بحثی در نشئات ثلاث
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
نشئات زندگی انسانهای مکلف و سایر مکلفین دارای مراحلی است. نشئه دنیا کلاً دارای دو مرحله است و احیاناً دارای سه مرحله. نشئه برزخ نیز کلاً دارای یک مرحله است و احیاناً دارای دو مرحله. و نشئه آخرت نیز دارای یک مرحله است و نسبت به بعضی دارای دو مرحله. اینها مراحل حیاتی مکلفین است که در عالم تکلیف حیات تکلیف است بعضاً مّا و در عالم برزخ، حیات حساب و جزاء است کلاً و در عالم قیامت نیز. اینها یک مقدماتی است که از برای بحث در خواب و خوابهایی که انسان میبیند، عرض میکنیم.
در نشئه حیاتی دنیا که راجع به مکلفین داریم بحث میکنیم، دو مرحله است کلاً: یک مرحله، مرحله نوعی و عمومی است که حالت بیداری است و یک مرحله، مرحله خواب است که انسان دو بُعد میشود. در حال بیداری انسان دارای یک بُعد است که هر دو روح و هر دو جسم به حساب اشعه حیاتبخش روح دارای حیات تکلیف هستند. اما در حالت خواب انسان دو بخش میگردد، چنانکه عرض کردیم. در حالت خواب طبعاً انسان مکلف نیست، چنانکه در برزخ و در قیامت که عالم تکلیف نیستند الا اینکه در عالم برزخ و در قیامت که تکلیف نیست، حساب و ثواب و عقاب هست. اما در عالم خواب که تکلیف نیست، نه حساب است و نه ثواب است و نه عقاب، حتی کمتر از انسان مجنون و کمتر از انسانی که مادون تکلیف است. انسان مجنون و انسانی که صغیر است و مادون سن تکلیف است، شیئاً مّا در برابر حق سبحانه و تعالی مکلف است کلاً، ولی نه بهعنوان شریعت، و شخص دیوان یا مادون تکلیف کلاً در برابر انسانهای دیگر تکلیفٌ مّا دارد، اما انسان در حالت خواب هیچگونه تکلیفی ندارد، نه در برابر خدا و نه در برابر بندگان خدا، چون اختیار وضع زندگی عالم دنیا را که عالم تکلیف است و به اختیار، ندارد.
در این نشئات ثلاث که نشئه دنیا باشد و بعد نشئه برزخ باشد و بعد نشئه قیامت، در نشئه دنیا دو مرحلۀ خواب و بیداری است که کلیت دارد از برای همگان و نشئه سومی نیز هست که برزخ برزخی است. ما سه برزخ داریم: یک برزخ موقت داریم که خواب است و یک برزخ بسیار طویل داریم که بعد الموت است الی یوم القیامة الکبری و یک برزخ متوسط داریم برای کسانی که در دولت مهدی (عج) رجوع میکنند. کسانی که در دولت آن حضرت (عج) رجوع میکنند، اینها دو اماته عن الحیاة الدنیا دارند و بعد از موت اول از حیات دنیا، مدتی کم و یا زیاد طول میکشد که اینها در برزخند، بعداً مجدداً در زمان مهدی (عج) در سه بُعد رجعت دارند قبل از برزخ که بعداً مفصل بحث باید بکنیم. یک بُعد: «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً»[1] که از قرآن و سنت استفاده میشود بُعد دوم: «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» که اینها رجعت بالاستعداد است و فوق این دو، رسولالله (ص) و ائمه معصومین (ع) یکی پس از دیگری و کل رسل الهی. بُعد دیگر از رجعت رجعت بالاستدعاء است که مؤمنین متوسطین اگر استدعاء و دعا کنند و پروردگار دعا و استدعای آنها را بپذیرد، در دولت ولی امر (عج) رجعت میکنند. در نشئه اولی که نشئه دنیاست دو بُعد است برای کل و سه بعد است برای بعض. بعد سوم از این سه بعد که برای بعض است برای کسانی است که رجعت بالاستعداد یا بالاستدعاء میکنند که بحث تفصیلی آن خواهد آمد.
در نوم برزخ است. در مرگ موقت برزخ است، در مرگ دائم برزخ است که سه برزخ است. برزخی که در نوم است؛ «إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ»،[2] نشانههایی است از برای اصل امکان و تحقق برزخ مفصلتر. چه این برزخ مفصلتر الی یوم القیامة الکبری باشد یا الی یوم قیام المهدی (عج) باشد، این سه مرحله از برزخ است از برای گروهی و دو مرحله برزخ است از برای کل مکلفان، کل کسانی که تکلیف دارند ولو تکلیفٌ مّا. بعد در عالم برزخ، البته حالات گوناگونی از برای انسانها است، تقسیم کلیاش این است که حیات برزخی دو بخش است: یک حیات برزخی از برای «مَنْ شاءَ اللَّهُ». «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ».[3] حیات برزخی آنها استمرار دارد و اتصال به حیات قیامت دارد، مرگ نیست. «وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا»[4] یا «يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا».[5]
ولکن اکثر کسانی هستند که در برزخ میمیرند و بعد مجدداً زنده میشوند از برای حیات یوم القیامة الکبری. نشئه سوم که نشئه قیامت است باز دارای دو مرحله است: یک مرحله از برای اهل جنت است که «عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ»[6] اصلاً مرگ ندارند، چون مقتضای فضل و رحمت ربانیه است، اصلاً آخر ندارد، اول دارند آخر ندارند. دسته دوم مؤبدین فی النارند؛ کسانی که هرگز روی جهنم را نخواهند دید که قرآن شریف از آنها تعبیر به خلود نمیکند فقط، بلکه آبدین فی النار ابداً، لفظ ابد یعنی مادام که زندهاند و آتش هست. هنگامی فراخواهد رسید که اینها میمیرند با آتش، نه آتش قبل از آنها میمیرد و نه آنها قبل از آتش، بلکه هر دو با هم میمیرند. این یک تقسیمی است که در هر بخشی از بخشهایش ما باید صحبت کنیم که منتهی الامر قیامت کبری است.
بخش اول، در بخش اول که انسان دارای دو مرحله از زندگی است؛ زندگی در حالت منام و زندگی در حالت یقظه، باز اشخاص اینجا فرق دارند. معصومین (ع) و لا سیما رسولالله (ص) و اهلبیت معصومش اینها در خواب هم بیدارند، ما نوعاً وقتی میخوابیم، احیاناً در خواب هم خوابیم، یعنی روح ما خواب نمیبیند. نه خواب میبیند و نه میبیند، چون دو بُعد دارد. وقتی که روح انسان در آغاز خواب، روح انسانی انسان با بدن برزخی انسان از این بدن و از روح حیوانی جدا شد، این دارای مراحلی است. احیاناً در خواب مطلق میخوابد و خواب نمیبیند. احیاناً در خواب، خواب میبیند، نه اینکه واقع را میبیند که این خواب دیدنها هم چند نوع است؛ یا درست است یا نادرست است یا صورت و سیرت واقع را میبیند یا سیرت واقع را میبیند و صورت را نمیبیند. پس کسانی که میخوابند، گروههایی هستند؛ یا اصلاً خواب نمیبینند مگر بعضی وقتها یا خواب میبینند که یا صادق است یا کاذب، یا یالاتر است؛ همچون بیداری میبینند. رسولالله (ص) وقتی که میخوابد حقایق را بهعنوان خواب دیدن نمیبیند، بلکه بهعنوان بیدار میبیند. و بالاتر از حالت خواب، رسولالله که الآن در برزخ تشریف دارند همگان را میبینند و صدای همگان را میشنوند و نیتها و اعمال همگان را میفهمند به ارائه الهی و اراده الهی چنانکه در بحث نبوت مقداری صحبت شد، اینجا جای بحث تفصیلیاش است که به ترتیب عرض خواهیم کرد.
مثلاً ما در بعضی از روایات و بعضی از زیارات داریم: «أَشْهَدُ أَنَّكَ تَسْمَعُ كَلَامِي وَ تَرَی مَقَامِي وَ تَرُدُّ جَوَابِي» فقط وقتی پیغمبر خواب میبیند؟ نخیر، صحبت خواب دیدن نیست. اینطور نیست که پیغمبر خواب میبیند که من سلام کردم، خیر. همانطور که قبل از موت پیغمبر بزرگوار صداها را میشنید چه از نزدیک و چه از دور، اشخاص را میدید به ارائه الهی چه از نزدیک و چه از دور، نیتها و اعمال را آگاه بود به اراده الهی، چون معنای شهادت کلی این است «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ»،[7] این کل شیء است. منهای مقامات خاصه ربوبیت در بُعد اصل ذات و صفات و افعال و در بُعد ربوبیت و ولایت تکوینیه و تشریعیه، همه را خداوند به رسولالله (ص) عنایت فرموده است و بعداً به ائمه معصومین حتی زهرا (س) که مقام عصمتش از ابراهیمها و موسیها و عیسیها بالاتر است در بُعد عصمت و معرفت و طهارت و علم.
بنابراین تحولی که در خواب ایجاد میشود از برای معصومین، آنگونه تحول نیست که از برای دیگران است. برای دیگران تحولی که در خواب ایجاد میشود، بدن خواب است و روح انسانی هم احیاناً خواب است و اگر روح انسانی هم بیدار باشد، یعنی خواب ببیند باز رؤیت واقعیِ بدون حجاب نیست. رؤیت با حجاب خواب است. گرچه صورتها را با سیرتها با هم ببیند یا پایینتر که سیرتها را ببیند و صورتها را نبیند «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً»،[8] صورت را و سیرت را میبیند، اما صورت، صورت دیگری است. و این یک حقیقت بارزهای است که معصومین کلاً و لا سیما رسولالله (ص) و ائمه معصومین و صدیقه طاهره (س)، این چهارده بزرگوار که رأس الزاویة رسولالله (ص) است، اینها در خواب هم میبینند، نه خواب میبیند که میبیند، بله وحی خواب دارد، میخوانیم، پیغمبر در خواب دید که به مسجدالحرام رفته است. از رؤیاهایی است که صورت با سیرت با هم یکی است.
ابراهیم در خواب دید: «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى»،[9] عین همان را که در خارج باید تحقق پیدا کند بالوحی، همان در خواب وحی شد و وحی عملی شد آنچه که بعداً باید تحقق پیدا کند، در خواب خود آن را دید. ولی یوسف چون هنوز رسول نشده بود و کودک بود و خواب دید «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً»، سیرت را دید و محتاج به معبّر بود که یعقوب تعبیر کرد، اما صورت را ندید، صورت یعقوب پدرش و صورت مادرش را در خواب ندید که اینها خضوع کردند و سجود کردند، برای حق برای اینکه یوسف را دیدهاند. پس رعیل اعلی و کسانی که به این حد مسلم دارای بالاترین مقامات عصمت و طهارت رسیدهاند، خواب مطلق ندارند، غشوه ندارند، خواب مطلق ندارند مگر بدن بخوابد. بدن از حرکات بدنی ظاهری متوقف است لفترةٍ مّا و اگر هم خداند متعال در سوره مزمل امر به صلاة لیل میکند: «قُمِ اللَّيْلَ» این «قُمِ» مربوط به روح نیست، روح قائم است، روح پیغمبر در خواب هم قائم است، در خواب هم عابد است، در خواب هم ذاکر است، در خواب هم سامع است، در خواب هم مبصر است همه چیز هست. میخواهد این روح با بدن هر دو «قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلاً» باشد. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ «يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلاً»،[10] مگر خواب پیغمبر قیام روح را از بین میبرد؟ «قُمِ» در اینجا خطاب به رسولالله است در کل رسولالله. اگر جسم خواب است، همین جسم هم «إِلاَّ قَليلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَليلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتيلاً» مگر الآن پیغمبر بزرگوار که در برزخ تشریف دارند، خدا را عبادت نمیکنند؟ الآن که وصولشان بالاتر است عبادت نمیکنند؟ اگر خداوند امر هم کند که عبادت نکند و نهی کند عبادت را، این از جهنم بدتر است برای مقام قدسی رسول که تمام مقدماتش، تمام افعالش، تمام افکارش، تمام زحماتش و تمام مصیبتهایش برای وصول معرفتی بود. مگر امکان دارد در این عشقهای عادی اگر انسان عاشق یک کسی است یا به درست یا هر چه، این عاشق اوست، اگر رسید محبت نکند؟ از دور او را میبوسید و میبویید، اگر رسید دیگر کنار بگذارد؟ قهر کند و چشم هم بگذارد؟
این دنیا که رسولالله دارای جنبه ربانی نسبت به رب و دارای جنبه خلقی نسبت به خلق که یلی الرب است و یلی الخلق، این شیئاً مّا یک حجابی است ولو حجاب نور است، این رسالت، حجاب نور است اما این حجاب نور هم بعد از وفات کنار میرود، در اینجا اتصال معرفتی بیشتر است، پس اتصال عبودیتی زیادتر است. این هم یک بحثی است که عرض کردیم و باز عرض خواهد شد. که الآن در حال برزخ رسولالله قدمهای بلندی که در راه معرفة الله و عبودیة الله برمیدارد، اینها نه کوتاه میشود نه کم میشود نه واقف میشود. اینکه «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ»[11] که عرفاء زدند به جای دیگر و خرفاء به جای دیگر زدند، نه این است نه آن، خطاب به شخص رسولالله (ص) است «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ»، حتی در اینجا آخر ندارد. عرفاء در اینجا اینطور خیال کردهاند که عبادت فقط برای یقین است، ما که یقین حاصل کردیم پس عبادت نمیکنیم؟ عبادت نمیکنیم، چون یقین حاصل شده است.
– [سؤال]
– صوفیه، بله، گفتم بعضیها. ما که با عبادت یقین حاصل کردیم، واصل شدهایم، وصول بعضیها هم خیلی بالاست «أنا هو و هو أنا» میشود. حالا کاری نداریم. وقتی که ما عبادت کردیم و با عبادت واصل شدیم، دیگر عبادت یعنی چه؟ اولاًخطاب در اینجا به شخص رسولالله (ص) است، شخص رسولالله با عبادت واصل نشده و باید باز عبادت کند! اما ملابوقعلی واصل شده؟! این کسانی که ادعای تصوف میکنند، اینها واصل شدهاند، وصولشان فوق رسولالله است که دیگر عبادت نکنند. وانگهی معرفة الله حد ندارد، پس عبادة الله حد ندارد. معرفت برای عبودیت است و عبودیت برای معرفت است، هر دو برای این است که او الله است که نه طمع ثواب است و نه بُعد از عذاب است که فقط ما لفظش را میگوییم، معنایش را توجه نداریم. پس رسولالله که در برزخ چنین است که بیدار است، در خواب دنیا که بیدارتر است، این بدن است که میخوابد و لذا «قُمِ اللَّيْلَ» با این بدن «إِلاَّ قَليلاً» همه وجودت باید قیام باشد، کمتر از دیگران بخوابی. گرچه در حال خواب، اگر تمام مدت هم بخوابی، این روح قائم است. این روح قائم است در سلوک مسلک معرفت و سلوک مسلک عبودیت، رسولالله در خواب ذاکر است، این استراحت بدن است. استراحت روح این است که دائم السلوک الی الله باشد و دائم العبودیة باشد. اگر شما به یک عاشق قوی که دارای هیمان است و دارای شغف است که بالاترین مرحله حب است که تمام وجود او را حب گرفته، اگر یک آن او را از محبوب بخواهید دور کنید، عذاب است.
رسولالله (ص) بالاترین مقام حب است که هیچ چیزی در وجود او جز حب الله و معرفة الله و در نتیجه عبادة الله نیست. بنابراین یکی از دو نشئه حیات تکلیف که نشئه خواب است، بله، در خواب ما مکلف نیستیم، اما رسولالله در خواب هم مکلف است. ما در خواب چیزی نمیفهمیم، او در خواب میفهمد. ما در خواب نوعاً حقایق را نمیبینیم، اگر ببینیم با وسائل میبینیم، اما رسولالله (ص)…
– [سؤال]
– دلیلش را گفتم توجه نکردید، یکی از دلایل برزخ است. اما رسولالله در حالت خواب میبیند، میشنود، میفهمد، میگوید با کسانی که سخن او را میشنوند. اگر امیرالمؤمنین با زهرا بعد از دفنش با او سخن میگوید، با روح زهرا سخن میگوید و زهرا هم با علی سخن میگوید.
این مرحله خواب برای محمد و محمدیین (ص) این حالت خواب بدن است فقط، جنبه جسمانی ظاهری که دیدنیِ عموم است، این استراحت است، ولی روح انسانی رسولالله بلکه بیدارتر است، در برزخ بیدارتر، در قیامت بیدارتر. بیداری مراحلی دارد، اگر موانعی در کار باشد، شیئاً مّا خواب است، فاصله است. اگر موانع ظلمانی باشد که هیچ، اگر موانع نورانی باشد همین مانع نورانی هم شیئاً مّا فاصله است. اما موانع نورانی رسالت که در حالت موت کنار رفته است، این معرفة الله و عبودیة الله قویتر است. و حجاب برزخ هم که کنار رفت، یوم القیامة که حیات قیامت است، آنجا تبلور معرفت و تبلور عبودیت بالاتر است. این مربوط است به معصومین، ما این حرفها را الفاظش را میگوییم و معانیاش را…
اما برای دیگران؛ برای دیگران حالت خواب مراحلی دارد. انبیاء هم اینجا در بُعد وحی در خواب، این خوابی را که انسان میبیند دو حالت دارد: یک حالت این است که انسان یک سوابقی از حالت بیداری دارد و در آن سوابق میخوابد، بطبیعة الحال این سوابق فکری و عملی انسان و سوابق حالی و علمی انسان و سوابق عقلی انسان که استمرار دارد تا حالت خواب، در خواب تجرد بیشتراست و این سوابق قویتر میشود. ممکن است حق باشد، ممکن است باطل باشد، حق باشد؛ تجرد بیشتری و حقانیت ظهور بیشتر، اگر باطل باشد، آن باطل را اگر در حالت بیداری به تخیل میدید، در خواب با چشم میبیند چون قویتر است دیگر. در حالت خواب تجرد است. اگر در بیداری تخیل دزدی میکرد و دستش نمیرسد، به همین حال خوابید، میبیند که رفته فلان جا و بانکی را زده واقعاً، چون حالت تخیل یک حالتی است که ارتقاء میدهد به تخیل. اگر تخیل انسان تخیل صحیح باشد، استمرار صحیح است و با حقایق و ملکوت عالم به آن مقداری که بنیه روحی دارد، تماس میگیرد. و اگر تخیل، تخیل ناصحیح است، همان تخیل ناصحیح که صورت را در ذهن میدید نه با چشم، صدا را با گوش دل میشنید نه با گوش ظاهر، اما در خواب آن صدا را با همین گوش برزخی میشنود، برزخ موقت و مرئیها را با همان چشم برزخی واقعاً میبیند، فقط تخیل نیست.
بهرههایی که انسانها از خواب دارند بر حسب درجات آنها و بر حسب درکات آنها مختلف است. بالاترین خواب بهعنوان خواب، بهعنوان خواب عرض میکنم نه اینکه در خواب بیدار است، بالاترین خواب بهعنوان خواب خوابهایی است که خداوند متعال از برای انبیاء ذکر فرموده، مثلاً راجع به رسولالله (ص) در سوره 48 (فتح) آیه 27: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ». «صدق الرؤیا بالحق» آنچه که در خواب دیده بود، رؤیت، رؤیت برزخ خواب بود، در بیداری همان را به پیغمبر نشان داد. در خواب چه دید؟ «لَتَدْخُلُن ِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ» همین را پیغمبر در خواب دید. پیغمبر بزرگوار بعد از اینکه از مکه مکرمه هجرت کرد و علاقه رسولالله (ص) به مرکز فرماندهی کل رسالت و رسالت اخیره که مکه است خیلی زیاد بود و دائماً آرزو داشت و تمنا داشت که پروردگار عالم «لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ» را محقق کند «إِنَّ الَّذي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ»[12] البته این دو آیه است. آقایان نوعاً خیال میکنند یک آیه است. «إِنَّ الَّذي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ»، «فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً»[13] در جای دیگر است.
این معاد یعنی آنجایی که پیغمبر باید برگردد، آغاز وحی آنجاست، آخر وحی آنجاست و نشر رسالت از آن مرکز است، آنچه که پیغمبر در خواب دیدند «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ» این یک مرحله که پیغمبر نه در بیداری در خواب، بیداری در خواب را عرض کردیم، نه، در خواب صورت را دید، در خواب صورت را دید که با این صورت، سیرت است و با این سیرت، صورت است. حقیقت را نه به حساب تخیل، به حساب علاقه، علاقهای که رسولالله (ص) داشت و این علاقه مستمر بود که به مرکز اصلی دعوت که مکه است برگردد، در خواب خداوند بر او وحی فرستاد، وحی موضوعی و وحی حکمی «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ».
آیه دیگر سوره 8 (انفال) آیه 43. از منن ربانیه بر رسولالله (ص) این است که در خواب خداوند به پیغمبر نشان داد واقعیتی را که در بیداری در برابر دشمن شد. در بیداری در جنگ بدر قشون مسلمانها 313 نفر بود، کفار فوق هزار. اولاً کفار که بیشتر اسب داشتند و اسلحه داشتند و چنین بودند و چنان بودند، اما در جنگ بدر مسلمانها که 313 نفر بودند که اصحاب المهدی (عج) هم همین خواهد بود، 313 نفر که عدد بسیار مقدسی است در ابتداء و انتهاء. در جنگ بدر سواره خیلی کم داشتند، چندتا سواره بودند، بقیه پیاده. ولکن کفار که چند برابر مسلمانها بودند بیشتر سواره یا فرض کنید که همهشان سواره بودند. در اینجا وضع عادی چه حکم میکند؟ تاکتیک جنگی چه حکم میکند؟ آیا نیروی بدنی مسلمانها بیشتر بود، سلاحشان بیشتر بود، افرادشان بیشتر بود؟ همه کمتر بود، آنچه بیشتر بود ایمان بالله بود و توکل علی الله بود، ولکن آیا فقط ایمان بالله و توکل علی الله هم کافی است که مسلمانها را غلبه بدهد؟ نه، خداوند در خواب نشان داد به رسولالله و همان را که در خواب نشان داد، در بیداری. در بیداری چه شد؟ در بیداری خداوند نشان داد زیاد را کم و کم را زیاد. کفار زیاد بودند، نشان داد کم. پس قدرت روحی زیاد شد. اگر انسان کفار را کم ببیند، قدرت روحیاش بیشتر است یا زیاد؟ زیاد ببیند وحشت میکند. زیاد را کم نشان داد و کم را زیاد. «إِذْ يُريكَهُمُ اللَّهُ في مَنامِكَ قَليلاً»[14] خدا در خواب کفار را به تو نشان داد که کم هستند، کمتر از شما «وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثيراً لَفَشِلْتُمْ»، «تُم» نه «تَ»، «أنت» نه، آن حساب خاصی دارد. «وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثيراً» اگر همان جمعیت کثیری که در بیداری در جنگ بدر برای کفار بود، همان کثیر را به پیغمبر نشان داده بود «لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ». عین همین رؤیا را که پیغمبر در خواب مشاهده کرد، این بشارتی بود از برای رسولالله که در جنگ بدر پیغمبر بزرگوار غلبه خواهد کرد.
آیه بعدی سوره اسراء آیه 60: «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ»، این «الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ» شجره منافقین است که در رأسشان بنیامیه هستند. البته بحث دارد ما بهطور اشاره عرض میکنیم. خداوند به پیغمبر در خواب نشان داد که بوزینهها دارند از منبرش بالا میروند. اینجا سیرت را نشان داد که از منبر بوزینه نباید بالا برود، آدم باید برود، آن هم آدم حسابی که بتواند موعظه کند و دعوت الی الله بکند. خداوند در اینجا صورت و سیرت را با هم نشان نداد، سیرت را نشان داد که بوزینه از منبر بالا رفتن. صورت را نشان داد، قویتر و غلیظتر از آنچه هست. چهره منافق را اگر انسان با دیده بصیرت بنگرد چهرۀ تاریک است، اما بوزینه دیدنِ چهره منافق، بوزینه دیدن چهره کافر این هم در بیداری به رسولالله و هم در خواب نشان داد، به این معنا صورت و سیرت یکسان شد. بلکه صورت اعمق شد از صورت ظاهری. صورت ظاهری بوزینه است که از منبر بالا میرود. ولی صورت باطنی این است که این بنیامیه که بعداً حکومت را به دست خواهند گرفت و امیرالمؤمنین را و امامحسین را خواهند کشت و چهها خواهند کرد و بعد از آنها بنیعباس، این دو طائفه بوزینههایی بودند که بالای منبر پیغمبر رفتند و مطالبی را بر ضد اسلام نشر کردند که هنوز در بین ما هست.
یکی از بدترین بلاهایی که متوجه مسلمانهاست، روایات جعلی است که در میان ما است. روایتی که بوزینه را آدم، آدم را بوزینه، حق را ناحق و ناحق را حق نشان داده است. روایاتی است که بدترین نسبتهای ناروا را به رسولالله، به الله، به رسولالله و به ائمه زدهاند و ما به سلسله سند نگاه میکنیم، میبینیم سند صحیح است پس قبول است. وانگهی بر خلاف نص قرآن احیاناً، احیان بسیار زیادی روایات ما داریم. بنیامیه و بنیعباس و یهود به صورت مسلمان، نصارای به صورت مسلمان و نفهمهای مسلمان، کسانی که شعور ندارند، بهعنوان اینکه شعور ندارند خیال کردند همینطور روایت نقل کن، روایت نقل کن، آنقدر ساحت مقدس اسلام را مفتضح کردند که اگر صاحب امر تشریف بیاورند، اصلاً اینها چیست؟ این حرفها چیست؟ این اعمال چیست؟ این افکار چیست؟ این حرفها چیست؟ و لذا «یأتی بکتاب جدید»[15] کتاب جدید میآورد دیگر. قرآن دیگر است؟ اینکه ارتداد است. همین است که هست. پس سومی است؛ یعنی فتوای امام زمان روی قرآن است. ولذا خیلی از ماها با او دعوا خواهیم کرد. من انشاءالله آن وقت نخواهم بود یا اگر هستم، دعوا نمیکنم. خیلی از ریش و عمامهها با او دعوا میکنند. آنقدر ریش و عمامههای دراز و گنده با او دعوا میکنند. آقاسید تو چهل ساله هستی، با این ریش کوتاه بر خلاف ماها فتوا میدهی؟ برخلاف اجماع، بر خلاف شهرت، برخلاف ضرورت.
و در مورد ابراهیم (ع) سوره 37 (صافات) آیه 102: «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى»، من در خواب میبینیم که تو را ذبح میکنم. ابراهیم میداند که این در خواب دیده وحی است، چون وحی مراتب دارد دیگر. وحی در بیداری، وحی در خواب، دیروز عرض کردم وحیهای باواسطه، واسطه خواب، در بیداری واسطه کلام، واسطه جبرئیل، واسطه نار موسی، واسطه شجر، بعضی وقتها بیواسطه است. در اینجا وحی در خواب است. «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» من در خواب میبینم که… باید ببینید پسر در چه وضعی است! «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» من در خواب میبینم که من تو را ذبح میکنم. چقدر مقام ابراهیم قدسی و نورانی است که نمیگوید بله، حالا خواب دیدم. ولی پسر کشتن، آن هم پسری اینچنین نازنین، آن هم پسری که جد خاتمالنبیین و محمدیین است، پسری که خود معصوم است، خود نبی است و در صلب او خاتمالنبیین و معصومین درجه اعلی هستند، درجه علیا هستند، آن هم در خواب ببیند که من تو را میکشم، ولی وحی است دیگر. و پسر «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» امری که به تو شده انجام بده. «سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ»، انشاءالله به یاری خدا من صبر میکنم. اگر ابراهیم مأموریت مییافت که خودکشی کند آسانتر بود از اینکه اسماعیلکشی کند. چون خودکشی یک بُعد داشت؛ ابراهیم میرفت، اسماعیل بود و هم خود اسماعیل بود که محبوبترین فرد است برای ابراهیم و حتی از خودش و هم مهمتر از ابراهیم و اسماعیل که در نسل اسماعیل محمد (ص) و محمدیین هستند. بنابراین در دو بُعد، در چند بُعد اگر ابراهیم مأمور میشد که خودکشی کند آسانتر بود از اینکه اسماعیل کشی کند. و اسماعیل در جواب: «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ * فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ». بیجهت نیست که آهسته و با تأکید میگویم، چون نمیفهمیم. «فَلَمَّا أَسْلَما» مگر قبلاً مسلمان نبودند؟ نه، این اسلام بعد الایمان است، اسلام لفظی که معلوم، اسلام ایمانی که تمام وجودش را ایمان گرفته، بالاتر از اسلام ایمان، تمام وجود تسلیم است، فرق میکند. مادامی که بلا نیامده، دست آدم را میبوسند، احترام میکنند، من تسلیم هستم. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ»[16] پا روی دمش بگذارند «انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ». ما تسلیم، تسلیم صددرصد، پول و پلو و خورشت و دستبوسی وآیتالله و احترام و فلان و فلان، ولکن آنجایی که بنا باشد زندان و کتک و فحش و اذیت و فرار و تبعید و این حرفها، نه دیگر، ما اینجا نیستیم، ببخشید ما نیستیم. «أَسْلَما»ی ابراهیم اینجاست. در آنجایی که فوق جان ابراهیم به دست ابراهیم باید کشته بشود، در آنجا «أَسْلَما».
در سوره مبارکه احزاب داریم: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»[17] «صَدَقُوا» راست گفتند و راست فهمیدند و راست رفتند و راست زندگی کردند و راست مردند، در تمام مراحل هیچوقت کج نشدند. در تمام صدمات کج نشدند. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ»، بعضیها کارشان را انجام دادند، یعنی در راه خدا کشته شدند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ» بعضیها منتظرند. عرض کردند به رسولالله (ص) یا به امیرالمؤمنین (ع) یا به امامصادق، همه آنها یکی هستند. آخرین [مطلب] را از امامصادق نقل میکنیم که آن کسانی که پای جنگ پیش آمد و جنگ کردند و کشته نشدند، بلکه کشتند، اینها جزء اینها هستند؟ فرمود بله، معنی «قَضَى نَحْبَهُ» این نیست که کشته شده، ما که نمیرویم کشته بشویم، میرویم دشمن را بکشیم. اگر در راه کشتن دشمن کشته شدیم «قَضى نَحْبَهُ» به معنای کشته شدن است. ولکن اگر در راه کشتن دشمن ما کشتیم و کشته نشدیم، اینها همیشه در حال انتظارند و اینها همان «مِنَ الْمُؤْمِنينَ» هستند. «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ» «صَدَقُوا» هر دو است. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ» بعد امام میفرماید: حتی کسانی که رفتند در جنگ و کشته نشدند، اما نشان دادند که ما حاضریم در راه کشتن کفر کشته شویم، این جزء «قَضى نَحْبَهُ» است. اینها جزء «قَضى نَحْبَهُ» هستند. شهید زنده هستند. مگر آقای خمینی شهید زنده نیست؟ حتماً باید جنگ برود و کشته بشود؟ مگر کسانی که کشته شدند، از ایشان بالاترند؟ مراتب فرق میکند.«فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً».
این است قضیه ابراهیم (ع) که مأمور است آن که فوق خودش است در چند جهت، نه فوق خودش از نظر مقام، اسماعیل که فوق نبود. فوق خودش است در بُعد دوم که در نسلش رسولالله و ائمه (ع) هستند و فوق خود در بُعد محبت است، مأمور است که او را بکشد. آنوقت «أَسْلَما»، «أَسْلَما» دیگر تسلیم محض است. اصلاً ابراهیم خیال هم نمیکند که چرا، آخر هر کس باشد میگوید چرا، چرا اسماعیل را بکشم؟ چرا من بکشم؟ من چه کردم؟ منِ ابراهیم چه کردم که بکشم، اسماعیل چه کرده است که کشته شود؟ اصلاً خیالش را هم نمیکند، اصلاً در ذهن هم نمیآید. این در ذهن نیامدن، آنقدر ذهن بالاست…
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. تفسير القمی، ج 2، ص 131.
[2]. زمر، آیه 42.
[3]. همان، آیه 68.
[4]. مریم، آیه 33.
[5]. همان، آیه 15.
[6]. هود، آیه 108.
[7]. نحل، آیه 89.
[8]. یوسف، آیه 4.
[9]. صافات، آیه 102.
[10]. مزمل، آیات 1 و 2.
[11]. حجر، آیه 99.
[12]. قصص، آیه 85.
[13]. یوسف، آیه 64.
[14]. انفال، آیه 43.
[15]. الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 1، ص 36؛ إثبات الهداة، ج 5، ص 162 (با اندک تفاوت).
[16]. حج، آیه 11.
[17]. احزاب، آیه 23.