جلسه سیصد و چهارم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

رجعت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

راجع به رجعت در دولت اخیره، دولت ولیّ امر (عج) ما چند نوع آیات داریم، چنانچه قبلاً اشاره شد. یک نوع آیات راجع به کسانی است که حتماً رجعت می‌کنند؛ انبیاء، ائمه و «مَنْ‏ مَحَضَ‏ الْإِيمَانَ‏ مَحْضاً»[1] و همچنین مکذبین به آیات‌الله و «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» بعضی از آیات اشاره دارد به ‌اینکه متوسطین در ایمان که راه آن‌ها صحیح است، اما صددرصد نیست، آن‌ها هم رجعت بالاستدعاء دارند.

قسمت سومی از آیات است که رجوع کفار را از یوم‌القیامة یا از یوم‌البرزخ مستحیل دانسته است. قبلاً هم اشاره شد که این آیات دسته سوم کلّیت ندارند «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»[2] این‌ها چه کسانی هستند؟ این‌ها «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» و شیاطین و مفسدین فی الأرض هستند که به هنگام مرگ که قدمی به سوی برزخ و قدمی در دنیا دارند «إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ». رجوع چنین اشخاصی از چند نظر استحاله دارد:

استحاله اول: «لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً» برگردم تا اعمال صالحه‌ای انجام بدهم و آنچه را فاسد بوده است، ترک کنم و جبران کنم.

استحاله دوم: «كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» این شخص دروغ می‌گوید که اگر احیاناً کسی که استدعای رجعت می‌کند راست بگوید، احیاناً ممکن است که ارجاع شود، کما ‌اینکه متوسطین فی الایمان که رجعت بالاستدعاء دارند احیاناً رجوع خواهند کرد، اما کسانی که «مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» هستند و با حالت کفر مرده‌اند، چون آن‌ها دروغ می‌گویند رجعت برای آن‌ها نخواهد بود؛ این نسبت به برزخ.

نسبت به قیامت طبعاً مطلب، مطلب دیگری است. مثلاً در قرآن شریف دارد: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ»[3] «لَوْ رُدُّوا» کسانی که قیامت شده است و این‌ها مشمول عذاب گردیده‌اند، تقاضا می‌کنند: «ارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ»[4] ما را برگردان که عمل صالح انجام دهیم و از اعمال فاسد قبلی دست برداریم. جواب: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ» اگر بر فرض محال برگشت شوند که برگشت از قیامت به عالم تکلیف کلاً برای صالحین و طالحین محال است «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ» این فایده ندارد. پس استحاله در ‌این‌جا استحاله دو بُعدی است؛ استحاله اولی: استحاله رجوع از عالم قیامت به عالم تکلیف که کلّی است. استحاله دوم: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ» برگشتن این‌ها برای جبران فسادهای آن‌ها درست نیست؛ چون آن‌ها دروغ می‌گویند و راست نمی‌گویند.

یا در آیات دیگر: «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ»[5] به این مقدار به شما عمر نداده‌ایم که متذکر گردید؟ عمر دادیم و متذکر نشدید، بنابراین اگر برگردید، باز تذکری نخواهید داشت که حتی اگر تذکری هم خواهید داشت، شما را بر نمی‌گردانیم؛ چون عالم تکلیف به آن مقدار که علیه شما حجت باشد گذشته است. «بناءً علی ذلک فلا منافات بین الآیات التی تستحیل الرّجوع الکفّار من البرزخ أو من القیامة الکبری إلی دار التّکلیف و بین الآیات الّتی تثبّت الرّجوع» در ‌این‌جا ما از برای راجعین در دولت مهدی (عج) عناوینی داریم، عناوینی که قبلاً بحث شده است و حالا به آن‌ها اشاره می‌کنیم.

اما به عنوان اشاره راجع به کسانی که «مَحَضَ‏ الْإِيمَانَ‏ مَحْضاً» هستند:

1-‌ المتقین. «الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»[6] «طبعاً تقویً خالصاً» تقوایی که در آن فساد نباشد، از این موضوع گذشتیم.

2-‌ المستضعفین «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ»،[7] «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ»[8]

3-‌ رسل «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في‏ مِلَّتِنا»[9] تا جایی که خداوند می‌فرماید: «لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ» به رسل وعده داده است که این‌ها در آینده‌ای خلافة‌الارض و قدرت فرماندهی در ارض تکلیف را خواهند داشت.

-‌‌ [سؤال]

-‌ خیر، کل است، مستضعفین که بحث کردیم، کل است. «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ».

– [سؤال]

-‌ «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ» در مکه نازل شده است و این مربوط به شعیب نیست.

-‌ [سؤال]

-‌ خیر، آن یکی دیگر است. «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ» کاری به شعیب ندارد، آن یک آیه دیگر است. «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ» حالا آیه آن را ملاحظه کنید. «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في‏ مِلَّتِنا فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ * وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامي‏ وَ خافَ وَعيدِ» سوره ابراهیم، آیه 14 است، کاری به شعیب ندارد.

و همچنین: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ»[10] امن مطلق. این امن مطلق در انحصار بعدالموت نیست، بلکه تحقق اول آن یوم‌الدنیا است و همچنین: «ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامي‏ وَ خافَ وَعيدِ» و همچنین: «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً»[11] و همچنین: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ»[12] و همچنین: «لِلْعالَمينَ نَذيراً»[13] و همچنین: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»[14] ارض تکلیف، خداوند این ارض تکلیف را بعد از موت احیاء می‌کند.

تا کنون ارض تکلیف حیاتٌ مّا و موتٌ مّا داشته است و تا دولت اخیره خواهد داشت. اما وقتی در ارض تکلیف موت مطلق حاصل شد «حتّی لا یقدر أحدٌ أن یقول الله» این‌قدر اختناق ایجاد خواهد شد «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» این احیای ارض «بَعْدَ مَوْتِها» کاری به قیامت ندارد، قیامت احیای ارض نیست، احیای اموات برای عالم حساب و عالم جزا است. «یحیی أرض التّکلیف بعد موتها. موت، ارض التّکلیف عبارةٌ عن موت الایمان بین المکلّفین بصورةٍ عام.»

و همچنین: «قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ»[15] اگر مراد «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ» حقٌّ مّا در مقابل باطلٌ مّا بود، هر پیغمبری که آمده حق آورده و باطل هم در مقابل آن بوده، هم باطل بوده، هم حق بوده، حق و باطل با هم منازعه داشتند و نوعاً از نظر ظاهر، باطل و دعاة باطل بر اهل حق غلبه داشتند. پس این «جاءَ الْحَقُّ» است، «حقٌّ» نیست «وَ زَهَقَ الْباطِلُ» است، «باطلٌ» نیست. در طول عالم تکلیف «منذ آدم إلی خاتم إلی زماننا هذا و إلی أن یظهر الحق کلّه» این حق و باطل با هم مخلوط هستند و غلبه باطل بر حق نوعاً از نظر قدرت‌ها و تبلیغات و مال‌ها زیادتر است. پس این «قُلْ جاءَ الْحَقُّ» این «قُلْ» که خطاب به پیامبر آخرین است، مجیء حق به وسیله چه کسی است؟ به وسیله پیغمبران قبلی است که بوده و حق کلّی نبوده، کل حق نبوده و کل باطل زهوق پیدا نکرده است.

اما «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً»، «کَانَ زاهقاً» نبوده است. «كانَ زَهُوقاً» باطل دو زهوق دارد؛ یک زهوق باطل در برابر برهان است که اگر با برهان فطرت و با برهان عقل و با برهان نبوّات در برابر باطل قیام گردد، باطل زائل است، زوال کیان باطل، زوال حیثیت باطل، بی‌حیثیت کردن باطل مطلبی است و نابود کردن باطل مطلب دیگری است. باطل، تمام باطل‌ها در طول زمان‌های تکلیف در برابر حقّ آیات بیّنات از نظر کیان، از نظر آبرو زاهق بوده است، پس این «زَهَقَ الْباطِلُ» از نظر کیان و از نظر موقعیت همیشه بوده است. اما باطل از نظر کون هم زاهق شود. سلطه باطل، قدرت باطل، تبلیغات باطل، مال باطل، حکومت باطل، اضافه از نظر کیان و موقعیت باطل که در برابر موقعیت حق از بین رفته است، زمانی خواهد آمد که باطل کلّاً، کوناً و کیاناً زاهق بشود و این دولت مهدی (عج) است.

همچنین آیات یأجوج و مأجوج، سوره کهف، آیه 94: «إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً» نسبت به ذوالقرنین. و همچنین سوره انبیاء: «وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ * حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ * وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا»[16] و همچنین: «لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ»[17] که در آن آیه‌ای است که مربوط به «قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا» است که در آخر می‌گوید: «لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ» و همچنین مکذبین به آیات‌الله. کسانی که مکذبین به آیات‌الله هستند و «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» هستند، در دولت آخرین رجوع خواهند کرد، چنانکه در آیه 87، سوره 28 آمده است.

همچنین آیه‌ای که نسبت به کل جهات آیه محوری است. در بُعد «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» در جهت مثبت آیه محوری بود. «الرّاجعون حقّاً الّذین محض الإیمان محضاً لهم آیةٌ محوریّة تحوم حولها آیاتٌ أخری» سوره نور: «الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ».[18] اما آیات محوری داریم راجع به کسانی که مکذب به آیات‌الله هستند، از جمله: «وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها» و از جمله سوره نمل: «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ * وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ * حَتَّى إِذا جاؤُ…».[19]

این سه آیه، آیات محوری هستند نسبت به رجوع «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» اما یک آیه محوری نسبت به کل راجعین است «کلّ من یرجع بعد الموت زمن الدولة الأخیرة المهدویة (عج) آیةٌ محوریّة من النّاحیة السلبیة و من النّاحیة الإیجابیّة» آیه سوره اسراء است که باید بحث کنیم و من در تفسیر زیاد بحث کردم، حدود هفتاد صفحه در جلد پانزدهم است. البته بعضی از تطبیقات لفظی و اسمی بود که باید اعتراف کنیم اشتباه است. من خیلی از تطبیقات اسمی را هم زده‌ام، ولکن این مطلب، مطلبی است که از نظر وعده قرآن بسیار بیّن و روشن است «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ»[20] این آیه محوری کل است «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ» که محور کل مفسدین فی الارض که «مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» هستند و یوم‌المهدی (عج) رجوع می‌کنند، محور اصلی از بنی‌اسرائیل هستند و یأجوج و مأجوج با آن‌ها است، کل مکذبین به آیات‌الله با آن‌ها است، «قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها» با آن‌ها است.

تمام عناوینی که «مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» را دربردارد، این‌ها تحت‌الشعاع بنی‌اسرائیلی هستند که مفسدین هستند. سوره اسراء، آیات اولی: «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً * فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولي‏ بَأْسٍ شَديدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً * ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفيراً * إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبيراً * عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ حَصيراً» در جلد پانزدهم که جزء پانزدهم است، تقریباً هفتاد صفحه در مورد این آیات از سوره اسراء بحث شده است. اما به آن بحث گذشته که مربوط به ده، پانزده سال قبل است، اکتفا نمی‌کنیم. گرچه من بیش از ده سال روی این آیه فکر کردم، اما شایسته است که ما همین‌طور فکر کنیم، چون این مربوط به نبض حیاتی عالم تکلیف است، نبض حیاتی عالم تکلیف قبل از دولت اخیره و در زمان دولت اخیره و إلی یوم القیامة الکبری این آیه است. «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ».

ما راجع به متوسطین بحث داریم. البته راجع به انبیاء که رجوع می‌کنند آیات و روایاتی وجود دارد. راجع به «مَحَضَ‏ الْإِيمَانَ‏ مَحْضاً» و «مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» آیات و روایاتی وجود دارد و آن جمله‌ای که شامل این دو دسته است همین روایت است که «لَا يَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» اما راجع به کسانی که متوسطین فی الایمان هستند، نه «مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» هستند و نه «مَحَضَ‏ الْإِيمَانَ‏ مَحْضاً» هستند، آیا این‌ها حق رجوع دارند یا ندارند، آیات و روایاتی وجود دارد.

آیات «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»[21] هم درجه علیای تقوا را می‌گیرد که «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»، «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ»،[22] «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»[23] و هم کسانی که حیات آن‌ها حیات تقوا است، معصوم نیستند، عادل صددرصد نیستند، اما راه زندگی آن‌ها در عالم تکلیف راه تقوا است، این «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» شامل آن‌ها هم هست.

اما روایاتی که در این باب وجود دارد در جلد 53 «المجلّد الثالث و خمسون، من بحار الأنوار المجزّاء» در صفحه 92. صفحه 92 از زیارت جامعه امام دهم (ع) نقل می‌کند، چون زیارت جامعه انشاء امام دهم، امام هادی (ع) است و زیارت جامعه در درجه دوم از زیارات است. زیارات دارای چهار بُعد است؛ بُعد اول از زیارات، زیارتی است که صددرصد قطعی است و خیلی هم مختصر است، زیارت امین‌الله. قطعاً این زیارت از امام صادق (ع) است. در اولین مرحله‌ای که به وسیله ایشان مدفن امیرالمؤمنین (ع) کشف شد «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ».

-‌ [سؤال]

-‌ نمی‌گویم امین‌الله نقل از چه کسی است، می‌گویم امام صادق این را خوانده‌اند. امام صادق در اولین مرحله‌ای که کشف کردند، ایشان کشف کردند و ایشان زیارت امین‌الله را خواندند. من به یاد دارم وقتی نجف بودیم یکی از اولیاءالله که تشریف آوردند -و الآن هم آن‌جا هستند- ایشان در حرم زیاد معطل می‌شدند. موقعی بود که صدّام داشت کارهایی انجام می‌داد، به حرم رفتند و فوراً به منزل برگشتند، قوم و خویش بودند، به منزل ما برگشتند. گفتم: چرا زود برگشتید؟ فرمودند: من هرچه خواستم زیارت امین‌الله بخوانم، دیدم حضرت نیستند، تشریف ندارند، قهر کردند و رفتند.

زیارت امین‌الله اولین زیارتی است که صددرصد قطعی است و هیچ نقطه‌ای بر خلاف کتاب و سنّت قطعیه ندارد «و زیارة الثانیة الزیارة الجامعة الّا بعض المواضیع» بعضی از موضوعات زیارت جامعه قابل قبول نیست. «إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ»[24] «ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ» که قرآن است، می‌گوید: «إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُمْ» قابل قبول نیست، این یک جمله است و چند جمله دیگر، ولی بقیه درست است. در بقیه که درست است، این قسمتی است که ما برای شما نقل می‌کنیم. راجع به رجوع «من المتوسّطون فی الایمان». و بُعد سوم زیارت‌هایی است که غلط در آن‌ها زیاد است، بُعد چهارم هم زیاراتی است که غلط اندر غلط است، نخواستم تفصیل بدهم.

در حدیث 99، صفحه 92، جلد 53 بحارالأنوار که سه جلد مربوط به ولیّ امر (عج) است «وَ جَعَلَنِي مِمَّنْ يَقْتَصُّ آثَارَكُمْ» آیا تا به حال شده است؟ ائمه (ع) دو اثر دارند و «كُمْ» هم فقط ائمه نیستند. «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ» خطاب به چه کسی است؟ آیا خطاب فقط به ائمه است؟ «اهل بیت‌ النبی» که نیست «أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ». «أهل بیت النّبوّة رأس الزاویة رسول الله (ص)» و این زیارت تمام چهارده نفر را شامل است.

«إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ»[25] «أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ» اهل‌بیت نبی نیست، اهل‌بیت محمد نیست، اهل‌بیت محمد، بیت جسمانی او نساء هستند، اهل‌بیت نبی ائمه هستند، «أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ» خود پیغمبر رأس‌الزاویة است و بقیه در حاشیه هستند. «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ» بیت نبوت یعنی آن جوّ روحانی که بالاترین روحانیت و عصمت در این جو است، اهلی دارد. اولین اهل رسول‌الله (ص) است و بعد ائمه (ع) هستند. در ‌این‌جا، در زیارت جامعه امام هادی (ع) این زیارت را برای کل معصومین بیان کردند، چرا پیغمبر را جدا می‌کنید؟ یا اشخاصی که در مورد لفظ ولیّ و لفظ ولایت، می‌گویند این ولیّ فقط امیرالمؤمنین و ائمه هستند، مگر ولایةالله واجب نیست؟ مگر ولایةالرسول واجب نیست؟ شما هر جا لفظ ولی می‌بینید، به ائمه می‌زنید؟ خدا و پیغمبر را استثناء می‌کنید؟

در زیارت جامعه می‌گوید: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّة» «بیت النبوّة، رئیس البیت، زعیم البیت، الزّاویة الاولی لهندسة البیت الرّسالیّة المحمّدی هو محمّد (ص) لا شک» در ‌این‌جا ما داریم دعا می‌کنیم: «وَ جَعَلَنِي مِمَّنْ يَقْتَصُّ آثَارَكُمْ»، «لهم أثران إثنان علمیّاً و أثرٌ واحدٌ معرفیّاً و عملیّاً، أثران إثنان علمیّاً: اثر الکتاب و السّنّة القدسیّة المحمّدیّة» اولین مرحله کتاب است، مرحله دوم سنّت پیغمبر بزرگوار که ناقل اول آن رسول‌الله است «عن الله» و ناقل دوم سیزده معصوم هستند، فاطمه (س) و دوازده امام، ناقل دوم که ناقل معصوم هستند از رسول‌الله (ص)، پس «یقتصّ آثارکم أثر القرآن و أثر السّنّة القدسیّة المحمّدیّة» و از نظر عملی و معرفتی هم بر مبنای کتاب و سنّت ما این‌طور هستیم. حوزه‌های مبارکه علمیه ما اقتصاص آثار معصومین را دارد؟ اثر عظیم رسول‌الله کتاب‌الله است، کتاب‌الله در حوزه‌های ما پیدا نیست! اثر دوم رسول‌الله، سنّت رسول‌الله است، از سنّت رسول‌الله خبری نیست، چون سنّت آن است که با کتاب موافق است. «وَ جَعَلَنِي مِمَّنْ يَقْتَصُّ آثَارَكُمْ وَ يَسْلُكُ سَبِيلَكُمْ».

«لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً»[26] ما به رسول‌الله اسوه حسنه داریم؟ «وَ يَهْتَدِي بِهُدَاكُمْ» امیرالمؤمنین (ع) در بعضی از جملات نهج‌البلاغه که بسیار زیاد هم هست که صددرصد نهج‌البلاغه از صددرصدها است و بعضی از قسمت‌های آن قابل قبول نیست که بسیار کم است. در ‌این‌جا می‌فرماید: امام زمان «يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْي‏»[27] آراء را به هدایت حق برمی‌گرداند، وقتی که هدایت را به آراء برگرداندند «أنا أقول هو یقول». یا دنبال قرآن نمی‌روند یا اگر بروند مطابق آنچه که من می‌گویم می‌روند.

«وَ يَهْتَدِي بِهُدَاكُمْ وَ يُحْشَرُ فِي زُمْرَتِكُمْ» چه زمانی؟ حشر قیامت است؟ حشر قیامت نیست، این حشر در دولت مهدی (عج) است. «وَ يُحْشَرُ فِي زُمْرَتِكُمْ وَ يَكُرُّ فِي رَجْعَتِكُمْ»، «رَجْعَتِكُمْ» رجعت اخص‌الخاص است که رجعت رسول‌الله و ائمه معصوم (ع) است که اخص‌الخاص است و رجعت خاص، رجعت انبیاء است و رجعت عام، رجعتِ «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» است و رجعت بالاستدعاء چیزی است که داریم می‌خوانیم «وَ يَكُرُّ فِي رَجْعَتِكُمْ» چه کسی می‌گوید؟ ما. ما که ائمه را قبول داریم، ما که در هدایت آن‌ها هستیم، ما که دنبال آثار آن‌ها هستیم، ما که راه‌مان علماً و عملاً و اخلاقاً و معرفتاً راه رسول‌الله و ائمه (ع) است، مگر همه ما «مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» هستیم؟ خیر.

«وَ يُمَلَّكُ فِي دَوْلَتِكُمْ»، «دَوْلَتِكُمْ» در دولت شما صاحب‌منصب باشیم، ولو سرباز باشیم، ولو سپور باشیم، ولو کفش‌جفت‌کن باشیم. ما افتخار می‌کنیم که کفش‌های ولیّ امر را جفت کنیم، اگر قابل باشیم برگردیم، «وَ يُشَرَّفُ فِي عَافِيَتِكُمْ وَ يُمَكَّنُ فِي أَيَّامِكُمْ وَ تَقَرُّ عَيْنُهُ غَداً بِرُؤْيَتِكُمْ».

دوم: حدیث 111، صفحه 95 «الحدیث مائة و أحد عشر الصحیفة خمسة و تسعین من بحار الأنوار: «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ (ع) أَنَّهُ قَالَ مَنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِهَذَا الْعَهْدِ» اربعین حساب دارد. «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»[28] ما یک روز نتوانستیم، یک ساعت نتوانستیم. «أَخْلَصَ لِلَّهِ» یک گوشه نشستن و فقط ذکر گفتن نیست، مهم‌تر این است که در اجتماع باشد و شیطنت نکند، در اجتماع باشد و با آن‌ها نباشد، در اجتماع باشد و خودساز و سازنده دیگران باشد. تمام حرکات و سکنات و گفتن و نگفتن و خوردن و نخوردن و خوابیدن و بیدار بودن و خواندن و نخواندن، همه کار او فقط «لِلَّهِ» باشد، «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً»، «صباحاً» فرموده، «لَیلاً» نفرموده است؛ چون صبح خورشید طلوع می‌کند و طلوع خورشید ایمان در قلب انسان در صورتی است که نقطه درخشان فعالیت این انسان «أَخْلَصَ لِلَّهِ» باشد. «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً».

«مَنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِهَذَا الْعَهْدِ كَانَ مِنْ أَنْصَارِ قَائِمِنَا فَإِنْ مَاتَ قَبْلَهُ أَخْرَجَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ قَبْرِهِ وَ أَعْطَاهُ بِكُلِّ كَلِمَةٍ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَيِّئَةٍ» البته چه نوعی از حسنه؟ چه نوعی از سیّئه؟ البته فقط دعا نیست، فقط ذکر نیست «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً»[29] ذکر کار قلب است، زبان نماینده ذکر قلب است. اگر قلبِ من، ذاکرِ الله باشد، عملِ من، ذاکر الله باشد، معرفت و علم من، ذاکر الله باشد، آن‌گاه است که من می‌گویم: «سُبْحَانَ اللَّهِ»، راست گفته‌ام. «سُبْحَانَ اللَّهِ» در قلب من، در عمل من، در فکر من، در روح من. اما اگر قلب من منحرف است، عقل من، عمل من، قلب من منحرف است، بگویم: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، دروغ گفته‌ام، این نفاق است و نفاق هم درکاتی دارد. گرچه ما مأموریت داریم بگوییم، بگوییم تا کم‌کم آدم شویم. ما در نماز می‌گوییم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»، نمی‌گوییم «إِيَّاكَ أعْبُدُ» اگر بگوییم «أعْبُدُ» دروغ است، چون حصر است. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» فقط تو را؛ کجا فقط تو را؟ «نَعْبُدُ» می‌گوییم. «نَعْبُدُ» که آن «قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ»[30] هم جزء آن باشد، ملائکة‌الله باشند، انبیاء باشند، رسول‌الله باشد، من خود را در بین آن‌ها به حساب می‌آورم که دروغ نگویم، صددرصد دروغ نگویم.

این دعایی که می‌گوید اگر بخوانید، لفظ نیست، ذکر کار قلب است، استعاذه کار قلب است. «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ»[31] لفظ نیست، استعاذه حقاً کار قلب است، کار عمل است، کار معرفت است، کار علم است، کار دریافت انسان است، اگر این موارد درست شد می‌تواند بگوید «أعوذ بالله» و الّا کسی در حال مشروب خوردن است بگوید: «أعوذ بالله»، دروغ می‌گوید، بگوید: «أعوذ بالله». چرا در قرآن شریف یک سوره «بِسْمِ اللَّهِ» ندارد؟ سوره برائت. «بَرائَةٌ» برائت، «بِسْمِ اللَّهِ» برای تبرک یافتن است، دخول در خیر است. اگر انسان می‌خواهد دخول در شر بشود یا شرّی از کسی نقل کند، دیگر «بِسْمِ اللَّهِ» نمی‌خواهد، «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ».[32]

این دعا، مفصّل‌ترین دعایی است که در باب رجعت بالاستدعاء وجود دارد که در کل بحار نیست. بحار هم درست و نادرست را جمع کرده، ولی ما قسمت‌های درست را می‌خوانیم. «اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ» چرا نورالعظیم؟ اعظم انوار هدایت ربانیه در محمد بن عبدالله (ص) است و ظهور این نور کوناً و کیاناً در دولت مهدی (عج) است که کل انبیاء و رسل و «مَنْ‏ مَحَضَ‏ الْإِيمَانَ‏ مَحْضاً» با دو احتمال در دولت واحده رجوع خواهند کرد که روز گذشته عرض کردم؛ یک احتمال این است که مهدی (عج) تشریف می‌آورند و نفی و اثبات انجام می‌دهند یا خودشان تشریف دارند و پیغمبر بزرگوار و ائمه می‌آیند که مهدی (عج) از فرمانداران خواهد بود یا خودشان وفات می‌فرمایند، بعد رسول‌الله با کل انبیاء و کل ائمه می‌آیند و دولت واحده جهان تکلیف را به طور کلّی شامل می‌شود که آن‌جا نور عظیم است «اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ». «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»[33] «کرسیّه علمه، کرسیّه حُکمه» همان‌طور که خداوند «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» در بُعد الوهیت، همچنین کرسی حاکمیت شریعت رب‌العالمین در دولت مهدی (عج) خواهید بود. انبیاء هیچ وقت صاحب کرسی نبوده‌اند، کرسی‌های آن‌ها را می‌شکستند، خودشان نمی‌توانستند باشند، همیشه فراری بودند. چرا حضرت عیسی زن نگرفت؟ نمی‌توانست زن بگیرد. حالا پیغمبر (ص) زن گرفت چون می‌شد، چون باید با تمام قبایل عرب ارتباط پیدا می‌کرد. همیشه دعاة الی الحق فراری بودند، همیشه مورد هجمه قرار می‌گرفتند، همیشه به آن‌ها ناسزا می‌گفتند، الآن هم همین‌طور است. «رَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ» أرفع کرسی‌ها، کرسی ولیّ امر است و بعداً رسول‌الله که بر کل عالم تکلیف احاطه دارد.

«وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَ مُنْزِلَ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّلِّ وَ الْحَرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ» آن مواجهه‌ای که مواجهه بسیار درست و وسیع است به عنوان عبودیت و صالح بودن در برابر رب‌العالمین که ظاهراً و باطناً محقق است، در دولت مهدی آل‌محمد (ص) است «وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَ مُلْكِكَ الْقَدِيمِ يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ‏»، «أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»[34] منحصر به قیامت نیست. ارض تکلیف به نور مطلقه رب‌العالمین در بُعد تحقق شریعت رب‌العالمین در دولت مهدی (عج) خواهد بود.

«يَا حَيُ‏ قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَانَا» ‌این‌جا نتیجه‌گیری است. «اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَانَا الْإِمَامَ الْهَادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ» آقا شما تشریف دارید که دارند این‌طور خرابکاری می‌کنند؟ تشریف دارید که کتاب‌الله را لگدمال می‌کنند؟ تشریف دارید که دارند مرجعیت را به لجن می‌کشند؟ چقدر دل شما خون است! چقدر اشک شما ریزان است، ولی نمی‌توانید ظاهر بشوید. تشریف دارید و ما از شما حیا نمی‌کنیم؟

«اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَانَا الْإِمَامَ الْهَادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ عَنِّي وَ عَنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْصَاهُ عِلْمُهُ وَ أَحَاطَ بِهِ كِتَابُهُ» بعد چه؟ «اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي» آیا ما دنبال آن حضرت هستیم؟ وقتی می‌آید ما را می‌شناسد؟ ما امامِ حضرت را رها کردیم. «لَا أَحُولُ عَنْهَا وَ لَا أَزُولُ أَبَداً اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضَاءِ حَوَائِجِهِ وَ الْمُحَامِينَ عَنْهُ وَ السَّابِقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِكَ حَتْماً فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي» رجعت بالاستدعاء. ما که انبیاء نیستیم، ما «مَنْ‏ مَحَضَ‏ الْإِيمَانَ‏ مَحْضاً» نیستیم.

«اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِكَ حَتْماً» اگر باشیم که باشیم، عده‌ای هستند، ولی بودن دلیل نمی‌شود، رجعت، رجوع. «فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي مُؤْتَزِراً كَفَنِي شَاهِراً سَيْفِي مُجَرِّداً قَنَاتِي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ وَ اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ» دیدن جسم او که مطلبی نیست. ابوجهل‌ها و ابولهب‌ها و ابوسفیان‌ها پیغمبر را هر روز می‌دیدند، دیدن جسم او که مطلبی نیست. گاه نه جسم را می‌بیند، نه روح را، اسفل‌السافلین است. گاه روح را می‌بیند و نه جسم را «إِنِّي أَشُمُّ رِيحَ الرَّحمَن» یا «رِيحَةَ الرَّحمَن» یا «نَفَسَ الرَّحمَن مِن جَانبِ الیَمَن» جسم پیغمبر را ندید، اما روح را خوب دیده است. گاه ما هم جسم را می‌بینیم و هم روح را، ما این را می‌خواهیم که در غیاب آن حضرت، روح آن حضرت در قلب ما است، إن‌شاءالله و با روح آن حضرت آشنایی داریم، اما می‌خواهیم اضافه بر روح جسم را هم مشاهده کنیم.

«وَ اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ» چقدر خوب است که دعای ندبه را در روز جمعه بخوانیم و گریه و فریاد کنیم. مخصوصاً در زمان‌هایی که به شریعت مقدسه سیدالمرسلین این‌طور اهانت می‌شود؛ به نام خدا ضد خدا، به نام محمد ضد محمد، به نام قرآن ضد قرآن، به نام ولیّ امر ضد ولیّ امر، به نام مرجعیت ضد شیطنت و… بیشتر محتاج هستیم که انسان‌تر بشویم، آماده‌تر بشویم، «یوطئون طریق المهدی» راه یک مقدار باز بشود که بشود آن حضرت تشریف بیاورند.

«اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ وَ اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ فَأَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلَادَكَ وَ أَحْيِ بِهِ عِبَادَكَ» ما مرده‌ایم، ما تاریک هستیم، ما گمراه هستیم و از روی تعمد و تجاهل هم هست. «فَإِنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِيَّكَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِكَ» من تجربه کرده‌ام، وقتی که ولیّ امر را به مادر او زهرا قسم می‌دهم، فوراً کار انجام می‌شود. ما خاک پای همّام هم نیستیم، امیرالمؤمنین ایشان را نصیحت کرد، روح از بدن او جدا شد. شاید خدا صلاح بداند که ارواح ما باشد تا بتوانیم إن‌شاءالله قدمی در راه مهدی قدمی برداریم.

«فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِيَّكَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتَّى لَا يَظْفَرَ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلَّا مَزَّقَهُ وَ يُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبَادِكَ وَ نَاصِراً لِمَنْ لَا يَجِدُ لَهُ نَاصِراً غَيْرَكَ وَ مُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكَامِ كِتَابِكَ» فتوا، فتوا… تا پانصد فتوا بر ضد قرآن، تبصرة الفقهاء را مطالعه کنید. برای این است که ما عرضه نداریم، حدود پانصد فتوا از شیعه، از سنّی، از هر دو، ضد نص قرآن. «أَيْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْيَاءِ الْكِتَابِ وَ حُدُودِهِ أَيْنَ مُحْيِي مَعَالِمِ الدِّينِ وَ أَهْلِهِ أَيْنَ قَاصِمُ شَوْكَةِ الْمُعْتَدِينَ أَيْنَ هَادِمُ أَبْنِيَةِ الشِّرْكِ وَ النِّفَاقِ».[35]

«وَ يُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُحَقِّقَهُ … وَ مُشَيِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلَامِ دِينِكَ وَ سُنَنِ نَبِيِّكَ (ص) وَ اجْعَلْهُ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ»[36] بعداً خواهیم خواند، علت ‌اینکه حضرت نمی‌آیند تقصیر ما است، ما خراب هستیم، ما درست نیستیم، باید درست بشویم تا بیایند. منتها یک عده زیادی که اکثریت به جهت ایجابی خراب هستند، باید یک عده‌ای باشند تا ابزار مهدی بشوند، بدون ابزار نمی‌شود مهدی بیاید. آقای خمینی بدون ابزار آمد این‌طور شد، ابزار سالم نبود، او تا اندازه‌ای سالم بود، ولی ابزار سالم نبود ببینید به کجا رسیده؟ مهدی که می‌آید، با ابزار سالم باید بیاید، ابزار سالم که فقط مرده‌ها نیستند، از میان ما زنده‌ها باید ابزار درست شود، از میان ما باید مالک‌ اشترها درست شود، سلمان فارسی‌ها درست شود، عمّار یاسر باید درست شود.

«اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً بِرُؤْيَتِهِ» از ‌این‌جا استفاده می‌کنیم که امام زمان هنوز وفات نفرموده و ظهور کرده‌اند که پیغمبر هم می‌آیند؛ این یکی از ادله است. نمی‌خواهم صددرصد بیان کنم، یعنی یک دولت است، پخش نمی‌شود، یک دولت است و استمرار إلی یوم القیامة دارد. «اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً بِرُؤْيَتِهِ» پیغمبر را خوشحال کن که او را ببیند، رؤیت در باطن بوده است. پس در زمان مهدی پیغمبر هم تشریف می‌آورند -احتمال دوم- همه انبیاء می‌آیند، دولت واحده‌ای که مقدمه آن را مهدی (عج)…


[1]. تفسیر القمی، ج ‏2، ص 131.

[2]. مؤمنون، آیات 99 و 100.

[3]. انعام، آیه 28.

[4]. سجده، آیه 12.

[5]. فاطر، آیه 37.

[6]. اعراف، آیه 128.

[7]. قصص، آیه 5.

[8]. نمل، آیه 62.

[9]. ابراهیم، آیه 13.

[10]. انعام، آیه 82.

[11]. فتح، آیه 28.

[12]. سبأ، آیه 28.

[13]. فرقان، آیه 1.

[14]. حدید، آیه 17.

[15]. إسراء، آیه 81.

[16]. انبیاء، آیات 95 تا 97.

[17]. ابراهیم، آیه 13.

[18]. نور، آیه 55.

[19]. نمل، آیات 82 تا 84.

[20]. إسراء، آیه 4.

[21]. اعراف، آیه 128.

[22]. انعام، آیه 82.

[23]. انبیاء، آیه 105.

[24]. غاشیه، آیات 25 و 26.

[25]. احزاب، آیه 33.

[26]. احزاب، آیه 21.

[27]. نهج البلاغة، ص 195.

[28]. بحار الأنوار، ج 53، ص 326.

[29]. احزاب، آیات 14 و 15.

[30]. زخرف، آیه 81.

[31]. نحل، آیه 98.

[32]. توبه، آیه 1.

[33]. بقره، آیه 255.

[34]. زمر، آیه 69.

[35]. بحار الأنوار، ج ‏99، ص 107.

[36]. همان، ج ‏99، ص 112.