جلسه دویست و هشتم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

ولادت حضرت عیسی

چگونگی حمل و ولادت مسیح (ع)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

درباره حمل و ولادت مسیح (ع) هم آرای متناقضه‌ای هست و هم آرای متضاده‌ای. و محور دریافت صحیح ما آیات مقدسات قرآن است که هم حمل را برای ما تبیین می‌فرمایند و هم ولادت را. درست نیست که ما یک چیزی را خودمان در فکر خودمان مسجّل بداریم و بر مبنای همان چه که فکر کردیم از آیات برداشت کنیم. آنچه را ما می‌خواهیم، نمی‌خواهیم از آیات برداشت کنیم، بلکه آنچه خداوند اراده کرده است ما می‌خواهیم دریافت کنیم. اصل مطلب که جریان پدید آمدن عیسی (ع) چه در بُعد حملش و چه در بُعد ولادتش با سبب‌سوزی است شکی نیست. اما در تمام جریانات سبب‌سوزی است؟ حق سبحانه و تعالی که مسبب الاسباب است و در آغاز که هیچ کائنی وجود نداشت، به اراده آفرید اسباب و مسببات را، هرگز نیازی به اسباب ندارد. زیرا اگر در ایجاد مسبباتی نیاز به اسباب بود، معنایش این است که اسباب هم ازلیت دارند، چنانکه خداوند، اما «كَانَ اللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَي‏ءٌ» (الفصول المهمة، ج ‏1، ص 154) آن آفریده آغازین را که آفرید، چنانکه مفصل صحبت شد و می‌دانیم. خالق بود و مخلوق، و مخلوق منه در کار نبود. اینکه ما عرض می‌کنیم خداوند احیاناً با سبب‌سازی و احیاناً با سبب‌سوزی کار می‌کند، شرح بهترش این است که احیاناً بدون هیچ سببی، احیاناً با سببی که خود آفریده است و این سببی که خود آفریده است، گاه سبب ظاهر است و گاه سبب خفی است. احیاناً سبب ظاهر را محول به سبب خفی می‌کند و احیاناً بالعکس و احیاناً کلاً سبب‌سوزی می‌کند. پس کارهای خدا بین لاسببی است، مگر اینکه اراده او را به حساب سبب بیاوریم که مراد از سبب، سبب مخلوق است.

بوجهٍ عام حق سبحانه تعالی موجوداتی را که ایجاد می‌کند، بدون سبب نیست، یا سبب سبب اول است که «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (یس، آیه 82) که اراده محض حضرت حق سبحانه و تعالی است. مرید است و مراد، مرادٌ به نیست، خالق است و مخلوق، مخلوقٌ به نیست. این مرحله اولی، مرحله ثانیه که سبب خلقی را آفرید که ماده اولین باشد، در اینجا خداوند یا با سبب ظاهر و اسباب ظاهره مسبباتی را ایجاد می‌کند یا اسباب خفیه. یکی از اسباب ظاهره توأم شدن و تزاوج نطفه مرد است با زن که همگان می‌دانند و می‌بینند و یکی از اسباب خفیه ایجاد روح از بدن است. چگونه روح از بدن ایجاد می‌گردد؟ هیچ کس نمی‌داند. طفل عاجز است، هر قدر هم اوج و موج بگیرد، طفل عاجز است از فهم و بیان کیفیت نشأت روح از بدن که «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» (مؤمنون، آیه 14) سبب خفی است. اگر صرف اراده حق است که معلوم، اگر اراده حق است با سببی که خود ایجاد فرموده است، سبب خفی است. و اگر اسباب خَلقیه، اسباب ظاهره هستند که می‌بینیم و می‌دانیم یا می‌توانیم بدانیم و ببینیم. و بعضی‌ها اسباب خفیه هستند، ولکن گهگاه حق سبحانه و تعالی با سبب‌سوزی بالکل، نه اسباب ظاهره و نه اسباب خفیه، با صرف اراده کما اینکه ماده آغازین را آفرید، با صرف اراده احیاناً، احتمالاً داریم بحث می‌کنیم احیاناً؛ و الا شاید هم نه شاید هم بله. در قدرت حق سبحانه و تعالی تمام ممکنات امکان وجود دارد و یا تحقق وجود دارد اگر در مصلحت و حکمت ربانیه مقرّر باشد.

با توجه به این مقدمه خلقت انسان‌های متناسل در عالم تکلیف، چون چند مرحله است. مرحله اولای خلقت انسان، خلقت انسان اول است در این نسل که بلا ابٍ و بلا امٍ و بلا «نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ» (انسان، آیه 2) و بلا تدرجٍّ «خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ» (انعام، آیه 2) «خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ» (آل‌عمران، آیه 59) و روح هم در او دمید، از بدن گرفت یا هر چه فعلاً بحثش نیست. این مرحله اولی است. مرحله ثانیه خلقت بنی نوع انسان است که کلاً از ابوین است، از مادرِ تنها نبوده است که بحث می‌کنیم. و از پدر تنها نبوده است و نخواهد بود، چنانکه بعضی آیات دلالت بر این مطلب دارد. این مرحله دوم که به‌عنوان ضابطه و قاعده کلی است. معنای ضابطه و قاعده کلی خلقت بنی نوع انسان از ابوین، انحصار نیست. معنایش این نیست که خداوند نتواند بدون ابوین، بدون ابوین این توانایی هست که خداوند نطفه‌ای را به مجرد اراده ایجاد بفرماید و بعداً بدون فصل زمانی او را انسان کند.

ما بحث در وضع عادی و قاعده کلیِ عادی معمولی ولادت بنی نوع انسان از ابوین داریم. این ولادت بنی نوع انسان از ابوین از آغاز آفرینش فرزندان آدم الی یوم القیامة الکبری با فقط یک استثنا که عیسی (ع) است، از آغاز تا انجام در عالم تکلیف و عالم خلقت تکلیف از ابوین بوده است. هم روحش سبب دارد و هم جسمش سبب دارد. منتها سبب جسم، سبب آشکار است که با ازدواج مردی با زنی و اختلاط نطفتین که می‌بینیم و می‌دانیم و هر روز بهتر می‌دانیم از طریق دستگاه‌های مترقی و متبلور انسان‌شناسی و جنین‌شناسی، این سبب ظاهر است. گرچه ما خود نمی‌توانیم ایجاد نطفه در لابراتوارها بکنیم، هنوز نتوانستیم، حالا بعد حرف دیگری است. این سبب ظاهری است. اما سبب غیر ظاهر عبارت است از «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ»، هیچ لابراتوار شیمیایی و هیچ دستگاه علمی نتوانسته است و هرگز نمی‌تواند، چون «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي». «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» (اسراء، آیه 85) اصلاً نمی‌شود دست به سازمان روح در وضع فعلی و در وضع نشأت روح از کجا و چه گرفت. هنوز بشر در بنیه جسم گیر است و هنوز حقیقت جسم را نیافته و هیچگاه هم حقیقت جسم را نخواهد یافت. ولکن وضی فعلی جسم و تولد جسم را می‌بیند. گرچه حقیقت آن را نمی‌داند. اما نسبت به روح در هر دو بُعد گیر است. وضع نشأت روح چگونه است که «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» و وضع حالی روح چگونه است که آن را در ترازو بگذاریم یا پشت دستگاه‌های تلسکوب ببینیم یا در لابراتوار شیمیایی کالبدشکافی کنیم و چه و چه. «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً».

پس ببینید در خلقت انسان که دارای دو بُعد است، یک بعد جسمی هردوانه و یک بُعد روحی یگانه. روح یکی است، هر انسان یک روح دارد، ولی جسمش از نطفه زن و مرد است که «يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» (طارق، آیه 7) این برای ما تا اندازه‌ای معلوم است. اما نشأت روح از بدن هم سبب دارد، سبب‌سوزی هم نیست. سبب خفی است. سببی است که خداوند به ما نشان نداده است. اما سبب تزاوج نطفتین از صلب و ترائب، از آغاز تا بعد تا به انجام این دیده می‌شده است تا اندازه‌ای بعداً بهتر و بعداً بهتر خواهد بود. این مرحله دوم.

مرحله سوم یوم القیامة الکبری است، در یوم القیامة الکبری که بعداً مفصل ان‌شاءالله اگر زنده ماندیم بحث خواهیم داشت و بسیار بسیار بحث از منظر قرآن قوی قوی است که کسانی که در فلسفه یا در عرفان یا در زیست‌شناسی و حیوان‌شناسی و انسان‌شناسی و کسانی که در نظرات و اخبار نظر کرده‌اند و مبتلای به تناقضات افکار شده‌اند، اگر بر محور قرآن با نگرشی صحیح دقت کنند، هرگز گیری نخواهند داد. به گیری نخواهند افتاد. مرحله سوم خلقت انسان، خداوند که انسان را خلق می‌کند -البته خصوصیاتی است که در جای خودش خواهد آمد- همین بدن که خاک شده است، همین بدن را آناً تحویل می‌دهد به بدن گوشت و پوست و استخوان و فوراً روح در آن دمیده می‌شود. یعنی صلب ندارد، ترائب ندارد، جنین ندارد، مراتب ندارد. این دو بُعد دارد: یکی که از اشاراتی از آیات و تصریحاتی از روایات استفاده می‌کنیم این است که با همان نطفه‌ای که اصل و منشأ خلقت انسان است، همان نطفه می‌ماند. اگر همه بدن خاک نشود، البته بحث می‌کنیم. همان نطفه را خداوند تبدیل می‌کند به همان انسان که در عالم تکلیف انسان شد. همان‌طور که نطفه اصلیه مزدوج از مذکر و مؤنث روسازی شد و شد، فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» (مؤمنون، آیه 14) شد، «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» شد، اما گام اول عبارت است از خود آن نطفه، این گام اول مراحل پنجگانه داشت، بعد در مرحله ششم روح دمیده شد. بعد در مرحله هفتم مدت‌ها در رحم مادر ماند تا متولد گردد، تمام این مراحل سوخته می‌شود، سبب‌سوزی می‌شود. فقط در یک بُعد است که این نطفه را خداوند به اراده خود متحول می‌کند به بدن انسان، آن بدنی که مناسب است با یوم القیامة الکبری که از همین بدن است و نه کل این بدن. چون کل این بدن اجزایی از ابدان دیگران دارد. اجزایی مهمان دارد که می‌آید و می‌رود. نه کل این بدن، بلکه جزئی از این بدنی که در کل عالم تکلیف با این انسان بوده است و سبب فعالیت روح از مجرای این بدن با اعضای ظاهر و باطن این بدن بوده است.

در آخرت که خداوند مجدداً ایجاد می‌فرماید، مجدداً روح را ایجاد نمی‌کند. از بدن اصلی انسان بدن انسانی درست می‌کند که نظیر اول است، نه عین اول. عین اول که نمی‌شود. «عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ» (واقعه، آیه 61) نبدلکم نیست، «أَمْثالَكُمْ» مانند این بدن‌های ما که وقتی از امام‌صادق (ع) سؤال می‌کنند در باب «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها» (نساء، آیه 56) سؤال می‌کنند چطور؟ در جهنم هر هنگامی که این جلود سوخته شود، بدن سوخته شود و زغال گردد «بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها» چطور می‌شود از جای دیگر خداوند بدن می‌آورد؟ فرمود خیر، «هِيَ هِيَ وَ هِيَ غَيْرُهَا» (الأمالی (للطوسی)، ص 581) تعبیر بسیار عالی است. کاملاً مشخص است که از معصوم است. «هِيَ هِيَ وَ هِيَ غَيْرُهَا» چطور؟ حضرت خشتی را می‌شکند و بعد مجدداً درست می‌کند. فرمودند: این همان است یا غیر از آن است؟ همان است در شکل، ولی غیر آن است، چون آن هیأت از بین رفت، هیأت دوم آمد. ماده یکی است. ماده همان خاک است، ولی اول هیأت خشتی داشت، هیأت خشتی آن شکست از بین رفت. اینجا یک ُبعد فیزیکی خشت دارد که ماده است و یک بعد هندسی که اضلاع است. این مکعب مستطیل خشت، دو مکعب مستطیل است. اما دو مکعب مستطیل بر یک بنیه فیزیکی که خاک است. مکعب مستطیل اول را شکستیم از بین رفت، بعد مجدداً مکعب مستطیل دوم همانند او درست کردیم، عین او نیست، مانند او است. «هِيَ هِيَ وَ هِيَ غَيْرُهَا». «هِيَ هِيَ» در اصل مادۀ خشت است که ماده دیگری را نیاوردیم. «هِيَ غَيْرُهَا» برای اینکه آن مکعب اول، آن حالت هندسی اول رفت نابود شد، حالت هندسی دوم مشابه آن آمد. «عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ» آیات امثال اینجا است که بعد بحث خواهیم کرد. این را برای این عرض کردم.

– […] این خشت دوم یا این هیئت دوم با آن هیئت اول بالاخره فرق می‌کند، اما در فعل خداوند که این حالت نیست.

– صددرصد مانند او است.

– این صددرصد همان اولی است. ماده عرضه می‌شود، تغییر پیدا می‌کند، آن حالت جسمانی تبدیل می‌شود به خاک، و الا همان است. برمی‌گردد به اول.

– [سؤال]

– نشد، دوتا مکعب است. اما دو مکعب بر یک بنیه فیزیکی است. این را شک ندارد. مثلاً دیروز در این ساعت همین بود، ولی دیروز این ساعت غیر از امروز این ساعت است. با هم مشابه هستند. حالا این اگر اجمالی دارد در جای خودش باید بحث بشود. این را برای همین مثال زدم. مرحله سوم خلقت انسان‌ها چطور است؟ آیا خارق‌العاده است یا نه؟ بله، این خرق می‌کند عادت خلقت انسان‌ها را از ابوین با آن تشکیلات. اینجا در قیامت ابوینی در کار نیست. نطفه ذکر و انثی مجدداً بیاید در کار نیست. اگر از نطفه یا اگر از جسم یا هر چه، خداوند فوراً مانند شکل اول انسان راخلق می‌کند و همان روح را در این بدن قرار می‌دهد، نه جنینی دارد نه معطلی دارد، نه «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» دارد، این‌ها را ندارد. اینجا خارق‌العاده نسبت به دنیا است، اما اعجاز نیست. آنجا عالم تکلیف نیست، این نسبت به دنیا خارق‌العاده است. ولی آنجا تکلیف نیست که اعجاز باشد.

مرحله چهارم، در عالم تکلیف است. در عالم تکلیف که عالم دنیا است، خداوند استثنائاً مسیح بن مریم (ع) را به خرق عادت و معجزه که کلمه است که آیت است «وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً» (مؤمنون، آیه 50) مریم بدون ‌عیسی آیت نیست، عیسی بدون مریم آیت نیست، از نظر ولادت. البته عیسی بدون مریم از نظر نبوت آیت است. مریم بدون عیسی از نظر عصمت آیت است. از نظر ولادت بحث می‌کنیم. این ولادتی که معجزه است و خارق‌العاده است، این ولادت بین مریم و عیسی است، و لذا قرآن می‌گوید: «آيَةً». سید رضی (ره) در حقائق التأویل که یک جزء از ده جزء مانده است. کاش ده جزء می‌ماند. حقائق التأویل فی متشابه التنزیل که ده جزء است، کل قرآن است، نُه جزء آن اصلاً در عالم نیست. من به آقای مرعشی (رض) گفتم، ایشان گفت هر چه گشتیم در کتابخانه‌های کل عالم پیدا نکردیم. این از بهترین تفسیرهایی است که در متشابهات قرآن بحث کرده و به یک روایت هم استناد نکرده است. یعنی ثابت کرده که قرآن حاجت به روایت ندارد، این ما هستیم که نیازمند و قاصر هستیم. بله، روایات در جایی که قرآن ندارد، نیست، اما اینکه قرآن دارد، امام‌صادق بهتر بلد است حرف بزند یا خدا؟ بگذریم، آنجا ایشان اشاره کرده، اشاره خوبی است «وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً»، آیتین نیست، تا آخر یک آیه است.

اینجا سه مطلب است. یک مطلب این است که ولادت عیسی از مریم (س) خارق‌العاده نیست، یهودی‌ها می‌گفتند، تهمت زدند. «يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا» (مریم، آیه 27) بعضی از خویشان و یهودی‌ها نسبت زنا دادند. گفتند خارق عادت نیست. زنایی به‌طور خفی حاصل شده است و عیسی (ع) متولد شده و متأسفانه آیاتی از تورات و آیاتی از انجیل با هم ضمیمه شود، در بشارات مطالعه کنید در عقائدنا هم ببینید، ثابت می‌کند که مسیح (ع) از اولاد زنا است، هم از مریم و از موآب و بن عمّی و از سلیمان و… أباً عن جدٍّ و… پس یک حرف این حرف غلط که در اسفل السافلین احتمالاتی است که نسبت به ولادت مسیح (ع) داده شده که ایشان موالید زنا است. این یک طرف، طرف تفریط. طرف افراط این است که نه؛ مادرش بشر است، پدرش خدا است. عده‌ای از مسیحی‌ها این‌طور می‌گویند می‌گویند مادر بشر است، پدر خدا است و لذا این‌ها می‌گویند عیسی دارای دو جنبه است: یک جنبه بشریت در جسم و یک جنبه الوهیت در روح. یکی از حرف‌های مسیحیان این است که خداوند از لاهوت و تجرد و لا محدودیت الوهیت تنزل کرد و بعد نزول کرد، وارد رحم مریم شد، با جسم عیسی که در رحم مریم بود، داخل جسم عیسی در رحم مریم شد، دیگر خدایی در کار نیست و روح‌القدس هم که معنا ندارد. چون أب و ابن و روح‌القدس موقعی است که خدا هست، نزول نکرده است. ابن هم هست سر جای خودش، روح‌القدس هم واسطه است. اما این‌ها بعضی از عقاید افراطی مسیحیان است که خداوند تنزل کرد خودش، نه اینکه ولادت، نه مجامعت، خودش تنزل کرد و وارد رحم مریم و وارد بدن عیسی شد، پس عیسی همان خدا است. لذا می‌گویند: «الهنا الیسوع». در لبنان ما بودیم، مجسمه مریم درست کردند نوشتند ام الاله و مسیح را نمی‌گویند «ابن الاله»، اگر «ابن الاله» بگویند به این معنا می‌گویند، و الا خود اله است. ابن الاله است، به حساب اینکه خدا خودش رفت در این بدن، این بدن که اله نیست، خود خدا رفت در این بدن شد ابن الاله، خود اله است به حساب اینکه دیگر الهی در کار نیست و لذا در قرآن شریف با ثالث و ثلاثه خیلی مخالفت دارد. «ثالِثُ ثَلاثَةٍ» (مائده، آیه 73) اوّلی که می‌گویند اب است غلط است. خدا که اب نیست. بعد روح‌القدس است، بعد ابن است، اب سر جای خودش، ابن سر جای خودش، روح‌القدس سر جای خودش، سه‌تا یکی و یکی سه‌تا، غلط است اندر غلط، ولکن اغلط از کل اغلاط این است که این أب که خداست به تعبیر اینها وارد شد در رحم مریم، متصل به جسم مسیح شد و دیگر خدایی در کار نیست. دیگر روح‌القدس هم وساطت چه را بکند؟ اینجا که هست. این نظریه افراطی است.

بین نظریه افراط و تفریط «عوان بینهما» آنچه قرآن می‌گوید. قرآن می‌گوید نه این است نه آن، نه معاذالله ولد الزنا است، در هیچ بُعدی از ابعاد که «وَ جَعَلَني‏ مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ» (مریم، آیه 31) الی آخر و نه فرزند خدا است. فرزند خدا هم در هیچ بُعدی از ابعاد نیست. چند بُعد دارد. سه بُعد دارد: یک بُعد همین که عرض کردم که بُعد افراطی است که اصلاً خدا به جای پدر کاری انجام داد که عیسی متولد شد. سوم اتخاذ است، اول و دوم ذاتی است، سوم اتخاذی است. اول ذاتی است که خود خدا رفته است. دوم ذاتی و نیمه ذاتی است که خدا معاذ الله با مریم ازدواج کرده است. سوم اتخاذ است. اتخاذ به این معنا که خداوند چون عیسی را خیلی خواست امتیاز بدهد، بدون پدر، نه خودش، نه پدر بشری، نه خودش آمد، نه ازدواج، بلکه خداوند به جای پدر ایجاد کرد روح مسیح را و جسم مسیح را به جای پدر، تا اینجا خیلی خراب نیست. بعد «اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً» (مریم، آیه 88) او را به‌عنوان ولد انتخاب کرد و اگر به‌عنوان ولد نبود، اتخاذ است. اگر به‌عنوان ولد نبود، پس چرا بدون پدر او را موجود کرد؟ پس این یک امتیازی است برای مسیح که او را بدون پدر ایجاد کرده است. البته ائمه جواب دادند، قرآن جواب می‌دهد: «إِنَّ مَثَلَ عيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (آل‌عمران، آیه 59) رسول‌الله در آن مباحثه مفصل جواب دادند، ائمه جواب دادند، امام‌رضا جواب دادند.

در مناظره رسول‌الله (ص) با قادة الاحزاب الخمسة این را دارد. مناظره مفصلی است. با تمام احزاب منحرف عالم که احزاب خمسه است، حضرت بحث کردند. در احتجاج طبرسی است، ما هم در تفسیر سوره انعام ظاهراً آوردیم یا سوره آل‌عمران. حضرت می‌فرمایند: شما که می‌گویید «اتخذه ولداً» این اتخاذ عیسی را ولداً به‌عنوان تکریم است؟ عرض کردند بله. حضرت به صلب قضیه زدند، گفتند اگر تکریم است، چون این بدون پدر بود و مادر داشت، پس فرزند خدا است، بنابراین آدم که نه پدر داشت نه مادر، برادر خداست، دایی خداست، عموی خداست. این جواب دیگر دارد و این است که اتخاذ یعنی چه؟ اتخاذ مجاز است. کسی که دیگری را به‌عنوان ولد می‌خواند مجاز است، مجاز کجا جایز است؟ آنجا که حقیقت امکان دارد. اگر در جایی حقیقت امکان دارد، مجاز به دنبال او است. آیا حقیقت زاییدن خدا، شوهر بودن خدا، تولید از ذات خدا امکان دارد؟ نه، پس اتخاذ ولد هم امکان ندارد. چون اتخاذ ولد مجاز است و مجاز در صورتی صحیح است که حقیقت امکان داشته باشد.

دیروز آیاتی که خواندم، باز به آیات دقت می‌کنیم. چون بحث بسیار بسیار مهم است بین مسیحیت و اسلام، ما از آیات چه می‌فهمیم؟ چند چیز عادت است. عادت خلقت، عادت نمی‌گوییم. چند چیز خلقت معمولی حضرت حق سبحانه و تعالی است که حالت اعجازی به معنای دوم نیست، به معنای اول که همه هست، این نطفه مرد و نطفه زن که با هم تزاوج می‌کنند و بعد جنین می‌شود، این‌ها اعجاز نیست؟ هست. دوم را می‌گوییم، اینکه هست و معمولی است و کار خدا است و کار غیر خدا نیست این بله، ولی دومی را بحث می‌کنیم که خداوند با سبب‌سوزی فرزندی را ایجاد کند، بعد از آدم اول و قبل از قیامت. بین المرحلتین در عالم تکلیف این بنی نوع انسان را خداوند ایجاد کند، اما پدری در کار نباشد. مادری در کار نباشد. البته یکی فقط هست. در بُعد مصلحت حکمت رب‌العالمین فقط پدر نباشد و مادر باشد، آن هم یک مرتبه بوده است و دیگر نبوده است. اما مادر نباشد، پدر باشد، نمی‌شود. «أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٍ». (انعام، آیه 101)

در اینجا آیا ما می‌توانیم بگوییم که مسیح (ع) در کل جریانات قبل و فعل و بعد ولادت معجزه بود؟ چنین چیزی نداریم. در کل جریانات غیر معجزه بود؟ این هم نیست، چون پدر نداشت، پس بینابین است. در جریاناتی به وضع عادی خلقت است و در جریاناتی به وضع معجزه دوم، چون وضع عادی خلقت هم معجزه است. معجزه به این معنا که کار خدا است، کار خدا را غیر خدا نمی‌تواند بکند. یا تعبیر معجزه نمی‌کنیم؛ برای اینکه خداوند که خلقت می‌کند، برای اثبات نبوت نیست. کار الهی است. کار خاص الهی است، هم در بُعد اول هم در بُعد دوم. در بُعد اول که همگانی است، هر بچه‌ای که متولد می‌شود، این کار الهی است که این جریان انجام می‌گردد. ولو وسیله پدر و مادرند. اما کار دومی که نسبت به مسیح (ع) شده است، جملةً واحدة می‌دانیم که این یک خرق خلقت معمولی است. خرق در چند بُعد است؟ یک باشد کافی است، دو کافی است، سه کافی است، چهار کافی است، پنج کافی است، همه‌اش کافی است. اگر خداوند مسیح را خلق می‌کرد بدون رحم مادر و بدون صلب پدر و بدون نطفه و بدون ترقی، با صرف اراده ایجاد می‌کرد مطلبی بود؟ نه، مطلبی نبود، برای خداوند اشکال ندارد. کما اینکه خَلق اول را خدا این کار را کرده است. ولی بحث ما سر چیست؟ بحث ما سر این است که ولادت مسیح (ع) چه مقدار اختلاف دارد با وضع موجودِ ولادت‌ها، این مقدار باید ثابت بشود. چه چیزی از این مقدار ثابت است؟

همه ولادت‌ها سه بُعدی است. دو بُعدش ظاهر و یک بُعدش خفی. دو بُعدش سبب ظاهر است، نطفه مرد، نطفه زن، یک بُعدش سبب خفی است که «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» در کدام از این سه بُعد جریان برخلاف خلقت معمولی است که خارق‌العاده دوم است که خارق‌العاده به‌عنوان اعجاز است، نه خارق‌العاده به‌عنوان اثبات ربوبیت، نه خارق‌العاده به‌عنوان خاص ربوبیت، خارق‌العاده به‌عنوان اعجاز است. و لذا عیسی کلمه است، عیسی کلمه است یعنی «یدل علی الله» از آن آغاز حمل تا صعودش تا وقتی برمی‌گردد، همه‌اش کلمه است. همه‌اش «یدل علی الله» در ابعاد گوناگون دلالت بر حضرت حق سبحانه و تعالی دارد. ولکن آیا کلاً بگوییم این‌طور است؟ دلیل می‌خواهد. کلاً بگوییم نه؟ غلط است، بینابین است. در این بینابین ما باید پیدا کنیم. سه مرحله است.

بعضی از مراحل که معلوم است مثل سایر ولادت‌ها، بعضی مراحل معلوم است، مثل سایر ولادت‌ها نیست، بعضی از مراحل هم مشکوک است. آیا مراحلی که ما نمی‌دانیم و نمی‌فهمیم، حمل بر خرق عادت ثانی بکنیم؟ دلیل می‌خواهد. قاعده این است که همان وضع عادی و معمولی، نطفۀ زن می‌خواهد. مریم (س) نطفه ترائبی دارد، زنی که امکان ولادت در او هست یا اگر هم امکان نیست خدا امکان بدهد. حالا امکان ولادت است معمولاً، این نطفه ترائب انثی هست. این سبب ظاهر اول. سبب ظاهر دوم: نطفه رجل، نطفه رجل نداشته است. خرق عادت است. همین‌جا اگر توقف کنیم، اگر همین یکی باشد، کافی است از برای اینکه ولادت عیسی «کلمةٌ تدل علی آیةٍ باهرةٍ ربانیة منقطعة النظیر» این شکی ندارد، نمی‌خواهیم بگوییم همین یکی است. این مرحله دوم که پدری در کار نبود. مزاوجت و همبستری در کار نبود. این نطفه را خداوند آیا ایجاد کرده است یا فقط با نطفه مریم عیسی را ایجاد کرده است؟ شک بفرمایید. ما شک داریم آیا آن کاری که ممکن است خدا انجام بده یا این کاری که ممکن است انجام بدهد. اگر شک داریم چه می‌کنیم؟ می‌گوییم باید ثابت بشود که خرق عادت ثانی است. وقتی ثابت نشود چیست؟ می‌گوییم پس نطفه ایجاد شده، ولکن آیات دلیل است بر اینکه شده، این آیات در ابعاد گوناگونی دلالت دارد بر اینکه خیر، سبب ظاهر نطفه انوثیت که بوده، سبب ظاهر نطفه رجولیت را خدا خلق کرده در خارج رحم، نه در صلب مرد، در خارج رحم خلق کرده است. این را داریم، این خودش اعجاز است. نبودن نطفه رجولیت که خداوند بدون نطفه رجولیت ایجاد کند، اعجازٌ مرّة است. اما نطفه رجولیت در خارج رحم خداوند خلق کند بدون صلب مرد، اعجازٌ مرّة واحدة است. مرّة واحدة برای ما روشن است. مرتین آن برای ما مرّه دومش روشن نیست، بلکه به عکسش از آیات ما استفاده می‌کنیم. این دو سبب ظاهر و اما سبب خفی.

سبب خفی ایجاد روح است در بدن مسیح (ع)، در این سبب خفی چند بُعد اعجاز است: 1- در موالید دیگر، در ولادت‌های دیگر در عالم تکلیف «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ»، خود بدن را تبلور می‌دهد و از آن روح بیرون می‌کشد، بعد از آنکه به او نفخ کرده است که مکرر عرض کردیم. در مورد عیسی این‌طور نیست. چون جنین نبود و دلیل نداریم این بدن عیسی که حالت نطفه بود، نطفتین بود یا نطفه بود، از این بدن روح آورد و به او برگرداند. این را در کل موالید خدا می‌گوید. راجع به عیسی این‌طور نیست. برای اینکه در کل موالید که می‌گوید، خلق نطفه، بعد علقه، بعد مضغه، بعد عظام، «فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» این‌ها را می‌گوید، مسیح را نمی‌گوید. مسیح این مراحل را طی نکرده است. مسیح که از این مراحل مستثنی است و این مراحل را طی نکرده است. پس «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» شامل مسیح نیست، این «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» که وضع معمولی کل ولادت‌ها است، یعنی روح را از بدن گرفتیم، بعد «نَفَخْتُ فيهِ» (ص، آیه 72) به بدن برگردانیم. در مورد مسیح این‌طور نیست. خداوند روح را ایجاد کرد در خارج رحم، چنانکه نطفه رجولیت را ایجاد کرد در خارج رحم، کدام جلو، کدام عقب، یا با هم، مطلب دیگری است که اشاره کردیم، بعد بحث می‌کنیم. بنابراین این خودش خرق عادت است، خرق عادت دوم، اول نطفه بدون پدر و ثانیاً روح برداشت از بدن طفل نیست. بلکه خداوند روح را مجزا خلق کرده است.

– [سؤال]

– «أَنْشَأْناهُ» نیست. «أَنْشَأْناهُ» کجاست؟ جایی که مراحل را طی کرده، اینجا را نمی‌گوید.

– [سؤال]

– ولی «أَنْشَأْناهُ» نیست. خلق دیگر می‌شود ولی «أَنْشَأْناهُ» نیست، یک مرتبه خلق دیگری در آن وارد می‌کنیم، یک مرتبه نه، از خودش خلق دیگری می‌گیریم. بحث سر اینجا است. چون «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» مرحله ششم است که جنین را که بدن کامل شده «فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» خود این را خلق آخر کردیم، چگونه؟ یعنی از خود این بدن روح آورد و به او برگرداند. ولی عیسی این‌طور نیست، چرا؟ برای اینکه مراحل نیست، خارج از این مراحل است. چون خارج از این مراحل است، بنابراین این بُعد ثابت است که خداوند… «وَ رُوحٌ مِنْهُ» (نساء، آیه 171) یا «فَنَفَخْنا فيهِ مِنْ رُوحِنا» (تحریم، آیه 12) «فَنَفَخْنا فيها مِنْ رُوحِنا» (انبیاء، آیه 12) سه‌تا داریم. «وَ رُوحٌ مِنْهُ»، «فَنَفَخْنا فيهِ مِنْ رُوحِنا»، «فَنَفَخْنا فيها مِنْ رُوحِنا». بالاخره نفخی کرد خداوند روحی را در کالبد مریم، از مجرای تناسلی وارد کرد در جسم مسیح (ع) در هر حالتی و هر وضعی بوده که حالت ابتدایی بوده است. این مرحله دیگر اعجاز، البته اعجاز دوم، خارق عادت که کلمه است.

مرحله دوم کلمه «یدل علی خارقة الهیة» مرحله سوم، مرحله سوم این است که جنین‌های معمولی باید مراتب طی کنند تا روح به آن‌ها داده بشود. این مرتبه طی نکرد. مراتب نیست اصلاً که نطفه و علقه و مضغه ندارد. این مرتبه سوم، مرتبه چهارم: مراتب را -اگر اینجا باشد فرض کنید- مراتب را آنها در مدت زمانی حداقل شش ماه، حداکثر نه ماه طی می‌کنند، این چند ساعت بیشتر طول نکشید. از خود آیات استفاده می‌شود.

– این مراتب در واقع بوده […]

– ما نمی‌دانیم مراتب بوده یا نه، از کجا می‌دانیم بوده یا نه؟ ‌

– بالاخره نطفه‌ای بوده است.

– می‌فهمم، ولی چه می‌دانیم این طفره بوده، یعنی فوری نطفه شد جسم و روح آمد، این را که نمی‌دانیم. پس مراتب حداقل سرعت زمانی دارد. اگر مراتب باشد. اگر مراتب بوده سرعت زمانی یعنی آنکه شش ماه یا نه ماه طول می‌کشد، آن شش ساعت، پنج ساعت، چند ساعت طول کشیده است.

– پس مراتب روح هم مجزا نبوده است.

– ممکن است مراتب باشد، روح از خارج بیاید. مرحله بعد البعد، بعد البعد این است که جناب مسیح متولد شد و دفاع کرد از مادر نازنین خود مریم (س) «فَأَشارَتْ إِلَيْهِ» (مریم، آیه 29) «فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا» (مریم، آیه 27) […] «فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا» فوراً: «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ». (مریم، آیه 30) خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله کاشانی (رض) را، یادم می‌آید از میشیگان نامه‌ای برای ایشان آمده بود و دو سؤال بزرگ، یک سؤال راجع همین آیه بود که این آیه را طوری برای ما معنی کنید که بتوانیم بفهمیم جریان چیست. مهم‌ترین آیات راجع مسیح (ع) همین است. در سوره مریم است. «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني‏ نَبِيًّا * وَ جَعَلَني‏ مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ» که هشت مرحله جنت را اینجا طی کرده است. جنت هشت باب دارد. هشت مرحله جنت را در این اعتراف بیان کرده، از خود دفاع کرده، از مادر دفاع کرده، اثبات نبوت کرده، اثبات کتاب کرده، «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ».

«قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ» که هشتاد جای انجیل دارد که عیسی بنده خداست. «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني‏ نَبِيًّا * وَ جَعَلَني‏ مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصاني‏ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا * وَ بَرًّا بِوالِدَتي‏ وَ لَمْ يَجْعَلْني‏ جَبَّاراً شَقِيًّا» اول اثبات آخر نفی است. اول «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ» آخر نفی است «وَ لَمْ يَجْعَلْني‏ جَبَّاراً شَقِيًّا»، نه در برابر حق، نه در برابر خلق.

«ذلِكَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذي فيهِ يَمْتَرُونَ» (مریم، آیه 34) این مربوط به اینجا. این یک سؤال بود. سؤال دوم از آقای کاشانی کرده بودند که شما که می‌گویید چهار زن درست است انسان بگیرد و نص سوره نساء است. اگر در یک جایی تعداد زن و مرد برابر بود. اگر تعداد زن و مرد برابر بود، خوب اینجا یک مرد چهارتا زن بگیرد و سه مرد سرشان بی‌کلاه بماند؟ ایشان فرمودند: آقای فلان چون شما با قرآن زیاد آشنایی دارید، این را جواب بدهید. گفتیم چشم. تقریباً یک کتاب شد. اوّلی را بحث خواهیم کرد. دومی را من گفتم به آیه استدلال می‌کنیم که خیر، اینجا یک مرد نمی‌تواند چند زن بگیرد. چرا؟ برای اینکه قرآن می‌فرماید: «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى‏ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا» (نساء، آیه 3) متعلق ندارد. نفرمود «فإن خفتم ألا تعدلوا بین النساء». «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا» و اینجا هم «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى»، «فِي الْيَتامى» مورد است و الا اگر انسان بترسد به ظلم بیفتد، می‌تواند زن بگیرد؟ نه، این «أَلاَّ تُقْسِطُوا» موردش «فِي الْيَتامى» است. بعد: «مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا» سه بُعد دارد:

1- «لا تعدلوا بین النساء»؛ 2- «لا تعدلوا» نسبت به خودتان. طوری است که اصلاً نمی‌توانید بیشتر از یک زن داشته باشید. داشته باشید خودتان به گناه می‌افتید. 3- در اجتماع. اگر تعدد ازدواج ظلم به مجتمع بود، حرام است. خوب این را بنده نوشتم، خدا رحمت کند مرحوم آقای راشد را، آن وقت استاد دکترای دانشکده الهیات بود، استاد تفسیر بود. ما هم آنجا امتحان می‌دادیم، دکترا را آنجا گرفتیم. ایشان گفتند: شما این‌طور می‌فرمایید؟ گفتم خدا فرموده است. گفت خیلی نبوغ است. من تاکنون هرچه دقت کردم، این مطلب را نفهمیدم. ما این را نوشتیم فرستادیم میشیگان، بعد به‌وسیله مرحوم آقای بروجردی از ما خواستند برویم آنجا که نرفتیم. این مطلب اول را ما فردا توضیح می‌دهیم، چون وقت ما تمام شد.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».