان­اند. 313 نفر که عده­ای زنده­اند و عده­ای مرده­اند و زنده خواهند شد. بعد ده‌هزار نفر سرباز زیر پرچم، «لا یقوم حتی یکمل له العقد» و بعد گروهی از ماها که رجعت بالاستدعاء داریم، خداوند عنایت کند ما زنده بمانیم و در پای رکاب ولیّ امر باشیم. اینها شرایط است. پس دست روی دست گذاشتن و هیچ نگفتن که به قول بعضی­ها چون باید ظلم همه عالم را بگیرد تا امام زمان بیاید. پس ما هم ظلم می­کنیم. دیگران هم ظلم کنند نهی نمی­کنیم. مثل این است که خورشید فردا صبح… خورشید بناست روز طلوع کند. بنابراین ما شب چراغ روشن نمی­کنیم. در تاریکی، نه شمعی، نه چراغی، نه لامپی. این احتضار است، انتظار نیست. انتظار است یا احتضار؟ یکی از سخنرانی­های ما در مکه مکرمه بود. نمی­دانم شنیدید یا نه؟ انتظار است یا احتضار؟ این احتضار است. اگر ما انتظار داریم که صاحب خانه می­آید، باید خانه را آماده کنیم. معنای انتظار این است. انتظار داریم فردا حاج آقا از مکه می­آید، باید خانه را جارو کنیم، آماده کنیم، مرتب کنیم، دعوت کنیم. ما که خوابیم، ما در این زمان غیبت ولی امر (عج) بیشتر باید فعالیت کنیم، بیشتر باید دعوت الی الله کنیم.

اگر یک دزد به خانه شما حمله کرد، یک نیرو در مقابلش قرار می­گیرد، اما اگر دو دزد، سه دزد، شما یک نفری چند نیرو ابراز خواهید کرد. الآن همگان نسبت به اسلام عزیز دزدند. در داخل دزدی، در خارج دزدی، در خارج خیانت، در داخل خیانت، خیانت فکری، خیانت عملی، خیانت علمی، خیانت معرفتی. کسانی که باور دارند و ایمان دارند و مطلع­اند و متوجه­اند، باید تمام نیروهای خود را بسیج کنند که از آن 313 نفر نه، از آن ده‌هزار نفر نه، از کسانی که… این شرط ایجابی است. اگر همه عالم را ظلم بگیرد، اما افرادی که بتوانند با ولی امر مساعدت کنند و با آن حضرت باشند، حاضر نباشند، حضرت ظهور نخواهند کرد.

ظهور آقای خمینی یک مقداری زود بود، چرا؟ برای اینکه ایشان ابزار صالحی که نداشتند، خودش تنها آمد. ابزار چه بود؟ چه درآمد؟ اگر ابزار ایشان سالم بود که اینقدر تشکیلات ما اینقدر به گند و کثافت نمی‌رسید. ولی ولیّ امر خودش اصلح الصاحین و با ابزار صالح، 313 نفر، ده‌هزار نفر، هزارها نفر دیگر. این انتقاد به قیام آقای خمینی نیست. انتقاد به کسانی است که اطراف ایشان را گرفتند و انقلابی­های سال 60، انقلابی­های سال 65، انقلابی­های سال 70، ضد انقلاب­های قبل از 57، قبل از انقلاب، اینها است. اگر ما سیاست می­گوییم، سیاست سیاه نیست، سیاست روشن است. همان دعواهایی که امیرالمؤمنین با بعضی از فرمانداران و استاندارانش داشت. برو گم شو، چطور تو را دعوت می­کنند؟ عثمان بن حنیف، دعوت می­کنند در ماه رمضان به یک سفره رنگارنگی که «تُسْتَطَابُ‏ لَكَ الْأَلْوَانُ‏ وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ» (نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 416) آنجا تو را دعوت می­کنند. تو می­روی، چرا می­روی؟ «عَائِلُهُمْ‏ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ» (نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 416) پولدارها را دعوت کردند. گرسنه­ها را که با زن و بچه گرسنه بودند، دعوت نکردند. چرا آنجا رفتی؟ برو گم شو تو، نمی‌خواهد استاندار من باشی. این‌گونه است و حال آنکه مال کسی را نخورده است، کاری نکرده است. امیرالمؤمنین این‌گونه انتقاد می‌کند. امیرالمؤمنین می­خواهد حکومت علوی باشد، نه در بُعد خودش که فرمانده کل قواست. نه، در بُعد وزیر، در بعد وکیل، در بعد اداری، در بعد بازاری، در بعد مدرس و غیره، علوی باید عمل کرد و اگر برنامه حکومتی امیرالمؤمنین… در علیٌ و الحاکمون که عربی است، اگر فارسی­اش چاپ بشود ما خیلی مفتضح می­شویم. تمام حکام و فرماندهان تاریخ وقتی که حکومت امام امیرالمؤمنین (ع) را مد نظر بگیرند، باید سرهایشان را زمین بیفکنند. باید آب شوند و به زمین فرو بروند. آن عدل است، آن رحمت است و آن عنایت است.

– [سؤال]

– نمی­نرسیم. یک ملامکتبی به یک بچه­ای می­گفت که دال بنویس، مدتی زحمت کشید یک دال بنویسد، ولی الف می­نوشت. گفت یک چیزی بنویس که شبیه به دال باشد. ما هم شبیه به او، صد فرسخ، هزار فرسخ، اما آن راه را برویم. نه ضد او، امیرالمؤمنین عدالت اسلامی داشت. ما جنایت ضد حیوانی هم داریم. جنایت ضد وحشی هم داریم. آخر راه آن‌طرف باشد، ولو هزارها کیلومتر فاصله، «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ» (نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 417) بیایید دنبال من، مثل من نمی­توانید باشید ولی دنبال من باشید. ما که دنبال یزید داریم می­رویم، دنبال معاویه می­رویم، کارهای احمقانه­ای که معاویه می­کرد، ما داریم آن کارها را می­کنیم و بدتر از آنها را داریم می­کنیم. و خدا حفظ کند بعضی از افراد که در مقام کمی هستند، وزارت­اند یا چه­، که آدم­های سالمی­اند، من تعجب می‌کنم که چطور گذاشته­اند این سالم­ها باشند، خدا کمک کند که این سالم­ها زیاد شوند و ناسالم­ها و مریض­ها و مریض‌کننده­ها و بیمارکننده­ها و کسانی که معاذالله می­خواهند بدتر از شاه کار کنند، علیه و علیهم لعنة الله، خدا آنها را نابود کند و روسیاه کند.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».