پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-ادامه ی بحث حول ادعای حداد بیروتی که برای اثبات اینکه قرآن ترجمه ی عربی تورات است به آیه ی «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ...» استناد می کند. ۲-بیان دلایلی که عدم ترجمه بودن قرآن از کتب عهدین را ثابت می کند. ۳-پاسخ این سوال که آیا مخاطب در آیه ی « فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ...» شخص رسول الله (ٌص) می باشد؟

جلسه دویست و چهلم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

عدم ترجمه ی عربی بودن قرآن از تورات

پاسخ به شبهه حداد بیروتی؛ تفسیر آیه 94 سوره یونس

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

مطلبی را گریگوار حداد بیروتی که رییس مطارنه جونیه و بیروت است، از این آیه می‌خواهد که زمین و آسمان این آیه با تمام احتمالات این نظر را رد می‌کند، این نظر را عرض کردیم، مجدد عرض می‌کنیم. اول حداد بیروتی در اینجا کاملاً کنار برود، بعد احتملات دیگر. حداد می‌گوید که محمد (ص) در اینکه قرآن نسخه عربیه از تورات است شاک بود و حال آنکه خود قرآن تصریح دارد که این قرآن نسخه عربیه از تورات است. «أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ»[1] می‌گوید: این آیه دلیل بر این است که تورات موسی امام و رحمت بر قرآن شریف است.

بنابراین اگر چنانچه کسی شک کند قرآن شریف نسخه عربیه از تورات است، چند چیز است که شک او را برطرف می‌کند. از جمله چیزهایی که شک او را برطرف می‌کند؛ «فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ»[2] از استادهای خودت که علمای اهل کتاب هستند، که معارف تورات را به تو یاد دادند، معانی را به تو القاء کردند. بعد تو به زبان عربی تحویل دادی، از آنها سؤال کن که شک تو را برطرف کنند. این می‌خواهد این مطلب را بماساند، به آیه شک استدلال کرده است.

ما در اینجا می‌گوییم چه می‌خواهد «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ»[3] خطاب به شخص رسول (ص) باشد، یا خطاب به کل مکلفین باشد. مخصوصاً اگر خطاب به رسول باشد «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ» این احتمال به‌طور کلی و صددرصد در هر دو بُعد بیرون است. چطور؟ می‌گویید این «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ» خطاب به پیغمبر است. چطور می‌گویید؟ شرایط این اشکال و استدلال این است که «فَإِنْ كُنْتَ» خطاب به شخص خاتم‌النبیین (ص) است. این خطاب به چه وسیله از طرف خداوند به خاتم‌النبیین القاء شده است؟ به وسیله آیه قرآنی دیگر. پس این دور مصرح است. اگر پیغمبر شک دارد که این قرآن نسخه عربیه است و ترجمه عربیه است از کتاب امام که تورات است. «فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ» ما این سؤال را کلاً می‌کنیم. می‌گوییم مترجم تورات را به زبان عربی که قرآن شده است، چه کسی آن را ترجمه کرده است؟ خداوند ترجمه کرده و بر پیغمبر نازل کرده است؟ شما قبول ندارید. شما قبول ندارید که قرآن وحی است. یا خود پیغمبر به وسیله تعلم از علمای اهل کتاب به لغت عربی ترجمه کرده است. پس چرا شک کند؟ آیا علمای اهل کتاب که عبری می‌دانند و زبان تورات و انجیل را می‌دانند و تورات و انجیل را با همان زبان‌های اصلی آگاه هستند. آنها آگاه‌ترند به اینکه قرآن ترجمه عربی از تورات و انجیل است؟ یا کسی که خودش ترجمه کرده است؟

امکان دارد کسی که کتابی را به لغت دیگر ترجمه کرده است، از مترجمٌ عنه شک کند؟ خودش ترجمه کرده است. من که خود این کتاب را از کتاب دیگر که به لغت دیگر بوده است ترجمه کرده‌ام، آیا می‌شود من شک کنم و شک مرا کسانی که به آن کتاب مترجمٌ عنه آگاهی دارند برطرف کنند؟ آیا آگاهی آنها به این ترجمه بیشتر است یا آگاهی من؟ آگاهی من. آگاهی من دوبله است. آگاهی آنها یک بُعدی است. آگاهی اهل تورات و انجیل به آن کتاب‌ها، بر اثر مطالعه تورات و انجیل، یک بُعدی است. اما آگاهی منِ مترجم دو بعدی است. بُعد اول باید معانی آیات کتاب امام را خوب دریافت کنم، به هر وسیله، یا خودم یا با معلم، بعد که دریافت کردم، این معانی را در غالب لغت عربی گنجانم. پس من دوبله بر کتاب امام اطلاع دارم. او یک بُعدی اطلاع دارد. فرض کنید معلم من باشد. اگر علمای اهل کتاب تورات و انجیل را به محمد (ص) تعلیم کرده‌اند و محمد (ص) آنها را به زبان عربی ترجمه کرده است. ببینید اعتراض نمی‌کنیم. با اینکه فرض کنید آنها معلم او بوده‌اند که آیات تورات و انجیل را معنا کرده‌اند، معنا را درست به پیغمبر تحویل داده‌اند. اما مع ذلک آگاهی محمد (ص) در این ترجمه قرآن بیشتر است. بُعد اول؛ تمام آنچه را تورات می‌گوید -به خیال شما- علمای اهل کتاب به محمد (ص) یاد دادند.

بُعد دوم؛ اما قادر بر ترجمه نبوده‌اند. محمد (ص) به زبان عربی ترجمه کرد و چنانچه که تو اعتراف می‌کنی، قرآن شریف افصح و ابلغ کلام عرب است. چرا از او سؤال کنم؟ نمی‌شود شک کند. امکان ندارد شک کند در اینکه آیا این قرآن ترجمه عربی از کتاب ما است یا نه. البته اگر کس دیگری ترجمه کرده است، مطلب دیگری است، اما شما که این را نمی‌گویید. اینجا سه حال است: یا اصلاً محمد ربطی به قرآن ندارد. نه خدای محمد و نه خود محمد ترجمه نکرده‌اند. اینکه بحثی ندارد. اگر خدای محمد ترجمه کرده است معلم یعنی چه؟ آیا علمای اهل کتاب به خدا یاد داده‌اند؟ پس ماند که خود محمد (ص) ترجمه کرده است. خود محمد (ص) که ترجمه کرده است، این ترجمه یا این‌طور است این محمد هم زبان تورات و انجیل را می‌دانسته است و هم زبان عربی را، آنچه را از معانی تورات و انجیل تلقی کرده است، به غالب لغت عربی آورده است. که معلم نداشته است. در اینجا بیّن و واضح است و شکی نیست.

بالاتر برویم؛ حتی اگر علمای اهل کتاب معلمین محمد (ص) بوده‌اند که معانی تورات و انجیل را به او القاء کرده‌اند و او هم همان معانی را گرفته است و به لغت عربی تحویل داده و ترجمه کرده است. باز هم شک معنا ندارد. برای اینکه محمد دوبله بر تورات و انجیل آگاه است. آنها یک بُعدی هستند؛ فقط معانی را می‌دانند، معانی با لغت عبری. ولکن، معانی با لغت عربی را این شخص که می‌گویید مترجم است، این شخص می‌داند. پس این حرف چیست که شما می‌زنید که اگر محمد شک کند در اینکه این قرآن نسخه عربی از کتاب امام است. «فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ» در تمام این چهارده کتابی که بر رد قرآن نوشته است، این جمله شاید صد بار تکرار شده است. بیشتر از صد بار، چون همه را مطالعه کرده‌ام، شاید 25، 26 سال پیش که این سه کتاب را بر رد آن نوشتم. صدها بار تکرار کرده است که «القرآن نسخةٌ عربیةٌ من الکتاب الامام» هی این‌طرف و آن‌طرف خواسته که استدلال کند. استدلال محوری آن به خیال دلالت آن آیه مبارکه است: «أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً» بعد استدلال حاشیه‌ای آن مثل آیه شک است: «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرينَ».‏ این اولاً. یک مقداری روشن بشود، اصلاً نوبت به استدلال نمی‌رسد. ریشه حرف و خیال حداد و غیر حداد بریده می‌شود.

ثانیاً، اصولاً چطور امکان دارد قرآن ترجمه عربی از «الکتاب الامام» باشد؟ که «الکتاب الامام» به نظر ایشان «الکتاب المقدس» است که مجموعه عهد عتیق، تورات و اسفارش، و عهد جدید، انجیل و آن تعدادی که دارد، این محال است. چرا؟ برای اینکه معنای ترجمه چیست؟ ترجمه یا صحیح است و یا باطل است. ترجمه صحیحی که امانت نقل است، یعنی معانی را مترجم از آن کتاب گرفته است و بدون اینکه معانی را کم و زیاد کند و بالا و پایین کند، به لغت دیگر درآورده است. این ترجمه درست است. قرآن اینطور است؟ قرآن که اینطور نیست.

قرآن چقدر مخالفات با تورات و انجیل دارد؟ حداقل در دو بُعد؛ یک بعد قرآن بعضی از احکام تورات را نسخ کرده است، بعضی را تکامل داده است، بعضی را رد کرده است. چندین بُعد است. بعضی را رد کرده است، که شما دروغ می‌گویید جعل کرده‌اید. بعضی را تکامل داده است. بعضی را نفی کرده است. این چه ترجمه‌ای است؟ ترجمه نیست، این خودش تألیف مستقل است. اگر ما قرآن را با تورات و انجیل مقایسه کنیم که کتاب «المقارنات العلمیة و الکتابیة بین الکتب السماویة» را که من نوشتم روی همین حساب است. بین تورات موجوده و اناجیل موجوده و قرآن مقایسه کرده‌ام، اصلاً قابل قیاس نیست. حتی اگر تورات تحریف نشده بود، انجیل هم تحریف نشده بود. همان تورات اصلی نازل من عندالله و انجیل اصلی نازل من عند الله بود، باز با قرآن فرق‌ها داشت. این تکامل دارد، تبلور دارد، نسخ دارد. و این هم که اضافه شد، تحریفاتی هم که اضافه شده است، قرآن بر کتاب‌های قبلی مهیمن است. غلط‌ها را بیان می‌کند. این غلط و دروغ است. مطالبی که نسخ شده بیان می‌کند. مطالبی که تکامل و تبلور شده است بیان می‌کند. پس این چه ترجمه‌ای است؟ این ترجمه نیست.

سؤال، ممکن است حداد سؤال کند و بگوید که ترجمه نیست. ولکن، قرآن برداشت‌هایی از کتاب قبلی دارد. آیا قرآن صددرصد با کتاب امام اختلاف دارد؟ با تورات و انجیل؟ نه، توافق‌هایی دارد یا نه؟ بله، اگر این سؤال را بکند که نکرده است، عقلش نرسیده است. چون قرآن که توافق‌هایی در توحید، در الوهیت، در احکام، در نبوت، در تاریخ انبیاء، در سماء عالم و غیره، در مطالبی که قرآن دارد، درصد هرچه هست، توافق‌هایی با «الکتاب الامام» که تورات و انجیل است دارد و این توافق‌ها دلیل بر این است که قرآن ترجمه است. می‌گوییم ترجمه چیست؟ ترجمه صددرصد که دروغ است، که نیست. مگر اینکه بگویید: بله، قرآن در آن جهاتی که با تورات و انجیل توافق دارد، ترجمه آنها است. اگر این حرف را بزند جواب این است: یک مرتبه است یک کسی یک کتابی در فیزیک می‌نویسد. دیگری کتابی در مهندسی ساختمان می‌نویسد. امکان دارد کتابی که در مهندسی ساختمان است با کتابی که در فیزیک نوشته شده باشد، یکی ترجمه دیگری باشد؟ اصلاً موضوعش فرق می‌کند. اما، اگر چناچه کتابی را کسی در فیزیک نوشته است، انیشتین هم در فیزیک نوشته است، بعدی هم در فیزیک نوشته است. امکان دارد که توافق نداشته باشد؟ یک علم است. این دو امکان متخالف است. اگر چند کتاب را چند مؤلف در موضوعات جدا بنویسند، امکان ندارد که بعدی ترجمه دیگری باشد. آن جغرافی است. این تاریخ است. این فیزیک است. آن شیمی است. آن مربوط به ساختمان است.

و اما به عکس، اگر چند مؤلف یا در یک زمان یا در زمان‌های گوناگون کتاب‌هایی و تألیفاتی را در موضوع واحد بنویسند، امکان دارد توافقاتی نداشته باشند؟ درصد توافق بیشتر است. البته اگر همه‌شان وارد هستند. اگر همه اینها وارد هستند که تورات وحی است، انجیل وحی است، قرآن وحی است، همه‌اش از طرف الله است. امکان ندارد که توافقات نداشته باشد، چون همه از طرف خدا است دیگر. مطالبی که همه از طرف خدا است، تناسخی در کار است، البته تحریف‌هایی هم در کار است. حتی قبل از تحریف هم بحث دارد. مطالبی که وحی الی موسی است، وحی الی عیسی است، وحی الی محمد (ص) است، همه در باب تربیت انسانی است. از نظر علمی و اخلاقی و عقیدتی و عملی اینها در یک موضوع دارند بحث می‌کنند. اینها که در یک موضوع دارند بحث می‌کنند می‌شود توافق نداشته باشند؟ حتماً باید داشته باشند، آیا صرف توافقٌ مّایی داشتن بین قرآن و تورات و نجیل دلیل بر این است که قرآن ترجمه آنها است؟ نه، پس بنابراین تمام فیزیکدان‌هایی که بعد از انیشتین کتاب فیزیک نوشته‌اند، تمام ترجمه آثار انیشتین است. نه، بعضی‌ها رفتند نظراتی را بالا و پایین کرده‌اند، ولکن، لابد منه است که توافقاتی در کار باشد.

و لاسیما اگر مؤلف واحد باشد. مؤلف وحی واحد است. مؤلف وحی فقط خدای واحد قهار است که بر نوحش، ابراهیمش، موسایش، عیسایش، محمدش، «و من بینهم من النبیین» وحی‌هایی کرده است. مؤلف واحد است. آیا درباره این مؤلف واحد می‌شود گفت که خداوند تورات را نازل کرد، بعد انجیل ترجمه تورات است. بعد قرآن ترجمه تورات و انجیل است. خدا ترجمه کرده است؟ خودش مؤلف است. کسی که خودش مؤلف است، چرا اصلاً ترجمه کند؟ پس این حرف آقای حداد غلط اندر غلط اندر غلط است. اولاً آن مطلبی که قبلاً عرض کردیم. ثانیاً امکان ندارد که قرآن شریف حتی ترجمه بعضی باشد، نه کلی، کلی که نمی‌شود، با آن اختلافات زیادی که دارد، حتی ترجمه بعضی باشد. چون مؤلف یکی است و ثانیاً در قرآن معارضاتی با تورات در بُعد تحریف هست. تبلوراتی در بُعد تکمیل هست. نسخ‌هایی در ُبعد تغییر احکام است. مطالبی هست که تورات ندارد. مطالبی نیست که تورات دارد. چرندیاتی هست که تورات گفته، قرآن رد کرده است.

مثلاً در سوره مبارکه ق: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ»[4] تورات به عکس می‌گوید، چون قرآن مهیمن است. تورات می‌گوید: خداوند آسمان و زمین را در شش روز آفرید. «فاستراح في اليوم السابع» یوم السابع روز شنبه است. روز شنبه خسته شد و رفت دراز کشید. قرآن جواب می‌دهد: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ» پس این حرف و این خیال را از مغزت بیرون کن حداد بدبخت! «خفف من جزرک بمدک» کما اینکه در بعضی از عبارات است. این جزر و مدها… البته این جزر و مدها در مقابل کسانی است که آگاه نیستند و این از ناآگاهی ما مسلمان‌های بدبخت استفاده کرده و از حماقت ما حوزه‌های اسلامی استفاده کرده، چهارده کتاب نوشته و در لبنان پخش شده، این طرف، اروپا، آمریکا، آسیا، استرالیا، آفریقا، همه جا پخش کرده است. از حماقت ما استفاده کرده است. ولکن، اگر یک نفر حتی -که یک مقداری هم شد- در مقابل او می‌ایستاد که ایستاد و جواب او را داد، دیگر خفه شد. دیگر ما هر چه گشتیم، کتاب‌های حداد را در بیروت پیدا نکردیم. هر چه من گشتم پیدا کنم، پیدا نکردم.

این مرحله اولی است. این کنار رفت. «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ» چند احتمال دارد. اول دو احتمال؛ 1- «إِنْ كُنْتَ» پیغمبر نباشد. اصلاً پیغمبر نباشد، بلکه کل مکلفین. قرآن را باز کنید. قبل از «فَإِنْ كُنْتَ» آیاتی که هست مربوط به چیست؟ آیات راجع به دعوت و معجزه موسی و انبیاء دیگر بحث می‌کند؛ «وَ قالَ مُوسى‏»[5] «وَ جاوَزْنا بِبَني‏ إِسْرائيلَ»[6] «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ»[7] «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ»[8] «وَ لَقَدْ بَوَّأْنا»[9] «فَإِنْ كُنْتَ». این معجزاتی که از طرف موسی (ع) آمده بود برای چه بود؟ برای اینکه موسی را قانع کند که پیغمبر است؟ یا مردم را؟ این معجزاتی را که قرآن شریف قبلاً برای موسی و غیر موسی از انبیاء نقل می‌کند، زمینه‌ و اصل و اساسش برای این بوده است که شک موسی را از پیغمبر بودن از بین ببرد؟ موسی شک کرده است که تورات از طرف خداست که این شک از بین برود؟ عیسی شک کرده؟ انبیاء دیگر شک کرده‌اند یا نه، این معارضات زیادی که سحره فرعون و فرعون و فرعونیان و دیگران از مکذبین به آیات‌الله و رسالات‌الله داشتند، آنها را از بین ببرد. پس با مکلفین دعوا می‌کند. مکلفینی که مکلف هستند با مشاهده آیات بینات رسولیه و رسالیه و جمعاً ربانیه، ایمان به رسالت وحی بیاورند، با اینها دارد حرف می‌زند، پس «فَإِنْ كُنْتَ» کیست؟ اگر «فَإِنْ كُنْتَ» را به پیغمبر بزنیم، یعنی شما معترف هستید. تمام صحبت با کل مکلفینی است که اینها با آیات بینات ربانیه درست برخورد نکرده‌اند.

– اینجا دارد گزارش می‌دهد؛ «فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضي‏ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»

– کدام آیه است؟

– 93.

– آیه 93، «وَ لَقَدْ بَوَّأْنا» قبلش که معلوم است اینچنین است.

– دارد به پیغمبر گزارش می‌دهد.

– می‌فهمم، به پیغمبر گزارش می‌دهد که کسانی که مکلف بودند در مقابل معجزات انکار و تکذیب داشتند. «وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَني‏ إِسْرائيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضي‏ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ» این آیه چه می‌خواهد بگوید؟

– به خود پیغمبر دارد گزارش می‌دهد.

– چه می‌گوید؟

– درست است دیگر. […]

– می‌فهمم، درست است. «حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ» چه کسانی؟ برای توراتی‌ها علم آمد که این تورات حق آن است، ولی اختلاف کردند، انجیلی‌ها هم همینطور، کاری به قرآن ندارد. «إِنَّ رَبَّكَ يَقْضي‏ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»، «کَ» کیست؟ شما از کجا درمی‌آورید که «کَ» رسول‌الله (ص) است؟ «ک»؛ کسانی که اختلاف کردند، تکذیب کردند، تو مکلف بدان که یوم القیامة خداوند که مربی تو است و تربیت‌کننده تو است. با وحی‌های رسالتی، «يَقْضي‏ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ» تمام سرجمع آیاتی که قبلاً داریم بحث روی معجزات است. معجزات چنین کردند، چنان کردند، عده‌ای نپذیرفتند، عده‌ای پذیرفتند. بیشتر کسانی که نپذیرفتند مورد بحث است. بعد: «فَإِنْ كُنْتَ».

– [سؤال]

– جوابش را دیروز دادم «فَإِنْ كُنْتَ» جمع بدلی است و در قرآن ما متعدد داریم. کما اینکه آیه‌اش را خواندیم. «لَقَدْ كُنْتَ في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا»[10] چه کسی است؟ یک نفر است؟

– در آیات قبلی «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ»[11] خطاب به پیغمبر می‌گوید.

– می‌فهمم، «نَبَأَ نُوحٍ» نبأ نوح برای چه کسی است؟ آیا نبأ نوح برای این است که نوح…

– نه، خطاب به پیغمبر است، بر پیغمبر که «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ»

– باشد، «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ» بر که؟ بر اینها، درست است؟ «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ» پس «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ» «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ». «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ» هم «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ» بر آنها بخوان، پیغمبر می‌خواند «فَإِنْ كُنْتَ» مکلفین. چه کار به خود پیغمبر دارد؟ اگر انسان بخواهد به زور دربیاورد، مطلبی است. ولیکن می‌خواهید از قبل بگویید «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ».

– [سؤال]

– کل مکلفین. قبلاً اولین رسالت ولایت عزمی «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ»؛ «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ» بر خودش، یا نه، «عَلَيْهِمْ»؟ بر کسانی که منکر هستند، «وَ اتْلُ عَلَيهِْمْ نَبَأَ نُوحٍ» «فَإِن تَوَلَّيْتُمْ»[12] «فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ»[13] «ثُمَّ بَعَثْنَا»[14] «ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‏»[15] دانه دانه آیات. «فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبينٌ»[16] تمام زمنه تکذیب مکلفین نسبت به وحی و رسل است. هیچ اصلاً اشاره‌ای به این مطلب نیست که یکی از رسول‌ها شک داشته که رسول است. شک داشته که صحف بر نوح، بر ابراهیم، بر موسی و غیره، اصلاً چنین شکی نیست.

«فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبينٌ» «قالَ مُوسى‏»[17] «قالُوا أَ جِئْتَنا»[18] «فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ»[19] آیات را ببینید. آیه 81: «فَلَمَّا أَلْقَوْا»؛ 82: «وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ»؛ 83: «فَما آمَنَ لِمُوسى‏»؛ 84: «وَ قالَ مُوسى‏ يا قَوْمِ»؛ 85: «فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا»؛ 86: «وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِكَ»؛ 87: «وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏». همه اینها جواب تکذیب‌هایی است که نسبت به آیات بینات الهی داشتند. «وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زينَةً»[20] تمامشان. 89: «قالَ قَدْ أُجيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقيما وَ لا تَتَّبِعانِ سَبيلَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ»؛ 90: «وَ جاوَزْنا بِبَني‏ إِسْرائيلَ الْبَحْرَ»؛ 91: «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ»؛ 92: «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ»؛ 93: «وَ لَقَدْ بَوَّأْنا»؛ «فَإِنْ كُنْتَ». الآن که قرآن شریف دارد نازل می‌شود، ما شما را نسبت به تاریخ انبیاء سیر دادیم.

بُعد دوم از احتمالات سه‌گانه، که «مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ». «مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ» که اطلاقش دلالت می‌کند بر اینکه کل «ما أَنْزَلْنا» است. نه فقط «أنه نسخة عربیة» نه فقط بشارات. ما این دو را می‌گوییم. «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ» یعنی «مما انزلنا الیک من الآیات القرآنیة التی تدل علی أن القرآن مبشَّرٌ به فی الکتب السالفة» این یک احتمال. نه برای پیغمبر این جالب است که شک کند و نه برای دیگران، چرا؟ خود پیغبمر بزرگوار که بر او وحی شد. قرآن بر او نازل شد، آیا پیغمبران قبلی بشارت داده باشند یا نه، بر او اثر دارد؟ […] اگر آیت‌الله‌العظمی آقا را نایب کرد و حتماً هم نایب کرد، آیا اینکه بداند که قبلاً هم تأییداتی از جای دیگر بوده یا نه، اثر دارد؟ تأیید کرد دیگر. پیغمبر بزرگوار که در بالاترین مقام رسالت و نبوت تعیین شد و بهترین وحی بر او نازل شد، این چه حاجتی دارد که [بداند] بشاراتی در کتب انبیاء بوده است یا نه، که «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ» در اینجا بیاید. پیغمبر از آنها سؤال کند، اولاً، ثانیاً خود این قرآن که وحی است و خود صدور این وحی بر قلب خاتم‌النبیین دلیل بر ربانیت این آیات است. خود این آیات می‌گوید که «وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ»[21]‏ چرا شک کند؟ اگر در این آیه شک کند که این آیه می‌گوید قبلاً بشاراتی در کتب انبیاء نسبت به این قرآن و نبوت عزم هست، اگر شک کند که در خود وحی شک کرده است. شک در خود وحی هم برای موحیٰ الیه که معنا ندارد. پس برای پیغمبر اصلاً نقش ندارد. برای دیگران هم ندارد.

ما دو راه برای ایمان به قرآن داریم؛ یک راه زیربنا، یک راه روبنا. راه زیربنای به اینکه معتقد بشویم که قرآن وحی است، مراجعه به خود قرآن است و اگر مراجعه درست کنیم، می‌فهمیم که آیاتش ربانی است. این زیربنا است. بعد دیگری احتیاجی به بشارات داریم؟ بشارات بیاید یا نیاید، دیگر ما مطمئن شدیم. دوم: اگر بشاراتی بیاید، ولی ما مطمئن نیستیم که مبشَّرٌ به این قرآن است، فایده دارد؟ بشاراتی صدها و هزارها در تورات و انجیل بیاید که کسی خواهد آمد و کتابش خواهد آمد. ولی این قرآن و این محمد برای ما اطمینان‌بخش نشد از نظر خودش، تماس با خودش که وحی الهی […] فایده این بشارات چیست؟ بنابراین «فَإِنْ كُنْتَ» اگر خطاب به کافه مکلفین هم باشد، «في‏ شَكٍّ» در بشارات اصلاً زمینه‌ای ندارد. اینجا حداد خارج است.

سوم: «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ» یعنی در خود وحی قرآن کلاً، خداوند دارد بر پیغمبر در این آیه وحی می‌کند که اگر تو شک داری در کل قرآن که یکی این است، برو از دیگران سؤال کن. چه شد؟ کسی که خودش مورد وحی است و دلیل عیانی و دلیل واضح بر نبوت دارد که خود این وحی دلیل بر نبوت است. خود وحی، خود وحی که تعلّم خارق‌العاده است و تعلّم چیزهایی است که به هیچ وسیله‌ای از وسایل نمی‌شود فهمید. خود این وحی خارق‌العاده است. این زمینه دارد که «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ» در اصل وحی؟ اینجا دور مصرح لازم می‌آید.

– [سؤال]

– داستان‌ها؟ آن هم یکی از حتمالات است. یکی از احتمالات است، ولی باز معنا ندارد، چرا؟ چون پیغمبر که در اصول معارف قرآن یقین دارد، در داستان‌ها شک کند مثلاً؟ دیگران هم همین‌طور، دیگران اگر قرآن را قبول دارند که همه را قبول دارند. ندارند که هیچ.

– [سؤال]

– […] «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ مِمَّا» «فی شک ما» که نمی‌شود گفت، «في‏ شَكٍّ مِمَّا» «من» در اینجا تجاوز است. این شکی که هست، محور شک و مرجع شک چیست؟ «ما أَنْزَلْنا إِلَيْكَ»، «من» در اینجا فقط ایصال است، می‌خواهد مطلب را ایصال کند. و الا «إن کنت فی شکٍّ ما» که نیست. «شککت منه»، «شککت فیه» است. در اینجا احتمال سومی هست؛ «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ» اگر در کل وحی…

– [سؤال]

– نه، شک فی یعنی «أَنْزَلْنا»، «أَنْزَلْنا» ولی شک دارم که اینجایش چیست؟ آنجایش چیست، چگونه است، فلان است. ولی «مما» اصل را، ریشه را می‌خواهد بزند. یعنی در اصل اینکه این آیات وحی است شک دارید. نه اینکه خود آیات را قبول داری، ولی در آیات شک داری. «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ» اینجا سؤال پیش می‌آید؛ آیا اطلاع اهل کتاب که با قرآن تماس ندارند، بلکه علمایشان با تورات و انجیل تماس دارند، اطلاع آنها بهتر شک را برطرف می‌کند یا اطلاع مسلمانی که قرآن را قبول کرده و مطالعه می‌کند؟ بالاتر؛ و یا اطلاع پیغمبر که خود نزول وحی بر پیغمبر دلیل قاطع لا مردّ له است که این نبوت است. فرض کنید اگر مسلمان شک داشت. مسلمانی که قرآن را مطالعه کرده و زبان عربی می‌داند، باز شک داشت. باز نباید به «الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ» مراجعه کند. معنی ندارد چون این نزدیک‌تر است به فهم. تا چه رسد به پیغمبر، اگر «إِنْ كُنْتَ» خود پیغمبر است، اگر تو پیغمبر، تو محمد (ص) که این آیات دارد بر تو نازل می‌شود، اگر شک داری «فَسْئَلِ». این در چند بُعد غلط است: یکی از آیاتی که «مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ» است، خود این آیه است. پس دور مصرح شد. اگر در «ما أَنْزَلْنا» شک داری که یکی این است، «فَسْئَلِ». چه کسی دارد به من می‌گوید «فَسْئَلِ»؟ چرا؟ چون من شک دارم. منِ محمد (ص) که شک دارم در «ما أَنْزَلْنا»، یکی از موارد «ما أَنْزَلْنا» خود این آیه است. پس فایده آن چه شد؟

– [سؤال]

– می‌فهمم، دور مصرح را عرض می‌کنم، دور مصرح، توقف شیء علی ما یتوقف علیه است. اگر تو شک داری، پس سؤال کن. چه کسی دارد می‌گوید؟ خدا، شک داری یا یقین داری؟ یقین، پس «في‏ شَكٍّ» نیست. پس شک داری. اگر «ما أَنْزَلْنا» کلی است، اگر «ما أَنْزَلْنا» کل وحی ربانی است. از جمله وحی ربانی همین آیه «فَإِنْ كُنْتَ» است. خود «فَإِنْ كُنْتَ» را شامل نمی‌شود؟ آیا خودِ «فَإِنْ كُنْتَ»، «مِمَّا أَنْزَلْنا» هست یا نیست؟ در صورت عموم، خود «فَإِنْ كُنْتَ»، این آیه «فَإِنْ كُنْتَ» که «مِمَّا أَنْزَلْنا» است. خود این آیه دارد دستور می‌دهد که اگر شک داری در «مِمَّا أَنْزَلْنا»، «فَسْئَلِ». پیغمبر چه کار کند؟ یقین کند آیه نازل شده است؟ پس «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ» یعنی چه؟ شک دارد؟ با شک که نمی‌شود شک را برطرف کرد. وانگهی آنقدر ایراد دارد که آدم گیج می‌شود. وانگهی اگر هم شک دارد، اگر پیغمبر با اینکه قلبش منزل وحی است، با اینکه بهترین فرد برای دریافت حجت ربانیت آیات است. اگر بر فرض محال شک کند، به پایین‌تر رجوع کند؟ به سلمان رجوع کند؟ تا چه رسد به «الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ» رجوع کند. و علی أی حال، و علی أی الحالات فرض می‌کنیم. «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ» خطاب به شخص پیغمبر بزرگوار است. باز سؤال: «إِنْ كُنْتَ» کنت فعل ماضی است یا نه؟ بله، پس به ماضی می‌خورد، احتمال این را بدهیم که…

– [سؤال]

– مُضی از بین نمی‌رود که، مضی هست، محفوظ است، نمی‌خواهیم بگوییم که ممحض در مضی است، ولی مضی هست یا نه؟

– [سؤال]

– نه، چرا استقبال؟ «إِنْ كُنْتَ».

– [سؤال]

– استقبال نمی‌کند، «إن» شرطیه از مضی می‌اندازد، یعنی اختصاص ماضی را از بین می‌برد، ولکن عام است. «إن» شرطیه زمان را کنار می‌برد، اینطور نیست؟

– خیر، اینطور نیست. «إن» شرطیه، […] فعل ماضی بیاید، این فعل ماضی مبدل به فعل مضارع می‌شود.

– نه، اینطور درست نیست. «إن» شرطیه، چه کار می‌کند؟ چون چیزی مترتب بر چیزی است. زمان و مکان و زمینه و همه از بین می‌رود، زمان کنار می‌رود، «إن» شرطیه فرق می‌کند، چه سر ماضی، چه سر مضارع. «إن» شرطیه زمان را از بین می‌برد.

– ماضی را از بین می‌برد.

– «وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»[22]

– «إِنْ كُنْتُمْ» مستقبل است دیگر.

– همین الآن، نه اینکه…

– قبل را نمی‌گوید؟ «إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا» قبل را اصلاً شامل نمی‌شود؟

– دیگر معنی ندارد.

– چرا نمی‌شود؟

– اگر رفتی، یعنی حالا رفتی.

– نشد، اگر قبلاً…

– رفتی خودش ماضی است، اما اگر رفتی ماضی معنی ندارد که […]

– می‌دانم, نه، من که این را قبول کردم که «إن» از زمان تجرید می‌کند، ولکن مجرد از زمان با هر سه زمان می‌سازد یا نه؟ «إن» کارش این نیست که مستقبل کند، «إن» که زمان نمی‌آورد. «إن» تبدیل زمان نمی‌کند.

– آیه بعدی این است: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا»[23] و اگر انجام ندهی که هرگز انجام نخواهی داد. نه اینکه اگر در گذشته انجام ندادی، یعنی از حالا به بعد.

– شما چرا این را به قبل می‌زنید؟ «وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا».

– این آیه: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا».

– دنباله این آیه است: «وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا» این تعجیز است، می‌خواهد بگوید: این کار را نکردید. چه زمانی؟ قبلاً، «وَ لَنْ تَفْعَلُوا» بعداً هم نمی‌کنید. هم قبل این و هم بعد، این شاهد بر این است. «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا» یعنی نه قبلاً کرده‌اید، نه خواهید کرد. پس این تجرید از زمان است، یعنی اصولاً «إن» شرطیه و هر اداتی از ادات شرطیه، تجرید از زمان می‌کند. سر ماضی بیاید، سر مضارع بیاید. سر حال، ماضی را از مُضی، از اختصاص به مُضی می‌اندازد، حال را همچنین. قاعده ادات شرط است. ادات شرط ارتباط شیء به شیء است، زمان را کنار می‌زند، مکان را هم کنار می‌زند.

سؤال: این «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ» سه بُعدی است یا نه؟ بله، یک بعدش قبل از رسالت است. یک بُعد «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ» قبل از رسالت است. آیا قبل از اینکه به پیغمبر وحی بشود، لازم بود بداند که بر او حتماً وحی می‌شود؟ به چه وسیله؟ بر او وحی شده بود؟ قبل از اینکه بر پیغمبر بزرگوار وحی نازل شود. روشن بود، چه بود، چه بود. مؤید بود، ولکن مگر هر مؤیدی پیغمبر می‌شود؟ مگر هر کسی که اعقل عقلا باشد، ایمانش بالا باشد، حتماً پیغمبر می‌شود؟ نه، «فَإِنْ كُنْتَ» یکی از مواردش مضیّ «في‏ شَكٍّ» است. اگر قبلاً شک داشته‌ای که بعداً بر تو وحی نازل می‌شود یا نه، نسبت به حالت قبلت هم می‌توانی سؤال کنی، قبل از اینکه تو پیغمبر بشوی، از کسانی که قبل از پیغمبر شدن تو بوده‌اند سؤال کن: آیا در تورات و انجیل اخبار این رسالت اخیره و این کتاب اخیر هست یا نه؟ این خودش یک احتمال دیگر است. با همه این احتمالات، آن احتمالی که ایشان به آن چسبیده است و از دور به طور کلی خارج است، آنکه هیچ.

– [سؤال]

– کدام احتمال؟

– همین قبل از نبوت، «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا» آن موقع که نازل نشده است.

– «مِمَّا أَنْزَلْنا» بعد از شک.

– نه، «أَنْزَلْنا» که ماضی است.

– پس گوش نکردید.

– [سؤال]

– شامل سه زمان می‌شود، یعنی هر کس در هر زمان شک کند، راه برطرف شدن شک وجود دارد. در زمان ماضی، حال، مستقبل، چون سندیت قرآن عمومیت دارد برای کل زمان‌ها. بنابراین در هر وقتی کسی شک کند، اگر قبل از نزول قرآن، مردم عادی، مردم یهود و نصاری، اگر مردم یهود و نصارایی که «يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ» نبودند، اگر شنیدند که بعداً پیغمبری، قرآنی، محمدی خواهد آمد، اگر شک دارند باز «فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ» یعنی از علمای بی‌نظر سؤال می‌کنند و چنانکه قبلاً هم بوده. قبل از اینکه پیغمبر بیاید اینها منتظر بودند. اصلاً بیت اسرائیل منتظر آن پیامبر بوده است. چنانکه در یکی از اناجیل به این مطلب تصریح دارد که یحیی وقتی که رفت سراغ فریسیین که زهاد بیت اسرائیل باشند. اینها گفتند که تو عیسی هستی؟ گفت: نی. نص انجیل است. عیسی هستی؟ گفت: نی، گفتند: تو ایلیا هستی؟ گفت: نی، گفتند تو آن پیامبری؟ گفت: نی. ما اینجا علیه مسیحی‌ها استدلال می‌کنیم. می‌گوییم که تو عیسی هستی؟ گفت: نی، پس مبشرٌ به در اینجا عیسی نیست. تو ایلیا هستی گفت: نی، ایلیا علی است. نه اینکه ایلیا، الیاس است. البته این تفسیر دارد. تو آن پیغمبر هستی، پس آن پیغمبر غیر از عیسی است. پس بعد از یحیی عیسایی مورد انتظار بود و آن پیغمبری مورد انتظار بود و چرا آن پیغمبر گفت و اسم نیاورد؟ برای اینکه عیسی را اسم برد، چون نبوتش در مقابل آن پیغمبر کأن لا شیء است.

مثل اینکه در یک مجلسی طراز اول و دوم و سومِ علما را دعوت کرده‌اند، یک نفرشان آقای بروجردی بر همه مقدم است، آقای حجت آمد؟ بله، آقای خوانساری آمد؟ آقای خمینی آمد؟ و آن بزرگوار، آن عالم بزرگوار و آقا تشریف آوردند یا نه؟ معلوم است آقا چه کسی است. اینجا هم آن پیغمبر، یعنی آنقدر عظمت دارد نبوت خاتم‌النبیین که در اینجا اسم نیاورده است. ما در این بشاراتی که در رسول ‌الاسلام مخصوصاً، چون بشارات عهدین که بیست سال فاصله دارد، در رسول ‌الاسلام مناظراتی که ما با کل کسانی که راجع به مطالب اختلافی بین اسلام و مسیحیت و یهودیت بحث دارند، حسابی بحث کرده‌ایم. هم بحث کتابی، هم بحث حضوری، هم بحث احتمالی.

«فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ» اگر «كُنْتَ» یک بُعدش که بعد زمان گذشته است، در نظر گرفته بشود، تو پیغمبر، تو دیگران، قبل از اینکه رسالت اسلامی و وحی قرآنی بیاید، کسانی که در حالت شک بودند که آیا خواهد آمد یا نه، این هم روی این احتمال چه می‌خواهد بگوید؟ می‌خواهد بگوید قبلاً هم انتظار این رسالت و انتظار این وحی بوده است. کسانی که شک دارند، از حالا سؤال کنند از علمایی که قبل از آمدن محمد و قبل از آمدن قرآن، مطالعه تورات و انجیل می‌کردند، اصلاً بیت اسرائیل منتظر «بمئد مئد» بوده است. منتظر احمد و پاراکلیطوس بوده است. منتها بعد از اینکه آمد گفتند این اسماعیلی است و اسرائیلی نیست. و بیت اسرائیل روی تعصبی که روی خاندان اسرائیل داشتند، پاراکلیطوس را پریکلیطوس کردند، پریکلیطوس شد تسلی‌دهنده و پاراکلیطوس در لغت یونانی یعنی احمد و محمد. تا اسلام آمد، تا پیغمبر آمد و از بیت اسرائیل نبود. اینها برداشتند عوض کردند، لفظ پاراکلیطوس شد پریکلیطوس. ترجمه پاراکلیطوس یعنی محمد و احمد، ولی پریکلیطوس یعنی تسلی‌دهنده. با اینکه پریکلیطوس کردند، ولیکن در بشارات سه‌گانه‌ای که در سه انجیل راجع به پریکیلیطوس یا فارقلیط است آمده است، تمام انطباق دارد بر رسولی که اعظم از مسیح است و مسیح در انتظار او است.

– [سؤال]

– نه، راجع به این صحبت نکردیم. سؤال: در آن احتمالی که شما می‌دهید –خودم را عرض می‌کنم- بعضی‌ها با این «مِنْ قَبْلِكَ» نمی‌سازد، چرا؟ «مِنْ قَبْلِكَ» مراد چیست؟ «فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ» اگر حالا «يَقْرَؤُنَ» باشد، فایده ندارد؟ باید «مِنْ قَبْلِكَ» باشد؟ می‌گوییم: این مِنْ قَبْلِكَ» یا قید کتاب است، «الکتاب الآتی من قبلک» این یک احتمال است. کتاب وحی‌ای که قبل از وحی قرآن آمده است که تورات و انجیل است. کسانی که این تورات و انجیل را می‌خوانند که صاف و درست می‌خوانند، از آنها سؤال کن که آیا این قرآن هم وحی است یا نه؟ جواب بله است. چرا؟ برای اینکه کسانی که آشنایی با وحی تورات و انجیل دارند، بهتر می‌توانند بفهمند که قرآن وحی است یا کسانی که مشرک هستند و آشنایی ندارند؟ معلوم است آنهایی که آشنایی دارند. کسانی که آشنایی با وحی دارند و سرشان در تورات و انجیل است، اینها سنخ وحی را فهمیده‌اند که اگر به قرآن مراجعه کنند می‌فهمند که قرآن وحی عالی‌تر و بالاتری است، پس چونکه صد آمد نود هم پیش ماست. می‌فهمند که این قرآن، وحی است.

– [سؤال]

– با اینکه تحریف‌شده‌اش بیشتر است. در آن زمان تحریف تورات و انجیل کمتر بوده است، منتها اگر تحریف شد بیشتر، کسانی که عقیده به تورات و انجیل دارند و می‌گویند تحریف هم شده است.

– آخر آنها بر اساس همان تورات و انجیل می‌خواهند گواهی بدهند که این حق است.

– ما هم همان را عرض می‌کنیم. چون در تورات و انجیل بشارات موجود است. چون خود بشارات موجود است، اولاً. ثانیاً مطالبی که در تورات وانجیل تحریف نشده است باز معلوم است. برای علمای اهل کتاب مخصوصاً. مطالبی که در تورات و انجیل در الوهیت، در نبوت، در احکام، تحریف نشده و وحی است، معلوم است. این وحی را با لغت وحی و معنای وحی و جریانات وحی می‌بینند، بعد با آیه قرآن مقایسه می‌کنند. معلوم است وقتی که یک تومان پول است، صد تومان بیشتر پول است دیگر. وقتی که تورات و انجیل اصل که معلوم است برای علمای اهل کتاب که این وحی است. «فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ». در این بُعد ما عرض می‌کنیم که چه «فَإِنْ كُنْتَ» خطاب به پیغمبر باشد که از باب «إِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةِ» می‌شود طبعاً، چه نسبت به کل مسلمان‌ها باشد، یکی از ادله بر اینکه این قرآن کتاب وحی است. ادله منفصله، ادله متصله نه، ادله متصله خود قرآن است. یکی از ادله منفصله بر اینکه این قرآن کتاب وحی است، مطالعه کتاب‌های وحی است که قبلاً نازل شده است، اگر مطالعه درست باشد، صددرصد به طریق اولی معلوم می‌شود که این کتاب وحی است.

ثم «فَإِنْ كُنْتَ» خود «إن» چه کاره است؟ شرط است دیگر. «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً»[24] ثابت می‌کند که رکن الرسول […] «إن» دارد می‌گوید، «إن» که اثبات نمی‌کند موضوعش را. «إن» می‌خواهد چه بگوید؟ نمی‌خواهد بگوید شک کردی. می‌گوید اگر شکی حاصل شد، حتی تو پیغمبر بر فرض محال، با نادیده گرفتن کل اشکالات، تو می‌توانی اثبات کنی که این قرآن وحی است، زیرا آن کتاب‌های قبلی که وحی بوده، اگر مطالعه شود و با قرآن مقایسه شود، معلوم می‌شود که این به طریق اولی وحی است. پس در کل ابعاد که «کَ» پیغمبر باشد یا غیر، «في‏ شَكٍّ» شک در کل «ما أَنْزَلْنا» باشد یا بشارات باشد، آن سومی که قابل احتمال بود.

– [سؤال]

– آخر دو بُعدی است.

– [سؤال]

– با این حال، الآن هم علمای اهل کتاب می‌داند. همین الآن، کسی که عالم تورات است، خودش می‌داند دست‌خورده است. واضح و بیّن است.

– پس نمی‌شود از او سؤال کرد.

– نه، طبعاً از کسی که تعصب ندارد، «الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ».

– [سؤال]

– […] بعضی هستند که قبول دارد، ولی اظهار نمی‌کند، قبول دارد، ولکن صرف نمی‌کند. قبول دارد، سرّی می‌گوید. کما اینکه بوده‌اند بعضی از علمای نصارا و یهود که سرّی با بعضی‌ها صحبت کرده‌اند، ولی…


[1]. هود، آیه 17.

[2]. یونس، آیه 94.

[3]. همان.

[4]. ق، آیه 38.

[5]. یونس، آیه 88.

[6]. همان، آیه 90.

[7]. همان، آیه 91.

[8]. همان، آیه 92.

[9]. همان، آیه 93.

[10]. ق، آیه 22.

[11]. یونس، آیه 71.

[12]. همان، آیه 72.

[13]. همان، آیه 73.

[14]. همان، آیه 74.

[15]. همان، آیه 75.

[16]. همان، آیه 76.

[17]. همان، آیه 77.

[18]. همان، آیه 78.

[19]. همان، آیه 80.

[20]. همان، آیه 88.

[21]. صف، آیه 6.

[22]. بقره، ایه 23.

[23]. همان، آیه 24.

[24]. اسراء، آیه 74.