پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱--اشاره به اینکه استغفار پس از انجام حرام یا ترک واجب باید بدون فاصله باشد. ۲-بیان اینکه «ذنب» به معنای دنباله دار از «ذَنَب» به معنای دُم است و در قرآن به این سه معنا استعمال شده است : ۱- طاعت مطلقه ۲- گناه و عصیان ۳-ذنب با معنای مطلق که نسبت به بعضی طاعت و نسبت به برخی دیگر گناه است. ۳-شرح آیه ی « فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ... » که امر به استغفار پیامبر (ص) برای ذنبش می باشد ۴-شرح آیه ی «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ...» که امر به استغفار پیامبر (ص) برای ذنب خود و مومنین می باشد ۵-شرح مختصری از سوره ی نصر که بشارت به فتح مکه و دستور استغفار و تسبیح به پیامبر (ص) داده می شود.

جلسه دویست و بیست و سوم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

ذنب و استغفار پیامبراکرم «ص»

دستور خداوند به پیغمبر برای استغفار از ذنب

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

ما در جریان سلب خطا یا عصیان نسبت به ساحت مقدس رسول‌الله (ص) دو مرحله داریم. مرحله اول آیاتی که رسول‌الله (ص) را امر به استغفار کرده است. استغفار از ذنب خود و ذنب مؤمنین یا استغفار کلی یا استغفار از ذنب خود، که چهار آیه در قرآن شریف است. سوره مبارکه غافر و سوره محمد (ص) و سوره نصر و سوره فتح. راجع به این چهار لفظی که احیاناً با انتساب به رسول‌الله (ص) مورد ایراد و انتقاد قرار گرفته است، می‌بینیم ذنب با صیغه‌های مختلف 37 مرتبه در قرآن شریف ذکر شده است. از این 37 مرتبه، چهار مرتبه نسبت به رسول‌الله (ص) یا خاصاً یا عاماً مع المومنین است که مورد بحث است. لفظ غفر هم با صیغه‌های گوناگون، غَفَر، یَغفِرُ، غافرٌ، غفورٌ، لیستغفر، لتستغفر، 259 بار در آیات گوناگون قرآن شریف ذکر شده است که نسبت به رسول‌الله (ص) در این چهار آیه ذنب، چهار مرتبه لفظ استغفار است یا لفظ غفر است. توبه 87 مرتبه در قرآن شریف با صیغ مختلف ذکر شده است، اما نسبت به رسول‌الله (ص) فقط در آیه 117، سوره 9: «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ في‏ ساعَةِ الْعُسْرَةِ‏» از 87 بار، یک مرتبه لفظ توبه است که اینجا در بحث دوم ما باید روی آن صحبت کنیم. چون بحث اول راجع به غفر و استغفار و ذنب و این حرف‌ها است. و بحث دوم راجع به نسبت‌های دیگری که گمان می‌شود نسبت گناه به ساحت مقدس آن حضرت است. لفظ عفو در قرآن شریف کلاً 35 مرتبه آمده است که یک مرتبه از این 35 مرتبه در همین سوره 9 است، آیه 43: «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ».

مورد بحث اینجا آیات مبارکات سوره غافر و سوره محمد (ص) و سوره نصر و سوره فتح است. در سوره مبارکه غافر، آیه 55: «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ» از لطایف خاصه قرآن شریف این است که اگر جمله‌ای هست که احیاناً مورد احتمالات نادرست باشد، از خود آن آیه که جمله در آن است و یا از آیات قبل و بعد مطلب درست مهار می‌شود و آنچه را مراد رب‌العالمین است، در اینجا تبیین می‌شود. استغفار: اگر انسان گناهکار است، اگر عصیانی انجام داده است، آیا استغفار واجب فوری است یا نه، هر وقت خواست؟ واجب فوری است. همان‌طور که فعل واجب در وقت خودش واجب فوری است. اگر واجب را در وقت خود ترک کرد، استغفار از آن هم واجب فوری است و همان‌طور که حرام‌ها چه کلاً چه در وقت خاص، محرم فوری است، اگر انسان مبتلای به امر حرامی شد، کار حرامی شد، استغفار از آن هم فوری است. مگر نه این است که عدالت واجب است و مگر نه این است که فسق حرام است؟ عدالت علی طول الخط واجب است و فسق علی طول الخط حرام است.

بنابراین برخلاف محور اصلی تکلیفی اسلامی در اصول دین و در فروع دین، اگر انسان مبتلای به فسق شد، چه فسق ترک واجب و چه فعل محرم، باید برگردد و توبه الی الله کند که رفع گناه شود. استغفار واجب است و این استغفار واجب فوری است. اما اگر یک بنده‌ای گناه کند، به او بگویند فلان روز توبه کن، امروز نه، یعنی راضی است خداوند که بر فسق خودش باقی باشد و این از مسلمات است که حق سبحانه و تعالی هیچ‌گاه راضی نیست مکلفی از شئون عدالت خارج گردد و در پله دوم، اگر از شئون عدالت خارج شد، اجازه بدهد حتی یک آن در حال فسق بماند. همان‌طور که در مرحله اولی «حسب القدرة و الاستطاعة و الامکان» شخص مکلف واجبات را باید انجام بدهد با شرایط مقرره و محرمات را لازم است ترک کند با شرایط مقرره، همان‌گونه هم اگر چنانچه یک فلته‌ای حاصل شد، یک لممی حاصل شد، انحرافی حاصل شد، انسان مبتلای به یک گناهی شد، مخصوصاً گناه بزرگ، در این صورت آناً باید استغفار کند. بنابراین آیا تصور این مطلب هست، احتمال این مطلب از نظر شرعی و ربانی هست که اگر کسی مثلاً زنا کرده است، ترک صلاة کرده است، ترک صوم کرده است، قتل کرده، چه کرده است، ترک واجبی کرده است یا فعل حرام کرده است. خدا بفرماید تو بگذار بعد از چند سال استغفار کن. اگر دیدیم خداوند فرمود بگذار در فلان موقع استغفار کن، حالا نه، می‌فهمیم استغفار از گناه نیست. چیز دیگر است. سه نوع ذنب در قرآن شریف ذکر شده است. 1- ذنب در صورتی که قطعاً گناه است، آیات داریم و قرائن قطعیه. 2- ذنب در صورتی است که بالاترین طاعت است، آیات داریم و قرائن قطعیه. 3- ذنب بقولٍ مطلق.

ذنب بقولٍ مطلق اشخاص گوناگون هستند. بعضی از اشخاص هستند که ذنب که به معنای دنباله است، دنباله سخت است، بعضی اشخاص هستند که کارشان برخلاف شرع است، پس دنباله سخت آن آخرت است. بعضی اشخاص هستند که کارشان دعوت الی الله است، پس دنباله سخت آنها در دنیا است. قسمت سوم از آیات ذنب آیاتی است که بوجهٍ مطلق ذکر شده است. اشخاص گوناگون هستند. این ذنب که دنباله عمل است، دنباله خطرناک و سخت عمل است، اگر چنانچه برای عامل خیر و داعی الی الله باشد، این بهترین طاعت است. اگر از برای عامل شر باشد و داعی الی الشیطان باشد، این گناه بسیار بزرگی است. یا طاعت بزرگ، یا گناه بزرگ، کوچک مطلبی نیست، کوچک دنباله ندارد. یک طاعتی که خیلی کوچک و عادی و سروصدا آور نیست، این ذنب نیست، دنباله دنیوی هم ندارد. کسی در خانه‌اش نماز بخواند، نماز در خانه خواندن، دشمن چه می‌فهمد که این ذنب باشد؟ اما در بین صفا و مروه ایستادن و در مقابل 360 بت دعوت الی الله الواحد کردن، این دنباله دارد.

آن اعمالی که جهار است، ظاهر است، در برابر دشمنان است، یا دشمنان می‌فهمند، اگر چنانچه دعوت الی الله است، خود دعوت الی الله سخت است و سختی‌ها در دنیا دارد و این بالاترین طاعت است. و اگر چنانچه این برخلاف شریعت حق است، چه مخفی باشد، چه بدتر ظاهر باشد، این عاقبت خطرناک در آخرت دارد. سرجمع مطلب، ذنب که از نظر لغوی اینگونه است، در قسمتی از سه قسمت آیات مقدسات ذنب به معنای بالاترین طاعت است، چنانکه بحث می‌کنیم «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ» (فتح، آیه 2) در بعضی موارد گناه است، در بعضی موارد هر دو را شامل است. در این آیه -این مطلب یادمان نرود- هر جا که عموم مراد است قرینه نیست، هر جا که مراد از ذنب طاعت بزرگ است، قرینه است. مراد از ذنب گناه بزرگ است، قرینه است. هر جا مراد از غفر، غفر عصیان است، قرینه است، هر جا مراد از غفر، غفر عصیان نیست، بلکه پوشش نهادن خداوند بر عقبات دنیوی عمل داعی الی الله است که در اینجا او را زود نکشند، از بین نبرند، بگذارد خداوند کاری کند که بشود این دعوت یک اساسی بگیرد، یک پایه‌ای بگیرد. بعد از اینکه وظیفه خود را انجام داد بعداً ارتحال الی الله خواهد بود.

– ذنب با قرینه‌ای بیاید که به معنای ساحت بزرگ و هم…

– برای یک نفر؟ برای یک نفر نیست.

– وقتی جدا بیاید با قرینه، مختص یک نفر نیست.

– آیات ذنب را مراجعه کنید. بعضی وقت‌ها است ذنب ذکر شده و عموم مراد است. یعنی دنباله، حالا دنباله خیر یا شر. بعضی وقت‌ها دنباله شر مراد است.

– اگر یک جا مطلق ذکر شود و هر دو اراده شود، هم عصیان بزرگ و هم طاعت است.

– عصیان بزرگ برای بعضی، طاعت برای بعضی، یا برای شخصی، یک شخص خاص عصیان بزرگ، طاعت بزرگ، ولی بالاخره عام است. اما در بعضی موارد که ذنب فقط طاعت است، قرینه دارد، در بعضی موارد ذنب فقط عصیان است، به علت این است چون ذنب هردوانه است، شاید مثال خیلی مناسب نباشد. مثل قضیه قروء، قروء هم حیض است، هم اطهار است. چون در آیه منحصر به فرد قروء قرینه نداریم، می‌گوییم هم حیض مراد است، هم اطهار. «وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ» (بقره، آیه 228) یعنی سه حیض و سه طُهر. برخلاف که همه می‌گویند که یا دو حیض و سه طهر یا سه حیض و دو طهر.

در اینجا ذنب اصل لغت من الذَّنَب است، دنباله‌دار است. این چهار آیه‌ای که امر شده در این آیات به رسول‌الله (ص) که استغفار کند، یا استغفار کلی، آیه نصر: بسم الله الرحمن الرحیم «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ» برای چه کسی؟ نگفت. «وَ اسْتَغْفِرْهُ» برای خودش، برای غیر. اگر برای خود بود «و استغفره لذنوبک» لک، برای غیر بود، للمؤمنین. این هر دو است، ظاهر مطلب این است که هر دو است. این یک قسمت است که «وَ اسْتَغْفِرْهُ» استغفار از گناهان برای امت، استغفار نسبت به غفر دعوت رسالتی برای خود و از این قبیل. حالا در اینجا چگونه است؟

– بالاخره اولین استغفار متوجه خود حضرت است.

– می‌دانم، برای چه؟ برای گناه یا برای ثواب؟ این را بحث می‌کنیم. کم‌کم بحث می‌کنیم. آیه اوّلی که مورد بحث است، سوره مبارکه غافر سوره 40، آیه 56. ما از قبل آیات را می‌خوانیم، زمینه این آیات چیست؟ زمینه‌ای که خدا می‌فرماید: «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ» (غافر، آیه 55) کجا است؟ «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ» در چه زمینه‌ای است؟ یک زمینه خاصی است، چطور؟ آیات قبل را ببینید. از آیه 49: «وَ قالَ الَّذينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ * قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى‏ قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرينَ إِلاَّ في‏ ضَلالٍ» اینجا جریان برخورد رسل و رسالت‌ها با مخالفین رسالت‌ها است. «إِنَّا لَنَنْصُرُ» دو آیه در قرآن است که یکی این است «إِنَّا لَنَنْصُرُ» «إِنّا» تأکید، «نا» جمع تأکید، «إِنَّ» تأکید، لام تأکید، نَنصُرُ تأکید، چهار تأکید در اینجا داریم. «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ» در چه بُعدی؟ در بعد ایمان.

اگر کسی برای حفظ ایمان در خود و حفظ ایمان در جمع کشته شود، نصرت است یا نه؟ نصرت است. اگر کسی زنده بماند و در اثر زنده ماندنش و زیر بار قتال نرفتنش، ایمان او از بین برود، نصرت است؟ نه. اگر گفته شود که ما دانشگاهیان را نصرت می‌کنیم یعنی قصر به آن‌ها می‌دهیم، میلیاردها پول می‌دهیم؟ نه، در راه دانش. اگر گفته شود به حوزه اسلام کمک می‌کنیم؛ یعنی آنچه در حوزه نیست، می‌آوریم که کتاب الله است. کمک این است. اگر گفته شود در شهریه‌ها کمک می‌کنیم، یعنی پول می‌دهیم. اینجا هم «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا» در بُعد رسالت، معنی «لَنَنْصُرُ رُسُلَنا» این نیست که پیغمبر بزرگوار میلیاردها داشته باشد، کسی اذیتش نکند، فحش ندهد، چه نکند. خیر، در بُعد رسالت، یعنی این پیغمبر مادامی که زنده است، تمام لحاظات عمرش قال و حال و اعمال و تمام کارهایش در بُعد پیشبرد رسالت باشد و منصور من عند الله باشد. یعنی حیات و ممات پیغمبر و تمام اوضاع و احوال پیغمبر به نفع تحقق بخشیدن به دعوت رسالتی باشد و این شد. اگر یک آن بیشتر لازم بود رسول‌الله بمانند، خداوند ایشان را إماته حاصل نمی‌کرد و ایشان را به طرف برزخ نمی‌برد. یک آن، چون موت است. «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا» بعد: «وَ الَّذينَ».

آیه دیگر: «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ» (صافات، آیات 171 تا 173) مربوط به رسل است. در اینجا اعم از رسل است، فقط رسل نیستند. کسانی که دنباله‌رو رسل هستند در تحقق دادن رسالت‌ها در خودشان و در دعوت رسالتی تا آنجا که امکان دارد، «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ» در مثلث حیات که حیات دنیا اول و «يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ» برزخ آن، برزخ و قیامت آن که قیامت اصل مطلب است. «يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» (غافر، آیه 52) همه‌اش در برخورد رسالت‌ها و تکمیل رسالت‌ها است.

در برخورد رسل با مخالفین چه باید بشود؟ همان‌طور که مخالفین با مال و با قدرت و با چه و با چه قوت می‌گیرند و از خود شجاعت نشان می‌دهند و ظاهر حیات دنیا و نیروی دنیا و جمع و فرد و مال و چه این‌ها را بسیار تشجیع می‌کند، خداوند هم رسل خود را و مؤمنین به رسالت‌ها را تشجیع می‌کند. تشجیع نسبت به همین حیات دنیا و همچنین نسبت به بعد. یعنی اگر کسانی که قدم در راه رسالت الله بردارند، آن‌طور که خداوند فرموده است قدم بردارند، هر چه شود، هر بلایی سرشان بیاید، روح از بین نمی‌رود. آن مال جسم است، خود جسم است، خانه جسم است، وطن جسم است، کاسبی جسم است، دست بوسیدن جسم است. جسم فدای آن بُعد عمیق روحی که بُعد ربانی روحی است بشود و لذا خداوند «إِنَّا لَنَنْصُرُ» خیال نکنند مکذبین به آیات الله کاری کردند که اموال و بنین… خیر «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ». این تقویت است.

بعد: «وَ لَقَدْ آتَيْنا»، بعد از آن: «يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ * وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْهُدى‏» می‌گوید: پیغمبر، ای محمد بزرگوار (ص) فقط تو نیستی که تو را اذیت می‌کنند، تکذیب می‌کنند، ناراحت می‌کنند. خیر، موسی هم قبل است و بینهما عیسی و انبیای دیگر «وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْهُدى‏ وَ أَوْرَثْنا بَني‏ إِسْرائيلَ الْكِتابَ * هُدىً وَ ذِكْرى‏ لِأُولِي الْأَلْبابِ * فَاصْبِرْ» جای صبر است. صبر در مقابل چه؟ این چهار سوره‌ای که استغفار للذنب نسبت به رسول (ص) یا «و المؤمنین» یا عام دارد، هر چهار سوره مدنی است. بعد از آن اذیت‌ها و ناراحتی‌هایی که رسول‌الله (ص) در مکه دیدند، حالا که به مدینه آمدند، در مدینه هم جنگ است، اینجا هم مشرکین او را رها نمی‌کنند. یهود از آن طرف، مشرکین از آن طرف، منافقین از آن طرف، اینجا است که خداوند شروع می‌کند وعده‌های فتح آینده را دادن. «فَاصْبِرْ» صبر کن، یعنی رسالت را انجام نده؟ دعوت رسالتی را کم کن یا ترک کن؟ نه، در مقابل این برخوردهای بسیار سخت و بسیار موذی و ناراحت‌کننده «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» خداوند وعده داده است، وعد چیست؟ یکی: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا» یعنی رسالت تو پیش می‌رود، جلو می‌رود، عمق دارد، در مورد دیگران عمق ندارد. «إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» (اسراء، آیه 81) این زاهق است در بُعد اصلی خودش تا چه رسد نسبت به زمان‌های گوناگون.

«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» بعد چه؟ «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ» اینجا چه چیزی در خطر است؟ رسول‌الله که در برابر مشرکین که از مکه می‌آیند، در برابر یهود که در مدینه و نزدیک مدینه هستند و در برابر منافقین این‌قدر صدمه می‌بیند، ذنب بزرگ رسول‌الله چیست؟ آن ذنبی که مورد وجوب استغفار است و این ذنب در مقابل مشرکین و مکذبین است، این چیست؟ این جز رسالت است؟ «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ» یک ذنب هم بیشتر ندارد. ذنوب ندارد. «وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبيراً» (اسراء، آیه 17) در آیات داریم. ولی این یک ذنب است. ذنب که در اینجا مفرد است و نسبت به رسول‌الله (ص) در کل ابعاد و زمان‌های رسالتی آن حضرت است، این یک ذنب است. یک ذنب است که موجب شده است این همه هجوم بر پیغمبر بزرگوار بشود. «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ»؛ طلب کن غفر را از برای این عمل بسیار بسیار بزرگی که عاقبت خطرناک دارد و یکی از جهات خطرناک آن گذشت و الآن در آن هستی، بعداً از بین می‌رود. آن جهت اولای خطرناک که در مکه بودی، زدند، اذیت کردند، گرسنگی دادند در شعب ابی‌طالب، بیرون کردند، مرحله اولی است. مرحله ثانیه: در طول ده سالی که پیغمبر بزرگوار در مدینه بود، حدود هفت هشت سال مرتب جنگ بود. جنگ از مشرکین، جنگ از یهودیان، جنگ از دخالت منافقین.

پس هنوز تبعات دنیوی بر ضد رسالت که عراقیل و موانع نمو این رسالت و تحقق این رسالت است، موجود است. «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ» از خدا بخواه که خدا بپوشاند، آن خطراتی که در آینده هم هست. ممکن است تا آخر عمر شما باشد. تحقق این «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ» چیست؟ «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ» که با این فتح مبین تمام این خطراتی که متوجه به تو بود، به حساب یک ذنب که ذنب رسالت است، گذشته‌ها ناپدید شد، نادیده گرفته شد، آینده‌ها هم از بین رفت. «بین دفعٍ و رفع». رفع، مثلاً من نظرم است که آقای خمینی وقتی اینجا انقلاب کردند، رهبر شدند. یک موقع به ایشان من گفتم شما زحمت‌های قبلی، آن زندان‌ها، آن آوارگی‌ها یادتان است؟ گفت یادم رفت. واقعیت مطلب هم همین است. یادش می‌رود. تمام صدماتی که قبل بود یادش می‌رود. بعداً هم دیگر شاه و کسی نیست. رسول‌الله (ص) که در بالاترین قله دعوت و رهبری و رسالت هستند، این همه صدمات به ایشان خورد، در ولکن وقتی فتح مکه شد، تمام کتک‌ها، اذیت‌ها، محرومیت‌ها، گرسنگی‌ها، جنگ‌ها، همه فراموش شد، رفع شد. این رفع به چه حسابی است؟ چون جریان اهم و مهم است. آنچه مهم بود و صدماتی که بر آن حضرت وارد شد، فراموش شد. چرا؟ برای اینکه مکه که عاصمه رسالت و مرکز فرماندهی کل رسالت الهیه است، فتح شد. این رفع است نسبت به قبل. و دفع؛ دفع نسبت به هجماتی که احیاناً بشود. ولکن نسبت به بعدی، بعداً تا پیغمبر زنده بودند -حالا بعد مطلب دیگری است- دیگر جنگ معنا نداشت. وقتی مکه سقوط کرد، دیگر مشرکین سقوط کردند و یهود هم سقوط کردند و دولت اسلامی کاملاً در یک مقدار زیادی از سرزمین حجاز یا کل سرزمین حجاز و جاهای دیگر محکّم شد. «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ». این از سوره غافر است که از خود زمینه به دست می‌آید که «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ» یک زمینه خاصی است.

در سوره مبارکه محمد سوره 47، آیه 19: «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ» در سوره غافر «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ» بود، مؤمنین نبود. چون شخص پیغمبر محور معارضه‌ها و اذیت‌ها و ناراحتی‌ها است. بنابراین ذنب مخصوص پیغمبر است، استغفار ذنب هم در اصل و محور مخصوص پیغمبر است و در حاشیه مؤمنین، چون حامل رسالت خود رسول‌الله (ص) است و محور معارضه‌ای که علیه پیغمبر بزرگوار می‌شد، خود شخص پیغمبر است، اگر پیغمبر قرآن نمی‌آورد که همان محمد امین بود. اگر محمد کفایه می‌گفت که فحش نمی‌دادند.

در هر صورت الآن در سوره مبارکه محمد «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنينَ» هر دو، ذنب پیغمبر یک حساب دارد، ذنب مؤمن یک حساب دیگر. به عبارت توجه کنید. «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ» نفرمود «و لذنوب المؤمنین»، نه «وَ لِلْمُؤْمِنينَ»، ذنب پیغمبر جدا است، استغفار للمؤمنین جدا است. استغفار لذنب پیغمبر همان رسالتی بود که رسول‌الله (ص) آورد و عقبات داشت. از خدا بخواهید، این همه‌اش برای آینده است. همه‌اش آینده است. یعنی در سه آیه بلکه هر چهار آیه، آیه فتح البته تحقق را نشان می‌دهد. در سه آیه، آیه غافر و آیه محمد (ص) و آیه نصر نسبت به آینده دارد می‌گوید. «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ» اینجا «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ». آیات قبل را ملاحظه کنید. از آیه 16: «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ» ابتلای به منافقین «قالُوا لِلَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِكَ الَّذينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ * وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ * فَهَلْ يَنْظُرُونَ» برگشت، برگشت معارضین، «فَهَلْ يَنْظُرُونَ» اینجا از «نَظَرَ» است، انتظار است، آیا انتظاری دارند؟ «إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها» ساعة در اینجا چیست؟ البته بحث مفصل است، آنچه اینجا لازم است. «فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِكْراهُمْ» اینجا ساعت را چون در قرآن شریف لفظ ساعت ذکر شده و مراد قیامت است، این‌طور به نظر می‌آید که مراد از ساعت در اینجا قیامت است. ولکن خیر، چند ساعت است که بعداً خواهد آمد و در انتظار است. این چند ساعتی که بعداً خواهد آمد و در انتظار است، از برای مؤمنین رحمت است و از برای غیر مؤمنین و کفار زحمت است. 1- ساعت نصر مطلق، فتح الفتوح مکه مکرمه، این ساعت، این مورد انتظار است. 2- ساعت رجعت، رجعت مهدی (عج). 3- ساعت موت. 4- ساعت قیامت. در این چهار ساعت، برد با چه کسی است و تقدم با چه کسی است، چه در نشئه تکلیف، چه در نشئه آخرت.

– [سؤال]

– عرض کردم ساعت مرگ همان برزخ است. ساعت موت، پس این چهار ساعت که این چهار ساعت ساعات ظهور انتصار مؤمنین بر کفار است. چه آن ساعاتی که مربوط به عالم تکلیف است؛ دو ساعت، و چه ساعاتی که مربوط به بعد از تکلیف است؛ دو ساعت. دو ساعت مربوط به عالم تکلیف: 1- ساعت فتح الفتوح؛ 2- ساعت رجعت مهدی (ع) که این دوم استمرار اوّلی است و اوّلی امرار دومی است که خودش بحث دارد. در سوره فتح بحث دارد. دو ساعت دیگر یکی ساعت الموت است که تکلیفی در کار نیست، یکی ساعت قیامت است.

«فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ» این‌ها را خداوند تهدید می‌کند. آخر مرحله‌ای که شما قبول نمی‌کنید حق را و معارضه می‌کنید، آیا انتظاری جز ساعت دارید؟ «فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً» همه هم بغته است. ساعت فتح بغته و ساعت رجعت بغته است و ساعت موت بغته است، ساعت قیامت ابغة الابغات است. بغته و ناگهانی بودنش از همه بالاتر است. «فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها»، اشراط علامات است. موت علامات دارد، ظهور مهدی (عج) علامات دارد، فتح مکه علامات دارد، خود قیامت علامات دارد، معنای «أنا نبي الساعة» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج ‏27، ص 470) چیست؟ پیغمبر بزرگوار نبی الساعة است، یعنی چه؟ یعنی از آغاز تکلیف تا انقراض جهان که یک زمان ممتدی است، رسول الساعة از پنجاه درصد زمان بعد است. البته این خودش بحثی دارد در آیاتی که مربوط به قرب است. که «أنا نبي الساعة»، «أَنَا وَ السَّاعَةُ كَهَاتَيْنِ» (الأمالی (للمفيد)، ص 188) «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ» (قمر، آیه 1) چیست؟ ساعت قیامت است. منتها این ساعت دارای اشراط است. یکی از اشراطش انشقاق القمر است. خود نبی، نبی الساعة است. امام زمان در آخر الزمان تشریف می‌آورند. آخرالزمان بوجهٍ کلی از وقتی که رسول‌الله تشریف آوردند، آخر الزمان حساب می‌شود، چرا؟ برای اینکه زمان تکلیف را حساب کنید، درصد زمان تکلیف بیشتر گذشته است. که از زمان پیغمبر بزرگوار به بعد به ساعت نزدیک‌تریم. آیات اختلاف ساعت زیاد داریم. «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ» یا اینکه آیات دیگر.

«فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِكْراهُمْ * فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» (محمد، آیات 18 و 19) «فَاعْلَمْ» امر به علم است؟ مگر علم به اینکه خدا یکی است، این امر می‌خواهد؟ مگر با امر می‌شود انسان معتقد بشود؟ با امر معتقد که نمی‌شود. با امر مکلف می‌شود. مکلف شدن به اینکه خدا واحد است، این محتاج به دلیل است، محتاج به برهان است، صرف اینکه امر کنند، خداوند به کسی امر کند که «اعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» نمی‌شود. پس این «فَاعْلَمْ» استمرار است. یعنی آن علمی که تو نسبت به توحید داری، این علم را قرص‌تر بچسب، سلب و ایجابت را محکم‌تر کن. رسول خدا (ص) که سلب و ایجابشان از تمام کائنات و مکلفین و کروبیین و مقربین و سابقین مقدم است، مع ذلک استمرار بدهد. «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ» این مرحله دوم است.

مرحله سوم بسم الله الرحمن الرحیم «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ». این از آن موارد خاصه‌ای است که قبلاً عرض کردیم. اگر قبل از فتح و نصر، پیغمبر معاذ الله گناهکار بود، چرا خدا می‌گوید «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ»؟ اینجا خاص است. این دو مورد که عرض کردیم عام است. که زمینه، زمینه‌ای است که خداوند می‌خواهد تقویت کند رسول و مؤمنین را برای آینده فتح. در این سوره مبارکه نصر: 1- «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ»؛ 2- «وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً»؛ 3- «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ» قبلش نه؟ چرا حالا؟ «وَ اسْتَغْفِرْهُ» قبلش نه؟ تسبیح الرب که همیشه واجب است. استغفار از گناه همیشه واجب است. تسبیح بالحمد که جنبه اثباتی است، عقیدتی، استغفار هم اگر از انحرافات عقیدتی و انحرافات عملی باشد، این مربوط به این نیست که «إِذا جاءَ». مثل اینکه هر وقت خداوند به جنابعالی پول و خانه داد، آن وقت دزدی نکن. آن وقت از گناهان خود استغفار کن. این غلط است. پس این دلیل قاطع و بسیار برهان بیّن و واضح است که این «وَ اسْتَغْفِرْهُ» اولاً لذنبک در اینجا نیست. «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ» کل است، برای خود و از برای مؤمنین. این استغفار از گناه برای خود پیغمبر نیست. برای مؤمنین هردوانه است؛ هم از گناه است، هم نسبت به جهت دیگری، ولکن از برای خود شخص پیغمبر «اسْتَغْفِرْهُ» از گناه نیست، چون اگر «اسْتَغْفِرْهُ» از گناه برای مؤمنین باشد، این «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» معنی ندارد. چرا در این زمینه می‌آید؟

– [سؤال]

– تسبیح که علی طول الخط است. زمینه را عرض می‌کنم.

– همان هم علی طول الخط است.

– استغفار؟ «إِذا جاءَ» ما جواب هر دو را باید فکر کنیم. چرا «فسبح اذا جاء»؟ چرا «و استغفره اذا جاء»؟ این را می‌خواهیم بحث کنیم.

– این جواب نیست.

– «اذا جاء فسبح» جواب همین است. یعنی آیه این است. «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً * فَسَبِّحْ» چه زمانی؟ «إِذا جاءَ» جوابش همین است. اینجا یک سؤال می‌آید و هیچ جوابی ندارد، مگر اینکه این «وَ اسْتَغْفِرْهُ» نسبت به رسول‌الله استغفار از گناه نیست، چون اگر استغفار از گناه بود، باید همان آنی که گناه می‌کند استغفار کند. حتی مؤمنین ضعیف چنین هستند تا چه رسد رسول‌الله، هر که بامش بیش برفش بیشتر. اگر معاذ الله رسول‌الله گناهی انجام داده باشد، همان آن باید استغفار بکند، همان آن مأمور به استغفار است. پس چرا در اینجا «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ النَّاسَ»؟ دوتاست؛ هم «نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» آمده که این مربوط به فتح مکه است. هم «رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً» که پیغمبر وقتی وارد مکه شد، بدون جنگ تسلیم شدند. بدون جنگ مشرکین تسلیم شدند. «إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً».

جواب این است که اصولاً وقتی که یک گروهی اهل حق به سرکردگی رسولی مانند رسول‌الله (ص)، بعد از آن کتک‌ها و هجرت‌ها و اذیت‌ها، جنگ‌ها، ناراحتی‌ها، کشته دادن‌ها و زخم خوردن‌ها بناست که الآن عاصمه و مرکز فرماندهی کل قوای رسالت اخیره فتح شود. اینجا چه می‌شود؟ انسان خودش را می‌بازد. اگر فرض کنید یک نفر آدمی که در طول عمرش مظلوم بوده، کسی به او ظلم کرده است، اگر بر آن ظالم غالب شد، قاعده چیست؟ ظاهر مطلب این است که چشم روی هم می‌گذارد و همین‌طور می‌زند و فحش می‌دهد و این حرف‌ها. مگر در انقلاب ما اینطور نشد؟ مگر عده‌ای را بیخود نکشتند، به عده‌ای بیخود اهانت نکردند؟ هنوز بیخود به عده‌ای فحش نمی‌دهند؟ اینجا «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ»، باید انسان بیشتر توجه به خدا بکند. بیشتر از خدا بخواهد که جلوی این طیش‌ها و زیاده‌روی‌ها و انفجارها و فریادها و داد و قال‌ها را بگیرد. اعصاب کنترل بشود.

من اشخاصی را سراغ دارم که این‌ها هیچ… من نظرم است مرحوم آقای کاشانی (رض) در آن موقعی که رئیس مجلس شده بودند، پولی حواله دادند به طلبه‌ای، یک پولی، سیصدتا یک تومانی که به حساب حالا صد هزار تومان است مثلاً، 35، 36 سال پیش. من با این طلبه سوار یک ماشینی بودیم. ایشان رفته بود از سید رضی‌خان که یک دکتری بود، این پول حواله داده بود که بگیرد. سیصدتا یک تومانی، یک تومان خیلی پول بود. دیدم در ماشین با این دعوا می‌کند. بیخودی به این فحش می‌دهد، به او بد می‌گوید، تو بلند شو. گفتم: آقا چه خبر شده؟ دیوانه شدی چون پول گیرت آمده است. این چون پول گیرش آمده، طلبه است، مؤمن است، نماز شب ‌خوان است، نماز روز خوان است، ولی این پول او را گیج کرده است. وقتی پول انسان را گیج کند، مقام چه کار می‌کند؟ مگر نه این است که بعضی از کسانی که حجة الاسلام بودند، حجة الرحمن بودند، آیت‌الله بودند تا پاسدار در ماشین را باز کرد و کرسی و مقام و تشکیلات را دیدند، دیوانه شدند، ظالم‌تر از شیطان شدند. مگر نداریم؟ ما بدهایمان را باید بگوییم. مگر نداریم کسانی که این‌ها در حوزه درس‌ها خواندند، چه‌ها کردند، بعد چه کسانی را کشتند، هتک کردند، اذیت کردند، متهم کردند، فحش دادند، لگد زدند، بعداً هم احیاناً اعتراف کردند که بله، اشتباه شده است.

پس این حالت انتصار، اگر انسان بعد از مظلومیت‌ها، کتک خوردن‌ها، دور بودن‌ها، لگدخوردن‌ها، از نظر مالی، از نظر مقامی، از نظر حالی، از نظر پست و مقام اگر غلبه کرد و شاه (علیه لعنة الله) را با اعمالش دور کرد، اینجا اگر معتدل زندگی کند، می‌شود اسلام تحقق پیدا بکند. و الا برگشت می‌شود و بدتر می‌شود. خود رسول‌الله (ص)، رسول‌الله در بالاترین مقام کنترل اعصاب است. شک نیست، ولکن زمینه است که خداوند باید او را نگه دارد، «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً» (اسراء، آیه 74) پیغمبر بزرگوار. اگر ما تو را کنترل نمی‌کردیم یک مقداری به آن طرف‌ها توجه می‌کردی. ولی کنترل بُعد دوم عصمت است که این بُعد دوم عصمت باید به‌طور مداوم و استمرار از طرف خداوند سراغ رسول‌الله بیاید. یوسف صدیق که «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ» (یوسف، آیه 24) یوسفی که در بالاترین مقام عصمت و طهارت خصوص در این بُعد جنسی است. «لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ»، اگر خدا به فریاد نرسد. و لذا پیغمبر بزرگوار بارها مکرراً این دعا را می‌کرد: «رَبِّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً» (الکافی، ج ‏2، ص 581) «اللَّهُمَّ لَا تَكِلْنَا إِلَى أَنْفُسِنَا طَرْفَةَ عَيْنٍ» (البلد الأمين، ص 351) اگر انسان آبی به پوستش بیاید، پولی و مقامی و تشکیلاتی و قدرتی و… این چشم را هم می‌گذارد، چشم کور می‌شود، گوش کر می‌شود، حس باطل می‌شود و شروع می‌کند به ظلم کردن و لذا قرآن شریف می‌گوید: «فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ» (بقره، آیه 194) حواستان جمع باشد. یا ببخشید اگر می‌شود، اگر امکان دارد، چنانکه رسول‌الله این کار را کردند. یا اگر نمی‌خواهید ببخشید، کمتر یا به اندازه‌ای که به شما ظلم شده است. پیغمبر بزرگواری که 21 سال تقریباً از مکه و مدینه و این طرف و آن طرف صدمه دید، ناراحتی دید، چه کردند، عمویش را کشتند، چه کردند. حالا منتصر است. تمام اذیت‌ها را کردند، منتصر است. آیا پیغمبر انتقام کشید؟ جای انتقام نیست، می‌خواهد آدم کند. فرمود: شما تمام طلقاء هستید، «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ» (الكافی، ج‏ 3، ص 513) این را می‌گویند آدم حسابی! عده زیادی از این مشرکین واقعاً مسلمان شدند، عده‌ای هم که قبول نکردند، مستلسم شدند، بین مسلمٍ و مستسلم. پیغمبر این‌طور مکه را که عاصمه شرک شده بود، عاصمه توحید کرد و الی یوم الدین عاصمه توحید خواهد بود، چنانکه ما از آیات و روایات این مطلب را کاملاً به دست می‌آوریم.

پس سوره نصر به این حساب است که «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» این نصر که آمد، این فتح که آمد، اینجا باید این دو بُعد تقویت بشود. «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ»، همیشه بوده است، باید تقویت بشود. بیشتر خدا را در نظر بگیرید. تو و من معک «وَ اسْتَغْفِرْهُ» از خدا بخواه که بپوشاند، آن زیاده‌روی‌ها را، آن داد و جنجال‌ها را، آن طیش‌ها را، آن تعدی‌ها را، آن به خود اعتمادکرد‌ن‌ها را. چنانکه در جنگی که با طائفی‌ها مسلمانان کردند، مسلمانان شکست خوردند. افراد مسلمانان از مشرکین طائف خیلی زیادتر بود. چون مسلمانان اعتماد به نفس کردند و غرور و بله، ما چنین هستیم و ما مکه را فتح کردیم، ما عده قلیل بودیم، مکه را فتح کردیم. بنابراین در مقابل این مشرکین طائف چیزی نیستند، شکست خوردند. چرا؟ برای اینکه دشمن را کوچک شمردند و خود را بزرگ شمردند. این خود را بزرگ شمردن و دشمن را کوچک شمردن، نفی‌ها را خراب می‌کند، اثبات‌ها را خراب می‌کند، ویران می‌کند تشکیلات دعوت حتی نبوت را.

در فتح مکه که این فتحی است بی‌سابقه در طول تاریخ، یعنی ما نمی‌توانیم پیدا کنیم در طول تاریخ یک چنین فتحی، چنین افرادی که در اقلیت هستند، در مقابل مشرکین با آن قدرت و کثرت و عِده و عُده چنین فتحی بدون اینکه خون از دماغ کسی بریزد، یک قطره خون بریزد، چنین فتحی طبعش این است. این است که رسول‌الله جای خود، اما مسلمانان داد و قال و فریاد و بزن و بکش، هر کس ابولهب را نگاه کرده، جفت چشمان او را درآورید. هر کس با ابوسفیان صحبت کرده است، سرش را ببرید. هر کس به خانه فلانی رفته… کما اینکه در انقلاب ما اینطور شد متأسفانه، خود آقای خمینی(ره) منزه، ولکن چه‌ها کردند و چه‌ها می‌کنند. اموال و نوامیس و اعراض و همه چیز مردم را به باد تهمت که اصل این است که ظالمی، اصل این است که منحرفی، اصل این است که ضد انقلابی… اگر اصل این است، بنابراین اصلی نخواهد ماند، کسی نخواهد ماند.

در سوره مبارکه نصر که آقایان مطالعه خواهید فرمود، در الفرقان مفصل بحث کردیم. که «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ» استمرار و با قوت بیشتر. «وَ اسْتَغْفِرْهُ» برای خود، برای مؤمنین. برای خود؛ یک وقت نکند که اینجا یک فلته‌ای حاصل بشود، با اینکه پیغمبر بزرگوار است، خداوند کمک کند و برای مؤمنین؛ نکند مؤمنین زیاده‌روی کنند. «إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً». این سه مرحله مراحل مقدماتی است. این سه مرحله در سه سوره مدنیه که سوره غافر باشد و سوره محمد (ص) باشد و سوره نصر، مقدماتی است. مرحله ذی‌المقدمه سوره فتح است: بسم الله الرحمن الرحیم «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً» هنوز فتح نشده است، ولی قریب است، نزدیک است. «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَريبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ» (صف، آیه 13) آیات دیگر است. در سوره فتح ما زیاد بحث کردیم، آقایان مطالعه بفرمایید، بنده هم مجدد مطالعه می‌کنم، فکر می‌کنم که محور اشکال خودی‌ها و ناخودی‌ها نسبت به رسول هدی (ص)…