پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-اشاره به یکسان بودن ائمه ی معصومین در علم و شجاعت و زهد ۲-بیان منظور از آیاتی که اشاره به معیّت الله و همراهی خدا دارد. ۳- بیان منظور از آیاتی که اشاره به عندیّت و عند الله بودن دارد. ۴-بیاناتی حول منزلت امام سجاد (ع) به مناسبت میلاد امام زین العابدین (ع)

جلسه سیصد و بیستم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

حیات برزخی

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

آیه‌ای که راجع به حیات شهدا در سوره آل‌عمران مورد بحث بود، کمال تناسب را با صاحب امروز حضرت علی بن الحسین (ع) را دارد، ملاحظه خواهید فرمود. این دو آیه‌ای که مربوط به حیات شهدا است، آیه بقره مختصر و آیه آل‌عمران مفصل.

«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ».[1] ما امروز باید عند «عِنْدَ رَبِّهِمْ» بحث کنیم. راجع به سؤالاتی که درباره این آیه بود و جواب‌های آن، فکر می‌فرمایید، فردا عرض می‌کنیم. امروز روز ولادت مَثل تقوا و امثوله زهد و معرفةالله در بالاترین درجات است. البته این مطلب مسلّم است که ائمه معصومین (ع) بر حسب نصوصی «نَحْنُ فِي الْعِلْمِ [و الزّهدِ] وَ الشَّجَاعَةِ [و العصمةِ] سَوَاءٌ»[2] اما دو مطلب است که باید این‌جا بحث شود.

یک مطلب اینکه سواء در درون یا در برون نیست، مثلاً در باب قدرت و جهاد فی سبیل الله از نظر درون یکسان است، اما آیا از نظر برون نیز چنین است؟ جهادی که امام حسین (ع) کردند، آیا شد و توانستند مانند زین‌العابدین (ع) صاحب امروز یا باقرین (ع) و یا سایر ائمه إلّا الاخیر بکنند؟ از نظر درون این‌گونه است، ولکن از نظر برون زمینه‌ها مختلف است. یا از نظر عبادت، عبادتی را که امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زین‌العابدین که ظهور عبادت آن‌ها بسیار بسیار چشمگیر و بارز بود، آیا بقیه ائمه (ع) آنچنان ظهوری در عبادات داشتند؟ ظهور نه، ولکن در باطن و در اصل عبودیت و معرفت، این‌ها تقریباً و یا تحقیقاً برابری دارند.

 ما یک «مِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ»[3] داریم و یک «مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ» داریم. «قَضى‏ نَحْبَهُ» یعنی زمینه جهاد یا زمینه تدریس یا زمینه‌های دیگر حاصل شد و وظایف الهیه را انجام دادند. اگر زمینه زمان و دوران امام حسن و امام حسین (ع) زمینه باقرین (ع) بود، همان تدریس و همان شاگردان را با همان قدرت داشتند و اگر چنانچه زمینه امام حسین مسئولیت و وظیفه جهاد برونی امام حسین (ع) در زمان امام حسن و امام زین‌العابدین و باقرین و کاظمین و سایر ائمه بود، آن‌ها هم بدون کم و کاست چنین می‌کردند.

از جمله روایاتی که از رسول‌الله (ص) است این است که: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»[4] امامت محفوظ است، امامت یکسان است. در ابعاد اصلیۀ علم و عبودیت و معرفت و تقوا از نظر برونی و درونی، از نظر شخصی و اجتماعی محفوظ و یکسان است. اما «قَامَا أَوْ قَعَدَا» اگر قیامی در کار باشد، کسانی که عقل آن‌ها در چشم آن‌ها است، تصور می‌کنند قیام برای امام حسین، امام حسن قعود داشته است. قیام برای صاحب‌الامر (ع)، ولکن امام زین‌العابدین قعود داشته است، اما «قَامَا أَوْ قَعَدَا» این شریعت مقدسه وظایفی را که از برای ائمه معصومین و رسول‌الله (ص) قبل از کل مقرر کرده است، گاه قیام دارد، گاه قعود دارد. اگر در زمینه قعود، قیام کنند غلط است‌ و اگر در زمینه قیام هم قعود کنند غلط است. اگر امام حسن (ع) حسین‌وار رفتار می‌کرد و چنان جنگی می‌کرد، غلط بود و اگر امام حسین (ع) هم حسن‌وار رفتار می‌کرد و صلح می‌کرد، غلط بود. اگر باقرین (ع) مشغول جنگ و ستیز می‌شدند و در مسجدالنبی مجالس درس با چندین هزار شاگرد تشکیل نمی‌دادند، غلط بود. این‌ها درست است در مرحله تشخیص وظیفه و انجام وظیفه، تقبّل مسئولیت یکسان هستند، اما زمینه‌ها فرق دارد.

در زمان‌های خود ما اگر آقای بروجردی (رض) مثل آقای خمینی قیام می‌کردند، غلط بود و اگر آقای خمینی هم مثل آقای بروجردی قعود می‌کردند، غلط بود. زمینه بروجردی، بروجردی رفتار کردن بود -با شاه و پدر او چنین- زمینه خمینی، خمینی رفتار کردن بود، این مثال در غیر ائمه است. این‌طور نیست که وظایف انسان همیشه داد و فریاد و چنین و چنان باشد. اگر آقای خوئی در نجف آن‌گونه بود، خوب زمینه آن‌طور بود، ما حق نداریم به ایشان اعتراض کنیم که ایشان چنین و چنان کرد، انقلابی نبود، زمینه‌ها فرق دارد، این‌ها مثال بود.

عمده مطلب این است که آنچه را قرآن شریف در آیات متعدده‌ای بیان می‌کند «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ»[5] «عِنْدَ» دو بُعد دارد، «مَعَ» هم دو بُعد دارد. مَعیت دارای دو بُعد است. «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»[6] معیت نسبت به کل رحمت‌های رحمانی. ولکن در بعضی از موارد معیتِ الله، معیت رحیمیه است «وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ» در سوره مبارکه مائده، آیه 12. خطاب به چه کسی؟ خطاب به صالحین بنی‌اسرائیل که دوازده نفر از نقبا و رقبای بنی‌اسرائیل بودند که اگر دارای مقام عصمت نبودند، تالی‌تلو مقام عصمت بودند. «وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ» اما شرط دارد. یک «مَعَکُمْ» بی‌شرط است که «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ» هر کس، هر جا، در هر حالت، در هر زمان، در هر وضعی، در هر فعلی، خوب یا بد، این معیت علمی حق و معیت قیومی حق، معیت رحمانیه حق با او هست. اگر آنی معیت قیومیه رحمانیه از بزرگترین موجودات عالم منفصل شود، مانند اوّل نابود است، این یک مرحله از معیت است.

مرحله دوم از معیت، معیت رحیمیه است که در این‌جا و چند آیه است. «وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلي‏ وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ…» اوّل سلب است «لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكَ» با تمام موارد ممکن است سیّئاتی قصوراً یا تقصیراً در کار باشد. «وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» تضمین شد؟ بله،‌ با شرط. اما «فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ» اگر این کفر ایمانی و یا کفر عملی و یا هر دو بعد از ایمان قلبی و ایمان عملی کامل که بیان شد، که معیت رحیمیه حق را دربرداشت، اگر این کفر به جای ایمان بیاید، معیت هم از بین می‌رود. یک معیتی است که علی طول الخط است که معیت رحمانیه است و یک معیتی است که شرط دارد و معیت رحیمیه است.

و از جمله نسبت به ملائکه سوره انفال، آیه 12: «إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا» در جنگ بدر که نصرت ملائکیه‌‌ در مرحله ظاهره بود، اما آن‌ها داخل در جنگ نشدند، اما خود را به عنوان سرباز و به چهره سرباز به عِدّه و عُدّه بسیار کم مسلمین نشان دادند. خداوند به ملائکه وحی کرد: «إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ» چه معیتی؟ این معیت مضاعف است، معیت رحمانیه نیست، بلکه معیت رحیمیه است «أَنِّي مَعَكُمْ» در تقویت، در تأیید و الّا معیت علم، معیت قدرت و سایر معیت‌های رحمانیه که همیشگی و همگانی است، ولکن این‌جا خداوند به ملائکه خطاب کرد: «أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا» تثبیت کنید، چطور تثبیت کنید؟ یعنی به کمک آن‌ها جنگ کنید؟ نخیر. خود را به آن‌ها نشان دهید و مؤمنین به چهره سرباز‌ان جنگی شما را ببینند که از قلّت عدد و قلّت عُدد خود سست نگردند. صرفاً با دیدن گروه بسیاری که همانند آن‌ها هستند، قلب آن‌ها قوی می‌شود و بهتر می‌توانند وظیفه خود را در جنگ انجام دهند.

در سوره مبارکه توبه آیه 40: «إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا»، «نا» در این‌جا دو فرد است: 1- رسول‌الله (ص) که معیت الله با رسول‌الله بلاشک بالاترین قلّه معیت رحیمیه است، اما معیت با ابوبکر به چه صورت است؟ این هم معیت خاص است، اما خداوند به صورتی با ابوبکر معیت دارد که ابوبکر سر و صدا نکند که قضیه فاش شود و معلوم شود، چنانکه در آیه خود مورد بحث است. به یاد دارم که در مدینه منوّره با بعضی از برادران سنّی و وهابی بحث می‌کردیم. به آن‌ها گفتم که «آیة الغار لیست افتخاراً لصاحب الغار إن لم تکن حار» البته بعد بحثی است که ما به طور مفصّل کردیم.

این‌ها معیت‌هایی است که رب‌العالمین با ما دارد، اما معیت‌های که ما باید با رب‌العالمین داشته باشیم. معیت‌های ما، معیت عبادتی است، معیت معرفتی است، معیت استدعایی و دعایی است، معیت استغفار و توبه و انابه إلی الله است و معیت‌های رب ربانیه است و معیت‌های ما معیت مربوبیه است. هر مقداری که عبادت ما قوی‌تر باشد، معیت رحیمیه رب‌العالمین با ما قوی‌تر است، هر مقدار که معرفت ما نسبت به رب‌العالمین بیشتر باشد، کمک خدا و توفیق خدا نسبت به مزید معرفت بیشتر است، هر قدر اعمال ما صالح‌تر باشد، ثواب رب‌العالمین در دنیا و آخرت نسبت به ما بیشتر است، این در بُعد معیت.

اما بُعد «عِندَ»؛ «عِندَ» که بحث مورد نظر در آیات شهادت است. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ» «أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ» یک «عِنْدَ»‌ی است که الله با ما دارد، به چشم نمی‌خورد، خدا «عِنْدَ» کسی نیست، «مَعَ» فرعیت نیست اما «عِنْدَ» فرعیت است. اما «عِنْدَ» از طرف چه کسی است؟ از طرف بندگان است. بندگان عندالله هستند، نه خداوند نزد بندگان. البته معیت مطلب دیگری است. در آیات مقدسات قرآن چند بُعد معیت وجود دارد، به طور خلاصه این است: یا انسان مکلّف با خود است، دیگری در کار نیست، البته با خود اعم از اینکه خود با شخص خود و خود شهوات خود، کمک‌های غیر خدا نسبت به خود، شیطنت‌های خود، حیوانیت‌های خود، خودهای درونی، خودهای برونی، این معیت انسان با خود انسان است که این الحاد است با درکات آن.

گاهی اوقات در طرف مقابل است که مع الله است، مع الرب است، منهای خود او است. خود هست، وجود دارد، تا وجود نداشته باشد که نمی‌تواند خود را ضمیمه کند، متصل کند و تسلیم شود. خود هست، اما «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى * فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏»[7] که بالاترین درجات است. محمد بزرگوار (ص) و محمدیون معصومین خودهایشان هستند، اما تمام افکار آن‌ها، اعمال آن‌ها، درون آن‌ها، برون آن‌ها، زنده بودن آن‌ها، مرده بودن آن‌ها مع الله است. نقش ربانیت دارد به عنوان مربوبیت، نقش‌هایی را و نقشه‌هایی را که رب‌العالمین در نیروهای درونی و برونی آن‌ها مقرر کرده است، همان نقش را بدون کم و زیاد ایفا می‌کنند. این معیت با رب‌العالمین است که آیاتی دارد.

این توحید است. «و بینهما» شرک است، گاه با خدا، گاه با خود، گاه با خدا، گاه با هوی، «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ»[8] یکی از آیات مقدسات قرآن که این دو گاه را بیان می‌کند. آن مرحله اولی و مرحله مقابل را بعد بحث می‌کنیم. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ»، «وَ مِنَ النَّاسِ» سوره‌ حج آیه 11، آن‌هایی که مشرک هستند، در «عِندَ» بودن هم عِند خود هستند، هم «عِندَ الله». گاه هوی‌ها و هوس‌ها و میول خود را با خود یا با دیگران از نظر درون و برون انجام می‌دهند و گاه با خدا انجام می‌دهند. منتها این دو گاه، سه حالت دارد:

گاه شرک پنجاه درصد است، گاه پایین‌تر است، گاه بالاتر است. گاه با خود بیشتر هستند با خدا کمتر هستند، با خدا بیشتر هستند با خود کمتر، گاه با خود و خدا هر دو هستند. این آیه هر سه را می‌گیرد، منتها آن بُعدی که با خود بیشتر هستند و خدا را فرع قرار می‌دهند، خدا را صدا کردن و به خدا توجه کردن در زندگی آن‌ها فرع است، ولی با خود بودن در زندگی آن‌ها اصل است، این شرک بسیار بیّن است.

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ» سه مرحله‌‌ای بحث می‌کنم. اوّل: «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ»، مرحله دوم: «يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعيدُ * يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى‏ وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ».[9]

 ببینید «مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ» این «مِن» زیاد است، و طرفدار این جریان و عمل‌کننده به این «مِن» هم در برون و هم در درون بسیار زیاد است. این «حَرْفٍ» در این‌جا چیست؟ «حَرْفٍ» یعنی جان ما، من جوانب العبودیه. ما یک اصل و یک فرع داریم. اگر اصل عبودیت رب‌العالمین است، بعضی اوقات انسان شیطانی می‌شود، مطلبی است، ولکن این‌جا غیر از این است. این‌جا اصل این‌ است که «عِندی» خودم، هوای خودم، میل خودم، فکر خودم، هوس خودم، کار خودم، ولکن در فرع «يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ» عبادت کردن خدا در طرفی است. «حَرْفٍ» هم این است، حرف و اسم و فعل. حرف جانب کلام است اصالت ندارد. آنکه در کلام اصالت اقوی دارد، اسم است، اصالت رابط دارد فعل است، اصلاً اصالت ندارد، بلکه رابط بین اسم و فعل است، این حرف است، حرف اصالت ندارد. ما یک حرف عربی می‌گوییم، یک حرف فارسی. حرف عربی این است؛ حرف یعنی جانب. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ» یعنی «عَلی جانبٍ» اصالت ندارد، «مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ» نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد، حج می‌رود، ولکن تا کجا؟ تا آن‌جایی که در راه عبودیت الله برای او مزاحمت ایجاد نکنند، بر سر او نزنند، او را اذیت نکنند، او را مسخره نکنند، مادامی که در راه معارف الهیه و معارف قرآنیه اذیت نکنند، بسم الله، اذیت کنند فرار می‌کند.

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ» نتیجه «عَلى‏ حَرْفٍ». «فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ» اگر در راه این عبودیت فرعی و این عبودیت حاشیه رب‌العالمین که عبودیت اصلیِ برای الله نیست، عبودیت نفس است. در حاشیه عبودیت نفس همان‌طور که عبودیت نفس و شهوت‌ها و حیوانیت‌ها از نظر بُعد ظاهری دنیا به نفع انسان است، اگر نماز خواندن، روزه گرفتن، دعوت کردن، واعظ بودن، مرجع بودن، کتاب نوشتن، اگر بارک‌الله دارد، نان دارد، دست‌بوسی دارد، مانعی ندارد «فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ» غرض توسل است از راه دین، از راه دنیا، از راه بهشت، از راه جهنم، غرض پر کردن شکم و پوشیدن است «فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ» اما «وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ» وجه ما حرف شد.

وجه عبودیت دو وجه است؛ یک وجه حاشیه‌ای ضمنی و یک وجه اصلی. این وجه عبودیت این انسان چه بود؟ وجه عبودیت حاشیه‌ای بود، همین عبودیت حاشیه‌ای هم از بین می‌رود، همین عبودیتی که برای مصلحت دنیا بود و منضم بود به عبودیت نفس و «عِندَ نَفس» بودن، همین هم «إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ» اذیت کردن، زندان رفتن، تبعید شدن، گرسنه شدن، اهانت شدن، «انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ» درست برمی‌گردد «کَأن لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً».

«خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ» هم دنیا و هم آخرت را زیان می‌دهد، «ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ» این «عِندَ» بینابین‌ است. در حاشیه «عِندَ الله» است، در متن «عِندَ نفسه» است. این شرک است. کاری نداریم آدم مسلمان یا یهودی باشد یا هر چه باشد، خدا را قبول دارد، اما کفه خودیت، کفه إنّیت و أنانیت، کفه من میل دارم، کفه مصلحت زندگی من است، کفه خوش‌گذرانی من، چه در بُعد عقلی، علمی و روحی و چه در بُع            د جسمی، خوراک، خشم و شهوت و این‌ها شرک است. چون توحید و شرک و الحاد مراحلی دارند. توحید درجاتی دارد و شرک درکاتی دارد و الحاد هم درکاتی دارد، گاه این سه در مرحله عبودیت است، گاه در مرحله علم است، گاه در مرحله معرفت است، گاه در مراحل دیگر زندگی است، قاطی نمی‌کنیم.

عرب‌ها دو مرتبه از من برای مسابقه قُرّاء قرآن در قم دعوت کردند که من صحبت کنم، گفتم من نمی‌آیم، چون به مزاج شما نمی‌آیم. گفتند: نه، بیایید و هر چه خواستید بگویید و من رفتم. مطلب این بود که در بُعد عبودیت حق مشرک داریم، ملحد داریم، موحد داریم. در بُعد علمی هم به همین صورت است. عالم مشرک، عالم موحد، عالم ملحد، علم اسلامی. در علم اسلامی کسی موحد است کما اینکه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» در معبودیت و در عبودیت «لا کتاب إلّا کتاب الله» ما موحد علمی چند نفر داریم؟ غایب است، آن کسی هم که وجود دارد غایب است، امام زمان است.

 ملحد علمی این است که همه کتاب‌ها کتاب است الّا قرآن. ملحد چند نفر داریم؟ همه ما. مشرک چقدر داریم؟ کسی که قرآن را کنار کفایه بگذارد. قرآن، کفایه، مکاسب، انموذج، ملامحسن، ملاحسن، جرجانی، کنار هم است. او مشرک است. مگر آنکه کتاب‌های دیگر فرع باشند، مطالب را از کتاب وحی بگیرند، بر مبنای کتاب وحی کفایه بنویسند، بر مبنای قرآن مکاسب بنویسند، بر مبنای قرآن معارف بنویسند، بر مبنای قرآن باشد که همه آن‌ها حذف می‌شود، خیلی‌ها حذف می‌شود. ما اشراک علمی داریم، ما مشرک علمی هستم.

– این‌ها در عرض کتاب نیستند، در طول هستند.

-‌ از قضا در طول هم نیستند، آن‌ها اصل هستند، کتاب هیچ چیزی نیست. تمام آن‌ها در حوزه‌های ما اصل هستند، این کتاب هیچ نیست، برای گدایان است که بگویند: «يس * وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ»[10] یک تومان بده! حق مطلب این است، تلخ است، امروز، روز ولادت است. ولکن امام زین‌العابدین به حال ما گریه می‌کند که امام او را رها کردیم، صدها مرتبه بگوییم باز کم است.

پس این «عِندَ»ها مراتبی دارد. آن «عِندَ»‌ی که ما باید به دنبال آن برویم، اگر الف ما الف نیست، یک مقدار شبیه الف باشد. امیرالمؤمنین (ع): «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ»[11] نمی‌توانید علی بشوید، ولکن پشت به علی نکنید، چپ نروید، راست نروید، ادبار نکنید، ده هزار فرسخ با علی فاصله دارید، دنبال علی بروید «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَ اللَّهِ» دنباله‌روی من باشید. ما دنبال رسول‌الله هستیم؟ رسول‌الله دنبال قرآن بود، ما دنبال رسول‌الله هستیم؟ «وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»[12] عرض کردم آیه‌ای که مورد بحث است بسیار بسیار بر متن اصلی که کل آن متن است، مربوط به مولود امروز حضرت زین‌العابدین (ع) است. عبادت او به آن صورت، بخشش او به آن صورت، معرفت او به آن صورت و تمام این‌ها در جمله «عِنْدَ رَبِّهِمْ» خلاصه می‌شود، این «عِندَ» است که «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»[13] این «عِنْدَ رَبِّهِمْ» مرگ نمی‌خواهد، در حال حیات «عِنْدَ رَبِّهِمْ» هستند.

در قرآن شریف ما راجع به «عِندَ» آیاتی داریم. سوره اعراف آیه 206: «إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ»، «عِنْدَ رَبِّهِمْ» آن‌جا، «عِنْدَ رَبِّكَ» این‌جا، «عِنْدَ رَبِّكَ» بالاتر است، «رَبِّکَ» از «رَبِّهِمْ» بالاتر است، «رَبِّکَ» یعنی آن ربوبیتی که قلّه ربوبیت‌ها در کل عالم وجود است. «إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ»[14] بقیه را نمی‌خوانم، چون باید سجده کنیم. و برای او سجده می‌‌کنند. چون همه آیه سجده ندارد، فقط آن جمله سجده دارد. آقایان می‌فرمایند آیات سجده چهار آیه است، من عرض می‌‌کنم نه آیه. امام زین‌العابدین می‌فرمایند همه آیات. منتها ایشان مستحبات را هم اضافه کردند. در روایت دارد یکی از خصوصیات زین‌العابدین (ع) این بود که برای هر آیه‌ای که لفظ سجده در آن بود، صدها آیه، کلاً سجده می‌فرمودند. البته استحباب بوده است.

«إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ» یعنی مرده‌ها؟ یعنی کشته شده‌ها؟ نه. در این آیه مبارکه سوره آل‌عمران «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» این یک مصداق است، یک مصداق از مصادیق اکثراً متوسطه عند الرب بودن که عِند زمانی نیست، عِند مکانی نیست، عِند معرفتی است، عِند عبودیتی است، عند ثواب است و… عِندَهایی که پروردگار عالم از ناحیه رحمت رحمانیه عنایت می‌کند، عِندَ خود نیستند، از خود خارج هستند. در قلب آن‌ها الله است، در زبان آن‌ها الله است، در فکر آن‌ها الله است، در عمل آن‌ها الله است. عندیت آن‌ها صددرصد با الله است، در نزد خود هیچ نیستند، خود هستند، اما خودِ نزد خود نیست، خودِ نزد رب است. مرده دارند، زنده دارند. مگر رسول‌الله (ص) در زمان حیات «عِندَ رَبِّهِ» نبود؟ مگر در لیله معراج در بالاترین مقام عندیت نبود؟ ایشان مقتول فی سبیل الله نشدند.

پس یکی از مصادیق «عِندَ الله» و «عِندَ رَبِّهِ» مقتول فی سبیل الله با شرایط است. نه کسی که در جنگ کشته شود برای اینکه اسم او بماند، او برای خود کشته شده است، این مقتول لِنفسه است، او خدا را هم قبول دارد، برزخ را هم قبول دارد، ولیکن او می‌رود برای اینکه ببینند و به او آفرین بگویند، خیر. کسی که صددرصد در حالت «عِندَ رَبِّه» شهید شده است، گاه «عِندَ رَبِّهِ» مقتضی بودن است، گاه مقتضی نبودن است. گاه مقتضی قیام است، گاه متقضی قعود است، گاه مقتضی بیداری است، گاه خواب است، گاه امام حسین شدن است، گاه امام حسن شدن است، گاه زین‌العابدین شدن است که در کربلا بیمار شود، بیمار نبود که باید جنگ می‌کرد. گاه باقرین است، همه این‌ها «عِندَ رَبِّ» است. در تمام مراحل سه‌گانه زندگی «عِندَ الرّبِّ» است، عِندَ خود نیست، نزد خود نیست، از خود خالی است. از خود خالی و از خدا… نمی‌شود گفت از خدا پُر است، از ربانیات پُر است. تمام نقشه‌های وجودی این انسان که «عِندَ رَبِّهِ» است نقشه‌های ربانی است، نقشه‌های معرفتی است، نقشه‌های عبودی است، نقشه‌های اطاعت است، نقشه‌های ایمان و نقشه‌های تسلیم است.

این آیه را برای این جهت می‌خوانم که هم مطلب اصالت دارد و هم اینکه ثابت شود «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ» فقط شهدا نیستند، مگر همه انبیاء شهید شدند؟ البته بعضی‌ وقت‌ها هم مضاعف است، هم «عِندَ الله» است حیاتاً و هم به کشته شدن و قتل فی سبیل الله می‌رود، برای اینکه «عِندَ الله» است، چون «عِندَ الله» است می‌رود در راه خدا شهید می‌شود. اگر «عِندَ الله» نباشد صدها مرتبه کشته شود نه قبلاً و نه بعداً «عِندَ الله» نخواهد بود. در این‌جا «إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ» عِندیت عبودیت محض و تسلیم محض و تسبیح محض، ملائکه هستند، ملائکه مرده هستند؟ ملائکه مرده نیستند. انبیاء بزرگوار در عندیت، زمانی که زنده بودند عندیت نداشتند «عِندَ رَبِّ» نبودند، زمانی که از دنیا رفتند «عِندَ الرَّبِّ» شدند؟ مگر انبیاء شهید شدند؟ اکثریت مطلقه انبیاء که مقتول فی سبیل الله نشدند، ولکن شهید بودند، شهدای «عِندَ الله» بودند و شهید در کل مراحل و مراتبی که ما روز ولادت امام حسین (ع) عرض کردیم بودند. و از جمله سوره توبه آیه 20.

– این آیه شریفه مربوط به ملائکه است؟ «إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ»

– یک قسمت ملائکه و یک قسمت دیگران هستند، منحصر نیست، برای اینکه این‌طور نیست که ملائکه در آسمان باشند، خدا در آسمان… نه. «إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ» همه را دربرمی‌گیرد. تمام کسانی که از ملائکه، انبیاء، اولیاء، معصومین، همه، کسانی که زندگی آن‌ها زندگی «عِنْدَ الرَّبّ» است، آن هم «عِنْدَ رَبِّكَ» است. «عِنْدَ رَبِّكَ» قله عندیت، عندیت محمدیه (ص) است، بعد ائمه، انبیاء، ملائکه، «علی درجاتهم»، «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ».[15] «هُمْ» کسانی که «عِنْدَ الرَّبّ» هستند، در بُعد اثباتی «هُمْ دَرَجاتٌ» عندیت محمدیه (ص) غیر از عندیت ابراهیمیه است، این‌ها مراتب دارند.

آیه 20 سوره توبه: «وَ جاهَدُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ» اوصاف مؤمنین خُلّص است، «وَ جاهَدُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ» این «عِندَ» بعد حاصل نیست، با حالت «عِندَ» مقتول فی سبیل الله است، بعد «عِندَ» تبلور پیدا می‌کند. آیه دیگر سوره 28 قصص، آیه 60: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»، «ما عِنْدَ اللَّهِ» چیست؟ «ما عِنْدَ اللَّهِ» گلابی‌های خیلی خوب بهشت است؟ بقّال سر محل هم اگر مؤمن بود گلابی می‌خورد، گلابی او که کوچک‌تر از گلابی رسول‌الله که نیست. گلابی مطلب نیست، جسم مطلب نیست «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ» آن عندیت معرفتی است و عندیت عبودیتی است، آن عندیتی است که «رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ»[16] است. «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى» پس کسانی که در این عالم هستند، باید «عِنْدَ الرَّبّ» باشند، نه «عِندَ نَفسِ أَنفُسِهِم» باشند، نه تقسیم کنند که این سه بُعد است.

آیه دیگر سوره 57 (حدید)، آیه 19: «وَ الشُّهَداءُ» مقتولین نیست «وَ الشُّهَداءُ» به همان معنی عام، «وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ» همه شهدا را هم دربرمی‌گیرد، عندیت معرفتی است. کسی که شاهد رب است و در بالاترین مراحل معرفت است، پس عبودیت است، پس تسلیم و خضوع است، او همیشه «عِنْدَ الرَّبّ» است، هیچ وقت از رب فاصله نمی‌گیرد. عندیت زمانی و مکانی نیست، عندیت ملاصقه‌ای نیست، عندیت مسامات و مواسات نیست، عندیت معرفتی است و در نتیجه عبودیت دارد «وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ» مهم‌ترین اجر نور آن‌ها است، نورانیت معرفت نسبت به رب‌العالمین دارند.

 راجع به شخص رسول‌الله (ص) سوره 81 (تکویر)، آیه 20: «ذي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكينٍ»، «عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ» مکانت دارد. این عندیت‌ها مراتب دارد. «هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللَّهِ» کسانی که «عِندَ الرَّبِّ» هستند چه در نشئه دنیا چه در نشئه برزخ و چه در نشئه آخرت «عِندَ الرَّبِّ» هستند، برای اینکه آن‌ها «هُمْ دَرَجَاتٌ» بالاترین درجات عندیتی است که رسول‌الله «ذي قُوَّةٍ» است و «عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ» و «مَكينٍ» آن مکانتی که رسول‌الله (ص) «عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ» دارد، احدی بالاتر از او ندارد، مانند او هم ندارد.

سوره انبیاء، آیه 19: «وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ» نه فقط «لا يَسْتَكْبِرُونَ» بالفعل استکبار از عبادت رب ندارند، استحسار هم ندارند، استحسار، الحسر است، یعنی آن‌ها بالفعل عابد صرف و مستحسر صرف هستند، اما به رب‌العالمین حسرت غیر عبادت هم ندارند. گروهی هستند که می‌گویند: ما بمیریم دیگر عبادت نمی‌کنیم، حسرت دارند. اگر انسان مرد و عابد رب‌العالمین بود، در آن‌جا عبادت اقوی است، چون قرب اکثر است، چون حجب برطرف شده است.

صاحب امروز این‌گونه است، از کسانی است که از مراحل عالیه «عِندَ الله» است. بله، ایشان هم مسموم شدند اگر مسموم نمی‌شدند، اگر امام زمان مسموم نشوند و محققاً رسول‌الله مقتول نشدند، ابراهیم مقتول نشد، اسحاق مقتول نشد، موسی مقتول نشد، عیسی مقتول نشد و هنوز هم تشریف دارند و بعداً هم فوت خواهند کرد و مقتول نمی‌شوند.

سوره نساء: «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ»[17] «قَبلَ قَتلِه» نیست. «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهيداً» شهید قتیل نیست، یوم‌القیامة که کسی کشته نمی‌شود، پس صحبت از قتل نیست، قتل یکی از ابعاد است، ممکن است کسی مقتول فی سبیل الله نباشد، ولی از نظر معرفت، عبودیت و عندیت عند الله بالاتر باشد از کسی که مقتول فی سبیل الله است. ما این همه شهید در جنگ اسلامی ایران و کفر عراق داشتیم، ولکن آیا صددرصد آن‌ها قُتلای شهدا هستند؟ خیر. درصد زیاد نیست، درصد آن مقداری که هست، این‌ها واقعاً صددرصد، نه برای اینکه فلانی ببیند، فلانی بگوید، خانواده من در روزنامه بنویسند، من را در تلویزیون نشان دهند، ذکر خیر باشد، خیر، این درصد بسیار کم و کم‌رنگ است، اما بسیار قوی است که این‌ها «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونً» پنج، شش خصوصیت «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونً».

به امام زین‌العابدین (ع) گفتند: شما در نماز می‌لرزید، چهره شما زرد می‌شود، قضیه چیست؟ کسی که سؤال می‌کند نمی‌تواند بفهمد، ما هم که نمی‌توانیم بفهمیم. حضرت فرمودند: می‌دانید من در برابر چه کسی ایستادم؟ می‌دانید من چه هستم و در برابر چه ایستادم؟ من هیچ هستم و در مقابل همه چیز ایستادم. خجالت دارد هیچ در مقابل همه چیز بایستد. قصور است، تقصیر نیست. حضرت وضو می‌گرفت، صورت خود را می‌شست می‌لرزید، دست‌ها را می‌شست می‌لرزید، سر خود را مسح می‌کرد می‌لرزید، پاها را مسح می‌کرد می‌لرزید، چون وضوی او یک وضوی دیگری بود، آن اشارات وضو را می‌فهمید، ما نمی‌فهمیم. اشارات وضو، شستن صورت یعنی این مغز من که آب از آن می‌گذرد، این مغز من، این چشم من، این زبان من، این دهان من، تمام «عِندَ الرَّبِّ» باید باشد، اگر کسی حتی قصوراً احساس کند که نمی‌شود و واقعاً هم نمی‌شود، نمی‌شود آن‌طور که شایسته عبودیت رب است، عبودیت حاصل شود، چون قدرت محدود است، مطلق نیست. صورت را می‌شوید، رنگ چهره زرد می‌شود، دست‌ها را می‌شوید می‌لرزد. سر خود را مسح می‌کند، این مسح سر اشاره به این است که من غبارهای جهل بالله را، غبارهای دوری از الله را، غبارهای افکار غلط را پاک می‌کنم، اگر وجود دارد و اگر نیست، بعداً به وجود نیاید. پاها را، این پاها فقط باید به سمت الله برود، آن مقاصد و آن راه‌هایی را که خداوند می‌پسندد.

امام حسن مجتبی (ع) لبیک که می‌گفت می‌لرزید، زبان ایشان اصلاً طوری نبود که بتواند لبیک را بگوید، امام حسن است، عرب است، قوی در عربیت است، امامِ معصوم است و در بالاترین قلّه معرفت و قدرت ظاهری و باطنی عربی قرار دارد، چرا می‌لرزد؟ عرض کردند: چرا می‌خواهید لبیک بگویید می‌لرزید؟ فرمود: می‌ترسم جواب بدهد لا لبیک. لبیک حساب دارد، یعنی نسبت به تو خدایا، بله و بقیه نه. لبیک یا محمد داریم؟ نداریم، خود محمد لبیک‌گو است، ملبّی است نه ملبّا. لبیک یا رب، در کل ادیان توحیدی ربانیه لبیک یا الله و دور خانه خدا گشتن، دور قبر پیغمبر گشتن به عنوان طواف حرام است، لبیک به رسول‌الله گفتن حرام است، لبیک عبودی، لبیک طاعتی، لبیک مطلق. لبیک مطلق حتی نسبت به مطلق‌های در بُعد عصمت هم نمی‌شود گفت، یک روایت، یک آیه اشاره نداریم. البته بلی و نعم و عجب داریم. لبیک در ازای حق است، پس شما تصور نکنید که این لبیک یا خمینی حرف خوبی است. خود خمینی لبیک می‌گفت و بدن او بیشتر از امام حسن باید بلرزد، چون امام حسن معصوم بود و ایشان معصوم نبودند.

ما باید الفاظ خود را درست کنیم، الفاظ خود را که نمایانگر مطالبی است که می‌خواهیم بگوییم. بعضی می‌گویند: نه، لفظ که مطلبی نیست، ما معنا را اراده می‌کنیم، خوب معنا را از لفظ آن را اراده کنید. یهودی‌ها به حضور رسول‌الله (ص) رفتند، عرض کردند: این امت تو مشرک هستند و دین تو خوب نیست، فرمود: چطور مشرک هستند؟ گفتند: آن‌ها می‌گویند «لَوْ شَاءَ اللَّهُ وَ شَاءَ مُحَمَّدٌ»[18] اگر خدا بخواهد و محمد بخواهد، دو خواست شد؛ خواست خدا، بعد خواست محمد. پیغمبر حرف را قبول کردند و به منبر تشریف بردند و فرمودند: شما نگویید: «لَوْ شَاءَ اللَّهُ وَ شَاءَ مُحَمَّدٌ»، بلکه بگویید: «لَوْ شَاءَ اللَّهُ فَشَاءَ مُحَمَّدٌ» و حال آنکه در دل این مسلمان موحد چه بود؟ در دل او این نبود که محمد شریک الله است، لفظ غلط بود، لفظی که نمایانگر معنای غلط است نباید گفته شود، همان‌طور معنا که صحیح است، لفظ هم که نمایانگر و نمایانگر آن معنا است، باید صحیح باشد. عمل صحیح باشد، در لفظ، در درون و برون باید حالت «عِنَد الله» در او باشد.

مطالبی که راجع به ائمه (ع) و راجع به امام زین‌العابدین گفته‌اند، بعضی را واقعاً نمی‌شود قبول کرد که مثلاً سالی چند مرتبه پینه‌های پیشانی و پای ایشان را می‌تراشیدند. حالا بعضی‌ها هم یاد گرفتند که پینه می‌گذارند، داغ می‌کنند پینه می‌گذارند. آیا آن مرد بزرگواری که نود سال سجده کرد و هیچ اثری در پیشانی او نیست، او سجده نکرده است؟ این افراط و تفریط است، بالا می‌برند، پایین می‌آورند، باید معتدل بود. مگر امیرالمؤمنین پینه داشت؟ مگر امیرالمؤمنین کم عبادت می‌کرد؟ امام حسن کم عبادت می‌کرد؟ مگر امام زمان که تشریف می‌آورند، ممکن است چندین هزار سال از عمر ایشان بگذرد و مانعی هم ندارند. عبادت‌های امام زمان از زین‌العابدین در عدد و زمان کمتر نیست، بیشتر است. ولکن وقتی می‌آیند «فِي صُورَةِ شَابٍّ دُونَ أَرْبَعِينَ سَنَةً»[19] پینه ندارد. شما پینه درست می‌کنید، برای خود پینه می‌گذارید که مردم تصور کنند… شما پینه‌دوز هستید، پینه عبادت ندارید.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. آل‌عمران، آیه 169.

[2]. الكافی، ج ‏1، ص 275.

[3]. احزاب، آیه 23.

[4]. علل الشرائع، ج ‏1، ص 211.

[5]. آل‌عمران،‌ آیه 169.

[6]. احزاب، آیه 4.

[7]. نجم، آیات 8 تا 9.

[8]. حج، آیه 11.

[9]. حج، آیات 12 و 13.

[10]. یس، آیات 1 و 2.

[11]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 417.

[12]. فرقان، آیه 30.

[13]. آل‌عمران، آیه 169.

[14]. اعراف، آیه 206.

[15]. آل‌عمران، آیه 163.

[16]. توبه، آیه 72.

[17]. نساء، آیه 159.

[18]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏15، ص 222 به نقل از الدر المنثور؛ بحار الأنوار، ج ‏24، ص 392 (با اندک تفاوت).

[19]. الإحتجاج (للطبرسی)، ج ‏2، ص 290.