«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ «وَ قَضَيْنا إِلى بَني إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً * فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولي بَأْسٍ شَديدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً * ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفيراً * إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبيراً * عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ حَصيراً».[1]
اگر ما درست روی بود و نبودِ بعضی از الفاظ در آیات مشترکةالمضمون و مشترکةالمعنا توجه کنیم، عائدات معنوی و علمی و معرفتی بسیار زیادی داریم. احیاناً دو یا چند آیه به نظر میرسد که از نظر مضمون و معنا یکسان هستند اما در بعضی از این آیات یک لفظ اضافهای است و در بعضی نیست. اینگونه نیست که اگر این لفظ در بعضی از آیات اضافه است، معنای آن لفظ مراد نباشد و اینگونه هم نیست که اگر این لفظ که در آن آیه است، در آیه دیگری نیست، اینجا هم که نیست، آن معنا مراد باشد.
ما دو آیه راجع به جنبه سلبی و ایجابی که مسئولیت موحدین و مکلفین و مسئولین کل تاریخ رسالات است، داریم. یک آیه: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ» آیه 193، سوره بقره. «وَ يَكُونَ الدِّينُ» اعم است از کل دین یا اکثر دین. اگر گفتند: مردم قم آمدند، اعم است از اینکه همگان صددرصد آمدند یا اکثریت مطلقه آنها آمدند. اما اگر گفته شد مردم قم همگان آمدند، این نص است در اینکه استثنائی در کار نیست. این آیه در سوره مبارکه بقره «وَ قاتِلُوهُمْ» امر است به کل مسلمین تاریخ، از هنگام نزول این آیه تا زمان ولیّ امر (عج). «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ» سلب «وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ» ایجاب.
سلب و ایجاب با هم تناسب دارند. همانطور که ایجاب آن «وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ» با کل دین یا اکثریت مطلقه دین میسازد که احیاناً بیدینی هم در کار باشد، همچنین «لا تَكُونَ فِتْنَةٌ» میسازد با اینکه از نظر سلبی هیچگونه فتنه ضد دینی نباشد یا فتنه ضد دینی بسیار کم و کمرنگ است و استقلالی و معارضه چندانی ندارد.
اما در آیه 39 سوره انفال: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ» ببینید «كُلُّهُ لِلَّهِ» آنجا «کُلُّهُ» ندارد، اما اینجا «کُلُّهُ» دارد. بارها، دهها بار و بیشتر انسان آیاتی را به عنوان تسلسلی توجه میکند و فکر میکند، اما مادامی که به عنوان همگام و موضوعی دقت نکند، مطلب درستی به دست انسان نمیآید. این دو آیه مبارکه، دو نقش افساد جهانشمول بنیاسرائیل را به تعبیر دیگر بیان میکند. همانطور که در این آیات اسراء «وَ قَضَيْنا إِلى بَني إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً»[2] از نظر افساد بیان میکند که دو افساد است؛ افساد اول صددرصد نیست و افساد دوم صددرصد است؛ چون «وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً»، نه علوّین کبیرین. این «لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً» مربوط به افساد جهانشمول دوم است، کما اینکه در روایات متواترهای داریم: «بِهِ يَمْلَأُ اللَّهُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»[3] این افساد جهانشمول دوم است که علو کبیر است.
همچنین اصلاح آن، اصلاح بعد از افساد جهانشمول اول که صددرصد نیست، اصلاح هم صددرصد نیست و افساد جهانشمول دوم که صددرصد است و علوّ کبیر است، اصلاح آن نیز صددرصد است. عللی دارد عرض میکنم، این دو آیه را توجه کنید. اصولاً زندگی در حالت تکلیف مسئولیتآور است و مسئولیتآور بر یک نقطه درخشان کلمه اخلاص است که در تمام ابعاد عقیدتی و فرعی و درونی و برونی، علمی، عقیدتی، اخلاقی، عملی باید نقش داشته باشد و آن کلمه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللّهُ» است. «لَا إِلَهَ» عنوان سلبی در کل مراحل است، «إِلَهَ» انبیا، عقاید، اعمال، علوم، افکار و غیره. ایجابی در بُعد «إِلَهَ»، «إِلَهَ» واحد، رسل، رسل الهی، احکام، احکام الهیه، علوم و عقاید و معارف و اعمال همه الهیه. گرچه تا اندازهای در میان شرایع پنجگانه رنگارنگ است، اما اصل و محور طاعةالله است. این طاعةالله دارای دو بُعد است: یک بُعد «لَا إِلَهَ» است، إلههای عوضی، انبیاء عوضی، مراجع غلط، رهبران غلط، اعمال غلط، علوم غلط، عقاید غلط، افکار غلط، اخلاق غلط همه را کنار میزند، چون محور سلب است، «إِلَهَ» است. الوهیت در طاعت، الوهیت در عبودیت، الوهیت در عصیان، الوهیت در همه تخلفات. و بُعد دوم «إِلَّا اللّه» است، «اللّه» واحد که باشد، او مطاع است، او معبود است، توجه به سوی او است و توجه به دیگران نیست، در کل حرکات و سکناتی که انسان موکلف دارد.
این دو آیه مبارکه، آیه سوره بقره نظر به سلب و ایجاب اول دارد. سلب اول افساد جهانشمول اسرائیلی که صددرصد نیست و ایجاب اول به وسیله «عباداً لَنا» که از بین بردن این افساد است، نه کلاً. افساد جهانشمول غیر صددرصد اسرائیلی است و نه سایر افسادها. رأسالزاویۀ افسادها را از بین میبرد و از نظر اصلاح هم اصلاح جهانشمول صددرصد نیست.
«وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ»[4] «كُلُّهُ» در اینجا نیست. اما سلب و ایجاب دوم که در سوره انفال است. «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ» افساد آن مربوط به افساد جهانشمول دوم است که «وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً» است و اصلاح آن نیز مربوط است به اصلاح جهانشمول دوم که: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبيراً»[5] است. یک مقدار در مورد این دو آیه صحبت کنیم.
قبلاً که در بحث تسلسلی روی این دو آیه بحث میکردیم، این مطلب را به یاد بیاوریم که اصولاً مسلمان در هر موقفی است و در هر زمانی است، در هر مکانی است، در هر وضعی است، به اندازه استطاعت خود یا آن مقداری که میتواند تهیه کند، او باید در مقابل غلطها و باطلها و نارواها جنبه سلبی داشته باشد و نسبت به صحیحها، اصلاحها و درستها جنبه ایجابی داشته باشد و این سه مرحله است.
ما هنوز در مرحله اولی هستیم، در مرحله اولی هستیم به این معنا: «وَ قاتِلُوهُمْ». ما باید در جنگ سرد و گرم مقاتله کنیم. جنگ سرد تبلیغات است، دعوات ربانیه است، حجج الهیه است که «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعينَ»[6] این جنگ سرد است. دعوات ربانیه، دعوات باطل را از بین میبرد و از دامن اجتماع مکلفان و غیر مکلفان میزداید. اما جنگ سرد کافی نیست. کسانی هستند که دعوت الهیه بر مبنای حجت، برهان، دلیل قانعکننده برای آنها کافی نیست، فرعونی برخورد میکنند، نمرودی برخورد میکنند، صدّامی و شاهنشاهی برخورد میکنند. توسل به زور میکنند.
بنابراین «قاتِلُوهُمْ» دو بُعد دارد؛ بُعد اول و گام نخستین در جهت سلبیِ کل مکلفین در این مسئولیت دو بُعدی، بُعد تبلیغی است. آنچه را خداوند بر رسول آخرین فرستاده است، ما درست دریافت کنیم، در خود عمل کنیم، در ابعاد علمی، عقیدتی و اخلاقی و عملی و بعد دریافت دهیم. این جنگ سرد است. جنگ سرد است که ما با نیروی حجج الهیه، در برابر افکار غلط شیطانی به جنگ بیاییم. جنگ، لفظ جنگ است، اما واقع مطلب که خونریزی نیست. خون باطل را نمیریزیم، آبروی باطل را میریزیم. حجت غلط باطل را به وسیله دعوات حقه و حجج بالغ الهیه در لجّه قرار میدهیم، این مرحله اولی در هر زمانی است.
و مرحله دوم عبارت از جنگ گرم مقاتله و است. جنگ گرم در کجا است؟ آنجایی که دعوات ربانیه اثر نمیکند و انسان قدرت دارد که در مقابل باطلها که در زمین افساد میکنند و مستضعفینِ در عقاید و افکار را منحرف میکنند، ما باید شر آنها را از بین ببریم، یا محدود کردن، یا حبس کردن، یا کشتن که «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْكَي»[7] این مرحله دوم است. در کل تاریخ اسلامی از هنگامی که این آیات نازل شده است، این مأموریت برای ما است.
اما سؤال: آیا سلطه شریعت اسلامیه به وسیله این «قاتِلُوهُمْ» دو بُعدی، «وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ»[8] دو بُعدی، «قاتِلُوهُمْ» با جنگ سرد و گرمِ دو بُعدی، «وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ» در ابعادی که شریعت مقرر کرده است، تاکنون شده است؟ نه. پس امر به چه کسی بود؟ آن کسانی که زمان نزول آیه بودند، آیا میتوانستند چنین کاری انجام دهند؟ نه. مسلمانها که در اقلیت بودند و حتی در بین خود گرفتار منافقین و مشرکین و یهودیها و نصارای همجوار بودند، آیا میتوانستند کلاً در جنگ سرد موفق باشند؟ نه. میتوانستند کلاً در جنگ گرم موفق باشند؟ نه. بعضاً بله، بعضاً در جنگهای مرحله دوم اُحد و کل مرحله بدر و فتح مکه و جنگ طائف و جنگهای دیگر بله. اما «وَ قاتِلُوهُمْ»، «هُمْ» کفار مخصوصی نیستند، کما اینکه «قاتِلُوهُمْ» مسلمانهای مخصوصی نیستند. این یک نقشه کلّی در طول تاریخ اسلام دارد از مرحله آغازین که این آیات است. مسلمانها نمیتوانستند در آن هنگام چنین هنگامه جهانی را در جنگ سرد و گرم را ایجاد کنند، نمیتوانستند. پس آنها مقدمه است، از صفر باید شروع کرد.
وقتی که مرحوم آقای خمینی در نجف حکومت اسلامی را شروع کردند، گفتند: تعجب نکنید که رضاخان قلدر میتواند شاه شود، ما نمیتوانیم. باید از صفر شروع کرد. آیه میگوید: باید از صفر شروع کرد. آن مقدار که شما قدرت دارید و در توان شما است، از زمان نزول آیه این دو مسئولیت را باید ایفا کنید. دائماً جنگ سرد، جنگ گرم. جنگ سرد، جنگ گرم. اما چه زمانی به نتیجه خواهد رسید؟ اینگونه نیست که ما قبل از ظهور ولیّ امر (عج) دست روی دست بنهیم، جنگ سرد نکنیم، جنگ گرم نکنیم، جنبش نداشته باشیم، استراحت کنیم، بخوابیم، تا هر وقت خورشید طلوع کرد استفاده کنیم. پس شما شبها چراغ روشن نکنید، چون فردا صبح خورشید میتابد. نخیر، این یک وظیفه سلبی استمراری در بُعد جنگ سرد و جنگ گرم است که در طول تاریخ اسلام باید باشد تا به مرحله اولای برطرف کردن فساد جهانشمول عالمی برسد. «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولي بَأْسٍ شَديدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً»[9] خوب نشده است. هم سیطره جهانشمول اسرائیل نشده است، تا چه رسد «وَعْدُ أُولاهُما»، تا چه رسد «بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا» یک بندگان اختصاصی ویژه ربالعالمین، اینها با هم در کل کره تکلیف وحدت کنند و جنبه سلبی را در بُعد اول که جنگ سرد است و در بُعد دوم که جنگ گرم است، شر اسرائیل را از روی کره تکلیف بکَنند، نشده است، اما باید این همت را گماشت.
این همت استمراری است، گرچه افراد صالحین و مصلحین در اقلیت هستند، اما «لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ»[10] این دستور رسول و ائمه دین (ع) است و این جمله از امیرالمؤمنین (ع) است: «لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ» اهل هدی همیشه کم هستند، از نظر عدد همیشه کم هستند، اما از نظر ایمان قوی هستند، ایمان درونی و اطمئنان برونی. ایمان درونی: «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ»[11] اطمئنان برونی: تأیید ربالعالمین، به جلو بروید «سِیرُوا وَ اللَّهُ مَعَكُمْ» محمد بن عبدالله (ص) یک فرد بود، «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ» «قُمْ فَأَنْذِر»[12] باید بایستی، حساب نکنی افراد نداری. اقلیت هستند. مؤمنین کل تاریخ در کل رسالات ربالعالمین در اقلیت هستند، اما این اقلیت باید آنقدر همت بگمارند، آنقدر در جنگهای سرد و گرم، در تلقیات و القائات علیه کفر و فساد در جنبه سلبی و لَهِ ایمان در جنبه ایجابی باید کوشا باشند که هر قدر فساد بیشتر است، تکلیف اینها زیادتر است. هر قدر جهالت بیشتر است، تکلیف علمی اینها بیشتر است. هر قدر عقیده ضعیفتر است، تکلیف عقیده اینها زیادتر است. هر قدر امر و نهی کمتر است، امر به معروف و نهی از منکر در اینها قویتر است. اگر یک دشمن به خانه شما حمله کند، برای دفع او یک قدرت مصرف میکنید، اگر دو دشمن حمله کند، شما یک نفر هستید، طلبه هستید، ضعیف هستید اما دو قدرت مصرف میکنید. این یک قضیه اتوماتیکی است. هر قدر دشمن زیادتر باشد، شما احساس میکنید وظیفه بالاتری دارید.
هر قدر فساد در عالم زیادتر شود، فساد در مراحل پنجگانه ناموسی هر قدر زیادتر شود، در کل مراحل ناموسی هر اندازه فساد اوج و موج بگیرد، مسئولیت مؤمنین زیادتر، حرکت آنها بیشتر میشود. هر قدر گرگها و سگها و درندگان با سرعت بیشتر دنبال انسان کنند، باید بیشتر بدوید، نتوانید وسیله بگیرید، جان خود را حفظ کنید، ناموس خود را نگهبان باشید.
در این دو آیه مبارکه که یکی سوره انفال است، «يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ»[13] برای مرحله بعد. اما الآن مرحله اولی، ما الآن وظیفه مرحله اولی داریم. الآن کل مسلمانهای جهان تکلیف وظیفه مرحله اولی در دو بُعد سلبی و ایجابی دارند. بُعد سلبی: «وَ قاتِلُوهُمْ» افکارهم، اخلاقهم، عقائدهم، علومهم، اعمالهم، در جنگ سرد تبلیغاتی و در مرحله دوم: در جنگ گرم مقاتلهای و مجاهدهای، این باید دوام داشته باشد. «وَ قاتِلُوهُمْ» تا چه زمانی؟ تا دو مرحله دارد. مرحله اولای تا، آن «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ»[14] مرحله اولی است. تا آنجایی که فساد جهانگیر است، فعالیت شما در «قاتِلُوهُمْ» در جنگ سرد، در جنگ گرم بسیار قوی است، بسیار نیرومند است. کفر و فساد هم در اشاعه کفر و فساد بسیار نیرومند است، اما غلبه باید با شما باشد، شما وظیفه دارید. افساد آسان است، مفسدین بسیار هستند، وسایل افساد زیاد است، اما وسایل درونی اصلاح شما مؤمنین ایمان است، هر چه بالاتر و وسایل برونی اصلاح شما، تأیید ربالعالمین و لا سيّما که خدا امر کرده است: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ»[15] این برای ما است، بعد مرحله دوم است، بعد سختتر است.
افساد جهانشمول اول که از بین رفت، بعد «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفيراً * إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ»[16] «آخَرَة» نیست اگر «آخَرَة» بود، یعنی دیگر، نه، این دیگر نیست، آخری است. هم دیگری است، هم در حیات تکلیف آخری است. دومی نیست، این دومی است که آخری است، احیاناً اوّلی است، بعد دومی است، سومی هم در کار است، نه، این «مَرَّتَيْنِ» است. هم افساد «مَرَّتَيْنِ» است، هم اصلاح «مَرَّتَيْنِ» است. افساد مرّه ثانیه که با علوّ کبیر است و در ابعاد درونی و برونی اسرائیل جهانشمول است که ابعاد درونی اسرائیل وقتی دفعه اول اینها نابود شدند، فکر میکنند که باید قویتر شد، قویتر شد، بعد یأجوج و مأجوج به آنها کمک میکنند، بُعد دوم. بعد سایر مفسدین تاریخ به آنها کمک میکنند، بُعد سوم، امداد و املال الهی است که بحث امروز و فردای ما است. «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ» «المرّة الاخیرة الآخِرة» «آخَرَة» نیست. لذا ما در قیامت «یوم الآخِر» داریم، «یوم الآخَر» نیست، «یوم الآخَر» یعنی روز دیگر، «یوم الآخِر» یعنی روزی که بعد از آن روز دیگری نیست. اینجا هم افسادی که بعد از آن افساد دیگری نیست و اصلاحی بعد از این افساد که بعد از آن اصلاح دیگر نخواهد بود. «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ» ما باید در مسجدالاقصی وارد شویم. هنوز وارد نشدیم، آن ورود اول بعد از افساد جهانشمول نبوده است.
این دو آیه را ما در نظر بگیریم، انطباق بسیار قویم و دقیق با آیه مورد بحث است. سؤال: این «عِبادَاً لَنا» که با آن خصوصیات «عِباداً لَنا … فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً» هم «عِبادَاً لَنا» است، هم «عِبادَاً لَنا»یی را در دو بُعد سلبی و ایجابی عمل میکنند که «فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً» چه خصوصیاتی دارند؟ آیا قیادت معصومه در میان آنها است؟ نه. در افساد جهانشمول اول و بعد اصلاح جهانشمول اول به حد خود که صددرصد نیست، معصومی در کار نیست، چون معصومی که هست غایب است، ولیّ امر (عج) است، آن مربوط به اصلاح دوم است «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ».
پس قیادت، قیادت معصومهای نیست. چون قیادت و رهبری، رهبری معصوم نیست، گر چه این مسلمانها و مؤمنین «عِباداً لَنا» هستند، اما نقصانهایی در کار خواهد بود، همانطور که افساد صددرصد نیست، «عِباداً لَنا» هم نمیتوانند صددرصد بشوند. چون نمیتوانند صددرصد باشند، روی این حساب است که بعداً شکست خواهند خورد. «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ» اولاً قیادت و رهبری معصوم نیست، ثانیاً وقتی که اینها با یک رهبری بسیار عادل و عاقل و مؤمن و با پشتکار و قوی «فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ» انجام دادند، چه کار میکنند؟ رأسالزاویه افساد را که یهود است از بین میبرند؛ با چه؟ با سلطه. یهودیها که در افساد جهانشمول اول سلطه جهانی غیر صددرصد دارند، ولکن اکثریت ساحقه و اکثریت مطلقه دارند، باید از بین بردن این افساد و به جای آن اصلاح جهانشمول به این حد را آوردن که صددرصدی است، این سلطه لازم دارد، بدون سلطه نمیشود. نمیشود فقط چند سنگ به اسرائیل بزنند، بعد فرار بکنند، بعد کشته شوند. خیر؛ این «فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ» کل خانهها، نه کل بلاد. تمام خانههایی که اسرائیلیهای مفسد فی الارض که اصل افساد جهانشمول در مرّه اولی بودند «فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً». این مهمترین بحث در کل تاریخ است، چون سرنوشتساز است. من شب و روز فکر میکنم، بحثی است که قسمتی از آن در تفسیر نوشته نشده است و بعد ملحق خواهد شد.
زهوه ملک اینها را میگیرد. چون مقام و منزلت، احیاناً این انسان را گیج میکند. معصوم که اینجا رهبر نیست، گیج میشود. کسانی که «عِبادَاً لَنَا» هستند، درجه اول هستند درست، اما درجه اولهای «عِبادَاً لَنَا» وقتی که سلطه پیدا کردند، گیج میشوند. ما نمونه هم داریم. نمونه در جنگ طائف، جنگ طائف بعد از فتح مکه بود، در فتح مکه چقدر مسلمانها عِده و عُده و قدرت داشتند که بدون جنگ مکه را گرفتند، اصل مشرکین نابود شد. طائف دیگر چه بود؟ بعد به جنگ طائف رفتند، به چه حساب شکسته خوردند؟ حساب کردند طرف که چیزی نیست، ما مشرکین مکه را با آن عظمت، با آن جمعیت و قدرت، از بین بردیم، حتی بدون جنگ، دیگر این مشرکین طائف چه هستند؟ مسلمانها شکست خوردند. با آن عظمت و با آن قدرت شکست خوردند و بعداً عده خاصی از مسلمانها به جلو رفتند، کُتلهای تشکیل دادند و غالب شدند. پس زهوةالملک انسان را میگیرد.
نسبت به جناب داود (ع) قبل از اینکه پیغمبر شود، «خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ»[17] یک حکمی کرد. حکم خیلی عادلانهای نبود، هنوز نبی نشده بود، بعد «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ»[18] قبل از مقام رسالت و نبوت و عصمت، احیاناً خطایی است، چون مَلک شد، داود اول مَلک شد «وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ»[19] هنوز نبی نشده است، بعداً که «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ»[20] بعد «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى» حتی آنجا.
یا راجع به این آیه مبارکه که «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ»[21] پیغمبر بزرگوار این آیه را میخواندند، امیرالمؤمنین (ع) این را میشنیدند، بعد حضرت عرض کردند: یا رسولالله، ما هم از آنها هستیم؟ فرمود: بله. امیرالمؤمنین بیهوش شد و افتاد، به خاطر اینکه میخواهد خلیفة الارض شود. این خلیفةالارض بودن خیلی مسئولیت است که انسان خود را گم نکند. حضرت فرمود: ولکن یا علی خدا به تو کمک میکند. پس این رعونت و این زهوه و این خودبینی و خوددانی حالت سلطه، یک اشکالاتی را در انسان ایجاد میکند مگر اینکه معصوم باشد. پس اگر کسی این سؤال را بکند، بگوید: «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ» چرا؟ این «عِباداً لَنا» که «فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً» این «عِباداً لَنا» که اینها تالیتلو کل معصومین تاریخ هستند، خالصترین افراد خالص مؤمنین تاریخ هستند، اضافه بر ایمان، قدرت، احساس مسئولیت، همت، قیام. آنچنان قیام میکنند که اسرائیل را با آن قدرتی که هنوز به آنجا نرسیده است، نابود میکنند. «فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً».
پس چطور بعد برعکس میشود؟ «ثُمَّ رَدَدْنا» این سؤال است، خدا فرمود: «رَدَدْنا» به جمعیةالصفات و به جمعیةالقدرات «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ». «کُم» چه کسی است؟ همین بنیاسرائیل است. همه خطابها بنیاسرائیل است. «وَ قَضَيْنا إِلى بَني إِسْرائيلَ … لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ» همه خطاب به بنیاسرائیل است. «عِباداً لَنا» اینجا غایب است، ولیکن حضور نسبت به بنیاسرائیل است، کارهای که اینها میکنند، «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ» یعنی بعد از آنکه «عِباداً لَنا… فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً» بعد از این، قضیه برعکس میشود «الْحَرْبَ سِجَالٌ»،[22] «سِجَالٌ» به این معنا است، گاه مسلمانها غالب میشوند، گاه مغلوب میشوند. غالب شدن آنها روی حساب است، مغلوب شدن آنها هم روی حساب است.
در جنگ طائف مغلوب شدند روی حساب است، غالب شدند روی حساب است. چه کسانی مغلوب شدند؟ همان کسانی که مکه را فتح کردند مغلوب شدند، چون خطا کردند. در جنگ اُحد اول مغلوب شدن است، بعد غالب شدن است. مغلوب شدند چون آن پنجاه نفر تیرانداز جای خود را رها کردند و به دنبال غنیمت رفتند، بعد غالب شدند. این غالب شدنها و مغلوب شدنها… مغلوب شدنها امتحان است و تذکار است، موعظه است.
توجه کنید اگر مقامی به دست آوردید خود را گم نکنید. دشمن را کوچک نگیرید، خود را خیلی بزرگ نگیرید، از توکل بر خداوند دور نشوید. اینطور نیست که اگر در جنگ اُحد مسلمانان شکست خوردند، اهانت به پیغمبر است، خیر. اهانت به کسانی است که بر خلاف دستور رئیس کل قوا رسولالله «قائد القوات المسلحة الرّسولية»[23] است، بر خلاف امر او این پنجاه نفر تیرانداز جایگاه خود را رها کردند، حالا نسبت به «عِباداً لَنا». سؤال: این «عِباداً لَنا» با آن خصوصیات «فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً» چرا «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ»؟ حساب دارد. حساب آن دو بُعد است، یک بُعد سلبی، یک بُعد ایجابی. بُعد سلبی: این «عِباداً لَنا» درست کار کردند، درست قیام کردند، درست «جاسُوا خِلالَ الدِّيارِ» اما مقام اینها را گرفت.
دوم: این کار را کردند، دقت نداشتند که استمرار مهمتر از اول است، استمرار مهمتر است. راجع به رسولالله «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»[24] اصل رسالت مهم، اما استمرار رسالت؛ رسالت را با استمرار به دنبال دارد. اینطور نیست که اصل رسالت آمد، بعد استمرار نه. پیغمبر که وفات فرمودند دیگر تمام شد، خیر. گرفتن حکومت اسلامی و از بین بردن شاه و شاهان و صدّام و… بسیار خوب، بسیار عالی، نیت خوب، همت خوب، شجاعت خوب، اما نگه داشتن آن مهمتر است. همان دشمنی که ما او را در صورت محمدرضاخان از بین بردیم، صد محمدرضاخان وجود دارد. دقت داشته باشیم خود را در بُعد ایجابی مُلک گم نکنیم. خود را گم نکنیم در اینکه دشمنانی هستند، ما به دست دشمن کمک به دشمن نکنیم. ما کاری نکنیم که دشمن از آن سوءاستفاده کند، کاری نکنیم دشمن قوی شود، کاری نکنیم دشمن به ما بخندد و درست هم بخندد. روی این حساب است که استمرار حکومت حقه بسیار مشکلتر از مرحله آغازین حکومت حقه است. در اینجا هم درست است «عِباداً لَنا أُولي بَأْسٍ شَديدٍ» اما قیادت، قیادت معصوم نیست. «عِباداً لَنا» رهبری معصوم ندارند، همه پاک هستند.
مرحله دوم بعد از عصمت هستند، تالیتلو عصمت هستند، اما جهاتی است که اینها از نظر سلبی شکست خواهند خورد، نه اینکه از بین میروند، شکست خواهند خورد. سلطه از دست آنها بیرون میرود، قدرت ظاهری از دست آنها بیرون میرود. گرچه قدرت باطنی دارند، کما اینکه در جنگ طائف چنین بود، در جنگ احد چنین بود، در جنگ حنین چنین بود. «وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ»[25] شما خیلی خوشحال هستید که زیاد هستید، اما شکست خوردید، نه، خوشحال نباشید. در هر حالتی از حالات هستید باید توکل بر خدا، استقامت در ایمان و در شرایط و مسئولیات ایمان و دشمن را کوچک نگرفتن و دقت داشتن که وقتی دشمن شکست خورد، قبل از اینکه دشمن شکست بخورد، دشمن حسابی نداشت، میگفت: افراد آنها کم هستند. اما بعد از اینکه دشمن زیاد با عدِّه و عُدّه زیاد شکست خورد، دشمن مار زخمخورده است. مار زخمخورده بدتر نیش میزند تا مار زخمنخورده. دشمن که در مرحله اولی با عده کم «عِباداً لَنا» شکست خورد، بعداً خود را جمعتر میکند. اسرائیل تنها به میدان نخواهد آمد، بلکه دسته دوم هستند، یأجوج و مأجوج بر حسب آیات انبیاء و آیات سوره کهف و دسته سوم کل مکذبین تاریخ. این سه بُعد با هم ملتحم میشوند و با یکدیگر منضم میگردند.
دوم: «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ»[26] مال بنیاسرائیل زیادتر خواهد شد، بنین آنها زیادتر خواهد شد، از نظر مال بیشتر، از نظر افراد بیشتر «وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفيراً» کثرت در عِدّه، کثرت در قدرت، از نظر نفیر و از نظر جنگ. قدرت اینها سه بُعدی زیادتر خواهد شد.
با این سه بُعدِ قدرت، آن «عِباداً لَنا» را به آن حسابهای سلبی که در اینها است، آنها را احیاناً کنار میگذارند و قدرت را به دست میگیرند، بلکه قدرت افسادی بنیاسرائیل بالاتر خواهد شد. «وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً» اینجا است که بر حسب روایات متواتره «بِهِ يَمْلَأُ اللَّهُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»[27]
سؤال میشود: این سلطه جهانشمول نخستین که در روایات نیست؟ ما عرض میکنیم: اگر در روایات باشد یا نباشد، در آیه وجود دارد. اگر خدا بفرمایید و معصومین فرمودهاند و به ما نرسیده است یا فرمودهاند و کمرنگ به ما رسیده است، ما مشکل داریم؟ اگر شما سؤال و حکمی از مرجع تقلید خود کردید و گفت، اما چایریز او نگفت، اما شاگرد او نگفت، شما مشکل دارید؟ اگر قرآن شریف در این آیات، بر مبنای اصلی این آیات و آیات دیگری که بیشتر مطلب را برای ما بیّن و روشن میکند، اگر گفت، ما مشکل داریم؟ «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً» بعد: «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ».
در اینجا یک وقفه داریم و آن وقفه راجع به جواب این سؤال است که چرا؟ چرای در سلبی و چرای در ایجابی. چرا «عِباداً لَنا» شکست بخورند و چرا بنیاسرائیل از نظر وسایل جنگی و از نظر مال قویتر گردند؟ در اینجا آیاتی در قرآن شریف راجع به امداد است. «وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ» آیات متعددهای در این جریان است که عرض میکنیم.
- [سؤال]
– خیر، جبر نیست.
- خداوند تکویناً به اینها کمک میکند یا تشریعاً؟
– در آن «بَعَثْنا» هم تکوین است و هم تکلیف است. «بَعَثْنا عَلَيْكُمْ» یعنی خداوند به این اقلیت «عِباداً لَنا» بیشتر قدرت میدهد، بعد آنها تکلیف هم دارند، به تکلیف خود با عنایت الهی عمل میکنند. در اینجا چه؟
سوره مریم آیه 75: «قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا» قرآن را ببینید، «قُلْ» کلّی است «مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ» کسی که در گمراهی فرو رفته است، آیا خداوند او را وامیگذارد؟ نخیر، «فَلْيَمْدُدْ» خدا بر خود واجب کرده است، «فَلْيَمْدُدْ» خدا به ضلالت کشش میدهد، چرا؟ برای اینکه حساب او بیشتر پاک شود، جلوی ضلالت او را نمیگیرد، منتها ضلالتها متفاوت است، یک ضلالت ظلم است که جلوی ظلم گرفته خواهد شد، ولکن گمراهی هر چه بیشتر گردد «طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ» «بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ»[28]
آیه دیگر، سوره بقره، آیه 15: «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ» آنها رسالت اسلامی را مسخره کردند، «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» منتها مسخره کردن آنها روی ضعف و جهالت است و مسخره خداوند، جزای وفاق است و روی قدرت است. «وَ يَمُدُّهُمْ» آنها را به سوی ضلالت میکشاند. مثلاً: «وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ»،[29] «قَيَّضْنا» برای شیاطین، برای منکرین. «وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ»؛ «أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطينَ عَلَى الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا»[30] چه حسابی؟ این تعذیب است. خدا جلوی شیطان را نمیگیرد، بلکه او را به پیش میفرستد تا به طرف این کافر برود تا کفر او بیشتر شود تا عذاب دنیوی را قبل از اخروی مشاهده کند یا در سوره اسراء آیه 20: «كُلاًّ نُمِدُّ» هر دو را کمک میکنیم. مؤمن را امداد ایمانی، کافر را امداد کفری. مؤمن را به سوی ایمان هل میدهیم، کافر را به سوی هل میدهیم. کدام کافر؟ آن کافری که در کفر خود عناد دارد. «كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ» یک عطای جلال است و یک عطای جمال است، عطای جمال، عطای رحمت رحیمیه است به کسانی که در راه حق هستند است، عطای جلال عطای قدرت و تعذیب است نسبت به کسانی که در راه باطل هستند.
- در آیه دیگری داریم که: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ».[31]
- بله، همینطور است.
– فقط در صورتی که اینها خدا را یاری کنند، خدا یاری میکند. اینجا چطور میفرماید: «وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ»؟
– این را داریم بحث میکنیم، میخواهیم ببینیم این «أَمْدَدْناكُمْ» چیست. «أَمْدَدْناكُمْ» یعنی خداوند کمک میکند؟ نه، میگوید این یهودیها، این مارهای زخمخورده که تصمیم دارند برگردند و چه کنند، خدا جلوی این تصمیم برگشتن را نمیگیرد، بلکه مال زیاد و چیزهای دیگر زیاد «أَنَّما نُمِدُّهُمْ»[32] بعد آیات را میخوانیم.
«أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينَ * نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ»[33] گمان میکنند، مثلاً این بنیاسرائیل، این بنیاسرائیلی که «أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفيراً» این گمان برای آنها حاصل میشود که بله، این خیر است، معلوم میشود که کار ما درست است، چون کار ما درست است، پس کار آن «عِباداً لَنا» غلط است و لذا خداوند به ما مال زیاد، اولاد زیاد و قدرت زیاد داده است، خیر «أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينَ * نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ».
آیه دیگر سوره آلعمران، آیه 178: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ» کافر خیال نکند قدرت، مال، سلطه، صندلی و… خیر است، نخیر «إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ» آن بالاترین اثمی که میتواند انجام بدهد، این از نظر ایجابی نسبت به کفار. از نظر سلبی در جنگ اُحد شکست خوردن، بعد غلبه کردن. اگر شکست خوردند، بعد غلبه بالاتر خواهند کرد. اگر در جنگ طائف شکست خوردند، بعد غلبه بالاتر خواهند کرد. در اینجا هم اگر «عِباداً لَنا» شکست خوردند، روی جهات سلبی در خود آنها و روی جهاد ایجابی در این کفار بعداً غلبه بالاتر خواهد شد که اصحابالمهدی (عج) این قیام مطلق کلّی جهانشمول، ریشه کل فسادهای اسرائیلی و یأجوج و مأجوجی و سایر کفار را خواهند کَند.
- منظور آیه این است که خداوند برای اینها مانع ایجاد میکند؟
- نخیر، بالاتر. خدا نسبت به مؤمن کمک میکند، نسبت به کافری که معاند است، ولی خیلی بالا نرفته است، کمک نمیکند. اگر این کفر بالاتر رفت، در خود کفر کمک میکند، این تعذیب است، او را هل میدهد که در دریا بیفتد.
این آدمی که هر چه به او میگویند: در آب نرو، اگر خیلی عناد کرد و شروع کرد به داد و قال کردن و خواست دیگران را خفه کند، او را هل میدهند که در دریا بیفتد. این عذاب اول در یومالتکلیف است. منتها در این عذاب اول در یومالتکلیف مؤمنین صدمه خواهند دید، ولکن این مؤمنین صدمهدیده قوّت بیشتری به خود میگیرند و «عِباداً لَنا»ی در مرحله دوم میشود و کفر و ظلم را به کلّی ریشهکن خواهند کرد.
– خود انسان در یومالتکلیف تا نزدیک مرگ مکلف نیست که اعمالی را انجام بدهد.
- مکلف است، اما این مکلفی که «طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»[34] بحث دیگری است که باید بکنیم.
آیه دیگر در سوره رعد، آیه 22: «وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذينَ كَفَرُوا» پیغمبران را مسخره کردند. آدم خیال میکند پیغمبران را که مسخره کردند، فوراً باید آتش بیاید، اینها را بسوزاند، نخیر، برعکس «فَأَمْلَيْتُ لِلَّذينَ» به اینهایی که پیغمبران را مسخره کردند مال دادیم، اولاد دادیم، قدرت دادیم برای اینکه هر چه ممکن است کفر ظاهر شود تا ایمان قوی این کفر را به کلّی از بین ببرد.
و همچنین
آیه 44، سوره حج: «فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكيرِ»
این «ثُمَّ» چه زمانی است؟ همینجا. اخذ مهم کل کفر جهانشمول و ظلم جهانشمول
در دولت مهدی (عج) است. «ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ…»
[1]. اسراء، آیات 4 تا 8.
[2]. همان، آیه 4.
[3]. زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 423.
[4]. بقره، آیه 193.
[5]. اسراء، آیه 7.
[6]. انعام، آیه 149.
[7]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 243.
[8]. بقره، آیه 193.
[9]. اسراء، آیه 5.
[10]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 319.
[11]. هود، آیه 112.
[12]. مدثر، آیه 2.
[13]. انفال، آیه 39.
[14]. اسراء، آیه 4.
[15]. بقره، آیه 193.
[16]. اسراء، آیات 6 و 7.
[17]. ص، آیه 22.
[18]. همان، آیه 26.
[19]. همان، آیه 20.
[20]. همان، آیه 24.
[21]. نمل، آیه 62.
[22]. الكافی، ج 5، ص 41.
[23]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 12، ص 252.
[24]. مائده، آیه 67.
[25]. توبه، آیه 25.
[26]. اسراء، آیه 6.
[27]. زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 423.
[28]. نساء، آیه 155.
[29]. فصلت، آیه 25.
[30]. مریم، آیه 83.
[31]. محمد، آیه 7.
[32]. مؤمنون، آیه 55.
[33]. همان، آیات 55 تا 56.
[34]. نحل، آیه 108.