جلسه سیصد و پنجم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

رجعت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

دو آیه محوری اختصاصی است راجع به «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً»[1] و چند آیه محوری اختصاصی راجع به «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» و آیاتی است که شامل هر دو مرحله رجعت در دولت ولیّ امر (عج) است که آیات اولای سوره اسراء است. سوره مبارکه نمل، از آیه 82: «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِيعِ الْعَلِيمِ‏ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ * وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ‏» از آیه 82 سوره نمل «الآیة الثّانیة و ثمانون من سورة النّمل». «حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِآياتي‏ وَ لَمْ تُحيطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ * أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ * وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرينَ».

«فی مجموعة هذه الآیات المقدّسات ایامٌ ثلاث. ربنا سبحانه و تعالی ینذر فیها مَن مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» ما هم برحسب ترتیب تألیفی رسمی آیات باید فکر بکنیم و هم به عنوان «القرآن یفسّر بعضه بعضاً»[2] کل آیاتی که در قرآن شریف در زمینه حشر، در زمینه دابه، در زمینه «مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ»[3] و زمینه‌های دیگر. «الظّرف الاوّل أن ننظر الی الآیات فی مواضعها المؤلّفة فی الذّکر الحکیم، ننظر»

این‌جا جریان سه مرحله‌ای است؛ مرحله اولی یک زمانی خواهد بود که «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ» «هِمْ» چه کسی است؟ «وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ»[4]‏ «فهولاء العمی عن النّاحیة المعرفیة المتعمدون المکذّبون بآیات الله سبحانه و تعالی هم المحور فی التنديدات‏ الثلاث فی هذه الآیات المقدّسات» کسانی که با چشم‌های خود آیات مقدسات رب را نمی‌نگرند و اگر بنگرند، نظر آن‌ها، نظر انسانی نیست، بلکه نظر حیوانی است «وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا»،[5] «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ‏»،[6] «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهيدٌ»[7] خدا دیدنی نیست و حتی فهمیدنی به عنوان احاطه علمی و حتی احاطه معرفتی نیست. اما با آیات خدا، وجود خدا و وحدت خدا و صفات خدا و شریعت خدا و آنچه که پروردگار به وحی فرستاده است، می‌شود و لازم است انسان که مکلف است، بفهمد.

 پس محور بحث در این آیات سه‌گانه‌ای که سه یوم را مقرر کرده است، یک یوم قبل‌الرجعة، یک یوم، یوم‌الرجعة و یک یوم، یوم‌القیامة. اگر انسان به مفردات آیات نگاه بکند و دقت بکند، ممکن است مطلب کامل نباشد، اما آیات قبلی و آیات بعدی در تألیف موجود قرآن که تألیف بالوحی است، مطلب را درست می‌کند، یا متبلور می‌کند یا اگر مطلب در ظاهر امر درست به نظر نمی‌آمد، درست به نظر می‌آید. حالا «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ» القول کلمة العذاب. خداوند فرموده است که ما مکذبین را تعذیب می‌کنیم و این تعذیب مکذبین مراحلی دارد. یک مرحله، مرحله یوم‌التکلیف و یوم‌الدنیا است «ربنا سبحانه و تعالی یهلک اقواماً یکذبون بآیات الله تعالی، کما فی آیة الانبیاء»: «وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ * حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ * وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ»[8] این سه یوم در بخشی از آیات مقدسات قرآن نمایانگر است و روشن‌ترین و واضح‌ترین جایی که این سه یوم واضح است، این‌جا است.

یوم اول: یوم اول قبل از رجعت، قبل از خروج «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» در رجعت بالاستعداد و خروج متوسطین بالایمان در رجعت بالاستدعاء، قبل از این جریان، خداوند نسبت به مکذبین به آیات‌الله که در مرحله قبل‌الرجعة هستند، کلمه عذاب وارد می‌کند. کما اینکه در طول تاریخ رسالات قوم فرعون، قوم عاد، قوم ثمود و قروناً بین ذلک کثیر «أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ»[9] قرونی و جمعیت‌هایی را پروردگار عالم به تکذیب آن‌ها و به کفر زیاد آن‌ها و به ظلم زیاد آن‌ها هلاک فرموده است، نه آن‌که إهلاک نسبت به کل اقوام باشد، ولکن این اهلاک دارای مراحلی است. مراحل کل زمان تکلیف نسبت به عذاب‌های آسمانی و زمینی در همین دنیا قبل‌القبل رجعت، ما این مرحله را بحث نداریم. مرحله دوم عبارت است از قُبیل‌الرجعة قبل از آنکه کسانی که بنا است رجوع کنند و زنده شوند برای دولت آخرین، قبل از رجعت جریانی خواهد شد.

«وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ» این «وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ» وقوع‌القول به چه معنا است؟ «وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ» یعنی: «وقع حقّ و واقع الإهلاک علیهم فیهلکون؟» این نیست، چون بعد صحبت دارد. «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ» پس باید باشند. این کسانی که قول و کلمه عذاب علیه آن‌ها واقع می‌شود، باید باشند. این وقوع دارای دو مرحله است؛ یک مرحله تحققی و لمّا یتحقّق، بعد می‌فرماید: «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ» پس هنوز زنده هستند. قبل از اینکه این‌ها با قول و کلمه عذاب هلاک گردند، این حجت اخیره ربانیه از برای آن‌ها خواهد آمد که ‏«أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ» در طول تاریخ چنین نبوده است. ولی در زمان انبیاء، بله. در زمان بعضی از انبیاء، شتر از کوه بیرون آمدن، اژدها شدن عصا و الی آخر.

اما در زمانی که انبیاء همه رفته‌اند و فوت کرده‌اند، ائمه آمده‌اند و همه رفته‌اند، فقط فرد اخیر مانده است و هنوز ظهور نکرده است، این برای اولین بار است که آیت بیّنه ربانیه از برای کسانی که «وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ» برای چه کسانی؟ برای مکذبین به آیات‌الله در مرحله چه زمانی؟ مرحله طول تاریخ تکلیف نیست. بلکه در مرحله‌ای که انبیاء نیستند، آمدند و رفتند، خداوند دابه‌ای را ارض بیرون می‌آورد به عنوان حجت اخیره. «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ» لهم یعنی المکذّبین «لهم حجّةً علیهم حتّی یصبحوا فی لجّةً قاطعة».

کما اینکه این کارها نسبت به کسانی که بر خلاف فطرت و بر خلاف عقل و شریعت افکاری دارند، اعمالی و نظراتی دارند «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ‏َ»[10] این فطرت بروز می‌کند، اما فایده ندارد. «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ» بالاخره یک مواقعی این حجت اخیره رب‌العالمین بر خلاف میل آن‌ها، بر خلاف خواست آن‌ها، بر خلاف آنچه که به دنبال آن می‌روند، حجت واقعیه حقانیه ربانیه ظاهر می‌شود، اما زیر بار این حجت نمی‌روند. در این‌جا «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ» یعنی «وقع کلمة العذاب و لمّا یعذّبون» این‌طور است.

«أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ» دابه چیست؟ ما به خود قرآن مراجعه کنیم، در قرآن شریف چهارده کلمه دابه دارد و چهار کلمه دواب. از نظر لغت مراجعه کنیم، از نظر قرآن مراجعه کنیم، دابه یعنی چه؟ و وقتی که به روایات شیعه و سنّی مراجعه می‌کنیم، تناقضاتی و تهافتاتی در این روایات وجود دارد. «جملة من الرّوایات الشّیعیة تقول: أنّ المقصود من دابة الارض هنا علیٌّ امیر المؤمنین و أعوذاً بالله من هذا الافتراء» جمله دومی از روایات شیعی است که دابة‌الارض حیوانی است.

اما روایات سنّی‌ها. جمله‌ای از روایات سنی‌ها وجود دارد که می‌گوید: این دابةالارض شکل فیل است، شکل اسب است، شکل خر است. اشکال مختلف حیوانات را بر این یک دانه دابةالارض پیاده کرده است، دسته دوم از روایات سنّی‌ها این است که -مثل همان دسته دوم روایت شیعه‌ها است- دابةالارض حیوانی است که از زمین بیرون می‌آید و این حیوان تکلّم می‌کند. «تکلّم الدّابة الحیوان آیةٌ ربانیّة و لیس تکلّم الانسان» «أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ»[11] این به عنوان آیت ربانیه است. به عنوان خارق‌العاده است. اگر به عنوان خارق‌العاده نیست، بنابراین انسان دو، سه ساله هم حرف می‌زند. حرف زدن انسان که خارق‌العاده نیست. «کلّ الدعاة إلی الله یقولون هکذا» «أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ» «أنا اقول، انتم تقولون» این خارقه الهیه نیست.

خارقه ربانیه در آن بخش خاص از زمان عبارت است از اینکه یک حیوانی را –هر حیوانی باشد- خداوند از زمین بیرون بیاورد، یعنی حیوان مرده، اگر حیوان نمرده باشد «أَخْرَجْنا» چیست؟ «مِن أخرجنا نستفید أنّ هذه الدّابة مستورةٌ تحت الارض و الدّابة الّتی هی مستورة تحت الارض طبعاً میّت» اگر اسب است، شتر است، خر است، هر چه هست، این دابه تحت‌الارض است.

پس اعجاز در این‌جا دو بُعد دارد: بُعد اول آن این است که این حیوان را زنده می‌کنند و بنا نیست حیوان در رجعت زنده بشود. در رجعت «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» و من بینهما رجعت می‌کنند از برای تشکّل دولت جهان‌شمول اسلامی مهدی (عج) و بعداً هم بقیه. اما حیوانی مجدداً زنده گردد، ولو قبلاً بوده است، قضیه بقره بنی‌اسرائیل؛ در قضیه بقره بنی‌اسرائیل که در کل قرآن شریف منحصر به فرد است. حیوانی را که «فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها»[12] آن حیوان را، بقره را کشتند و بعد به انسان زدند و انسان زنده شد، تازه خداوند حیوان را زنده نکرد، انسانی را به وسیله تماس دادن بعضی از اجزای حیوان زنده کرد. پس در کل قرآن احیای یک انسانی که به وسیله جزء حیوانی باشد یک جا ذکر شده است و اما اصلاً در قرآن شریف ما نمی‌بینیم که خداوند یک حیوانی را بعد از مرگ زنده کرده باشد.

زنده کردن یک حیوانی بعد از مرگ که تکلّم بکند، در هندسه خرق عادت سه بُعدی است، سه زاویه دارد. «الزّاویة الاولی احیاء حیوانٍ بعد موت» اصلاً این نبوده است. این زاویه اولی که دارای دو بُعد است. احیای حیوانی بعدالموت اصلاً سابقه ندارد. بُعد سوم این است که این حیوانی که «أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ» این خر به زبان آدم حرف بزند. بله، ما حیوان زنده‌ای داریم که به زبان انسان سخن گفت. در سوره نمل: «قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ‏»[13] «خطبیة النّمل تحدّثت مع سلیمان (ع)» بله داریم و این خارق‌العاده است، برای سیلمان که نه، دیگران هم که نشنیدند، ولی خارق‌العاده است. اما خداوند حیوانی را بعد از موت احیاء بکند، این سابقه ندارد. البته سابقه دارد حیوانی تکلّم بکند. «وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ»[14] ولکن حیوانی بعد از مرگ إحیاء گردد و مانند انسان سخن بگوید و سخن او حجت باشد بر «مَن کَذَّبَ بِآیَاتِنَا» این هیچ سابقه‌ای ندارد.

در این‌جا «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ» ابتدائاً برای ‏اینکه ما بفهمیم چقدر روایات ما واویلا است، چقدر احادیث ما واویلا است و چقدر جُنگ مشکلات است، این را با اینکه بارها و ده‌ها بار در بحث‌ها حضور آقایان عرض کردم ولکن ناقص، ولی الآن به صورت کامل باید عرض کنیم. یک مرتبه است یک مطلبی در نزد انسان ثابت شده است. مذهباً، روایتاً و… ثابت شده است و می‌خواهد آیات را بر آن معنا تأویل ببرد، بر خلاف ظاهر و بر خلاف نص حرف بزند، این غلط است. عوامل درونی و عوامل برونی اجتهاداً یا تقلیداً که در راه تفهم آیات نیست. اگر در راه تفهم آیات قرار بگیرد، این تفسیر به رأی است با درکات گوناگونی که دارد.

اما اگر انسان درست بنگرد «إذا نظر نظرةً سلیمة ادبیّةً ادیبةً عاقلة ایمانیة الی آیة الذّکر الحکیم یتفهّم ما یریده ربّنا سبحانه و تعالی و الخطأ هنا قلیل» ما نظر صحیح می‌کنیم. قرآن می‌گوید: «أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ» دابه حیوان است، دابه انسان نیست. دابه جنس اعم است، هر موجودی که دارای روح حیوانی است و حرکت می‌کند دابه است. گاه دابة‌الارض است، گاه دابةالسماء است، دابةٌ مرئیة است، دابةٌ غیر مرئیه است. استعمال دواب در هجده آیه قرآن گوناگون است. بعضی‌ وقت‌ها دابه در مقابل انسان است، گاه در مقابل ملائکه است، گاه مقابل ندارد. دابه تمام حیوانات را شامل است. «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّةٍ»[15] همه را می‌گیرد. ملائکه، جن، انس، پرندگان، خزندگان، دریایی‌ها، زمینی‌ها، هوایی‌ها همه موجوداتی که جنبنده هستند و جان دارند، دابه در این‌جا شامل است. چون دابه «ما تدب علی الارض» که نیست «ما تدب، ما تتحرک، ما تتحرک حیوانیاً».

موجودی که به عنوان داشتن روح حیوانی حرکت بکند، دابه است. آب دابه نیست، آب حرکت می‌کند. درخت هم رشد می‌کند، دابه نیست. از نظر استعمالات لغوی مخصوصاً در قرآن شریف، دابه عبارت است حیوان، هر حیوانی. حیوان انسانی، حیوان غیر انسانی. حیوان جنی، ملائکه را حیوان نمی‌گوییم. مگر ملائکه جسم نیستند؟ حالا از نور هستند یا از هر چیزی که هستند. دابه شامل ملائکه است. البته دابه احیاناً در مقابل ملائکه ذکر شده است، این مقابل بودن دابه با ملائکه «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ»[16] که هم ملائکه را شامل می‌شود و هم غیر ملائکه، این‌جا به حساب مقابل است، «کالظرف و المجرور إذا اجتمعا افترقا و إذا افترقا اجتمعا» اگر خود دابه باشد بدون هیچ قرینه‌ای، تمام جنبدگان زمین و آسمان را شامل است کما اینکه در آیه شوری این مطلب «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّةٍ». «خَلَقَ ثُمَّ بَثَّ» ملائکه را، جن را، حیوانات و پرندگان و خزندگان و دریایی‌ها، «الدّواب البحریّة و البرّیة و الجوّیة من ملائکة و من جن و من غیر مشمولة لکلمة الدّابة هنا دابة طلیقة»

این دابه به صورت شمول است و اگر خداوند می‌خواهد تمام جنبندگان حیوانی را در کل کائنات اسم ببرد، چه کار بکند؟ ده هزارتا اسم ببرد؟ انسان و حیوان و ملائکه و در حیوانات: خر و اسب… نمی‌شود. یک اسم باید بیاورد که همه این‌ها را شامل بشود، کما اینکه «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ» یا «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما»[17] در این‌جا یا دو بُعدی یا سه بُعدی از کل کون بحث می‌کند؛ السماوات، الالارض یا و ما بینهما، همه را می‌گیرد. تمام موجودات جهان هستی را بلااستثناء -الّا الله- شامل است. چون خدا نه در سماوات است، نه در ارض است و نه در بینهما. و مقتضای تعبیر صحیح حتی در حداقل فصاحت این است که اگر بخواهند از یک جمعی یک نام ببرند، نام مشترک بین این جمع را می‌برند. اما اگر بخواهند جمعی را دو بخش بکنند، نام هر بخشی را الملائکه، دابه یا اینکه: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ»[18] یا «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ» الی آخر.

اگر لفظ «دَابَّةٍ» بقولٍ مطلق آمد، یکی از دو مراد است:‌ هر جنبنده حیوانی مراد است. یا یک جنبنده حیوانی مراد است. آن یک جنبنده حیوانی مراد باشد، اگر فرشته باشد می‌گویند دابه؟ اگر بخواهند بگویند فرشته‌ای آمد، می‌گویند: دابه‌ای آمد؟ انسانی آمد، می‌گویند: دابه آمد؟ مؤمنی آمد، می‌گویند: دابه؟ عادل، می‌گویند: دابه؟ معصوم، دابه؟ کسی که در بالاترین قله عصمت و طهارت است امیرالمؤمنین را می‌گویند: دابه؟ هیچ حیوانی این‌طور حرف می‌زند؟ هیچ دیوانه‌ای این‌طور حرف می‌زند؟ یک انسانی که دیوانه رسمی است، اصلاً متوجه نمی‌شود چه می‌گوید، آیا او به کسی که معتقد است این انسان است، مؤمن است، عادل است، معصوم است دابه می‌گوید؟ اگر عالم بگوید، غلط است، اگر مجتهد بگوید، غلط است.

«لو سئلنا نحن هل امیر المؤمنین (ع) کان مجتهداً أم لا؟ نقول فوق المجتهد». مجتهد جاهل است، می‌گردد پیدا بکند، آن‌که تمام وحی محمدی به قلب او وارد است با تعلیم رسول‌الله (ص)، مجتهد است یعنی چه؟ آن فصل اخیر را و حد اخیر را که معرف اخیر او است، باید برای او ذکر کنند. «هل من المعقول أنّ ربنا سبحانه و تعالی یذکر فی آیةٍ وحیدةٍ فی ذکر الحکیم علیٍّ أمیر المؤمنین ثم یقول دابة عن الارض؟!» خدا بلد نیست حرف بزند؟ از تعبیر دیوانه‌ها هم پایین‌تر باشد؟ این‌طور ما به کتاب‌الله اهانت بکنیم؟

در تفاسیر شیعه از تفاسیر خالص خبری، تفاسیر تحقیقی، تفاسیر جمع بین تحقیقی و خبری، در تمام تفاسیر شیعه می‌گوید: قال الله، قال رسول الله، قال علی، قال الحسن، قال الحسین، قال الصّادق، قال الباقر، قال و قال که دابة‌الارض امیرالمؤمنین است. و در تفاسیر سنی طرف مقابل است. این تقابل است. در تفاسیر شیعه روایاتی را که نقل کردند، بزرگترین ولیّ الهی بعد از رسول‌الله را دابة‌الارض خواندند و در تفاسیر خبری سنی مانند درّ المنثور و تفسیر طبری که تفسیرهای بزرگ خبری است، نوعاً می‌گوید: سر دابةالارض سر گاو است، تن آن تن اسب است، تمام خصوصیات حیوان‌های معروف را در این دابةالارض جمع کردند، می‌گویند: دابةالارض این است. و در نقطه مقابل روایات شیعه می‌گوید: کسی که تمام فضایل و کمالات انسانی در او جمع است. کسی که تمام مراتب عصمت در او جمع است این دابةالارض است. ببین تفاوت ره از کجا تا به کجا است. یکی این‌طور حماقت کرده است، یکی آن‌طور حماقت کرده است. حماقت شیعه از حماقت سنی بدتر است. اگر شما سر و دم و پا و درون و برون همه حیوانات را جمع بکنید، بگویید: دابةالارض است، غلط است، اما غلط‌‌‌تر از آن این است که شما کسی که تمام فضایل انسانیت، بالاتر از تمام مقربین و کروبیین و ملائکه و انبیاء در او جمع است، این را بگویید: دابةالارض است. این دو دسته از روایات است. واویلا است. دسته سوم از روایات همان است که قرآن می‌گوید؛ دابةالارض.

قرآن شریف شراب‌خوار را می‌گوید: «الَّذينَ آمَنُوا» سوره نساء. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ»[19] مگر شراب حلال بوده است؟ «الخمر کانت محرّمةً منذ بزوغ دعوة الرّبانیة منذ آدم إلی خاتم إلی یوم الدّین». این از مسلّمات است، بحث آن در جای خود گذشت. کسی که شراب‌خوار است، عرق‌خوار است، بدترین کبائر را انجام داده است. آن‌قدر خمر خوردن بد است که نماز خواندن حرام است. «الصّلاة و هی عمود الدّین و عماد الیقین الّتی لا تُترک بحال حتّی بالنّسبة للحائض و النُّفساء، نقول علیها واجبٌ أن تجلس وقت الصّلاة أمام القبلة و تذکر» واجب است، نه اینکه مستحب است «لا تُترک بحالٍ لأنّ الله لا یخرج عن الربوبیة بحالٍ کذلک العبد لا یخرج عن العبودیة بحالٍ»

نماز که این‌قدر مهم است و در رأس کل واجبات قرار گرفته است و هیچ چیزی نمی‌تواند نماز را از وجوب بیندازد، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِري سَبيلٍ حَتَّى‏ تَغْتَسِلُوا» در حالت سکر نماز خواندن حرام است. «و من ادلّ الأدلّة الدّالة علی الحرمة المغلّظة للخمر هذه الآیة غلطاً یقولون هولاء الذین یقولون لا، لا منافات بین الایمان و شرب الخمر لأنّ الله تقول: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا». چطور «لا منافات»؟ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا…» یعنی در مسجد هم نروید، چون قرب صلاة… اصلاً نزدیک به نماز نشوید، مثل «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏»[20] «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ»[21] «لا تَقْرَبُوا» این است. «وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ»[22] «لا تَقْرَبُوا» غیر از «لا تَفعَلُوا» است. یعنی اصلاً نزدیک به نماز‌خوان‌ها، نزدیک به مکان نماز و نماز نشوید.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» مورد آیه این است که یک نفر مست کرده بود، نماز می‌خواند و گفت: «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ * أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ» این را خواند. آیه نازل شد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» تو مسلمان شدی، ایمان آوردی، نماز هم داری می‌خوانی. «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى». شخص عرق‌خوار و شراب‌خوار را که بدترین محرّمات را انجام داده است، از بزرگترین واجبات منع می‌کند. می‌گوید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» چرا نگفت: ایها الفسقة؟ «یا ایها الفسقة لا تقربوا الصّلاة و انتم سکاری» این فاسق است، از فاسق اسم «الَّذينَ آمَنُوا» برده است. سؤال: «هل المنافقون مأمورون بالوضوء و الصّلاة و الغسل أو لا؟ نعم». معلوم است. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ»[23] «آمَنُوا» چه کسی است؟ منافق را نمی‌گیرد؟ «إما آمنوا بألسنتهم فقط و لمّا یومنوا بقلوبهم أو آمنوا بالسنتهم و هم کفرةٌ فی قلوبهم أو آمنوا بألسنتهم و قلوبهم و لمّا یومنوا بأعمالهم أو آمنوا بالکلّ و آمنوا باعمالهم». همه این‌ها ایمان است، قبول است. «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُمْ»[24] آمَنَّای آن‌ها یک چیز دیگر است. الاعراب که نگفتند: «آمَنَّا بألسنتنا». گفتند: «آمَنَّا» ما جزء مؤمنین هستیم. مؤمنینِ خوب. خیر «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا»، «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا» نفی ایمان لفظی که نیست، نفی ایمان قلبی است و الّا از نظر لفظی ایمان داشتند، از نظر عملی هم نماز می‌خواندند که رکن عبودی آن صلاة بود و رکن بندگی آن بین النّاس زکات بود.

پس بعضی وقت‌ها «الَّذينَ آمَنُوا» استعمال می‌شود، حتی به شراب‌خوارها، عرق‌خوارها، زناکارها، منافقین که در قلب مشرک هستند، خدا می‌گوید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» حالا اگر این‌جا کسی بیاید بگوید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» چون همه را می‌گیرد، خداوند خواسته همه را بگوید، گفته: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا». ولکن در آیه نساء این‌طور می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى» «و قد حرّم الله من ذی قبل؟!». در کل شرایع الهیه شراب‌خواری حرام بوده است، آیات مکیه، آیات مدنیه. هجده آیه در تورات و انجیل است. چهار آیه در انجیل و چهارده آیه در تورات، بشارات عهدین را مطالعه بکنید که حرام است و حرمت شرب خمر در شریعت تورات قوی‌تر از حرمت شرب خمر در قرآن وانمود می‌شود که اگر یک نفر یهودی شراب می‌خورد، می‌گفتند در خیمه اجتماع احضار کنید و آن‌جا او را اعدام بکنید. حالا کاری به صحت و سقم آن نداریم، ولی این‌که در تورات موجود است. در کل شرایع الهیه شرب خمر حرام است و از بدترین محرّمات است ولی ادب قرآن را ملاحظه کنید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» یعنی «الذین آمنوا بألسنتهم و آمنوا شیئاً مّا بقلوبهم و لم یومنوا شیئاً مّا بأعمالهم لأنّهم یشربون الخمر» «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ».

یا قرآن شریف اگر می‌خواهد لفظ عام بیاورد لفظ عامی که حتی ابولهب‌ها و ابوجهل‌ها و ابوسفیان‌ها و صدام‌ها و شاه‌ها را هم شامل بشود. می‌گوید: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ»، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ» انسان می‌گوید، نمی‌گوید یا ایها الکلاب، یا ایها الدّواب، دواب نمی‌گوید. ادب قرآن بالاترین آداب است و حتی اگر در ادب عادی باشد یا ایها الکلب نمی‌گوید. البته در بعضی موارد توصیف می‌کند: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً»[25] بالاتر از آن «مثل الذین حمّلوا القرآن ثم لم یحملوه اشدّ مثلاً من الحمار» حالا کاری به آن‌جا نداریم. پس قرآن شریف که در بالاترین حد فصاحت و بلاغت است، ادب تعبیر را ملاحظه می‌کند. انسان، انسان. مؤمن، مؤمن. عادل، عادل. معصوم، معصوم. ولی عزم، ولی عزم. این‌ها را می‌گوید. آن وقت این خدا در این قرآن با این کمال، با این ادب در یک ‌جا منحصر به فرد می‌گوید: «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ»[26] خوب اسم علی را بلد نبود؟ خوب اسم نبرد. «اخرجنا لهم مؤمناً، معصوماً، انساناًً!» که صدق کند با آن کسی که شما جعل کردید امیرالمؤمنین است.

این چقدر ناسزا است و چقدر ناروا است و چقدر تهمت است به خدا و امیرالمؤمنین و ائمه. شما به همه ناسزا گفتید، به خدا ناسزا گفتید، به پیغمبر ناسزا گفتید، به ائمه ناسزا گفتید. «وصل الحال إلی هذه الحال الدّنیئة الرزیئة أنّ امیر المؤمنین کان یعبر فی بعض طرق الکوفة[…] واحد ناصبی مرّ علیه قال السّلام علیک یا دابّة الارض قال ما أنا دابة الارض، لأنّ دابة الأرض زغبٌ و ذَنَبٌ» این‌طور شیعه‌ها ناسزا گفتند. دوستی خاله خرسه این‌طور است و این روایت در تفاسیر همین‌طور نقل شده است و ذکر شده است.

من برای شما قسمتی از این روایت را که در تفسیر است مراجعه می‌فرمایید؛ «سورة النمل، المجلّد التّاسع عشر العشرون من الفرقان» «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ‏» «و ما هي دابة الأرض هذه التي تكلّمهم بالغة الإنسان؟ هي «دَابَّةُ الْأَرْضِ» أي كان من الحيوان الدّابة، فليس من ملائكة اللّه و لا الطّير»[27] خصوص ملائکه را بگویند دابه نمی‌گویند، خصوص طیر را دابه نمی‌گویند. طیر در مقابل دابه، ملائکه در مقابل دابه است. اگر عموم بخواهند بگویند مطلب دیگری است. مگر خدا این «أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ» را خواسته عموم بگوید؟ مگر همه حیواناتی را که مردند، می‌خواهد زنده کند؟ همه انسان‌ها، همه حیوان‌ها. خیر «دَابَّةً» مفرد است. یک حیوان را مفرداً می‌خواهد زنده کند. از یک حیوان مفرداً اگر حیوان نیست و بالاترین درجات عصمت است، می‌گوید: «دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ»؟

-‌ می‌شود این «دَابَّةً» حال باشد؟

-‌ «أَخْرَجْنا» مفعول است، حال یعنی چه؟ «أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ» این مشکل من و شماست. در حوزه‌ها، در تفسیرها این را در مغر ما وارد کردند، ما روی این عوامل درونی و برونی به قرآن که کار نداریم، قرآن می‌گوید: «دَابَّةً» می‌گوییم: نخیر «دَابَّةً» علی است. «فليس من ملائكة اللّه و لا الطّير، و لا من أولياء اللّه، حيث الدّابة ليست تعبيراً لائقاً بهم في أدب القرآن» «هل من الصّحیح اذا سئلت أنا من کان سیّد الخمینی؟ هو کانت دابةً، حشرةً، صحیح؟! من کان سیّد البروجردی؟ کان قارئ الامثلة» امثله خوانده است. اما شما می‌خواهید تقلید بکنید. فلان آقا چه کسی است؟ می‌گویید: یَضرِبُ را بلد است. خوب شما هم بلد هستید، هر بچه‌‌ای بلد است. در مقام تعریفِ یک کسی، باید آن آخرین حد را و آن آخرین فصل را بیان کند و الّا فلان شخص چطور است؟ یک ماده ای من المواد است! خوب ماده که هست. آن ماده یعنی جسم است. مادةٌ من المواد. کائنٌ من الکائنات. پس چطور شد شما استثناء کردید از میان همه دیوانه‌ها، همه نافهم‌ها، بدترین نافهم، بدترین دیوانه، کتاب‌الله شما را در تفاسیر خود، در تفسیر صافی خود و غیر، آوردید که «دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ» این فرد خاصی است و این فرد خاص امیرالمؤمنین است.

«و لا من أولياء اللّه، حيث الدّابة ليست تعبيراً لائقاً بهم في أدب القرآن الذين يخاطب أدني المؤمنين بالذين آمنوا فكيف يعبّر عن اكبر أولياء اللّه بعد الرّسول محمد (ص) «دَابَّةُ الْأَرْضِ»؟ كما في مختلقات مروية عندنا أنها الإمام امير المؤمنين علي (ع) و لا ما تصفها روايات في كتب إخواننا أنّ طولها ستّون ذراعاً، ذات زغبٍ و ريش و حافر، لها لحية» مثلاً خر است ریش دارد، اسب است ریش دارد. «لها لحية رأسها رأس ثور و عينها عين خنزير و أذنها أذن فيل و قرنها قرن إبل و عنقها عنق نعامة و صدرها» همه حیوانات جمع شد. در آن‌جا همه فضایل جمع است می‌گوید: دابه. در این‌جا همه رذایل جمع است. «و صدرها صدر أسد و لونها لون نمر و خاصرتها خاصرة هرّ و ذنبها ذنب كبش و قوائمها قوائم بعير فهذه تجمع لهذه الدّابة مختلف هيئات لمختلف الدّابة، و تلك تقول انها مجمع فضائل الانّسانية القمّة، فهي بين مفرطة و مفرّطة»[28] همه را باید در دریا ریخت.

یک موقع از لبنان آمده بودم، آن زمانی که آقای منتظری قائم مقام رهبری بودند. آن موقع ایشان را زیارت می‌کردیم، حالا هم همین‌طور است. ایشان را دوست داریم، ایشان هم ما را دوست دارند، جهات دیگر اهمیتی ندارد. عده زیادی از وکلا و وزرا و قضات و این‌ها بودند. ایشان گفتند: نظر شما چیست، چرا لبنان نماندید؟ گفتم: به این علت، به این علت و می‌خواهم در حوزه علمیه قم که از بزرگترین حوزه‌های عالم است، فکر قرآن اصالت پیدا بکند. بعد گفت: نظر شما راجع به این دروس چیست؟ گفتم: بگویم؟ نظر این است که تمام این دروس ضد اسلامی است و تمام این کتاب‌ها را باید دور انداخت. چون محور چیز دیگری است. «القرآن غائب عن الحوزات. القرآن لیس منعزلاً، لا، بعیدٌ، بعیدٌ کل البُعد حتّی أبعد من التورات و الانجیل» این همه روایاتی که سنّی نقل کرده است، آن‌طور احمقانه، شیعه نقل کرده است، این‌طور احمقانه. حُمق یکی این طرف رفته، یکی آن طرف رفته است. در تفاسیر هم همین‌طور است. در تمام تفاسیر شیعه روایت این‌طور است و در تمام تفاسیر سنی آن‌طور. آن وقت آن روایتی که هم شیعه دارد، کم است و هم سنی دارد، کم است که دابه یک حیوانی بوده است و کار نداریم.

«فهذه تجمع لهذه الدّابة مختلف هيئات لمختلف الدّابة، و تلك تقول انها مجمع فضائل الانّسانية القمّة، فهي بين مفرطة و مفرّطة و النّص «دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ» لا هكذا إنسان و لا هكذا حيوان، و بينهما أحاديث عن الفريقين عوان نصدّق منها ما صادق القرآن‏ و قول القائل تبريراً لكون المعني منها الإمام علي (ع)- و لا سمح اللَّه-: إنّ الدّابة جنس تشمل كل حيوان و إنسان أيا كان، مردود إليه بانّ ذكر الجنس الشّامل لسائر الحيوان قصداً إلى أفضل انسان، هو من أسوء التّعبير و أشنعه» این حیوان یک فرد را می‌خواهد بگیرد. «بل و التّعريف له بمطلق الإنسان» «اخرجنا انساناً» غلط است، علی را نباید انسان گفت، او بالاتر است. لفظ انسان می‌آورید؟! عادلاً؟ غلط است. معصوماً؟ غلط است. معصومین، تمام معصومین غیر از خاتم‌النبیین مقام دون هستند، باید فصل اخیر را گفت. یا اگر نمی‌خواهید اسم ببرید، مگر خدا اسم نبرده است؟

 در قرآن شریف از ائمه (ع) اسم نبرده است، اما خصوصیاتی که به عنوان اسماء وصفیه برای آن‌ها نقل کرده است، بالاترین مقامات است. مثلاً «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ»[29] بعد از پیامبر. «الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا» عدول نیست، معصومین نیست. «اصْطَفَيْنا مِنْ» از کل عباد در طول تاریخ عبودیت این‌ها اصطفاء شدند. «الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ»، «سابِقٌ بِالْخَيْراتِ» یعنی این کسانی که وراثت قرآن بعد از رسول‌الله دارند، اصطفاء شدند، «سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ» هستند. یعنی بر تمام سابقین در خیرات از ابراهیم‌ها و موسی‌ها و عیسی‌ها و نوح‌ها سبقت گرفتند. حتی فاطمۀ محمد و علی محمد و حسنین محمد، تمام این‌ها در بالاترین مقامات عصمت و طهارت هستند. قرآن این‌طور تعبیر می‌کند. اسم که نمی‌برد، ولکن صفت طوری بیّن می‌شود…

یا «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ»[30] «إِنَّما» یعنی ابراهیم هم نیست، حصر است. این «إِنَّما» را فاطمه دارد، ابراهیم ندارد. در آن بالاترین قله عصمت وقتی که می‌خواهد اسم ببرد این‌طور است. حالا می‌گوید: «دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ‏»[31] «و في هذا المجال المختلق ضد الامام علي (ع) قيل له انّ ناساً يزعمون انك دابة الأرض؟ فقال: و اللّه ان لدّابة الأرض ريشاً و زغباً و ما لي ريش و لا زغب و ان لها لحافراً و مالي من حافر»[32] من سم ندارم، من دم ندارم. باید گریه کرد، باید خون گریه کرد بر این حماقت‌هایی که شیعه‌ها علیه امیرالمؤمنین کردند. «و هنا أصبحت رواية إخواننا السّنّة بحق الإمام (ع) أرحم من رواية أصحابنا الشّيعة!» دروغ آن‌ها کمتر از دروغ ما است. «أرحم من رواية أصحابنا الشّيعة! و هنا ندرك أبعاد الشّكيمة اللئيمة على الإمام (ع) بلسان أشياعه المجاهيل دفعا لهم إليها من أعاديه، فهم أولاء الحماقى يذيعون عليه (ع) هذه الواصفة النّكدة و هم يحسبون أنهم يحسنون صنعا، رغم انهم من الأخسرين اعمالاً! و لماذا يفسّر «دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ» بعلي (ع)؟ أ لأن تكلم الدابة خارقة ربانية فلتكن له (ع)؟ و ليس تكلم الإمام بخارقة، بل الخارقة هي تكلم الدّابة؟» بچه دو ساله حرف می‌زند.

«و من المظنون ان دابة ناصبة معاندة للإمام استغفل دابة ممن يدعي انه من أشياع الإمام فحملته على ذلك التّأويل العليل، إذ خيّل إليه انه غنيمة من التّأويل حيث يختص الإمام بهذه الكرامة الغالية!» این اختصاص خاصی است که امام حرف می‌زند. «و ليس تكلم الإنسان كرامةً لأي إنسان فضلاً عن الإمام! فما حديث دابة الأرض تفسيراً لها بالإمام إلّا تلقيناً لعيناً من دابة ناصبة إلى دابة راسبةٍ في شعورها تدّعى أنها من الشّيعة، مهما تظافر نقله في كتابات شيعية و الامام علي (ع) براء من هكذا هتك و فرية و انها حسب الآية و روايات من الفريقين حيوان» نه این و نه آن. «و ليس أي إنسان، «دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ» هؤلاء الكفرة الأنكاد: ان النّاس و هم هؤلاء و أضرابهم» همه این‌ها جزء آن‌ها هستند. «أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ» تو به آیات رب یقین داری و این‌طور مقام مقدس امیرالمؤمنین را هتک می‌کنی؟ «إخراج دابة من الأرض تكلمهم هو من أشراط السّاعة و ليس فيها نفسها، فانها بعد هنيئة «وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ».

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. تفسیر القمی، ج ‏2، ص 131.

[2]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏1، ص 17.

[3]. نمل، آیه 83.

[4]. همان، آیه 81.

[5]. نهج البلاغة، ص 106.

[6]. روم، آیه 7.

[7]. فصلت، آیه 53.

[8]. انبیاء، آیات 95 تا 97.

[9]. انعام، آیه 6.

[10]. عنکبوت، آیه 65.

[11]. نمل، آیه 82.

[12]. بقره، آیه 73.

[13]. نمل، آیه 18.

[14]. همان، آیه 17.

[15]. شوری، آیه 29.

[16]. انعام، آیه 38.

[17]. فرقان، آیه 59.

[18]. انعام، آیه 38.

[19]. نساء، آیه 43.

[20]. اسراء، آیه 32.

[21]. انعام، آیه 152.

[22]. بقره، آیه 222.

[23]. مائده، آیه 6.

[24]. حجرات، آیه 14.

[25]. جمعه، آیه 5.

[26]. نمل، آیه 82.

[27]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج‏22، ص 260.

[28]. همان، ج‏22، ص 262.

[29]. فاطر، آیه 32.

[30]. احزاب، آیه 33.

[31]. نمل، آیه 83.

[32]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏22، ص 263.