جلسه سیصد و نوزدهم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

افساد یاجوج و ماجوج – حیات برزخی

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».

پیش از ورود در دنباله بحث رجعت و راجع به افساد یأجوجی و مأجوجی، ولادت مبارک امروز را به همه برادران و جهادگران و غیرتمندان و کسانی که دارای حمیت دفاع از حق هستند و پاسدار حق هستند، مخصوصاً ولیّ امر (عج) تبریک عرض می‌کنم. دومین پاسدار جهادی اسلام و دومین سردار بزرگ جنگ عاشورا حضرت عباس بن علی (ع) بودند، به همین نکته اکتفا می‌کنیم و راجع به کتابی که امامِ عباس‌ها و حسن‌ها و حسین‌ها و علی‌ها و رسول‌الله (ص) و سایر انبیاء است که قرآن است، استمرار می‌دهیم.

سرجمع بحوثی که راجع به دو افساد جهان‌شمول اسرائیلی داشتیم و دو افساد یأجوجی و مأجوجی را مختصراً عرض می‌کنیم و تتمه بحث رجعت را که تتمه بسیار کمی است و خصوصیات ولیّ امر (عج) و دولت آن حضرت، اصحاب و یاران آن حضرت از انبیاء و غیر انبیاء را به طور سرجمع و به طور خلاصۀ مفصل روز نیمه شعبان اگر زنده ماندیم، حضور برادران عرض می‌کنیم.

از آیات افسادین عالمیین بنی‌اسرائیل مطالبی را استفاده کردیم و از نظر انطباق، دو افساد یأجوجی و مأجوجی هم خواهد بود و این دو افساد دارای دو مرحله است: مرحله اول یأجوج و مأجوج خاص هستند و مرحله دوم یأجوج و مأجوج عام هستند. یأجوج و مأجوج خاص که «قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً»[1] از ذوالقرنین (ع) سؤال کردند که سدی مقرر کند، افساد آن یأجوج و مأجوج خاص جهان‌شمول نبود، بنابراین داخل در افسادین عالمیین بنی‌اسرائیل نیست، از دور خارج است.

دو افساد دیگر برای یأجوج و مأجوج خواهد بود که افساد نخستین آن با افساد نخستین جهان‌شمول بنی‌اسرائیل آغاز شده و به حد تمام نرسیده، چنانکه از تعبیری که در آیه مبارکه انبیاء است، این مطلب را استفاده کردیم که «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ».[2] این «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ» به عنوان یکی از اشراط ساعة است و عنوان یکی از اشراط‌الساعة قرب رجعت مهدی (عج) است، اما بُعد دوم افساد جهان‌شمول یأجوجی و مأجوجی در سوره مبارکه کهف است که در آیه 99 فرمودند: «وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ في‏ بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ»، «اقْتَرَبَ» نیست. فلان شخص نزدیک شد، با فلان شخص آمد با هم فرق دارد. گاه می‌گویند: فلان شخص به ما دور است، گاه گفته می‌شود به ما نزدیک است، گاه گفته می‌شود آمد. نزدیک است و آمد قبل از آمدن هر دو نزدیک است، اما نزدیکِ دوم از نزدیک اول نزدیک‌تر است. تمام الفاظ و تمام لغات و تمام جملات آیات مقدسات قرآن روی حساب است. اگر یأجوج و مأجوجی که در سوره انبیاء ذکر شده است که «وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ * حَتَّى إِذا فُتِحَتْ»[3] این رجعت است. «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ» این خود واقع رجعت نیست، این قریب رجعت است. در قرب رجعت که «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ * وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ»، «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ» مرحله اولای دو افساد جهان‌شمول بنی‌اسرائیل است، چون «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ». در «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ» رجعت نشده است، در «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ» رجعت نزدیک است، افساد جهان‌شمول نخستین بنی‌اسرائیل است که آغاز شده است، اما در آغاز و انجام آن رجعت نیست، چون بعداً «بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا»[4] خواهد بود و بعداً خداوند همان «عِباداً لَنا» را احاطه می‌دهد و سیطره می‌دهد که شر کل فسادهای جهانی از بین می‌رود.

راجع به یأجوج و مأجوج در سوره مبارکه کهف می‌فرماید: «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ»، نفخ صور نشده، ولی نزدیک است، چون نزدیک است «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ»، «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ»[5] در آیه انبیاء «دَكَّاءَ» نبود، در آیه انبیاء «فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ» فتح و آزادی یأجوج و مأجوج از برای افساد ملازمت با شکسته شدن و انفجار این سد ندارد، «فُتِحَتْ»، باز شد افساد عالمین و مرحله آغازین آن از گروه خاص و یا ملحق به آن‌ها گروه عام یأجوجی و مأجوجی است. رجعت هنوز تحقق پیدا نکرده است. همان‌طور که عرض می‌کنم قبلاً فکر کردم و الآن هم دارم فکر می‌کنم. تکرار احیاناً هست، اما آن‌قدر مطلب مهم و سرنوشت‌ساز است که وضع زندگی حالی ما را نسبت به آینده حکومت مهدوی (عج) فرق می‌گذارد. در ‌این‌جا «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ» این «جاءَ وَعْدُ رَبِّي» «وعد ثانیهما» است، «وَعْدُ أُولاهُما» نیست. در «وَعْدُ أُولاهُما» افساد جهان‌شمول بنی‌اسرائیل تمام می‌شود و از بین می‌رود، ولی کلّی نیست، اما در وعد ثانیه «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ»[6] ‌این‌جا مراد از «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي»، «وَعْدُ الْآخِرَةِ» است. عذاب دومین از دو مرحله افساد جهان‌شمول بنی‌اسرائیل است. «جَعَلَهُ دَكَّاءَ» اضافه بر ‌اینکه «مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ»[7] که در مرحله اولی است و هنوز تمام نشده -هنوز نشده است- کما اینکه افساد جهان‌شمول اول بنی‌اسرائیل هنوز تمام نشده است. اضافه بر آن در مرحله دوم با فاصله‌ای که یورش قوی‌تر و عمومی‌تر و سالم‌تر و حتمی‌تر خواهند کرد «عِباداً لَنا» که ولیّ امر (عج) سرسلسله این حکومت یورش بر افساد است «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا» به وسیله ولیّ امر و کل مسلمین جهان که ربانیین باشند، از مرسلین و نبیین و غیر، این وعد رب تحقق پیدا خواهد کرد. «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً»،[8] «نُفِخَ فِي الصُّورِ» بعد از حکومت مهدویه (عج) است. از ‌این‌جا ما نکاتی را استفاده می‌کنیم و تکمله بحث با جمع‌بندی دیگر برای نیمه شعبان است.

وقتی که ولیّ امر (عج) تشریف آوردند و حکومت عدل جهانی را تشکیل خواهند داد، آیا فاصله بین این حکومت تا قیامت زیاد است؟ خیر. کم است؟ خیر، کمتر از کم است «وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا»، «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ» کأنّه شده است. کسی که بنا است فردا بیاید، می‌گویند آمد، اما کسی که بنا است یک ماه دیگر بیاید می‌گویند نزدیک است که بیاید. کسی که بنا است دو ماه دیگر بیاید می‌گویند آمدن او دور است، این سه مرحله است. در ‌این‌جا «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً» کأنّه ملاصق است نَفخ فی الصور و قیام قیامت کبری، با تشکیل دولت آخرین که دولت مهدی (عج) باشد؛ این یک قرب.

دوم: اگر بین افساد جهان‌شمول اول و افساد جهان‌شمول دوم که دارای چهار عامل است که عرض کردیم و اشاره می‌کنیم، این «عِباداً لَنا» که «بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولي‏ بَأْسٍ شَديدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً»[9] طول خواهد کشید. نمی‌دانیم، شاید کم باشد، شاید یک ماه باشد، شاید ده روز باشد، زیاد باشد، کم باشد، نه در زیاد دلیل داریم و نه در کم دلیل داریم. چون فرمود: «ثُمَّ»، از «ثُمَّ» تراخی می‌فهمیم «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً»[10] ممکن است فاصله زیاد باشد، کم باشد، صد سال باشد، بیست سال باشد، پانزده سال باشد، یک ماه باشد و… اما عمده مطلب این است که افساد جهان‌شمول نخستین هنوز حاصل نشده است. انتظار نداریم، ولکن در این آیه صریحاً و در سایر آیات تملیحاً و تلویحاً به ما إخبار شده است که افساد بنی‌اسرائیل جهان‌شمول خواهد شد و این افساد در مرحله اولی و ثانیه چهار مرحله است:

مرحله اول:‌ رأس‌الزاویه در افساد مفسدین بنی‌اسرائیل هستند. آغازگر در افساد بنی‌اسرائیل هستند، آغازگر که آغاز هم کرده‌اند از وقتی که قدس را گرفتند و چه کردند، آغازگر بنی‌اسرائیل هستند و با بنی‌اسرائیل یأجوج و مأجوج خاص است، این یک مرحله است. بعداً یأجوج و مأجوج عام، همه کسانی که آتش فساد و قبول فساد را در عالم شعله می‌زنند، این مرحله دوم است. مرحله سوم: بنی‌اسرائیل اعم و یأجوج و مأجوج اعم، کل کسانی که در آیات «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً»[11] استفاده کردیم. آیاتی که مفصلاً بحث کردیم که «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» این‌ها هم ملحق هستند. پس بنی‌اسرائیل و اسرائیلیان هم‌شغل آن‌ها، یأجوج و مأجوج و کلّ یأجوج و مأجوج‌های هم‌شغل آن‌ها و بعد کل مفسدین جهان دو طرفِ مقابلِ متقابل در این افسادین عالیین عالمیین که افساد دوم اعلی است، خواهند آمد و بعد: «دولتنا آخر الدّول»[12] بر حسب روایاتی که مستفیضه است. «و لن يبق أهل بيتٍ لهم دولة إلّا ولّوا قبلنا حتى لا يقول أحدٌ إنا لو ولّينا لعدلنا مثل هؤلاء» این بخش دوم بحث ما که سرجمع جریان رجعت است که اگر زنده ماندیم، نیمه شعبان تتمه آن را خواهیم گفت.

بحثی را که به مناسبت آن و مناسبت بسیار عالیه آن ما دنبال می‌کردیم که مقدمه معاد بود، عبارت بود از حیات برزخی. قبل از حیات برزخیه، حیات رجعت که مفصل هم در مورد آن بحث کردیم و تتمه مختصری هم بیان کردیم. اما آیا حیات برزخیه‌ای‌ وجود دارد یا ندارد، مسئله اختلافی است. مسئله بین معتقدین به ادیان و مذاهب مختلفه اختلافی است و حتی بین شیعه اختلافی است، بین علمای شیعه و حتی مفسّرین شیعه و محدّثین شیعه اختلافی است، اما آیا ما دلیل قرصی و صددرصد محکمی که صددرصد قابل اعتماد است سنداً و دلالتاً داریم که حل اختلاف کند؟ بله، قرآن این‌طور است. یکی از محورهای قرآنی این است که تمام اختلافات را در ابعاد مذهبی و در ابعاد معرفتی و در ابعاد تکلیفی حل می‌کند. این‌طور نیست که «إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ»[13] فقط قیامت است، خیر، در دنیا هم هست. کتاب‌الله «بَيانٌ لِلنَّاسِ»[14] است و «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ»[15] است. اگر ما با کتاب‌الله صحیح برخورد کنیم و بر کتاب‌الله تأویل و تحمیل نکنیم، ما می‌توانیم آنچه را خداوند اراده فرموده است صددرصد بفهمیم؛ چون معجزه صددرصد است. بارها عرض کردیم که معجزه باید صددرصد باشد، بلکه بالاتر از صددرصد، اگر تعبیر درست باشد. معجزه باید «کالشّمس فی رایعة النّهار» باشد. منتها کسی که چشم خود را می‌بندد، کم‌‌سو می‌کند، کم‌سو است، کور است، به اتاق خود پرده می‌زند، مثل پیرزنی که می‌گفت: من می‌خواهم روزه بگیرم، اما پرده می‌زنم. پرده می‌زد و تا ظهر تاریک بود، ‌اینکه فایده ندارد. باید چشم را باز کرد و با نورانیت بصر و بصیرت به آیات مقدسات ربانیه که تبصره للنّاس است، بصائر للنّاس است، برای ناس روشنگر است و در خورشید فروزان قرآن هرگز ابهام و تاریکی وجود ندارد، تمام نور است و این تمام نور را با تمام دقت و با تمام معرفت از نظر ظاهر لغت و جمله، از نظر باطن تقوا بنگریم، شک یعنی چه؟ ظن یعنی چه؟ احوط و اقوی یعنی چه؟ اشبه یعنی چه؟ «فیه تردّدٌ» یعنی چه؟

من از آقایان تقاضا می‌کنم که قرآن را از اول تا آخر مطالعه کنید. کتاب‌هایی که راجع به برزخ نوشته شده، کافی نیست، از اول تا آخر مطالعه کنید، ببینید آیاتی که بر دلالت بر حیات برزخیه می‌کنند، چند مورد است؟ بعضی تصور می‌کنند دو آیه است، پنج مورد است، بیست آیه است، اما من تصور می‌کنم بیش از صد مورد است. نمی‌خواهیم از آیه دربیاوریم، نمی‌خواهیم به زور از آیه دلالت به دست بیاوریم، یک آیه هم باشد، کافی است. راجع به قیامت یک آیه باشد هم کافی است. ولکن تقریباً ربع آیات قرآن راجع به قیامت است، ‌از بس مهم است. اهمیت قیامت و یوم‌الآخر بیشتر از اهمیت حیات برزخی است. در برزخ حساب وجود دارد، عقاب وجود دارد، ثواب وجود دارد، اما مقدمه است. در قیامت هر سه وجود دارد اما مؤخره است. برزخ بین‌الامرین است و قیامت آخرالامرین است. اگر آیاتی که مربوط به قیامت است بیش از هزار آیه است، آیات برزخ کمتر است، اما یک یا دو مورد نیست.

إن‌شاءالله خود من این کار را انجام خواهم داد که از اول تا آخر قرآن را مطالعه کنیم، دقت کنیم، آیاتی که بر حیات برزخیه دلالت قطعیه دارد یا در حیات برزخیه ظهور مستقر دارد استفاده کنیم و آن وقت در مقابل کل مفسّران و محدّثان و متکلّمین و فلاسفه و عرفایی که یا در حیات برزخیه شک دارند یا حیات برزخیه را نفی می‌کنند یا در حیات برزخیه اشکال می‌کنند، بایستیم؛ اشکالات فلسفی می‌کنند، احیاناً اشکالات عرفانی می‌کنند، اشکالات دلالتی می‌کنند. کما ‌اینکه شریعت سنگلجی راجع به رجعت علمی برافراشته بود -من به یاد دارم- و غوغایی برپا کرده بود و در قسمت وسط تهران دارالتبلیغ درست کرده بود و می‌گفت: اصلاً رجعت وجود ندارد. اشکالاتی از نظر سند و از جهات مختلف می‌کرد.

و ما این ابتلائات را در همه دوران‌ها داریم، مخصوصاً ابتلاء عظیم این است که ما برای استخراج مطالب به درستی سراغ قرآن نمی‌رویم، اگر هم برویم آن‌طور است که آقایان مشاهده می‌کنید. کسانی که قرآن را پذیرا هستند و قبول دارند، اگر شما با قرآن احتجاج کنید، اگر مسلمان هستند ساکت می‌شوند، اگر نامسلمان هم هستند که مطلبی نیست. اگر من این جمله را مکرراً نگویم، خدا از من سؤال می‌کند. زمانی که شورای این‌جا روی کتاب توضیح‌المسائل نوین فکر کردند و فکر کردند و بعد از سه، چهار سال نظر دادند که چهار اشکال دارد و یکی از آن اشکالات این است که کتاب توضیح‌المسائل نوین به ادلّه‌ای استدلال کرده که قابل قبول نیست؛ یعنی قرآن، قرآن قابل قبول نیست. در شورای مبارکه حوزه علمیه قم، این استدلال به ادلّه‌ای کرده‌ است که قابل قبول نیست.

من برای خودم حرف نمی‌زنم. خدایا، تو می‌دانی که برای خودم نیست، خود یعنی چه؟ خودبینی‌ها و خودخواهی‌ها وخودراهی‌ها در جنب تو اصلاً یعنی چه؟ این برای اظهار حق است. آن‌قدر ما جهالت‌وار شدیم، آن‌قدر نفهم شدیم، آن‌قدر بی‌شعور شدیم، آن‌قدر بی‌عقل شدیم، آن‌قدر لامذهب شدیم، آن‌قدر ضد قرآن شدیم. یکی از جرایم ‌اینکه فلان کتاب نباید پخش شود و جرم مهم است، این است که به ادلّه‌ای استدلال کرده است که قابل پذیرش نیست، یعنی قرآن قابل پذیرش نیست. آیات احکامی قرآن قابل پذیرش نیست. برگردیم.

ما در قرآن شریف چند رشته آیات راجع به حیات برزخی داریم؛ یک رشته آیات مقتولین فی سبیل الله است، فقط دو آیه داریم. آیه آل‌عمران و آیه بقره است. دو آیه است که دلالت می‌کند بر ‌اینکه حیات برزخی وجود دارد: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ»، آیه 154. آیه دوم: سوره آل‌عمران، آیه 169 به بعد است: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» این یک بخش است که دو آیه راجع به حیات واقعی مقتولین فی سبیل الله است، نه مستشهدین، دیروز عرض کردیم. گمان نکنید که مقتولین فی سبیل الله مرده‌اند، بلکه زنده هستند، اما شما شعور به خرج نمی‌دهید و توجه نمی‌کنید. این یک بخش است. ممکن است کسانی تصور کنند که حیات برزخیه در انحصار شهدای فی سبیل الله و مقتولین فی سبیل الله است. ما هم می‌گوییم شهدا، از بس این غلط مشهور است، ما هم می‌گوییم!

ما تصور می‌کنیم حیات برزخیه در انحصار مقتولین فی سبیل الله است، به حساب این دو آیه که در سوره بقره و در سوره آل‌عمران است، اما قسمت معظم آیات که شاید به بیشتر از پنجاه آیه برسد، مربوط به مقتولین فی سبیل الله نیست، بلکه چند بخش است. یک بخش مربوط به کل سعداء است و یک بخش مربوط به کل اشقیاء است و یک بخش مربوط به کل اموات است. چهار بخش است؛ بخش اول مقتولین فی سبیل الله که معلوم است سعدای مقتول هستند. بخش دوم: سعدایی که سعید مردند، این‌ها زنده هستند و بعد از مرگ در عالم برزخ… که یک آیه در قرآن دارد: «مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ».[16] چه مقتول شده باشند و چه مقتول نشده باشند. پیغمبر بزرگوار مقتول نشده، در برزخ زنده نیست، اما مغازه‌دار سر محل ما که در راه خدا مقتول شده، در برزخ زنده است. نمی‌خواهم به این استدلال کنم.

بخش دیگر اشقیاء هستند که آیاتی وجود دارد نص بر ‌اینکه اشقیاء از وقتی که می‌میرند یا هلاک می‌شوند، در نار برزخی قرار می‌گیرند. بخش چهارم: کل آیاتی است که دلالت بر حیات بعد الموت دارد. قبل از ‌اینکه به این آیات مراجعه کنیم، این حالت بعد الموت، یعنی بین الموت و القیامة الکبری -که بخش‌هایی از آن را قبلاً عرض کردیم و به صورت فهرست می‌گویم- این حالت وسطِ بین الحیاة الدنیا و قیامة الکبری برای مکلّفین چند احتمال دارد؛ یک حالت فنای محض است. یعنی روح البته، به جسم کاری نداریم. فنای محض روح، همان‌طور که اهل نار، کسانی که به طور مؤبّد در نار خالد هستند، در آخر کار هم جسم آن‌ها و هم روح آن‌ها کلاً فانی خواهد شد. این احتمال اول است، چنانکه گروهی طرفدار دارد که در حالت بعد الموت کلاً موت است. همان‌طور که با مرگ از حیات دنیا روح از بدن خارج می‌شود، روح از حیات هم خارج می‌شود. دو خروج است؛ یک خروج روح از بدن و دیگر خروج روح از حیات است. یا خروج روح از بدن قبل از خروج روح از حیات است یا با هم، به این معنا که وقتی انسان می‌میرد، حادثه موت، دو موت با هم است، یک موت انفصال روح از بدن، بُعد دوم: در حال انفصال موت روح است که این یک احتمال است که مات و فات به این معنا است.

بُعد دومِ مات و فات این است که اول روح از بدن خارج می‌شود و بدن می‌میرد، بعد روح منفصل از بدن می‌میرد، هر کدام باشد فرق ندارد. هر کدام باشد بالاخره این مات و فات است، چه با فاصله باشد، چه بی‌فاصله، این یک بُعد است. کسانی که کلاً قائل به حیات برزخیه نیستند یا این را می‌گویند و یا آن را، این یک بُعد است. بُعد دوم: این‌ها واقعاً در عالم برزخ زنده هستند و بلکه زنده‌تر هستند که ما هم می‌گوییم. یعنی این حیات دنیویه یک حیات مشوب با موت بوده است. نور مشوب با ظلمت بوده است، وقتی که انسان مرد، زنده‌تر می‌شود. قدم سوم را که برداشت که حیات یوم القیامة است، زندگی در مرحله ثالث قرار می‌گیرد. بنا بر ادله‌ای که از قرآن استفاده می‌کنیم، ما سه زاویه حیات داریم. زاویه اولای حیات که ادنی‌الزوایا و اقصرالزوایا است، حیات یوم‌الدنیا است. زاویه دوم که اطول است و انور است و حیات و زندگی بیشتر است، حیات بعد الموت است و زاویه سوم حیات یوم القیامة الکبری است. این سه مرحله حیات است که قرآن شریف در سوره فجر اصلاً لفظ حیات را بر حیات یوم القیامة اطلاق کرده است و ضعیف‌تر از آن حیات یوم البرزخ است و ضعیف‌تر از آن حیات یوم‌الدنیا است. «يا لَيْتَني‏ قَدَّمْتُ لِحَياتي‏»[17] چه می‌گوید؟ معذّبین یوم القیامة این تحسّر را دارند که «يا لَيْتَني‏ قَدَّمْتُ لِحَياتي»، نه «قَدَّمْتُ لآخِرَتی» اصل زندگی را می‌گوید. کسی که صد تومان پول دارد، پول دارد و کسی هم که صد هزار تومان پول دارد، پول دارد، و کسی که صد میلیارد پول دارد، دیگر صد تومان برای او پول نیست.

– [سؤال]

– «يا لَيْتَني» آن کسی که مرده، روز قیامت است، «قَدَّمْتُ» از عالم زندگی «لِحَياتي» برای قیامت. از این «يَقُولُ يا لَيْتَني‏ قَدَّمْتُ لِحَياتي‏» استفاده می‌کنیم که اصلاً زندگی آخرت اصل زندگی است. یا در سوره عنکبوت : «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»[18] نمی‌گوید «لَهِیَ الحَیَاة»، از «حَیَوان» چیز دیگری برداشت می‌شود. «حَیَوان»، حیات متحرک است. حیات پرحرکت و پربرکت «حَیَوان» است. «حَیَوان» هم چیزی غیر از حِیوان است، «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ». تعبیر «حَیَوان» که زندگی بسیار سریع و بسیار قوی است و پرحرکت و پربرکت است و همچنین «يَقُولُ يا لَيْتَني‏ قَدَّمْتُ لِحَياتي‏» که آن را حیات می‌داند.

عقیده ما این است که حیات بعدالموت از حیات قبل‌الموت اقوی است. در حیات قبل‌الموت روح اسیر این بدن بود، در حیات قبل‌الموت روح اسیر این بدن بود و محدود بود، روح اسیر ظلم‌ها و خلاف عدل‌ها و نابسامانی‌ها بود، اما وقتی این روح از این بدن و از عالم این بدن که عالم تکلیف است، فاصله گرفت، حداقل دو آزادی برای این روح حاصل می‌شود:

1-‌ از این بدن محدود آزاد است؛

2-‌ از کل ظلم‌ها و خلاف حق‌ها آزاد است، چون ‌آن‌جا عالم رب است و در عالم رب دیگر ظلمی نیست، تکلیفی نیست، آن‌جا حیات حساب و حیات جزا است.

پس حیات یوم‌البرزخ و بعدالموت حداقل در دو بُعد از حیات یوم‌الدنیا اقوی است و لذا اگر ما باید ‌این‌جا در برابر اشخاصی باشیم تا آن‌ها را ببینیم، سعدایی که مرده‌اند و إن‌شاءالله از جمله ما، وقتی ما می‌میریم چشم ما بازتر می‌شود. حتی کسانی که اشقیاء هستند «لَقَدْ كُنْتَ في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ»[19] آن‌جا تیزبین‌تر می‌شوند. سعداء بهتر و اشقیاء کمتر، این‌ها از مسافت‌های دور اشخاص را می‌بینند. حقایقی که تجاهلاً یا جهلاً، عمداً بر آن‌ها مخفی بوده است، در ‌این‌جا ظاهر می‌شود. این یک شمّه مختصری از حیات برزخی است. این رأی در مقابل رأی اول است.

3-‌ کسی راجع به حیات برزخی بگوید که این حیات برزخیه مانند آن صعقه‌ای است که از برای مکلفین اهل برزخ قبل از یوم‌القیامة حاصل می‌شود که دو آیه داریم: «يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ»[20] و «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ»[21] دو آیه داریم. «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ» این صعقه است. صعقه، غشوه روح است. الآن که ما بیدار هستیم روح غش نکرده، وقتی می‌خوابیم، خواب می‌بینیم، روح غش نکرده است، می‌میریم و روح ما می‌فهمد و می‌داند، روح در حالت غشوه نیست، اما آن‌جا غشوه است. روح در حال غشوه است، روح زنده است، اما فاعلیت ادراکی ندارد، فاعلیت بصری و بصیرتی ندارد، فاعلیت درونی و برونی ندارد، اما روح زنده است. مثل عضوی از بدن است که کرخت می‌کنند. وقتی این عضو را کرخت می‌کنند زنده است، در آن خون وجود دارد، حرکت خون در آن وجود دارد، نبض به آن‌جا اثر می‌کند، نمو دارد، اما حالت فاعلیت حیاتیِ حیوانی فعلاً در آن‌جا نیست و لذا اگر ببُرند نمی‌فهمد. بعداً که بریدند، بعداً می‌فهمد که ‌این‌جا بریده شد و درد می‌گیرد، این مثال است.

«وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» که «مَنْ شاءَ اللَّهُ» این حالت به آن‌ها دست نمی‌دهد، اما کل کسانی که از «مَنْ شاءَ اللَّهُ» نیستند، خداوند آن‌ها را إماته نمی‌کند، بلکه در آن‌ها غشوه ایجاد می‌کند. «فَفَزِعَ» یک آیه است، ما در «فَزِعَ» بحث نمی‌کنیم. «فَصَعِقَ»، این نفخ به قدری قوی است که نمی‌میراند، خیر. نه ‌اینکه به طور کلّی می‌میراند و نه ‌اینکه حالت حیات این‌طور است که بتواند بشنود و بفهمد، بصر و سایر موارد. این حالت صعقه است، یعنی حالت بیهوشی، بیهوشی مطلق.

و لذا در باب فقه یکی از مواردی وضو را باطل می‌کند عبارت از بیهوشی مطلق است. بیهوشی مطلق وضو را باطل می‌کند، به دلیل آیه مبارکه انفال «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ»[22] تغشیةالنعاس یک مرتبه عادی دارد که ممکن است خواب هم ‌ببینید، یک مرتبه بالاتر دارد. مرتبه بالاتر این است که تمام وجود انسان را ظاهراً و باطناً فراگیر شود. انسان زنده است، نفس می‌کشد اما نمی‌فهمد، نه در بیداری و نه در خواب؛ این تغشیةالنعاس است. و لذا اگر کسی مست شود و مستی آن‌قدر بالا رود که تغشیةالنعاس گردد، وضو را باطل می‌کند، اما صرف مستی وضو باطل نمی‌شود. البته مادامی که مست است «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏».[23]

در ‌این‌جا این تغشیه کامل حاصل می‌شود که «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ» این صعقه است. حرف سوم این است که حیات برزخی وجود دارد، اما صعقه است. انسان در حالت صعقه چیزی متوجه نمی‌شود؛ نه بدن او، نه روح او، هیچ چیز، ولیکن زنده است. ما دو رأی از این سه رأی را رد می‌کنیم، به دلیل آیاتی از کتاب‌الله و یک رأی ثابت است که رأی دومی است که عرض کردم، رأی مقابل. انسان بعد از مرگ زنده است و از زندگی دنیا زنده‌تر است. بلکه بلندپروازتر و سریع‌السیرتر است، شعور او بیشتر است و دریافت او عالی‌تر و بالاتر است، گرچه این انسان اهل عذاب باشد.

حالا این چند رشته از آیات را در نظر بگیرند. اول: آیه بقره «وَ لا تَقُولُوا»[24] قبل از آن داشت: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ»[25] بعد از آن می‌فرماید: «وَ لا تَقُولُوا». پس این «الَّذينَ آمَنُوا» مخاطب هستند.

سؤال: آیا پیغمبر جزء مخاطبان «الَّذينَ آمَنُوا» است؟ خیر، پیامبر فوق ایمان است. ایمان به کل مراتبی که دارد، انبیاء فوق ایمان هستند، عصمت فوق ایمان است، مرحله عالیه‌ای است که از ایمان بالاتر است. ایمان، اسلام، عصمت. ایمان که قلب به حق اعتقاد دارد، ولی ممکن است کامل نباشد. اسلام، قلب کلاً به حق اعتقاد دارد و تسلیم است، ولی هنوز عصمت نیست. بعضی از اولیاء‌الله مقام تسلیم را دارند، اما عصمت نیست. بالاتر، مقام عصمت است. شما چطور می‌توانید بگویید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» شامل انبیاء و معصومین است؟ خیر، این «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» شامل کل کسانی است ایمان دارند، ایمان آورده‌اند، با درجاتی که از برای ایمان وجود دارد.

بعد می‌فرماید: «وَ لا تَقُولُوا» پس کسی نمی‌تواند اشکال کند و بگوید: مگر پیغمبر هم از قائلین به این مطلب بود که «مَنْ يُقْتَلُ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ» این از عقاید اصلی است. از عقاید سه‌گانه اصلی که قدم اول برای ایمان است عبارت از اعتقاد به معاد است و از جمله فروع ثابته قبلی معاد عبارت است از حیات برزخی، عذاباً و ثواباً و… چطور می‌شود پیغمبر بزرگوار که آورنده این شریعت است و آورنده این معارف است و در بالاترین قلّه اعتقادی و علمی این معارف است، ایشان گفته باشد یا فکر کرده باشد یا احتمال داده باشد که انسان بعد از مرگ می‌میرد؟ پیغمبر ‌این‌جا داخل خطاب هرگز نیست.

-‌ این «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» که خواندید کجاست؟

-‌ آیه قبلی بود. «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ» «یَموتُون» ندارد «أَمْواتٌ»، «مَیِّتاً». نگویید کسانی که مقتول فی سبیل الله شدند، وقتی که روح از بدن خارج شد، بدن که مُرد روح هم مرده است، خیر، روح زنده است، منتها زنده بودن روح به چه حساب است؟ به آن حساب دوم که عرض کردم. این مرده از زنده در حیات دنیا به ابعاد مختلف زنده‌تر است. «بَلْ أَحْياءٌ»[26] زنده‌اند، ولکن حیات آن‌ها از حیات یوم‌الدنیا اقوی است، طبق آیات دیگر که بعد آیه آل‌عمران را می‌خوانیم. «وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ» این «لا تَشْعُرُونَ» چه می‌خواهد بگوید؟ آیا «لا تَشْعُرُونَ» می‌خواهد بگوید شعور نداری؟ اگر کسی شعور ندارد که مکلف نیست. فاسق اگر هم تکلیف دارد، تکلیف او ضعیف است، خیر، شعور را به کار نمی‌اندازید، شعور دقت عقلی است. ما یک عقل داریم و یک شعور العقل داریم، کما ‌اینکه عرفات داریم، مشعر الحرام داریم. مشعر الحرام قوی‌تر از عرفات است. عرفات شناخت‌های وسیع است، مشعر الحرام جایی است که آن معرفت‌ها را در معرفت شیطان که باید آن را طرد کنید و در معرفةالرحمن که آن را قبول کنید، «لا إله إلّا الله» را در بُعد معرفتی در صحرای عرفات تبلور دهید، تبلور دوم مشعر الحرام است که ‌این‌جا شعور از شَعر است، یعنی بیشتر دقت کردن. آنچه را شما از شناختن شیطان به دست آوردید و از شناختن رحمان به دست آوردید، کم و زیاد دارد، درست و نادرست دارد. در مشعر الحرام باید شعور را، باریک‌بینی را، دقت عقلی را، لُب را به کار بیندازید. اگر در عرفات عقل ایمانی را به کار انداختید، درست و نادرست دارد، اما در مشعر الحرام این عقل ایمانی باید به حد شعور، به حد باریک‌بینی برسد. باریک‌بینی عقل، لبّ عقل، آن قشرهای عقل که احیاناً ظلماتی در کار می‌آورد، کنار بگذارید.

در ‌این‌جا «لا تَشْعُرُونَ» یعنی عقل را باریک‌بین نمی‌کنید. اگر کسی عقل را باریک‌بین نکند، نمی‌فهمد که بعد از موت حیات وجود دارد، اگر عقل را باریک‌بین کند، در بُعد فطری، در بُعد عقلی، در بُعد معرفةالله و در بُعد کتاب‌الله، در این ابعاد گوناگون اگر انسان باریک‌بین شود می‌فهمد که حیات انسان بعد از موت استمرار دارد «وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ»، «لا تَشْعُرُونَ» یعنی شما دقت را به کار بیندازید. دقت تنها دقت فطری نیست، بلکه دقت در قرآن. اگر شما در آیات وحی دقت کنید و فکر کنید، صددرصد می‌فهمید که حیات بعدالموت وجود دارد. آیه دوم، سوره آل‌عمران است که آیه مفصلی است و سؤالاتی که وجود دارد، مطرح می‌شود. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[27]

-‌ موت در لغت به چه معناست؟

-‌ موت اعم از فوت است. موت یعنی حالت حیاتی انسان تغییری پیدا کند. اگر تغییر تقابلی است، کلّاً مرگ یعنی فوت، اما اگر تغییر بعضی است، این موت است. ما در موت تغییر بعضی داریم، تغییر کلّی نداریم. در این مورد مفصل بحث کرده‌ایم.

سؤال اول: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً» آیا خطاب به رسول‌الله (ص) است؟ طبعاً خطابات قرآن به چه کسی است؟ آیا بُعد اول خطاب‌های قرآنی رسول‌الله نیستند؟ اگر رسول‌الله هستند، چطور «وَ لا تَحْسَبَنَّ»؟ هرگز گمان مبر ای رسول بزرگوار که «الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ» مرده‌اند. مگر می‌شود پیغمبر گمان ببرد؟ پیغمبر گمان ببرد کسانی که مقتول فی سبیل الله هستند مرده‌اند و مات و فات است. البته بحث عقلی آن را قبلاً بیان کردیم و مقداری هم به طور ممازج با آیات قرآن این بحث را خواهیم داشت، ‌این‌جا فهرست عرض می‌کنم. این سؤال اول که آیا می‌شود این خطاب را از رسول‌الله به جای دیگر برد و «وَ لا تَحْسَبَنَّ» نسبت به غیر باشد؟ این یک سؤال است. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ» دیروز عرض کردیم که «اُستشهدوا فی سبیل الله» نیست، پنبه‌های آن را زدیم که شهادت یک مسئله است و قتل مسئله دیگری است «أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ».

سؤال دوم: «أَحْياءٌ» چند احتمال دارد؟ یک احتمال این است که کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند «أحیاءٌ یوم القیامة الکبری» اگر کسی کشته شد یا مرد و کلّاً نابود شد، مات و فات، اما بعداً خداوند در یوم قیامة الکبری او را زنده کرد «أَحْياءٌ» صدق می‌کند یا خیر؟ این هم یک سؤال.

سؤال سوم: «بَلْ أَحْياءٌ» ممکن است مراد «حیاة الذّکر» باشد که نام من بماند، جواب این است، جواب از خود آیه است. نام من بماند، من ملاحظه این جهت را نمی‌کنم که قبلاً این را شنیدید، چون این نوار بعد از مرگ ما پخش خواهد شد و کسانی که مطالب قبلی را نشنیده‌اند، باید بشنوند، ما فقط اشاره می‌کنیم. آیا «أَحْياءٌ» حیاة الذّکر است که وقتی من مردم، ولو نفی کلّی است، مثل کمونیست‌ها که منکر خدا هستند. کسانی که اصلاً حیات بعد الموت را قبول ندارند. اگر نفی کلّی است، ولکن حیاة الذّکر است و بعداً اسم من بماند، اسم من را ذکر خیر کنند، شعر بگویند، نثر بنویسند و… آیا این مراد است؟ این مورد دوم. اما مورد سوم این است که «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ» حیات عادی نیست، بلکه حیات عندالرب است. حیات یوم الدنیا که حیات عندالرب نبود، حیات عند الهوسات بود، حیات عند الشهوات بود، گرچه دنبال شهوات و هوسات نمی‌رفت، اما در عالم دنیا بودن خود نوعی حجاب است. در این حجاب زندگی کردن ولو انسان باتقوا باشد، ولی حجاب است. اما اگر حجاب حیاةالدنیا رفت «أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ» در این عندیت ما خیلی حرف داریم. آقایان به الفرقان مراجعه کنید، من هم مراجعه کردم و در مورد آن فکر کنید «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ» خیر، حیات واقعی است. آن هم حیات واقعی که نه برای هر کسی است، کما ‌اینکه در عالم تکلیف و عالم دنیا همه زندگی «مع الله» دارند در معرفةالله و عبودیةالله و حالت حضور که شهود است و شهید است و شاهد است «عند الله» همه دارند؟ خیر، این «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِم يُرْزَقُونَ».

سؤال چهارم: آیه راجع به شهدا است. راجع به شهدا گمان مبرید و گمان مبرند که این مقتولین «فی سبیل الله» در زبان ما هم شهدا افتاده، عادت است. بعضی مطالب است که بالضروره گفته شده است. مقتولین «فی سبیل الله»، اگر می‌گوییم شهدا به حساب همان معنای شاهد و شهید است. گمان نکنید مقتولین «فی سبیل الله» اموات هستند، بلکه أحیاء هستند و حیات‌های خاص حسابی و بیشتر از حیات دیگران دارند. این آیه اثبات حیات برزخی می‌کند برای مقتولین «فی سبیل الله»، اما کسانی که مقتول فی سبیل الله نیستند اثبات نمی‌کند، جواب از چند جهت است؛ یکی از خود آیه و دیگر از آیات دیگر.

پنجم: «فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ»،[28] «یُبَشِّرُونَ» نیست، «يَسْتَبْشِرُونَ» است. طلب بشارت می‌کنند «بِالَّذينَ»، «يَسْتَبْشِرُونَ الَّذينَ» که نیست، چون خودِ «يَسْتَبْشِرُونَ» متعدی به نفس است، پس «ب» ‌این‌جا چه نقشی دارد؟ «وَ يَسْتَبْشِرُونَ» سببی است یا معیت است. به وسیله کسانی که هنوز «فی سبیل الله» مقتول نشده‌اند، طلب بشارت می‌کنند، یعنی چه؟ آیا اموات در حیات برزخی با أحیاء که هنوز به هم ملحق نشده‌اند، صحبت می‌کنند که تباشری در کار باشد؟ «أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ * يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنينَ».[29]

-‌ [سؤال]

-‌ هیچ‌ جایی این احتمال را نمی‌دهیم. بعداً بحث خواهیم کرد.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. کهف، آیه 93.

[2]. انبیاء، آیه 97.

[3]. همان، آیات 95 و 96.

[4]. اسراء، آیه 5.

[5]. کهف، آیه 98.

[6]. اسراء، آیه 7.

[7]. انبیاء، آیه 96.

[8]. کهف، آیه 99.

[9]. اسراء، آیه 5.

[10]. همان، آیه 6.

[11]. تفسیر القمی، ج ‏2، ص 131.

[12]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏9، ص 41؛ الإرشاد، ج ‏2، ص 385 (با اندک تفاوت).

[13]. سجده، آیه 25.

[14]. آل‌عمران، آیه 138.

[15]. نحل، آیه 89.

[16]. مؤمنون، آیه 100.

[17]. فجر، آیه 24.

[18]. عنکبوت، آیه 64.

[19]. ق، آیه 22.

[20]. نمل، آیه 87.

[21]. زمر، آیه 68.

[22]. انفال، آیه 11.

[23]. نساء، آیه 43.

[24]. بقره، آیه 154.

[25]. همان، آیه 153.

[26]. همان، آیه 154.

[27]. آل‌عمران، آیه 169.

[28]. آل‌عمران، آیه 170.

[29]. همان، آیات 170 و 171.